انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

رقص (بخش نخست)

رقص، این کهن­ترین رفتار ِآیینی بشر، در معنای کلی، هنر به حرکت درآوردن اندام آدمی است. رقص­های اقوام گوناگون، با کنارهم قرار گرفتن مجموعه­ای از فیگورها و حرکات از پیش تعیین شده قالب مشخص پیدا می­کند. در برخی رقص­ها چیدمان این حرکات کاملا مشخص شده­است و در برخی دیگر به صورت بداهه و بر اساس ذوق و تشخیص رقصنده انجام می­گیرد. تقریبا تمامی رقص­ها با موسیقی­­ای همراهی می­شود که دارای ریتم مشخصی است.

رقص می­تواند به شکل گروهی یا فردی اجرا شود. در هنگام رقص، بدن می­تواند هرگونه حرکتی را انجام بدهد؛ بچرخد، خم و راست شود، خود را بکشد، و یا جست و خیز کند.

با توجه به امکانات وسیع حرکتی اندام انسان، در طی قرن­ها و در فرآیند شکل گرفتن فرهنگ و الگوهای حرکتی، به تناسب موقعیت جغرافیایی، آداب و رسوم و مهم­تر از همه باورهای جهان­شناختی و موسیقی، شکل و قالب خاصی از حرکات به عنوان الگوی بومی رقص در نزد ِ یک قوم شناخته و پذیرفته می­شود.

اغلب رقص­های قومی و بومی، عملکردهای مشخصی دارند و در واقع فرم نهایی بسیاری از آنها، بر اساس همین عملکردهای خاص تثبیت­ شده­است. بسیاری از رقص­های کهن تقلید یا بازسازی صحنه­های از شکار و پیروزی انسان ِ شکارچی ­است. انسان نخستین، اینگونه می­پنداشته است که با تقلید برخی حالات، مثلا پیروزی در شکار حیوانات یا مبارزه با قبایل دیگر، نیروی بیشتری برای پیروز شدن در نبرد واقعی به دست خواهد آورد. مرحله­ی بعد انسان ِنیایش­گر است که در مقابل نیروی طبیعت سر تعظیم فرود می­آورد. او در مقابل طبیعت، طلوع و غروب آفتاب یا در مقابل محراب­هایی که خود می­سازد، درستایش ایزدان و برای خوشنود کردن آنها می­رقصد. بسیاری دیگر از رقص­های بومی دعا گونه­است و در طلب یک حاجت و نیاز از جهان فراانسانی اجرا می­شود. انسان­ها به وقت رزم نیز برای ایجاد هیجان و تشویق رزم­آوران و برای ایجاد نیروی مضاعف به هنگام نبرد، در کنار موسیقی از رقصیدن نیز یاری می­گیرند. برخی از رقص­ها روایتگرند و زندگی یا ویژگی­های بارز ِشخصیت­های مختلف تاریخی یا اسطوره­ای را به نمایش می­کشند و بسیاری دیگر بیانگر حالات و فعالیت­های روزمره­ی زندگی انسان­اند. دسته­ای دیگر از رقص­های آیینی به منظور ارتباط جسمانی با عالم فراانسانی اجرا می­شود.

کورت زاکس (Sachs : 1938) اشاره می­کند که بر اساس دیوارنگاره­های موجود پیشینه­ی رقص به دوران پالئولیتیک (عصر سنگ / ۳ میلیون سال پیش) باز می­گردد و انسان نخستین رقص را می­شناخته­است. او اشاره می­کند که بیشتررقص­های ابتدایی (primitive) به موجودات فراانسانی و نادیدنی (entité supérieur) تقدیم می­شده­است و این امر به دو منظورِ طلب یک حاجت (مانند رقص یا دعای بارش باران) و خشنود کردن آنها انجام می­شده­است. هدف دیگری که انسان نخستین به زعم زاکس از رقصیدن داشته­است تشویق و دادن اعتماد به نفس به خود در نبردها و مواقع شکار بوده­است. زاکس معتقد است که اغلب این رقص­ها قابلیت این را داشته­اند که رقصندگان را به حالتی از سرمستی و وجد برسانند.

در ژاپن بعضی رقص­های بومی، مانند رقص کابوکی کاراکتر نمایشی دارند و با بسیاری از آیین­های مذهبی همراه می­شوند. کابوکی رقصی آیینی است که در قرن ۱۴ و با الهام از رقص­های بسیار قدیمی ژاپن فرم امروزین خود را پیدا کرد و تا کنون حفظ شده­است. این رقص در عین حال که ریشه در ادبیات و زیبایی­شناسی ژاپن دارد بازتاب رقص­های آیینی شینتو و بودایی­های ژاپن است. (ن.ک. پ. آرنولد : ۱۹۵۷).

از تندیس­های باقی مانده از تمدن باستانی مصر اینچنین بر می­آید که رقص در مراسم مذهبی، کارهای گروهی مانند کشاورزی و جشن­ها اجرا می­شده­است. در فرهنگ­هایی مانند فرهنگ افریقایی، که بنیان­های جهان­بینی جانگرایانه دارند رقص­های گروهی راهی برای ارتباط با جهان ماوراء، درمان و جادو است. بسیاری از این قبایل بر این باورند که سازهای موسیقی ارواح را در درون خود جای می­دهند و در واقع ریتم­ها و ضربات این سازها به صدادرآمدن ارواح است.

در تمدن یونان رقص با فعالیت­های روزمره، هنر، دین و فلسفه در ارتباط بوده­است. در یونان رقص و کاربردهای آن بر اساس دیدگاه افلاطونی تعریف می­شود. افلاطون ریتم را هدیه­ای از جانب خدایان می­داند و رقص­ها را در دو دسته­ی زیبا و نازیبا، بر اساس کاربرد آنها تعریف می­کند. در باور فلسفی یونانیان، رقص از جنبش­های ایزد گونه­ی انسان است و به همین دلیل با خود نشاط، شادی و سلامتی به همراه می­آورد. برای سقراط آنان که زیباتر می­رقصند، مبارزان بهتری هستند (ن. ک. لویس : ۷). در جهان­بینی مردم این سرزمین، فاصله­ای میان جسم و روح دیده نمی­شود و گفته می­شود که جسم وسیله­ای است برای دست یافتن به تعادل، خرد و دانایی و رقص جنبشی است میان این هر دو. در یونان تمامی آیین­های مربوط به دیونیزوس ( خداوند سرسبزی، تاکستان­ها و محصولات آنها، فرزند ژوپیتر / در زمان رومن­ها مشهور به باکوس) همراه با رقصی دیوانه­وار که همراه با از خود بیخودشدن و حرکات بسیار نمادین بوده­است. به گفته­ی ژاک مرسیه آیین های دیونیزوس معمولا توسط زنانی رقصیده می شده که دچار نوعی دیوانگی شده اند که همراه با حرکات چرخشی با دستانی باز و حرکاتی چون پرتاب خود بر روی زمین و سر به سمت عقب رانده و در حالی رقصیده می شوند که عصایی از خیزران در دست دارند. بر اساس آنچه در افسانه­ها آمده­است، در زمان حیات خدایان ِیونانی، زنان گاه خانه و کاشانه خود را برای پیوستن به گروه رقصندگان ترک می کردند و تنها پس از اجرای قربانی و نوشیدن خون قربانی آرام می شدند و به خانه باز می گشتند(مرسیه : ۱۹۸۳).

در ایران نیز پیشینه­ی رقص بسیار دیرین است و با استناد به شواهد تاریخی و باستان شناختی به دوران پیش از هخامنشیان و دوران مهرپرستی ایران می­رسد (ن.ک. مجید رضوانی / انجوی / زاکس). امروزه، آیین­ها و ورزش­های پهلوانی را می­توان بازمانده­ی آموزش­های پهلوانی از زمان مهرپرستی در ایران دانست.

 

هر یک از رقص­های شناخته­شده در نزد اقوام مختلف حرکات، تزئینات، آداب و موسیقی مشخص خود را دارند اما در نهایت تمامی آنها زبانی هستند که تنها با اندام انسان ـ یعنی با ابزاری به جز کلام ـ با جهان بیرون از خود به مبادله­ی مفاهیم می­پردازد. در هنگام رقص، «اندام آدمی از جسمانیت خود جدا شده و تبدیل به ابزاری برای بیان ِیک حالت، و یا بروز یک احساس درونی می­شود و هنر بر جسم غالب می­شود» (ک. زاکس : ۶ ـ ۷). زاکس معتقد است که «رقص نخستین فرزند هنر است. موسیقی و شعر در زمان جاری می­شوند، هنرهای تجسمی و معماری فضا را شکل می­دهند اما رقص به طور همزمان در فضا و زمان جاری می­شود…. و آدمی پیش ازآنکه نیایش­های خود را به کلام بخواند، از اندام خود برای این کار در قالب مکان و زمان و حضور خویش استفاده می­کرده­است» (زاکس : ۷).

در سری مقالاتی که پس از این مقاله خواهد آمد، به معرفی و تحلیل برخی نمونه­های شناخته شده ازرقص­های آیینی جهان و کاربرد انسان­شناختی و جامعه شناختی آنها خواهیم پرداخت.

 

 

کتابشناسی :

Arnold, Paul (1957) : Le Théâtre japonais, nô, kabuki, shimpa, shingeki, Paris, L’Arche.

Le Moal, Philippe (directeur de la collection), (1999) : Dictionnaire de la danse, Paris, Larousse.

Mercier, Jacque : « Le Qolle et le zar : élément pour l’histoire des anciens cultes éthipiens », Abbay , n. 12, sous la direction de Jean Chavaillon, CNRS.

Rezwani, Maadjid (1962) : Le théâtre et la danse en Iran, Paris.

Sachs, Curt (1938) : Introduction de la danse, Paris, Gallimard.

 

رجبی، پرویز : جشن­های ایرانی، تهران، انتشارات فرزین، ۱۳۷۵.

انجوی، سید ابواقاسم : جشن­ها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۹.