انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

دلالی دانش: مردم نگاری انتقادی مصادره منزلت اربابی در میدان دانش

دانشگاه، که قرار بود منبع تحولات شود، این بار دچار خمودگی و مرضی شده است که همانند بسیاری از سیستم های معیوب نقش های آن دچار مشکل شده اند. وقتی پایان نامه و مقاله سفارشی می شود و کار به جایی می رسد که تیم هایی به صورت حرفه ای از این را ه پول در بیاورند، می توان گفت این نهاد رو به زوال است. اری عمر دانشگاه یا اگر بهتر گفته شود، عمر دانش به سر رسیده و چیز دیگری به جای دانش رفته است و اگر نیک بنگریم، آن چیز پول و حس منفعت طلبانه ی مردم است. وقتی ارزش علم به ارزش پول تقلیل پیدا کند، دیگر نمی توان گفت علم فرهنگ است، بلکه علم، ان معنای خود را که از جنس فکر است از دست می دهد. در این گزارش، انگیزه ها، اعمال و بازار مربوط به مبادلهی علم با پول به صورت گزارش میدانی بحث و سپس مورد تحلیل و تفسیر قرار می گیرد.

شکل گیری حرفه ی علمی در میدان دانش

حسب نظر پارسونز تحصیلات دانشگاهی تماس ژرفتری با عقلانیت شناختی فراهم می کند که در نتیجه ی آن، فرد به شناخت مقولات پیچیده تر و منطقی تر از دنیا توفیق می یابد و دانشجو جامعه پذیری با دنیای کسب و کار را در آن تجربه می کند[i] که بالضروره برای دانشجویان متوجه همان نهادهای علمی مشروعی است که طبق نظر وبر به صورت متعهدانه ای در دانشگاه ریشه گرفته اند. در میان هزاران اتفاق ممکن هر کنشی میتواند انتخابی عقلانی تلقی شود که می تواند به صورت یک بازی راهبردی شکل بگیرد[ii] .

از این رو آن چه را که کنت، مارکس و پارسونز ساختارهای اجتماعی یک کنش میدانند، بوردیو به صورت میدانی از کنش تلقی کرد که علاوه بر سودهای عقلانی و تعهد دانشگاهی یک فرد، به منش و تعهد دانشگاهی و حتی لذت علمی او نیز شکل می دهد[iii]. لذا او انسان دانشگاهی را در میدانی تصور می کند که برای حل مشکلات اولیه ی زندگی اش به سوی یک خبرگی تنظیم شده ای سرمایه گذاری میکند و با شرکت در بازی های مجانی آکادمیک و لذات علمی برای حضور در این میدان ساخته می شود[iv].

این میدان همان شرایطی است که یک انسان دانشگاهی در آن حضور دارد و به بازیهای عقلانی میپردازد، تعهد میورزد و بر اساس تفسیر خود از نظام اجتماعی و میزان اجتماعی شدنش کنش میکند. لذا میدانی که دانشگاه شکل میدهد، فضایی تعاملی است که سخنرانی استاد و میهمانی های انجمن های دانش در آن شکل می گیرد تا موقعیت اش را برای افرادی که با وی در تعامل هستند بیان کند[v]. این فضای تعاملی که مورد توجه گافمن است، همانطور که گیدنز اشاره نموده بود، فضایی خیالی جامعه دانش بنیان را شکل میدهد.

ارزش شدن یا نشدن علم در ایران

تغییر در تقاضای ورود به دانشگاه ناشی از تغییر در ساخت جامعه بوده و شرایط موجود در نظام بازار و آموزش تغییر کرده است. شرایطی در زمان این تحقیق برای جوانان ایرانی وجود داشته که این عوامل انگیزشی معقول به نظر می­رسد. در سال­های دهه­ی هفتاد، عمده­ی بیکاران فارغ­التحصیل متوسطه بودند و تفاوت درآمد قشر دانشگاه دیده نیز محسوس بود[vi] با این حال اقبال جامعه ایرانی علی رغم بافت اجتماعی که به علم و دانش ارزش قائل است، تحت تأثیر منزلت جویی مردم است تا جایی که دیده می شود اکثریت جامعه منزلت خود را در انتخاب رشته و نام دانشگاه نشان می­دهند. از سویی اولویت اول بیشتر تقاضاها نسبت به دانشگاه کسب منزلت بوده و هدف تحصیل در مرتبه ی دوم قرار دارد[vii].

