ذبیح الله حکیم الهی دشتی فرزند اسماعیل معروف به ذبیح الله منصوری. ذیبح الله منصوری با نامهای مستعار پیشتاز و ناصر، پرکارترین مترجم تاریخ مطبوعات ایران، روزنامه نگار، نویسنده و به گفته خودش قهرمان بوکس سبک وزن ایران بوده است.
محتویات
نوشتههای مرتبط
۱ زندگی
۲ آثار
۲.۱ برخی آثار
۳ عدم وفاداری به متن اصلی و انتقادها
۳.۱ مقاله علیاکبر قاضیزاده
۴ منبع
۵ پانویس
زندگی
او در مدرسهٔ آلیانس (سنندج) کردستان درس خواند که فرانسویها آن را اداره میکردند. پس از چندی با ماموریت پدر در کرمانشاه به آن شهر رفت و زبان فرانسه را از پزشکی که این زبان را میدانست فرا گرفت. در بازگشت به تهران و درگذشت پدر، عهده دار مخارج خانواده شد و به ناچار از تحصیل دست کشید و در سال ۱۳۰۱ شمسی با تاسیس روزنامه کوشش با سمت مترجم داستان و مقاله و مطالب علمی در آن روزنامه شروع به کار کرد.
در سال ۱۳۰۶ در حالی که در روزنامه کوشش کار میکرد، با روزنامه اطلاعات نیز شروع به همکاری کرد که مدتها ادامه یافت و از آغاز انتشار روزنامه کیهان هم به مدت شش سال، چندین کتاب برای این روزنامه ترجمه کرد که همه به صورت پاورقی به چاپ میرسید. بعدها با روزنامه ایران ما، روزنامه داد، مجله خواندنیها، روزنامه باختر، روزنامه اختر امروز، مجلهٔ ترقی، مجلهٔ تهران مصور، مجلهٔ روشنفکر، مجلهٔ سپید و سیاه، مجلهٔ امید ایران، روزنامه پست تهران و سرانجام مجله دانستنیها همکاری داشت. او دیر ازدواج کرد و دارای یک دختر و یک پسر شد. مادرش از خانواده علماء و روحانیون شهر سنندج بود.
ذبیح الله منصوری در سال ۱۲۹۹ وقتی به تهران آمد میخواست در رشته دریا نوردی تحصیل کند ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته میشود حدود ۱۴۰۰ کتاب و نشریه منتشر کرده که از پرفروش ترین کتابها به زبان فارسی میباشند. ذبیح الله منصوری بسیار ساده میزیست و به همسر و دو فرزند خود علاقه فراوانی داشت همواره از خودکشی برادرش که جزو ۵۳ نفر همراهان ارانی به زندان افتاده بود و سه سال محکومیت یافت و بعداً خود را از بین برد ناراحت بود. ایشان علاقه خاصی به کرد و کردستان داشتند اما به دلیل شرایط خفقان آن دوران موفق به ارائه آثار خویش به زبان کردی نشدند اما در اکثر آثار ایشان میتوان به دلبستگی ایشان به مادها و… به عنوان نمادهای کرد پی برد.
ذبیح الله منصوری که نوشتهها و ترجمههایش خوانندگان فراوان یافت، نویسندهای بود بسیار متواضع و دیر جوش و گوشه گیر، ایشان یکی از معدود نویسندگان و مترجمان بسیار توانایی است که ایران تا کنون به خود دیدهاست. بدون شک میتوان ایشان را از ستونهای اصلی نویسندگی و ترجمه ایران زمین به حساب آورد و بسیاری از افرادی که کتابهای ایشان را مطالعه نمودهاند به توانایی خارق العاده ایشان در نگارش و به کار بردن اصطلاحات ادبی، اذعان مینمایند و بنا بر اعتراف بسیاری از نویسندگان و مترجمان ایشان نویسنده ایی افسانه ایی میباشند. بنابر شواهد و دلایل موجود بسیاری از کارهای ایشان که به نام ترجمه چاپ شدهاست توسط خود ایشان تالیف گشته اما بنا بر ضعف فرهنگی آن دوران ایران و تمایل ناشران برای چاپ آثار ترجمه از نویسندگان خارجی، ایشان کارهایشان را به ناچار به نام ترجمه چاپ مینمایند. وی در طول عمر خود به کشورهایی نظیر هند، شوروی و چندین کشور اروپایی سفر نمود.
ذبیح الله منصوری در ۱۹ خرداد ماه ۱۳۶۵ش در بیمارستان شریعتی در سن ۸۹ سالگی درگذشت. منصوری حدود۵۰ سال نوشت و ترجمه کرد. نگاهی به آثاری که از وی بر جامانده و مقایسه آنها با مدت عمر او (صد البته با کسر کردن ساعات خواب و خوراک) از این حکایت میکند که او هنگام راه رفتن و خوردن هم مشغول نوشتن و ترجمه بودهاست.
علیاکبر قاضیزاده درباره وضعیت معاش منصوری چنین میگوید:
اما نصیب خود او از این همه کار گذران یک زندگی زیر متوسط بود. تا سال ۵۲ در خانهای در خیابان امیریه زندگی میکرد که هیچ کس از دوستان او آن خانه را ندیدهاست. بعد هم در کوی نویسندگان توانست آپارتمانی دست و پا کند که عاقبت در همین خانه هم درگذشت. بیشتر عمر او در بالاخانهای در یک ساختمان قدیمی در کوچه خواندنیها (اول فردوسی از جنوب، نرسیده به کوشک مصری) گذشت. با آنکه در اغلب مطبوعات مطرح زمان خود همکاری داشت و با اینکه کار قلمی او با رونق فروش آن مطبوعات نسبت مستقیم داشت، عاقبت به عنوان حروفچین و از سوی اتحادیه حروفچینان توانست بیمه شود. کارگران حروفچین هم منصوری را خوب میشناختند و هم او را دوست داشتند.
آثار
یکی از شاهکارهای ایشان کتاب شاه جنگ ایرانیان میباشد و از آثار دیگرش میتوان به سینوهه پزشک مخصوص فرعون، خواجه تاجدار، خداوند الموت (حسن صباح)، ابن سینا نابغهای از شرق، اسپارتاکوس، امام حسین و ایران، اندیشههای یک مغز بزرگ (۴ ج)، افکار مترلینگ، خداوند بزرگ و من، خداوند بزرگ و انسان، دنیای دیگر، راز بزرگ، افکار کوچک و دنیای بزرگ، زندگی مورچگان، زنبور عسل، موریانه، دروازهٔ بزرگ، زندگی آل کاپون، دزد جوانمرد، اسرار هفتگانه، عشاق نامدار، رابین هود، سه تفنگدار، غرش طوفان (۷ج)، مونیکای دوپاری، کنت دو مونت کریستو، جراح دیوانه، ماژلان، یک سال در میان ایرانیان، شاه طهماسب و سلیمان خان قانونی، سقوط پاریس، منم تیمور جهانگشا، سقوط قسطنطنیه، نورنبرگ، تازه مسلمان، محمد پیغمبری که از نو باید شناخت، عایشه، امام جعفر صادق مغز متفکر جهان شیعه، قرآن را چگونه شناختم، یوسف در آیینهٔ تاریخ، دون کیشوت، تولستوی، مانیه تیسم، ژوزف بالسامو، شعرای بزرگ ایران از قرن سوم تا قرن پنجم هجری، ژان والژان، بلقیس و… اشاره نمود.
برخی آثار
غرش طوفان (۷جلد) (۱۳۳۶) – الکساندر دوما (پدر)
قبل از طوفان (۸جلد) – الکساندر دوما (پدر)(مجموعهای از ۳ کتاب ملکه مارگو، مادام مونسورو و پاسداران ۴۵گانه)
سه تفنگدار (۱۰جلد) (۱۳۳۶) – الکساندر دوما (پدر)
شاه جنگ ایرانیان در چالدران و یونان (جون بارک واشتن فنو) – ۱۳۴۳
عشاق نامدار (۳جلد) (۱۳۴۶) –
خواجه تاجدار (۱۳۴۷) – ژان گور
امام حسین و ایران (۱۳۵۱) – کورت فریشلر
مغز متفکر جهان شیعه «امام صادق» (۱۳۵۴) – (وجود خارجی کتاب به زبان اصلی و استنادات آن به شدت مورد تردید است [۱])
سقوط قسطنطنیه (۱۳۵۹) – میکا والتاری
خداوند الموت (حسن صباح) (۱۳۵۹) – پل آمیر
ملاصدرا (۱۳۶۱) – هانری کربن
عارف دیهیم دار (۱۳۶۲) – جیمز داون
غزالی در بغداد (۱۳۶۳) – ادوارد توماس
تقدیر (۱۳۶۳) – ژرژ بلوند
جراح دیوانه (۱۳۶۴) – ژارگن توروالد
فتنه (۱۳۶۸) – لانتیاک
سرزمین جاوید (۴جلد) (۱۳۷۰) – رومن گیرشمن
زندگی خصوصی کاترین کبیر (۱۳۷۲) – جرج پی. کوچ
سینوهه پزشک فرعون (۲جلد) – میکا والتاری
من کنیز ملکه مصر بودم – میکل پیرامو
سفرنامه ماژلان – پبگافتا دی لومباردو
اسپارتاکوس (؟) – هوارد فاست
ژوزف بالسامو (۳جلد) (؟) – الکساندر دوما (پدر)(این رمان قبل ازغرش طوفان بوده و با این رمان یک مجموعه واحد را تشکیل میدهد)
محبوس سنت هلن یا سرگذشت ناپلئون – اوکتاو اوهری
شاه طهماسب و سلیمان قانونی – آلفرد لابی ار
دلاوران گمنام ایران در جنگ با روسیه تزاری (؟) – ژان یونیر
مکاتبات چرچیل و روزولت – وارن اف. کمبل
پطر کبیر (۲جلد) – رابرت ماسی
عایشه بعد از پیغمبر – کورت فریشلر
محمد پیغمبری که از نو باید شناخت – کنستانتین ویرژیل گئورگی
ایران و بابر – ویلیام ارسکین
ملکه ویکتوریا – الیزابت لانفورد
خاطرات یک جراح بزرگ آلمانی – ارهارد لوتز
لولیتا – ولادیمیر ناباکوف
سه سال در ایران – کنت دو گوبینو
آخرین ضربه – فردریک دار
آقایان قضات! قاتل اصلی را جستجو کنید – رالف گولدمان
آوارهها – موریس دوکبرا
ابن سینا: نابغهای از شرق
گروه آهنین – الکساندر دوما
مردی بالای صلیب
جدال تبهکاران در پاریس
سفرهای کریستف کلمب
قهرمانان تمدن
سفر به قطب شمال
جنگ دریایی تزوشیما
کنت مونت کریستو
چگونه فرآن را شناختم قرمانان تمدن تب طلا جنگ الماس عشق یک جاسوسه فتنه آواره ها شاهزاده خانم محکوم
رابین هود یا پادشاه دزدان
فرزند نیل
تنها کتابی که «ذبیحالله منصوری» نام خود را به عنوان نویسنده بر آن نهاده؛ کتاب «علوم اسلامی در قرن اول هجری» است، که البته بیشتر دربارهٔ علوم اسلامی در سدههای چهارم و پنجم هجری است. کتاب «علوم اسلامی در قرن اول هجری» در سال ۱۳۶۲ توسط نشر چکامه به چاپ رسیدهاست.
عدم وفاداری به متن اصلی و انتقادها
او کتابهای بسیاری نگاشتهاست. او در سبک نویسندگی خود دارای روش خاصی بود. اما طرفدار سبک بسط و گسترش کتب بود. او به کتابهای اصلی وفادار نبود. در بسیاری از موارد اطلاعات خویش را نیز به کتابهای میافزود. او معتقد بود. ترجمه بر دو گونهاست نوعی که در آن مترجم به لغت به لغت ترجمه میکند و به متن اصلی وفادار است و نوعی دیگر که خود آن را اقتباس مینامید مترجم این اختیار را داشت که ایده اولیه نویسنده را گسترش دهد. نقل است که اصلا شخصیتی به نام «پل آمیر» در تاریخ ادبیات فرانسه وجود ندارد. عدهای معتقدند «خداوند الموت» پرداخته ذهن منصوری بودهاست.
