دنیاى رنگینکمانی بچهها!
محمد شمخانى:
نوشتههای مرتبط
کتابهای درسى شاید یکى از بنیادیترین بزنگاههای برخورد هر بینندهای با واقعیت شکل و شالوده تصویر است که مگر در موارد معدودى همه در سنین خیلى پایین رقم میخورد و در شناخت و شعور تصویرى یک کودک و شکلگیری تصور او از گستر ه گشوده «دیدن» و از دنیا و قیاس میان پدیدهها، تأثیر غیرقابلانکاری دارد. ظهور هنرمندى چون «غلامعلى مکتبى» در هنر مدرن و معاصر ایران درست از یک چنین زمان و زمینه مهم و ملموسى آغاز میشود…
متولد اردیبهشت ۱۳۱۳ اهواز
فارغالتحصیل رشته نقاشى از دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران ۱۳۳۸
۶سال ادامه تحصیل نقاشى در «بوزار» پاریس
۴۵سال تصویرگرى کتابهای درسى و کمکدرسی کودکان و نوجوانان
تصویرگرى مجلات «پیک» در سالهای پیش از انقلاب، ۱۱سال تدریس در دانشگاه تهران، هنر، الزهرا، آزاد و دانشکده صداوسیما ۱۳۷۵ـ۱۳۶۴
تصویرگرى بیش از ۵۴عنوان کتاب غیردرسى کودکان و نوجوانان
تصویرگرى کتابهایی چون «قصه خوب مریم»، «زخمزبان»، «ابلق»، «آسمان هنوز آبى است»، «مرزباننامه»، «دست کوچولو، پا کوچولو» و…
برگزیده دومین نمایشگاه هنر گرافیک ایران
دریافت لوح تقدیر ویژه کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان ۱۳۷۴
برگزیده پنجمین جشنواره مطبوعات کودک ۱۳۷۵
جایزه بهترین تصویرگرى جشنواره کتاب کودک و نوجوان کانون ۱۳۷۸
دریافت لوح تقدیر چهارمین نمایشگاه بینالمللی آثار تصویرگران کتاب کودک ۱۳۷۸
دریافت جایزه بهترین روى جلد و جایزه ویژه (براى مجموعه آثار) نهمین جشنواره کتاب کودک کانون
شرکت در بى ینال تصویرگرى «براتیسلاوا» در سالهای ۱۹۹۸ و ۲۰۰۲
تقدیرشده ازسوى انجمن تصویرگران کتاب کودک
تقدیرشده دفتر کتابهای کمکآموزشی ۷۸
کتابهای درسى شاید یکى از بنیادیترین بزنگاههای برخورد هر بینندهای با واقعیت شکل و شالوده تصویر است که مگر در موارد معدودى همه در سنین خیلى پایین رقم میخورد و در شناخت و شعور تصویرى یک کودک و شکلگیری تصور او از گستر ه گشوده «دیدن» و از دنیا و قیاس میان پدیدهها، تأثیر غیرقابلانکاری دارد. ظهور هنرمندى چون «غلامعلى مکتبى» در هنر مدرن و معاصر ایران درست از یک چنین زمان و زمینه مهم و ملموسى آغاز میشود. هنرمندى که بینش بالا و والا و کمالیافته خود را از جهان عینى به جهان یکسر ذهنی کودکان کشانده است و چهل و چند سال از همراهى با آنها دریغ نکرده است. بهطوریکه حالا کمتر کسى را در این سرزمین میتوان یافت که درس خوانده باشد و رد پاى خیال مکتبى را در کیف و کتابهای درسى و کلاسهای درس ندیده باشد. تصویرهاى سادهای که در درک سختیهای درس و در باز کردن کتابهای خشک و نشان دادن راههای دیگر، آنهم در آغاز درگیرى با دنیاى بیرون، بسیار مؤثر بودهاند و تأثیر خود را تا آستانه بزرگسالی و سلطه و سیطره تصور بر تصویر و واقعیت بر خیالى گرى حفظ کردهاند.
