انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره حسین زنده رودى؛ جنبش انتزاعى حروف

محمد شمخانى

«حسین زنده رودى» از آن هنرمندانى است که هست ونیست وهمیشه حرف وحدیث درباره او زیاد است. آنقدر که هنوز خاطره آخرین حضورش در ایران از ذهن و زبان خیلى ها پاک نشده است. چهل و چند سال پیش که از ایران رفت، همچنان همان «حسین» ى بود که همه مى شناختند. با همان کارهاى شیرین وشیرین کارى هاى هنرى اش . چهاردهه بعد که به ایران بازگشت براى بزرگداشتش در موزه هنرهاى معاصر، یک «شارل» هم به او اضافه شده بود. و همین نشان مى داد که او فرانسه(پاریس) را به عنوان وطن دوم خود برگزیده است: «شارل حسین زنده رودى»…

-متولد ۱۲ اسفند ۱۳۱۶ تهران

-جزو نخستین دانشجویان دانشکده هنرهاى تزئینى

– دریافت بورس از فرانسه

– شرکت دربى ینال پاریس و دریافت جایزه

– شرکت دربى ینال هاى ونیز، سائوپائولو، پاریس و…

– برگزارى چندین و چند نمایشگاه انفرادى در ایران، فرانسه، آمریکا، آلمان و…

– از بنیانگذاران مکتب سقاخانه

– از پیشگامان جریان نقاشیخط

-عزیمت به فرانسه برای تحثیل در بیست و دو سالگی و برنده جایزه ای در بی ینال ۱۹۶۱ پاریس

– اقامت دائمى در فرانسه ازسال ۱۳۴۰ تاکنون

– طراحی قرآنی نفیس با طرح‌های رنگی به سفارش انتشارات «کلوب کتاب» در پاریس و برنده جایزه «زیباترین کتاب در سال جهانی کتاب» از طرف یونسکو۱۳۵۱

بزرگداشت او در نمایشگاه پیشگامان نقاشى نوین ایران، در موزه هنرهاى معاصر تهران ـ سال ۱۳۸۰

فروش تابلوی زنده رودی در چهارمین حراج بین‌المللی کریستی(۱۱اردیبهشت ۱۳۸۷) در دبی به مبلغ یک میلیون و ۶۰۰هزار دلار ، رکورد گرانترین تابلو نقاشی مدرن در تاریخ نقاشی ایران را شکست.

بزرگداشت در بریتیش میوزیم در اردیبهشت ۱۳۹۲ با سخنرانی ونیا پورتر

«حسین زنده رودى» از آن هنرمندانى است که هست ونیست وهمیشه حرف وحدیث درباره او زیاد است. آنقدر که هنوز خاطره آخرین حضورش در ایران از ذهن و زبان خیلى ها پاک نشده است. چهل و چند سال پیش که از ایران رفت، همچنان همان «حسین» ى بود که همه مى شناختند. با همان کارهاى شیرین وشیرین کارى هاى هنرى اش . چهاردهه بعد که به ایران بازگشت براى بزرگداشتش در موزه هنرهاى معاصر، یک «شارل» هم به او اضافه شده بود. و همین نشان مى داد که او فرانسه(پاریس) را به عنوان وطن دوم خود برگزیده است: «شارل حسین زنده رودى.» در آن بازگشت وبزرگداشت، شارل حسین یک چیز را مى خواست، که در گفت وگو با من به زبان آورد. او با دلایلى که خود داشت و براى خود داشت بیشتر مى خواست که با هنرمندان وطنى (ایرانى) مقایسه نشود.

دامنه همین ادعا تا آمریکا و فرانسه و انگلیس و آلمان وخیلى جاهاى دیگر کشیده شد و رفت که اعتراض خیلى ها را برانگیزد. آنها که با هوش بودند و زنده رودى چهار دهه پیش را به خاطر مى آوردند، یا سکوت کردند ویا خندیدند. بعضى ها اما، حتى هنوز، معتقدند او تند رفته است و ادعایش را به حساب خود خواهى او گذاشتند.

هنرمند اما، با این کار ثابت کرد که هنوز همان آدم پرهیاهوى دوران دانشکده هنرهاى تزئینى است وعوض نشده. کسى که شیطنت هایش زبانزد همه همکلاسى هایش هست. از شکل لباس پوشیدن گرفته تا شیوه رفتارش.

این را عکاس روزنامه خوب یادش هست که وقتى مى خواست از زنده رودى عکس بگیرد، چطور با فرى موهاى بلندش را، که گندم وجو داشت، در دست گرفت و روى شانه ها انداخت و لبخندى زد، هنرمندى که ۱۲ اسفند سال ۱۳۱۶ در خانواده اى متوسط و مذهبى (به قول بعضى ها) به دنیا مى آید و به رغم مخالفت خانواده وارد هنرستان هنرهاى زیباى پسران (تهران) مى شود و اصول نقاشى را از «شکوه ریاضى» و حکاکى را از «مارکو گریگوریان» مى آموزد. همان حکاکى هایى که «این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست» از نمونه هاى معروف آن به حساب مى آید.نمونه اى که حالا جزو مجموعه شخصى «پرویز تناولى» است وبا قطع بسیارکوچکى درکتاب کارهاى زنده رودى آمده است.

سه سال هنرستان که تمام مى شود و زنده رودى که شاگرد اول مى شود، براى تشویق در یک برنامه زنده تلویزیونى شرکت مى کند، که آنجا هم انگار دسته گل به آب مى دهد و مى گوید: «همه استادان مابى لیاقت هستند و من حاضرم با آنها مسابقه بگذارم!» و خب چون جواب هاى هوى است، او را معرفى مى کنند به نظام وظیفه. جایى که بالاخره وبا پادرمیانى یکى از هنرمندان وابسته به حکومت وقت معاف مى شود.

او و هوشنگ حامى و کامران دیبا. آن روز با لباس سراپاصورتى به حضور تیمسار مربوطه شرفیاب مى شود و حسابى کفر او را درمى آورد که چرا شبیه به هیپى ها شده و این چه سرووضعى است!

زنده رودى در سال ۳۷ نخستین نمایشگاه انفرادى، در سال ۳۹ دومین نمایشگاه انفرادى(تالار رضاعباسى) و درسال ۴۰ سومین نمایشگاه انفرادى خود را در «آتلیه کبود» (مربوط به پرویز تناولى) برگزارمى کند.

جایى که انگار نقطه عزیمت همان هنرى مى شود که بعدها بدان مکتب سقاخانه اطلاق مى کنند. مکتبى که در شکل گیرى آن هفت نفر دخالت داشتند و درواقع هم نشینى کارهاى آنها هم بالاخره باعث شد این عنوان کلى و نه چندان کامل و رسا به وجودبیاید.

عنوانى که اما دوام زیادى آورد و دعواهاى بسیارى. ازتناولى گرفته تا زنده رودى و دیگران هم بدان دامن زدند و بالاخره معلوم نشد آغاز و انگیزه درست و دقیق آن به کى و کى و کجا بازمى گردد.

درسال ۱۳۴۰ زنده رودى براى اقامت دایم راهى پاریس مى شود. بعدها که سرى به ایران مى زند دریک مصاحبه دلیل ماندگارى خود را در فرانسه این چنین توجیه مى کند: «این کمبود هنرمند [درایران] است که مرا وادار به زندگى در فرانسه مى کند. این رسم است که ازتمام نقاط دنیا هنرمندان به مراکز هنرى هجوم بیاورند».

این رؤیاى همیشگى هنرمندى بوده و هست، که اوج و فرودهاى اصلى هنرش را درهمان دهه چهل پشت سرگذاشته و حالا هى رج مى زند فقط. بهترین آثار او را مى توان درنمایشگاه سال ۱۳۴۵ گالرى بورگز دید که به مناسبت نخستین سالگرد تأسیس این گالرى برگزارشد.زنده رودى همیشه و همواره سرشوخى داشته و دارد. او انگار مى خواهد همه را متوجه حضور خود کند. به خاطر همین یک چیزهایى ادعامى کند و انتظاردارد که همه تأییدکنند. ازجایزه بى ینال ونیز گرفته تا برگزارى نمایشگاهى معتبر در محله «سوهو» نیویورک (به خاطر تسکین مردم وحشتزده دنیا)، که در گفت وگو با من اظهار کرد.چیزى که بعدها فهمیدم در منزل خصوصى یک ایرانى بوده و بزرگنمایى شده است. چند سال پیش هم که توى موزه هنرهاى معاصر تهران براى او بزرگداشت جمع و جور برگزار شد (منظورم نمایشگاه سال۸۱ ـ ۸۰ نیست)، در پاسخ به کسى که با ترجیع بند «استاد» از او پرسش مفصلى کرد، فقط گفت: «ببخشید این سؤال بود یا جواب؟» و دیگر چیزى نگفت. چیزى که باعث دلخوشى سؤال کننده باشد و بهانه اى براى بازگشت به گذشته پرافتخار هنرمند و مرور دوباره آن.

زنده رودى هر که هست و هرچه هست، در گذشته خلاصه مى شود. در همان دهه چهل و پنجاه که کارهاى خوب و خاصى آفرید و باعث شد که همیشه در خاطره جمعى این سرزمین باقى بماند. دلیل این موفقیت هم شاید درست بازگشت به گذشته قومى این سرزمین و برداشتى منطقى و اصولى از آن بوده باشد. چیزى که خیلى ها مى خواستند و نتوانستند یا مى خواهند و نمى توانند. در میان همان آثار دهه چهل و پنجاه او نمونه هاى نادرى از آمیزش خط و نقاشى را مى توان دید و پیدا کرد، که شاید خود او هم دیگر هیچ وقت نتوانسته و نتواند که آنها را تکرار کند. او در دهه نخست اقامتش در فرانسه، همچنان فاصله میان پاریس و تهران را با همین آثار طى کرده است.آثارى که همزمان با جنبش انتزاعى حروف (حروف گرایى انتزاعى) در اروپا، شکل گرفته اند و در تقدم و تأخر آنها بر نمونه هاى اروپایى هنوز تردید هست. اینجا به ویژه منظورم همان کارهایى است که یک جورهایى ـ در ظاهر البته ـ تنه به «آپ آرت» مى زند. زنده رودى در خلق این تابلوها همه آن شور و شعف و شعورى را که نقاشى لازم دارد، به کار گرفته و دست به مکاشفه زده است. تابلوهایى که به رغم تقلید و تکثیرهاى مکرر هنوز نظیرى نیافته اند.

برگزارى نمایشگاههاى مختلف در جاى جاى دنیا و شرکت در بسیارى از رویدادهاى مهم هنرى، از فعالیتهایى محرز و مشخصى است که زنده رودى در ادامه اقامت فرانسه و در خلال سالهاى اخیر انجام مى دهد. تا اینکه نوبت به موزه هنرهاى معاصر تهران مى رسد و برگزارى نمایشگاه «پیشگامان نقاشى نوین ایران». نمایشگاهى مشترک از نقاشیهاى مسعود عربشاهى و حسین زنده رودى. به واسطه همین نمایشگاه بود که بینندگان ایرانى فهمیدند نتیجه غیبت دور ودراز زنده رودى چه بوده است. تقریباً کسى باور نمى کرد که او دست خالى به ایران بازگشته باشد. کسى که با دست پر و ذهن خلاق ایران را ترک کرد. همان موقع زنده رودى هم بى توجه به مستنداتى که از«صادق تبریزى » هست و او را مبدع نقاشیخط معرفى مى کند، ادعاى بنیانگذارى یک چنین شیوه اى را کرد. چند وقت بعد که در یکى از گالرى ها به محمد احصایى برخوردم، او این نظر زنده رودى را نادرست شمرد و خود را پیشگام این قضیه دانست. یعنى وقتى که زنده رودى ایران نبود و نمایشگاه موزه خیلى وقت پیش به پایان رسیده بود. طبق مستنداتى که هست هم زنده رودى و هم فرامرز پیل آرام، از سال ۱۳۴۵ به نقاشیخط پرداخته اند و دراین موضوع هیچ شک و شبهه اى نیست و این درحالى است که همواره احصایى ابداع نقاشیخط را (کارى نداریم به تعریفى که از آن دارد) به سال ۱۳۴۷ و به خود مربوط و منسوب مى داند. اینها را گفتم که به ناگفته هاى دیگرى اشاره کنم. به اینکه چرا در حضور و غیبت یک هنرمند حرفها درباره او یکى نیست. شاید به همین دلیل است که زنده رودى نمى خواهد «با هنرمندان وطنى مقایسه» شود. اگرچه در میان این هنرمندان چهره هاى خیلى بزرگى هم باشد.

زنده رودى ـ همانطور که خودش ادعا مى کند ـ هنرمندى است که نمى خواهد به ایران متعین شود و کار خود را ـ به درست یا غلط ـ کارى یکسر جهانى مى شمارد. او در گسترش تجربه هاى خود حتى به «هنر اجرا» (پرفور مانس آرت) و «هنر زمینى» (لندآرت) و … هم این اواخر دست زده است. آخرین کارهاى او هم همانهایى هستند که براى نخستین بار در گالرى «آو» و درمراحل بعدى در گالرى «راه ابریشم» به نمایش درآمدند. عکسهایى که روى آنها نقاشى شده و ردپایى از قلم رنگ هست. پس زمینه هایى که خود را به نگاه بیننده تحمیل مى کنند و حضور هر نوع حرکت نقاشانه اى را انکار. این دوره از آثار زنده رودى که ریشه در جنبش هایى چون «پاپ آرت» و «نئورئالیسم» دارد، بى شباهت به برخى از کارهایى نیست که از «گرهارد ریشتر» آلمانى در موزه هنرهاى معاصر تهران به نمایش درآمده اند. آثارى بازگشتى که گذشته را در خود تکرار مى کند و به افق هاى دیگرى پیوند مى زند. حالا چرا ریشتر جهانى مى شود و زنده رودى نه، این بحثى است که به اینجا مربوط نمى شود و همچنان باید ریشه آن را در مسائل دیگرى باز جست و بازگفت.

– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی ، در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:

elitebiography@gmail.com

ویرایش نخست توسط انسان شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۴