در چنین شرایطی زندگی علمی دانشجویان به خصوص در دوره های پایین تر، همراه با این صورت می گیرد که یک دانشجو به دنبال طی تجربه­ای هدف­مند دست به خلاقیت زده خود را به صورت یک عنصر با ارزش دانشگاهی ببیند. در این اثنا او می داند که بایستی با فکر و جستجوگری تمایز خود را از جامعه حفظ کرده و بر اراده ی علمی خود پا فشارد[viii]. اما در چنین شرایطی که علم باید به صورت ارزشی برای کنشگران دانشگاهی مورد توجه قرار بگیرد، چنین ارزشی فقط تا بیست سالگی صورت گرفته و بعد از آن و در تجربه ی دانشگاهی و توأم با بزرگتر شدن این افراد، نمی تواند موجب این شود که ارزش های عام برای کنشگران فزونی گیرد. همچنین علم نتوانسته است چندان که باید بر ارزشهای اجتماعی کنشگران خود در دانشگاه موثر باشد علی الخصوص در زمینه ی اخلاقی آن[ix].

از چنین دامنه های اجتماعی دانشگاه است که یکی از اندیشمندان کنونی مطالعات فرهنگی فرایند تولید علم و یا دانشگاهی شدن را همانند نوعی آماده خوری یا مکدونالیزم نامیده است. به نظر عباس کاظمی، فرایند تجاری شدن علم، در یکی دو دهه اخیر شکلی از اقتصاد را در جامعه پدید آورده که نه محصول سیاست‌های رسمی بلکه ناشی از ایده ی «پول ساز بودن علم» نه بدان صورت که در جوامع سرمایه داری وجود دارد، بلکه به شکلی طعنه آمیز صورت گرفته است. لذا به جای آنکه علم، تولید ثروت کند، ابزاری شده است برای کسب درآمد و در نتیجه بازاری سیاه از علم در ایران شکل گرفته است که تولیدات علمی کاذب در آن شکل می‌گیرد[x].

نوع دیگری از دیدگاه وجود دارد که به وجود آمدن چهره های دانشگاهی و پیروان آن ها را محصول نوکیسگی فرهنگی می داند. از این نظر تخریب نظام‌های اجتماعی به وسیله سودجویان و نوکیسه هایی در حوزه های اقتصادی و فرهنگی متوجه نظام‌های رسانه‌ای، آموزش و پرورش، دانشگاهی، سلامت و بهداشت شده و اثر خود را در رفتارهایی بیمارگونه از رواج لمپنیسم در زبان، توهین و افتراهایی سطحی ولی بی‌پروا گرفته تا خرید و فروش مدارک دانشگاهی و از توهمات نژادپرستانه و ادعاهای بی‌معنا در عرصه اقتصادی گرفته تا بی‌اخلاق‌ترین مبادلات پولی نظیر تجارت بر اعضای‌های بدن‌، گذاشته است[xi].

مردم شناسی انتقادی قصد دارد به رویکردهای عمیق تر و واقعیت های زیرین جامعه رفته و با هدف رهایی بخش در خصوص آگاهی کاذب موجود در جامعه روشنگری کرده و آن ابعاد از روابط انسانی و ارزشها را که در حین تعاملات آن ها در میدان مورد مشاهده می بیند، در این جهت به کار گیرد. از این منظر، عناصر قدرت و سلطه در این میان قابل مشاهده و تفسیر بوده و در نتیجه می تواند به روش انتقادی نظام های معنایی ناشی از آن را در رفتارهای فرهنگی مردم مشاهده کند[xii]. ان چه در این تحقیق مد نظر بوده، توصیفی میدانی از تعاملات و انگیزه های مردم در میدان علم موجود در شهر اردبیل است که در اثر آن ارزشهای علمی و مبادلات آن ها مورد بررسی و تفسیر قرار می گیرد. لذا نخست گزارشی میدانی از ورود ان دسته از مردم به میدان علمی تهیه می شود که در جهت ساختن ارزشهای وارونه از دانش حرکت می کنند و سپس تعاملات آنان به صورت نمونه های قابل مشاهده بیان می شود. در نهایت، یک بازاندیشی در زمینه ی چنین تعاملاتی صورت می گیرد تا معنای به دست آمده از این رفتارها را مورد نقد قرار دهد.

