دایه همه بچهها
محمد شمخانى
درست در روزگارى که رسانههای تجارى غرب میخواهند با زر و زور و زیور پیشکشیشان قدر و قیمت زن را ـ نخست در نگاه خود و آنگاه در نگاه جامعه ـ از بین ببرند و از راههای زیرزمینى و پنهان زن معصوم ایرانى را نیز بیشتر از آن که بوده و نباید، به سلطه و سیطره خود درآورند و درست در روزگارى که تمام تصویرها و تصورها از زن دارد به زیباییهای ظاهرى و زرخریدیهای «نام زدایى» شده تقلیل مییابد، دیدن و دریافتن حضور زنان یکه و یگانه و فرزانهای چون «توران میرهادى» نهتنها غنیمت است، بلکه ضرورتى بنیادى بهحساب میآید…
نوشتههای مرتبط
متولد سال ۱۳۰۶ شمیران
تحصیلکرده ایران و فرانسه
برگزارى اولین نمایشگاه کتاب کودک در ایران ۱۳۳۵
تأسیس شوراى کتاب کودک ۱۳۴۱
انتشار کتاب مرجع «گذرى در ادبیات کودکان» (بهطور مشترک) ۱۳۵۲
عضویت در هیئتمدیره «دفتر بینالمللی کتاب براى نسل جوان» (۲ دوره)
عضویت در هیئتداوران جایزه «هانس کریستین اندرسن» (نوبل کودکان) (۴ دوره)
عضویت در هیئتداوران بى ینال بینالمللی تصویرگران براتیسلاوا
یکى از هفت سخنران دعوتشده جهان در کنگره بینالمللی ادبیات کودکان در ژاپن ۱۹۸۶
یکى از ۲۰ متخصص دعوتشده جهان براى شرکت در برنامهریزی ۱۰ سال آینده (۲۰۱۰ ـ ۲۰۰۱) یونیسف
تهیه پیشنویس برنامه سران کشورها در آتلانتا ۱۳۷۹
تألیف کتابهای سهگانه «جستوجو در راهها و روشهای تربیت»، «کتاب کار مربى کودک» و «دو گفتار» بر پایه ۲۵ سال تجربههای کودکستان و دبستان و راهنمایى «فرهاد»
تأسیس شوراى فرهنگنامه کودکان و نوجوانان ۱۳۵۸
دریافت جایزه کتاب سال جمهورى اسلامى ایران براى فرهنگنامه کودکان و… ۱۳۷۷
کتابشناسی :
– آنکه رفت، آنکه آمد. توران میرهادی (خمارلو)؛ نقاشی از مهرنوش معصومیان. تهران: فاطمی (واژه)، ۱۳۷۷
– تعلیمات اجتماعی تاریخ، جغرافی و تعلیمات دینی چهارم دبستان. توران میرهادی، با همکاری لیلی آهی (ایمن)، ثمینه باغچه بان (پیرنظر)، علیاصغر مهاجر. تهران: وزارت فرهنگ، ۱۳۴۳
– توران میرهادی. توران میرهادی. تهران: دیبایه، ۱۳۸۶
– جستجو در راهها و روشهای تربیت. توران میرهادی (خمارلو). تهران: آتلیه، ۱۳۶۲
– دو گفتار: کتابخانه آموزشگاهی و نقش آن در ایجاد عادت به مطالعه. توران خمارلو (میرهادی) ۱۳۵۷
– راهنمای تدریس کتاب تعلیمات اجتماعی سوم دبستان.تهران: سازمان کتابهای درسی ایران، وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۵۲
– فرهنگنامه کودکان و نوجوانان. پدیدآورنده شورای کتاب کودک؛ زیرنظر تورانمیرهادی (خمارلو)، ایرج جهانشاهی. تهران: شرکت تهیه و نشرفرهنگنامه کودکان و نوجوانان،۱۳۷۱
– فهرست کتابهای مناسب برای کودکان و نوجوانان. تهران: شورای کتاب کودک، ۱۳۴۷
– کتاب فارسی اول. مولفان ثمینه باغچهبان، جهانگیر شمسآوری؛ همکاران تورانمیرهادی، یحیی فیوضات؛ نقاشی از محمد زمان زمانی، پرویز کلانتری، نورالدین زرین کلک؛ خطاطی از سیف الله یزدانی. تهران: فرانکلین، وزارت آموزش و پرورش، سپاه دانش، ۱۳۴۲ ،۱۳۴۴
– کتاب کار مربی کودک: برنامه کار سالانه مربی در مهد کودک وکودکستان. نوشته توران خمارلو (میرهادی). تهران: آگاه، ۱۳۷۰
