سید علیرضا میرعلی نقى:
فریدون آدمیت را از جدیترین چهرههای تاریخنگاری علمى در ایران میشناسند. اما قدر و مقام او از این بسى فراتر است. تاریخنگارانی که با این رشته از حد عادی آشناتر هستند، او را فیلسوفى سیاسى با اندیشههایی در خور اعتنا میدانند و حتى مقام او در این زمینه را از مقام آدمیت مورخ برتر مىشمرند. هر کتاب و مقالهای که از او منتشر شد، اعتبار یک مآخذ ثابت و خدشهناپذیر را داشته و مجموعه آثار او، فخرى است براى تاریخ معاصر، زبان فارسى و اندیشه ترقیخواهی در ایران امروز….
– متولد تهران ـ ۱۲۹۹
ـ تحصیل در مدرسه دارالفنون
ـ فارغالتحصیل دانشکده حقوق و علوم سیاسى ۱۳۲۱
ـ اخذ درجه دکتراى تاریخ و فلسفه سیاسى از دانشگاه لندن ۱۹۴۱
– آدمیت در سال ۱۳۱۹ به استخدام وزارت امور خارجه درآمد تا ضمن کار، تحصیلات خود در خارج از کشور را تکمیل کند
– او حدود بیست سال هم مقام داور بینالملل را در دیوان حکمیت لاهه داشت.
کتابشناسى آثار:
* این عناوین تنها کتابها هستند و فهرست مقالات مجزاست.
۱ـ آشفتگى در فکر تاریخی. تهران، جهان اندیشه
۲ـ افکار اجتماعى و سیاسى و اقتصادى در آثار منتشرنشده دوران قاجار ( با همکارى هما ناطق) تهران
۳ـ امیرکبیر و ایران یا ورقى از تاریخ ایران ( با مقدمه محمود محمود). تهران
۴ـ امیرکبیر و ایران. تهران، خوارزمى
۵ـ اندیشه ترقى و حکومت قانون عصر سپهسالار. تهران، خوارزمى
۶- اندیشههای طالبوف تبریزى. تهران، دماوند
۷ـ اندیشههای میرزاآقاخان کرمانى. تهران، طهورى
۸ـ اندیشههای میرزا فتحعلى آخوندزاده. تهران، خوارزمى
۹ـ ایدئولوژى نهضت مشروطیت (جلد اول). تهران، پیام
۱۰ـ ایدئولوژى نهضت مشروطیت (جلد دوم): مجلس اول و بحران آزادى. تهران
۱۱ـ تاریخ فکر (از سومر تا یونان و روم).تهران، روشنگران
۱۲ـ شورش بر امتیازنامه رژى تهران، پیام
۱۳ـ فکر آزادى و مقدمه نهضت مشروطیت. تهران، سخن
۱۴ـ فکر دمکراسى اجتماعى در نهضت مشروطیت ایران. تهران، پیام
۱۵ـ مقالات تاریخى. تهران
– آدمیت مخالفانی از طیف مذهبی و غیرمذهبی دارد. برخی از نیروهای غیرمذهبی ایران به خاطر توجه او به نقش روحانیون در مشروطه و برخی از مذهبیها هم به خاطر توجه او به نیروهای غیرمذهبی و روشنفکران غیرمذهبی. همچنین برخی از اقلیتهای مذهبی چون بهاییان به خاطر دیدگاههای او دربارهٔ بهاءالله منتقد او هستند و برخی از چپها به دلیل مواضع او، به او انتقاد دارند.