مکتبى برخلاف چهرههای منعطفى که سالها است در طراحى و تصویرگرى و تزیین کتابهای درسى و داستانى و آموزشى و علمى کودکان و نوجوانان از خود نشان داده، در نگاه نخست با آن سبیلهای پرپشت و موهاى به پشت خوابیده و شکم به نسبت برآمده و عینک درشت چهرهای بسیار مصمم و جدى دارد که از نزدیک شدن ناگهانى آدم به او جلوگیرى میکند. در گذار از این چهره خشک و ظاهر غلطانداز، که صدالبته از سرشارى و نشاط پیرمرد در عالم پیرى نیز سخن میگوید، به عالمى از آرامش میرسی که دامنههای آن حتى به طنز و کاریکاتور نیز میرسد.
کاریکاتورهایى کودکانه که شاید کمتر آدم بزرگى را به خنده بنشاند، اما در جریان و سریال خود به خونى که در رگهای یک کودک هست، خنده را یکباره و یکجا به لبهای او میآورد و به چشمهایش میکشاند و مینشاند. ردپاى این لبخند را در نگاههای خود نقاش نیز میتوان یافت و آنهم وقتیکه به انبوهه کارهایش نگاه میکند و از انبوهش آنها به وجد میآید.
از این که عمرش را داده و داد بچهها را از بزرگسالی و از دنیاى بسته آن بازپس گرفته است: «با جدیت و علاقه خاصى که به دنیاى بچهها داشتم، همه زندگیام را گذاشتم براى نقاشى کودکان. قبل از دبستان تا دبیرستان. هنگام کار احساس زندگى میکنم و خوشحالم از اینکه دارم کار مفیدى انجام میدهم.
تصاویر مکتبى از فرط سادگى و صراحت اغلب قابل تفسیر نیست و درگیر همان محدودیت واژگانى زبان کودکانه است و گاه البته و بیشتر در کتابهای غیردرسى (شعر و داستان) از این قاعده مستثنا میشود و فراتر میرود و به گشایش بیشترى میرسد که ریشه در سنتهای تصویرى ایران نیز دارد و یادآور نوع تصاویرى است که دیدهایم و احیاناً در ذهن ساختهایم. در این مورد و درباره رویکرد به سنت، حتى گاهى میتوان کارهاى این هنرمند را به همان هنر میانه «سقاخانه» تحویل کرد و به تأویل درآورد. منتها اینجا و در آثار مکتبى ـ همانطور که باید ـ روایت نیز میآید و از بار تجریدى و انتزاعى نقاشیها میکاهد و آنها را به واقعیت نزدیکتر مینماید. واقعیتى که البته چندان شباهتى به واقعیت برى و بیرونى ندارد و بسته به حال و هواى کتاب انعطاف میپذیرد و با تخیلات کودک ـ از راههایی که نقاش دیده و اندیشیده و پیشبینی کرده است ـ پیوند میخورد: «با گذشت ۴۵ سال از کار تصویرگری کتابهای درسى و مجلات کمکآموزشی و کتابهای شعر و قصه براى کودکان و نوجوانان توانستهام تجربههایی کسب کنم که به نظر اساسى و منطقى میآید. تصویرى که براى کودک نقاشى میشود، ضمن رعایت برداشت شخصى از موضوع باید به ایجاد ارتباط حسى و منطقى بین خط و رنگ و ترکیببندی و ایجاد نوعى هماهنگى و ارتباط بین متن و تصویر به شکلى عینى و حسى با کمک گرفتن از رنگهای شاد و زنده و دلپذیر و درعینحال متناسب با سطح فهم مخاطب بیانجامد و خطوط، ساده و راحت و درعینحال پویا و تأثیرگذار باشد تا مخاطب کم سن و سال این تصاویر بتواند بهآسانی با آن ارتباطى حسى برقرار کند و درنهایت از نگاه کردن به آن لذت ببرد و به خیال بنشیند. یکى دیگر از آن نکات، ایجاد نوعى هماهنگى دلنشین بین عناصر تشکیلدهنده تصویر است تا بهگونهای هر جزء آن ترکیببندی کاملکننده باقى آن کمپوزیسیون باشد. در کمپوزیسیون رنگى یک تصویر موفق چنین ضرورتى نیز وجود دارد.»
