کتاب
شبهای نویسندگان و شاعران ایران، انستیتو گوته – تهران، ۱۸-۲۷ مهر ۱۳۵۶. محمدحسین خسروپناه. تهران: پیام امروز، ۱۳۹۶. ۴۰۰ص. مصور. ۳۰۰۰۰۰ ریال.
نوشتههای مرتبط
چهل سال پیش، در پاییز ۱۳۵۶، ماهها قبل از آنکه حرکتهایِ اعتراضیِ منتهیِ به قیام بهمن ۵۷ آغاز شود، گردهمایی ادبی جمعی از نویسندگان و شاعران ایران فضای سیاسی کشور را دگرگون کرد. شبهای نویسندگان و شاعران در انستیتو گوته تهران و به ابتکار کانون نویسندگان ایران برپا شد. کانون در اسفند ۱۳۴۶ تأسیس شده بود اما از ابتدا دولتِ وقت آن را به رسمیّت نشناخت و حتی وجودش را تحمّل نکرد. اعضای همان تشکّل غیررسمی، از فرصتی که در سال ۵۶ فراهم آمد بهره بُردند، گرد هم آمدند و آن ده شب ماندگار را برگزار کردند.
زمینهساز چنین کاری، پیش از هرچیز، نیاز جامعه فرهنگی و بهویژه جوانان بود و سپس وزیدن نسیم دگرگونی که آشکارا احساس میشد. حکومت مستبد وادار به پذیرش دگرگونیهایی در شیوه اداره کشور شده بود. امری که نه بر اثر اعتراضات مردمی، بلکه بهواسطه تغییراتی در آنسوی جهان و در سیاست بینالمللی متحد استراتژیک ایران روی داده بود. امروز میدانیم که زیر فشار گذاشتن نظامهای خودکامه متحد امریکا و تشویق آنها به گشودن فضای سیاسی و اصلاحات ساختاری تنها تصمیم یک حزب یا رئیسجمهور تازه نبود. از مدتها پیش در مجالس نمایندگان و سنا، در محافل دانشگاهی نزدیک به قدرت، مطبوعات و رسانههای فراگیر انتقاد از دیکتاتورهای همپیمان و بهویژه نظام پادشاهی ایران آغاز شده بود. آنها این حکومتها را در داخل کشورشان بیکفایت و منفور و در معرض شورش و انقلاب میدیدند و در خارج برای پشتیبان اصلی آنها، یعنی امریکا، بسیار پرهزینه و دردسرزا و باعث بدنامی. کارشناسان ارشد وزارت امور خارجه امریکا و شماری از فرماندهان عالیرتبه نظامی آشکارا از محدود ساختن بلندپروازیهای شاه سخن میگفتند. از دید کارشناسان غربی، استبداد و سرکوب داخلی در کنار اقتصاد نامطمئنِ ایران که بحران ساختاریش از سال ۱۳۵۵ آشکار شده بود، دگرگونی شیوه کشورداری در این متحد منطقهای را ضروری میساخت. این انتقادها، برخلاف نظر هواداران سلطنت، به خاطر مسائلی چون نقش پادشاه ایران در تأسیس اوپک یا افزایش بهای جهانی نفت نبود. قصد آنها ساقط کردن او از قدرت هم نبود. اما جریان تاریخ و سیر شتابان رویدادها نشان داد که نظامی که سالها با مشت آهنین بر کشور حکومت کرده، از جلب اعتماد عمومی، انجام اصلاحات ساختاری و گذار مسالمتآمیز از خودکامگی به مردمسالاری ناتوان است.