کنشگر چگونه زیر پوست منزلت علمی نفوذ می کند؟

« دیگر مانند گذشته نیست که فقط دانشجویان درس بخوانند و یا فقط با روش یادگیری درس خوانده شود. مقاله و تحقیق حتی به مدارس هم سرایت کرده است و این شیوه ی یادگیری به سبک پژوهش از سالها پیش مورد توجه دانشگاه ها و مراکز تحصیلی مختلف قرار گرفته است. اما ظاهرا به جای پژوهش، مردم سعی می کنند این تکلیف را از طریق راهکارهای جادویی حل کنند».

« جلو دانشگاه می ایستم و میبینم همه جوان و با جنب و جوش هستند و انگار از چله ی مدرسه برای تحصیل در دانشگاه رها شده اند. اما برخی از دانشجویان به ویژه در مقاطع بالاتر میان سال هستند و در برخی دانشگاه ها هم کلا میان سالان و افرادی که شاغل هستند تحصیل می کنند. یکی می گوید: امروز دیگر دیپلم بودن یک حالت خارج از گود بودن دارد و باید همه درس بخوانند».

« شخص دیگری می گوید: دیگر دیپلم ها را استخدام نمی کنند و حتی برای منشی هم در آگهی ها زده اند لیسانس و فوق لیسانس؛ چندی پیش نگهبان را هم از میان لیسانسیه ها استخدام کردند و همه ی مردم اعم از فقیر و پولدار شرط اول زندگی شان تحصیل است. من هم به این امید درس می خوانم که به جایی برسم».

«دیگری در بازار شاغل است و می گوید که من الان هم کار می کنم و هم مدرک تحصیلی عالی دارم و به زودی می توانم این موقعیت را دگرگون کنم. اما معتقد است اشتغال او در بازار به شیوه ای سنتی صورت می گیرد و هیچ تغییری در شیوه ی تجاری خود نداده است. او از مقاله و کارهای علمی می گوید اما تحلیل های وی در خصوص جامعه و زندگی، متکی به بافت اجتماعی روزمره است».

« فرد دیگری می گوید وقتی به خواستگاری رفتم، مادر دختر معتقد بود که دخترش باید تا دکترا درس بخواند و شوهر وی هم باید همین اندازه باشد. فرد دیگری می گفت: من رفتم خواستگاری ولی چون دیپلمه و بازاری بودم، همه ی دخترانی که متناسب با طبقه اجتماعی ام بودند را دیدم و آن ها دانشجو بودند و امکان قبول من را نداشتند و مجبور شدم دانشجو شوم و در کنار کار، تحصیل هم بکنم ».

« فردی می گوید: آمدم دانشگاه درس بخوانم اما ظاهرا فقط درس خواندن نیست و اساتید از ما کارهای تحقیقی هم می خواهند ولی شرایط برای تحقیق مهیا نیست. خریدن کتاب های متنوع پول زیادی می خواهد و مراکز علمی هم کتابخانه های وسیعی ندارند. مجلات علمی نمی آیند و وصل شدن به بانک نشریات خارجی هم به اسانی میسر نیست. در دانشگاه هم امکان استفاده ا نشریات برای همه کسی میسر نیست».

« نگارنده به جهت مشغله کاری خود از سال ها پیش دانشجویانی را که هنگام تهیه ی کتاب می دید مورد پرسش قرار می داد و آن ها معتقد بودند به راحتی نمی توانند کار پیدا کند و به همین خاطر باید بر آشناها و دوستان تکیه کند و در حد امکان از مقالات و توصیف توانایی ها هم بهره ببرد، اما این توانایی ها به خودی خود کافی نیستند. حتی برخی به تدریس در دانشگاه دل بسته اند در حالی که رشد معکوس جمعیت دانشجویی هم آغاز شده است ».

