انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره غلامحسین غریب، نوگـرا و خروشان

پیر پر شکایت ما، آن سوى میز نشسته است، در کافه‌ای در خیابان آپادانا… با مهارت وصف‌ناپذیری، اسباب پیپ قدیمی‌اش را مهیا می‌کند تا در هیأتى که گویى هرگز از او جدا نبوده است، خود را در ابر سیاه دود، محو کند.

پیر ملول ادیب است و موسیقیدان، نه از تبار ادیبان و هنروران نوکیسه امروز که آب در هاون هنر و ادب می‌کوبند و نه از قبیله ادبا و هنرمندان کهنه دیروز که مرقع زرین میراث اجدادی‌شان را بر دوش دارند و فخر آن می‌فروشند……

– ادیب، موسیقیدان و نوازنده کلارینت، متولد ۱۳۰۲ تهران

ـ ورود به هنرستان موسیقى

ـ بهره‌مند از آموزش نوازندگان چک و اسلواکى هنرستان در ۱۳۱۸

ـ یادگیرى درس هارمونى نزد پرویز محمود و همکارى با ارکستر او

ـ همکارى با اداره هنرهاى زیبا براى گردآورى ترانه‌های محلى ایران و سفر به نواحى زیر نظر لطف‌الله مبشرى ۱۳۲۵

ـ عضو هیأت مؤسس پنج نفره ارکستر سمفونیک تهران

ـ اولین نوازنده ساز بادى ارکستر سمفونیک

ـ انتشار داستان ساربان با ویرایش نیما یوشیج ۱۳۲۷

ـ تأسیس انجمن هنرى خروس‌جنگی همراه با جلیل ضیاءپور، حسن شیروانى و منوچهر شیبانى۱۳۲۸

ـ انتشار پنج شماره مجله خروس‌جنگی تا ۱۳۲۹

ـ پیوند هوشنگ ایرانى به انجمن و انتشار دوره دوم نشریه و اعلام بیانیه هنرى انجمن خروس‌جنگی با نام «سلاخ بلبل»

ـ انتشار مجموعه شعر و نثر «شکست و حماسه» ۱۳۳۲

ـ همکارى با مجلات «هنر نو» و «آپادانا »که با همت سهراب سپهرى و ابوالقاسم مسعودى منتشر می‌شدند.

ـ سفر به ایتالیا براى تحصیل و تحقیق در سازهاى بادى کلارینت و ساکسیفون

ـ بازگشت به ایران و پذیرش سمت ریاست هنرستان‌های موسیقى ایران و رئیس کنسرواتوار آزاد موسیقى

ـ نزدیک به دو دهه ریاست کنسرواتوار و هنرستان

ـ انتشار مجموعه داستان قصه گوى میدان پرآفتاب ۱۳۴۰

ـ انتشار داستان «خون مهر » توسط وزارت فرهنگ و هنر ۱۳۵۰

ـ کناره‌گیری از ریاست هنرستان و اشتغال در وزارت فرهنگ و هنر ۱۳۵۱

ـ تدریس موسیقى و نوازندگى کلارینت و ساکسیفون در مدرسه هنر و ادبیات تا ۱۳۸۱ و…

پیر پر شکایت ما، آن سوى میز نشسته است، در کافه‌ای در خیابان آپادانا… با مهارت وصف‌ناپذیری، اسباب پیپ قدیمی‌اش را مهیا می‌کند تا در هیأتى که گویى هرگز از او جدا نبوده است، خود را در ابر سیاه دود، محو کند.
پیر ملول ادیب است و موسیقیدان، نه از تبار ادیبان و هنروران نوکیسه امروز که آب در هاون هنر و ادب می‌کوبند و نه از قبیله ادبا و هنرمندان کهنه دیروز که مرقع زرین میراث اجدادی‌شان را بر دوش دارند و فخر آن می‌فروشند.

