انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

دربارۀ عبدالله انوار: زندگی در متن و حاشیه

ساره دستاران

سید عبدالله انوار، نسخه‌شناس، فهرست‌نویس، مصحح و مترجم. وقتی با اصرار و در تماس‌های مکرر از عبدالله انوار می‌خواهم که از سرگذشت و زندگی‌اش بگوید، بالاخره سخنش را در دست‌نوشته‌ای با این جملات آغاز می‌کند: «اگر بگویم گم‌گشته در حوادث سرگذشتی مضبوط ندارد تصدیق بفرمایید که کلام بی‌ربطی نگفته‌ام…»

متولد سال ۱۳۰۳، تهران

درگذشت ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، تهران

 

آثار:

شرح و ترجمۀ ۲۲ جلد کتاب شفای بوعلی‌سینا

شرح و ترجمۀ شرح اشارات خواجه نصیر

تعلیقۀ مفصل بر دانشنامه علایی ابن‌سینا

ترجمۀ مقاصدالفلاسفه غزالی

ترجمه شرح تلویحات شیخ اشراق

ترجمه و شرح منطق‌الملخص امام فخر رازی

شرح و تعلیقۀ دره‌التاج علامه قطب‌الدین شیرازی

شرح و تعلیقه بر مصنفات بابا افضل کاشی نوش‌آبادی

شرح موسیقی‌الکبیر فارابی

شرح فرائدالاصول شیخ مرتضی انصاری

شرح متافیزیک ارسطو

ترجمۀ جستارهای فلسفی ویتگنشتاین

ترجمۀ تطور حیات، برگسون

ترجمهٔ حکومت الهی اثر سنت توماس آگوستین

ترجمۀ سمبولیسم در دین

متن و تعلیقات اساس‌الاقتباس خواجه نصیرالدین طوسی

تصحیح جهانگشای نادری

مقدمه بر شرح اخلاق جلالی محمد یوسف‌علی هندی

 

وقتی با اصرار و در تماس‌های مکرر از عبدالله انوار می‌خواهم که از سرگذشت و زندگی‌اش بگوید، بالاخره سخنش را در دست‌نوشته‌ای با این جملات آغاز می‌کند:

اگر بگویم گم‌گشته در حوادث سرگذشتی مضبوط ندارد تصدیق بفرمایید که کلام بی‌ربطی نگفته‌ام، خاصه آنکه به قول جنید بغدادی سرگشته را خبری نیست و از نیست و عدم توقع هست و  وجود داشتن توقع محال است، مضافاً اگر آدمی در مقام گمنامی و بی‌نامی بماند آن‌وقت صاحب‌نام در نزد اهل دل و نامداران واقعی است.

بی‌نام‌ونشان باش که در کوی خرابات/  بی‌نام‌ونشان هر که بود صاحب نام است

سید عبدالله انوار در سال ۱۳۰۳ شمسی در یک خاندان مذهبی سیاسی در تهران، خیابان سعدی شمالی به قول امروزی‌ها و خیابان صنیع‌الدوله به قول قدیمی‌ها پا به عرصۀ حیات گذاشت. پدرش قبل از مشروطیت از مدرسان علوم معقول و منقول بود و درجۀ اجتهاد در منقول داشت و در معقول شاگردی میرزا ابوالحسن جلوه متفلسف اواخر دورۀ ناصری و پس از او شاگردی آقا میرزاحسن کرمانشاهی در فلسفه مشاء کرده بود و نزد این دو بزرگوار تا آخر الهیات شفا خوانده بود و در فلسفه متعالیه صدرالدین شیرازی افتخار شاگردی آقا میرزاهاشم رشتی استاد مسلم اسفار را داشت و خود پس‌ازاین شاگردی‌ها، مدرس این دو رشته بود.

چون ندای مشروطیت و آزادی برخاست و مردم رنجدیده از جور ظالمان به فغان آمدند او که فلسفه خوانده بود خوب حس می‌کرد که در لوای آزادی بشر به انسانیت دست می‌یابد و شکوفا می‌شود. پس طاق و رواق مدرسه را در برابر این ندای آسمانی به یک‌سو نهاد و عاشقانه در پیشبرد مشروطه از خطیبان این ندا شد و در این راه زجرها کشید. از آن جمله نود روز در زندان باغشاه زنجیر استبداد بر گردن گرفت و ضرب و شتم زندانبان‌ها را چشید و وقتی که از زیر یوغ این زنجیر خلاصی یافت، از تهران به مازندران تبعید شد و در آنجا با لشکریان محمد ولیخان، سپهسالار تنکابنی همگام و هم‌رزم شد و در فتح تهران از طلایه‌داران سپاه او بود. اما این حوادث او را مرد سیاسی کرد و سرانجام به وکالت مجلس شورای عالی نائل شد. او با آنکه چندین دوره وکیل شد و سیاست و عوارض آن به زندگیش سخت پیوند خورد، اما درنهایت دریافت که سیاست سرابی بوده که در پای آن قیل‌وقال فضل را قربانی کرده است و همواره فرزندان خود را از غوطه‌ور شدن در این سراب منع می‌کرد. عبدالله انوار در این خاندان روزهای کودکی را در زیر سنت نسبتاً سخت مذهبی گذراند.

