ساره دستاران
این جمله بخشى از کتاب پیامبر و دیوانه، نوشته جبران خلیل جبران ترجمه نجف دریابندرى است. دریابندرى از مهمترین چهرههای ترجمه در ایران محسوب میشود.
نوشتههای مرتبط
اى مردمان ارفالس ، شما میتوانید دهل را در پلاس بپیچید و سیمهای ساز را باز کنید، اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن بازدارد؟…………..
مترجم و منتقد
متولد اول شهریور ۱۳۰۸
بنابر گزارش کانال تلگرام بیبیسی فارسی؛ نجف دریابندری، نویسنده کتاب مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز ثبت ملی شد. این نویسنده و مترجم نامدار، بهعنوان “گنجینه زنده بشری در میراث خوراک” در فهرست حاملان میراث ناملموس ثبت شد.
دریابندری به مناسبت ترجمه آثار ادبی آمریکایی موفق به دریافت جایزه تورنتون وایلدر از دانشگاه کلمبیا گردیده است.
وی همچنین همسر مرحومه فهیمه راستکار، هنرپیشه و دوبلور باسابقه تلویزیون، سینما و تئاتر است
ترجمهها :
وداع با اسلحه (ارنست همینگوى ) ، بیگانهای در دهکده (مارک توین) تاریخ فلسفه غرب (برتراند راسل)، تاریخ سینما (آرتور نایت)، قضیه رابرت اوپن هایمر(هاینار کیپ هارت)، یک گل سرخ براى امیلى (ویلیام فاکنر) ، عرفان و منطق (برتراند راسل)، معنى هنر (هربرت رید)، چنین کنند بزرگان ( ویل کاپى )، نمایشنامههای ساموئل بکت ( ۲جلد)، آنتیگونه (سوفوکل)، متفکران روس (آیزایابرلین ) ، افسانه دولت (ارنست کاسیرو)، قدرت (برتراند راسل )، پیرمرد و دریا (ارنست همینگوى )، سرگذشت هکل برى فین( مارک توین)، رگتایم (اى.ال.دکتروف) ، تاریخ روسیه شوروى (۳جلد /اى . اچ /کار )، گوربهگور (ویلیام فاکنر)، فلسفه روشناندیشی (ارنست کاسیرر )، بازمانده روز (کازوئو ایشى گورو)، بیلى باتگیت (اى.ال.دکتروف)، برفهای کلیمانجارو (ارنست همینگوى )، خانه برنارد آلبا (فدریکو گارسیا لورکا)
کلاس نهم بود که مدرسه را رها کرد. خودش هم نمیدانست چرا. اما بعدها دریافت اصولاً آدم مدرسه برویى نبوده و گویا بهصورت خودآموز بهتر به نتیجه میرسیده است. اینطور بود که حتى زبان انگلیسى را با سینما رفتن و فیلم دیدن یاد گرفت. آن روزها سینما تاج آبادان هفتهای دو فیلم نمایش میداد و او که بعد از کار در شرکت نفت به اداره انتشارات رفته بود،به عنوان منتقد سینمایى شروع به نوشتن کرد و براى اینکه فیلمها را خوب بفهمد ناگزیر به دقت و آموختن زبان شد. هرچند آخرین فیلمى که در سینما دیده «ناخدا خورشید» ناصر تقوایى است. با اقتباس از «داشتن و نداشتن »ى ارنست همینگوى، سینما اما همواره موردعلاقهاش بوده و شاید عامل نخستین شروع سوداى ترجمه.
در اداره انتشارات شرکت نفت روزنامهای منتشر میشد با نام «خبرهاى روز» که پنجشنبهها گاه صفحات اضافى داشت با مطالب . همان موقع بیستساله بود شاید که اولین داستانهایش ـ «دو سرباز »، «انبار سوزى» و «یک گل سرخ براى امیلى» را از فاکنر ترجمه کرد. داستان کوتاه «آن روز آفتاب غروب» را با ترجمه ابراهیم گلستان در مجله مردم خوانده بود و این آغاز علاقهاش بود به فاکنر. بیستوچند سال بعد آن سه داستان بهاضافه چند داستان دیگر از فاکنر با ترجمه او در کتابى با عنوان «یک گل سرخ براى امیلى » منتشر شد.