– گذری در ادبیات کودکان. تالیف لیلی ایمن (آهی)، توران خمارلو (میرهادی)، مهدخت دولتآبادی. — تهران: شورای کتاب کودک، ۱۳۵۷
– مادر و خاطرات پنجاه سال زندگی در ایران. توران میرهادی و سیمینضرابی. تهران: نشر قطره، ۱۳۸۳
درست در روزگارى که رسانههای تجارى غرب میخواهند با زر و زور و زیور پیشکشیشان قدر و قیمت زن را ـ نخست در نگاه خود و آنگاه در نگاه جامعه ـ از بین ببرند و از راههای زیرزمینى و پنهان زن معصوم ایرانى را نیز بیشتر از آنکه بوده و نباید، به سلطه و سیطره خود درآورند و درست در روزگارى که تمام تصویرها و تصورها از زن دارد به زیباییهای ظاهرى و زرخریدیهای «نام زدایى» شده تقلیل مییابد، دیدن و دریافتن حضور زنان یکه و یگانه و فرزانهای چون «توران میرهادى» نهتنها غنیمت است، بلکه ضرورتى بنیادى بهحساب میآید. اگرچه تصویر زنده و زایاى این معلم ارزشمند پشت تمام آن طرحها و تدبیرهایى است که یک عصر بابرکت را بدانها بخشیده، اما باز به نظر میرسد که حق مطلب ـ چنانکه باید ـ در مورد او ادا نشده است و جایگاه او در فرهنگ و نظام آموزشوپرورش کودکان و نوجوانان این سرزمین با تمام بالایى و والاییاش شناخته نشده است. کارى که میرهادى یکعمر دنبال کرده است، از دنیاى بیهیاهوی کودکان و نوجوانان آغاز میشود و تأثیر مثبتش را درست درجایی میگذارد که از آن دنیاى صاف و ساده و بى غل و غش اثرى و خبرى نیست. بزرگترین هدف او از اینهمه ایمان و ایثار و فداکارى شاید تربیت کودکانى بوده که در بزرگسالی نیز بتوانند همچون خودش نگاهى پاک و پالایشیافته به زندگى داشته باشند و همین ساختن و پرداختن و پروراندن آدمبزرگها در کودکى است که به این معلم و مربى دلسوز اهمیتى دوچندان میبخشد. یکى به خاطر بردن انسانها به عمق و یکى به خاطر بیرون آوردنشان از آن.
این بزرگى در کار و در شخصیت میرهادى در سراسر زندگى او به یک نکته بازمیگردد و آن درسى است که انگار از مادرش آموخته است. اینکه «غم بزرگ را میتوان به کارهاى بزرگ تبدیل کرد.» بازتاب این درس بزرگ را پیشازاین در خواهر او نیز دیده بودم. پزشک عارف و حاذقى که حالا اگرچه نیست، اما یادش در ذهن اهالى همدان نقش بسته است.
کسى که علاوه بر خدمات بزرگش در عالم پزشکى، شخصیت خاص و خلاصهشدهای نیز داشت. از او شعرها و نسخههایی به یاد میآید که روى کاغذهاى باطله و لبه روزنامهها مینوشت، یا خیلى چیزهاى دیگر انگار قرار است در یک مجموعه گردآورى و منتشر شود.
اگر بخواهیم فکرها و فعالیتها و تجربههای میرهادى را در کلیترین عبارات جمع و خلاصه کنیم، باید به ۲۵ سال تجربه، تحقیق و تدریس در مدرسه و مجموعه «فرهاد»، ۴۲ سال حضور در «شوراى کتاب و نوجوان» و ۲۵ سال فعالیت بیوقفه در تدوین و تألیف «فرهنگنامه کودکان و نوجوانان» اشارهکنیم که نقطه عزیمت هرکدام از آنها، قبل از هر چیز، غمهای بزرگى بوده است که به ترتیب میتواند درگذشت برادر (فرهاد)، درگذشت فرزند (کاوه) و درگذشت همسر (محسن خمارلو) بهحساب بیاید و اینها همه در حالی است که او هرگز اشاره به فردیت خود در آینه اینکارهای گروهى برنمیتابد و همواره بر حرکتى گروهى تکیه و تأکید دارد.