پیر ما از نسل نیما و دوست و یار دیرین على نورى اسفندیارى است. آنگاه که هنوز سخن نو در زندان کهنه‌پرستی هنر این سرزمین گفتن، ناممکن می‌نمود، سخن از حرف تازه گفتند و تازه زدند. رند خلوت‌گزیده ما، امسال پا در هشتاد و دومین سال زندگی‌اشمی‌گذارد. کارنامه غلامحسین غریب، گواه از یک‌عمر تلاش بى شائبه و خالصانه براى دفاع از هنر نو دارد. چشم‌هایش وقتى صحبت از هنر نو می‌شود، مصمم است که همه‌چیز را قربانى آن معیار هنر نابى کند که خوب می‌شناسد و وقتى به مهر نگاهت می‌کند، چشم‌هایشدریچه‌ایمی‌شوند به قلب بسیار مهربان و رئوفى که دارد.
کافه مهجورى نزدیک خانه‌اش، تا همین یکى دو سال پیش، پاتوق عصرهاى غریب بود. گاه تنها بود و هرازچندگاهى هم مرحوم امانوئل ملک اصلانیان دوست و هم‌دورهقدیمی‌اش و یا علیرضا مشایخى، آهنگساز نوجوى ایرانى، به او می‌پیوستند تا هم از حال و احوالات هم باخبر باشند و هم شعله آتش نقد را در سر شوریده ، حفظ کنند…
نخستین بار در مدرسه هنر و ادبیات دیدمش. با همان اوصافى که از اطلاعات پراکنده درباره او از سال‌ها پیش داشتم.
\ اما کیست این غلامحسین خان غریب؟
او سال۱۳۰۲ به دنیا آمده و کودکى و نوجوانى را در محله سرچشمه تهران سپرى کرده است. اندوخته‌های ادبیات کوچه‌اش را باید به همان سال‌های زندگى در محله سرچشمه نسبت داد. غلامحسین غریب از نزدیکان عبدالعظیم غریب از بنیان‌گذاران دستور زبان فارسى است. نوجوانى او با شکوفایى یک دوران تازه براى موسیقى و در مجموع براى هنر در ایران همراه بوده است. اداره موسیقى کشور در همان سال‌ها تشکیل می‌شود و نوازندگان چک و اسلواکی براى تدریس سازهاى کلاسیک غربى به ایران می‌آیند و در هنرستان‌های موسیقى آن دوره، مشغول به تدریس می‌شوند. غریب هم که به جمع هنرجویان هنرستان موسیقى پیوسته بود، در سال‌های حدود ۱۳۱۸ از حضور این نوازندگان، براى یادگیرى ساز بادى کلارینت بهره‌مندمی‌شود. حشمت سنجرى، مرتضى حنانه، حسین ناصحى، ثمین باغچه بان و… همه از همکلاسی‌ها و هم‌دوره‌ای‌های او محسوب می‌شوند که از جمله مهم‌ترین بانیان جریان موسیقى جدى در سال‌های بعد بوده‌اند. موسیقى ایرانى نیز در همین دوران با حضور کلنل علینقى وزیرى و شاگردان مکتب او، ابوالحسن صبا و روح‌الله خالقى، دوران تغییر و تجربه‌های تازه را سپرى می‌کند. غریب به یاد می‌آورد که «آن زمان من و حنانه، در سال‌های سوم و چهارم متوسطه هنرستان مشغول به تحصیل بودیم. بعد از کلاس می‌ماندیم و تمرین‌های ارکستر ایرانى را که زیر نظر سروان آژنگ و با حضور صبا، خالدى، سماعى و حسین تهرانى اجرا می‌شد، به تماشا می‌نشستیم. هم من و هم حنانه به این موسیقى دل‌بستگی شدید داشتیم. حنانه با ماندولین و من با کلارینت آوازها و تصنیف‌های ایرانى را اجرا می‌کردیم» در این سال‌ها پرویز محمود با پایان تحصیلات موسیقى، به ایران آمده بود. غریب و دیگر دوستان او، به کلاس درس هارمونى شتافتند و بعدها در شکل‌گیری ارکستر محمود، یار و همراه او شدند. «براى ارکستر برخى سازهاى بادى همچون کلارینت و فاگوت را در اختیار نداشتیم، امکان تهیه آن هم نبود و اجازه خروج ساز از هنرستان را هم نمی‌دادند. تصمیم گرفتیم، براى تمرین از هنرستان بیرون ببریم و بازگردانیم. من هم کلارینتم را در آستینم پنهان می‌کردم و براى تمرین ارکستر محمود، به بیرون از هنرستان می‌بردم و می‌آوردم» همه این شور و شوق بود که به تشکیل نخستین ارکستر سمفونیک مستقل در ایران منجر شد و زمینه‌های پیدایش ارکستر سمفونیک تهران را فراهم آورد«همان اوایل چند کنسرت مهم با ارکستر اجرا کردیم، مهم‌ترین آن در تالار دبیرستان البرز بود که تک‌نوازی ویلن آن را آقاى روبیک گریگوریان نوازنده چیره‌دست ویلن و موسیقیدان بزرگ ایران بر عهده داشت. حضور او نوید وامیدى بود بسیار زیبا براى پرویز محمود و هم براى ما نوازندگان جوان‌تر که با دنیایى از امید، براى گسترش موسیقى علمى کشورمان تلاش می‌کردیم.» در همین سال‌ها غلامحسین غریب براى گردآورى ترانه‌ها و موسیقى محلى ایران با گروهى زیر نظرلطف‌الله مبشرى، سفر به نواحى ایران را آغاز می‌کند و تا سال‌های متمادى ادامه می‌دهد. حسین