انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره منصور اوجى

شاعر باغ شب!

درباره منصور اوجى گفته‌اند که شعرهایش خلاصه و خیال‌انگیز است. گفته‌اند که ایجاز در کار او تقطیر حساب‌شده وفور کلمات خداست. گفته‌اند ایجاز شعرهاى اوجى ایجاز تماشا، ایجاز چیدن، دیدن، ایجاز سفرهاى زیبا در اشیا و ایجاز نوبرانه اشکال دلپذیر و تصاویر است که درون او را تبیین می‌کند…

– متولد ۱۳۱۶‎ شیراز

– شاعر و مترجم

ـ لیسانس فلسفه از دانشسراى عالى تهران

ـ لیسانس زبان و ادبیات انگلیسى از دانشگاه شیراز

ـ فوق‌لیسانس مشاوره و راهنمایى از دانشگاه تربیت‌معلم تهران

آثار

– باغ شب ۱۳۴۴

– خواب درخت و تنهایی زمین ۱۳۴۴

– شهر خسته ۱۳۴۶

– برگزیده اشعار ۱۳۴۹

– این سوسن است که می‌خواند ۱۳۴۹

– مرغ سحر ۱۳۵۶

– صدای همیشه ۱۳۵۷

– شعرهایی به کوتاهی عمر ۱۳۵۸

– حالی است مرا ۱۳۶۸

– کوتاه مثل آه ۱۳۶۸

– خوشا تولد و پرواز

درباره منصور اوجى گفته‌اند که شعرهایش خلاصه و خیال‌انگیز است. گفته‌اند که ایجاز در کار او تقطیر حساب‌شده وفور کلمات خداست. گفته‌اند ایجاز شعرهاى اوجى ایجاز تماشا، ایجاز چیدن، دیدن، ایجاز سفرهاى زیبا در اشیا و ایجاز نوبرانه اشکال دلپذیر و تصاویر است که درون او را تبیین می‌کند و ایجاز تأثیرنگارى و بی‌قراری است. (على باباچاهى، گزاره‌های منفرد، ص ۴۳)
کار به همین‌جا خاتمه پیدا نمی‌کند و کسى مثل دانشور درباره‌اش می‌گوید: منصور اوجى را می‌توان هستی‌شناس زمان و مرگ دانست. جاپاهاى زمان آگاهى و مرگ آگاهى و دل آگاهى در بیشتر شعرهایش پیداست… اوجى برکنار رود زندگى یا «لب بحر فنا» در انتظار نشسته و گذر عمر را می‌بیند و می‌اندیشد که آمدیم و شدیم و … گاه مرگ آگاهی‌های منصور اوجى ملموس است در سوگ رفیقانى که رفته‌اند همچون فروغ ، جلال، ساعدى … و مرگ، مرگ، مرگ، سنگ‌تراشانی که لوح مرگ گور می‌تراشند، اجاقى که خالى است، و چشم دوست که دو حفره خالى است، سیبى که می‌افتد، پلکانى که پله‌پله از آن فرود می‌آییم… مرگ همچون تیرى از پشت می‌آید و مادران، کودکان خود را می‌شویند و در اعماق سیاهى به خاک می‌سپارند و سرانجام اوجى دل به دریا می‌زند و لوح گور می‌سراید.
منصور اوجى در شیراز و در خانواده‌ای شعردوست که پدر شعر می‌گفت و حافظ خوانى بزرگ‌ترین علاقه و سرگرمى اعضاى خانه و مادر بود به دنیا آمد و رشد کرد. در سال‌های آخر دبستان شروع به شعر گفتن کردم و کتاب رباعیات خیام را در همان سال‌ها داخل کتاب‌های پدر کشف کردم و در سال‌های دبیرستان، شاملو و اخوان را. » تا سرانجام به تهران آمد و دانشجوى رشته فلسفه شد و آن را که تمام کرد به شیراز برگشت و تدریس را شروع کرد و هم‌زمان با آن تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسى را در دانشگاه شیراز دنبال کرد.» از طریق زبان با شعر جهان آشنا شدم و شروع به ترجمه شعر کردم و این کار، دریچه‌ای تازه بر من گشود و سبب شد تا به فرم شعر آشنا شوم و متوجه شدم که شعر تنها محتوا نیست و سویه دیگرى هم دارد و این بار دل‌بسته فرم شدم و به‌ظاهر شعر و به همنوایى حروف و حتى بازى با کلمات توجه کردم، کارى که این اواخر شاعران می‌کنند»
اوجى خودش درباره اشعارش می‌گوید: «بر آثار و کتاب‌های شعرى من از جلال آل احمد و سیمین دانشور گرفته تا شهریار مندنى پور و از منوچهر آتشى و سیمین بهبهانى تا رضا چایچی و از رضا براهنى و محمد حقوقى تا کامیار عابدى و کل این عزیزان ویژگی‌های چندى در آثار من دیده‌اند و نشان داده‌اند که مهم‌ترین آن‌ها چهار ویژگى است: کوتاهى است و ایجاز، روشنى و شفافیت شعرها، تکرار بن‌مایه‌های مرگ و مرگ‌اندیشی، و تکرار بن‌مایه‌های شور حیاتى است و زندگى و سرزندگى در آن‌ها. «غیر این چهار ویژگى، ویژگی‌های دیگرى نیز این بزرگان در آثار اوجى دیده‌اند ازجمله: حضور شعر و شیراز در شعرهایش و حضور زمان و زمان آگاهى از لحظه تا ابدیت اشعارش و حضور دخترش، غزل و یکى دو ویژگى دیگر.
او در جواب چرایى کوتاهى شعرهایش می‌گوید: «دلیل اول، من فکر می‌کنم شاید به خاطر وسعت و گنجایش سینه من باشد که کوچک است و اندک. درست برعکس وسعت سینه «سپانلو» و «اسماعیل خوئى» که وسیع است و فراخ و از آنجایى که ز آب خرد ماهى خرد خیزد، بنابراین شعرهاى من باید به‌اندازه وسعت سینه من کوچک باشند و کوتاه که هستند و شعرهاى آن‌ها برعکس، چون وسعت سینه‌هایشان بزرگ است و بلند. دلیل دیگر کوتاهى شعرها، شاید این باشد که من همشهرى حافظ و سعدی‌ام و با شعر آن‌ها و غزل آن‌ها زود آشنا شد و نه خراسانی‌ام تا با شاعران خراسانى زود آشنا شوم و با قصاید بلند آن‌ها. من همشهرى حافظم که حتى قصایدش که پاره‌ای آن‌ها را با غزل اشتباه گرفته‌اند، همگى کوتاه‌اند و مختصر و همشهرى سعدی‌ام که قصه‌های بوستان و گلستان او همگى جمع‌وجورند و مختصر اما دلیل سوم کوتاهى شعرها شاید این باشد که من خیام را خیلى زود کشف کرده‌ام. در سال‌های آخر دبستان در کتابى خطى در کتابخانه پدر و پیش از آنى که غزل بگویم و شعر نو و شعر امروز اولین شعرهاى من در قالب کوتاه و چهار مصراعى و رباعى بود و بعدها دو کتاب «مرغ سحر» و «حالى است مرا»در این قالب از من منتشر شده است»
اوجى غیر از این سه شاعر به‌شدت تحت تأثیر باباطاهر و فائز است و کتابى هم در اول انقلاب به اسم «فهرست شهیدان» که مراحل نهایى چاپش را می‌گذراند در نشر «رواق» قرار بود چاپ شود که به دلیل تعطیلى این انتشارات کل کتابش گم می‌شود و از آن جز چند ترانه برایش باقى نمی‌ماند.
و اما دلیل پنجم کوتاه بودن اشعار منصور اوجى: «دلیل پنجم شاید این باشد که اولین رشته تحصیلی‌اش در دانشگاه رشته فلسفه بود. رشته‌ای که در آن لپ مطلب مهم است نه رشته مهندسى طرق که در آن شلنگ‌اندازی مهم است و گز کردن راه.» او دلیل ششم این کوتاهى را به بحث جوشش و کوشش شاعرانه‌اش می‌داند و می‌گوید: «از آنجایى که در شعر کوتاه چه بسا با همان جوشش اولیه، شعر تمام شود و دیگر نیازى به کوشش و کار کردن بر روی آن نباشد و من ترجیح می‌دهم که شعرم کوتاه باشد تا بلند. چون براى جوشش ارزش بیشترى قائلم. چراکه ناخودآگاه‌تر است و طبیعی‌تر و خالص‌تر »
دلیل هفتم کوتاهى در اشعار منصور اوجی به گفته خودش تحصیل او در رشته‌های زبان و ادبیات انگلیسى بوده است چراکه «اولین ترجمه‌های من از شعر جهان ترجمه شعرهاى کوتاه چینى و ژاپنى بود که در «خوشه» شاملو و «بازار رشت» صالح پور به چاپ رسید و ترجمه‌های دیگر من نیز از شعر در سال‌های بعد همگى ترجمه شعرهاى کوتاه بوده و هست»

او دلیل هشتم کوتاه بودن اشعارش را کوتاهى و ایجازى می‌داند که در کل کارها و رفتارهایش خود را به رخ می‌کشند و « خصلت ذاتى من هستند و از آنجایى که منش هر کس، سبک اوست، بنابراین شعرهاى من نیز باید چنین باشند که هستند»
شهریار مندنى پور این ویژگى را در شعرهای منصور اوجى نوشته و به چاپ رسانده. و اما دلیل آخر، منصور اوجى درباره دلیل آخر کوتاه بودن اشعارش می‌گوید: من در شعرم معروفم به شکارگر لحظه‌ها و حالت‌ها و شعرى و حالتی که شاعر در یک‌لحظه و آن شکارش می‌کند باید در اندک جایى نیز بر کاغذ پیاده شود که می‌شود و می‌شوند شعرهاى کتاب «کوتاه مثل آن»
او دلیل روشنایى، زلال و شفافیت شعاریش را در اشعار سعدى و رازى که در آن‌ها مستتر است می‌داند و می‌گوید «در اشعار سعدى مؤلف نمرده است وزنده است. من بوستان‌ها و غزل‌های روشن سعدى را بسیار خوانده‌ام و شاید اولین دلیل روشنى و شفافیت شعرهایم ، شعرهاى او و تأثیر شعرهاى او باشد.اما دلیل دیگر، گفتم که فلسفه خوانده‌ام و بیش از چهل سال فلسفه و دروس مشکل دیگر را براى دانشجویانم تدریس کرده‌ام و این درس‌ها را روشن تدریس کرده‌ام تا دانشجویانم بفهمند و فهمیده‌اند و این ملکه من شده است و در شعرهاى من تأثیر خودش را گذاشته است و دلیل دیگر شاید این باشد که من کلاً ازلحاظ شخصیتى آدمى هستم ساده و شفاف و نه پیچیده و تودار و مرموز و کل این ویژگی‌ها شعرهاى مرا زلال کرده است. زلال و روشن و شفاف»
او درباره چرایى تکرار بن‌مایه‌های مرگ و مرگ آگاهى در شعرهایش می‌گوید: «من مرگ عزیزانم را زیاد تجربه کرده‌ام. به سال‌های سال و نخستین این تجربه‌ها، مرگ مادرم بود در چهارسالگى من. با او از عیادت پدربزرگم ، پدر مادری‌ام که مریض بود و در حال مرگ، به خانه برمی‌گشتیم، شب بود و کسی خانه نبود، من بودم و مادرم در خانه‌ای درندشت.
او دلیل دیگر تکرار بن‌مایه‌های مرگ در اشعارش را آشنایى زودهنگامش با خیام می‌داند و درباره او می‌گوید: «خیام استاد مرگ‌اندیش همه شاعران ایران است. این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف ‎/ می‌سازد و باز بر زمین می‌زندش ‎/… و همه این‌ها سبب شده است تا بن‌مایه مرگ در شعرهاى من تکرار شوند و بشوند کتاب‌های شعرهایى به کوتاهى عمر و شاخه‌ای از ماه و کتاب‌های دیگر»
او به‌قدری تحت تأثیر خیام است که دلیل اول تکرار بن‌مایه‌های شور حیاتى و سرزندگى و زندگى در شعرهایش را خیام می‌داند و می‌گوید: «بازهم خیام و آن هم غنمیت شمردن‌های خیامى او در رباعیاتش و دم غنیمت شمردن‌های شعرهاى حافظ و دم غنیمت شمردن‌های شعرهاى سعدى و سرریزى شور و سرزندگى از آن غزل‌ها.
غیر از این‌ها شاید این باشد که من چندین بار مریض شده‌ام در کودکی. آن‌هم مبتلا به بیماری‌های سخت و یک‌بار دیگر هم در جوانی از سفرى که به غرب و شمال ایران داشتیم در برگشت به شیراز در شهرستان آباده، ناهار خوردیم و من به مسمومیتى دچار شدم که تا سال‌های سال نمی‌توانستم هیچ‌گونه میوه‌ای بخورم و هیچ‌گونه سبزی‌ای و حسرت سلامتى و حسرت سرزندگى و حسرت خوردن میوه و سبزى بر دلم مانده بود و همه این حسرت‌ها باید بن‌مایه‌های شور حیاتی شعرى آثار من می‌شدند که شدند و هنوز هم ادامه دارند و کتاب دفتر میوه‌ها یکى از آن‌هاست و دلیل دیگر شاید آشنایی‌ام با آندره ژید باشد که بود و مائده‌های زمینى او با ترجمه عالى حسن هنرمندى آن‌هم درست در سال‌های مریضى من که حسرت شور زندگى و میوه‌ها بر دلم مانده بود؛ «آه ناتانائل من به تو شور خواهم آموخت، شور زندگی را…» همین!
