ترجمه ابوالفضل رجبی
به بیانی دقیق، حسیات (همانطور که تعریفش کردیم) صرفاً به تجربههای لذت و درد ارجاع دارد. اما «خود» نیز حرکاتی خاص و مرتبط با لذت و درد صورت میدهد؛ برای مثال اگر شیئی لذت به بار آورد، تمایل داریم که به سمتش حرکت کنیم یا در صورتی که خلافش ثابت باشد، از آن دوری میجوییم. در واقع این حرکات بیشتر در قلمرو فعالیت قرار میگیرند تا در حوزه حساسیت فی نفسه، اما به اندازهای با حساسیت ارتباط دارند که حقیقتاً تفکیکشان به طور کامل محال است.
نوشتههای مرتبط
تمایل «خود» برای حرکت به سمت شیئی خوشایند، گرایش نامیده میشود. این تعریف، گونهای طبقهبندی نیز به دست میدهد: یعنی به تعداد اشیایی که چنان حرکاتی را موجب میشوند، انواع گوناگونی از گرایشها وجود دارد. این اشیا در سه طبقه اصلی میگنجند. «خود»، «خود» دیگران (همتایان ما) و نهایتاً تصورات یا دریافتهای خاص ذهنی، نظیر امر خیر یا امر زیبا. این امر سه نوع گرایش را نیز به بار میآورد: خودمدارانه، نوع دوستانه و عالی.
«خود» متعلق گرایشهای خودمدارانه است. این گرایشها به دو نوع تقسیم میشوند؛ برخی از آنها صرفاً محافظهکارانهاند و میکوشند چیزها را همانگونه که هستند، نگهدارند. اما برخی دیگر آزمندانه هستند و افزایش وجود را پی میجویند. حفظ و افزایش وجود، در تمایل طبیعت هستند. نخستین نوع تمایل، غریزه حفظ ـ یا همان عشق زندگی ـ نامیده میشود. هر چه پیش آید، باز هم زندگی برای ما عزیز است و به آن میآویزیم، حتی اگر دردهایش بیش از لذتهایش باشد. مسلماً این قاعده، استثنائاتی نیز دارد. اما این استثنائات، بسیار محدود و بیاهمیتند. اولویت صلی غریزه حفظ، به نیازهای فیزیکی اختصاص دارد. خصوصیات این نیازها به شرح ذیل است:
آنها با بخشهایی ویژه از بدن پیوستگی دارند؛
آنها دورهای هستند؛ وقتی ارضا شدند از میان میروند و تا دورهای دیگر از زمان سپری نشود، دوباره رخ نخواهند نمود.
گرایشهای نوع دوم ـ که هدفشان افزایش وجود است ـ متعدد و پیچیدهاند، زیرا به محض آنکه وجود مسلم شود، ما به دنبال بهروزی خواهیم بود. این بهروزی هم فیزیکی و هم فکری است. تعداد گرایشهایی که واژه یونانی πλεονεξια به خوبی توصیفگر آنهاست، به همین امر باز میگردد. تمام اینها پیجوی افزودن به چیزی هستند که ما از قبل در اختیار داریم و شامل جاهطلبی در تمام اشکالش میشوند، از جمله نسبت به عشق، عظمت، ثروت و…
درباره گرایشهای نوعدوستانه چه میتوان گفت؟ گفتیم که موضوع این گرایشها انسانهای همنوعمان هستند. غالباً این پرسش طرح شده است که آیا گریشهای نوعدوستانه حقیقتاً وجود دارند یا ما کاملاً خودمدار هستیم؛ لاروشفوکو (La Rochefoucauld)، هابز، پاسکال و روسو، همگی دومین گزینه را برگزیدهاند. در اینجا نمیکوشیم این مسأله را حل کنیم. اما بیتردید برخی از گرایشهای ما به سمت دیگر انسانها هدایت شدهاند. ما طبیعتاً به گونهای شکل گرفتهایم که به دیگران توجه داریم و حتی نیازمند ایشان هستیم.
