انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره غلامحسین امیرخانى

معناى پنهان در مرکب و کاغذ

غلامحسین امیرخانى استاد مسلم خط و خطاطى را در تالار آیینه مجموعه فرهنگى هنرى صبا یافتیم. بی‌پیرایه و ساده. شیک‌پوش و مرتب. با تسبیحى در دست و عینکى بر چشم. سؤال اولم دلش را به درد می‌آورد و با این حال از پاسخ دادن طفره نمی‌رود: «وقتى آثارم را می‌فروشم چه احساسى دارم؟… هم حسرت می‌خورم و هم خوشحال می‌شوم…

– متولد ۱۳۱۸ شهرستان طالقان

– استاد خوشنویسى و خطاطى

– شاگرد استادانی چون سیدحسین میرخانی و سیدحسن میرخانی در خط نستعلیق

– استخدام از سال ۱۳۴۰ در اداره کل هنرهای زیبا در وزارت فرهنگ و هنر سابق (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی امروز) به سمت خطاط

– مدیریت و ریاست شورای عالی انجمن خوشنویسان ایران، مدیریت فرهنگسرای ارسباران (هنر) و ریاست شورای عالی خانه هنرمندان ایران

ـ رئیس انجمن خوشنویسان ایران (از سال ۱۳۵۸ تاکنون(

ـ رئیس شوراى عالى خانه هنرمندان (از بدو تأسیس تاکنون(

– دریافت نشان درجه‌یک فرهنگ و هنر را از سید محمد خاتمی در سال ۱۳۷۸

– دریافت نشان درجه‌یک فرهنگ و هنر از طرف رئیس‌جمهور وقت محمود احمدی‌نژاد برای دومین بار در سال ۱۳۸۸

– دریافت مدال ادب و هنر فرانسه ( درجه شوالیه ) در سفارت فرانسه در سال ۱۳۹۵

آثار:

تألیف:

رسم‌الخط امیرخانی

آداب‌الخط امیرخانی

خوش‌نویسی:

گلستان سعدی

رباعیات خیام

دیوان خواجوی کرمانی

صحیفه هستی

فرازهایی از شاهنامه

دوازده بند محتشم کاشانی

دیوان حافظ

منتخبی از غزلیات سعدی

سرو سایه فکن دربارهٔ فردوسی و شاهنامه

گزیده غزلیات خواجوی کرمانی

تضمین گلچین سعدی یک‌صد و ده غزل

ترجیع‌بند هاتف اصفهانی

پیام مهربانی به مناسبت نوروز باستانی (۱۲ تابلو)

احمد جلالى فراهانى می‌گوید: یک‌عمر است که گوشم به موسیقى است و دستم به قلم.

… و این دست‌های اوست که با تو سخن می‌گوید. رگ‌های برجسته و پرصلابتى که بر روى دستانش رژه می‌روند و میان دهانه آستین اش گم می‌شوند. غلامحسین امیرخانى استاد مسلم خط و خطاطى را در تالار آیینه مجموعه فرهنگى هنرى صبا یافتیم. بی‌پیرایه و ساده. شیک‌پوش و مرتب. با تسبیحى در دست و عینکى بر چشم. سؤال اولم دلش را به درد می‌آورد و بااین‌حال از پاسخ دادن طفره نمی‌رود: «وقتى آثارم را می‌فروشم چه احساسى دارم؟… هم حسرت می‌خورم و هم خوشحال می‌شوم. یک تابلوى خطاطى غیر از زیبایى و پیامى که دارد، غیرازاین نکته که می‌گوید: زیبا ببین و زیبا فکر کن و کدورت در دلت نباشد، یک پیام تعالی‌بخش هم در عباراتش پیدا می‌شود و من از این بابت خوشحالم که آثارم فروخته می‌شود. چرا فروش آن‌ها برابر است با انتشار فرهنگ و گسترش هنر والاى این سرزمین… اما از طرفى از فروختن آن‌ها حسرت می‌خورم. حسرت می‌خورم که چرا خودم نمی‌توانم این تابلو را نگه دارم و آن را داشته باشم تا بتواند براى من وسیله رجوع به گذشته باشد و باعث شود تا من بهتر بتوانم نقایصم را رفع کنم. متأسفانه در تمام سال‌های عمرم این‌قدر گرفتار بودم که حتى یک تابلو از آثار خودم در خانه‌ام نمانده و من یک تابلو از خودم ندارم.