* * *
توران میرهادى ۷۷ سال پیش در شمیران از پدرى ایرانى و مادرى آلمانى متولد میشود و در همان سالهای نخست زندگى به خاطر قرار گرفتن در فضاهاى مختلف فرهنگى ابتدا با دو زبان فارسى و آلمانى و در ادامه با دو زبان فرانسوى و انگلیسى آشنا و بهمرور بر آنها تسلط مییابد. او در سال ۱۳۲۴ و پایان مقطع دبیرستان، به خاطر علاقه ویژهای که به زیستشناسی داشته، وارد دانشکده علوم میشود و در رشته طبیعى به ادامه تحصیل میپردازد.
وى در همین سالها، که سالهای آغاز مبارزه با بیسوادی در ایران نیز بهحساب میآید، زیر نظر کسانى چون «جبار باغچه بان» و دکتر «محمدباقر هوشیار» با روش تدریس آشنا میشود. در سال ۱۳۲۵ نیز براى تحصیل در رشته «روانشناسى و تعلیم و تربیت پیش از دبستان» راهى فرانسه میشود، یعنى زمانى که جنگ جهانى دوم پایانیافته و دوران بازسازى ویرانههای جنگ در اروپاست. به همین خاطر میرهادى مدتى در بوسنى و هرزگوین و مدتى هم در کوههای «تاترا» اسلواکى به کار و کمک میپردازد. درست یک سال پس از اقامت در فرانسه خبر یکى از آن غمهای بزرگ به او میرسد که مرگ برادرش فرهاد است. آموزههای مادر (گرتا دیتریش) باعث میشود که در برابر این غم بزرگ بردبارى کند و با کوشش و کار به مبارزه با آن برخیزد. تأسیس کودکستان فرهاد و بعدها دبستان و مدرسه راهنمایى فرهاد به ترتیب در سالهای ۳۴ ، ۳۶ و ۵۰ کارهاى بزرگى است که میرهادى در پاسخ به آن غم بزرگ انجام میدهد.
مجموعهای که یافتها و دریافتهای آن را به نهادهاى دیگر منتقل میکند. حضور در کلاسهای مختلف آموزش ضمن خدمت و مدتها تدریس در شهرهایى چون مشهد، تبریز، رشت و تهران ـ در کلاسهای تربیت مربى کودک ـ ازجمله موارد انتقال دانش و تجربه بهدستآمده در مجموعه آموزشى فرهاد به شمار میآید. این معلم باتجربه درباره مدرسه فرهاد معتقد است: «تعلیم و تربیت سه رکن اصلى دارد: خانواده، مدرسه و اجتماع. در جامعهای که سازندگى انسان در آن مطرح باشد، رابطه این سه رکن نزدیک است و این همکارى در امتداد هم قرار میگیرد. اگر جامعه جرم آفرین باشد، گاه خانواده و مدرسه در یک جبهه قرار میگیرند، در این صورت بچهها بهناچار همراه بزرگترها به مدرسه میروند، دیوارهاى خانه بلندتر میشود. مراقبت بیشترى انجام میگیرد تا مبادا چشم و گوش بچهها باز بشود. همه دوستان کودک نیز تحت نظر قرار میگیرند. گاهى خانواده، مدرسه و اجتماع را قبول ندارد و آنها را مناسب تربیت فرزندان خود نمیبیند، بنابراین سعى میکند مدارس خاص خود را به وجود آورد، گاهى نیز مدرسه خانواده و اجتماع را قبول ندارد، در این صورت جایگزین هر دو میشود. مدارس شبانهروزی پدید میآیند تا کل تعلیم و تربیت را عهدهدار شوند. مدرسه فرهاد در یک جامعه جرم آفرین قدم به عرصه کار گذاشت.»