چیزى که به آفرینه اى تصویرى مکتبى، تعادل و توازن میبخشد. همین گردش رنگ در آنها است و صراحتى که در رنگ گذارى بدوى و بنیادى کودکان نیز میبینیم. این ویژگی یکى محصول هم ذات پندارى هنرمند با مخاطبى است که آن را بهدرستی و دقت میشناسد و یکى از همان شناخت و تجربههایی برمیخیزد که گرد سفید پیرى را روى موهاى او پاشیده است: «باید همواره در نظر داشت که هر تصویرى نمیتواند میل کودک را به دیدن ارضاء کند و بنابراین باید درخور ادراک، سلیقه و ذهنیتهای او باشد و این امکان را به او بدهد که در خیال خود سیر کند و نادیدهها را ببیند و آموختنیها را هم بیاموزد. هنرمندى که سعى میکند افکار و اندیشههای خود را در قالب هنر خود اظهار کند و از این طریق نتیجه بگیرد، همواره سعى در شناخت مخاطبان خود دارد و همیشه در این اندیشه است که چگونه باید عمل کند و چه راهى را براى رسیدن به هدف انتخاب نماید.»
مطمئنترین راه شاید همان راهى باشد که همواره روى آن تأکید شده و دال بر همرنگى و همزبانی با کودک است و گشودن زبانى که کودک آن را بلد است و با آن بیان میکند و مقصود خود را میگوید و میرساند. اینجا و در کار تصویرگرى کودک هم ـ همانطور که مکتبى با آثارش نشان داده ـ قالب مشخص و منتظمى نیست و فقط منظور باید به بهترین شکل و شیوه رسانده شود. چیزى که شاید در بسیارى از تصویرگریهای امروز کودکان خطخورده است و جاى آن را تظاهرات آرتیستیک، تفننى ، تجربى و موردى گرفته است.
عنصر شباهت در دنیاى کودکان عنصر بنیادینى بهحساب میآید: این را «آنتوان دوسنت اگزوپرى» با شاهکارش «شازده کوچولو»، «هانس کریستین آندرسن» با داستان «لباسى براى پادشاه»، «شل سیلوراستاین» با مجموعه آثارش و کسانى چون «فردریک کلماین» در «نقاش و قوهاى وحشى» خیلى خوب نشان دادهاند.
به این مؤلفه میتوان بزرگنمایی و کوچک نمایى و اغراق را افزود که بسته به موضوع و مضمون در آثار غیردرسى مکتبى نیز بهوفور و بهوضوح دیده میشود. همین مؤلفهها اما، وقتى به کتابهای درسى میرسیم به قالب مشخصتری تقلیل و تنزل مییابد که هم همگانى بودن جایگاه تصویر را میرساند و هم محدودیتهای بوروکراتیک کتابهای درسى را و درعینحال به مرکز و مدار مشخصى که آفریننده آنهاست، بازمیگردد و از سرچشمه خلاقیتهای او سیراب میشود. به همین منظور هم هست که باز باید بین آثار درسى و غیردرسى مکتبى ـ که البته همدرسهایی با خود دارند ـ فرق و فاصلهای قائل شد. در یکى بازتر به نظر میرسد نقاش و در یکى به نظر راحتتر میآید. با این حساب اما، همه آثار طعم تصاویر منحصربهفرد او را در عرصه تصویرگرى کودک و نوجوان دارد.