او به خاطر سبک خاصاش بارها مورد انتقادهای شدید و بعضا استهزا قرار گرفت. رضا براهنی در کتاب کیمیا و خاک او را بشدت مورد انتقاد داد و نوشت “آقای ذبیحالله منصوری طرفدار مدرسه بسط است یعنی که رمان ششصد صفحهای در دست ایشان حداقل هزار صفحه میشود.[۲]
علی اناری در مصاحبه با خبر آنلاین میگوید: کتاب «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» نوشته «میکا والتاری» نویسنده فنلاندی در حالی توسط ذبیحالله منصوری در دو جلد و ۹۸۹ صفحه ترجمه شد که اصل کتاب بیش از ۶۰ صفحه بیشتر نیست. یعنی اگر کتاب والتاری را که به گفته خودش از پاپیروسهای هیروگلیفنشان ترجمه شدهاست و ظاهراً هیچ کس جز خودش یارای تأیید صحت و سقم آن را ندارد سندی متقن در نظر بگیریم، ترجمه آن به فارسی ۹۲۹ صفحه داستان اضافه دارد. وی میافزاید: «مرحوم ذبیح الله منصوری و قلم شیوایش شهره دهرند اما هیچ کس ترجمههای آن مرحوم را که تاریخ و افسانه را توأمان با هم داشت تاریخ صرف نخوانده و نمیخواند.» [۳] البته نمیتوان سخنان علی اناری را تماماً تایید کرد.[۴]
با نگاهی به نوشتههای ذبیحالله منصوری درمیبابیم که وی بیش از آنکه مترجم باشد نویسندهای توانا بودهاست. کتابهای او از نظر تاریخی سندیت دقیقی ندارند، گرچه وی تلاش بسیاری که در کتب تاریخی است به حوادث کتاب با رخدادهای دنیای واقع نیز همسان باشند، اما در برخی از اوقات نوشتههای او با تاریخ واقعی در تضاد هستند. برای نمونه در مورد قتل خواجه نظامالملک در کتاب خداوند الموت میخوانیم:«وقتی محمد طبسی به نهاوند رسید به او گفتند خواجه در شکارگاه است و او به قرق رفت و تقاضای ملاقات کرد. در محضر خواجه وی ناگهان دید که یکی از دو غلامبچه با خنجر به وی حمله کرد و او را به قتل رساند.»
اما در واقع خواجه نظامالملک در شب جمعه دوازدهم ماه رمضان سال ۴۸۵ هجری قمری در راه بغداد در محلی به نام صحنه توسط یک از فدائیان حسن صباح به نام بوطاهر ارانی به قتل رسیدهاست[۵].
حسینقلی مستعان در مصاحبه با سیروس آموزگار درباره ذبیح الله منصوری میگوید: «همه ما میدانیم که نیمی از آنچه ذبیحالله منصوری به اسم ترجمه مینوشت، نوشته خود او بود. حتی به نظر من «نیم» هم برآورد کمی است. خود شما یکبار برای من تعریف کردید که امیرانی یک جزوه سی چهل صفحهای را برای ترجمه به وی داد و او آن را در سی چهل شماره خواندنیها ترجمه کرد و بعداً هم به صورت یک کتاب قطور در ایران چاپ شد.» و سیروس آموزگار پاسخ میدهد: «بله، درست است. من خودم آنروز حضور داشتم. یکبار دیگر نیز در همین فرانسه، یک روز دکترمحمدعلی امیرمعزی را که به یقین یکی از نامداران ایرانی معاصر است، دیدم و به وی گفتم که در ایران کتاب خداوند الموت ذبیحالله منصوری را که ترجمه از یک نویسنده فرانسوی بنام پل آمر است خواندهام و خیلی خوشم آمدهاست و میخواهم اصل کتاب را به فرانسه بخوانم. دکتر معزی غش غش خندید و گفت آن کتاب در واقع مقالهای بیش نیست و ملحقات خود منصوری آنرا به صورت آن کتاب قطور در آوردهاست.» [۶]
روزی منتقدی در یکی از روزنامهها به شدت از ذبیح الله منصوری انتقاد کرده بود و وی را دزد آثار ادبی خوانده بود. ذبیح الله منصوری در جوابش میگوید:«اگر انسان در زندگی قرار باشد که دزد باشد بهتر است کتاب بدزدد».[نیازمند منبع]
مقاله علیاکبر قاضیزاده
علیاکبر قاضیزاده در مقالهای در روزنامه شرق به تاریخ ۲۵ تیر ۱۳۸۶ تحت عنوان «تکلیف ذبیحالله منصوری را روشن کنید»، به ارائه راهکارهایی برای روشن شدن وضعیت آثار منصوری پرداخت. او درباره آثار منصوری میگوید:
همه این کارها به نام ترجمه به خوانندگان عرضه میشود، اما اهل تحقیق و کارشناسان ادبیات میدانند آن نویسندگان غربی که کتابها به نام آنان معرفی میشود، در مجموع سه حالت دارند؛
۱. این نویسندگان یا وجود خارجی دارند اما کتابی به چنین نام و مضمونی ننوشتهاند.
۲. یا وجود خارجی دارند اما جزوهای، مقالهای یا یادداشتی چندبرگی نوشتهاند که با گذر از ذهن خلاق و سازنده منصوری به کتابی مفصل و پربرگ تبدیل شدهاند.
۳. یا اصولاً از ابتدای پیدایش سیاره زمین اصلاً چنین آدمهایی زاده نشدهاند تا چه رسد به اینکه کتابی نوشته باشند که ذبیح الله منصوری آن را به فارسی بازگرداند.
او درباره مشکلاتی که با خواندن آثار منصوری پیش آمدهاست، مینویسد:
از قلم منصوری خیلیها هم خیر دیدهاند و هم سود. عدهای هم سرکار رفتهاند و بدجوری خیط شدهاند. مثل کسی که آرای ابوعلی سینا از قول منصوری – یا نویسنده ادعایی او- را جدی گرفت. مثل کسی که در پاورقی منصوری، آرای بدیع و ناگفتهای از ملاصدرا- آن هم از قول هانری کربن- را در نوشتههای منصوری دید و تا پاریس رفت تا بیشتر بداند و تازه آنجا فهمید کربن چنان چیزهایی ننوشتهاست و نمونههای دیگر. بسیاری از چهرههای معتبر معاصر ما (مثل مینوی، دستغیب، کریم امامی، رضا براهنی و…) به همین سبب دشنامهای حرفهای را نثار منصوری کردند و البته حق هم داشتند. همه این ایرادها یک مبنای مشترک دارند؛ منصوری به اصل متنها به هیچ شکل وفادار نیست. این ایرادها از آنجا مهم جلوه میکنند که هیچ یک از کارهای منصوری به ظاهر تالیف نیست؛ همه در ظاهر ترجمهاند. چرا باید نویسندهای با سرنوشت حرفهای خود چنین کند؟ چرا لااقل آن گروه کارها را که نویسنده مشخصی ندارند تالیف اعلام نکرده است؟ خود او گفتهاست به دو دلیل؛ اول اینکه از منتقدان سختگیر و بی رحم میترسیده و دوم اینکه تصور میکرده گذاشتن نام یک نویسنده غربی بر روی کتابها حاصل کار را معتبرتر جلوه میدهد.
او برای روشن شدن وضعیت آثار منصوری، این پیشنهاد را ارائه میدهد:
با ذبیح الله منصوری چه باید کرد؟ نخست آنکه از تعصب اگر بگذریم آثار او قابل نادیده گرفتن نیستند. پیشنهاد میکنم گروهی از اهل قلم، اهل داستان نویسی و ناشران به خود زحمت دهند و در یک نشست تکلیف این کارگر بی مدعا، پرکار و تاثیرگذار را پس از بررسی همه آثار او مشخص کنند. پیشنهاد میکنم این نشست تکلیف چهار گروه از آثار منصوری را یک بار برای همیشه روشن کند.
۱- منصوری تعدادی ترجمه از نویسندگان شناخته شده دارد که انتساب آن آثار به این نویسندگان مسلم است. مثل آثار موریس مترلینگ، موریس دوکپرا، آگاتا کریستی، سروانتس، الکساندر دوما و دیگران. این آثار باید ترجمه منصوری شناخته شوند اگرچه ترجمههایی نارسا و نامناسب. اکنون اختیار با خوانندهاست که این آثار را با همین سطح ترجمه بپسندد یا نپسندد.
۲- برخی از کتابهای او- به هر دلیل ممکن- نویسنده شناخته شدهای ندارند. یا مسلم است که یا چنین نویسندگانی پا به عرصه وجود نگذاشتهاند یا گذاشتهاند، اما چنین کتابی ننوشتهاند. توافق شود که نام نویسنده مجهول را از روی جلد کتابها پس از این برد ارند و این آثار تالیف ذبیح الله منصوری شناخته شوند.
۳- تعدادی از کارهای منصوری هم نویسنده مشخص دارند و هم آن نویسنده پدیدآورنده آن کتاب هست.
منصوری به کمک ذهن و قدرت داستانسرایی خود آن اثر کم حجم را به کتابی مفصل تبدیل کردهاست. این کتابها را میشود در گروه اقتباس جای داد.
۴- آثار منصوری در حوزه مذهب، فلسفه و تاریخ اسلام را یا میشود کنار گذاشت یا با این توضیح چاپ کرد که این آثار قابل استناد نیستند و فقط برداشتهای منصوری هستند.
با این تدبیر میشود هم تکلیف مردم را با آثار منصوری روشن کرد، هم جایگاه اصلی او را به او بخشید، هم وجود او را از این سکوت مرگبار نجات داد. به علاوه شاید با این تدبیر نجات بخش بتوان حقوق پایمال شده بازماندگان روانشاد منصوری را از آثار او به آنان بازگرداند.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B0%D8%A8%DB%8C%D8%AD%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1%DB%8C
زندگینامه: ذبیح الله منصوری (۱۲۷۶- ۱۳۶۵)
کتاب > نویسندگان و مولفان- همشهری آنلاین:
ذبیح الله حکیم الهی دشتی فرزند اسماعیل معروف به ذبیح الله منصوری در سال ۱۲۷۶ در شهر سنندج به دنیا آمد
وی تحصیلات مقدماتی را در آن شهر و کرمانشاه انجام داد و زبان فرانسه و انگلیسی را فرا گرفت.
ذبیح الله حکیم الهی دشتی در سال ۱۲۹۹ وقتی به تهران آمد می خواست در رشته دریا نوردی تحصیل کند ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت.
ذبیح الله منصوری بسیار ساده میزیست و به همسر و دو فرزند خود علاقه فراوانی داشت. وی که نوشتهها و ترجمههایش خوانندگان فراوان یافت، نویسندهای بود بسیار متواضع و دیر جوش و گوشه گیر.
منصوری طی ۷۰ سال روزنامه نویسی خویش با مجلات و مطبوعات بسیاری همکاری کرد از جمله: کوشش، اطلاعات، ایران ما، داد، ترقی، تهران مصور، روشنفکر و سپید و سیاه. عمده کارهای او در مجله هفتگی خواندنیها منتشر میشد.
وی در طول عمر خود به کشورهایی نظیر هند، شوروی و چندین کشور اروپایی سفر کرد. در ترجمهٔ آثار به جای وفادار ماندن به متن کتاب به زبان اصلی، تغییرات و اضافاتی را در متن اصلی اعمال کردهاست.
منصوری آثار بسیاری را ترجمه کرده (حدود ۱۴۰۰ اثر).
ذبیح الله منصوری در سال ۱۳۶۵ در سن ۸۹ سالگی در بیمارستان شریعتی تهران درگذشت.