این حساسیت به انسان و اجتماع در تمام حرفهای میرهادى وجود دارد. چیزى که در مقام انسان به او برتریهایی میبخشد، در مقام مادر مرتبه بالاترى را نصیب او میکند و در مقام معلم ویژگیهای پیامبرانهای را در وجود او متجلى مینماید. از همین رو رمز موفقیت او را در مدرسه دارى که اساس تجربههای فراگیرش محسوب میشود، «شخصیت» و «شیوه مدیریت خلاق» او میدانند. تدوین برنامهریزی آموزشى مدرسه فرهاد توسط خود دانش آموزان (در سالهای پایانى فعالیت مدرسه)، کشف کم و کسریهای آموزشى و پرورشى و یافتن راهحلهای مناسب و ابتکارى براى آنها، تأکید بر ترکیب آموزش، فرهنگ و شادى در محیط مدرسه، آشنایى دانش آموزان با آداب و سنن ایرانى و اجراى آنها در محیط درسى و سوق دادن دانش آموزان بهسوی کارى شوقانگیز و اجتماعى براى مهار انرژى تخریبى آنها و بهجای تنبیه کردنشان ازجمله فرازهاى شخصیت و شیوه خلاق مدیریت میرهادى در مدرسه فرهاد به شمار میآمده است که همین هم زمینه همکاریهایی با اداره مطالعات و برنامههای وزارت آموزشوپرورش و سازمان کتابهای درسى در همان زمان میشود.
او درباره این همکاریها در جایى چنین مینویسد: «همکارى ما با اداره مطالعات و برنامههای وزارت آموزشوپرورش و با سازمان کتابهای درسى از آغاز تأسیس آن شروع شد و تا پایان کار من در مدرسه فرهاد همچنان ادامه داشت. این همکارى از چند طریق انجام میشد: نویسندگان کتابهای درسى دستنوشتههای خود را در کلاسها به تجربه میگذاشتند، معلمان ما با نویسندگان کتابها همکارى میکردند و یا ما خود عهدهدار تدوین کتاب درسى میشدیم. کتابهای تعلیمات اجتماعى چهارم ابتدایى در یک دوره و سوم ابتدایى در دوره دیگر، کار معلمهای مدرسه فرهاد بود. کار دیگر شرکت در برنامهریزی درسى دوره ابتدایى از سال ۱۳۳۸ بود. پسازآن در تدوین برنامه چهارساله و پس از تغییر نظام در برنامهریزی درسى دوره پنجساله ابتدایى شرکت مؤثر داشتیم. در سال ۱۳۵۶ طرح بازسازى کلیه برنامههای درسى ابتدایى را مطرح کردیم. پس از پیروزى انقلاب اسلامى با کمک کارشناسان مدارس تجربى، طرح بازسازى نظام آموزشوپرورش ایران را ارائه دادیم.»
تأسیس «شوراى کتاب کودک» شاید یکى از همان برنامههای بنیادینى است که از دل همین تجربههای ذیقیمت در مدرسه فرهاد بیرون میآید. برگزارى یک نمایشگاه کتاب کودک در سال ۱۳۳۵ و در دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران با کمک مجله «سپیده فردا» نخستین گامى است که براى تولد شوراى کتاب کودک برداشته میشود. درواقع همین نمایشگاه باعث میشود که فقر کشورمان درزمینهٔ کتابهای کودک، به شکلى زننده به چشم بیاید و خود را نشان بدهد: «… قصد ما نمایش مجموعه کتابهایی بود که در ایران وجود داشت. در بازار به جستوجو پرداختیم. ابتدا کتاب داستان خاله سوسکه و آقاموشه را با نقاشیهای ناشیانه و بهصورت چاپ سنگى پیدا کردیم، سپس به سراغ جبار باغچه بان و کتابهایش خانم خزوک و زندگى اطفال و… رفتیم. کتابهایی مثل حسین کرد شبسترى، لیلى و مجنون، گلستان و بوستان را هم جمعآوری کردیم. نمونههایی از کتابهای کودکان سایر کشورهاى جهان را نیز به نمایش گذاشتیم. این نمایشگاه کوچک، فقر ما را درزمینهٔ کتابهای کودکان بهوضوح مطرح میکرد. در این مدت متوجه شدیم که جبار باغچهبان، صبحى مهتدى، عباس یمینى شریف و ابراهیم بنى احمد بهعنوان نویسنده، گردآورنده، سراینده و نقاش کتابهای کودکان، مدتها قبل از ما در این اندیشه بودهاند و در این زمینه نیز کار کرده بودند. همچنین در گوشهای دیگر از ایران این نیاز را جوانى درک کرده بود و به کار پرداخته بود. او صمد بهرنگى معلم روستا و نویسنده کودکان بود.