گرایشهای نوعدوستانه (که گاهی همدلانه خوانده میشوند) در طبقاتی متفاوت تقسیمبندی کرد. این طبقات به اندازه طبقات همنوعانمان (در سه طبقه) متنوعند:
۱- گرایشهای خانگی که به خانواده مربوط میشوند.
۲- گرایشهای اجتماعی که به جامعه مربوط میشوند. این گرایشها در طی زمان دچار تغییرات فراوانی شدهاند؛ در آغاز به خانواده توجه داشتند، سپس به جماعت مذهبی و نهایتاً به جماعت شهروندان. مفهوم «جامعه» نیز تغییرات چشمگیری را از سرگذرانده است. اما به رغم تمام این تغییرات، گرایشهای اجتماعی همواره به طورکلی ثابت باقی ماندهاند.
۳- نهایتاً گرایشهایی وجود دارند که به کلیترین گروه ـ یعنی مجموعه انسانها ـ متوجهند. همین گرایشها عشق به انسانیت را شکل میدهند. گرایشهای نوعدوستانه همگی در یک زمان واحد پدیدار نشدهاند. گرایشهای خانگی پیش از همه شکل گرفتند. در نخستین روزها، انسانها خارج از خانواده، تنها دشمن میدیدند. بعدها خانوادههای متعدد کنار هم گرد آمدند ـ و شهرها و جوامع را شکل دادند ـ و از این طریق گرایشهای وطنپرستانه ظهور یافتند. نهایتاً ـ وقتی یکدیگر را به خوبی شناختیم و اندیشهها و ارادههایمان را همگرا یافتیم ـ آنگاه آموزههایی همچون فلسفه رواقی و مسیحیت عشق به انسانیت را گسترش دادند.
برخی معتقدند که این سه گرایش ـ به خانواده، جامعه و انسانیت ـ با هم تعارض دارند و هر ازگاهی برخی پیشنهاد کردهاند که دو گرایش را به نفع گرایش دیگر کنار بگذاریم. برای مثال افلاطون حس خانگی را نفی کرد و چندان به وطندوستی نیز نیندیشید. دیگران پیشتر رفتهاند و این دیدگاه را طرح کردهاند که عشق به انسانیت به اندازهای وسیع است که دو عشق دیگر را در برمیگیرد ـ اما هیچ یک از این تلاشها برای آمیختن [گرایشها] درست نیست؛ برای وجود هر یک از این احساسات، دلیلی وجود دارد. به علاوه، این احساسات سهگانه یکدیگر را حمایت میکنند. جامعه وحدتی متشکل از خانوادههاست و انسانیت وحدتی متشکل از جوامع است. ما عشق به جامعه را از طریق عشق به خانواده میآموزیم و عشق به انسانیت را از طریق عشق به جامعه. حتی اگر صلح جهانی تحقق یابد، وطنپرستی ـ به وسیعترین معنایش ـ رنگ نخواهد باخت، همانطور که استقرار جامعه و کشور، تضعیف عشق به خانواده را در پی ندارد.
گرایش سوم یا طبقه «عالی» گرایشها با سه مفهوم ارتباط دارد: امر حقیقی، امر زیبا و امر خیر. این سه با یکدیگر چیزی را شکل میدهند که امر آرمانی (the ideal) خوانده میشود. بدینسان میتوانیم گرایشهای عالی را تمایل انسان به امر آرمانی تعریف کنیم. وقتی این آرمان صورت شخصی بیابد ـ یعنی در قالب موجودی زنده و هشیار تصویر شود ـ تمایل مذکور به احساسات مذهبی بدل خواهد شد.
در ذیل، خصوصیات گرایشهای عالی ذکر شدهاند:
۱- آنها بینهایت و ارضاناپذیرند؛ این گرایشها ـ برخلاف بقیه ـ هرگز به طور کامل ارضا نمیشوند. برای مثال ما هر چه بیشتر بدانیم، بیشتر میخواهیم که بدانیم.
