انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

دربارۀ سیف‌اللّه کامبخش: نیم قرن کاوش باستان‌شناسی

حمیدرضا حسینی

او یکی از همین جوان‌ها بود که با رفتن خارجی‌ها و خصوصاً آندره گدار فرانسوی که برای همۀ اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها سفره پهن کرده بود و به هرکدام سهمی از اموال تاریخی ـ فرهنگی ایران می‌داد، قدم در راهی گذارد که اینک می‌توان آن را «راه ایرانی در باستان‌شناسی» خواند…

 

متولد ۱۳۰۸، تهران

تحصیلات ابتدایی در دبستان ادیب و متوسطه در دارالفنون

۱۳۳۲: استخدام در وزارت فرهنگ و دبیری در دبیرستان‌های تهران

۱۳۳۸: تحصیل در رشتۀ باستان‌شناسی تا اخذ گواهی کارشناسی ارشد از دانشگاه تهران

۱۳۳۸: عضو بخش پیش از تاریخ موزۀ ایران باستان

۴۵-۱۳۳۷: معاونت و دستیاری دکتر عزت‌الله نگهبان در پایه‌گذاری و ادارۀ مؤسسۀ باستان‌شناسی دانشگاه تهران

۱۳۳۹: عضو هیئت کاوش‌های مهران‌آباد ساوه به سرپرستی مشترک دکتر نگهبان و دکتر کایلریا نگ از کانادا.

۱۳۴۴: رئیس آرشیو فنی موزۀ ایران باستان

۱۳۵۸: رئیس موزۀ ایران باستان

۶۵ ـ ۱۳۴۳: کارشناس ارشد و مسئول کاوش‌های باستان‌شناسی در مرکز باستان‌شناسی ایران

۶۵ ـ ۱۳۳۹: سرپرستی یا عضویت در ۲۰ پروژۀ کاوش باستان‌شناسی و بازسازی آثار تاریخی در نقاط مختلف ایران

نگارش و انتشار ۶۵ کتاب و مقالۀ علمی دربارۀ باستان‌شناسی ایران

 

تالیفات

– کاوش‌های نیشابور و سفالگری ایران درسدهٔ پنجم و ششم هجری. با همکاری احمد امیرماهانی. ناشر: تهران وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۴۹

– تهران سه‌هزار و دویست ساله بر اساس یافته‌های باستان‌شناسی بایگانی‌شده در ۲۲ دسامبر ۲۰۱۷ توسط Wayback Machine، تهران، نشر فضا، ۱۳۷۰

– گورخمره‌های اشکانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۷

– سفال و سفالگری در ایران از ابتدای نوسنگی تا دوران معاصر، تهران، ققنوس، ۱۳۷۹

–  آثار تاریخی ایران، تهران؛ ققنوس، ۱۳۷۹

– نگاهی به تهران سه هزار سال پیش، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۸۰

– کاوش‌ها و پژوهش‌های باستان‌شناسی و احیا معماری معبد آناهیتا کنگاور و تاق گرا معماری معبد آناهیتا، جلد اول، پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری، ۱۳۸۶

– کاوش‌ها و پژوهش‌های باستان‌شناسی و احیا معماری معبد آناهیتا کنگاور و تاق گرا (گنجینه‌های یافته‌شده از کاوش‌ها)[پیوند مرده]، جلد دوم، پژوهشگاه میراث فرهنگی، ۱۳۸۶

 

وقتی از او می‌خواهم بیوگرافی‌اش را بگوید، از سال ۱۳۴۰ آغاز می‌کند؛ از روزهایی که سرگرم کاوش در تپه مارلیک بود. از روی شناسنامه متولد ۱۳۰۸ است، اما گویی قریب سه دهه در سال‌هایی متولد شده که چند جوان پرشور به همراهی اندک استادان موجود راه خود را در باستان‌شناسی سرزمین اساطیر می‌گشودند. او یکی از همین جوان‌ها بود که با رفتن خارجی‌ها و خصوصاً آندره گدار فرانسوی که برای همۀ اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها سفره پهن کرده بود و به هرکدام سهمی از اموال تاریخی ـ فرهنگی ایران می‌داد، قدم در راهی گذارد که اینک می‌توان آن را «راه ایرانی در باستان‌شناسی» خواند.