همانگونه که از «دون کیشوت» ترجمه محمد قاضى به عنوان یکى از ترجمههای ماندگار در زبان فارسى یادمى کند، معتقد است « وداع با اسلحه» همینگوى با ترجمه او نیز قطعاً باقى خواهد ماند. این کتاب را ابراهیم گلستان که ، آن زمان در آبادان کار میکرده به او میدهد. دریابندرى بعد از ترجمه، آن را در تهران به دوستش ـ مرتضى کیوان (۱) ـ میسپرد تا براى چاپ به انتشاراتى بدهد. این البته دیدار آخرین او و کیوان است. به آبادان که برمیگردد زندانى میشود و کیوان در تهران زندانى و اعدام … سال ۱۳۳۳.
به خاطر تو / به خاطر هر چیز کوچک هر چیز پاک بر خاک افتادند / به یاد آر / عموهایت را میگویم / از مرتضى سخن میگویم.
زندان اما براى نجف دریابندرى سرآغازى دیگر بود: شروع آموختن مباحث فلسفى ، ترجمه متون مربوط به آن و «کتاب مستطاب آشپزى، از سیر تا پیاز» را از آن روزها دارد.
با نقاش معروف ـ هوشنگ پزشک نیا ـ هم او که طرحش از چهره پیامبر آغازین صفحه ترجمه «پیامبر و دیوانه» جبران خلیل است، در آبادان دوستى داشته و هرازگاهی بحثهایی درباره نقاشى. سه تابلو به جاى مانده از همان سالهاست که یکى اتاق روزهاى دربندش است در زندان.
من آنچه وصف طعام است با تو میگویم تو خواه از سخنم پندگیر خواه ملال
در تابلو نقاشى بهجامانده از اتاق سالیان دربند، چراغى است با ظرفى غذا بر آن و قفسهای با ظروفى از انواع ادویه. آن روزها براى دوستانش غذا میپخته. میگوید:« در کنار داستان،فلسفه و نقاشى علاقه دیگرى داشتم که معمولاً مطرح نمیشد. «از زندان که بیرون میآید به قول خودش دستش با دیگ و ماهیتابه آشناست و یادداشتهایی چند از پختوپز آن روزها همراه دارد. تا همین چند سال پیش که زهرایى، مدیر نشر کارنامه، به او پیشنهاد چاپ کتابى در این زمینه را میدهد. ابتدا نمیپذیرد، اما هشت سال وقت، زمانى است که با فهیمه راستکار ـ همسرش ـ صرف نگارش این کتاب میکند ، کتابى که تنظیم فهرست آن، چنان دقیق است که میتواند نوعى انضباط فرهنگى به خانوادهها بدهد. در این فاصله البته «بیلى باتگیت» دکتروف، «برفهای کلیمانجارو» از همینگوى، «بازمانده روز» از ایشى گورو، «گوربهگور» از فاکنر و «فلسفه روشناندیشی» کاسیرر را هم ترجمه میکند.
کتاب سهجلدی «تاریخ فلسفه غرب» از برتراند راسل و داستان «ناشناس اسرارآمیز (Mysterious Stranger) از مارک توین نیز در زندان ترجمه میشود. این داستان، اولبار در کتاب هفته شاملو چاپ میشود. البته شاملو این نام را چندان نمیپسندد و خود او هم؛ «بیگانهای در دهکده» سرانجام نام داستان میشود.
پس از زندان، در مؤسسه فرانکلین که کارش چاپ کتابهای آمریکایى بود بهعنوان سردبیر شروع به کار میکند تا سال۵۲ یکى دو سال بیکار میماند و بعد بهعنوان مسئول ترجمه فیلم، با تلویزیون قرارداد میبندد. در این مدت به وضع ترجمه فیلمها با وضع ضوابطى سروسامان میدهد تا زمان انقلاب که از تلویزیون بیرون میآید و ترجمه و نوشتن کسبوکارش میشود: تاریخ سینما (آرتورنایت)، قضیه رابرت اوپن هایمر (هاینارکیپ هارت)، عرفان و منطق (برتراند راسل)، معنى هنر (هوبرت رید)، چنین کنند بزرگان (ویل کاپى)، نمایشنامههای ساموئل بکت (دو جلد)، افسانه دولت (ارنست کاسیرر)، متفکران روس (ایزایابرلین)، آنتیگونه (سوفوکل)، قدرت (برتراندراسل)، سرگذشت هکلبرى فین (مارک توین)، رگتایم (اى.ال.دکتروف)، تاریخ روسیه شوروى (سه جلد/ اى اچ کار) و مجموعه مقالاتى با عناوین «درعینحال»، «بهعبارتدیگر» و «از این لحاظ» (زیر چاپ) و «دردبى خویشتنى» که بررسى مفهوم الیناسیون است در فلسفه غرب.
بودن به از نبود شدن/ خاصه در بهار
واپسین روزهاى فروردین ماه سال گذشته بود که مترجم نام آشناى روزگارمان به علت سکته مغزى در بیمارستان بسترى شد. مدتى طول کشید تا سلامتیاش را بازیابد. امروز اما چون قبل کار میکند، هرچند فعلاً روزى سه چهارساعت. امید دارد اما که هر چه پیشتر رود به همان هفت، هشت ساعت کار پیش از بیماریاش بازگردد.
در سفر تفریحى اخیرش به دبى حتى دفترچه ترجمهاش را هم همراه داشته. میگوید ترجمه هشتادونه داستان از همینگوى، یکى از کارهایى است که باید انجام دهد. کتاب، روى میز کامپیوتر، یعنى همان میز کارش باز است. سیزده سال پیش در سفرى از آمریکا کامپیوترى با خود آورده و شاید از اولین کسانى است که کارش را بهصورت مستقیم با کامپیوتر انجام میداده. آن زمان در ایران کامپیوتر بسیار کم بوده، مدتى این وسیله جدید کارش را نگه میدارند و بعد آن را تحویل میگیرد. به همین دلایل است شاید که او را صاحب «قریحه مدرن» میدانند.
«فلسفه زبانى است که عدهای آن را میدانند و عدهای آن را نمیدانند. براى آنان که زبان فلسفه را میدانند ترجمه متنهای فلسفى، کار چندان دشوارى نیست.» از دیگر کارهایى که این روزها مشغولش است، ترجمه «رساله درباره طبیعت انسان» نوشته ادواردهیوم ـ فیلسوف انگلیسى قرن هجدهم ـ است.
کانت ـ فیلسوف آلمانى ـ کتابش را بر اساس این اثر و براى رد بعضى از مطالب آن نوشته. دریابندرى در نظر دارد مقدسه مبسوطی بر این کتاب که از آن بهعنوان یک کتاب فلسفى سنگین یاد میکند بنویسد. او درعینحال معتقد است: «متون فلسفى دقایقى دارد که نیازمند مطالعه است و باید براى آن آمادگى پیدا کرد ، اما داستان حالى است که بستگى به احوال آدم دارد.» و هرچند اساساً بر تفاوت نوع کار در ترجمه داستان و متون فلسفى تأکید دارد، ولى میگوید: گمان میکنم فلسفه محتاج کار بیشتر و مجدداً خواندن است. «تاریخ فلسفه» را که در زندان ترجمه کرده دوباره از نو نوشته و حتی در چاپهای اخیر هم دست برده است. درحالیکه در داستان اینگونه عمل نمیکند. در ترجمه داستانهای فاکنر که در نوزده بیست سالگى انجام داده، دست نمیبرد، هرچند معتقد است میشود آن را بهتر کرد؛ دوست دارد کار دوره جوانیاش را نگه دارد. او حتى ترجمههایی از دیگر داستانهای فاکنر را پس از گذشت سالها در کنار همان اولین ترجمههایش منتشر کرده ولى گمان میکند کسى متوجه این فاصله زمانى بین ترجمهها نمیشود. میگوید: «در خواندن داستان باید رفت در کوک خود داستان.»
