انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره محمدابراهیم باستانى پاریزى

رها در معرکه تاریخ

احمد جلالى فراهانى

محمدابراهیم باستانى پاریزى کیست؟ استاد درباره خود چنین می‌نویسد: «من تاکنون بیش از ۵۵ کتاب نوشته‌ام و بعضى از آن‌ها پنج، شش بار و یکى از آن‌ها ـ پیغمبر دزدان ـ ۱۷ بار تجدید چاپ شده است ـ و بنابراین دیگر اگر کتابى هم چاپ می‌کنم احتمالاً عقده‌ای در خود نخواهم داشت.»……………

– متولد ۱۳۰۴ روستاى کوچک پاریز(امروزه شهر است) بین سیرجان و رفسنجان.

– ۱۳۲۵عزیمت به تهران و ادامه تحصیل در دانشسراى عالى تهران

– پایان سال ششم ادبى در دبیرستان رشدیه تهران و همکارى با مطبوعات
– از سال ۱۳۳۰ تا سال ۱۳۳۷ معلم و مدیر در دبیرستان‌های کرمان
– سال ۱۳۳۷ بازگشت به تهران و شروع دوره دکترى تاریخ در دانشگاه تهران
– سال ۱۳۴۹ عزیمت به اروپا (چندین کتاب از او در همین سال منتشر می‌شود.)
– باستانی پاریزی صبح روز سه‌شنبه پنجم فروردین ۱۳۹۳ پس از یک ماه بیماری کبد در بیمارستان مهر تهران دیده از جهان فروبست و طبق وصیت خود در قطعه ۲۵۰ بهشت‌زهرا در کنار همسرش به خاک سپرده شد.

برخى از مهم‌ترین آثار او عبارتند از:
پیغمبر دزدان (۱۷ بار تجدید چاپ شده است) حماسه کویر، ناى هفت‌بند، سیاست و اقتصاد صفوى، آسیاى هفت‌سنگ و…