*
درباره شبهای نویسندگان و شاعران ایران بسیار گفته شده است. نخست باید از کتاب ده شب: شبهای شاعران و نویسندگان در انجمن فرهنگی ایران – آلمان (تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۷) یاد کرد که به کوشش ناصر مؤذن منتشر شد. این کتابِ پُربرگ، یک سند تاریخی از تکاپوی روشنفکران ایران است. کتاب شامل مجموعه سخنرانیهای ایراد شده و شعرهای خوانده شده در این شبهاست. سالها بعد کتاب دیگری در خارج از ایران منتشر شد که حاوی سخنرانیهای ده شب به همراه دو مقاله و سیزده گفتوگوست: بازخوانی ده شب، بهکوشش ماندانا زندیان (هامبورگ، ۱۳۹۲). مزیّت این کتاب در بخش گفتوگوهای آن است که با شماری از گردانندگان شبها صورت گرفته و حاوی اطلاعات دست اول و جزئیات بااهمیت است (این کتاب را در اینترنت میشود یافت). همچنین نسخه صوتی بیشتر سخنرانیها در اینترنت موجود است و در چهار دهه گذشته، بسیاری از نویسندگان و شاعران حاضر در شبهای انستیتو گوته خاطرات خود را بیان کردهاند. از این شبها فیلمی در دست نیست و تا امروز تنها دو سه عکس انتشار یافته است؛ درحالی که گفته میشود از اغلب جلسات فیلمبرداری و عکاسی شده بود.
کتاب شبهای نویسندگان و شاعران ایران تازهترین اثری است که در این باره منتشر شده است. کتاب با مقاله محمدحسین خسروپناه آغاز میشود که شرح کاملی است بر چگونگی برگزاری این برنامه و رویدادهای آن شبها. «برنامه شبهای نویسندگان و شاعران ایران» در ادامه آمده است و سپس متن سخنرانیهای ایراد شده در ده شب، با این توضیح که بجز یک مورد، همه سخنرانیها از روی نوار ضبط صوت پیاده شده و در جاهایی با متنِ انتشاریافته در کتاب ده شب تفاوتهایی دارد.
در مقاله خسروپناه شرحی بر شکلگیری هیئت دبیران موقت کانون نویسندگان ایران آمده است که اعضای اصلی آن عبارت بودند از: اسلام کاظمیه، باقر پرهام، منوچهر هزارخانی، محمود اعتمادزاده (م.ا. بهآذین) و رحمتالله مقدم مراغهای. بعداً دو نفر به عنوان عضو علیالبدل به این جمع پیوستند: سیاوش کسرایی و فریدون تنکابنی. پیشنهاد برگزاری شبهای شعر با استفاده از امکانات انستیتو گوته را جلال سرفراز مطرح ساخت. شرح مذاکرات با هاینس بِکِر، رایزن فرهنگی سفارت آلمان فدرال در ایران و رئیس انستیتو گوته، و شرطهای او خواندنی است. مهمترین آنها، سیاسی نشدن برنامه و رنگِ مخالفِ حکومت نگرفتنِ آن بود و حتی پرهیز از به کار بُردن واژه «سانسور» در سخنرانیها! هیئت دبیران با در نظر گرفتن موقعیت، این شرطها را میپذیرد و حتی به اعضای کانون توصیه میکند به جای «سانسور» از واژه «ممیزی» استفاده کنند که در اصل بیستم متمم قانون اساسی مشروطیت از آن یاد و ممنوع اعلام شده است.
کانون که سالها در محاق بود، به دنبال راهی میگشت تا حضور خود را به دولت بقبولاند و خواستههایش را پی بگیرد. نامهنگاری با دو نخست وزیر وقت، امیرعباس هویدا و جمشید آموزگار، بیجواب مانده بود، اما باز شدن نسبیِ فضایِ سیاسی مجالی را فراهم ساخت تا کانون به میدان بیاید.
تبلیغ برای شبها، در سطحی محدود و بیشتر در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی، با کمترین امکانات و به یاری دانشجویان داوطلب صورت میگیرد. همکاران روزنامهنگار در چند روزنامه سراسری هم، در حدّ امکانات و محدودیتهایشان، نوید برگزاری شبهای انستیتو گوته را میدهند، بیآنکه نامی از کانون نویسندگان ایران ببرند. در پوستر برنامه شبها هم نامی از برگزارکننده آنها نیست. با این حال گردانندگان بهزودی در مییابند که استقبال مردم دور از انتظار خواهد بود و به فکر تدارکات لازم و تغییر مکان شبها از محل کوچک انستیتو به باغ انجمن فرهنگی ایران و آلمان در خیابان پهلوی (ولیعصر کنونی) میافتند. در مورد شمار شرکتکنندگان در ده شب اتفاق نظر نیست. در گزارشهای ساواک از ۸ هزار نفر یاد شده است، اما حاضران در محل از ۱۰تا۲۰ و حتی ۲۵هزار نفر گفتهاند: استقبال بیمانند نسل جوان ایران از نویسندگان و شاعرانشان که هیچگاه تکرار نشد.