دریابندرى خیلى علاقهای به نامگذاریها و تقسیمبندیها ندارد. هرچند بعضى او را علاقهمند به نوعى رئالیسم خاص میدانند و ارزیابیاش از «بوف کور » را نیز در همین جهت توجیه میکنند، او اما میگوید: «رئالیسم کلمهای بسیار وسیع است و چیزى را روشن نمیکند.» علاوه بر همینگوى و فاکنر به کافکا هم علاقه دارد، آلن پورا بسیار میپسندد و تأکید میکند کسى نمیتواند اینها را رئالیست بداند. از کارهایى که ممکن است در آینده به آن بپردازد، یکى ترجمه آثار آلن پوست. معتقد است او نویسنده بسیار دقیقى است، ولى ترجمههای خوبى از آثارش به فارسى صورت نگرفته است.
داستان و فلسفه اما تنها دلمشغولی دریابندرى نیست. نام او با تئاتر هم پیوندى دارد. چندین ترجمه و مقاله درباره تئاتر داشته و از ابتداى تأسیس کانون منتقدان و نویسندگان خانه تئاتر ایران از اعضاى آن بوده است. میگوید: «معتقد بودند منتقد بیطرفی هستم ، یعنى علاقه خاصى به شخصى ندارم.»
به عنوان یکى از اعضاى افتخارى کانون حالا سالى یکى دو بار در جلسههایشان شرکت میکند. اوایل انقلاب، «خانه برناردآلبا» را از فدریکو گارسیالورکا ترجمه کرده تا فهیمه راستکار و گروهى آن را روى صحنه ببرند. هرچند ترجمه دیگرى از این نمایشنامه بوده، ولى آنها آن را براى اجرا مناسب نمیدیدند. چندى پیش که دوباره این نمایش روى صحنه رفت، دریابندرى به فکر چاپ آن افتاد که البته قرار بر چاپ همزمان با اجرا بود.
جداى از نوع انتخاب آثار، آنچه نجف دریابندرى اهمیت خاصى به آن میدهد، حفظ روح زبان نویسنده و لحن راوى است. هم ازآنروست که سبک ترجمههای او در آثار داستانى یکسان نیست: زبان فاخر و ادبى «پیامبر و دیوانه»، نثر شیرین دوران قاجار و زبان کلیشهوار راوى «بازمانده روز»، زبان زنده و شوخوشنگ راوى «هکلبرى فین»، همه و همه نشان اندیشه جستوجوگر اوست در وادى زبان و روح بیقرارش در کشف فضاهاى تازه. دریابندرى نه تنها متون ادبیات داستانى و نمایشى را با چنین شیوهای و با زبانى روان و زیبا به فارسى برمیگرداند، متون فلسفى و هنرى را نیز با بیانى ساده و شفاف در اختیار خواننده قرار میدهد و این چنین است که ما را با خود همراه میبرد تا شوریدگى، تا طنز ، تا دنیاى شگفت فلسفه و…
نام نجف دریابندرى از آثار ترجمهاش ناگسستنى است، چونان که نام نویسندهای از داستانش و یا شاعرى از شعرش. محمود دولتآبادی میگوید: « اثر معروف همینگوى یعنى «پیرمرد و دریا» به برکت کوشش هنرمندى چون دریابندرى ترجمهشده و او اثرى درخشان و شگفتانگیز را براى مخاطب ایرانى فراهم آورده است. من در دوران دانشجویى هنگامیکه ناامید میشدم پیرمرد و دریاى «نجف» را میخواندم.»
پینوشت:
۱ـ مرتضى کیوان را از آغازکنندگان نقد ادبى در دهه بیست و اوایل دهه سى دانستهاند.او در محور یک حلقه ادبى قرار داشته متشکل از : احمد شاملو، محمدعلى اسلامى ندوشن، نجف دریابندرى ، سیاوش کسرایى ، هوشنگ ابتهاج (ه . ا.سایه)، شاهرخ مسکوب ، مصطفى فرزانه و دیگرانى که در کتاب «مرتضى کیوان» به گردآورى و تألیف شاهرخ مسکوب نام آنها آمده است .
– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۶
– آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com