« دیگری می گوید در فلان سازمان آشنا دارم و با همدیگر مقاله ای نوشته ایم. یکی دیگر هم اتکا به اساتیدی دارد که در دانشگاه با آن ها همگاری می کند. فردی دیگر، با اساتید کتاب منتشر کرده و در دانشگاه تدریس می کند. شخصی هم مقالاتی در زمینه ای متشر کرده و اسامی زیادی از مدیران دانشگاه را بر رو ی نام خود چپانده است ».

«. آن ها بدون قرارداد رسمی، فعالیت حرفه ای بازاری برای اجرای پایان نامه انجام می دهند. یکی از آشناها فایل پایان نامه را به نگارنده داد و انتظار مقاله ای با عنوان مشترک داشت. علی رغم این که نام مقاله و متن آن به هم نمی خوردند، با صفای قلبی اعلام کرد که بخشی از داده های آن واقعی است و بقیه شبیه سازی شده است ».

« صبح یک روز، یکی از افرادی که تحصیل می کند، با اتکا به منزلت اجتماعی اش به نگارنده تلفن زده و بدون توجه به امکان، مقاله ای برای حل معضل تکلیف درسی بر گردن محقق می نهد و می گوید: من هم به خاطر مدرک گرایی مجبور به تحصیل شده ام. متاسفانه امروز هر کس مدرک پایینی داشته باشد دیگر نمی تواند در جامعه رشد کند».

« فرد دیگری می گوید: به علم و دانش علاقمند است ولی چون نوشتن پایان نامه سخت و استرس زا است می خواهد آن را به وسیله ی کس دیگری تمام کند. کار و زندگی روزمره و مشکلات شخصی او را درگیر کرده و به پایان نامه و مقاله نوشتن نمی رسد و متاسفانه استاد دانشگاه متوجه این کاستی ها نیست. ».

« فرد دیگری، مرتبط با موقعیت های کلیدی شهر، روزی به طور اتفاقی می گوید من هم در حال نوشتن پایان نامه هستم و در عین حال او همواره در حال کار و ارتباطات تجاری است و از دفاع و مقاله هم حرف می زند، تا جایی که می توان گفت او نوع جدیدی از زندگی دانشجویی را پیش روی می نهد. ».

« نگارنده به تدریج چندین نفر را دید که با چنین ذهنیتی به سوی تجارت و سفارش دادن پایان نامه می پرداختند. کاسب هم سعی می کرد آنان را با حداقل هزینه و بهترین کار راضی کند. نکته ی جالب این بود که برخی از آنان که هنوز انجام یک پایان نامه را تجربه نکرده بودند، اعمال سلیقه کرده و بر این کاسب خرده گیری می کردند ».

«آن ها معتقدند که استحقاق رشد علمی و منزلت اجتماعی را دارند. به علاوه آن ها خود را مستحق تحصیل می دانند و معتقدند همه رشد کرده اند و من نیز باید بتوانم از مدرک لازم بهره مند شوم. به تدریج تعداد شان فزونی گرفته است و رشد علمی و یا کسب مدارک تبدیل به یک الزام در زندگی روزمره شده است، برخی از کهنسالان هم چنین شده اند».

« یکی از این ها، در محل کار، با ژست و کت شلوار تمیز و مرتب و با منش تحصیل کرده و محقّ مقامات اداری رفت و آمد می کند و همواره هم معتقد است به جایگاه اصلی اش نرسیده است. او می گوید “من هم فوق لیسانس دارم ولی نمی دانم چرا دیگران بیشتر از من مورد توجه اند و باید من هم به روابطم اضافه کنم”. اما ظواهر چنینی می نماید که در نگارش مقاله هم دست دارد و از او به عنوان نویسنده مقاله ذکر خیر می شود ».

« نام شخصی را در اکثر مقالات می توان دید و او به خاطر نفوذ اجتماعی خود و تعاملاتی که با دانشجویان دارد، اسمش بر سر مقالات می رود، گاه تا حدی که مقاله به مراتب از رشته ی علمی وی فاصله دارد. فرد دیگری نیز می گوید: علم لب کلام است و نوشتن مقاله و پایان نامه، یک بازی بیش نیست، انسان باید آن نکته اصلی را بداند و بتواند در جامعه به کار گیرد. ».