تولد فریدون آدمیت در خانوادهای فرهنگى ـ سیاسى و معتقد به دانشاندوزی بوده است. در دوره دانشآموزی مدرسه دارالفنون ، کلاس پنجم متوسطه را گذراند و شش ماه بعد نیز از عهده امتحان نهایى مدرسه متوسطه برآمد. در آن زمان بسیار نادر بود که در دوره دوم متوسطه، محصلى بتواند به اصطلاح یکساله دو کلاس برود، مگر این که حقیقتاً درخشان باشد. افراد معدودی از سالخوردگان امروز که صعوبت و جدیت نظامهای آموزشى قدیم را به خاطر دارند، بر این سخن گواهاند. دو ماه پیش از امتحان نهایى متوسطه، پدرش درگذشت و چهبسا ممکن بود از خیال امتحانات نهایى منصرف گردد.
اما به ترغیب ابراهیم حکیمى (حکیم الملک) ، دوست دیرین پدرش که به ادامه تحصیلات دانشگاهى فریدون آدمیت جوان علاقه داشت، کارش را دنبال کرد و از پیش برد. بهترین استادش در دارالفنون، علامه جلال همایى بود که از آموزش عالى او مایه اندوخت. از دبیرستان به دانشکده حقوق و علوم سیاسى رفت و سه سال بعد فارغالتحصیل شد. پایاننامه دانشگاهى خود را درباره زندگى سیاسى میرزا تقیخان امیرکبیر نوشت که دو سال بعد از فارغالتحصیلی، در ۱۳۲۳ ، با مقدمه استادش محمود محمود (۱۳۴۴ ـ ۱۲۶۰) بهصورت کتاب معروف «امیرکبیر و ایران» منتشر شد. فریدون آدمیت، دانشجوى جوان و جدى سالهای ایران بحرانزده جنگ جهانى دوم، از سال ۱۳۱۹ به خدمت وزارت امور خارجه درآمد. هم کار میکرد وهم درس میخواند؛ با هدف تحصیلات عالى دانشگاهى در اروپا یا آمریکا، که این فرصت را خدمت رسمى در وزارتخانه برایش فراهم میکرد. اولین مأموریت او در دى ۱۳۲۳ (ژانویه ۱۹۴۵) دبیرى ساده سفارت ایران در لندن بود.
دوران پنجساله مأموریت در سفارت ایران ، در لندن، براى تحصیل و تحقیق او بارآور بود. در دانشکده علوم سیاسى و اقتصاد لندن، تاریخ سیاسى و فلسفه سیاسى خواند؛ و به حرف یکى از دانشمندان که توصیه کرده بود «براى ادامه تحصیلات به مدرسه السنه شرقیه برود» وقعى نگذاشت. شرقشناسی و تحقیقات خاورمیانهای و اوریانتالیسم را باب طبع خود ندید؛ و به تعبیر کنایهآمیز خودش «علوم غریبه غربیه »به مزاج او بهتر میساخت. از دانشگاه لندن درجه دکترى گرفت و گزارش رئیس آکادمى و استاد تاریخ روابط بینالملل، چارلز وبستر، گواه آینده درخشان او بود: «آقاى آدمیت در تحقیق تاریخ روابط دیپلماسى تهران در دوره اوایل سده نوزدهم، علاوه بر پشتکار و مهارت فنى، نمودار بصیرت و تفکر تاریخى استثنایى است. همچنین در دورههای دیگر تاریخ دیپلماسى «آرشیوهاى وزارت امور خارجه انگلستان، وزارت هندوستان و منابع خطى کتابخانه موزه بریتانیا تحقیق کرده است.بدان مراتب، آقاى آدمیت در تاریخ روابط دیپلماسى ایران در سده نوزدهم دانش استثنایى کسب کرده است و یقین دارم که میتواند تأثیر بزرگى در تحول تحقیقات تاریخى در ایران داشته باشد انتظار دارم در آینده آثار مهمى به وجود بیاورد».