غلامحسین امیرخانى متولد سال ۱۳۱۸ در طالقان است. می‌گوید: «قبل از آنکه به سن رفتن به دبستان برسم علاقه‌ای غیرقابل وصف به نوشتن داشتم و به ملاحظه موقعیت خانواده در ۳ سالگى باسواد شدم و خواندن و نوشتن را تا ۴ سالگى بلد بودم. با این‌همه عشق به نوشتن در من شعله‌ور شده بود و بااینکه در جریان جنگ جهانى دوم خانواده‌ام از محرومیت رنج می‌برد و اصلاً کاغذى براى خطاطى و نوشتن پیدا نمی‌شد اما من روى تخته و دیوار و هرچى که به دستم می‌رسید می‌نوشتم. آن هم نه با گچ که با هر چى که می‌شد.» خانواده‌اش پیش از رسیدن او به سن دبستان به تهران آمدند و هنوز دو سال از مدرسه رفتن او نگذشته بود که به طالقان بازگشتند و دوباره پس از چند سال به تهران بازگشتند و عشق به نوشتن و خطاطى همچنان در دل غلامحسین امیرخانى باقى بود و این عشق در مدرسه «مسعود سعد» واقع در خیابان هدایت، این عشق تبلور بیشترى پیدا کرد تا اینکه در ۱۸ سالگى به عضویت انجمن خوشنویسان ایران درآمد و در سال‌های ۱۳۳۸ و ۱۳۳۷ آشنایى او با استاد سید حسین میرخانى و برادرش سید حسن میرخانى نقطه تحول عظیمى در زندگى او محسوب می‌شود و در همان سنین ۲۰ سالگى به استخدام وزارت فرهنگ و هنر آن زمان درمی‌آید و اگرچه موفق به ادامه تحصیل در مقاطع دانشگاهى نمی‌شود اما حضور در محیط‌های هنرى و حشرونشر با اساتید دیگر رشته‌های هنرى مثل نقاشى و مجسمه‌سازی و فیلم و ادبیات و موسیقى باعث رشد و تعالى روح هنرجو و هنرمند او می‌شود. «فضاى آن زمان فرهنگ و هنر طورى بود که همه ملاحظه حال من را می‌کردند و در همان‌جا با فضاى هنر آشنا شدم. اتاق من خوشبختانه به پاتوق این اساتید تبدیل شده بود و من از محضر آن‌ها نهایت استفاده را می‌بردم. در همین اثنا ماهى یک‌بار هم به دیدار مرحوم سیدحسن میرخانى می‌رفتم و معاشرت با این دو بزرگوار تأثیر عمیقى بر زندگى هنرى من داشت. آن‌ها همواره بر این نکته تأکید داشتند که شیوه خطاطى من شیوه خاصى است که مربوط به غریزه بکر من است و ناشى از زمینه‌های قبلى زندگى من بوده‌اند و چون من بیشتر با سبک نوشتارى قدما ارتباط برقرار می‌کردم آن‌ها معتقد بودند که ادامه دادن به این سبک بهتر از تقلید و درگیرشدن با سبک‌های جدید خطاطى است و البته من مدیون آن‌ها هستم که با شناخت عمیق خودشان و تشخیص درست آن‌ها به آنچه که امروز به دست آورده‌ام رسیده‌ام.»هم‌زمان با شروع انقلاب، غلامحسین امیرخانى از اداره فرهنگ و هنر بازنشست می‌شود و پس از ۲۰سال کار و تلاش در عرصه خط و خطاطى در این اداره از مشاغل دولتى کنار می‌کشد و حتى بعد از اصرار براى ماندنش نمی‌تواند که در آنجا بماند»

لطف کنید این را بنویسید که متأسفانه حضور آدم‌هایی که به‌هیچ‌وجه صلاحیت تصدی‌گری بر این عرصه را نداشتند باعث شد تا من و امثال من از آنجا بگریزیم. اما بنا به خواست اساتید بزرگوار آن زمان و قاطبه خوشنویسان ایران در آن زمان به‌ویژه خسرو زعیمى تقریباً مستلزم شدم سرپرستى انجمن خوشنویسان ایران را بپذیرم و شاید تنها کمک شایان من به این انجمن که به یادگار خواهد ماند مستقل ماندن انجمن خوشنویسان ایران از هر جناح‌بندی و سیاست و ایدئولوژى بود و من در طول این ۲۵ سال سرپرستى تمام سعی‌ام این بود که این انجمن از هر منصب و مقامى فاصله بگیرد و هرگز استقلال خود را از دست ندهد و این مسئله همچنان تا امروز پابرجاست.»

