انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره محمدابراهیم باستانى پاریزى؛ در معرکه تاریخ

احمد جلالى فراهانى

با آوردن نامش در هر محفل و نقلى حتماً حضار یاد کرمان مى افتند. مثل همین حالا! با این حال او تنها عاشق کرمان و مردم آن منطقه نیست. به گواهى مرحوم دکترزریاب، مدرس فلسفه تاریخ و مدیر گروه سالهاى نه چندان دور گروه تاریخ دانشگاه تهران، دکتر محمدابراهیم باستانى پاریزى علاوه بر کرمان عاشق ایران و مردم آن نیز هست. «کسى نمى داند که در ذهن باستانى، ایران اصل است یا کرمان؟ پاریز فرع است یا کرمان؟ و اگر کسى به اوضاع جهان واقف نباشد و فقط نوشته هاى باستانى پاریزى را بخواند، خیال خواهدکرد که کرمان دل ایران است و پاریز دل کرمان.»…

محمدابراهیم باستانى پاریزى؛ محقق، نویسنده ، تاریخ‌دان و شاعر

متولد ۳ دی ۱۳۰۴ روستاى کوچک پاریز-امروزه شهر است- بین سیرجان و رفسنجان. درگذشته ۵ فروردین ۱۳۹۳ در تهران

پایان تحصیلات ششم ابتدایی در پاریز

تحصیل در محضر پدر مرحوم حاج آخوند پاریزی

ورود به دانشسرای مقدماتی کرمان ۱۳۲۰

انتشار اولین کتاب با عنوان پیغمبر دزدان – شرح نامه‌های طنزگونهٔ شیخ محمدحسن زیدآبادی ۱۳۲۴ در کرمان

عزیمت به تهران۱۳۲۵ و ورود به دانشگاه تهران برای ادامه تحصیل در رشتهٔ تاریخ ۱۳۲۶

فارغ‌التحصیل از دانشگاه تهران و بازگشت به کرمان برای انجام تعهد دبیری ۱۳۳۰

در همین ایام با همسرش، حبیبه حایری ازدواج کرد و تا سال ۱۳۳۷ خورشیدی که در آزمون دکتری تاریخ پذیرفته شد، در کرمان ماند.

دریافت دکترای تاریخ از دانشگاه تهران گذراند با ارائهٔ پایان‌نامه‌ای دربارهٔ ابن اثیر

استخدام در دانشگاه با مدیریت مجله داخلی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران از سال ۱۳۳۸ شروع کرد و تا سال

بازنشستگی با سمت استاد تمام‌وقت دانشگاه تهران ۱۳۸۷

وفات سه شنبه پنجم فروردین ۱۳۹۳ در بیمارستان مهر تهران

عزیمت به اروپا سال ۱۳۴۹ (چندین کتاب از او در همین سال منتشر مى شود.)

از او تاکنون بیش از شصت عنوان کتاب به چاپ رسیده است

فهرست کتاب‌های او عبارتند از:

الف ــ درباره کرمان

پیغمبر دزدان (چاپ هفدهم ۱۳۸۲) ۱۳۲۴

نشریه فرهنگ کرمان (چاپ کرمان) ۱۳۳۳

راهنمای آثار تاریخی کرمان (چاپ کرمان) ۱۳۳۵

دوره مجله هفتواد (چاپ کرمان) ۱۳۳۷ ــ ۱۳۳۶

تاریخ کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ وزیری، چاپ چهارم، ۱۳۷۴) ۱۳۴۰

منابع و مآخذ تاریخ کرمان ۱۳۴۰

سلجوقیان و غز در کرمان (چاپ دوم ۱۳۷۳) ۱۳۴۳

فرماندهان کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ شیخ یحیی، چاپ سوم، ۱۳۷۱) ۱۳۴۴

جغرافیای کرمان (تصحیح و تحشیه جغرافی وزیری، چاپ پنجم، ۱۳۸۴) ۱۳۴۶

گنجعلی خان (چاپ سوم ۱۳۶۷) ۱۳۵۳

وادی هفت واد (انجمن آثار ملی، جلد اول) ۱۳۵۵

تاریخ شاهی قراختائیان ۱۳۵۵

تذکره صفویه کرمان ۱۳۶۹

صحیفه الارشاد (پایان صفویه) ۱۳۸۴

ب ــ مجموعه هفتی (سبعه ثمانیه)

خاتون هفت قلعه (چاپ ششم ۱۳۸۰) ۱۳۴۲

آسیای هفت سنگ (چاپ هفتم ۱۳۸۳) ۱۳۵۰

نای هفت بند (چاپ ششم ۱۳۸۱) ۱۳۵۳

اژدهای هفت سر (چاپ پنجم ۱۳۸۴) ۱۳۵۵

کوچه هفت پیچ (چاپ ششم ۱۳۷۰) ۱۳۵۵

زیر این هفت آسمان (چاپ پنجم ۱۳۶۸) ۱۳۵۸

سنگ هفت قلم (چاپ سوم ۱۳۶۸) ۱۳۵۸

هشت الهفت (چاپ دوم ۱۳۷۰) ۱۳۶۳

ج ــ سایر کتب:

یادبود من (مجموعه شعر)۱۳۲۷

ذوالقرنین یا کوروش کبیر (ترجمه، چاپ نهم ۱۳۸۴) ۱۳۳۰

یاد و یادبود (مجموعه شعر، چاپ دوم، ۱۳۶۴) ۱۳۴۱

محیط سیاسی و زندگی مشیرالدوله (چاپ دوم، جیبی ۱۳۴۱) ۱۳۴۱

اصول حکومت آتن، ترجمه از ارسطو ۱۳۴۱ (با مقدمه استاد دکتر غلامحسین صدیقی، چاپ چهارم ۱۳۸۳)

تلاش آزادی (چاپ هفتم ۱۳۸۳، برنده جایزه یونسکو) ۱۳۴۷

یعقوب لیث (چاپ هشتم ۱۳۸۲) ۱۳۴۴ (این کتاب به زبان عربی ترجمه و در قاهره چاپ و منتشر شده‌است. ۱۹۷۶)

شاه منصور (چاپ ششم ۱۳۷۷) ۱۳۴۸

سیاست و اقتصاد عصر صفوی (چاپ پنجم ۱۳۷۸)۱۳۴۸

اخبار ایران از ابن اثیر (ترجمه الکامل، چاپ دوم ۱۳۶۴) ۱۳۴۹

از پاریز تا پاریس (چاپ هشتم ۱۳۸۱) ۱۳۵۱

شاهنامه آخرش خوش است (چاپ ششم ۱۳۸۳) ۱۳۵۰

حماسه کویر (چاپ چهارم ۱۳۸۲) ۱۳۵۶

تن آدمی شریف است… ۱۳۵۷

نون جو و دوغ گو (چاپ پنجم ۱۳۸۳) ۱۳۵۷

جامع المقدمات (چاپ دوم ۱۳۶۷، جلد دوم ۱۳۷۳) ۱۳۶۳

فرمانفرمای عالم (چاپ چهارم ۱۳۷۷) ۱۳۶۴

از سیر تا پیاز (چاپ سوم ۱۳۷۹) ۱۳۶۷

مار در بتکده کهنه (چاپ سوم ۱۳۸۰) ۱۳۶۸

کلاه‌گوشه نوشین روان (چاپ سوم ۱۳۸۰) ۱۳۶۹

حضورستان (چاپ دوم ۱۳۷۰) ۱۳۶۹

هزارستان (چاپ دوم ۱۳۸۲) ۱۳۷۱

ماه و خورشید فلک (چاپ دوم ۱۳۷۶) ۱۳۷۱

سایه‌های کنگره (چاپ دوم ۱۳۷۶) ۱۳۷۱

بازیگران کاخ سبز (چاپ دوم ۱۳۸۴) ۱۳۷۳

پیر سبزپوشان (چاپ دوم ۱۳۷۹) ۱۳۷۳

آفتابه زرین فرشتگان (چاپ دوم ۱۳۷۷) ۱۳۷۳

نوح هزار طوفان (چاپ دوم ۱۳۸۰) ۱۳۷۵

در شهر نی سواران (چاپ دوم ۱۳۷۸) ۱۳۷۷

شمعی در طوفان (چاپ دوم ۱۳۸۳) ۱۳۷۸

خود مشت مالی ۱۳۷۸

محبوب سیاه و طوطی سبز ۱۳۷۸

درخت جواهر (چاپ دوم ۱۳۸۳) ۱۳۷۹

گذار زن از گدار تاریخ (چاپ دوم ۱۳۸۴) ۱۳۸۱

کاسه کوزه تمدن ۱۳۸۱

پوست پلنگ ۱۳۸۱

حصیرستان (چاپ دوم ۱۳۸۴) ۱۳۸۲

بارگاه خانقا ه ۱۳۸۴

هواخوری در باغ با گوهر شب چراغ ۱۳۸۴

گرگ پالان دیده ۱۳۹۰

***

با آوردن نامش در هر محفل و نقلى حتماً حضار یاد کرمان مى افتند. مثل همین حالا! با این حال او تنها عاشق کرمان و مردم آن منطقه نیست. به گواهى مرحوم دکترزریاب، مدرس فلسفه تاریخ و مدیر گروه سالهاى نه چندان دور گروه تاریخ دانشگاه تهران، دکتر محمدابراهیم باستانى پاریزى علاوه بر کرمان عاشق ایران و مردم آن نیز هست. «کسى نمى داند که در ذهن باستانى، ایران اصل است یا کرمان؟ پاریز فرع است یا کرمان؟ و اگر کسى به اوضاع جهان واقف نباشد و فقط نوشته هاى باستانى پاریزى را بخواند، خیال خواهدکرد که کرمان دل ایران است و پاریز دل کرمان.»

پس اگر بگوییم که باستانى پاریزى تاریخ را از «برج عاج» و گوشه انزوایش بیرون کشانده و آن را در دسترس مردمى که مایه اى از سواد دارند گذاشته است و به تعبیر دیگر مسائل و مباحثى که مرده و بى جان پنداشته مى شدند با نفس مسیحایى نویسندگى خود، جان بخشیده و جزو مسائل «عام البلواى» روزانه کرده است، سخنى به گزاف نگفته ایم. خود دکتر باستانى در جایى مى نویسد: «تمام هنرمن این است که تاریخ را از قصرهاى مجلل پادشاهان به خرابه هاى کاهگلى مردم آوردم.» (نقل به مضمون) و راست مى گوید. به قول همان مرحوم دکترعباس زریاب پرغلط نیست اگر بگوییم که او تاریخ را از صورت دارویى تلخ به شکل گوارشى مطبوع و لذت بخش درآورده است و همین عمل را به طور خاص درباره تاریخ کرمان انجام داده است.»

و به همت اوست که مردم ایران به وسیله او نه تنها کرمان و تاریخ اش را مى شناسند بلکه با مصائب و مسائل کرمان در طول تاریخ و در حال حاضر آشنا شده اند و نام عده زیادى از مردم کرمان که از محدوده شهر و تاریخ آن پاى بیرون ننهاده بودند به همت قلم تواناى باستانى پاریزى شهرتى جهانگیر پیدا کرده اند و یکى از توانایى هاى نویسندگان بزرگ همین است که اشخاص گمنام را از گوشه گمنامى درآورند و لباس شهرت و نام آورى بر آنها بپوشانند.

باستانى پاریزى خود علت علاقه و نگارش همیشگى و دائمى از نام وطن را این چنین توضیح مى دهد: «این البته علتش روشن است. حب دیار است که قلب مرا لبریز از شعف و شوق ساخته است ـ که کرمان است و خاکش دامنگیر».

محمدابراهیم باستانى پاریزى کیست؟ استاد درباره خود چنین مى نویسد: «من تاکنون بیش از ۵۵ کتاب نوشته ام و بعضى از آنها پنج، شش بار و یکى از آنها ـ پیغمبر دزدان ـ ۱۷ بار تجدید چاپ شده است ـ و بنابراین دیگر اگر کتابى هم چاپ مى کنم احتمالاًعقده اى در خود نخواهم داشت.» و سؤال بعدى با خواندن این عبارات مسلماً این خواهد بود که چطور کسى مى تواند این مقدار اثر تألیفى و تحقیقى داشته باشد. یکى از یکى شیرین تر و خواندنى تر؟

دکتر پاریزى خود مى نویسد: «بعضى از کتابهاى جدید من، از شکم کتابهاى گذشته خارج شده است. ـ یا به عبارت دیگر بعضى از کتابهاى من زایمان کرده اند ـ کتاب تازه از شکم درآورده اند. مثلاً کتاب «خود مشت مالى» اول یک مقاله بود در کتاب «اژدهاى هفت سر» و بعد از شکم آن کتاب درآمد و خود کتاب جداگانه شد. هم چنانکه «شاهنامه آخرش خوش است» اول فصلى بود از کتاب ناى هفت بند. یا کاسه کوزه تمدن ـ مقاله اى گمنام بود ـ در گوشه مار در بتکده کهنه، آن مار تخم گذاشت و کاسه کوزه تمدن از دنباله اش از پوست بیرون آمد.

دکترمحمدابراهیم باستانى پاریزى، حالا ۷۸ ساله است. گرچه خودش دریکى از مقدمه هاى کتابهایش به بهانه ۷۷ سالگى اش مى نویسد: «من درواقع یک جوان ۱۴ ساله ام. زیرا در ۱۳۰۴ شمسى به دنیا آمده ام و اینک درست ۷۷ سال دارم که برابر است با دو هفت = ۷+۷ که مى شود چهارده و امسال اگر این قران دو هفته را پشت سر بگذارم، به قول پاریزى ها «سک مت» (معجزه) کرده ام. من اکنون یک جوان دو هفته شده ام ـ آنطور که سعدى گفته: «دو هفته مى گذرد، کان مه دو هفته ندیدم‎/ به جان رسیدم از آن تا به خدمتش برسیدم.»

و اما زندگى استاد. چیز چندانى نمى توان نوشت الا اینکه به نوشته هاى خودش بسنده کنیم. چون ایشان نه مثل خیلى ها، «عشق مصاحبه» اند و دائماً با روزنامه ها کلنجار مى روند و نه خیلى اهل شهرت و نام.

با این حال در مقدمه کتاب «گذر زن در گدار تاریخ» که یکى از آخرین آثارش هم هست مى نویسد «من اینک ۷۷ ساله شده ام و اتفاق است که ۵۵ کتاب نیز تا امروز چاپ کرده ام: دو عدد دو رقمى مشابه مزدوج…»

همانطور که پیش از این نوشته شد پاریزى متولد سال ۱۳۰۴ در روستاى کوچک پاریز که حالا براى خودش شهرى است، بین سیرجان و رفسنجان به دنیا آمد تا پنجم ابتدایى را در همان روستا خواند. درباره کلاس پنجم و یازده سالگى اش مى نویسد «سال پنجم دبستان را در مدرسه پاریز مى خواندم. سال خشکسالى بود. قطعه شعرى گفته بودم که: «بیا اى برف و باران خداوند‎/که تا خلق خدا باشند خرسند.» و آخر آن اظهار معلومات ادبى و تاریخى و جغرافیایى کرده بودم که: «بیا تا آب ها از کوه درآید‎/ ولو طوفان قوم نوح آید.» لازم به تذکر نیست که به خاطر غلط بودن قافیه ـ لابد ـ آن سال خدا بارانى نفرستاد و کوه و دشت و صحرا خشک و بى روح ماند!»

استاد کلاس ششم را هم در همان پاریز مى خواند و على رغم ذوق و استعدادش مجبور به ترک تحصیل مى شود و نزد پدر تحصیلاتش را ادامه مى دهد و در سال ۱۳۱۸ بار دیگر عازم سیرجان مى شود تا تحصیلاتش را ادامه بدهد و پس از گذشت ۳ سال باز هم وقفه اى در ادامه تحصیل اش به وجود مى آید و بعد از آن به دانشسراى مقدماتى کرمان مى رود و بعد از دو سال تحصیل در دانشسرا در امتحانات پایانى شاگرد دوم مى شود و در سال ۱۳۲۵ به تهران مى آید و در دانشسراى عالى تهران ادامه تحصیل مى دهد و سال ششم ادبى آن زمان را در دبیرستان رشدیه تهران به پایان مى برد و همکارى جدى اش با مطبوعات را از همین زمان آغاز مى کند.

خود استاد درباره آن سال ها مى نویسد: «۲۲ سالگى (۱۳۲۶) در مدرسه شیخ عبدالحسین تهران حجره داشتم و در کلاس ششم ادبى مدرسه مروى شاگرد اول شدم که عکس من هم در روزنامه ترقى چاپ شد. مقالات و اشعارم بیشتر در روزنامه هاى خاور و پولاد و ترقى به چاپ مى رسید و بعضاً در خواندنى ها نقل مى شد.»

پس از این سال هاست که دکتر پاریزى وارد دانشگاه مى شود و در دانشکده ادبیات فارسى دانشگاه تهران مشغول به تحصیل مى شود سپس در رشته تاریخ ادامه تحصیل مى دهد و پس از پایان دوره لیسانس به کرمان باز مى گردد و در دبیرستان هاى کرمان مشغول به کار مى شود و در همین ایام ازدواج مى کند.

درباره آن سال ها مى نویسد: «با همسر گرانقدرم، حبیبه خانم حایرى در سال ۱۳۳۳ در کرمان آشنا شدم و ازدواج کردم و به جاى ایشان مدیریت دبیرستان بهمنیار را بر عهده گرفتم. این زن در تمام مراحل زندگى همراه و مشوق من بود و از بسیارى از حقوق خود صرف نظر کرد تا من توانستم اندکى بیش از ۵۵ جلد کتاب و کمى کمتر از هزار مقاله بنویسم…» و پس از سال ها زندگى همسرش در پنجم شهریور ۱۳۷۹ در سن ۷۵ سالگى او راترک مى کند و به قول حافظ: خویش آسوده شد و کار مرا مشکل کرد… همسر فقید خود را در بهشت زهرا به خاک سپردم و صبح هاى جمعه اغلب، من و فرزندم حمید و عروسم دردانه و نوه هایم مانى و ماهان و … بر مزار او فاتحه اى مى خواندیم.»

دکتر پاریزى تا سال ۱۳۳۷ مدیریت و تدریس در دبیرستان هاى کرمان را ادامه مى دهد و در عین حال قلم هم از دستش نمى افتد. «۳۳ سالگى (۱۳۳۷) در کنکور دوره دکترى تاریخ قبول شدم و از مدیریت دبیرستان بهمنیار استعفا داده و با موافقت همسرم، به تهران ـ اداره موزه ایران باستان ـ انتقال یافته و سال بعد در مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به غلط گیرى پرداختم. مجله «هفتواد» را یک سال پیش از آن در کرمان منتشر مى ساختم. یک مقاله من در هفتواد کرمان این عنوان را داشت: «درین شهر، همه راه ها به بن بست ختم مى شود.» دکتر پاریزى ده سال تمام را علاوه بر تدریس در دانشگاه به عنوان مدیر مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پشت سر مى گذارد تا اینکه در ۴۴ سالگى و در سال ۱۳۴۸ به دعوت انجمن ایران و آمریکا در اصفهان، یک سخنرانى در باب اقتصاد صفویه ایراد مى کند. همان سخنرانى مایه اصلى کتاب سیاست و اقتصاد عصر صفویه شد که تاکنون پنج بار به چاپ رسیده است. در مقدمه همان کتاب درباره سخنرانى نوشته است،» سخنرانى چیزى نیست، جز اینکه معمولاً آدم، طى بیست، سى سال نان و پنیر و انگور خوردن، چیزهایى مى اندوزد و مى آموزد و بعد همه آنها را در ازاى یک شکم پلو، در یک ساعت تحویل مستمعین خوش دهان ـ به قول مولانا ـ یا نظر پاک خطا پوش خوانندگان ـ به قول حافظ ـ مى دهد.» در سال ۱۳۴۹ براى فرصت مطالعاتى و تحقیق به اروپا مى رود و در همین سال چند کتاب از ایشان چاپ مى شود. ده سال بعد یعنى در سال ۱۳۵۹ به عضویت هیأت تحریریه تاریخ تمدن هاى آسیاى مرکزى در یونسکو انتخاب مى شود و ده سال تمام را هر ۱۵ روز براى شرکت در هیأت تحریریه به پاریس مى رود «بحمدالله سه چهار جلد از آن کتاب، چاپ شده و به فارسى نیز ترجمه شده است.»

گرچه در سالهاى پس از آن یکى از کتابهاى وى بنام «آفتاب زرین فرشتگان» که دست مایه اصلى اش سخنرانى است و او در سال ۱۳۶۶ در دانشگاه امام صادق در خصوص «سیاست در سیاستنامه» ایراد مى کند، «به قول آنها ماکارونى و به قول بعضى ها خمیر» مى شود. «درست ۳۰ سال بعد از آنکه چاپ سوم ذوالقرنین یا کوروش کبیر، در زمان شاه، براثر یک سوء تفاهم خمیر شد.»

سخن را با نوشتارى از مرحوم زریاب در باره باستانى پاریزى آغاز کردیم و شاید بهتر باشد که با سؤال و جوابى که او در باره این پیر تاریخ و تاریخ نویس همیشه جوان مى کند به پایان ببریم. او مى پرسد «آیا تاریخ براى باستانى پاریزى ابزارى است براى اظهار قریحه درخشان او در نویسندگى و یا نویسندگى در نظر او خادم تاریخ است؟»

و خود پاسخ مى دهد که «به نظرمن تاریخ براى پاریزى فى نفسه چندان اهمیتى ندارد و اهمیتش آنگاه است که نمایانگر وضع حاضر و مبین دنیاى معاصر باشد… اگر تاریخ براى عده کثیرى از افراد مملکت ما امرى ملال آور و بى فایده باشد، باستانى پاریزى توانسته است این زنگ ملال را [به زعم من باقلم استادانه و شیوایش] از چهره تاریخ بزداید.» شاید به همین خاطر است که خوانندگان او ناگهان متوجه مى شوند که چگونه این نویسنده بزرگ با لطایف الحیل و زرنگى هاى خاص خود، او را در میان معرکه تاریخ رها کرده است و چطور نام هاى نامأنوس تاریخى و اسامى دور از ذهن جغرافیاى تاریخى، بى آنکه خود خواسته باشد، ناگهان در مغز او جایى گرفته است؟»

به قول دکتر زریاب اگر مردم کرمان تاکنون به مردانى چون میرزا آقاخان کرمانى و شیخ احمد روحى و افضل الملک افتخار مى کردند، پس از این نام باستانى پاریزى نیز در لوحه افتخارات کرمان و دیباچه مشاهیر آن یاد خواهد شد. نام پاریز که تاکنون، حتى بر بعضى از کرمانیان هم نامى ناشناخته بود، در میان همه کسانى که فارسى مى دانند و مى خوانند نامى شناخته شده خواهد بود. باستانی پاریزی روز سه شنبه پنجم فروردین ۱۳۹۳ در بیمارستان مهر تهران بدرود حیات گفت. یادش گرامی

-این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن نامه مشاهیر معاصر ایران ؛ به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی ، در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد. برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:

elitebiography@gmail.com

ویرایش نخست توسط انسان شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۴