۲- آنها غیرشخصیند. چیزی مثل حسادت درباره این دست گرایشها وجود ندارد. وقتی حقیقت را بیاموزیم، نمیکوشیم آن را برای خودمان نگه داریم، بلکه بیشتر نیاز به پراکندنش را حس خواهیم کرد. همین سخن درباره زیبایی نیز صادق است؛ ما با طیب خاطر به دیگران اجازه میدهیم در لذاتی زیباییشناختی که تجربه کردهایم، شریک شوند.
حال که مرورمان بر انواع متفاوت گرایشها و خصوصیت ذاتیشان را به اتمام رساندیم، در موضعی قرار دادیم که بتوانیم تعمیم صورت دهیم. به نظر میرسد که تمام گرایشها از دو مرحله تشکیل شدهاند؛ در مورد یک شیئی خوشایند:
۱- «خود» به این شیئی توجه دارد. در اینجا گرایش حقیقتاً تنها یک میل است یا ـ اگر میل شدید باشد ـ یک نیاز.
۲- «خود» میکوشد شیئی را به خود شبیه کند یا به بخشی از خود بدل سازد، آن را در خود جذب کند، با آن همسان شود و آن را تصرف کند. «خود» از این طریق شیئی را به دست میآورد.
مرحله نخست، حرکتی انبساطی است و دومین مرحله، حرکتی انقباضی؛ خودمداری و حسادت صرفاً در مرحله اخیر دخالت دارند. هدف «خود» در این مرحله دوم آنست که شیئی مورد تمایل را برای خود نگهدارد و مانع از آن شود که در دست کسی دیگر بیفتد؛ این [هدف] کاملاً با نظریات لاروشفوکو و هابز همخوانی دارد. در اینجا، در حقیقت، «خود» هم نقطه آغاز و هم نقطه پایان حرکت است؛ اما برای آنکه نظریات ایشان درست باشد، باید تمام گرایشها از این دو مرحله تشکیل شده باشند، حال آنکه مسلماً برخی از گرایشها در مرحله اول متوقف میشوند.
درباره گرایشهای عالی باید گفت که هرگز به مرحله دوم وارد نمیشوند. ما از امر آرمانی لذت میبریم، بیآنکه هرگز بخواهیم آن را در انحصار خود قرار دهیم یا نگذاریم دیگران از آن لذت برند. شخصی که امر خیر انجام میدهد، از مشاهده دیگرانی که پا جای پای او میگذارند، لذت میبرد. وقتی زیبایی را تجربه میکنیم، در پی دیگرانی میگردیم که بتوانیم آن را با ایشان شریک شویم. همچنین با آموختن حقیقت، میلی نیرومند به آموزش آن به دیگران حس میکنیم.
برخی از گرایشهای نوعدوستانه نیز همین خصوصیت را دارند؛ برای مثال ما غالباً دیگران را بیشتر برای خودشان دوست داریم تا برای خودمان. در اینجا نیز گرایش در مرحله اول متوقف میشود. برای مثال آیا در عشق مادرانه، چیزی خودمدارانه وجود دارد؟ البته همیشه استثنائاتی وجود دارند که از آمیزه ناگزیر گرایشهای مختلف بروز مییابند و دلمشغولیهای خودمدارانه غالباً برای گرایشهای عالی مزاحمت ایجاد میکنند و خصلت غیرشخصیشان را میربایند. اما دست کم برخی گرایشها وجود دارند که هدف هشیار یا ناهشیارشان هرگز تصرف شیئی مورد تمایل برای غایات خصوصی «خود» نیست. به طور خلاصه، گرایشهایی بیغرض [نیز] وجود دارند.
منبع:
Durkheim’s Philosophy Lectures: Notes from the Lycée de Sens Course, 1883–۱۸۸۴.
ed & trans by Neil Gross and Robert Alun Jones. Camdridge University Press. 2004. (pp. 63-66)
ابوالفضل رجبی: philonousi@yahoo.com