ناصحى، ثمین باغچه بان، فریدون فرزانه و امین‌الله شهیرى از دیگر اعضاى گروه جمع‌آوری موسیقى محلى ایران بودند که نسل نخست گردآوران موسیقى نواحى ایران را نیز تشکیل می‌دهند. فضاى تغییر و تحولات بنیادین و جو نوجویى هنرى همچنان که در موسیقى نمود داشت، در ادبیات و سایر هنرها نیز رنگ جدى به خود گرفت. عصر، عصر کافه‌ها، پاتوق‌هاو کانون‌های روشنفکرى بود و غریب همچنان که در جریان اجتماع هنر موسیقى پیشرو بود، در عرصه ادبیات نیز با نوجوترین جشن‌های ادبى آن زمان، همراه شد. او دوست نزدیک نیمایوشیج پدر شعر معاصر ایران بود و با تمامى پیش‌قراولاننهضت‌های مدرنیست هنرى در جامعه آن روز ایران، مراوده داشت. غریب در آن سال‌ها همپاى حضور پررنگش در جریان شکل‌گیرینحله‌های موسیقى کلاسیک غربى همچون تأسیس ارکستر سمفونیک تهران، به‌عنوانداستان‌نویس و شاعر، در محافل نوجوى ادبى نیز چهره‌ای شناخته شده بود. سال ۱۳۲۷ نخستین مجموعه داستان او با نام «ساربان» انتشار یافت.
«نه شب بود نه روز، درست همان موقعى بود که همه‌چیز رنگ خود را عوض می‌کند و زمان با این تغییر رنگ، روزى یک‌مرتبه، سر انسان را گول می‌زند. گویا در این‌طور مواقع، تاریکى و روشنایى، یواشکى با هم ساخته، قلم موهاى شکسته و کهنه عهد عتیق را به دست رنگرزها می‌دهند و آن‌ها هم با عجله و شتاب و تندتند رنگ‌ها را عوض می‌کنند» ساربان با این جملات آغاز می‌شد. داستانى که ویرایش آن را نیمایوشیجبر عهده داشت. نیما به غریب می‌گوید: داستان را در یک‌سوی دفتر پاک‌نویس کن و سوى دیگر آن را سفید بگذارد. نیما در صفحه سفید براین داستان زیبا، با مداد گلى، حاشیه می‌نویسد و متن داستان را هم ویرایش می‌کند. او در پایان این دفتر براى غریب نوشته است: «هرقدر هنرمند بیشتر جذب شده است و با دیده‌های خود بیشتر زیست کرده است، بیشتر هم جذب می‌کند و بیشتر هم جذب می‌دارد. تفاوت نویسندگان بزرگ با دیگران از این ممر است که آموخته است، عادت کرده است. اما اساس آن را زندگى است که می‌سازد، چیزى بیش از این نمی‌توانم گفته باشم. امیدوارم در صفحات سفید طرف راست داستان شما که براى قلم من سفید گذاشته‌اید، یادداشت‌های با فایده‌ای چه در زمان خودم و چه بعد از خود براى شما که شما را دوست می‌دارم، باقى گذاشته باشم.»
این یادداشت‌ها یکى از مهم‌ترین آثار قلمى نیما درباره داستان‌نویسی معاصر است و حقیقت آن است که غریب هم در میان داستان‌هایش زیسته و از جهان پیرامونش نقبى به خاستگاه شعرها و داستان‌هایش زده است. او این تجربه را مدام با خود تکرار می‌کند. حتى امروز که بیش از پنجاه سال از انتشار نخستین داستان‌هایش گذشته، این رابطه درون و بیرون را حفظ کرده است. مصداق این ادعا یادداشت‌هایی بود که چند سال پیش به خواهش دوستانش می‌نوشت؛ او در قالب نامه‌هایی براى دخترک خیالى ذهنش «آلاله» داستان موسیقى و فرازوفرود امروز و دیروزش را روایت کرده است. سال ۱۳۲۸ غریب مهم‌ترین انجمن هنرى نوگراى آن دوران را با نام «انجمن هنرى خروس‌جنگی» به راه می‌اندازد و مجله‌ای نیز با همین عنوان منتشر می‌شود. دفتر خروس‌جنگی در کارگاه نقاشى حسین ضیاپور از پیشکسوتان نقاشى مدرن ایران در خیابان تخت جمشید بود. این دفتر در سال‌های اواخر دهه بیست یکى از مهم‌ترین مراکز تجمع هنرمندان نوگراى آن روز ایران شد.
نیمایوشیج، بهمن محصص ، سهراب سپهرى و بسیارى دیگر از روشنفکران و هنرمندان نوجوى آن دهه، در دفتر این انجمن گرد هم جمع می‌شدند و به بحث و جدال و گفت‌وگومی‌پرداختند. دوره اول مجله از سال ۱۳۲۸ تا ۲۹ در پنج شماره منتشر شد . در اواخر سال ۱۳۲۹ هوشنگ ایرانى ، شاعر، نقاش و مترجم نوگرا و گوشه‌گیر که از دوستان غریب بود به انجمن پیوست. اردیبهشت ۱۳۳۰ دوره تازه مجله شروع شد. با یک بیانیه تندوتیز هنرى به نام «سلاخ بلبل» که موضع هنرمندان خروس‌جنگی را در قبال سنن و قوانین هنرى گذشته نشان می‌داد. بند نخست بیانیه با امضاى غلامحسین غریب، حسن شیروانى و هوشنگ ایرانى این‌گونه آغاز می‌شد «هنر خروس‌جنگی ، هنر زنده‌هاست. این خروش تمام صداهایى را که بر فراز هنر قدیم نوحه‌سراییمی‌کنند، خاموش خواهد کرد».