« داستان شیرینی که محقق در ان زندگی می کرد این بود که روزی یکی از مقام های دانشگاهی روزی مجادله ای تلفنی داشت. او بر سر معامله زمین با تلفن حرف می زد و بحثی مربوط به چک را پیگیری می کرد، در نهایت رو به محقق کرده و گفت: فکر می کنند ما در دانشگاه هستیم و زبان این ها را نمی دانیم ».

شکل گیری بازاری برای نفوذ اطلاعات به جای دانش

« وقتی محقق وارد مرکز تجاری که سرشار از واحدهای تجاری چاپ و تکثیر می شود، متوجه می شود که همه مراکز از مفاهیم قانونی برای بازاریابی استفاده می کنند. اما کافی است یک ساعت در آن جا بنشیند و ببیند مبادله ها بر سر چه چیزی صورت می گیرد. ظاهرا قانونی برای بسیاری از معامله ها وجود ندارد و همه ی کارها در لوای تایپ و صفحه آرایی انجام می گیرند ».

« البته دیگر مشتریانی که صرفاً کارت ویزیت و یا پرینت تحقیق سفارش بدهند دیگر وجود ندارند. توسعه ی این بازار چنان بی رویه بوده نیاز به تجارتهای جدید تری هم داشت. لذا دیگر روز فردی که در مغازه ای در زیرزمین پاساژ می گذرد، به جای تهیه ی جزوات علمی و پژوهش ها به تهیه ی سریع مقاله هایی آن هم به فاصله ی یکی دو روز برای دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد صورت می گیرد ».

« موج دانشجویانی که مراجعه می کنند، از نیاز به تهیه ی مقاله و پایان نامه دم می زنند. در مواردی کاربری نرم افزارهای رایانه ای برای تحلیل و گزارش تحقیق. خارج از زیرزمین، در کافی نتی که کاملا رو به خیابان و قانون است، مردی نشسته و برای دانش آموزان هم مقاله می نویسد، دو صفحه ای و سه صفحه ای به عنوان تکلیف درسی. مادران می آیند و سفارش تکلیف فرزندان را می دهند».

« نگارنده مدت ها با فردی زندگی کرده و تعاملات وی را در زمینه ی نوشتن مقالات و پایان نامه ها دیده است. او مقاله های متعدد از طریق دست کاری و دست یابی بر اطلاعات نوشته و مقالات را از طریق داده های پیدا شده کار می کند. یکی از کارهای رسمی وی تهیه ی پایان نامه بود. کار وی که به خاطر کمبود درآمد رسمی صورت می گرفت، توجیهی بازاری و سودنگرانه هم داشت ».

«علاوه بر این، با چندین فرد که به طور حرفه ای و از طریق ایمیل و ارتباط با مراکز تجاری چاپ و تکثیر و مغازه های کوچک پرینت کامپیوتری در حول و حوش دانشگاه ارتباط دارند، روزگاری را گذری کرده است. زندگی روزمره ی آن ها سفارش گرفتن و تهیه ی مقاله و تحلیل و حتی نوشتن پایان نامه می گذرد. یکی از آن ها پول زیادی به دست آورده و حتی میان دانشجویان به این کار شهره است تا جایی که با همین هزینه می تواند مراتب بالاتر تحصیلی را هم طی کند ».

« آن ها و نگرش ها و اطلاعات موجود در کامپیوترشان به میزان زیادی در تولیدات شبح علم جامعه نفوذ دارد و به راحتی می توانند از معضل عناوین تکراری گذر کرده و در انتخاب موضوع به موقعیتی کلیدی هم برسند. آن ها عنوان می دهند، پروپوزال می نویسند، موضوع انتخاب می کنند و در واقع هم کار استاد راهنما و هم کار دانشجو را انجام می دهند. آن ها گزاره هایی که شاید حقیقت هم نباشد تولید می کنند و می فروشند ».

« نویسندگان مقالات و پایان نامه ها، اصل موضوع تحقیق و کنشگری دانشگاه هستند. آن ها تنها غایب جلسه ی دفاع و ارائه ی مقاله هستند. آن ها را می توان به صورت یک روح پنهان در کنش دانشگاهی احساس کرده و اطلاعات و مقولات تولیدی شان را که در دست دانشجویان در حال رد و بدل شدن هست، مشاهده کرد. با این ها بعید به نظر می رسد نتیجه ی اطلاعاتی که ارائه می دهند، گزاره ی علمی بوده باشد ».