| رساله پایاننامه تحصیلى «آن جوان بسیار آراسته وجدى » [تعبیر استاد: محمود محمود از فریدون آدمیت] پایه کتابى بود که بعدها، استاد محمود محمود بر آن مقدمه نوشت و با نام «امیرکبیر و ایران» به چاپ رسید. در برهوت فرهنگى ایران بحرانزده سالهای جنگ جهانى دوم، این اثر حادثهای بود و هنوز هم حادثهای است که پنجاه سال سالخوردگى از رونق و اعتبار آن نکاسته است.در آن دوران فریدون آدمیت افسر نظاموظیفه بود و عصرها بعد از دانشکده افسرى ، به کافه فردوس میرفت که صادق هدایت و دوستانش در آنجا پاتوق داشتند. دو اندیشمند مهم ایران آن عصر، هدایت و دکتر حسن شهید نورایى (استاد تاریخ وعقاید اقتصادى در دانشکده حقوق ) آن کتاب را پسندیدند و آدمیت را فراوان تشویق کردند. هدایت که بسیار سخت پسند بود و هیچ اثرى را بدون گوشه و کنایه باقى نمیگذاشت، «امیرکبیر و ایران» را ستود و خواندنش را به همه دوستانش توصیه کرد؛ و شهید نورایى نیز ترجمه قطعههایی ، اثر یکى از اقتصاد شناسان نامدار آلمان (در مبحث انتقاد از اقتصاد استعمارى) به آدمیت سپرد که براى جلد دوم «امیرکبیر و ایران» در مبحث اقتصاد، از آن بهره گیرد. آدمیت، همیشه از هدایت و شهید نورایى با احترام قلبى یاد میکند؛ و ناطق ، مورخ شناخته شده و معتبر ایرانى (ساکن پاریس و فعلاً بازنشسته) از قول او میگوید: «هدایت بزرگوارترین انسانى بود که در میان هموطنانم شناختم. در میان هر قوم و قبیلهای و از هر ردهای».
بعد از بازگشت به تهران ، در سال ۱۳۲۸ معاون امور حقوقى شد وبعداز یک سال، به مأموریت در نمایندگى ایران در سازمان ملل متحد رفت . در همان روزهایى که هدایت و شهید نورایى به فاصله یک روز در پاریس درگذشتند. از آن تاریخ تا هشت سال بعد که به مقام وزیرمختارى در همان نمایندگى رسید، در کار سازمان ملل متحد بود؛ خواه در سمت ریاست اداره سازمانهای بینالملل ، خواه به نمایندگى در کمیسیونهای سیاسى و حقوق مجمع عمومى ملل متحد. در سال ،۱۳۳۴ کتاب «جزایر بحرین : تحقیق در تاریخ دیپلماسى و حقوق بینالملل» را به زبان انگلیسى نوشت و در نیویورک منتشر کرد. در کنفرانسهای دیگر هم شرکت داشت : ازجمله در کنفرانس کشورهاى آسیایى و آفریقایی در باندونگ . آدمیت، به قول خود از «لحاظ ورزش فکرى» آن دوران هشت نه ساله را ارزشمندترین دوران خدمت رسمى خود میخواند و حتی بدان دلبستگی عاطفى دارد. شاید بدین سبب که کارنامهاش در سازمان ملل متحد، میخواند با شیوه تفکر بلند جهانشمول او. در ضمن ، او کمابیش حدود بیست سال (۱۳۵۹ ـ ۱۳۳۸) مقام داور بینالملل را در دیوان دائمى حکمیت « لاهه» داشت؛ یعنى حدود پانزده سال بعد از بازنشستگى . دکتر آدمیت بعد از بازگشت از سازمان ملل متحد با سمت مدیرکل سیاسى به مقام سفیر کبیری در سال ۱۳۳۹ رسید و سال بعد به سفارت کبراى ایران در لاهه رفت. دو سال بعد (۱۳۴۲ ) به سمت سفیر کبیری به دهلینو رفت. (زمان نخستوزیری جواهر لعل نهرو) و در بازگشت از هندوستان، به عنوان مشاور عالى سیاسى برگزیده شد. آدمیت در این هنگام ، چهلوپنجساله و در اوج توانایى و کارآمدی و پختگی براى کار ادارى خویش بود که دفتر خدمت دیوانى را «ناگاه و یکباره» بست. در یک نامه معروف سهکلمهای «تقاضاى بازنشستگى دارم » و اگرچه این تقاضا بدون مشاجره از طرف وزیر وقت پذیرفته نشد ، صراحت و قاطعیت مورخ نامدار ایرانى کار خود را کرد و ازآنپس، یکسره به خدمت نشر فکر و درس عقل برآمد، تا به گاه رنجورى و بیمارى که در رسید.