حالا او ۵۰ سال تحصیل، تدریس، کاوش و پژوهش باستان‌شناسی را پشت سر دارد و از همۀ ایرانیانی که در این کار بوده‌اند، قدیمی‌تر است؛ آن‌قدر قدیمی که وقتی می‌خواهد از همکاران خود یاد کند، ناگزیر است پیشوند «مرحوم» یا «شادروان» را بر نامشان بیفزاید. آن‌ها هم که مانده‌اند یا به خارج رفته‌اند یا کنار کشیده‌اند، اما او هنوز کار می‌کند و اگر نتواند مانند قبل زیر آفتاب سوزان شمال و جنوب و شرق و غرب ایران غبار از چهرۀ یادگار نیاکان برگیرد، دست‌کم می‌تواند دربارۀ آن‌ها چیزی بنویسد و بیاموزد به آن‌ها که هنوز در اول راه‌اند.

اتاق کار کامبخش پر است از کتاب‌ها و مجلات جورواجور در میان قفسه‌های فلزی که بسیاری‌شان تألیف خود اوست و عکس‌هایی بر درودیوار از محوطه‌های باستانی ایران که اغلب آن‌ها را کاویده یا حتی فراتر از آن کشف کرده! دو سه طراحی استادانه نیز این‌سو و آن‌سو خودنمایی می‌کنند و یادآور روزهایی هستند که باستان‌شناس ۷۵ سالۀ ما تازه در آغاز جوانی بود و مشتاق هنر نقاشی و چون ارتباط وثیقی میان هنر و باستان‌شناسی می‌یافت به دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران رفت و در رشتۀ باستان‌شناسی و تاریخ هنر ایران مشغول تحصیل شد. پیش‌ازاین یک چند در همان دانشکده، ادبیات خوانده بود، اما هم‌جواری با گروه باستان‌شناسی مرتب وسوسه‌اش می‌کرد که از دنیای «کلمات» به دنیای «اشیا» گام نهد و هویت خویش را زیر خروارها خاک جست‌وجو کند.

ورود کامبخش به عرصۀ باستان‌شناسی مقارن با تحول جدی در این حوزه بود؛ دولت پس از ۲۴ سال عذر آندره گدار را که در رأس باستان‌شناسی ایران قرار داشت خواسته بود و اندک باستان‌شناسان ایرانی خود را از رفتار تحقیرآمیز بیگانگان رها می‌دیدند. گدار ـ مهندس زبدۀ شهرداری پاریس ـ که از سال ۱۳۰۸ به ایران آمده و تا سال ۱۳۱۶ موزۀ ایران باستان را راه انداخته بود، در تمام این سال‌ها ادارۀ موزه و باستان‌شناسی ایران را در دست داشت و هیچ‌گاه به ایرانیان اجازه نمی‌داد که در باستان‌شناسی کشورشان نقشی ایفا کنند. هرچه کاوش بود به هیئت‌های فرانسوی و انگلیسی و امریکایی و… تعلق داشت و باآنکه از زمان رضاشاه سه ایرانی به نام‌های محسن مقدم، عیسی بهنام و مهدی بهرامی به فرانسه رفته و باستان‌شناسی خوانده بودند، اما گدار آن‌ها را به کار نمی‌گرفت.

او که رفت (۱۳۳۲) فضا بازتر شد و ایرانی‌ها توانستند مؤسسۀ باستان‌شناسی دانشگاه تهران را بنیان نهند. رئیس مؤسسه مرحوم عزت‌اللّه نگهبان بود و از همان آغاز، سمت معاونت خود را به کامبخش جوان سپرد. او در این زمان دانشجوی دورۀ کارشناسی ارشد باستان‌شناسی بود و چون دانشجوی ممتاز به شمار می‌رفت، نظر نگهبان را جلب کرد. معاونت در مؤسسۀ باستان‌شناسی تا سال ۱۳۴۵ به طول انجامید و طی هشت سال کامبخش در مقام یکی از پرکارترین و موفق‌ترین باستان‌شناسان ایران قرار گرفت.

