انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره على اصغر معصومى؛ حرمت کهنگى ها

چنگیز محمودزاده

على اصغر معصومى در دورانى کار خود را آغاز کرد که تب هنر مدرن در تمام دنیا همه گیر شده بود و در ایران نیز عده زیادى به این سمت جذب شدند؛ اما او در جست وجوى چیز دیگرى بود. معصومى در سال ۱۳۳۳ از کرمانشاه به تهران آمد تا آنچه را در نقاشى ایرانى جست وجو می کرد بیابد و رؤیاهاى خود را عملى کند……

>متولد ۱۳۱۲کنگاور

> تحصیل در رشته نقاشى کلاسیک هنرستان کمال الملک ۱۳۳۳

> بهره‌مند از هنر استادان حسین شیخ، محمود اولیا و رفیع حالتى در هنرستان طى دوره چهار هنرهاى تزئینى زیر نظر استادان حسین بهزاد، نصرالله یوسفى، هادى اقدسیه، پاشایى، حسین الطافى، زاویه و رخسار

> برگزارى بیش از بیست نمایشگاه انفرادى و گروهى در ایران، آمریکا و اروپا

على اصغر معصومى در دورانى کار خود را آغاز کرد که تب هنر مدرن در تمام دنیا همه‌گیر شده بود و در ایران نیز عده زیادى به این سمت جذب شدند؛ اما او در جست وجوى چیز دیگرى بود. معصومى در سال ۱۳۳۳ از کرمانشاه به تهران آمد تا آن‌چه را در نقاشى ایرانى جست وجو مى‌کرد بیابد و رؤیاهاى خود را عملى کند: «این خیلى به دور از عشق و قدرشناسى است که گنجینه عظیم گذشته خود را در نظر نگیریم و فقط به شیوه هنرمندان غربى و بر اساس معیارهاى هنر مدرن کار کنیم. ما شرقى هستیم؛ نگاه، بینش، شیوه دریافت و استنباط ما چه بخواهیم و چه نخواهیم شرقى است. با همین دیدگاه سعى کردم هنر گرافیک مدرن را با نقاشى ایرانى تلفیق کنم و به پیوندى میان هنر مدرن و هنر بومى خودمان دست پیدا کنم.»

على اصغر معصومى پس از گذشت سال‌ها از کانادا به ایران بازگشته و در یکى از غربى‌ترین نقاط شهر تهران در منزل خواهرش مهمان شده است تا پس از ۲۰ سال، یک بار دیگر نمایشگاهى را از آثار خود در ایران برگزار کند. او از سال ۱۹۸۸ تا ۲۰۰۱ چندین نمایشگاه از آثار خود در مونترال، ونکوور، نیویورک، سان فرانسیسکو، پاریس، لس آنجلس و واشنگتن برگزار کرده است. انگار در دورانى که نقاشى ایرانى در کشور خودمان رنگ فراموشى به خود گرفته و بیشتر نقاشان رو به سوى هنر غرب دارند، خود غربى ها میل بیشترى به دیدن نقاشى ایرانى دارند.

معصومى با حدود ۷۰ سال سن و با ریش و سبیل انبوه سفید رنگى که به صورت دارد، روزهاى کودکى خود را به یاد مى‌آورد که: «کنار خانه ما در کنگاور، منزل و زورخانه‌اى مخروبه بود که براى بازى به آن‌جا مى‌رفتیم یا از خانه خود به آن‌جا نگاه مى‌کردم. وقتى به گچ برى‌ها و تزئینات آن نگاه مى‌کردم گاهى از آن فضا به وحشت مى‌افتادم؛ اما بعدها متوجه شدم که پتینه کارى و به کار بردن رنگ کهنگى در آثارم تأثیرى از آن دوران است؛ چرا که این ذهنیت را براى من به وجود آورد که هر چیزى قدمت دارد، داراى حرمت است. در آن سال ها و در فصل بهار هیچ رغبتى براى رفتن به کلاس درس نداشتم به همین دلیل از مدرسه فرار مى کردم و پاى پیاده تا روستایى در شش کیلومترى کنگاور مى رفتم و به مناظر آن‌جا خیره مى‌شدم.»

این هنرمند نقاش پس از پایان تحصیلات خود در دبیرستان رازى کرمانشاه در سال ۱۳۳۳ به هنرستان کمال الملک وارد شد و به مدت پنج سال در کلاس استادانى چون حسین شیخ، محمود اولیا و رفیع حالتى به فراگیرى مبانى هنر نقاشى پرداخت.
او در هنرستان هنرهاى تزئینى نیز چهار سال در دوره کلاس هاى حسین بهزاد، نصرالله یوسفى، هادى اقدسیه، پاشایى، حسین الطافى، زاویه و رخسار شرکت کرد.
او درباره کمبود منابع آموزشى در آن سال‌ها مى‌گوید: «وقتى کار خود را آغاز کردیم، فهمیدیم هیچ چیز در اطراف خود نداریم. ما در کشور شعر و شاعرى زندگى مى‌کنیم اما یک کتاب درباره فن شعر نداریم در حالى که ارسطو سال‌ها پیش چنین کتابى نوشته است. در مورد نقاشى هم این مسأله وجود داشت. ثبت نکردن و نداشتن دید علمى، باعث شده بود هیچ پشتوانه محکم و قابل اعتمادى نداشته باشیم. به همین دلیل به تجربیات مختلفى در رشته‌هاى هنرى گوناگون دست زدم تا دید جامع الاطرافى پیدا کنم.»

معصومى همراه با مرتضى ممیز و فرشید مثقالى در شرکت ۴۲ به کار گرافیک مشغول بود. فیلم‌سازى، تصویرسازى و ساخت فیلم هاى انیمیشن از دیگر تجربیات او محسوب مى‌شود. انیمیشن «آن‌که خیال کرد و آن‌که عمل کرد» نیز کار مشترک او و مرتضى ممیز است.
معصومى نقاشى را با طبیعت‌گرایى آغاز کرد و پنج سال اول فعالیت او به نقاشى از مناظر اطراف تهران گذشت. اما پس از آن، راه خود را تغییر داد: «بعد از آن سال‌ها براى همیشه نقاشى از طبیعت را کنار گذاشتم، چون به این نتیجه رسیدم که هنر، فقط منعکس کردن طبیعت و تقلید از آن نیست، بلکه براساس مبانى هنر مدرن، نقاشى منعکس کننده درون هنرمند است. اگر چند فرد متفاوت، رؤیاهاى خود را تصویر کنند، چند اثر متفاوت خلق مى‌شود. به همین دلیل کار کردن از روى دنیاى ذهنى هنرمند، داراى ارزش‌هاى متفاوتى از دنیاى طبیعى است. من نقاشى از طبیعت را انکار نمى کنم و حتى فکر مى‌کنم براى یادگیرى و آشنایى با مبانى اولیه هنر، کار بر روى طبیعت لازم است. زیرا با چنین تمرین‌هایى چشم، مغز و دست براى انجام طراحى هماهنگ مى‌شوند، اما دیگر از دوران نقاشى کلاسیک بسیار فاصله گرفته‌ایم.»

او درباره گرایش شدید بسیارى از نقاشان برجسته ایرانى در دهه ۱۳۳۰ براى تغییر جهت از نقاشى طبیعت، معتقد است: «با تدوین و گسترش نظریه فروید در اواخر قرن نوزدهم، ضمیر ناخودآگاه مورد توجه همه افراد قرار گرفت که در هنر نقاشى به شکل گرایش هایى مثل سوررئالیسم نمود پیدا کرد. به همین دلیل، بریدن از طبیعت در بین نقاشان اروپایى هم وجود داشت و فقط مختص به ما نبود. در اروپا حتى نقاشى کودکان، انسان هاى اولیه و افراد مجنون مورد توجه قرار گرفت.»

معصومى پس از دوران طبیعت‌گرایى دست به تجربیات گوناگونى زد و به سراغ نقاشى دوران گذشته ایران رفت و دو دوره اصلى از فعالیت خود را به نقاشى قاجارى و صفویه اختصاص داد: «سعى کردم براساس هنر این دوره‌ها و بدون کپى کردن آن‌ها، کارهاى متفاوتى خلق کنم. مى‌خواستم مثل تضمین یک غزل از نقاشى دوران قاجار و صفویه در کار خود استفاده کنم.»

تحقیق برروى نقاشى ایرانى در دوره‌اى دیگر از فعالیت هنرى او نیز منجربه خلق آثارى تلفیقى شد. آثارى که در آن‌ها عناصر و اشکال مینیاتور ایرانى در ترکیبى مدرن کنار یکدیگر قرار گرفتند و دیدى عاشقانه نسبت به مینیاتور در ذهن او پدید آوردند: «یکى از جنبه‌هاى اصلى کار من مینیاتور ایرانى است. سعى مى کنم با دنبال کردن ارکان اصلى مینیاتور و تلفیق آن‌ها با هنر مدرن، ضمن حفظ، بررسى و شناسایى هویت خودمان از دنیاى مدرن معاصر هم جا نمانم. در تمام هنرهاى ایرانى جنبه‌هاى زیبایى شناسى به دقت رعایت مى‌شود و این مسأله به هنر مینیاتور محدود نیست. دلیل اصلى این امر نیز، محیط طبیعى ایران است. در ایران رنگ ها و شفافیت نو و فراوانى در محیط وجود دارد و به همین دلیل نگاه ایرانى به رنگ، بسیار حساس و دقیق است. اما براى مثال در ایالت کبک کانادا فقط سه رنگ مسلط سفید، خاکسترى و سبز وجود دارد.»

معصومى درباره ارکان مینیاتور، مى‌گوید: «یکى از ارکان بسیار مهم مینیاتور، نحوه قرار گرفتن عناصر تصویر به شکل گردش‌هاى حلزونى است که متحدالمرکز نیستند. رکن مهم دیگر، وجودنداشتن پرسپکتیو است؛ چراکه در مواجهه با این تصاویر دید برونى وجود ندارد و این تصاویر براساس دید درونگرا و ذهنى خلق مى‌شوند. در مینیاتور، آناتومى نیز با این مفهوم که بخواهیم بدن انسان را به شکل علمى ترسیم کنیم، رعایت نمى‌شود. اما دید آناتومیک خاصى که بر اصل ساده سازى استوار است در این نقاشى‌ها به چشم مى‌خورد. نکته مهم دیگر، نحوه استفاده از رنگ است. در این شیوه، رنگ‌ها از روى درجه و احساس‌هاى روانى مشخص مى‌شوند و رنگ تبدیل به یک نشانه یا سمبل مى‌شود. به همین دلیل ممکن است در نقاشى ایرانى، آب به رنگ نقره‌اى تصویر شود. باتوجه به این ارکان، آثار ایرانى از قومیت‌هاى دیگر متمایز مى‌شود. نمى‌خواهم بگویم آثار ما بهتر یا بدتر از دیگران است. هر قوم و کشورى، آثارى مختص به خود دارد. اگر ما به هویت ایرانى خودمان اتکا کنیم، به هرجاى دنیا که برویم از دیگران کمتر نخواهیم بود.»

معصومى دو هنرمند بزرگ شرقى را تأثیرگذارترین اساتید خود مى‌داند.«از رضا عباسى یاد گرفتم چطور ریزه کارى‌ها را در مینیاتور نادیده بگیرم و ساده کار کنم و از «هوکوساى» نقاش بزرگ ژاپنى در شیوه نزدیک کردن خط منحنى به خط مستقیم تأثیر گرفتم. در عین حال تمام افرادى که استادان بزرگ دنیا هستند بر کار من و هم نسلانم تأثیر داشتند. براى مثال از کلودمونه ورپین، شیوه به کاربردن طیف هاى رنگ را یاد گرفتم. ما در دوران آغاز به کار خود به یک یا دو استاد اکتفا نمى‌کردیم. سعى ما بر این بود تا جایى که به دیدگاه اصلى خودمان ضربه اى وارد نمى‌شد، دست به تجربیات مختلف بزنیم.»

یکى از مهم‌ترین آثار معصومى، تصویرسازى براى شاهنامه فردوسى است که یک کارگروهى براى انتشارات امیرکبیر بود.
کار بر روى شاهنامه فردوسى از سال ۱۳۴۶ آغاز شد و گروهى از هنرمندان براى انجام این کار گردهم آمدند. «محمدجعفر محجوب» بررسى متن، «جواد شریفى» خوشنویسى، «محمد احصایى» تنظیم و صفحه آرایى، «محمد بهرامى» تصویرسازى رنگى و على اصغر معصومى تصویرسازى هاى سیاه و سفید این اثر را به مدت چهارسال انجام دادند. حاصل کار این دوران معصومى، ۲۵۰ صفحه کار بر روى کاغذ اشتنباخ بود که با قلم فلزى خلق شد.
معصومى سال‌هاست که در کانادا زندگى مى‌کند و هم‌چنان به شیوه خاص خود در رشته نقاشى ادامه مى‌دهد. آخرین مجموعه‌اى که او به همراه خود به ایران آورده است مجموعه‌اى از نقاشى‌هاى طبیعت بى جان با موضوع واحد گل است. کار بر روى این مجموعه را از ۲۵ سال قبل آغاز کرد و امروز، گل‌هایى را نقاشى مى‌کند که نمونه عینى آن‌ها را در طبیعت نمى توان پیدا کرد، چراکه آن‌ها زاییده ذهنیت خودنقاش هستند.
معصومى در کانادا به غیر از کار نقاشى با نشریات فارسى زبان کانادایى نیز همکارى مى‌کند و براى تشریح آثار هنرى مدرن به نمایش گذاشته شده در موزه ها و نگارخانه‌هاى کانادا، مقالاتى مى‌نویسد.

پیرمرد نقاش گاهى نیز گروهى از کودکان ۶ تا ۱۲ سال را به موزه مى‌برد و درباره آثار مدرن براى آن‌ها توضیح مى‌دهد. اما یقیناً از خاطرات گذشته اش نیز تعریف مى‌کند. از زورخانه مخروبه در همسایگى خانه دوران کودکى تا شأن و حرمتى که آن کهنگى و قدمت دارد…

علی اصغر معصومی روز یکشنبه،۲۴ ژانویه۲۰۱۶ (۴ بهمن ۱۳۹۴) در ۸۲ سالگی در بیمارستانی در شهر مونترال کانادا بر اثر عارضه سرطان خون درگذشت.

این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن‌نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

– ویرایش نخست توسط انسان‌شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آماده‌سازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
Elitebiography@Gmail.Com