برخی از آثار ذبیح الله منصوری:
غرش طوفان (۷جلد) (۱۳۳۶) – الکساندر دوما (پدر)
قبل از طوفان (۸جلد) – الکساندر دوما (پدر)(مجموعهای از ۳ کتاب ملکه مارگو ، مادام مونسورو و پاسداران ۴۵گانه)
سه تفنگدار (۱۰جلد) (۱۳۳۶) – الکساندر دوما (پدر)
شاه جنگ ایرانیان در چالدران و یونان (جون بارک واشتن فنو) – ۱۳۴۳
عشاق نامدار (۳جلد) (۱۳۴۶)
خواجه تاجدار (۱۳۴۷) – ژان گور
امام حسین و ایران (۱۳۵۱) – کورت فریشلر
مغز متفکر جهان شیعه «امام صادق» (۱۳۵۴)
سقوط قسطنطنیه (۱۳۵۹) – میکا والتاری
خداوند الموت (حسن صباح) (۱۳۵۹) – پل آمیر
ملاصدرا (۱۳۶۱) – هانری کربن
عارف دیهیم دار (۱۳۶۲) – جیمز داون
غزالی در بغداد (۱۳۶۳) – ادوارد توماس
جراح دیوانه (۱۳۶۴) – ژارگن توروالد
سرزمین جاوید (۴جلد) (۱۳۷۰) – رومن گیرشمن
زندگی خصوصی کاترین کبیر (۱۳۷۲) – جرج پی. کوچ
سینوهه پزشک فرعون (۲جلد) – میکا والتاری
من کنیز ملکه مصر بودم – میکل پیرامو
سفرنامه ماژلان – پبگافتا دی لومباردو
اسپارتاکوس (؟) – هوارد فاست
ژوزف بالسامو (۳جلد) (؟) – الکساندر دوما (پدر)
محبوس سنت هلن یا سرگذشت ناپلئون – اوکتاو اوهری
شاه طهماسب و سلیمان قانونی – آلفرد لابی ار
دلاوران گمنام ایران در جنگ با روسیه تزاری (؟) – ژان یونیر
مکاتبات چرچیل و روزولت – وارن اف. کمبل
پطر کبیر (۲جلد) – رابرت ماسی
عایشه بعد از پیغمبر – کورت فریشلر
محمد پیغمبری که از نو باید شناخت – کنستانتین ویرژیل گئورگی
ایران و بابر – ویلیام ارسکین
ملکه ویکتوریا – الیزابت لانفورد
خاطرات یک جراح بزرگ آلمانی – ارهارد لوتز
لولیتا – ولادیمیر ناباکوف
http://hamshahrionline.ir/details/100576
ذبیحالله منصوری؛ از پیشگویی زمان مرگ تا کاسه پول خرد ادبیات – تهران امروز نوشت:
اسماعیل جمشیدی تنها خبرنگاری است که توانست با ذبیح الله منصوری مصاحبه کند. البته بیش از پنج بار. مصاحبه با مترجمی که هرگز نگذاشت از او عکسی بگیرند برای خودش شاهکاری بوده است.
او گردآورنده کتابی است به نام دیدار با ذبیح الله منصوری. تنها کتابی که میتوان به عنوان مرجع برای رسوخ به زندگی مترجم منزوی به آن مراجعه کند.
جمشیدی تنها کسی است که کمک میکند تا رد منصوری را در ابر شهر تهران پیدا کنیم. او در کتابش با نزدیکان و همکاران او مصاحبه کرده و به گوشهای از اطلاعات این نوشتارها اشاره میکند.
در مصاحبههایش جایی اشاره دارد به خوابهایش؟
بله میگفت که ماژلان قهرمان کتاب بزرگترین جهانگردی بشر چندین بار به خوابم آمده با او حرف زده و بگو مگو کردهام.همین قهرمانهای کتابهایی که ترجمه کردهام حتی در عالم خواب هم تنهایم نمیگذارند.
و جایی هم اشاره به اینکه دوست صمیمی نیما بوده؟
بله. در نوشتار یکی از کسانی که در کتابم برای او یادداشتی نوشته به این موضوع تاکید شده: «خدا مرا ببخشد که شعر نو را توی دهن نیما انداختم. یکشب ترجمه یک شعر فرانسوی را برایش خواندم.آنقدر با هوش و زرنگ بود که فکر را گرفت، حالا نام نیما تمام ایران را گرفته.
ظاهرا هیچوقت به اندازهای که شایستهاش بود حقالتالیف دریافت نکرد؟
یکی از دوستانش میگوید یک روز او را عصبانی و ناراحت دیدم. او را به حرف کشاندم.گفت پیش ناشر بودم. آقای علمی خودش گفته بود ساعت ۹ صبح برای گرفتن پول مراجعه کنم.امروز که رفتم سرم داد کشید که اقا مگر اینجا دکان کلهپزیه که صبح به این زودی آمدی.
با خانم زبیده جهانگیری که همکار قدیمی ایشان هم بود گفتوگو کردهاید. خانم جهانگیری چون فرصت کافی نداشت گفتوگو با ما را رد کرد. اما او از همکاران نزدیک او بوده؟
در مصاحبهاش هم کاملا مشخص است و این خانم بزرگوار ناگفتههای بسیاری دارد.مثلا میگفت که:«یادم هست که اولین کنجکاوی که در زندگی او کردم و به من جواب داد،نظافت و پاکیزگی او بود. کفش واکس زده پیراهن تمیز. علت را که پرسیدم، گفت در اوایل دوره رضا خان که بنده خیلی جوان بودم ودر جمع خبرنگاران مطبوعات تهران به بوشهر رفتم تا از جریان بازدید گزارش تهیه کنم روزی که شاه از جمع حاضرین بازدید میکرد وقتی از مقابل صف خبرنگاران رد شد به قیافه ژولیده خبرنگاری اعتراض کرد و که معلوم است در کارت هم نامنظمی.
ماجرای کاسه پر از پول خرد چه بود؟
خانم جهانگیری میگفت ایشان در کمد خانهاش یک کاسه خیلی بزرگ پول خرد داشت که در آن سکههای ناصرالدین شاهی مظفرالدین شاهی و احمد شاهی و سکههای کنونی را در آن میریخت. محتوای کاسه به مرور زمان شاید در طول ۶۰ یا ۷۰ سال گذشته چند کیلو شده بود. منصوری عادت داشت که از خرید که بر میگشت پولخردهای خود را داخل کاسه بزرگ بریزد. شاید به خاطر سنگینیاش بود و آستر کتش را که پاره میکرد. این کاسه را یک ماه بعد از مرگ منصوری با شکستن در اتاقش به سرقت بردند.
ماجرای پیشگویی مرگش چه بود ظاهرا در مصاحبه با شما گفته بود که تا چهار روز دیگر و در سن هشتاد سالگی خواهد مرد که البته درست از آب در نیامد شما چرا چنین سئوالی از او کردید؟
ذبیح الله منصوری در مجله سپید و سیاه در سال ۱۳۵۰ سلسله مقالاتی نوشت تحت عنوان دنیای ناشناخته سحر و جادو که بیش از سایر نوشتههایش خواننده داشت. استقبال مردم از این مطالب آنقدر زیاد بود که خوانندگان نامه مینوشتند و منصوری پاسخ میداد.
در همین مجله بود که ایشان زیر پوشش متخصص جهان دیده عنوانی که سردبیر مجله به او داده بود، برای آینده مخاطبان جواب مینوشت که در مجله چاپ میشد. کار پیشگویی به آنجا رسید که زنان صاحبنام و سرشناس مقامات دولتی هم بدون اینکه او را بشناسند تقاضای پیشگویی میکردند. بنده از این بخش از فعالیتهای نوشتاری ایشان اطلاع داشتم و میخواستم نظرش را در مورد آینده خودش هم سئوال کنم.
http://www.khabaronline.ir/detail/158293/
* ذبیح الله حکیم الهی دشتی فرزند اسماعیل معروف به ذبیح الله منصوری در سال ۱۲۷۶ شمسی در شهر سنندج متولد شد. تحصیلات مقدماتی خود را در آن شهر و کرمانشاه انجام داد و زبان فرانسه و انگلیسی را فرا گرفت. پدرش علاقه ای به تحصیل او نداشت ولی مادرش از خانواده علماء و روحانیون بود.
** ذبیح الله حکیم الهی دشتی در سال ۱۲۹۹ وقتی به تهران آمد می خواست در رشته دریا نوردی تحصیل کند ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته می شود حدود ۱۴۰۰ کتاب و نشریه منتشر کرده که از پرفروش ترین کتابها به زبان فارسی می باشند.
** ذبیح الله منصوری بسیار ساده می زیست و به همسر و دو فرزند خود علاقه فراوانی داشت همواره از خودکشی برادرش که جزو ۵۳ نفر همراهان ارانی به زندان افتاده بود و سه سال محکومیت یافت و بعداً خود را از بین برد ناراحت بود.
** ذبیح الله منصوری که نوشته ها و ترجمه هایش خوانندگان فراوان یافت، نویسنده ای بود بسیار متواضع و دیر جوش و گوشه گیر؛ وقتی بعد از شهریور ۲۰ او را شناختم و کراراً برای ترجمه و نوشتن مقاله در چاپخانه او را می دیدم گفتگو با او فقط در چند جمله خلاصه می شد.
** ذبیح الله منصوری در سال ۱۳۶۵ در سن ۸۹ سالگی در تهران در گذشت. یادش گرامی باد
از ذبیح الله حکیم اللهی دشتی که جامعه کتابخوان ما او را با نام «ذبیح الله منصوری»می شناسد نزدیک به هزار و ۴۰۰ نوشته، ترجمه و کتاب باقی مانده که بعضی از آن ها با وجود حجم زیاد صفحات و مجلدات متعدد به فروش بالایی دست پیدا کرده اند.
درباره این مترجم نام آشنا حرف و حدیث هایی مثل این مورد که الحاقات او به متن چندین برابر متن اصلی نویسنده است و … بسیار است اما نمی توان نادیده گرفت که چاپ های چهل و چندم بعضی از ترجمه های او حکایت از اقبال عمومی به آثار وی دارند.
منصوری شهرت خود را بین اهل مطالعه به ترجمه کتاب هایی همچون «خواجه تاجدار»، «سینوحه» و «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» مدیون است.
ناشرانی که کار های وی را چاپ کرده اند می دانند که ترجمه های منصوری- هرچند که حجیم و چند جلدی هستند- همواره از پر درآمد ترین کتاب ها بوده و هستند.
ترجمه ذبیح الله منصوری از«سینوحه» نوشته «میکا والتاری» که چاپ اول آن در سال ۱۳۶۴ منتشر شد تا به امروز به ۴۷ چاپ رسیده است.
برگردان او از «فرزند نیل» نوشته هوارد فاوست تا به حال ۱۰ چاپ خورده و چاپ چهاردهم «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» نوشته کنستان ویرژیل گیورگیف با ترجمه وی به چاپ چهاردهم رسیده است.
چاپ دهم «سفرنامه ماژلان» نوشته «پیگار فتادی لومبارد» و بیست و هفتمین دوره انتشار کتاب «کنیز ملکه مصر» اثر «میکل پیرامو» از ترجمه های دیگر این مترجم پرتلاش هستند که توسط نشر زرین چاپ و منتشر شده اند.
«خداوند الموت» نوشته نویسنده فرانسوی «پل آمیر»* با ترجمه منصوری در حال حاضر به چاپ ۴۳ رسیده و برگردان او از کتاب «امام حسین و ایرانیان» تالیف «کورت فریشلر» چاپ ۱۷ خود را در انتشارات جاویدان سپری می کند.
علاوه بر آثار یاد شده، رمان ۱۰ جلدی «سه تفنگدار»، کتاب ۴ جلدی «سرزمین جاوید»، «منم تیمور جهانگشا»، «کنت مونت کریستو»، «جنگ ایرانیان»، «زندگی و سرانجام ماری آنتوانت»، «اسپارتاکوس»، «غرش طوفان»، «ژوزف بالسامو»، «ملاصدرا» و بسیاری رمان و کتب تاریخی دیگر بخش کوچکی از ترجمه های معروف منصوری در عمر ۸۹ ساله او را تشکیل می دهند.