کمتر پیش میآید که مکتبى زبان به گلایه بگشاید و این را شخصیت دوستداشتنی و کودکانه او به ما میگوید که از بدجنسیهای شایع دوران بزرگسالی دور مانده و دور نگه داشته شده است. این ویژگى اما، وقتیکه بهعنوان یک بنیانگذار و پیشکسوت درباره مسائل فنى کارش سخن میگوید به شکل دیگرى بروز میکند و از مرتبه خطاب قرار دادن شخص و هنر خاص فراتر میرود: «متأسفانه در بسیارى موارد دیده شده که هنرمند بهقصد آموزش، به نحوى مانع بروز خلاقیت مخاطبان خود میشود و بهقصد تقویت فکرى و احساسى او، خودانگیختگى درونیاش را نسبت به تصویر کاهش میدهد و به زعم خود بارى از فکر و اندیشه را در ذهن مخاطبان خود متراکم میکند و بدین ترتیب مانع ایجاد معرفت در او میگردد. یا گاهى بهقصد شکوفایى استعداد و ذخایر درونى او کارى انجام میدهد و مانع تحقق چنین چیزى میشود و یا با انباشتن بارى از دانستهها و تجربهها در برابر مخاطب مانع دستیابى او به مجهولات میشود و درنهایت بهقصد یارى، مانع کشف طبیعى سرمایههای فطریاش میشود. درست همانگونه که بهقصد بارورى اندیشهها و قریحهها، مانع اندیشیدن و نیز جوشش ذوقیات او میشود. ازجمله جذابیتهای هنر، تأثیرگذارى ساده و راحت براى کان روح و جان آدمى است که تا زنده است آن نیز در فکر و اندیشه زنده و جارى است.»
مکتبى در سال ۱۳۱۳ و در اهواز به دنیا میآید و بعد از گذراندن مراحل مقدماتى تحصیل در همان شهر، راهى تهران میشود و با رتبه اول کنکور وارد دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران میشود و در سال ۱۳۳۸ ازآنجا فارغالتحصیل میشود. او بلافاصله و بعد از طى دوران دانشکده به نقاشى و بهویژه تصویرگرى میپردازد. تصویرگرى مشترک سه جلد کتاب تاریخ قبل و بعد از اسلام و جغرافیاى ایران به همراه «پرویز کلانترى» و «محمد زمان زمانى» و سه سال همکارى با انتشارات فرانکلین از تجربیات آن زمان مکتبى بهحساب میآید که نیمهکاره میماند و مقدمهای میشود براى عزیمت او به فرانسه و پیگیرى تحصیلاتش در بوزار .
این دوره هم ۶ سال طول میکشد و دوباره ایران و دوباره کار نقاشى و تصویرگرى و بهویژه تصویرگرى کتابهای درسى و کمکآموزشی که گاهى به طراحى پوستر و کارهاى گرافیکى نیز پیوند میخورد. استخدام در وزارت آموزشوپرورش آن زمان، زندگى هنرمند را در مسیر مستقیم تصویرگرى براى کودکان و نوجوانان میاندازد و رفتهرفته فعالیتهای او را به این حوزه کلیدى و بنیادى محدود میکند. مکتبى کار تصویرگرى کتابهای شعر و داستان و همچنین تدریس در دانشگاه را از سال ۱۳۶۴ آغاز میکند. تصویرگرى بیش از ۶۵ کتاب غیردرسی و ۱۱ سال تدریس مداوم و مستمر در دانشگاه تهران، دانشگاه هنر، دانشگاه الزهرا، دانشگاه آزاد و دانشکده صداوسیما ازجمله فعالیتهای دیگرى است که او تاکنون به آنها پرداخته است. وى به غیر از دانشگاه تهران که در آن نقاشى درس داده در دیگر مراکز دانشگاهى تصویرسازى و مبانى رنگ را بهصورت عملى تدریس کرده است. مکتبى بهرغم تقدیرهاى مختلف و متعددى که از او بهعنوان یکى از بنیانگذاران تصویرگرى کتابهای کودک و نوجوان شده، هنوز و همچنان به آفرینش مشغول است و یکى دو روز هفته را هم در همان سازمان کتابهای درسى و کمکآموزشی میگذراند تا هم از تجربههای خود به دیگران انتقال دهد و هم از هنر خود بهرهمند شود. وقتى از او میپرسم که بعد از این همه سال به چه چیزى فکر میکند و چه چیزى برایش مهم است، با همان گرماى جنوب و همان تواضع مثالزدنیاش میگوید: «آنچه این اواخر برایم مهم مینماید، همان دنیاى کودکان است که اسمش را گذاشتهام دنیاى رنگینکمانی کودکان. به خاطر صداقتى که این دنیاى پاک و بى غل و غش دارد، راستش از دنیاى بزرگترها بریده و فاصله گرفتهام.» این را ساعت ۳ بعد از نیمهشب و در اوج و انتهاى تنهاییاش میگوید نقاش
– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com