انوار برای تحصیل به مدرسۀ سیروس واقع در چهارراه مخبرالدوله فرستاده شد. روزهای آخر شهریور ۱۳۱۰ بود که پدر او را به آن مدرسه برد، ولی قبل از رفتن به مدرسه، نزد خواهرش که یکسال‌ونیم از او بزرگ‌تر بود کتاب سال اول را آموخته بود و به کمک مادر هم عددنویسی را تا ده هزار و جمع را تا هزار و عمل تفریق را تا صد خوب فرا گرفته بود. به‌این‌ترتیب مدیر مدرسه تصمیم گرفت که او را به کلاس دوم بفرستد. اما به خواست پدر عبدالله انوار به کلاس اول رفت. معلم کلاس اول مردی مسن و سخت مذهبی بود و بدون مراعات سن شاگردان به خاطر جزئی‌ترین خطایی شاگردان را با ترکه و سیلی مجازات می‌کرد. انوار می‌گوید:

«یاد دارم یکی از همکلاسی‌هایم را روزی به جهت آنکه درسش را حاضر نکرده بود به ازای هر خطایی سیلی محکمی زد و آن‌قدر زد که از بینی طفل خون جاری شد».

اما انوار که در ۸۰ سالگی روزه‌دار است و خانه‌اش رنگ و بویی مذهبی دارد و طراحی از خانه کعبه بر دیوار آن خودنمایی می‌کند، در یادآوری اولین خاطرات مدرسه‌اش می‌گوید:

وقتی فراش مرا به کلاس اول برد، معلم بدون هیچ مقدمه‌ای از من پرسید نماز روز چند رکعت است، گفتم هشت رکعت. او گفت ده رکعت است. دو رکعت آن را خوردی؟ در منزل، آن روزها مستخدمه‌ای سخت مذهبی داشتیم که به ما خوب رکعت‌های نماز را آموخته بود. من که طوطی‌وار نمازها را فراگرفته بودم طبق آموزش‌های او به معلم گفتم آن دو رکعت متعلق به نماز صبح و قبل از طلوع آفتاب و روز است، نه روز و بعد باز از من پرسید نماز عشاء چند رکعت است، به او گفتم چهار رکعت. او چون جواب مرا شنید بعد از من پرسید اگر بین دو و سه شک کنی چه باید بکنی. من که در نمازگزاری تا این حد پیش نرفته بودم گفتم نمی‌دانم چه کنم و درواقع اصلاً سؤال او را نفهمیده بودم. بعد او گفت آن را یادت می‌دهم، اگر یاد نگیری چنان می‌زنمت که بمیری. من که در آن سن اصلاً نمی‌دانستم شک چیست و آن هم بین «دو و سه» و تازه با حفظ طوطی‌وار دستور و قول او کاربردش را نمی‌فهمیدم، گفتم چشم. متأسفانه پس از آنکه شکیات را آموختم، اشکال کارم شروع شد، زیرا تا آن‌وقت اصلاً شکی نمی‌کردم، ولی پس از آموزش دیگر حضور قلب من در نماز از بین رفت و همه فکرم در نماز متوجه این بود که آیا شک کرده‌ام و شکم بین دو و سه یا سه و چهار بوده است تا طبق قول او رفتار کنم تا گرفتار ملک دوزخ در آن دنیا نشوم. بعد از آن فهمیدم که مسائل مذهبی را با تهدیدات ملک دوزخ به طفل آموختن به‌جای آنکه خلوص نیت در او ایجاد کند یک ترس ناخودآگاه ایجاد می‌کند و نماز به‌جای ایجاد امنیت یک نوع نفرت و انزجار ایجاد می‌نماید.