آثار این مترجم که به خاطر حجم وسیع ترجمه ها و نوشته هایش** جزو نوادر تاریخ تالیف و ترجمه در ایران و شاید جهان به حساب می آید همان اندازه که پر فروش و عامه پسند بوده و هستند، به همان اندازه نیز جدی و مورد پسند حرفه ای های ادبیات نیز بوده اند.
منصوری در کنار چاپ کتاب هایش که توسط چند ناشر معروف و نام آشنا مثل «امیر کبیر»، «جاویدان»، «زرین»، «مستوفی» و …منتشر شده، با نشریات و جراید کثیر الانتشار جدی و عامه پسند نیز همکاری داشته که از میان این دو طیف مختلف المنافع می توان از «کتاب هفته» که توسط احمد شاملو اداره می شد و «خواندنیها» که علی اصغر امیرانی آن را می گرداند اشاره کرد.
برای هر دو این مجلات هرهفته می نوشت و ترجمه می کرد.
ذبیح الله منصوری در سال ۱۲۷۶ در سنندج به دنیا آمد و پس از تحصیل مقدماتی در زادگاهش و کرمانشاه به سال ۱۲۹۹ به شوق تحصیل رشته دریانوردی به تهران آمد.
زبان انگلیسی و فرانسه می دانست و به واسطه همین دانایی اول بار ترجمه هایش را به روزنامه «کوشش» سپرد.
ترجمه به دلش نشست و از تحصیل رشته ای که قصد خواندنش را داشت منصرف شد و این گونه بود که هزار و ۴۰۰ مقاله، نوشته و ترجمه از خود بر جا گذاشت. وی سرانجام در تاریخ۱۸ خرداد ۱۳۶۵ جان به جان آفرین تسلیم کرد.
* نقل است که اصلا شخصیتی به نام «پل آمیر» در تاریخ ادبیات فرانسه وجود ندارد. عده ای معتقدند «خداوند الموت» پرداخته ذهن منصوری بوده است.
** منصوری ۸۹ سال نوشت و ترجمه کرد. نگاهی به آثاری که از وی بر جامانده و مقایسه آن ها با مدت عمر او (صد البته با کسر کردن ساعات خواب و خوراک) از این حکایت می کند که او هنگام راه رفتن و خوردن هم مشغول نوشتن و ترجمه بوده است. نمونه مشابه منصوری با کمی توفیر را می توان در احمد شاملو سراغ گرفت.
http://www.kazeroon.net/goonagoon/zabih.htm
ذبیحالله منصوری ذبیحالله حکیم الهی رشتی دارای اسم نویسندگی ذبیحالله منصوری*? (????–????) روزنامهنگار و مترجم اهل ایران بود. آثار ترجمهء وی به دلیل اقتباس از منابع دیگر و تغییر و افزایش متن اثر (در قیاس با متن زبان اصلی) مشهور است. ذبیح الله منصوری دارای تحصیلات قدیمه بود و خدمت مطبوعاتی خود را از سال ???? آغاز نمود. منصوری طی ?? سال روزنامه نویسی خویش بامجلات و مطبوعات بسیاری همکاری نمود از جمله: کوشش ، اطلاعات ، ایران ما، داد، ترقی، تهران مصور، روشنفکر و سپید و سیاه. عمده کارهای او در مجله هفتگی خواندنیها منتشر میشد. وی در طول عمر خود به کشورهایی نظیر هند، شوروی و چندین کشور اروپایی سفر نمود. در ترجمهء آثار به جای وفادار ماندن به متن کتاب به زبان اصلی، تغییرات و اضافات بسیاری را در متن اصلی اعمال کردهاست. بعضی منتقدان کتابهای ادبی و تاریخی این صفت وی را نکوهیده و خلاف نظریهء «وفاداری به متن در ترجمه» میشمارند ? در حالی که استقبال خوانندگان عام از آثار او چشمگیر بودهاست و این آثار به احتمال، پرخوانندهترین رمانهای تاریخی به زبان فارسی هستند. وی آثار بسیاری را ترجمه کرده (حدود ???? اثر) که حتی ذکر نام آنها هم کاری دشوار است. ذبیح الله منصوری متاهل و صاحب دو فرزند بود. او در ?? خرداد ماه ????ش در بیمارستان شریعتی درگذشت. فهرست مندرجات • ? برخی آثار • ? منصوری نویسنده یا مترجم • ? روایت • ? منبع • ? پانویس
برخی آثار • غرش طوفان (?جلد) (????) – الکساندر دوما (پدر) • قبل از طوفان (?جلد) – الکساندر دوما (پدر)(مجموعهای از ? کتاب ملکه مارگو ، مادام مونسورو و پاسداران ??گانه) • سه تفنگدار (??جلد) (????) – الکساندر دوما (پدر) • شاه جنگ ایرانیان در چالدران و یونان (جون بارک واشتن فنو) – ???? • عشاق نامدار (?جلد) (????) – • خواجه تاجدار (????) – ژان گور • امام حسین و ایران (????) – کورت فریشلر • مغز متفکر جهان شیعه «امام صادق» (????) – • سقوط قسطنطنیه (????) – میکا والتاری • خداوند الموت (حسن صباح) (????) – پل آمیر • ملاصدرا (????) – هانری کربن • عارف دیهیم دار (????) – جیمز داون • غزالی در بغداد (????) – ادوارد توماس • جراح دیوانه (????) – ژارگن توروالد • سرزمین جاوید (?جلد) (????) – رومن گیرشمن • زندگی خصوصی کاترین کبیر (۱۳۷۲) – جرج پی. کوچ • سینوهه پزشک فرعون (?جلد) – میکا والتاری • من کنیز ملکه مصر بودم – میکل پیرامو • سفرنامه ماژلان – پبگافتا دی لومباردو • اسپارتاکوس- هوارد فاست • ژوزف بالسامو (?جلد) – الکساندر دوما (پدر)(این رمان قبل ازغرش طوفان بوده و با این رمان یک مجموعه واحد را تشکیل میدهد) • محبوس سنت هلن یا سرگذشت ناپلئون – اوکتاو اوهری • شاه طهماسب و سلیمان قانونی – آلفرد لابی ار • دلاوران گمنام ایران در جنگ با روسیه تزاری – ژان یونیر • مکاتبات چرچیل و روزولت – وارن اف. کمبل • پطر کبیر (?جلد) – رابرت ماسی • عایشه بعد از پیغمبر – کورت فریشلر • محمد پیغمبری که از نو باید شناخت – کنستانتین ویرژیل گئورگی • ایران و بابر – ویلیام ارسکین • ملکه ویکتوریا – الیزابت لانفورد • خاطرات یک جراح بزرگ آلمانی – ارهارد لوتز • لولیتا – ولادیمیر ناباکوف منصوری نویسنده یا مترجم او کتابهای بسیاری نگاشتهاست. او در سبک نویسندگی خود دارای روش خاصی بود. اما طرفدار سبک بسط و گسترش کتب بود. او به کتابهای اصلی وفادار نبود. در بسیاری از موارد اطلاعات خویش را نیز به کتابهای میافزود. او معتقد بود. ترجمه بر دو گونهاست نوعی که در آن مترجم به لغت به لغت ترجمه میکند و به متن اصلی وفادار است و نوعی دیگر که خود آن را اقتباس مینامید مترجم این اختیار را داشت که ایده اولیه نویسنده را گسترش دهد. او به خاطر سبک خاصاش بارها مورد انتقادهای شدید و بعضا استهزا قرار گرفت. رضا براهنی در کتاب کیمیا و خاک او را بشدت مورد انتقاد داد و نوشت “آقای ذبیحالله منصوری طرفدار مدرسه بسط است یعنکی که رمان ششصد صفحهای در دست ایشان حداقل هزار صفحه میشود.? او در ترجمهء آثار به جای وفادار ماندن به متن کتاب به زبان اصلی، تغییرات و اضافات بسیاری را در متن اصلی اعمال میکرد. بعضی منتقدان کتابهای ادبی و تاریخی این صفت وی را نکوهیده و خلاف نظریهء «وفاداری به متن در ترجمه» میشمارند در حالی که استقبال خوانندگان عام از آثار او چشمگیر بودهاست و این آثار به احتمال، پرخوانندهترین رمانهای تاریخی به زبان فارسی هستند. کتاب «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» نوشته «میکا والتاری» نویسنده فنلاندی در حالی توسط ذبیحالله منصوری در دو جلد و ۹۸۹ صفحه ترجمه شد که اصل کتاب بیش از ۶۰ صفحه بیشتر نیست. یعنی اگر کتاب والتاری را که به گفته خودش از پاپیروسهای هیروگلیفنشان ترجمه شده است و ظاهراً هیچ کس جز خودش یارای تأیید صحت و سقم آن را ندارد سندی متقن در نظر بگیریم، ترجمه آن به فارسی ۹۲۹ صفحه داستان اضافه دارد. این را علی اناری در مصاحبه با خبرآنلاین میگوید و اضافه میکند «مرحوم ذبیح الله منصوری و قلم شیوایش شهره دهرند اما هیچ کس ترجمههای آن مرحوم را که تاریخ و افسانه را توأمان با هم داشت تاریخ صرف نخوانده و نمیخواند.» ? البته نمیتوان سخنان علی اناری را تماماً تایید کرد. با نگاهی به نوشتههای ذبیحالله منصوری درمیبابیم که وی بیش از آنکه مترجم باشد نویسندهای توانا بودهاست. کتابهای او از نظر تاریخی سندیت دقیقی ندارند، گرچه وی تلاش بسیاری که در کتب تاریخی است به حوادث کتاب با رخدادهای دنیای واقع نیز همسان باشند، اما در برخی از اوقات نوشتههای او با تاریخ واقعی در تضاد هستند.برای نمونه در مورد قتل خواجه نظامالملک در کتاب خداوند الموت میخوانیم:”وقتی محمد طبسی به نهاوند رسید به او گفتند خواجه در شکارگاه است و او به قرق رفت و تقاضای ملاقات کرد.در محضر خواجه وی ناگهان دید که یکی از دو غلامبچه با خنجر به وی حمله کرد و او را به قتل رساند.” اما در واقع خواجه نظامالملک در شب جمعه دوازدهم ماه رمضان سال ??? هجری قمری در راه بغداد در محلی به نام صحنه توسط یک از فدائیان حسن صباح به نام بوطاهر ارانی به قتل رسیدهاست?. حسینقلی مستعان در مصاحبه با سیروس آموزگار درباره ذبیح الله منصوری میگوید: «همه ما میدانیم که نیمی از آنچه ذبیحالله منصوری به اسم ترجمه مینوشت، نوشته خود او بود. حتی به نظر من “نیم” هم برآورد کمی است. خود شما یکبار برای من تعریف کردید که امیرانی یک جزوه سی چهل صفحهای را برای ترجمه به وی داد و او آن را در سی چهل شماره خواندنیها ترجمه کرد و بعداً هم به صورت یک کتاب قطور در ایران چاپ شد.» و سیروس آموزگار پاسخ میدهد: «بله، درست است. من خودم آنروز حضور داشتم. یکبار دیگر نیز در همین فرانسه, یک روز دکترمحمدعلی امیرمعزی را که به یقین یکی از نامداران ایرانی معاصر است، دیدم و به وی گفتم که در ایران کتاب خداوند الموت ذبیحالله منصوری را که ترجمه از یک نویسنده فرانسوی بنام پل آمر است خواندهام و خیلی خوشم آمده است و میخواهم اصل کتاب را به فرانسه بخوانم. دکتر معزی غش غش خندید و گفت آن کتاب در واقع مقالهای بیش نیست و ملحقات خود منصوری آنرا به صورت آن کتاب قطور در آورده است.» ? روایت روزی منتقدی در یکی از روزنامه ها به شدت از ذبیح الله منصوری انتقاد کرده بود و وی را دزد آثار ادبی خوانده بود. ذبیح الله منصوری در جوابش می گوید:«اگر انسان در زندگی قرار باشد که دزد باشد بهتر است کتاب بدزدد».