نیهیلیسم تجربه ی علمی یا مصادره منزلت اربابی در میدان دانش

در کنار تغییر شیوه ی آموزش به مدل پژوهشی آن، که حتی به کودکان ابتدایی هم سفارش می شود، به جای ایجاد فرهنگ مطالعه و پژوهش و افزایش استفاده از پژوهش، صرفا به تئوری و دکترین سفارش پژوهش توسط معلمان و مدرسان دانشگاه بسنده می شود و انگار پژوهش هم مشقی دوباره و حل تمرینی دیگر بار است. از این رو بسیاری از پایان نامه ها، تبدیل به مشقی شده اند که دیگر ضرورتی ندارد فرد خود آن را بنویسد. تایپ و تحلیلهای نرم افزاری و چپاندن اسم فرد بر روی تحقیق می تواند مدافع کاملی برای اجرای تحقیق توسط فرد بوده و نمره لازم را به چنگ آورد.

اما این روش آسیبی را به جامعه و مدل یادگیری آن ایجاد کرده است. در نهاد یادگیری مردمی خلق می شوند که ادعای دانش و تحصیلات تکمیلی هم دارند، اما ان جنس ناب تحقیق که سختی و مشقتی را باید طی کرده و به شناخت علمی برسند را از طریق پول به دیگری سفارش می دهند و برخی برای این مسئله از مقام و منزلت که هم راستای پول هست نیز استفاده می کنند. لذا دیگر نبودن کاربرد دانش، به جهت عدم استقبال جامعه ی سنتی نیست، بلکه شرایط شبه مدرنی که ایجاد شده است نیز زبان علم و یادگیری جدید را نمی فهمد. اکثر افراد معتقدند که علم سخت و نامرئی است ولی انگار به جهانی جادویی هبوط کرده اند که مدام باید با مبادله ی علمی رشد کنند.

ماهیت دانشجو و هروله ی او از دنبال مجلات و سایتهای علمی و تهیه ی کتاب و نوشتن مقاله بودن دگرگون شده و همه چیز به تجارت اطلاعاتی تبدیل می شود که در چند کامپیوتر و در محل های خاصی در شهر وجود دارند. بخشی از فارغ التحصیلان هم از این آب گل الود ماهی می گیرند و ثروت و منزلت خود را افزایش می دهند. اری، دانش تبدیل به حرف هایی مبهم و رازالود می شود و به تدریج این اعتقاد مردم که علم قابل اتکا نیست و تجربه ارزش دارد، اهمیت می یابد، چرا که علم دیگر از طریق تجربه به دست نمی آید و معامله می شود. آن ادعا که علم باید توسط تعهد و درد زایمان به دست بیاید، دیگر وجود ندارد، علم را بادِ “پول” از زیرزمین های پاساژ و کافی نت ها به ارمغان می آورد.

در این حیث، جامعه دوباره به سمت ارزشهای مادی برگشته است و دانشگاه موقعیت علمی خود را از دست می دهد. بخشی از دانشجویان همچنان به رشد و تکاپو می پردازند و پس از فارغ التحصیلی چشم انتظار سیاستگذاری های محلی هستند که دانش های پوشالی قرار است برای آنان تجربه کند. بازار، سازمان ها و دانشگاه ها پر از عناوین دهان پر کنی است که آدم از دور رعب می کند و از نزدیک، وهن می کند. تعداد آدم هایی که ادعای منزلت علمی و شخصیت دانشگاهی دارند زیاد شده است. جلوی هر نامی با چند واحد تدریس کردن واژه ی “استاد” می درخشد و هر فردی ادعای مالکیت معنوی علم را دارد، اما از خود علم در شهر خبری نیست.