بدیهى است که بررسى اندیشهها و نوشتههای فریدون آدمیت، بهویژه رهآوردهایش در فلسفه تاریخ و تفکر علمى در تاریخ، در این مختصر نمیگنجد. دکتر هما ناطق، مورخ و مؤلف نامدار ایرانى در مقاله «استادم فریدون آدمیت»، تکههایی چند از این خصوصیات را رسیده و در پایان، صریح و صادق نوشته است: «باکى ندارم از این اعتراف که هنوز پس از چهل سال پژوهش در دوران قاجار، هرگاه دستبهقلم میبرم ، بیاختیار با خود میگویم: هشدار که آن آموختهها را از یاد نبرى، سرسرى از سر مطلب نگذرى، آزاد از خویش و دیگران بیندیشى ، اسناد را در ربط با سرخوردگیهای خودت نسنجى و… هنوز از خودم میپرسم اگر آدمیت نوشتهام را بخواند چه خواهد گفت!» . پروفسور ناطق بهدرستی تصریح میکند که در برخورد با تاریخ و تاریخنگاری، آدمیت را ویژگیها و نوآوریهایی است که او را از مورخان زمانش متمایز میکند. نخست، انسجام ذهنى و تداوم فکرى او که به قول خودش «این انتظام» همهجانبه در همهچیز، از طرز اندیشیدن گرفته تا شیوه کار کردن وزندگى روزانهاش، چشمگیر است . چنانکه از پنجاه سال پیش که «تحقیق تاریخ سیاسى » و پژوهش «تاریخ فکر» را درحرکت مشروطهخواهی به دست گرفت، تا به امروز از آن خط فکرى دور نیفتاد، به صحرا نزد، هر اثرش پیشدرآمد اثر دیگر جلوهگر آمد، راه را برنوشته پسین گشود و به قول خود «براى هر حادثه تاریخى حادثه دیگرى» را به دنبال کشید. او در هریک از نوشتههایش ، بخشى از برنامه کارش را باز مینمایاند. در پیشگفتار : «اندیشههای میرزا آقاخان کرمانى » از هدف خود چنین سخن میگوید: «نخست اینکه مقام حقیقى اندیشه گران ایران را تا زمان مشروطیت بازنمایم. تأثیر هر کدام را در تحول فکرى جدید و تکمیل ایدئولوژى نهضت ملى مشروطیت به دست دهم. دوم این که اگر از دستم برآید در ترقى دادن تفکر تاریخى و تکنیک تاریخنگاری جدید در ایران کارکنم و سوم اینکه نوآموزان بدانند که در این مرزوبوم همیشه مردمى هوشمند و آزاده بودهاند که صاحب اندیشه بلند بودند و تن به پستى ندادند.»