غلامحسین امیرخانى هرگز فرصت استراحت و آرامش نداشته و «به دلیل آنکه متعهد و متکلف خانواده‌ام بودم خیلى زود مجبور شدم به معاش خانواده‌ام بپردازم و حتى براى درس خواندن مجبور بودم به صورت شبانه و آزاد درس بخوانم و از همان سن ۱۴ سالگى هرروز من صرف کار و تلاش شد و بعدها هم بیشتر وقت من در ۲۵سال ریاست انجمن خوشنویسان ایران صرف کارهاى مدیریتى شده است و بااین‌حال براى من نوشتن به دلیل عشقى که به آن داشته و دارم در هر شرایطى یک وظیفه بود و به انجام آن ناچار بودم.»

غلامحسین امیرخانى علاقه‌مندان به خطاطى و هنر خوشنویسى را به چهار دسته تقسیم می‌کند و می‌گوید: دسته اول افرادى هستند که به خاطر خوانا و منظم نوشتن به این عرصه مراجعه می‌کنند که این افراد بعد از یکى دو سال تعلیم در این عرصه از آن کناره می‌گیرند. دسته دوم افرادى هستند علاوه بر آموزش خوشنویسى می‌خواهند با فرهنگ متعالى و تاریخ این سرزمین آشنا شوند که آن‌ها هم پس از دو سه سال خودشان به سراغ علایقشان می‌روند و دسته سوم افرادى هستند که می‌خواهند حرفه‌ای‌تر وارد این عرصه شوند و بنابراین باید سال‌های سال سختى و مرارت را تحمل کنند و با سرمایه‌گذاری مناسب براى خود دورنماى حرفه‌ای را براى خود ترسیم کنند و با آن به امرارمعاش می‌پردازند. اما دسته چهارم کسانى هستند که به خاطر خود خوشنویسى وارد این عرصه می‌شوند و اگر هم پولى از این راه کسب کنند به‌اندازه تعالى در این عرصه برایشان اهمیتى ندارد و این افراد تمام عمر و جوانی‌شان را باید در این راه بگذارند تا بتوانند به عشق و علاقه خود پاسخ دهند در این سالى که سرپرستى انجمن خوشنویسان ایران بر عهده حقیر بوده است خوشبختانه افرادى با این ویژگى رشد کرده‌اند که نمونه این هدایت در استانبول ترکیه و در جریان کنفرانس اسلامى و مسابقات خطاطى که در حاشیه این کنفرانس برگزار شد و هنرجویان ایرانى توانستند در بین ۵۰کشور شرکت‌کننده رتبه اول را کسب کردند و حتى ما در خط‌های تخصصى ترک‌ها و عرب‌ها که عبارت ست از سبک‌های محقق، ریحان، ثلث عادى و ثلث جلیل، از ۱۵رشته ۷مقام اولى را کسب کرده‌اند.

 

غلامحسین امیرخانى تنها راه تکرار موفقیت‌های فرهنگى و هنرى این مرزوبوم را در ارزیابى موقعیت جهانی‌مان می‌داند و می‌گوید: امروز باید در موقعیت جهانى هنر و فرهنگ خود را ارزیابى کنیم و در شرایط فعلى مسؤولیت هنرمند بیش‌ازپیش جدى و حساس است و تنها شرط توفیق ما در مواجه با رقابت‌های شدید فرهنگى اتصال محکم و قوى به ریشه‌ها است و از طرف دیگر هنرمند امروز باید نگاهش نگاه عمیقى باشد تا جهان‌بینی درست و عمیقى را ترسیم کند و جوابگوى نسل امروز باشد.

این اتفاق اما در عرصه مدیریت فرهنگى ما نیفتاده است و ما در حال حاضر بیشتر از جلوى پاى خود را نمی‌بینیم.و همین مسئله دغدغه اصلى غلامحسین امیرخانى است. دغدغه من درد وطنم است. چرا ما باید در عین اینکه بر روی طلا خوابیده‌ایم در رده‌های آخر جهان سوم قرار داشته باشیم و وابسته به دیگران باشیم و دلمان به تک‌ستاره‌های هنر و فرهنگ و ورزش و علممان خوش باشد.

به نظر من ما براى آنکه بتوانیم انسان را به موقعیت انسانى درخورش برسانیم پیش از هر چیز باید جامعه‌ای داشته باشیم که در آن امنیت معنوى و اخلاقى برقرار باشد و این امنیت تنها در سایه امنیت اقتصادى و استفاده درست و کارآمد از اوقات فراغتمان حاصل می‌شود و اگر بتوانیم از اسارت روزمرگى و معاش خلاص شویم بزرگ‌ترین گام‌ها را به‌سوی امنیت معنوى و اخلاقى جامعه برداشته‌ایم.

از غلامحسین امیرخانى سبب این همه بی‌پیرایگی و سادگی‌اش را می‌پرسیم و می‌گوید: کسى که در تمام عمرش در محضر بزرگانى چون فردوسى و حافظ و سعدى و مولانا حضور داشته نمی‌تواند جز این باشد و از طرف دیگر هم‌نشینی و دم خور بودن با عزیزى چون مرحوم دکتر احسان الله على استخرى که از استادان بنام معاصر در عرصه‌های فلسفى و تاریخ رجال و فقه و اصول و کلام و ادبیات و عرفان بود کمک شایانى درتعالى روح من داشته است و حاصل ۲۵سال هم‌نشینی با آن مرحوم که از دست بسیارى از نابرابری‌های ناملموس در این اجتماع دق کرد و مرد، این است که شما از من می‌پرسی چرا این‌قدر ساده‌زیست و بی‌پیرایه هستم و من به این افتخارمى کنم.

غلامحسین امیرخانى درباره هنر خوشنویسى ایران می‌گوید: این هنر، هنرى است که ظاهر و قالب و ساختارش عین عرفان است. خط نستعلیق ما کمترین خشونتى در ساختارش نیست. نرمش و گردش و ظرافت و تعادل در ساختار این خط چنان طراحى شده و به‌قدری به جامعیت رسیده که مثل یک موجود کامل و متعادل حرکت می‌کند و حرف می‌زند و این عین عرفان ایرانى است و همان‌طور که در تمام مکاتب اخلاقى و فلسفى دنیا انسان کامل را در رسیدن به نقطه تعادل و برخوردار شدن از صفات مختلفى که باعث رشد معنوى انسان می‌شود تعریف کرده‌اند، خط نستعلیق تمام این صفات را در خود داراست و از قول من بنویسید این خط شعر مجسم و عرفان مجسم است و ازلحاظ معنا و معنویت تمام ظرایف و لطایفى که جنبه فرا مادی انسان را ـ منظورم از فرا مادی توانایی‌های باطنى است که هنوز تعریف‌نشده و تنها با رجوع به خود انسان قابل‌تعریف است ـ تأمین می‌کند در خود دارد و هنرى است که ظرفیت بسیار زیادى دارد و بنابراین فرد خوشنویس به‌واسطه این مباحث به این‌جانب متمایل می‌شود و در این فضا سیر می‌کند و به‌قدر همت و خلوص نیت اش از آن بهره‌مند می‌گردد.

سؤال آخر من از غلامحسین امیرخانى درباره مرگ است و مردن. آیا شما تابه‌حال به مرگ اندیشیده‌اید؟ و پاسخ او این است: من هر بار که به مرگ فکرمى کنم به مسؤولیت سنگین دوره زندگى و فرصتى که دارم حساس‌تر می‌شوم و نگران می‌شوم که مبادا کوتاهى کرده باشم و به نسبت موقعیت و ظرفیت واقعى خودم حرکت نکرده باشم و با یاد مرگ همواره به تذکر باطنى خودم می‌پردازم و البته خوشبختانه دلایل زیادى براى نگران نبودن خودم از این بابت دارم که نمونه آن وزن من است و وزن من هم همین را نشان می‌دهد. غلامحسین امیرخانى نگران سرنوشت آثارش و ماندگارى آن‌ها نیست. چون هرگز آن‌ها را چیز قابلى نمی‌دانسته و درمنزلش حتى یک تابلو از آثارش نصب نشده است…

غلامحسین امیرخانى را به مسیرى که می‌خواهد برسد بدرقه می‌کنم. ظاهراً براى توضیح هنر خوشنویسی ایران با چند میهمان روس قرار ملاقات دارد. می‌پرسم «اجازه می‌دهید خبرش را درجایى بنویسم. می‌گوید: اگر می‌خواهی بنویسى خبرت را کامل بنویس و از قول من بنویس روس‌ها که این‌همه در تاریخ به ما خیانت کرده‌اند در سرزمین ما چه می‌کنند و از جان غلامحسین امیرخانى چه می‌خواهند؟» وقت خداحافظى صحبت از فرهنگ و فرهنگ‌سازان می‌شود و امیرخانى با طعنه می‌گوید: تو که به‌واسطه رزق و روزی‌ات نمی‌توانی همه این‌ها را بنویسى لطف کن و برو دنبال زندگى…

و زندگى من با جوش آوردن موتور محرکه‌اش همچنان ادامه دارد و چاره‌ای ندارم جز به کنارى ایستادن و به هیکل نحیف و باریک غلامحسین امیرخانى اندیشیدن… بدرود خطاط خطوط همنوایى. بدرود غلامحسین امیرخانى بدرود.

– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن‌نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

– ویرایش نخست توسط انسان‌شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷

– آماده‌سازی متن: فائزه حجاری زاده

-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:

elitebiography@gmail.com