بخشی از مردمی که به مبادله و کسب درآمد می پردازند، گزاره هایی می فروشند و به برخی دانشجویان می دهند که آن ها را ترقی می دهد ولی نه خود مسئول این گزاره ها هستند و نه دانشجویان. لذا به تدریج انبار پایان نامه ها و همایش ها تبدیل به سخنانی بی معنی می شود و مدرک و منزلت همچون مبلمان و موقعیت محلی خانه تبدیل به ارزشی اجتماعی می شود که در افزودن ارزش محله هیچ تفاوتی ندارد. زمین، مادیات و پول جامعه را پر می کند و این واقعیت که پول مسئول مستقیم منزلت اجتماعی و قراردادهای علمی شود، رونق می گیرد.

نتیجه: مرگ دوباره ی سقراط

سقراط، دقیقاً در چنین جامعه ای مرد. وقتی گزاره هایی که حقیقت نما بودند تولید می شد و موقعیت استدلال ضعیف بود. اما چنین جامعه ای امروز و از طریق دانش بی بنیاد تولید می شود. دانشی که جز اطلاعات و گزاره هایی پوشال نبوده و به جملاتی بی معنا تبدیل شده است. علم و دانش در بازارهای تجاری که به خاطر فقر تولید و کار ورد کرده و گسترش پیدا کرده معامله می شوند. مردم منزلت های پوشالی را با واژه هایی چون کارشناسی ارشد و دکترا کسب می کنند و آن ها را مانند هیچ به دست می آورند. ولی در عوض تجربه ی خود را با دست به دیگری سپرده و پول هم می دهند، تجربه ای که به گور مادیات می رود. اما این بار، اگر سقراطی به میدان بیاید، او را علمی خواهد کشت که خود دعوی همچون سقراط دارد و استدلال آن را بدون تجربه و با خرید تحلیلهای نرم افزارهای دهن پرکن کسب کرده است. لذا دانش به مثابه ی تجربه و دانشمند همچون انسان جستجوگر در چنین شرایطی جایی ندارد و به تدریج کسانی خواهند توانست امتیاز علم و مواهب آن را به دست گیرند که منزلت ها را صاحب شده اند و به دروغ به منزلت دانشمندی رسیده اند.

[i] روشه، گی، ۱۳۹۱، جامعه شناسی تالکوت پارسونز، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران: انتشارات نی، چاپ اول

[ii] برت، پاتریک، ۱۳۸۹، نظریه های جامعه شناسی در قرن بیستم، مترجم، محمد خانی، تهران: رخداد نو، چاپ اول

[iii] جمشیدی ها، پرستش، ۱۳۸۶، دیالکتیک منش ومیدان در نظریه عمل پیر بوردیو، نامه علوم اجتماعی ، شماره ۳۰

[iv] بوردیو، پیر، ۱۳۹۰، نظریه کنش دلائل عملی و انتخاب عقلانی، تهران: نقش و نگار، چاپ سوم

[v] ریتزر، جورج، ۱۳۹۲، مبانی نظریه جامعه شناختی و ریشه های کلاسیک آن، مترجم: شهناز مسمی پرست، تهران: ثالث، چاپ دوم

[vi] فرجادی، غلامعلی، ۱۳۹۰، آموزش عالی و بیکاری تحصیل کرده­ها، مسائل اجتماعی ایران، تهران، انتشارات آگه، چاپ سوم

[vii] شالچی، وحید، ۱۳۹۲، عطش منزلت در جامعه ایرانی، مجله جامعه شناسی ایران، دوره چهاردهم، شماره ۲، (۵۶-۳۰)

[viii] زینالی اُناری، محمد، ۱۳۹۳، توصیف تأویلی از زندگی دانشجویی در دانشگاه های اردبیل، طرج پژوهشی معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی

[ix] توسلی، غلامعباس، نهال ریاضی، ۱۳۹۱، علم و توسعه علمی بررسی میزان پذیرفته شدن ارزشهای علم از سوی عاملان توسعه ی علمی، مطالعات توسعه اجتماعی ایران، سال پنجم، شماره ۱

[x] مصاحبه با عباس کاظمی، ۱۳۹۴: نهم آبان، مک‌دونالدیزه شدن آموزش عالی، روزنامه اعتدال

[xi] مصاحبه با ناصر فکوهی، ۱۳۹۴: چهارم آبان، نوکیسه‌های فرهنگی، لمپن‌های روشنفکر! ، خبرگزاری ایسنا

[xii] محمودپور، احمد، ۱۳۹۰، روش تحقیق کیفی ج۱، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول