مجموعه مهرگان
این بار سخن از دغدغه و تفسیر نیست. حتى پاى تعبیر و تعریف هم در میان نیست و اصل سخن و جان مایه کلام ، این بار جستار گشایی از مردى است متفکر و مجتهدى که از عاملان برجسته علوم دینى است. یکى از بزرگترین کارهاى ماندگار محمدرضا حکیمى نوشتن مجموعه ۶ جلدى دایرهالمعارف گونهای با نام الحیاه است. کارى که با تألیف کتب متداول حوزوى یا دانشگاهى، تفاوتهای بنیادین دارد…
نوشتههای مرتبط
۱۳۱۴مشهد مقدس
– پدرش مرحوم عبدالوهاب حکیمى از متشرعان و محترمین بازار مشهد بود
ـ در سال ۱۳۲۰ راهى مکتب و سپس مدرسه شد
ـ در سال ۱۳۲۶ به حوزه علمیه خراسان رفت و بیست سال به علماندوزی و خودسازى پرداخت
ـ در سال ۱۳۴۸ با اجازه شیخ آقابزرگ تهرانى مجتهد شد
– کتاب الحیاه وی در رابطه با اقتصاد اسلامی از شهرت و اعتبار خاصی در جهان اسلام برخوردار شده است
– علی شریعتی وی را بهعنوان وصی خود جهت هرگونه دخل و تصرف در آثارش انتخاب کرده بود
آثار استاد حکیمى که خود از مرزبانان حماسه جاوید است، عبارتاند از:
«الحیاه» در اقتصاد اسلامی با همکاری دو برادرش: محمد حکیمی و علی حکیمی (ترجمه به فارسی: احمد آرام)
خورشید مغرب – شیخ آقابزرگ – آنجا که خورشید میوزد – دانش مسلمین – بیدارگران اقالیم قبله – مکتب تفکیک
آنجا که خورشید میوزد – اجتهاد و تقلید در فلسفه – ادبیات و تعهد در اسلام – الهیات الهی و الهیات بشری (مدخل)
الهیات الهی و الهیات بشری (نظرها) – امام در عینیت جامعه – انذار – بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی (عج) – پیام جاودانه
جامعه سازی قرآنی – حماسه غدیر – خورشید مغرب (خلاصه) – سپیده باوران – سرود جهشها – شرفالدین – عقل سرخ
فریاد روزها – قصد و عدم وقوع (نامهها) – قیام جاودانه – کلام جاودانه – معاد جسمانی در حکمت متعالیه – مقام عقل
میر حامد حسین – نان و کتاب – یکصد و پنجاه سال تلاش خونین – عاشورا مظلومیتی مضاعف – مرام جاودانه- -علی (ع)
پیامبر (ص) – از زندگی تا ابدیت – ای آفتاب – عاشورا عدالت – فاطمیات – عاشورا غزه – استغفار – امواج غدیر
نان و کتاب (قطع خشتی) – عاشورا مظلومیتی مضاعف (قطع خشتی) – تفسیر آفتاب
«برادرم، مرد آگاهى و ایمان، اخلاص و تقوا، آزادى و ادب، دانش و دین، محمدرضا حکیمى.» این کلمات جمله آغازین نامهای است که ۲۸ سال پیش، دکتر على شریعتى در پایان یک میهمانى کوچک، در میان پلههای راهرو، در منزل حاج حسین مهدیان به محمدرضا حکیمى میدهد و از او میخواهد «اینک، من همه اینها را که ثمره عمر من و عشق من است و تمام هستیام و همه اندوختهام و میراثم را با این وصیت شرعى، یکجا به دست شما میسپارم و با آنها هر کارى که میخواهی بکن.» دکتر على شریعتى به این هم بسنده نمیکند و نامه را با این جملات به پایان میبرد که «لطف خدا و سوزعلى، تو را در این سکوت سیاه، به سخن آورد که دارد همهچیز از دست میرود، ملت ما مسخ میشود و غدیر ما میخشکد… سرپرستى و تربیت همه این عزیزتر از کودکانم را به تو میسپارم و تو را به خدا و … خود در انتظار هر چه خدا بخواهد. على. مشهد. آذرماه»
بله! این بار سخن از دغدغه و تفسیر نیست. حتى پاى تعبیر و تعریف هم در میانه نیست و اصل سخن و جانمایه کلام مهرگان، این بار جستار گشایی از مردى است متفکر و مجتهدى که از عاملان برجسته علوم دینى است. محمدرضا حکیمى در سال ۱۳۱۴ شمسى در مشهد زاده شد. پدرش مرحوم حاج عبدالوهاب حکیمى از متشرعان و محترمین بازار مشهد بود.حکیمى در سال ۱۳۲۰ ابتدا راهى مکتب و سپس مدرسه شد و در سال ۱۳۲۶ به حوزه علمیه خراسان وارد شد و بیست سال به علماندوزی و خودسازى پرداخت. او طى این مدت به فراگیرى دروس مقدمات و سطح و بعدازآن به درس خارج پرداخت و در کنار آن سالیان درازى به تحصیل فلسفه و کلام، همت گماشت و ادبیات عرب را نزد شیخ «محمدتقى ادیب» نیشابورى فراگرفت. او همچنین از محضر استادانى چون حاج شیخ اسماعیل نجومیان، حاج سید ابوالحسن حافظیان و حاجى خان مخبرى و … شتافت و در سال ،۱۳۴۸ اجازه اجتهاد را از شیخ آقابزرگ تهرانى دریافت کرد.
یکى از بزرگترین کارهاى ماندگار محمدرضا حکیمى نوشتن مجموعه ۶ جلدى دایرهالمعارف گونهای با نام الحیاه است. کارى که با تألیف کتب متداول حوزوى یا دانشگاهى، تفاوتهای بنیادین دارد. مهمترین تفاوت، در انگیزه چنین تألیفى نهفته است. اگرچه انگیزه نگارش پارهای از آثار جاودانه داشتن دغدغه دین و انسان است، اما دغدغهای که مؤلف را به تحمل ۳۰ سال مشقت، آنهم براى تنها نیمى از کار، وادار کند، از انگیزههای والدوبرین خبر میدهد و الحیاه اثر سترگ محمدرضا حکیمى است.
آنچه در نخستین نگاه در این مجموعه به میزان بسیار چشمگیرى اعجاب و تحسین خواننده را برمیانگیزاند، وسواس و دقت تحسن برانگیزى است که صاحب الحیاه، فیلسوف، متأله و متفکر بسیار وارسته، محمدرضا حکیمى، همراه با اخوان خود، در گردآوری، تنظیم و تفسیر روایات، از خود مبذول داشته.
شرف و افتخار فکر اولیه این کار، به حکیمى و سالها پیش از انقلاب بازمیگردد. اینک که به الحیاه، با حجم دایرهالمعارف گونهاش مینگریم، این سؤال به وجود میآید که چرا در خلال قرونى که از رسمى شدن مذهب تشیع در ایران میگذرد، اندیشه چنین کارى به ذهن کسى متبادر نشده بود؟ گرچه میتوان این سؤال را درباره آثار ارزشمند و گرانمایه دیگرى چون «الغدیر» تکرار کرد اما رویکرد من براى پاسخ به این سؤال، با بررسى اجمالى زندگى و اندیشههای حکیمى به نتیجه میرسد.
اگر به فهرست ماندگاران ادب و فرهنگ بنگریم، وجوه مشترک بسیارى را میان آنها مییابیم. سلوک علمى آمیخته با تواضع و فروتنى، سیره اخلاقى همراه با لطف و مدارا، عظمت شخصیت توأم با هیبت و اقتدار و موارد دیگر، ازجمله این وجوه مشترک است. اغلب این وجوه مشترک امورى هستند که موردتوجه و علاقه مردم به دلیل بیبهره بودن از آن فضایل است اما موارد نادر و ظریف دیگرى وجود دارد که اگرچه باعث ثبتنام انسانهای برجسته در تاریخ میشود اما موردتوجه بسیارى از مردم واقع نمیشود. دلیل این امر روشن است. زیرا این امور در منطقه جذابیت براى مردم نیست. این امور، البته براى یک محقق که انسان و مسائل انسانى را به زیر ذرهبین تحقیق میکشاند، بسیار جالب و چشمگیر است.
محمدرضا حکیمى، فیلسوف، حکیم جامع و متأله گرانقدر، از معدود مردانى است که سراسر عمر سپید خود را با دغدغه عدالت گذرانیده است و الحیاه، مجال عرصه هیجان و شور مقدس درونى اوست. او در الحیاه میکوشد تا تصویرى عینى و عملى از آنچه اسلام در پى ترسیم آن است، نمایان کند.
عمرى مبارزه، مطالعه، قناعت و بزرگمنشی از حکیمى ، شخصیتى به وجود آورده است که به کلام او بوى جاودانگى میدهد. سالها گردآورى، غور و تعمق در آیات و احادیث آنگاه تحقیق، توفیق و تفکیک احادیث، سپس تفسیر و تحلیل عقلانى آنها، کارى حیرت افکن و جهادى سترگ است.
الحیاه با انسان آغاز میشود و با انسان ختم مییابد. این بار دیگر سخن از انسان است و انسان: انسان و شناخت او، انسان و، ایمان او، انسان و سیاست و مدیریت او، انسان و معیشت او، انسان و اضطرابهایش، انسان و تردیدهایش، این بار سخن از گمشدههای انسان است و در میان گمشدهها، حکیمى عدالت را جستوجو میکند و از آن سخن میگوید.
منظرى که محمدرضا حکیمى در اغلب آثارش و ازجمله الحیاه ـ که مهمترین اثر اوست ـ در برابر خوانندگان میگشاید، حقیقتاً بدیع و بکر است. الحیاه وسعت نظر پیشوایان معصوم را در برابر خواننده نمایان میسازد. این کتاب بهترین مصداق پیوستگى ثقلین، یعنى قرآن و عترت است. آنچه تاکنون از جامعیت اسلام سخن رفته بود، در الحیاه با کثرت اسنادش، نمودار میشود. حکیمى در الحیاه دین و سعادت انسانى را از مرتبه قدسیت و غیرقابلدسترس بودن، به میان زندگى و امور روزمره وارد میکند.
چنین امرى جز از یک انسان جامع ساخته نیست. کسى که عظمت شخصیت را با پرهیز از دنیاطلبى و عافیتجویی و با زهد و قناعت و وارستگى و با اندیشههای فوق بشرى و با آرمانهای والا و باذوق مثالزدنی و با پشتکار مردافکن و با قلمى سنگین اما جذاب، در هم آمیخته است. در این حلقه که بسیارى از اجزاى آن را نام بردیم، اگر جزیى گسیخته میشد، الحیاه به فرجام نمیرسید و این است پاسخ سؤال ابتدایى من براى الحیاه نویسى، همچون الغدیر نویسی، جمع علل و عوامل گوناگون براى انجام چنین کار شگرفى لازم است.
دقت حکیمى در گردآورى، تنظیم و تبویب احادیث و تلفیق آنها با آیات قرآن، از این کتاب مجموعهای ساخته است که در آن، همهچیز در جاى خود قرار گرفته است. خود حکیمى دراینباره میگوید: «گاه براى تنظیم و ترتیب حتى دو حدیث، بارها آنها را جابهجا میکردم تا به وضعیت مطلوب برسد.» این دقت و نظم و قرار گرفتن به جا و منظم احادیث، نشان از نظم فکرى او میدهد؛ نظمى که فریاد عدالت و عدالتخواهی بشریت را صمیمى و برآمده از جان میکند.
نوشتن این دایرهالمعارف گونه، تفاوتهای بنیادین با کتب حوزوى و دانشگاهى دارد. مهمترین تفاوت، در انگیزه چنین تألیفى نهفته است. اگرچه انگیزه نگارش پارهای از آثار جاودانه داشتن دغدغه دین و انسان است. اما دغدغهای که حکیمى را به تحمل ۳۰سال مشقت، آنهم براى تنها نیمى از این کار، وادار میکند، از انگیزههای والا و برین او خبر میدهد. این مردان چه دیدهاند که از همهچیز رستهاند و چنین طاقتفرسا مجاهده میکنند؟ حکیمى دراینباره میگوید: «مجموعه الحیاه به ۱۲جلد میرسد که تاکنون تنها نیمى از آن به چاپ رسیده است.» و وجود چنین انگیزههای برین است که انسان و آثارش را براى همیشه در تاریخ جاودانه میکند. گرچه در سالهای اخیر، وجود بیمارى همراه با غربت فرسوده کننده، اما اختیارى حکیمى ، حتى براى لحظهای انگیزههای فعال ایشان را کم اثر نکرد.
در نگاه ابتدایى یک فرد عامى، الحیاه تنها مجموعهای گردآورى شده از احادیث است. حداکثر آنکه این احادیث تبویب شده است. با چنین نگاهى ، اگرچه الحیاه یک اثر عالى محسوب میشود، اما برجستگى ممتاز آن نهان میماند. اما واقعیت این است که مجموعه الحیاه یک تفسیر قوى و ارزشمند از بسیارى از آیات قرآنى و بهخصوص احادیث موردبحث است. د راین تفسیر او میکوشد تا با تحلیل وجه ظاهرى احادیث، از وجه ناپیدا اما عظیم آن، خبر دهد. در میان حوزویان و دانشگاهیان، علامه حکیمى، علاوه بر یک عالم بلندمرتبه، بهعنوان یک متفکر دردمند مسائل اجتماعى شناخته شده است. همینطور هم هست. حکیمى از شالودههای عمیق فکرى برخوردار است. این شالودهها، استخوانبندی تفکراتى را شکل میدهند که در آثار او مشهود است. «مکتب تفکیک» ، «سپیده باوران»، «بعثت، غدیر، عاشورا و هدى» و «خورشید مغرب»
علامه حکیمى به مدت ۱۲سال نزد مرحوم «حاج شیخ مجتبى قزوینى» فلسفه میخواند. خود مرحوم شیخ مجتبى قزوینى نیز ۱۴سال نزد آقابزرگ حکیم شهیدى، استاد فلسفه بود. شخص اخیر، فیلسوف بزرگ قرن گذشته خراسان بود.شیوه حکیمى در فراگیرى فلسفه بر مبناى تفکیک بود که در مکتب اجتهاد از فلسفه و معارف قرآنى است. این شیوه، به نقد فلسفى که اخیراً برخى از فاضلان به اهمیت آن واقف شدهاند، بسیار اهمیت میدهد. در واقع او فلسفه انتقادى و اجتهادى خوانده است که تقلیدى و تبعى این نوع فراگیرى، در نوع تفسیر بدیع استاد از احادیث، بهخوبی مشهود است. جالب اینجاست که حکیمى، نخست زبان عربى را براى مجموعه الحیاه برگزید تا حقایق ظلم، ستیز و عدالت بنیاد آن که با هر حاکمیت ظلمى بهطور بنیادین ناسازگار است، در دوران پهلوى کمتر روشن گردد تا اینکه مانعى براى چاپ و نشر کتاب پدید نیاید. اما پس از انقلاب اسلامى، موقعیتى فراهم شد تا کتاب ترجمه گردد و این ضرورتى بود تا نسل جوان و جامعه اسلامى بتواند به معارف و حیاتى دست یابند و با تعالیم ظلمستیز و عدالت محور امامان شیعه بیشتر آشنا گردند و این خود زمینهای شد براى ترجمه کتاب الحیاه به دست مرحوم استاد احمد آرام.
بااینحال ترجمهای که استاد آرام از ۶جلد نخست این مجموعه انجام داد، به دلیل کهولت سنشان، نیاز به ویراستارى بسیار زیاد پیدا کرد. ایشان خود در برخى موارد گفته بودند، «من زیر برخى مطالب خط کشیدهام و نتوانستهام براى آن معادل مناسبى پیدا کنم (خطاب به محمدرضا حکیمى) هر طور میپسندید، تکمیل کنید»
و حالا کار ویرایش ترجمه، بلکه کارى بیش از یک ویرایش تقریباً براى ۶جلد نخست این مجموعه شگرف به پایان رسیده و حکیمى تمامى مواردى را که ذکر شد بازنگرى کرده و آنها را به بهترین وجه به انجام رساندند. او خود دراینباره میگوید: کسانى میگویند، شما که برخى عبارات مترجم را با اینکه غلط هم نیست نمیپسندی، این کتاب را خودت ترجمه میکردی، اما ما این کار را در الحیاه انجام دادیم، به وسعت هم انجام دادیم، براى اینکه خیلى جاها عبارت آقاى آرام غلط نیست، همان مطلب آیه یا روایت را بههرحال رساندهاند، ولى ما احساس کردیم که این کتاب بهحسب ظاهر ـ که حساب کنیم ـ سالها در دست مردم میماند و فارسى دائم رو به تحول است.
ازیکطرف جوانهای ما از نثر کتابهای مذهبى زده هستند و توجه ما به نسل جوان بود و از طرف دیگر اینها روایات اهلبیت بود و من حساس بودم که تا حالا ترجمه خوبى کمتر از آنها در دست است و سن آقاى آرام هم دیگر اقتضاى این را نداشت. این بود که ما دقت کردیم که براى جوانها و این نسل قابلقبول باشد و از طرف کسانى که در جامعه خودشان را فرهنگیان زبان فارسى میدانند، اینها هم مثل یک تیپ روشن جماعت که اهلقلماند، با یک نثر باشکوه فارسى روبرو باشند؛ نثر جدى و اساسى که به سعدى و بیهقى نسبت میرساند.
سخن را درباره محمدرضا حکیمى باخبرى از او به پایان میرسانم. حکیمى ۵۲نسخه از آثار خود را به کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى اهدا کرده است و دراینباره خودش میگوید: این کار به خاطر عشق و ارادتى است که به ساحت مقدس رضوى داشته و دارم…
***
– خودداری نسبت به دریافت جایزه فارابی
پس از انتخاب حکیمی بهعنوان یکی از اساتید برگزیده برای خدمت پنجاهساله به علوم انسانی در جشنواره فارابی (آذر ۸۸) وی رد پذیرش این عنوان و جایزه را طی پیامی اعتراضی اعلام کرد.در قسمتی از این پیام آمده است:
همانگونه که پیشتر هم یادآور شدهام، بار دیگر تأکید میکنم که تا هنگامیکه در جامعه ما فقر و محرومیت مرئی و نامرئی بیداد میکند، برگزاری چنین جشنوارههایی ازنظر اینجانب در اولویت نیست. در این جشنواره از فاضلان و استادانی، به نام خدمت ۵۰ ساله به علوم انسانی تجلیل شده است. پرسش این است آیا این علوم برای ثبت در کتابها و در دنیای ذهنیت است یا برای خدمت به انسان و حفظ حقوق انسان و پاسداری از کرامت انسان است در واقعیت خارجی و عینیت؟…
– نقد حکیمی به دفن شهدای دفاع مقدس در دانشگاهها
آیا خون اینهمه شهید، از زبان لحظات و تاریخ سخن نمیگویند… آیا به همین بسنده میکنند، که جنازه مطهر چند شهید را، درجاهایی که اصلاً مناسب نیست دفن کنند. اگر راست میگویند، چند جنازه هم در بازار، در دستگاه قضایی، در کنار کاخهای اشراف، در دامنههای توچال – نه قله توچال- در میدان بار، در اتاق اصناف و … و در مجلس و در میان هیئت مجریه (دولت) دفن نمایند.
– نامه حکیمی به فیدل کاسترو
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%AD%DA%A9%DB%8C%D9%85%DB%8C
– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com