اولین حفاری مؤسسه با کمک دکتر تامس کایلر یانگ از کانادا و با سرپرستی مشترک وی و دکتر نگهبان به سال ۱۳۳۹ در مهران‌آباد ساوه انجام گرفت که البته به نتیجۀ جالب‌توجهی نرسید و گزارشی هم درباره‌اش نوشته نشد. فقط کامبخش که همیشه عادت به نوشتن دارد، مطالبی را به قلم آورد. بعدها با توسعۀ تهران این اولین سایت حفاری ایرانی‌ها زیرساخت‌وساز رفت و تنها خاطره‌ای از آن باقی ماند. سال بعد با کاوش در کوهپایه‌های گیلان شرقی (املش) به ریاست دکتر محسن مقدم و سرپرستی هیئت بررسی‌های باستان‌شناسی دره‌های سیاه‌رود و سفیدرود رحمت‌آباد رودبار گذشت و کامبخش را آمادۀ حفاری در منطقه‌ای کرد که برق آثار زرین و سیمین‌اش هنوز هم چشم‌ها را خیره می‌سازد.

کاوش در املش که از تابستان ۱۳۴۰ آغاز شده بود، علی‌رغم حضور ۱۶ باستان‌شناس خبره، در میانۀ راه با شکست مواجه شد و هیئت را از هم گسیخت. اما چون از تپه مارلیک (توابع رودبار) اخبار نگران‌کننده‌ای از حفاری غیرمجاز و قاچاق عتیقه می‌رسید، به دستور وزیر فرهنگ سه تن از اعضای هیئت یعنی کامبخش، محمود کردوانی و ایرج معافی مأمور رسیدگی شدند. وقتی آن‌ها به پای تپه رسیدند ۱۱ ژاندارم مدعی حفاظت از محوطه بودند که البته کار اصلی‌شان جلوگیری از بروز اختلاف و درگیری میان عوامل حفاری و قاچاق بود! دوسوم تپه غارت شده و از ۵۳ قبر باستانی فقط ۲۲ قبر باقی مانده بود. بااین‌وجود کامبخش در همان روزهای نخست کار با انواع مضایق و کارشکنی‌ها همراه بود، چندین جام طلا را از زیرخاک بیرون آورد. چند عکس سیاه‌وسفید که در کنار میز وی روی دیوار بر زمینه‌ای از مقوله چسبیده‌اند و او را در حال حفاری و بیرون آوردن جام‌های طلا نشان می‌دهند، همچنان که مذاق پیرمرد را پس از ۴۳ سال شیرین می‌کنند، گزارش بی‌نظیری از این نخستین کاوش سرشار از موفقیت باستان‌شناسان ایرانی به دست می‌دهند. حتی وقتی می‌گوید آنجا حسابی از عوامل قاچاق چوب خوردیم و پدرمان را درآوردند، باز همه را با تبسمی بر لب و بارقه‌ای در چشم می‌گوید! راستی کیست که از باستان‌شناسی اندک چیزی بداند و قدر و ارزش جام‌های مارلیک را نداند؟!

بعدها سرپرستی هیئت مارلیک بر عهدۀ عزت‌اللّه نگهبان قرار گرفت و تعداد جام‌های طلای مکشوفه به ۱۳ رسید؛ همراه با آثار تاریخی بی‌شمار. کامبخش به یاد می‌آورد که یک روز ابراهیم گلستان برای تهیۀ مستند به تپه مارلیک آمد و از او خواست که یک جا را برای فیلمبرداری حفاری کند. او به گلستان گفت: هر جا را که می‌خواهی خودت انتخاب کن. فیلم‌ساز بی‌آنکه چیزی از باستان‌شناسی بداند و متعجب از اینکه چطور می‌شود زیر هر جایی یک اثر باشد، روی نقطه‌ای ایستاد و گفت: همین‌جا. کامبخش آنجا را ۲ متر کند و به ۱۰ گور باستانی رسید. این‌ها را که تعریف می‌کند یاد مرحوم مقدم می‌افتد که وقتی برخی تنگ‌نظری‌ها را می‌دید به دانشجویان می‌گفت: هول نشوید! برای تمام دانشجویان باستان‌شناسی که تا صد سال آینده فارغ‌التحصیل شوند، در این مملکت بزرگ جای حفاری هست. به دنبال این حرف کامبخش می‌گوید: خاک ایران هر جایش را اگر ۲ متر بکنی قبر است، اگر ۱۵ متر بکنی آب است و اگر ۱۵۰ متر بکنی نفت!