در نمایشگاه سال ۱۳۳۵ دکتر هوشیار مسئله کتابهای کودکان را در بعدى وسیعتر مطرح کرد. صحبتهای او انگیزهای براى انتشار شماره مخصوص کودکان از سوى مجله تربیتى سپیده فردا شد. هیچ حرکتى در طول زمان متوقف نشد. اگر در سال ۱۳۳۴ با یک نیاز کودکستان فرهاد را بنا کردیم، حالا نیاز دیگرى خودنمایى میکرد. در پى آن نمایشگاه سالهای ۱۳۳۷ و ۱۳۳۹ را برگزار کردیم. جمعیت زیاد بود. میهمانها در حیاط مدرسه فرهاد نشستند، منشى جلسه پیشنهادها آنها را صورتجلسه کرد. پیشنهادهاى طبقهبندیشده را براى دانشگاه، شهردارى، وزارت آموزشوپرورش، فرهنگ و هنر، ناشران و دیگر سازمانها فرستادیم. پسازآن نشست، انتشار مجله براى کودکان، باب روز مطبوعات کشور شد. البته تعداد مجلهها زیاد نبود و کار آنها نیز عموماً بر مبناى خواست بازار بود. در این نمایشگاه متوجه شدیم که کار ادبیات و کتابهای کودکان بسیار گستردهتر از آن است که بتوانیم بهتنهایی از عهده آن برآییم. میبایست جزئى باشیم از یک کل و این نتیجهگیری سرآغازى شد براى تأسیس شوراى کتاب کودک در سال ۱۳۴۱ .»
شوراى کتاب کودک منشأ فعالیتهای بنیادینى درزمینهٔ کودکان است. آنقدر که شاید بتوان همهچیزی را که در این مملکت با عنوان ادبیات و کتاب کودک در طول چهار دهه اخیر تولید شده و میشود، بدان نسبت داد. این نسبت در جایى به تولید کتاب، در جایى به کیفیت آن، در جایى به بازار کتاب، در جایى به جایگاه کتاب، در جایى به رسمیت بخشیدن به ادبیات و کتاب کودک و بالاخره در جایى به انگیزه و حضور نویسندگان و هنرمندان در صحنههای رقابت داخل و خارج کشور مربوط میشود. حتى نامگذاری روز ۱۴ فروردین، که همزمان با روز تولد «هانس کریستین اندرسن» است و روز جهانى کتاب کودک، از پیشنهادهاى این شورا در سال ۱۳۴۵ بهحساب میآید. تألیف کتاب مرجع «گذرى بر ادبیات کودکان» نیز از فعالیتهای این دوره میرهادى است که با همکارى لیلى ایمن (آهى) و مهدخت دولتآبادی به انجام میرسد.
میرهادى، هنرمندان، نویسندگان، تصویرنگاران، نقاشان و مجسمهسازان را تنها افرادى میداند که تااندازهای به «وجود واقعى و شرطى نشده کودکان نزدیکترند.» و «سعى آنها در این است که وجود واقعى کودکان را کشف و از پیشداوری پرهیز نمایند.» او دراینباره و در پاسخ به این پرسش که «سرانجام کودک چیست؟» در بیانیهای جهانى اظهار میکند: «این شعرا هستند که مدعیاند. کودک پدر انسان است (وردزورث)؛ و این نویسندگاناند که عقیده دارند کودک ازنظر صداقت و معصومیت، نمادى از کمال انسانیت است. صداقت و معصومیتى که در دوران کودکى جاگذاشته میشود و در دوران بزرگسالی سعى در این است که بهگونهای عمیقتر و وسیعتر و آگاهانهتر به دست آید.
بازهم این هنرمند است که سعى دارد نیروى بالقوه رسیدن به والاترین عقاید و ارزشهای شخصى را در کودکان زنده نگه دارد. این هنرمند است که بهطور مدام محدودیتهای تحمیلشده تعصبات، عادات و عقاید فرسوده و اشکال و وضعیتهایی که انسان را تبدیل به آدمک کوکى یا ماشینى میکند، میشکند و افقهای جدیدى را پیش روى کودکان میگشاید.