منصور اوجى از شاعرانى است که در دهه چهل شهرت یافتند؛ یعنى تقریباً شاعران نسل سوم نیمایى. او را در چهار قالب نیمایى و سپید و غزل و رباعى می‌شناسند.
مجموعه «حالى ست مرا» از اوست که تمامى رباعی‌ها در این کتاب با همین عبارت آغازمى شوند و «مرغ سحر» نیز از دیگر مجموعه رباعیات اوست. که اشعار عاشقانه‌ای است که با آنکه حرف تازه‌ای ندارند اما آن‌قدر لطیف هستند که در خاطره‌ها می‌مانند. حالى ست مرا که باده نوشان دانند‎/ نى محتسبان و خرقه پوشان دانند‎/ آرى زگروه قیل‌وقالش تو مپرس/ کاین راز شگفت را خموشان دانند.
او در غزل‌سرایی نیز همان سنت‌گرای همیشگى است. اما گاهى جرقه‌های زیبا و بیان تازه را در غزل‌های لطیف او مشاهده می‌کنیم که نشانه زبان و ادراک و بیان امروز را با خود دارند. «احمد ابومحجوب» که خود شاعر است و اهل شعر درباره اوجى می‌گوید: اوجى را باید به‌عنوان شاعر نوپرواز بشناسیم و شهره او در همین نوپردازى اش است.
منصور اوجى در سیر تاریخچه شاعرى خود، شیوه‌های گوناگونى را آزموده است؛ شعر نیمایى، شعر سپید، تمایل به فرمالیسم، گرایش به موج نو؛ و طبیعى است که در آغاز همچون هر شاعر نوپایى، گرفتار به موج نو و طبیعى است که در آغاز همچون هر شاعر نوپایى، گرفتار بسیارى از بازی‌های بیانى و تصنعات بوده است، ایجازهاى مصنوعى و گاهى خروج‌های غیرضرورى از هنجارهای ساختمان دستورى که گاهى معنا را از کلام او دورمى کرد، همه و همه پرتگاه‌هایی بودند که بر سر راه او قرار داشتند.
اوجى، درجرگه شاعران سمبولیست معاصر ایران قرار دارد اما نه به مفهوم فرانسوى آن‌که مبتنى است بر بیان اندوه و وحشت در طبیعت، جدایى از عقل و منطق براى تأکید بر احساس، دورى از واقعیت عینى و تأکید بر واقعیت ذهنى و تأکید بر وزن و موسیقى کلمات و نه به مفهوم سمبولیسم اجتماعى محض که محصول یک جریان در دوران معاصر بود.
مهرگان امروز با نقلى از بزرگان درباره اوجى آغاز کردیم و با نقلى از «کامیار عابدى» به پایان می‌بریم. او درباره اوجى و شعرهایش می‌گوید: اوجى پیش از آنکه شاعر سخنور باشد شور شاعرانه دارد. به تعبیر هانرى برگسون او با (نیروى حیاتى) به کلمه معطوف می‌شود، شور زندگى و طبیعت و جهان هستى به او کلمه می‌بخشد… باغ اسطوره‌ای شعرهایش جزئى از باغ زندگى است، زندگى به شیوه اکنون، آیین‌هایی که بیگانگى کلام را به کنارى می‌زند، عشق به هستى بر عشق آدمى پیشى می‌گیرد.

شعرى از منصور اوجى

حیف
با عطرى سپید، می‌آیند
بر سبزهاى درخت
جلوه‌گر می‌کنند
و ما را به صبحى
یا به عصرى
در حسرت گنج خود
برجاى می‌گذارند و
می‌روند
بادشان، می‌برد
یا گنجشکشان می‌خورد؟
یا؟…
حیف از این بهاران نارنج
حیف از این شکوفه‌ها

– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن‌نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

– ویرایش نخست توسط انسان‌شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آماده‌سازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com