در شب یکم، در آغاز برنامه، با قرائت بیاننامه هیئت دبیران موقت کانون نویسندگان ایران، از همان ابتدا بر هویت برگزارکنندگان، پیشینه کانون و هدفهای آن تأکید میشود. بهتدریج از شب نخست تا دهم، هرچه پیش میرویم میبینیم که لحن و بیان سخنرانان و شعرخوانان تندتر و صریحتر میشود. برخی از شعرها به شعارهای سیاسی و انقلابی پهلو میزنند و شماری از سخنرانان ادعانامههایی را علیه حکومت ارائه میکنند. در بیشتر سخنرانیها سه خواستِ مشترک مطرح میشود: آزادی اندیشه و بیان، اجرای اصول قانون اساسی، و احترام گذاشتن به حقوق انسان براساس منشور جهانی حقوق بشر.
شعرهای خوانده شده در ده شب، همانند سخنرانیها و گاه بیش از آنها، حرف برای گفتن دارند. میدان شعر جولانگاه نمادهاست. نمادهایی که جزو فهرست «واژگان ممنوع» (در شعر) اداره نگارش بودند. واژههایی چون: لاله، شقایق، شب، شبگیر، سپیدهدم، زمستان، جنگل، پرچین، گلسرخ و… . نقش برجسته نمادها را حتی در پوستر ده شب میشود دید: ماهی کوچکی که خواب جنگل میبیند! بر اساس منطق اداره نگارش، پیام این ترکیب آشکار است: ماهی تمثیل «ماهی سیاه کوچولوی» صمد بهرنگی است و جنگل اشاره به سیاهکل و مبارزه مسلحانه دارد. شعرهای ده شب از این تصویرها سرشارند. اشاره به نمادهایی که هر دوستدار شعر معاصر فارسی بهراحتی مفهومشان را درمییافت، شنوندگان را به شوق میآورْد. از این رو شعر، به دور از احتیاط و ملاحظهکاری طبیعی سخنرانیها، مجال بیشتری برای بیان حرف دل جوانان حاضر مییابد و فضای ملتهب جامعه را بازتاب میدهد. از این دیدگاه، حذف شعرها از دو مجموعه انتشاریافته اخیر را میتوان کاستی آنها شمرد.
در طی ده شب، ۴۳ شاعر و ۱۴ نویسنده پشت تریبون قرار گرفتند. هشت سخنران، هریک از نظرگاهی، به سانسور حکومتی پرداختند و آثار مخرّب آن را آشکار ساختند. آنها از تباهی دستگاه فرهنگی دولتی گفتند که مدعی تجدد و پیشرفت و توسعه بود، ولی جامعه را به قهقهرا میبُرد.
منوچهر هزارخانی از «آزادی اندیشه و بیان» به مثابه یک «حق» و نه امتیازی که حاکم به رعایا اعطا میکند میگوید و اینکه «اِعمال فشار و تضییقات تاکنون جز پژمرده کردن استعدادهای خلاق و مجال فراگیر شدنِ علفهای هرزِ خودرویِ صد رو… نتیجهای نداشته است». باقر مؤمنی با اشاره به پیشینه بحث آزادی بیان و مطبوعات در مشروطیت ایران و نخستین مجلس شورای ملّی میگوید: «هنوز هم پس از هفتاد سال مخالفان آزادی قلم به اخلاق و مذهب و عدم آگاهی مردم برای آزادی استناد میکنند». او از فسادهایی سخن میگوید که از سانسور ناشی میشود. اولین و مهمترین آن «فقر فرهنگی جامعه» است که حتی حاکمیت از آن زیان میبیند. او گسسته شدن پیوند ملّت با گذشتهاش، پیوند روشنفکر با ملّتش، و پیوند هر دو با فرهنگ جهانی را مطرح میکند و اینکه سانسور مردم را در بیخبری و غفلت نگه میدارد و باعث «جوانمرگی هنر و هنرمند و مرگ فرهنگی» میشود. همین مضمون را هوشنگ گلشیری در سخنرانی معروف خود با عنوان «جوانمرگی در نثر معاصر فارسی» با شرح و بسط بیشتر بیان میکند. اسلام کاظمیه یکسره از متن قانون اساسی و منشور جهانی حقوق بشر اصول و موادی را در تأیید حقوق ملّت و حفظ کرامت انسان قرائت میکند که تشویق حاضران را در پی دارد. مصطفی رحیمی سانسور را مسئول «سِتروَن شدن فرهنگ ایران» میداند و میگوید دولت از راه سانسور «با یک دست در برابر نویسندگان و شاعران و هنرمندان واقعی دیوار میکشد و با دست دیگر نویسندگان بدلی، شاعران بدلی و هنرمندان بدلی را به طور مستقیم و غیرمستقیم مینوازد». غلامحسین ساعدی از «شبههنرمند» یاد میکند که زاییده دستگاه سانسور است؛ کسی که تنها به منافع خود فکر میکند و به خدمت حکومت در میآید. بهرام بیضایی از مصائب فعالیت هنری (تئاتر و سینما) در ایران میگوید و از تشکیل «گروههای تحت نظارت» در شهرستانها که نماد تئاتر وابسته به دولتاند. او به تحریف تاریخ ایران از سوی دستگاههای دولتی نیز اشاره میکند. اما ویژگی سخنرانی بیضایی در انتقادی است که به تحمیل خواست و نظر روشنفکران متعهد (تحت لوای «مسئولیت هنرمند») اشاره دارد. او از استقلال فکری هنرمند و نه واداشتن او به دنبالهروی از برداشتهای محدود جریانهای خاص سیاسی و فکری (دولتی یا غیردولتی) دفاع میکند. باقر پرهام در سخنرانی خود از «جامعه سنّتی» میگوید که در حرف رو به آینده دارد ولی در عمل اسیر گذشته است. فضایی که در آن «حرکت و عمل آزاد در مسیر آینده نیست… چنین فضایی، فضای گفتوگو و رابطه نیست، فضای شنیدن و به خاطر سپردن است … چنین فضایی، ذاتاً و ضرورتاً، به دگماتیزم و جزم فکری میانجامد، چرا که فضایی است فاقد تحمل و سعه صدر، که فقط اطاعت و تبعیت را میپذیرد… اساسیترین وجه مشخص چنین فضایی، جدایی حرف از عمل است» و در آخر میگوید: «انقلاب مشروطیت و قانون اساسی ایران گامی بزرگ در جهت گسستن از این جهانبینی و ایجاد فضایی آزاد و مناسب برای توسعه اجتماعی بود… ما هنگامی نویسنده، شاعر، محقق، دانشمند، فیلسوف، هنرمند و عالم حقیقی خواهیم داشت که ابناء وطن آزادانه جمع شوند، آزادانه عمل کنند، آزادانه بحث و مجادله کنند، به ایراد و انتقاد بپردازند، آزادانه بگویند، بشنوند، بنویسند، منتشر کنند، بسازند و عرضه کنند، و هیچ نوع محدودیتی در موضوعهای تجربههای خود و در نحوه عرضه کردن آنها به مردم، جز حدودی که قانون معین کرده، نداشته باشند. تنها از این طریق است که جامعه هویّت حقیقی خود را باز خواهد یافت، تنها از این طریق است که سلطه بیامان دروغ از جامعه رخت برخواهد بست و حقیقت و شناخت واقعی جای آن را خواهد گرفت». محمود اعتمادزاده (بهآذین) خطاب به جمعیت میگوید: «و اما فراموش نشود: آزادی و مسئولیت با هم است، و نظم اجتماع، درون مرزبندی این دو جای دارد. برتری آدمی، افتخار بزرگ آدمی، در همین است که آزاد و مسئول است. نه در برابر این یا آن قدرت دوروزه، در برابر خود و در برابر اجتماع».
برای خواننده امروز، بسیاری از این سخنرانیها تازه و خواندنی است چون از مسائلی سخن میگویند که برخی همچنان باقی است و آنی تاریخی را در خود نهفته دارند که بسیاری تجربهاش کردهاند: حال و هوای آرامش شکننده، پیش از برآمدن طوفان. اگرچه ممکن است برخی حرفها را شعارزده و حتی سطحی و نازل بیابیم، اما باید توجه داشته باشیم که این سخنان در چه زمان و فضا، و در چه شرایط اجتماعی بیان شده است.