با آوردن نامش در هر محفل و نقلى حتماً حضار یاد کرمان می‌افتند. مثل همین حالا! بااین‌حال او تنها عاشق کرمان و مردم آن منطقه نیست. به گواهى مرحوم دکتر زریاب، مدرس فلسفه تاریخ و مدیر گروه سال‌های نه‌چندان دور گروه تاریخ دانشگاه تهران، دکتر محمدابراهیم باستانى پاریزى علاوه بر کرمان عاشق ایران و مردم آن نیز هست. «کسى نمی‌داند که در ذهن باستانى، ایران اصل است یا کرمان؟ پاریز فرع است یا کرمان؟ و اگر کسى به اوضاع جهان واقف نباشد و فقط نوشته‌های باستانى پاریزى را بخواند، خیال خواهد کرد که کرمان دل ایران است و پاریز دل کرمان.»
پس اگر بگوییم که باستانى پاریزى تاریخ را از «برج عاج» و گوشه انزوایش بیرون کشانده و آن را در دسترس مردمى که مایه‌ای از سواد دارند گذاشته است و به تعبیر دیگر مسائل و مباحثى که مرده و بی‌جان پنداشته می‌شدند با نفس مسیحایى نویسندگى خود، جان بخشیده و جزو مسائل «عام البلواى» روزانه کرده است، سخنى به گزاف نگفته‌ایم. خود دکتر باستانى در جایى می‌نویسد: «تمام هنر من این است که تاریخ را از قصرهاى مجلل پادشاهان به خرابه‌های کاهگلى مردم آوردم.» (نقل به مضمون) و راست می‌گوید. به قول همان مرحوم دکتر عباس زریاب پر غلط نیست اگر بگوییم که او تاریخ را از صورت دارویى تلخ به شکل گوارشى مطبوع و لذت‌بخش درآورده است و همین عمل را به‌طور خاص درباره تاریخ کرمان انجام داده است.»
و به همت اوست که مردم ایران به‌وسیله او نه تنها کرمان و تاریخ اش را می‌شناسند بلکه با مصائب و مسائل کرمان در طول تاریخ و در حال حاضر آشنا شده‌اند و نام عده زیادى از مردم کرمان که از محدوده شهر و تاریخ آن پاى بیرون ننهاده بودند به همت قلم تواناى باستانى پاریزى شهرتى جهانگیر پیدا کرده‌اند و یکى از توانایی‌های نویسندگان بزرگ همین است که اشخاص گمنام را از گوشه گمنامى درآورند و لباس شهرت و نام‌آوری بر آن‌ها بپوشانند.
باستانى پاریزى خود علت علاقه و نگارش همیشگى و دائمى از نام وطن را این چنین توضیح می‌دهد: «این البته علتش روشن است. حب دیار است که قلب مرا لبریز از شعف و شوق ساخته است ـ که کرمان است و خاکش دامن‌گیر.»
محمدابراهیم باستانى پاریزى کیست؟ استاد درباره خود چنین می‌نویسد: «من تاکنون بیش از ۵۵ کتاب نوشته‌ام و بعضى از آن‌ها پنج، شش بار و یکى از آن‌ها ـ پیغمبر دزدان ـ ۱۷ بار تجدید چاپ شده است ـ و بنابراین دیگر اگر کتابى هم چاپ می‌کنم احتمالاً عقده‌ای در خود نخواهم داشت.» و سؤال بعدى با خواندن این عبارات مسلماً این خواهد بود که چطور کسى می‌تواند این مقدار اثر تألیفى و تحقیقى داشته باشد. یکى از یکى شیرین‌تر و خواندنی‌تر؟
دکتر پاریزى خود می‌نویسد: «بعضى از کتاب‌های جدید من، از شکم کتاب‌های گذشته خارج شده است. ـ یا به‌عبارت‌دیگر بعضى از کتاب‌های من زایمان کرده‌اند ـ کتاب تازه از شکم درآورده‌اند. مثلاً کتاب «خود مشت‌مالی» اول یک مقاله بود در کتاب «اژدهاى هفت‌سر» و بعد از شکم آن کتاب درآمد و خود کتاب جداگانه شد. هم چنانکه «شاهنامه آخرش خوش است» اول فصلى بود از کتاب ناى هفت‌بند. یا کاسه کوزه تمدن ـ مقاله‌ای گمنام بود ـ در گوشه مار در بتکده کهنه، آن مار تخم گذاشت و کاسه کوزه تمدن از دنباله‌اش از پوست بیرون آمد.
دکتر محمدابراهیم باستانى پاریزى، حالا ۷۸ ساله است. گرچه خودش دریکى از مقدمه‌های کتاب‌هایش به بهانه ۷۷ سالگی‌اش می‌نویسد: «من درواقع یک جوان ۱۴ ساله‌ام. زیرا در ۱۳۰۴ شمسى به دنیا آمده‌ام و اینک درست ۷۷ سال دارم که برابر است با دو هفت = ۷+۷ که می‌شود چهارده و امسال اگر این قران دو هفته را پشت سر بگذارم، به قول پاریزی‌ها «سک مت» (معجزه) کرده‌ام. من اکنون یک جوان دو هفته شده‌ام ـ آن‌طور که سعدى گفته: «دو هفته می‌گذرد، کان مه دو هفته ندیدم‎/ به جان رسیدم از آن تا به خدمتش برسیدم.»