باید پذیرفت که هیچکس پیش از او در این زمینه کار نکرده بود. اگر هم نام آن اندیشه گران به گوشمان خورده بود، با افکارشان آشنا نبودیم. قلمرو اندیشهها و آرمانهای آن روشنگران و با آن دولتمردانى که آدمیت برکشید و شناساند، اگر در همه زمینهها یکدست نبودند، اما در یکجا وجه مشترک داشتند که همانا دلبستگیشان بود به ایران و پیشرفت و بیدارى ایران. ابتکارشان در اینکه «پیشروان نشر دانش و فکر» بودند و «هنر و خدمتشان» در اینکه در درجه اول «روشنگرى» را مدنظر داشتند. کسانى که هر یک به سبک خویش و سهم خویش در آزادى و حرکت مشروطیت گامى برداشتند و قلم زدند. ازجمله میرزا آقاخان کرمانى که آدمیت وى را بنیانگذار فلسفه تاریخ و مدنیت و ویرانگر سنتهای تاریخنگاری میشناسد. صفاتى که برازنده خود او نیز هست. او که در بررسى «ریشههای فکرى حرکت مشروطهخواهی» و در درون نظام حاکم، همان خط فکرى همیشگى را در پژوهش افکار طالبوف تبریزى دنبال کرد و میرزا ملکم خان ناظم الدوله را به خاطر خدمتش در «نشر فکر حکومت قانون» و مقامش را بهعنوان «متفکر اصلاحات» ستود، هرچند کردار اجتماعیاش را به خاطر رشوهخواری در همان «فکر آزادى و مقدمه نهضت مشروطیت» نکوهید. نکته مهم دیگر اینکه در «زمین بکر و دستنخورده» تدوین تاریخ سیاسى که با فلسفه تاریخ در پیوند تنگاتنگ بودید، پیش از آنکه کارنامه و افکار اندیشه گران و یا دولتمردان جنبش مشروطه را به دست دهد، نخست وضع اجتماعى و اقتصادى آن دوره را همهجانبه وامى رسد. خواننده را با خود به فضاى زمانه میبرد. بهویژه از «اندیشه ترقى و حکومت قانون» به بعد که از مهمترین نوشتههای اوست. افکار و دیدگاههای حاکم بر هر دوره را از لابهلای رسانههای خطى و مدارک دستاول که هنوز هم زیر چاپ نرفتهاند میسنجد. آرشیوها و اسناد دولتى ایران و اروپا را دستچین میکند و همراه با تحلیل علمى و با چیرگى بر زبان دیپلماسى در اختیار خواننده میگذارد. حق را باید گفت پیش از او کسى با این روش کارآموخته نبود.
در تحلیل اسناد تاریخى و تاریخنویسی مستند شیوه خودش را دارد که منحصر به اوست. به قول خودش «جان کلام» هر سند را به دست میدهد اما اگر هم مستند مینویسند با سند بازی هم میانهای ندارد. چنانکه میگوید «کار مورخ گردآوردن واقعیات از هر قبیل و تلنبار کردن آنها بهصورت خشکه استخوان در موزه آثار باستانى نیست.» درک اسناد «مهارت در فن بهرهبرداری» از اسناد و «دقت در معانى» را میطلبد ـ آشنایى با مسائل باریک «تاریخ دیپلماسى» را میخواهد تا اینکه تاریخنگار بتواند زمانه را در همه ابعادش و سند را با همه دادههایش بسنجد. زیرا تاریخنگار «معمار فکر» است و نه «تنها مدرس افکار» به همین سبب میباید «خود صاحب اندیشه باشد تا قدر اندیشه شناسد» (از شعر و شاعران نیز تا جایى که دل بهسوی شکوفایى اندیشه دارند بهره میگیرد) آدمیت در پى «ثبت وقایع» نیست بلکه با جریان تاریخ و تحلیل عوامل تاریخى سروکار دارد. از همین رو تاریخنگاری به شیوه آدمیت از وقایعنگاری و نقل تاریخ فاصله میگیرد. ولى پژوهشگرى است قائم به خویش و تابهحال زندانى هیچ ایدئولوژى نبوده است. او سهم و نقش اندیشمندان را از هر گروه و دستهای و عقیدهای، از قلم نمیاندازد و نادیده نمیگیرد و آرا «هر دو طرف» را به دست میدهد. نمونه داوریهای او درباره برخى از متشرعین در ارتباط با جنبش مشروطیت است. چنانکه از سیدمحمدطباطبایى و شیخ هادى نجمآبادی «مجتهد وارسته روشن دین» تجلیل میکند، رساله مجتهد درجه اول میرزا محمدحسین نائینى را جداگانه و بهتفصیل بررسى میکند.
به پشتیبانى از نوشته «ارزنده» ملاعبدالرسول کاشانى برمیآید و افکارش را میشناساند. او در کتاب «ایدئولوژى نهضت مشروطیت» (ج ،۲ ص ۴۲۳ و ۴۳۰) از زمان شیخ فضلالله نورى مینویسد «دانستهام اگر مشروطه نباشیم از شر اجانب محفوظ نخواهیم ماند»؛ و اگرچه رویه اجتماعى و سیاسى آن روحانى را تأیید نمیکند، اما در «اجتهاد اسلامى» پایهاش را برتر از طباطبایى و بهبهانى میشناسد و دریکی از مقالاتش در «کتاب جمعه» اعدام او را بهسختی نکوهش میکند. ثمره این داوریهای منصفانه که از تعادل ذهنى و آزادمنشى و اعتدال فکرى آدمیت سرچشمه میگیرند، همانا بیباکی او در خط کشیدن بر افکار باب روز و همهپسند است. دقت او در گزینش، واژههای سیاسى نیز چشمگیر است. به مثل درباره مشروطیت اکتبر واژه «انقلاب» را به کار میبرد. زیرا بر این نظر است که در جنبش مشروطه، «بحران سیاسى» از حالت تعرض جمعى و آشوب و ازدحام شهرها نگذشت. به مجموع این احوال عنوان «انقلاب» را نمیتوان داد. انقلاب مفهوم سیاسى و اجتماعى دگر دارد.
ازاینرو بیشتر تعبیر «حرکت مشروطهخواهی» را که رساتر مینمود در برابر «انقلاب مشروطه» برگزید. بهطورکلی آدمیت با سرسرى نویسى و شتابزدگی بیگانه است. چنانکه میشد براى بیان یک مفهوم و پرداختن یک مطلب مهم ساعتها وقت بگذارد. چنانکه ساختار جمله بهگونهای باشد که در برگرداندن به هر زبان بى کموکاست درآید. نه مفهوم جمله آسیب ببیند و نه ترکیب اصلى جمله تغییر کند. عبارت باید پیریزی نیرومند و بیان دقیق داشته باشد.عبارت آشفته و نادقیق نشان آشفتگى ذهنى نویسنده است. بهعلاوه، بیان علمى با مترادفات نمیخواند. در بیان و معنى باید لغت درست را برگزید و به کار برد. بدون لفاظى خنک. دریافتن واژه صحیح همیشه از فرهنگ لغت و متون ادبى و فلسفه یارى جسته است و در نثر سیاسى شیواتر از او مشکل بتوان یافت شاهد نمونهای است از نوشتههایش درباره سرگذشت مجلس شورا، از سرآغازش تا پایانش در دوره حکومت پهلوى دوم:
«امروز که مردم از سپهسالار یاد میکنند، مسجد و مدرسه و خانه او را به یاد میآورند. دستگاه عمارتى که با جنبش مشروطیت ملازمت تاریخى یافت. مسجد، مجلس وعظ و خطابه بود، مدرسه کانون اجتماع ملى بود، خانه او خانه ملت شد. خانهای که بر آن ماجراها گذاشت. گاه سنگر آزادیخواهان بود، و گاه در روشنایى مشروطیت عیان شد. گاه در تیر، شاهى استبداد فرورفت. گاه جلوه شور وامید بود. گاه آماج تیر بیگانه شد. قزاق بر آن چیره گشت، بوم در آن لانه کرد.» (اندیشه مترقى و حکومت قانون ص۴۷۳) زیباتر از همه، نثر استوار و پاک و ماندگار او در وصف خوى و منش میرزا تقیخان امیرکبیر، در کتاب «امیرکبیر و ایران» که مثل قطعه موسیقى دلکش و مسحورکنندهای، هوشربا و عمیق، دل و حافظه را در چنگال نیرومند خود میگیرد و خواننده کتاب را به خواندن، خواندن و باز هم خواندن، ترغیب میکنند؛ باید خواند و ایمان آورد که چنین تحقیق و چنین نگارش، کار هر کس نیست.