اما کار ده شب به سخنرانیهای آرام و متین خاتمه نیافت. در سخنرانان و شاعران دو احساس توامان آشکار است: شادی و خشم. شادی از اینکه سرانجام میتوانند با مخاطبانشان رو در رو و بدون حاجب و دربان سخن بگویند و این را توفیق و پیروزی بزرگی برای خود محسوب میکنند. از سوی دیگر خود را زخمخورده بیداد میدانند، از سالها حاکمیت اختناق و بگیر و ببند خشمگیناند و اکنون که دریچهای گشوده شده، فرصت فریاد مییابند. از اینروست که آنها که سر نترس دارند بیمحابا مرزهایی را میشکنند که خود معین کرده بودند. هیجان حاضران و تشویق پرشور هرکس که بیپردهتر و ستیهندهتر بر دستگاه سرکوب برآشوبد مزید بر علّت میشود. در این شبها دو تن، شمس آلاحمد و سعید سلطانپور، چنان تند میتازند که میزبان آلمانی وحشتزده تهدید به توقف برنامهها میکند. شمس آلاحمد در سخنرانی پرعتاب خود از آمار رسمیِ کاهش تولید کتاب در کشور (از ۴۰۰۰ عنوان در سال ۱۳۴۸ به کمتر از ۷۰۰ عنوان در سال ۱۳۵۵!) یاد میکند و آن را «به حال نَزع» افتادنِ خلاقیت هنری و فرهنگی جامعه و ناشی از «مآلاندیشیهای خوشرقصانه کورباطنانِ اداره نگارش» میخواند. او به زندانی شدن نویسندگان اشاره میکند و از نویسندگان پرشماری نام میبرد که انتشار همه یا برخی از آثارشان ممنوع است. او از ده سال «خفقان» کانون و «لجنزار بیقانونیهای تنگچشمانه» و «برداشتهای فاشیستی نظام حاکم» سخن میگوید و از سوی شنوندگان بهشدت تشویق میشود. اما شعله سرکش آتش را سلطانپور برافروخت که تازه از زندان آزاد شده بود و سیاوش کسرایی او را با لقبِ «پلنگ رزمدیده» به حاضران معرفی کرد. او سخنش را چنین آغاز کرد: «سلام شکستگانِ سالهایِ سیاه، تشنگان آزادی، خواهران، برادرانم سلام». سپس شمّهای از سانسور کتابهایش، آزارها و حبس و بندهایی که خود و دوستانش دیده و کشیدهاند گفت و «به نام قانون اساسی ایران و متمم آن و اعلامیه جهانی حقوق بشر، خواستار آزادی دربندان» شد. نخست شعرِ «با کشورم چه رفته است» را در میان کفزدنهای بیوقفه خواند و سپس سرودههایی را که فراتر از همه واژگان ممنوع، از «خشم و خون»، «فلات سوخته»، «مشتِ درشتِ مردم» و «انقلاب» میگفت. شور و شوق جمعیت و برافروختگیِ شاعر کار را به جایی رساند که دبیران کانون به وحشت افتادند و با زحمت او را از پشت تریبون کنار کشیدند. اما طُرفه آنکه همین شاعر در فردای آن شب طوفانی، اداره جلسه را به عهده گرفت و از سر احتیاط و تدبیر، حاضران را به خویشتنداری خواند. او حتی مسئولانه جوانان خشمگین از میزبان آلمانی را ـ که میخواست محدودیت تازهای برقرار کند ـ آرام کرد.
*
کتاب شبهای نویسندگان و شاعران ایران پیوستهایی هم دارد، مانند بیانیه کانون نویسندگان ایران پس از برگزاری ده شب (به تاریخ آبان ماه ۱۳۵۶) و مقاله محمدحسین خسروپناه درباره چگونگی تأسیس و دوره اول فعالیت کانون نویسندگان ایران (۱۳۴۷-۱۳۴۹). چند گزارش از ده شب نیز به نقل از نشریات گروههای سیاسی مخالف حکومت آورده شده است که برای درک فضای اجتماعی آن سالها سودمندند.
این مطلب در همکاری با مجله مجله جهان کتاب منتشر می شود