منصوری ۸۹ سال نوشت و ترجمه کرد. نگاهی به آثاری که از وی بر جامانده و مقایسه آن ها با مدت عمر او (صد البته با کسر کردن ساعات خواب و خوراک) از این حکایت می کند که او هنگام راه رفتن و خوردن هم مشغول نوشتن و ترجمه بوده است.
نقل است که اصلا شخصیتی به نام «پل آمیر» در تاریخ ادبیات فرانسه وجود ندارد. عده ای معتقدند «خداوند الموت» پرداخته ذهن منصوری بوده است. منبع • درباره آثار ذبیح الله منصوری در خبرگزاری کتاب ایران • دیدار با ذبیح الله منصوری تالیف اسماعیل جمشیدی پانویس ۱. خود ذبیحالله منصوری در ذیل مقدمه کتابهایش با این عبارت امضاء میکند. ۲. دیدار با ذبیح الله منصوری: (کریم امامی، مجله نشر دانش، شمارههای دوم و سوم سال هشتم) ۳. کیمیا و خاک – رضا براهنی – ص ?? و ?? -چاپ اول -پاییز ???? ۴. یوزارسیف؛ وامدار سینوهه ۵. حسن صباح (فارسی). وبگاه ایرانی (در تاریخ ?? شهریور ????). بازدید در تاریخ شهریور ????. ۶. Talash online پاورقی نویسان عصر پهلوی یک مصاحبه اختصاصی (!) با حسینقلی مستعان در فبعد چهارم
۰ ضمیمه ها
۸۷ بازدید
http://ichtolibrary.ir/wiki/-/wiki/Main/%D8%B0%D8%A8%DB%8C%D8%AD%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87+%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1%DB%8C;jsessionid=6CCA324636B32B5B67B0D7D5B1AAB9EF
** ذبیح الله حکیم الهی دشتی فرزند اسماعیل معروف به ذبیح الله منصوری در سال ۱۲۷۶ شمسی در شهر سنندج متولد شد. تحصیلات مقدماتی خود را در آن شهر و کرمانشاه انجام داد و زبان فرانسه و انگلیسی را فرا گرفت. پدرش علاقه ای به تحصیل او نداشت ولی مادرش از خانواده علماء و روحانیون بود.
** ذبیح الله حکیم الهی دشتی در سال ۱۲۹۹ وقتی به تهران آمد می خواست در رشته دریا نوردی تحصیل کند ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته می شود حدود ۱۴۰۰ کتاب و نشریه منتشر کرده که از پرفروش ترین کتابها به زبان فارسی می باشند.
** ذبیح الله منصوری بسیار ساده می زیست و به همسر و دو فرزند خود علاقه فراوانی داشت همواره از خودکشی برادرش که جزو ۵۳ نفر همراهان ارانی به زندان افتاده بود و سه سال محکومیت یافت و بعداً خود را از بین برد ناراحت بود.
** ذبیح الله منصوری که نوشته ها و ترجمه هایش خوانندگان فراوان یافت، نویسنده ای بود بسیار متواضع و دیر جوش و گوشه گیر؛ وقتی بعد از شهریور ۲۰ او را شناختم و کراراً برای ترجمه و نوشتن مقاله در چاپخانه او را می دیدم گفتگو با او فقط در چند جمله خلاصه می شد.
** ذبیح الله منصوری در سال ۱۳۶۵ در سن ۸۹ سالگی در تهران در گذشت. یادش گرامی باد
——————————————–
ذبیح الله منصوری
ذبیحالله منصوری (۱۲۷۴–۱۳۶۵) روزنامهنگار و مترجم ایرانی بود.
آثار ترجمهٔ وی به دلیل اقتباس از منابع دیگر و تغییر و افزایش متن اثر (در قیاس با متن زبان اصلی) مشهور است.
او با نام اصلی «ذبیح الله حکیم الهی دشتی» در سال ۱۲۷۴ش در سنندج دیده به جهان گشود.
ذبیح الله منصوری دارای تحصیلات قدیمه بود و خدمت مطبوعاتی خود را از سال ۱۲۹۲ آغاز نمود. منصوری طی ۷۰ سال روزنامه نویسی خویش بامجلات و مطبوعات بسیاری همکاری نمود از جمله: کوشش ، اطلاعات ، ایران ما، داد، ترقی، تهران مصور، روشنفکر و سپید و سیاه. عمده کارهای او در مجله هفتگی خواندنیها منتشر میشد.
وی در طول عمر خود به کشورهایی نظیر هند، شوروی و چندین کشور اروپایی سفر نمود.
در ترجمهٔ آثار به جای وفادار ماندن به متن کتاب به زبان اصلی، تغییرات و اضافات بسیاری را در متن اصلی اعمال کردهاست. بعضی منتقدان کتابهای ادبی و تاریخی این صفت وی را نکوهیده و خلاف نظریهٔ «وفاداری به متن در ترجمه» میشمارند در حالی که استقبال خوانندگان عام از آثار او چشمگیر بودهاست و این آثار به احتمال، پرخوانندهترین رمانهای تاریخی به زبان فارسی هستند. وی آثار بسیاری را ترجمه کرده (حدود ۱۴۰۰ اثر) که حتی ذکر نام آنها هم کاری دشوار است.
ذبیح الله منصوری متاهل و صاحب دو فرزند بود. او در ۱۹ خرداد ماه ۱۳۶۵ش در بیمارستان شریعتی درگذشت
۱) غرش طوفان (۷جلد)(۱۳۳۶)- الکساندر دوما (پدر)
۲) قبل از طوفان (۸جلد)- الکساندر دوما (پدر)(مجموعهای از ۳ کتاب ملکه مارگو ، مادام مونسورو و پاسداران ۴۵گانه)
۳) سه تفنگدار (۱۰جلد)(۱۳۳۶)- الکساندر دوما (پدر)
۴) شاه جنگ ایرانیان در چالدران و یونان (جون بارک واشتن فنو)- ۱۳۴۳
۵) عشاق نامدار (۳جلد)(۱۳۴۶)-
۶) خواجه تاجدار (۱۳۴۷)- ژان گور
۷) امام حسین و ایران (۱۳۵۱)- کورت فریشلر
۸) مغز متفکر جهان شیعه «امام صادق» (۱۳۵۴)-
۹) سقوط قسطنطنیه (۱۳۵۹)- میکا والتاری
۱۰) خداوند الموت (حسن صباح)(۱۳۵۹)- پل آمیر
۱۱) ملاصدرا (۱۳۶۱)- هانری کربن
۱۲) عارف دیهیم دار (۱۳۶۲)- جیمز داون
۱۳) غزالی در بغداد (۱۳۶۳)- ادوارد توماس
۱۴) جراح دیوانه (۱۳۶۴)- ژارگن توروالد
۱۵) سرزمین جاوید (۴جلد)(۱۳۷۰)- رومن گیرشمن
۱۶) زندگی خصوصی کاترین کبیر (۱۳۷۲)- جرج پی. کوچ
۱۷) سینوهه پزشک فرعون (۲جلد)- میکا والتاری
۱۸) من کنیز ملکه مصر بودم – میکل پیرامو
۱۹) سفرنامه ماژلان – پبگافتا دی لومباردو
۲۰) اسپارتا****** (؟)- هوارد فاست
۲۱) ژوزف بالسامو (۳جلد)(؟)- الکساندر دوما (پدر)
۲۲) محبوس سنت هلن یا سرگذشت ناپلئون – اوکتاو اوهری
۲۳) شاه طهماسب و سلیمان قانونی – آلفرد لابی ار
۲۴) دلاوران گمنام ایران در جنگ با روسیه تزاری (؟)- ژان یونیر
۲۵) مکاتبات چرچیل و روزولت – وارن اف. کمبل
۲۶) پطر کبیر (۲جلد)- رابرت ماسی
۲۷) عایشه بعد از پیغمبر – کورت فریشلر
۲۸) ایران و بابر – ویلیام ارسکین
۲۹) ملکه ویکتوریا – الیزابت لانفورد
۳۰) سه سال در دربار ایران – کنت دوگوبینو
۳۱) عشق صدر اعظم – الکساندر دوما
۳۲) زندگی پزشک من – آندره سوبیران
۳۳) خاطرات یک جراح آلمانی – ارهارد لوتر
۳۴) قدم به قدم با اسکندر – هرودت
۳۵) فرزند نیل – هوارد فاوست
۳۶) محمد پیغمبری که از نو باید شناخت – کنستان ویرژیل گیورگیف
http://www.irank.ir/forums/124-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D9%86%DB%8C/441-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%B0%D8%A8%DB%8C%D8%AD-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1%DB%8C-%DA%86%D9%87-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AF%D8%9F
مغز متفکر جهان شیعه و ذبیح الله منصوری دین – ویژه ولادت پیامبر اکرم(ص) و امام صادق(ع) – هفته وحدت / یادداشت استاد محمود حکیمی
حدود چهل سال پیش پژوهشی بینالمللی درباره زندگانی حضرت امام جعفر صادق(ع) انجام شد. در این پژوهش که در مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ فرانسه صورت گرفت بیش از بیست نفر از دانشمندان بزرگ آنروز مشارکت داشتند.
از بین اینان امام موسی صدر و دکتر نصر، ایرانی و شیعه بودند و بقیه بر سایر دینها و آیینها.
نام دانشمندان به ترتیب زیر است:۱. آقای (آرمان بل) استاد دانشگاههای بروکس و گان، در بلژیک ۲. آقای (ژان – اوبن) استاد دانشگاه گان. ۳. آقای (روبرت برونشویک) استاد دانشگاه پاریس ۴. آقای (کلود کاهن) استاد دانشگاه پاریس ۵. آقای (انریکو جردلی) استاد دانشگاه در ایتالیا و معاون فرهنگستان ۶. آقای (هانری ـ کوربن) استاد دانشگاه و مدیر مطالعات مربوط به علوم مذهبشناسی ۷. آقای (توفیق ـ فحل) استاد دانشگاه استراسبورگ ۸. آقای (فرانسیکو گابریلی) استاد دانشگاه رم ۹. پروفسور (ریچاد ـ گرام لیخ) استاد دانشگاه در آلمان غربی ۱۰. خانم (آن ـ لمبتون) استاد دانشگاه لندن ۱۱. آقای (ژرار ـ لوکنت) استاد دانشگاه السنه شرقی در پاریس ۱۲. آقای (ایوون لنبان ـ دویل فوند) مدیر انستیتوی تحقیقات علمی در پاریس ۱۳. آقای (ویلفرید ـ مدلونگ) استاد دانشگاه شیکاگو در آمریکا ۱۴. آقای (هانری ماسه) استاد دانشگاه در فرانسه ۱۵. آقای (شارل پلا) استاد دانشگاه در پاریس ۱۶. آقای (ژورژ ـ وازدا) استاد دانشگاه لیون در فرانسه ۱۷. آقای (الیاش) استاد دانشگاه کالیفورنیا ۱۸. خانم (دورن ـ هینچ کلیف) استاد دانشگاه لندن ۱۹. آقای (فریتز مه یر) استاد دانشگاه بال در سوئیس ۲۰. آقای (ژوزف ـ مانوز) استاد دانشگاه فری بورگ در آلمان غربی ۲۱. آقای (هانس ـ مولر) استاد دانشگاه فری بورگ در آلمان غربی ۲۲. آقای (هانس ـ رومر) استاد دانشگاه در آلمان غربی.
این کتاب دوران تولد، کودکی و نوجوانی امام، فرهنگ شیعی و عقیده، رفتار و علم امام جعفر صادق علیهالسلام و موارد زیاد دیگر مربوط به این امام بزرگوار و شاگردان او را شامل میشود. پژوهشگران و دانشمندان با پرداختن به جزییات زندگی حضرت امام جعفر صادق(ع)، علاوه بر آنکه نمونه یک کار پژوهشی و دقیق را ارایه میدهند خوانندگان را در شگفتی بزرگی و عظمت آن امام رها میکنند.