زنده‌یاد سیروس طاهباز در کتابى که درباره زندگى هوشنگ ایرانى نگاشته ،درباره این دو دوره فعالیت انجمن خروس‌جنگی نوشته است: در دوره اول هدف «همچنان که خود نوشته‌اندبالا بردن سطح معرفت عمومى است … نوآورى بامحافظه‌کاری همراه است ، اما دوره دوم … راه و رسم دیگرى داشت ، ستیهنده و همچون نامش جنگى بود» هرچند نشریه خروس‌جنگی در همان سال به کار خود پایان داد، اما نحوه نگرش و روحیه خوى غریب و دیگر همراهان او، تأثیرى جدى در فضاى هنر آن روزگار داشت. روحیه‌ای که هنوز هم در غریب زنده مانده است و بی‌علت نیست که مرحوم طاهباز کتاب خود را با این عبارت به او تقدیم کرده است: «از سر ارادت این مجموعه را تقدیم می‌کنم به غلامحسین غریب که همچنان خروس‌جنگی مانده است و امیدوارم بیش بماند » در سال ۱۳۳۲ مجموعه شعر و نثر «شکست و حماسه» از غریب منتشر شد . در همین دوران با مجلات هنر نو و آپادانا که با همت سهراب سپهرى و ابوالقاسم مسعود منتشر می‌شد ، همکارى داشت. در این میان جذبه موسیقى رهایش نکرد و براى تحصیل و تحقیق در سازهاى بادى کلارینت و ساکسیفون به ایتالیا رفت و پس از بازگشت به ایران ، ریاست هنرستان‌های موسیقى و کنسرواتوار آزاد موسیقى را پذیرفت و نزدیک به دو دهه ریاست این دو مرکز را بر عهده داشت.دوره او ، دوره تدوین نظام‌های تازه درسى در کنسرواتوار و هنرستان بود وهم او بود که از جوانان مدرنیست تحصیل‌کرده در خارج از ایران را حمایت می‌کرد ، از جمله علیرضا مشایخى که با تشویق او به ایران بازگشت و به موسیقى مدرن پرداخت.به‌درستی که مرز میان موسیقى و ادبیات در زندگى غریب وجود نداشته و دائم در حال سفر میان این دو سرزمین پهناور بوده است. سال ۱۳۴۰ مجموعه داستان «قصه گوى میدان پرآفتاب» را منتشر کرد و ده سال بعد داستان خون مهر او توسط وزارت فرهنگ و هنر انتشار یافت. در همین سال‌هاست که غریب از ریاست هنرستان کناره‌گیریمی‌کند و به فرهنگ و هنرمی‌پیوندد. در سال‌هایبعد از انقلاب، غریب تدریس کلارینت و ساکسیفون را در مدرسه هنر و ادبیات دنبال کرد. تدریس باهمان روح و روحیه آزاده اش و با همان سماجت استوار بر اصولی که از هنر نو آموخته بود…

هر بار که از پنجره‌های شمالى روزنامه ایران که به خیابان باز می‌شود، به خانه‌های پنهان در کوچه پس‌کوچه‌های آپادانا سرک می‌کشم، خانه غریب را به یاد می‌آورم. پشت پیچ‌وخم‌های این کوچه‌ها، مردى با همسر مهربانش زندگى می‌کند که بیش از نیم‌قرن از عمر خویش را صرف هنر، ادبیات و موسیقی معاصر کرده است.

این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن‌نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

– ویرایش نخست توسط انسان‌شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آماده‌سازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com