بیشتر کتابهای دکتر فریدون آدمیت در سالهای بعد از بازنشستگى او از خدمات وزارت امور خارجه منتشرشده و بخش اعظم آنها را ناشرانى همت کرده و به چاپ رساندهاند که از نام و آرم انتشاراتشان در بازار کتاب امروز، کمتر نشانى هست. کتابهای پرارزش او، امروز بهآسانی دستیاب نیستند و این خسارتى است که بر جامعه فرهیختگان اهلقلم و اهل تحقیق وارد میشود.
شرافت علمى و پاکیزگى اخلاقى او بین افرادى که سعادت آشنایى با او را دارند، «ضربالمثل سایر» است. صراحت برنده و دیرآشنایى او از این محبوبیت اخلاقى بین آشنایان را نکاسته است. به قول یکى از صاحبنظران، اخلاق و منش دکتر آدمیت، نمونهای است از نوعى مذهب منسوخ که باید شرحش را در کتابها خواند و در زندگى امروز، نادر و بلکه نایاب است. فریدون آدمیت براى اهل قدرت از هر فرقه و هر مسندى، بهقولمعروف «فاتحه هم نخوانده» و همه او را به آزادگى میشناسند. به همان صورت از تواضع کاذب و فروتنى ریایى هم بیزار است و آن را دور از بزرگوارى بلکه از خوى بردگى و از عوارض دستگاه استبدادى میداند. به شرافت علمى شاخص و به حرمت روشنفکرى حقیقى و اصیل پایبند است. هرگز دیده نشد که از کسى سند یا مدارک تاریخى بگیرد و یا نکتهای بشنود و منبع آن را ذکر نکند. مجموعه آثارش بر این معنى گواهى میدهد. هر کس هم که از او سند و مدرک منتشرنشدهای میخواست، آن را با گشادهدستی در اختیارش قرار میداد. معروف است که تلفن منزل دکتر آدمیت هیچگاه بوق اشغال نمیزند. چون بهندرت بیش از دو سه دقیقه تلفنى با کسى حرف میزند اما اگر از او مطلبى را درباره تاریخ یا موضوع دیگرى میپرسیدند حتى ممکن بوده است تا نیم ساعت باحوصله پاسخ بدهد و گاهى اوقات نیز درباره پرسشى که از او شده بود، میخواست چیزى را اضافه کند و خودش دوباره تلفن میکرد و آنقدر توضیح میداد که مطمئن شود، مخاطبش مطلب را در دست فهم کرده است. بسیارى از دانشجویان او که ادامه تحصیلات عالى را در دانشگاههای معتبر غرب گذراندهاند، بر عظمت و برترى او به بسیارى از استادان خارجى گواهى میدهند. این است، چکیده قضاوت جمعى از فرهیختگان تاریخ فکر و اندیشه درباره مردى که بهراستی مصداق صدیق نام خویش است. دکتر فریدون آدمیت.
– آدمیت برای مدتی از بیماری آمفیزم رنج میبرد.وی بر اثر شدت یافتن بیماری گوارشی و تنفسی که مدتها به آن ابتلا داشت از چند هفته قبل از مرگ در بیمارستان تهران کلینیک بستری بود و در نهایت در بعدازظهر دهم فروردین سال ۱۳۸۷ در ۸۸ سالگی در این بیمارستان درگذشت و در مقبره خانوادگیاش در بهشت زهرای تهران دفن شد.
– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com