سال‌های بعد از حفاری در مارلیک ـ یعنی از ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۵ ـ با حفاری در نیشابور، هفت‌تپۀ خوزستان و گرمی مغان سپری شد و آثاری متعلق به دوره‌های مختلف تاریخ ایران از هزاره‌های دور گرفته تا دوران اسلامی به دست آمد. آن روزها باستان‌شناسان ایرانی انگشت‌شمار بودند و ناگزیر دربارۀ همۀ دوره‌های تاریخی یا ما قبل تاریخ کاوش می‌کردند. ازاین‌رو کامبخش مجالی یافت تا دربارۀ دوره‌های مختلف دست به کاوش و پژوهش بزند و به جامعیتی دست یابد که امروزه نزد کمتر باستان‌شناسی پیدا می‌شود. او البته خود این را نمی‌گوید و فروتنانه اظهار می‌دارد که فقط به وظیفۀ خویش عمل کرده، اما کارنامه‌اش گواهی بر این مدعاست.

پس از حفریات مارلیک، کشف قلعه بابک در آذربایجان از برجسته‌ترین بخش‌های این کارنامه است.

کامبخش سرگرم کاوش در کلیبر بود که محلی‌ها او را از وجود قلعه‌ای در ارتفاعات منطقه با خبر ساختند و چون خود را از میان سنگ‌ها و صخره‌ها با قاطر به قلعه رساند، بنای عظیمی را پیش چشم دید که ابعادش حیرت‌آور بود. اما او نه ابزاری برای کاوش داشت و نه دستیاری. فوراً به تهران آمد و با برداشتن تجهیزات لازم و همراه ساختن دو نقشه‌کش به آذربایجان بازگشت. پژوهش او در متون که خصوصاً با استفاده از آثار عباس پرویز و سعید نفیسی شکل گرفت و حفاری در بخش‌هایی از قلعه نشان داد که این قلعه همان دژ بند یا قلعۀ معروف بابک خرمدین است که سال‌ها پایگاه مبارزه با خلفای عباسی بود و کسی جز در متون تاریخی سراغی از آن نداشت.

طی این سال‌ها سیف‌اللّه کامبخش همچنان که جوانی را پشت سر گذارده بود، خط خود را نیز بر صحیفۀ باستان‌شناسی ایران کشیده بود و با کاوش در تپه‌های قیطریۀ تهران و روشن ساختن تاریخ ۳۲۰۰ ساله پایتخت (۴۹ ـ ۱۳۴۷) و نیز بیرون آوردن معبد آناهیتای کنگاور از زیر قصبه‌ای با ۲۲۴ خانه و دکان (۵۵ ـ ۱۳۴۷) هر روز این خط را پررنگ‌تر و پررنگ‌تر می‌ساخت. وقتی از او دربارۀ این کاوش‌ها می‌پرسم، لزومی نمی‌بیند که سخن را به درازا کشد. پس از شرح مختصری از هر کاوش، چند کتاب و مجله از قفسۀ کتاب‌ها بیرون می‌آورد و می‌گوید که همه‌چیز را قبلاً نوشته است. درواقع وجه تمایز کامبخش با بسیاری دیگر از باستان‌شناسان ایرانی این است که برخی در ده جا کاوش می‌کنند و یک برگ گزارش نمی‌نویسند و او برای یک کاوش صدها برگ نوشتۀ منتشرشده دارد.

تعداد این کتاب‌ها و مقالات افزون بر ۶۵ است و اگر این عدد را در کنار ۲۰ مورد کاوش باستان‌شناسی او قرار دهیم، معلوم می‌شود که به‌طور متوسط برای هر کاوش ۳ کتاب یا مقاله تألیف کرده است. به نوشتن اعتقاد خلل‌ناپذیری دارد و می‌گوید: «کاری که نوشته نشود، هیچ فرقی با قاچاق ندارد. اعتباری می‌دهند، آدم می‌رود کاوش می‌کند، به نتیجه می‌رسد، اما هیچ موضوعی گزارش نمی‌شود. این یعنی بیهوده‌کاری!»