انوار در شهریور سال ۱۳۲۱ موفق به گرفتن دیپلم ششم ادبی شد و بلافاصله در کنکور دانشکدۀ حقوق شرکت کرد و وارد دانشکدۀ حقوق شد. به‌موازات آن در دبیرستان البرز برای ششم ریاضی نام‌نویسی کرد.

با تمام شدن تحصیلات دانشگاهی به استخدام بانک ملی درآمد، اما چون کار بانک را موافق ذوق خود ندید از کار بانک استعفا داد و در هنرسرای عالی که مدرسۀ عالی مهندسی غیر از دانشکدۀ فنی بود پس از گذراندن کنکوری، معلم هندسه ترسیمی و مکانیک استدلالی شد. دو سالی در این شغل بود که برای خدمت وظیفه احضار شد و به دانشکدۀ افسری رفت. چون در دانشکدۀ افسری اول شده بود او را در تهران نگه داشتند و در قسمت حقوقی پادگان قصر معاون بازپرس کردند. پس از خاتمۀ خدمت نظام به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و به مدت پنج سال معلم انگلیسی در مدارس متوسطه شد و بعد به ادارۀ نگارش به سِمَت مترجم انگلیسی و فرانسه منتقل شد و دو سالی در این شغل بود تا آنکه متصدی نسخ خطی کتابخانۀ ملی به دانشگاه انتقال پیدا کرد و انوار به‌جای او به کتابخانۀ ملی منتقل شد و برای حدود بیست‌وسه سال یعنی تا دورۀ بازنشستگی کارمند کتابخانۀ ملی بود و از سال ۱۳۳۸ تا ۱۳۵۰ نیز در ایام فراغت از کار کتابخانۀ ملی در لغت‌نامۀ دهخدا به تدوین مطالب حرف «خ» اشتغال داشت تا پایان مطالب این حرف و یک جلد از حرف «کاف» در لغت‌نامه بود و با مرگ مرحوم دکتر معین از لغت‌نامه بیرون آمد.

حاصل کار انوار در کتابخانۀ ملی نگارش ده جلد فهرست تحلیلی و توصیفی همۀ نسخ موجود در آن‌وقت در کتابخانۀ ملی بود و در لغت‌نامه نیز تدوین ده جلد مطالب حرف خ و یک جلد حرف کاف را بر عهده داشت و البته در کنار تمام‌ کارهایی که از انوار منتشر شده او کارهای آماده چاپ بسیاری دارد:

شرح و ترجمۀ بیست‌ودو جلد کتاب شفای بوعلی سینا، شرح و ترجمۀ شرح اشارات خواجه نصیر، تعلیقۀ مفصل بر دانشنامۀ علائی بوعلی سینا، ترجمۀ مقاصدالفلاسفه غزالی، ترجمۀ تلویحات شیخ‌الاشراق، ترجمه و شرح منطق‌الملحض امام فخر رازی، شرح و تعلیقۀ دره‌التاج علامه قطب‌الدین شیرازی، شرح و تعلیقه بر مصنفات باباافضل کاشی نوش‌آبادی، شرح موسیقی الکبیر فارابی، شرح فرائدالاصول حضرت شیخ مرتضی انصاری، شرح متافیزیک ارسطو.

کارهای ریاضی او نیز عبارت‌اند از:

ترجمۀ هندسه پژوکتیو از متن فرانسوی، تدوین هفت جلد حل‌المسائل منطق ریاضی و ترجمۀ جستارهای فلسفی ویتگنشتاین از متن انگلیسی.

عبدالله انوار در نام بردن از اساتید و کسانی که بر روند کاری او تأثیر داشته‌اند، می‌گوید:

ابتدا از مرحوم پدرم سپاسگزار هستم که تا حیات داشت یک دورۀ سطح حوزوی را به‌صورت کامل نزد او خواندم. بعد از مرحوم آقای مرتضی مطهری که نزد او شرح منظومه حاجی ملاهادی سبزواری از ابتدای باب منطق تا آخر باب فلسفه و قسمتی از اسفار و دو باب کفایه‌الاصول آخوند خراسانی را شاگردی کردم.

بعد شاگرد مرحوم دکتر موسی عمید، استاد حقوق مدنی دانشکدۀ حقوق شدم که مرا تشویق به فراگیری فقه و اصول کرد که فراگیری فقه اصول برای شاگرد مدرسۀ حقوق از واجبات است و از همه بیشتر مرهون الطاف دو استاد مسلم و فقید ریاضی، حضرت دکتر محسن هشترودی و جناب مهندس محمد بهجت هستم که اجازۀ خوشه‌چینی از خرمن فضل ریاضی خود را به من دادند.