ذبیحالله منصوری مترجم نام آشنای کشور، کتاب را به زبان فارسی ترجمه کرده و بارها در ایران چاپ و با استقبال زیاد روبه رو شده است. اگرچه ذبیحالله منصوری مترجمی است که پایبندی زیادی به متن ندارد و خود را مجاز به دخل و تصرف در متن میداند، با این حال گمان نمیرود تغییرات او آنقدر وسیع باشد که نتوان ترجمه او را به متن نزدیک ندانست. نثر ذبیح الله منصوری در ترجمه کتاب بسیار شیوا و شیرین است و علاقهمندان را تا اتمام یکنفس کتاب تشویق و ترغیب میکند.
خواندن کتاب برای ما که اظهار علاقهمندی به مذهب جعفری داریم و اعتقاداتمان را بر آن مبنا قرار دادهایم میتواند همراه با مباهات و افتخار باشد. افتخار به اثری که نظیر ندارد.
/
http://www.khabaronline.ir/news-131559.aspx
به گزارش پارسینه، در اواسط دههٔ پنجاه کتابی به اسم «مغز متفکر جهان شیعه: امام صادق (ع)» در ایران منتشر شد که نام آشنای «ذبیحالله منصوری» را به عنوان مترجم با خود یدک میکشید. این کتاب شامل محتویات متنوع و گستردهای پیرامون فعالیتهای علمی و شاگردان منتسب به امام جعفر بن محمد الصادق (ع) است و طی سه دههٔ گذشته، مورد استقبال عامهٔ مردم و البته مورد ارجاع پژوهشگران و نویسندگان بوده است.
بهطور مثال، اکثر ارجاعات به وجود شخصی با نام «جابر بن حیان» در میان شاگردان امام صادق (ع) از این کتاب نقل شده است. منصوری نام «هانری کوربن» را به عنوان یکی از نویسندگان این کتاب ذکر کرده است، در حالی که هانری کوربن در زمینه شاگردی جابر برای امام صادق با احتیاط تشکیک کرده است.
در چند روز اخیر، تعدادی از پژوهشگران عرصهٔ دین و تاریخ در گفتوگو با رسانهها، به تشکیک در اعتبار این کتاب پرداختهاند.
حجتالاسلام محمدعلی مهدوی راد (عضو هیئت علمی پردیس قم دانشگاه تهران) کتاب «مغز متفکر جهان شیعه؛ امام صادق (ع)» را اثری کاملاً بیپایه و غیر مستند خواند و اظهار کرد: «متولیان امر باید جلوی چاپ و انتشار این کتاب را به عنوان روشنترین مصداق جعل و کذب و وضع بر امام معصوم (ع) بگیرند.»
آقای مهدوی راد در گفتوگو با خبرگزاری ایکنا گفته است: «بنده فضلا را به کتاب «ذبیحالله منصوری» تألیف آقای جمشیدی ارجاع میدهم که در آن سلسله مقالات نقد و بررسی آثار وی، از جمله «مغز متفکر جهان شیعه؛ امام صادق (ع)» جای گرفته است. در آن کتاب آمده است که جعفر آقایانی چاوشی پس از جستوجوی بسیار در کشور فرانسه، کتابی با این عنوان از مرکز استراسبورگ پیدا نکرده است. ذبیحالله منصوری خود در محضر آقایانی چاوشی اعتراف کرده که مطالب این کتاب را ساخته است، البته کمابیش به «السماء و العالم» از بحارالانوار و برخی از روایات طبالنبی (ص) و… مراجعه و از آنها استفاده کرده است.»
همچنین، دکتر صادق آیینهوند (استاد دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس) معتقد است مستندات این کتاب، واقعیت ندارد و مانند برخی دیگر از کتابهای منصوری، ساخته و پرداخته ذهن خود اوست.
به گزارش پارسینه، آقای آیینهوند در گفتوگو با سایت خبرآنلاین گفته است: «جمعی به نام استراسبورگ وجود نداشته و چنین دانشمندانی وجود خارجی نداشتهاند. شاید بحثی در جایی صورت گرفته و جرقهای در کشور آلمان زده شده اما آقای منصوری هم مرکز مطالعات و هم دانشمندان را در ذهن خودش درست کرده و با قلم خودش از زبان آنها صحبت کرده است. مطالبی هم که در برخی از کتابهایش و از جمله کتاب «مغز متفکر جهان شیعه» مطرح میکند از نظر علمی عجیب بوده و اثبات نشده است. مثلاً اینکه موریانهها از چند هزار کیلومتر بو میکشند و غیره، اینها را خودش درست میکند و مبنای علمی ندارد.»
همچنین، بهاءالدین خرمشاهی در سخنانی دیگر درباره کتاب مغز متفکر جهان شیعه گفت که این کتاب، کمتر علمی و تاریخی است و به نظر وی، این کتاب ارزش تحقیقی ندارد.
به گزارش پارسینه، دکتر غلامحسین دینانی در گفتوگو با خبرآنلاین با انتقاد از عنوان «مغز متفکر جهان تشیع» اظهار داشته است: «حتی عنوان کتاب مغز متفکر جهان شیعه مورد نقد است و واژه نادرست و بیهودهای است. نباید از تعبیر مغز متفکر برای مقام امامت که از جانب خدا مقرر شده است، استفاده کنیم. به نظر من حتی اینکه به امام بگوییم مغز متفکر تعبیر غلطی است و از روی نفهمی مقام امامت است. مگر امام صادق، برتراند راسل یا انیشتین است؟»
http://www.parsine.com/fa/news/67241/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D9%BE%D8%B3%D9%86%D8%AF-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%B2%DB%8C%D8%B1-%D8%B3%D8%A4%D8%A7%D9%84-%D8%B1%D9%81%D8%AA
ذبیح الله منصوری، نامی ماندگار در دنیای نویسندگی و ترجمه
ذبیح اله منصوری علاقه خاصی به کرد و کردستان داشت اما به دلیل شرایط خفقان دوران پهلوی موفق به ارائه آثار خویش به زبان کردی نشد اما در اکثر آثارش میتوان به دلبستگی وی به مادها و … به عنوان نمادهای کرد پی برد.
کردپرس: ذبیح الله منصوری در سال ۱۲۷۶ شمسی در شهر سنندج زاده شد. وی با نامهای مستعار پیشتاز و ناصر، پرکارترین مترجم تاریخ مطبوعات ایران، روزنامه نگار، نویسنده و نخستین قهرمان سبک وزن بوکس ایران است. منصوری در مدرسۀ آلیانس (سنندج ) کردستان درس خواند که فرانسویها آن را اداره میکردند. پس از چندی با ماموریت پدر در کرمانشاه به آن شهر رفت و زبان فرانسه را از پزشکی که این زبان را میدانست فرا گرفت. در بازگشت به تهران و درگذشت پدر، عهده دار مخارج خانواده شد و به ناچار از تحصیل دست کشید و در سال ۱۳۰۱ شمسی با تاسیس روزنامه کوشش با سمت مترجم داستان و مقاله و مطالب علمی در آن روزنامه شروع به کار کرد.
در سال ۱۳۰۶ در حالی که در روزنامه کوشش کار میکرد، با روزنامه اطلاعات نیز شروع به همکاری کرد که مدتها ادامه یافت و از آغاز انتشار روزنامه کیهان هم به مدت شش سال، چندین کتاب برای این روزنامه ترجمه کرد که همه به صورت پاورقی به چاپ میرسید. بعدها با روزنامه ایران ما، روزنامه داد، مجله خواندنیها، روزنامه باختر، روزنامه اختر امروز، مجلۀ ترقی، مجلۀ تهران مصور، مجلۀ روشنفکر، مجلۀ سپید و سیاه، مجلۀ امید ایران، روزنامه پست تهران و سرانجام مجله دانستنیها همکاری داشت.
او دیر ازدواج کرد و دارای یک دختر و یک پسر شد. مادرش از خانواده علماء و روحانیون شهر سنندج بود. ذبیح الله منصوری در سال ۱۲۹۹ وقتی به تهران آمد میخواست در رشته دریا نوردی تحصیل کند ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته میشود حدود ۱۴۰۰ کتاب و نشریه منتشر کرده که از پرفروش ترین کتابها به زبان فارسی میباشند.
ذبیح الله منصوری بسیار ساده میزیست و به همسر و دو فرزند خود علاقه فراوانی داشت همواره از خودکشی برادرش که جزو ۵۳ نفر همراهان ارانی به زندان افتاده بود و سه سال محکومیت یافت و بعداً خود را از بین برد ناراحت بود. منصوری علاقه خاصی به کرد و کردستان داشت اما به دلیل شرایط خفقان دوران پهلوی موفق به ارائه آثار خویش به زبان کردی نشد اما در اکثر آثارش میتوان به دلبستگی وی به مادها و… به عنوان نمادهای کرد پی برد.
ذبیح الله منصوری که نوشتهها و ترجمههایش خوانندگان فراوان یافت، نویسندهای بود بسیار متواضع و دیر جوش و گوشه گیر، وی یکی از معدود نویسندگان و مترجمان بسیار توانای ایران است. بدون شک میتوان ایشان را از ستونهای اصلی نویسندگی و ترجمه ایران زمین به حساب آورد و بسیاری از افرادی که کتابهای ایشان را مطالعه نمودهاند به توانایی خارق العاده ایشان در نگارش و به کار بردن اصطلاحات ادبی، اذعان مینمایند و بنا بر اعتراف بسیاری از نویسندگان و مترجمان وی نویسنده ایی توانا میباشد.
بنابر شواهد و دلایل موجود بسیاری از کارهای ایشان که به نام ترجمه چاپ شدهاست توسط خود ایشان تالیف گشته اما بنا بر ضعف فرهنگی آن دوران ایران و تمایل ناشران برای چاپ آثار ترجمه از نویسندگان خارجی، ایشان کارهایشان را به ناچار به نام ترجمه چاپ مینمایند. وی در طول عمر خود به کشورهایی نظیر هند، شوروی و چندین کشور اروپایی سفر نمود.
ذبیح الله منصوری در ۱۹ خرداد ماه ۱۳۶۵ش در بیمارستان شریعتی درگذشت. منصوری ۸۹ سال نوشت و ترجمه کرد. نگاهی به آثاری که از وی بر جامانده و مقایسه آنها با مدت عمر او (صد البته با کسر کردن ساعات خواب و خوراک) از این حکایت میکند که او هنگام راه رفتن و خوردن هم مشغول نوشتن و ترجمه بودهاست. ذبیح الله منصوری بسیار ساده میزیست و به همسر و دو فرزند خود علاقه فراوانی داشت. وی که نوشتهها و ترجمههایش خوانندگان فراوان یافت، نویسندهای بود بسیار متواضع و دیر جوش و گوشه گیر.
منصوری طی ۷۰ سال روزنامه نویسی خویش با مجلات و مطبوعات بسیاری همکاری کرد از جمله: کوشش، اطلاعات، ایران ما، داد، ترقی، تهران مصور، روشنفکر و سپید و سیاه. عمده کارهای او در مجله هفتگی خواندنیها منتشر میشد.
وی در طول عمر خود به کشورهایی نظیر هند، شوروی و چندین کشور اروپایی سفر کرد. در ترجمهٔ آثار به جای وفادار ماندن به متن کتاب به زبان اصلی، تغییرات و اضافاتی را در متن اصلی اعمال کردهاست. منصوری آثار بسیاری را ترجمه کرده (حدود ۱۴۰۰ اثر). ذبیح الله منصوری در سال ۱۳۶۵ در سن ۸۹ سالگی در بیمارستان شریعتی تهران درگذشت. علیاکبر قاضیزاده درباره وضعیت معاش منصوری چنین میگوید: «اما نصیب خود او از این همه کار گذران یک زندگی زیر متوسط بود. تا سال ۵۲ در خانه ای در خیابان امیریه زندگی می کرد که هیچ کس از دوستان او آن خانه را ندیده است. بعد هم در کوی نویسندگان توانست آپارتمانی دست و پا کند که عاقبت در همین خانه هم درگذشت. بیشتر عمر او در بالاخانه ای در یک ساختمان قدیمی در کوچه خواندنی ها (اول فردوسی از جنوب، نرسیده به کوشک مصری) گذشت.
با آنکه در اغلب مطبوعات مطرح زمان خود همکاری داشت و با اینکه کار قلمی او با رونق فروش آن مطبوعات نسبت مستقیم داشت، عاقبت به عنوان حروفچین و از سوی اتحادیه حروفچینان توانست بیمه شود. کارگران حروفچین هم منصوری را خوب می شناختند و هم او را دوست داشتند.
http://www.kurdpress.com/Fa/NSite/FullStory/News/?Id=19635#Title=%0A%09%09%09%09%09%09%09%09%D8%B0%D8%A8%DB%8C%D8%AD%20%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%20%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%8C%20%D9%86%D8%A7%D9%85%DB%8C%20%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D8%B1%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7%DB%8C%20%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%20%D9%88%20%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87%0A%09%09%09%09%09%09%09
کمتر کسی است که با کتاب و مطالعه سرو کار داشته باشد و نوشته ها و ترجمه های شیرین، توأم با اقتباس زنده یاد، شادروان ذبیح الله منصوری را نخوانده باشد و یا حداقل یک یا دو کتاب از این مترجم پرکار را که به قول خودش بیش از دو هزار جلد کتاب ترجمه کرده و نوشته است مطالعه نکرده باشد و لذت نبرده باشد.
من فکر می کنم نه تنها من بلکه همه افراد بشر با خاطرات تلخ و شیرین گذشته های دورشان زنده اند و زندگی می کنند و با به یادآوردن آن خاطرات ولو (تلخ) که با گذشت زمان شیرین و دلپسندتر می شود شب را به صبح، صبح را شب می کنند و متأسفانه یا خوشبختانه هر چه ماوقع آن حوادث تلخ و شیرین دور می شویم و پا به سن می گذاریم خاطرات مان زنده تر تجلی می کند و به ما نزدیکتر می شود یا من اینطورم، نمی دانم.
به هر حال بیست و دو سه سال پیش که در مجله خواندنیها قلم می زدم و چند صفحه از این مجله را که هفته ای دو شماره منتشر می شد زیر عنوان در کارگاه نمدمالی می نوشتم و مدت هیجده سال سر بسر خلق خدا از هر تیپ و طبقه ای می گذاشتم در یک شماره هم سر بسر منصوری گذاشتم.
اگر کتاب ها و نوشته های شادروان منصوری را که ابتدا به صورت پاورقی و به گفته ما مطبوعاتی به طور (مسلسل) در مجله خواندنیها مثل خواجه تاجدار، غزالی و زهره و مردی بالای صلیب و خداوند الموت ووو…و سایر مجلات چاپ می شد مطالعه کرده باشید، می دانید که شادروان منصوری برای روشن شدن هر چه بیشتر ذهن خوانندگانش در هر زمینه ای توضیحاتی خارج از متن که در اصل کتاب نبود می داد و به همین دلیل بالای آثارش می نوشت (ترجمه و اقتباس) و روی همین اصل ترجمه های منصوری خشک و قالبی نبود و توضیحات مترجم، باعث می شد که ترجمه از آن چه بود شیرین از آب درآید و خواننده را به دنبالش بکشاند.
فی المثل ترجمه می کرد ( آن روز صبح آقای محمدخان قاجار، کره با عسل خورد) و به طرز تهیه کره و چگونگی بوجود آمدن عسل و طرز ساختمان کندویزنبور عسل و اینکه زنبور عسل شیره چه گیاهانی را دوست می دارد و می مکد و اینکه خوردن عسل چه خاصیت هایی دارد و تا لویی چهاردهم صبح به صبح عسل و نان برشته نمی خورد، نمی توانست راه برود بر اصل ترجمه می افزود و به اصطلاح حاشیه می رفت و مطلبی شیرین و ذلپذیر تحویل خوانندگان اثارش می داد ولی افسوس که خود آن مرحوم آن طور که باید و شاید (کلاهی) از (نمد) ترجمه ها و آثارش نبرد، بگذار و بگذر. روانش شاد و یادش گرامی باد، که زندگی چه زود می گذرد.
خاطره ای که می خواهم برایتان تعریف کنم سر بسر گذاشتن با این دوست فقید و از دست رفته ام ذبیح الله منصوری است که در کارگاه نمدمالی. که عین آن را از مجله خواندنیها شماره ۷۸ تیرماه ۱۳۴۷ برایتان نقل می کنم و همانطور خالی از لطف نیست مطلب اینطور شروع می شد:
….حتماً شما هم ترجمه های لطیف و شیرین همکار ارجمند و دوست گرامی بنده جناب آقای ذبیح الله منصوری را در مجله خودمان (خواندنیها) می خوانید، به حق شیرین و دلپذیر
می نویسد و با ارزش است و مطالبی را هم که برای ترجمه انتخاب می فرمایند یکی از یکی تازه تر و شیرین تر و دلچسب تر و آموزنده تر است، مثل« موسی، خواجه تاجدار، سینوهه، زهره و غزالی و دهها و صدها کتاب و ترجمه دیگر که به قلم شیرین و شیوای شان چاپ شده و می شود.
باری از بس بنده داستانها و ترجمه های تاریخی و غیر تاریخی ایشان را خوانده ام تقریباً که چه عرض کنم تحقیقات تحت تأثیر نوشته ها و طرز نگارش و سبک ایشان قرار گرفته ام امیدوارم بتوانم در این سبک و شیوه پیرو دوست ارجمندم جناب آقای منصوری بشوم، به شرطی که مرا به شاگردی قبول بفرمایند.
به هر حال مطلبی که می خواهم بنویسم یک مطلب صد در صد تاریخی و تحقیقی است و مربوط می شود به چگونگی مرگ یا خودکشی آدلف هیتلر پیشوای آلمان نازی که تا به حال مجهول مانده است.
ـ وقتی متفقین برلن را محاصره کردند و آدلف هیتلر پیشوای آلمان نازی شکست خود را مسلم دید به آجودان مخصوصش وصیت کرد که او را با هفت تیر بکشد و جسدش را بسوزاند.
هفت تیر نوعی اسلحه کمری بود که در کارخانه (برنو) ساخته می شد و در واقع یک نوع اسلحه آتشین به شمار می رفت.
سابق بر این کسانی که در جنگها شرکت می کردند معمولاً برای کشتن افراد از اسلحه آتشین از قبیل تفنگهای دولول، ساچمه ای و «روندل» و تفنگی معروف به (تفنگ حسن موسی) استفاده می نمودند.
اما چرا این تفنگ به نام (تفنگ حسن موسی) معروف شده بود؟ برای اینکه تفنگ حسن موسی تفنگی بود دراز و یک تیر که سازنده اش مردی بود به نام حسن موسی، یعنی حسن موسی نامی این تفنگ را می ساخت و چنانچه حسن موسی این تفنگ را نمی ساخت کسی دیگری نبود که به جای او بسازد، چون اگر می بود و می ساخت دیگر آن تفنگ به نام حسن موسی معروف نمی شد و معروفیت (تفنگ حسن موسی) به خاطر اسم سازنده آن است که همان حسن موسی مثل (تار یحیی) که تاری بود خوش صدا معروف به (تار یحیی) و این تار را یحیی نامی می ساخت و به نام خودش معروف بود و اگر دیگری این تار را می ساخت به نام خود سازنده اش معروف می شد نه نام یحیی.
هنوز هم (تار یحیی) از همه تارها بهتر و خوش صداتر است و قیمتش نسبت به سایر تارها گرانتر.
چون تاری که یحیی می ساخت هیچکس نمی توانست بسازد و بسیار تار خوش صدایی بود و تاری که مرحوم درویش خان از آن استفاده می کرد همین (تار یحیی) بود و آن شبی که درشکه درویش خان با اتوموبیل سواری جوانی فکلی تصادف کرد و و مرد با (تار یحیی) می رفت تا در مجلسی هنرنمایی کند ولی اجل محلتش نداد و فوت شد، یعنی اگر اجل مهلتش می داد سالهای بعد هم زنده می ماند و تار می زد و شاید هم شاگردان بسیار دیگری تربیت می کرد ولی در آن شب اتومبیل آن جوانک با درشکه درویش خان تصادف کرد و او به قتل رسید و اگر درشکه درویش خان با اتومبیل جوانک تصادف نمی کرد او به قتل نمی رسید.
گفتیم که هیتلر وصیت کرده بود بعد از مرگ جسدش را بسوزانند تا به دست دشمنانش که متفقین باشد نیفتد (درباره متفقین در دنباله همین داستان بعداً صحبت می کنیم. مترجم)
البته در دین مقدس ما سوزاندن جسد جایز نیست و ما اجساد رفتگان خود را دفن می کنیم ولی سوزاندن جسد در بین ادیان و فرق مختلف رایج است و جزء احکام دین شان می باشد و بخصوص در سرزمین هند بستگان مرده، جسد را می سوزانند و خاکستر جسد را یا به باد می دهند و یا در رودخانه «سند» و «گنگ» که دو رودخانه مقدس از نظر هندوهاست
می ریزند و یکی از آن اقوام که در هند معتقد به سوزاندن جسد هستند «سیک» های هند می باشند که جسد مرده شان را بعد از مرگ می سوزانند تا چند سال قبل اگر مرده ای از سیک ها فوت می شد همسر او را هم زنده در آتش می افکندند یا زن خودش داوطلبانه وارد آتش می شد و با جسد شوهرش می سوخت.
شرح این سوزانده جسد مرد با زن (ابن بطوطه طنجه ای) در سفرنامه اش که معروف به رحله ابن بطوطه است نوشته است (که درباره ابن بطوطه بعداً صحبت می کنیم. مترجم) اما سالهاست که این رویه ممنوع و متروک شده و فقط جسد مرده را می سوزانند و دیگر کار به همسر یا همسرانش ندارند، یعنی وقتی شخصی مرد فقط جسد او را می سوزانند و اگر نسوزانند گناه شمرده می شود ، پس جسد را می سوزانند تا مرتکب گناه نشوند، به عکس زرتشتی های هندوستان که نه مرده شان را می سوزانند و نه دفن می کنند بلکه جسد او را در قلعه مرتفعی و محل مخصوص می گذارند تا لاشخورها و کرکس ها گوشت جسد را بخورند (گویا به نظر این مترجم بی مقدار اخیراً زرتشتی ها هم اجساد مرده گانشان را دفن می کنند،در این باره بعداً توضیح داده خواهد شد ـ مترجم) اصولاً، لاشخورها عادت به خوردن لاشه جانداران دارند و اجساد انسان را می خورند، لاشخور یا لاشخوار پرنده ای است قوی الجثه که بیشتر در کویر و صحراهای خشک و سوزان زندگی می کند و اغلب در اطراف سیاه چادرهایی که قبایل صحراگرد چادرنشین و کولی ها در آن زندگی می کنند، بسر می برند و از پس مانده های غذاهای چادرنشینان استفاده می کنند.
این کولی ها و صحراگردها و چادرنشینان همیشه در حال حرکت هستند و نمی توانند در یک جا ساکن باشند. برای اینکه وقتی ساکن شدند دیگر حرکت نمی کنند و برای این حرکت می کنند که ساکن نباشند و معتقدند که انسان مثل آب می ماند و وقتی در یک جا می ماند می گندد و گندیده می شود البته امروزه روز چون همه جا لوله کشی آب راکد در جایی دیده نمی شود و اگر باشد در باتلاقهاست و علت گندیدگی آب همان ساکن بودن آن و یک جا ماندنش می شد، چون اگر آب باتلاق در حرکت بود نمی گندید وقتی آب حرکت نکند می گندد (مرداب گاوخونی) در اصفهان یکی از همین مردابهاست که آب اضافی زاینده رود به آن می ریزد و کسانی که به اصفهان رفته و مسافرت کرده اند زاینده رود را دیده اند که از وسط شهر اصفهان می گذرد یعنی اگر از وسط شهر اصفهان نمی گذشت ممکن بود از کنار آن بگذرد و حالا که از کنار شهر نمی گذرد ناچار از وسط شهر می گذرد و همین از وسط شهر گذشتن زاینده رود، باعث شده که شهر اصفهان به دو قسمت تقسیم بشود و برای رفت و آمد اهالی شهر از این قسمت به آن قسمت در زمان صفویه دو پل بر روی زاینده رود اصفهان که آن زمان ها پایتخت ایران به شمار می رفت بسته شد که یکی پل خواجوست و دیگری (پل الله وردی خان) معروف به سی و سه پل.سی و سه پل در سال ۱۰۱۱ هجری قمری به امر شاه عباس کبیر و به اهتمام و نظارت الله وردی خان سردار کل قشون شاه عباس بنا گذارده است که دارای ده متر عرض و چهارصد متر طول می باشد و فعلاً یک جاده اتوموبیل رو در وسط دو پیاده رو و در طرفین و در کنار آن ایوان ها و غرفه های قدیمی وجود دارد. پل مذکور از آجر و سنگ و آهک به طرز قدین ساخته شده است.
اینه دو پل یعنی خواجو و پل الله وردی خان معروف به سی و سه پل دو قسمت شهر را به هم وصل می کند و اگر این دو پل نبود دو طرف شهر به هم مربوط نمی شد(ناتمام)
ـ حالا فهمیدید که هیتلر را چطوری کشتند و چگونه جسدش را سوزاندند؟…انشاءالله که دوست عزیر و ارجمندم آقای ذبیح الله منصوری از من نخواهند رنجید…..بخدا دست خودم نیست منصوری جان، چکار کنم؟
فردای روز انتشار مجله که مطابق معمول به مؤسسه مجله خواندنیها واقع در خیابان فردوسی جنوبی کوچه خواندنیها رفتم و وارد اتاق سردبیر که آن موقع ها آقای محمود طلوعی بود شدم، آقای طلوعی بدون مقدمه گفت:
ـ برو به اطاق آقای منصوری کارت داره.
ـ گفتم با من؟
ـ نه با من.
ـ چکار دارند؟
ـ از من می پرسی؟
ـ اوقاتش خیلی تلخه؟
ـ نه خیلی.
….هر طور بود دل به دریا زدم و (هر چه بادابادی) گفتم و وارد اتاق شادروان منصوری شدم و سلام کردم.
دیدیم از جایش بلند شد و بر خلاف انتظارم با لبخند (هنوز قیافه آنروزش در نظرم مجسم است) صندلی اش را به من تعارف کرد و گفت:
ـ بفرمائید آقای شاهانی.
خودم را به قول معروف به آن راه زدم و گفتم:
ـ اختیار دارین آقای منصوری، تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب …..
حرفم را قطع کرد و گفت:
ـ تو که از خودم بهتر می نویسی بیا بنشین پشت میز من و دنباله زهره و غزالی را بنویس، خب مؤمن مسجد ندیده و از همان خنده های گهگاهی مخصوص به خودش سر داد و اضافه کرد تو اگر عیب و نقصی در کار و در نوشته های من دیدی می خواستی به خودم بگویی و تذکر بدهی دیگر چرا در کارگاهت درازم کردی و لای نمدم پیچیدی ؟
دیدم نه آنقدرها هم که من فکر می کردم هوا پس نیست کنارش روی صندلی نشستم و گفتم:
ـ ببین منصوری جان! اولاً من به کار شما و به نوشته های شیرین شما ایرادی نگرفتم. سوژه برای نوشتن (کارگاه) کم داشتم شما را دراز کردم وانگهی اگر قرار باشد من هر انتقادی از هر دستگاهی دارم و هر عیب و علتی یا کوتاهی و قصوری از ناحیه فردی یا تشکیلاتی دیدم، بروم شفاهی به او تذکر بدهم که این غلط است و آن درست، پس تکلیف حق التحریر آخر برج من چه می شود؟ پولی که صندوق خواندنیها آخر ماه به من خواهد می دهد برای همین نوشته هاست وگرنه آقای امیرانی مدیر مجله که خاطرخواه چشم و ابروی من نیست.
خدابیامرز فکری کرد و لبخندی زد . گفت:
ـ اینهم حرفی است! مرد با انصافی بود.
…حالا چطور شد که با یاد زنده یاد منصوری و این ماجرا افتادم و تجدید خاطره کردم؟ چون چند شب قبل خوابش را می دیدم و همانطور که عرض کردم این خاطرات گذشته در خواب و بیداری یک لحظه ما را آسوده نمی گذارند و گریبان ما را ول نمی کنند، چه تلخ و چه شیرین.
خداوند روانش را شاد بدارد و با ساقی کوثر محشور بگرداند.
…در خاتمه بد نیست توضیحی را که شادروان منصوری دو شماره بعد در همین زمینه داد و در کارگاه چاپ شد نقل کنم که یاد این نویسنده و مترجم شیرین قلم و خدمتگزار بیش از پیش زنده بشود و من هم دین خود را نسبت به این دوست از دست رفته ام تا حدی ادا کرده باشم.
ـ در دو شماره گذشته (شماره ۷۸ سال بیست و هشتم) همکار عزیز ما، آقای خسرو شاهانی متصدی کارگاه نمدمالی نمی دانم به چه علت و شاید از کثرت محبت نسبت به این ناتوان یا کم بودن موضوع هایی که به درد کارگاه نمدمالی بخورد به یاد این بی مقدار افتادند و شرحی راجع به تفسیر (توضیح) های بنده در ترجمه ها مرقوم داشتند و چون ایشان طنزنویس و شاعر هستند و (قافیه) را یافته بودند نوشته ای به تفصیل (شرح کشاف) راجع به سبک ترجمه شده بنده نوشتند از قبیل اینکه مترجم می نویسد.
(تفنگ حسن موسی تفنگی بود دراز و یک تیر که مربوط به حسن موسی نامی می شد، یعنی حسن موسی این تفنگ را می ساخت و چنانچه حسن موسی این تفنگ را
نمی ساخت آن تفنگ به نام حسن موسی معروف نمی شد….الخ)
و بر خوانندگان پوشیده نیست که هرگز یک چنین مضمون یا شبیه به آن از طرف بنده نوشته شده است.
منظور آقای خسرو شاهانی به ظاهر انتقاد از مطالبی بود که این مترجم ضعیف، در ترجمه ها به عنوان (توضیح) از خود می نویسد و من از صمیم قلب از ایشان تشکر می کنم زیرا تنها چیزی که یک نویسنده را اصلاح می کند انتقاد است.
ولی برای اطلاع خوانندگان مجله خواندنیها (که دوست عزیزم آقا شاهانی هم خواسته اند نقص مرا به اطلاع برسانند وگرنه به طور شفاهی به خود بنده می فرمودند تا نقص خود را اصلاح کنم، زیرا هفته ای نیست که من چند مرتبه سعادت دیدار ایشان را در مجله خواندنیها احراز ننمایم) عرض می کنم که بعضی از اوقات هنگام ترجمه، خود بنده هم از توضیحی که می خواهم بدهم ناراحت هستم، چون می دانم از مطلب وارد حاشیه ای می شوم که با مطالب اصلی پیوندی باریک دارد یا ندارد ولی به فکر خوانندگانی می افتم که در قصبات و روستاها خواننده مجله خواندنیها هستند و به خود می گویم آنها باید بفهمند که فشار چهارصد (اتمسفر) که یک زیردریایی را زیر آب منفجر می کند چه اندازه فشار است و آنها باید بفهمند که در سرگذشت (غزالی و زهره) مسئله حدوث و قدمت قرآن یعنی چه و خلاصه آنچه بنده را وا می دارد که از متن به حاشیه بروم و توضیح بدهم بیم از آن است که در قصبات و روستاها خوانندگان مجله خواندنیها ترجمه مرا نفهمند، همانطور که بنده در تهران بعضی از ترجمه ها نمی فهمم و گرنه اکثر خوانندگان مجله خواندنیها که فاضل هستند و بعضی از آنها دانشمند و ادیب می باشند احتیاجی به توضیح و حاشیه این ناتوان ندارند. با این وصف انتقاد آقای شاهانی را با متنان و صمیمیت می پذیریم و عرض می کنم. (من علمنی حرفا ـ قد سیرتی عبدا)۱
خسرو شاهانی
برگرفته از: شاهانی، خسرو. وحشت آباد، تهران، پرستو، ۱۳۴۹.
http://vista.ir/article/234886
پس از بیست سال از درگذشت، ذبیحالله منصوری همچنان خواننده دارد
بیش از بیست سال پس از درگذشت ذبیحالله منصوری، انتشار ترجمههای او در بازار کتاب ایران همچنان رونق دارد. در ماه گذشته شش کتاب از این مترجم، از جمله کتابهای «سینوهه» نوشته ویکا مالتاری و «سه سال در دربار ایران»، اثری تاریخی از دوگوبینو، تجدید چاپ شدهاند.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران، ترجمههای ذبیحالله حکیماللهی دشتی ملقب به ذبیحالله منصوری، نویسنده، روزنامه نگار و مترجم ایرانی که در سال ۱۳۶۵ و بعد از ۸۹ سال سن، دیده بر جهان فرو بست، همچنان در بازار کتاب ایران رونق دارد.
ماه گذشته شش کتاب از آثار ترجمه شده توسط منصوری مجددا منتشر شدهاند که برخی از این کتابها بیش از پنجاه نوبت به چاپ رسیدهاند.
«سینوهه، پزشک مخصوص فرعون» رمانی بر اساس مستندات تاریخی که ماجرای زندگی پزشک فرعون در ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح را نقل میکند، از جمله این کتابهاست.
این رمان که توسط میکا والتاری نوشته شده، برای پنجاه و دومین بار است که تجدید چاپ میشود. ترجمه ذبیحالله منصوری بر رمان «سینوهه»، یک سال قبل از در گذشت مترجم آن، یعنی در سال ۱۳۶۴، برای بار اول انتشار یافته است.
این کتاب در حالی برای بار پنجاه و دوم منتشر میشود که پنج نوبت از انتشار مجدد آن در سه سال اخیر اتفاق افتاده است. چاپ چهل و هفتم «سینوهه» در سال ۱۳۸۴ منتشر شده بود.
«سه سال در دربار ایران» از دیگر ترجمههای منصوری است که چاپ مجدد آن در هفته اخیر به بازار کتاب ایران عرضه شده است.
این کتاب تاریخی توسط کنت دوگوبینو، نویسنده و فیلسوف فرانسوی نوشته شده و حاصل سه سال اقامت این پژوهشگر در ایران است.
منصوری برای بار اول ترجمه این کتاب را در سال ۱۳۳۴، در پاورقی روزنامه کوشش، چاپ تهران، به انتشار رسانده بود.
علاوه بر این دو کتاب، چهار ترجمه دیگر از ذبیح الله منصوری با نامهای «عشق صدراعظم» نوشتهای از الکساندر دوما، «زندگی پزشک من» اثری از آندره سوبیران، «خاطرات یک جراح آلمانی» به قلم ارهارد لوتر و «قدم به قدم با اسکندر» اثری از هردوت، به ترتیب برای نوبتهای ششم، سوم، پنجم و هفتم به چاپ رسیدهاند.
تجدید چاپ این شش کتاب را نشر زرین به عهده داشته است.
از ذبیحالله منصوری بیش از هزار ترجمه و کتاب باقی مانده است. ترجمههای او به افزایش متن نسبت به اثر اصلی و الحاق تالیفات به ترجمه شهرت دارد.
http://forum.downloadina.com/thread20945.html