راهی که کامبخش در باستان‌شناسی گشوده، پیش از آنکه راه او باشد، راه یک ایرانی است که همواره از روایت تاریخ کشورش به دست بیگانگان می‌هراسد. حالا که به گذشته می‌نگرد، خاطرات تلخی را به یاد می‌آورد که حتی فکر تکرارش زجرآور است. به یادمی آورد که وقتی در پخش‌گاه ادارۀ کل باستان‌شناسی بود، هیئت‌های خارجی آثار کشف‌شده از محوطه‌های تاریخی ایران را می‌آوردند تا مطابق قانون آثار عتیقه (مصوب ۱۳۰۹) تقسیم شود. بعد از آنکه ۱۰ شیء ممتاز به‌وسیلۀ موزۀ ایران باستان انتخاب می‌شد، بقیه آثار به‌قیدقرعه بالمناصفه میان دولت ایران و هیئت خارجی که کاوشگر بود تقسیم می‌شد. بعدها دولت ایران اعطای مجوز کاوش به خارجی‌ها را مشروط بر این کرد که ادعایی نسبت به اشیا نداشته باشند. نتیجه این شد که مثلاً «رومن گیرشمن» باستان‌شناس فرانسوی آثار به‌دست‌آمده را قبل از تحویل به مقام‌های ایرانی می‌شکست و در گونی می‌ریخت. وانمود می‌کرد که این‌ها تکه سفال‌های مطالعاتی هستند و از همین طریق همه را به خارج می‌برد. آنجا تکه‌ها را سرهم کرده و آخرین مرحلۀ سرقت را به پایان می‌رساند!

همین خاطرات تلخ است که موجب می‌شود کامبخش بگوید اگر قرار است باستان‌شناسان خارجی بیایند، باید قبل از آن سهم ایرانی در کاوش‌ها معلوم شود. مثل قبل [از انقلاب] نباشد که ایرانی را فقط درحد بازرس قبول داشتند و حتی به او جا و غذا نمی‌دادند و عضو هیئت کاوش نمی‌دانستند. اگر خارجی می‌آید باید تجهیزات و وسایل کافی را بیاورد و پژوهشگران ایرانی را در کنار خود جای دهد تا زبده و کارآزموده شوند و بخشی از نتایج کاوش را نیز به نگارش درآورند. البته به‌زعم او کم نیستند باستان‌شناسان ایرانی که خارج از کشور صاحب تخصص شده‌اند و می‌توان از وجودشان بهره برد. هرچه باشد آن‌ها ایرانی‌اند و بهتر از هرکسی می‌توانند دربارۀ تاریخ و فرهنگ خود مطالعه کنند. گویی این کلام جوهرۀ اندیشۀ مردی است که دوسوم عمر خویش را صرف کاوش و پژوهش دربارۀ فرهنگ و تمدن ایران کرده است و اکنون گرچه از بی‌مهری‌ها و ناسپاسی‌ها، از قول‌وقرارهای عمل‌نشدۀ مدیران فلان سازمان، از رفت‌وآمد بی‌ثمر در پیچ‌وخم ادارات و از نامهربانی‌های آدم‌هایی که گاه شاگرد او بوده‌اند و از خیلی چیزهای دیگر رنجیده است، اما باز هم در هشتمین دهه از عمر به چاله‌های مارلیک می‌اندیشد که مایۀ آبروریزی‌اند، به آناهیتا که در سال‌های اخیر بدل به یک ویرانه شده، به تپه‌ها و محوطه‌های باستانی که بی‌حفاظ رهاشده‌اند و بالاخره به سهم ایرانی از باستان‌شناسی. گویی زندگی او به شکل تغییرناپذیری با باستان‌شناسی درهم‌آمیخته و هنگامی‌که داستان این زندگی بازگو می‌شود، این تاریخ باستان‌شناسی ایران است که روایت شده است.

 

 

-این مقاله ابتدا در مجموعۀ «مهرگان» و در جشن‌نامۀ مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژۀ مهرگان در موسسۀ فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳ در قالب کتاب منتشر شده است.

 

-ویرایش نخست توسط انسان شناسی و فرهنگ: ۱۴۰۲

– آماده سازی متن: فائزه حجاری‌زاده

-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد. برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:

elitebiography@gmail.com