و اما زندگى استاد. چیز چندانى نمی‌توان نوشت الا اینکه به نوشته‌های خودش بسنده کنیم. چون ایشان نه مثل خیلی‌ها، «عشق مصاحبه» اند و دائماً با روزنامه‌ها کلنجار می‌روند و نه خیلى اهل شهرت و نام.
با این حال در مقدمه کتاب «گذر زن در گدار تاریخ» که یکى از آخرین آثارش هم هست می‌نویسد «من اینک ۷۷ ساله شده‌ام و اتفاق است که ۵۵ کتاب نیز تا امروز چاپ کرده‌ام: دو عدد دورقمی مشابه مزدوج…»
همان‌طور که پیش‌ازاین نوشته شد پاریزى متولد سال ۱۳۰۴ در روستاى کوچک پاریز که حالا براى خودش شهرى است، بین سیرجان و رفسنجان به دنیا آمد تا پنجم ابتدایى را در همان روستا خواند. درباره کلاس پنجم و یازده‌سالگی‌اش می‌نویسد «سال پنجم دبستان را در مدرسه پاریز می‌خواندم. سال خشک‌سالی بود. قطعه شعرى گفته بودم که: «بیا اى برف و باران خداوند‎/که تا خلق خدا باشند خرسند.» و آخر آن اظهار معلومات ادبى و تاریخى و جغرافیایى کرده بودم که: «بیا تا آب‌ها از کوه درآید‎/ ولو طوفان قوم نوح آید.» لازم به تذکر نیست که به خاطر غلط بودن قافیه ـ لابد ـ آن سال خدا بارانى نفرستاد و کوه و دشت و صحرا خشک و بی‌روح ماند!»
استاد کلاس ششم را هم در همان پاریز می‌خواند و علی‌رغم ذوق و استعدادش مجبور به ترک تحصیل می‌شود و نزد پدر تحصیلاتش را ادامه می‌دهد و در سال ۱۳۱۸ بار دیگر عازم سیرجان می‌شود تا تحصیلاتش را ادامه بدهد و پس از گذشت ۳ سال باز هم وقفه‌ای در ادامه تحصیل اش به وجود می‌آید و بعد از آن به دانشسراى مقدماتى کرمان می‌رود و بعد از دو سال تحصیل در دانشسرا در امتحانات پایانى شاگرد دوم می‌شود و در سال ۱۳۲۵ به تهران می‌آید و در دانشسراى عالى تهران ادامه تحصیل می‌دهد و سال ششم ادبى آن زمان را در دبیرستان رشدیه تهران به پایان می‌برد و همکارى جدی‌اش با مطبوعات را از همین زمان آغاز می‌کند.
خود استاد درباره آن سال‌ها می‌نویسد: «۲۲ سالگى (۱۳۲۶) در مدرسه شیخ عبدالحسین تهران حجره داشتم و در کلاس ششم ادبى مدرسه مروى شاگرداول شدم که عکس من هم در روزنامه ترقى چاپ شد. مقالات و اشعارم بیشتر در روزنامه‌های خاور و پولاد و ترقى به چاپ می‌رسید و بعضاً در خواندنی‌ها نقل می‌شد.»
پس از این سال هاست که دکتر پاریزى وارد دانشگاه می‌شود و در دانشکده ادبیات فارسى دانشگاه تهران مشغول به تحصیل می‌شود سپس در رشته تاریخ ادامه تحصیل می‌دهد و پس از پایان دوره لیسانس به کرمان بازمی‌گردد و در دبیرستان‌های کرمان مشغول به کار می‌شود و در همین ایام ازدواج می‌کند.
درباره آن سال‌ها می‌نویسد: «با همسر گران‌قدرم، حبیبه خانم حایرى در سال ۱۳۳۳ در کرمان آشنا شدم و ازدواج کردم و به‌جای ایشان مدیریت دبیرستان بهمنیار را بر عهده گرفتم. این زن در تمام مراحل زندگى همراه و مشوق من بود و از بسیارى از حقوق خود صرف‌نظر کرد تا من توانستم اندکى بیش از ۵۵ جلد کتاب و کمى کمتر از هزار مقاله بنویسم…» و پس از سال‌ها زندگى همسرش در پنجم شهریور ۱۳۷۹ در سن ۷۵ سالگى او را ترک می‌کند و به قول حافظ: خویش آسوده شد و کار مرا مشکل کرد… همسر فقید خود را در بهشت‌زهرا به خاک سپردم و صبح‌های جمعه اغلب، من و فرزندم حمید و عروسم دردانه و نوه‌هایم مانى و ماهان و … بر مزار او فاتحه‌ای می‌خواندیم.»
دکتر پاریزى تا سال ۱۳۳۷ مدیریت و تدریس در دبیرستان‌های کرمان را ادامه می‌دهد و در عین حال قلم هم از دستش نمی‌افتد. «۳۳ سالگى (۱۳۳۷) در کنکور دوره دکترى تاریخ قبول شدم و از مدیریت دبیرستان بهمنیار استعفا داده و با موافقت همسرم، به تهران ـ اداره موزه ایران باستان ـ انتقال یافته و سال بعد در مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به غلط‌گیری پرداختم. مجله «هفتواد» را یک سال پیش از آن در کرمان منتشر می‌ساختم. یک مقاله من در هفتواد کرمان این عنوان را داشت: «درین شهر، همه راه‌ها به بن‌بست ختم می‌شود.» دکتر پاریزى ده سال تمام را علاوه بر تدریس در دانشگاه به‌عنوان مدیر مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پشت سر می‌گذارد تا اینکه در ۴۴ سالگى و در سال ۱۳۴۸ به دعوت انجمن ایران و آمریکا در اصفهان، یک سخنرانى در باب اقتصاد صفویه ایراد می‌کند. همان سخنرانى مایه اصلى کتاب سیاست و اقتصاد عصر صفویه شد که تاکنون پنج بار به چاپ رسیده است. در مقدمه همان کتاب درباره سخنرانى نوشته است،» سخنرانى چیزى نیست، جز اینکه معمولاً آدم، طى بیست، سى سال نان و پنیر و انگور خوردن، چیزهایى می‌اندوزد و می‌آموزد و بعد همه آن‌ها را در ازاى یک شکم پلو، در یک ساعت تحویل مستمعین خوش دهان ـ به قول مولانا ـ یا نظر پاک خطاپوش خوانندگان ـ به قول حافظ ـ می‌دهد.» در سال ۱۳۴۹ براى فرصت مطالعاتى و تحقیق به اروپا می‌رود و در همین سال چند کتاب از ایشان چاپ می‌شود. ده سال بعد یعنى در سال ۱۳۵۹ به عضویت هیأت تحریریه تاریخ تمدن‌های آسیاى مرکزى در یونسکو انتخاب می‌شود و ده سال تمام را هر ۱۵ روز براى شرکت در هیأت تحریریه به پاریس می‌رود «بحمدالله سه چهار جلد از آن کتاب، چاپ شده و به فارسى نیز ترجمه شده است.»
گرچه در سال‌های پس از آن یکى از کتاب‌های وى بنام «آفتاب زرین فرشتگان» که دست‌مایه اصلی‌اش سخنرانى است و او در سال ۱۳۶۶ در دانشگاه امام صادق در خصوص «سیاست در سیاست‌نامه» ایراد می‌کند، «به قول آن‌ها ماکارونى و به قول بعضی‌ها خمیر» می‌شود. «درست ۳۰ سال بعد از آنکه چاپ سوم ذوالقرنین یا کوروش کبیر، در زمان شاه، براثر یک سوءتفاهم خمیر شد.»
سخن را با نوشتارى از مرحوم زریاب درباره باستانى پاریزى آغاز کردیم و شاید بهتر باشد که با سؤال و جوابى که او درباره این پیر تاریخ و تاریخ‌نویس همیشه جوان می‌کند به پایان ببریم. او می‌پرسد «آیا تاریخ براى باستانى پاریزى ابزارى است براى اظهار قریحه درخشان او در نویسندگى و یا نویسندگى در نظر او خادم تاریخ است؟»
و خود پاسخ می‌دهد که «به نظر من تاریخ براى پاریزى فی‌نفسه چندان اهمیتى ندارد و اهمیتش آنگاه است که نمایانگر وضع حاضر و مبین دنیاى معاصر باشد… اگر تاریخ براى عده کثیرى از افراد مملکت ما امرى ملال‌آور و بی‌فایده باشد، باستانى پاریزى توانسته است این زنگ ملال را [به‌زعم من باقلم استادانه و شیوایش] از چهره تاریخ بزداید.» شاید به همین خاطر است که خوانندگان او ناگهان متوجه می‌شوند که چگونه این نویسنده بزرگ با لطایف‌الحیل و زرنگی‌های خاص خود، او را در میان معرکه تاریخ رها کرده است و چطور نام‌های نامأنوس تاریخى و اسامى دور از ذهن جغرافیاى تاریخى، بی‌آنکه خودخواسته باشد، ناگهان در مغز او جایى گرفته است؟»
به قول دکتر زریاب اگر مردم کرمان تاکنون به مردانى چون میرزا آقاخان کرمانى و شیخ احمد روحى و افضل الملک افتخار می‌کردند، پس از این نام باستانى پاریزى نیز در لوحه افتخارات کرمان و دیباچه مشاهیر آن یاد خواهد شد. نام پاریز که تاکنون، حتى بر بعضى از کرمانیان هم نامى ناشناخته بود، در میان همه کسانى که فارسى می‌دانند و می‌خوانند نامى شناخته شده خواهد بود.
برخلاف عمدهٔ کتاب‌های تاریخی که اغلب نثری سرد و سنگین دارند، بیشتر نوشته‌های تاریخی باستانی پاریزی پر از داستان‌ها و ضرب‌المثل‌ها و حکایات و اشعاری است که خواندن متن را برای خواننده آسان‌تر و لذت‌بخش‌تر می‌کند.
به‌علاوه کتاب‌های باستانی پاریزی معمولاً پاورقی‌های بسیار مفصلی دارند که گاهی از خود متن هم مفصل‌تر است.

– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن‌نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

– ویرایش نخست توسط انسان‌شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آماده‌سازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com