مهمترین نقطه دیگرى که در ذهن و زندگى این زن کامل و کوشا شروع به درخشیدن میکند، تهیه و تألیف فرهنگنامهای براى کودکان و نوجوانان است. پیشنهادى که آن را براى نخستین بار در سالهای پایانى دهه ۴۰ در همایشى مطرح میکند و حدود ۱۰سال بیپاسخ میماند. او براى پاسخ به ذهن پرسشگر کودکان، که بدون مراجعه به کتابهای مرجع ممکن نیست، همه تلاشهایش را میکند. دستآخر اما باز خودش میماند و خودش و «شوراى کتاب کودک» که تا حدود زیادى انسجامیافته است. سال ۱۳۵۸ سال آغاز به کار فرهنگنامه کودکان و نوجوانان است. ذهنیتى که تا به عینیت دربیاید و به تولید برسد، انرژى بسیارى میبرد. از آن مهمتر سرمایهای است که باید بدین کار اختصاص بیابد. این سرمایه اولیه از داراییهای شخصى و خانوادگى میرهادى ـ بنا به وصیت همسرش ـ تأمین میشود: «همسرم محسن خمارلو که به سال ۱۳۵۸ جهان میرا را ترک گفت در نامهای که براى من بهجای گذاشت، از من خواست با بهرهگیری از بخشى از داراییهایش کارى براى مردم انجام دهم. خواستهای که انجامش سخت مینمود.درنهایت و با توجه به عشق و علاقهای که او به نسل جوان این کشور داشت، این مبلغ سرمایه اولیه فرهنگنامه کودکان و نوجوانان شد. آن زمان بسیار خام بودم، فکر میکردم میشود با دو میلیون و پانصدهزارتومان سرمایه اولیه، فرهنگنامه را طى سه یا چهارسال تدوین و منتشر کرد. درحالیکه با این مبلغ تنها میشد کار را شروع کرد. طى پنج سال اول این سرمایه در راه تدوین فرهنگنامه هزینه شد ولى فرهنگنامه بر پیشخوان کتابفروشیها ننشست…
فرهنگنامهای که تا ۲۲جلد برآورد شده است و تاکنون ۹ جلد آن منتشر و بهرغم چاپهای بعدى نایاب شده است. «فرهنگنامهای عمومى که به پرسشهای کودکان و نوجوانان ۱۰ تا ۱۶ساله ایرانى پاسخهای درست، دقیق و مناسب» میدهد. فرهنگنامهای که «میبایست معتبر و موثق باشد و با دیدگاهى علمى، بررسى و الهام گرفته از تاریخ ایران و منطقه تهیه شود و مطالب آن شوقانگیز و برانگیزاننده به مطالعه بیشتر و بهرهگیری از آن آسان باشد.
تأکید بر ایرانی بودن فرهنگنامه از اهم مواردى است که میرهادى و همکاران شایسته او همواره مدنظر داشته و دارند: «دیدگاه ما در تهیه مقاله براى فرهنگنامه، نگاه ایرانى است به جهان. این همانجایی است که ما موضع داریم. براى ما مهم است که مطلب براى مردم این مملکت چگونه مطرح میشود.
در کنار اینهمه حمیت و هم یارى خودجوش و خودبسنده البته همیشه ناملایماتیهایی هم هست، که قابلاغماض نیست: «فرهنگنامه هم همان درد حرکت کتاب در جامعه و سیستم آموزشى را دارد. متأسفانه سیستم آموزشوپرورش ما متمرکز بر کتابهای درسى است و به هیچ جریان بیرونى راه نمیدهد، نه معلم و نه کل سیستم. خب بالطبع این مسئله ایجاد عقبماندگی میکند و بدین ترتیب دانشآموز ما مهارت استفاده از کتابهای مرجع را پیدا نمیکند… آموزشوپرورش، فرهنگنامه را بهعنوان کالایى لوکس نگاه میکند. اما اگر انجمن اولیا و مربیان ضرورت و اهمیت این کار را حس کند، میتواند آن را در سیستم آموزشوپرورش به جریان بیندازد. تجربه نشان داده است که از طریق مقامات رسمى هر حرکتی دیرتر به سرانجام میرسد، اما با ایجاد و سازماندهی حرکتهای مردمى، میتوان سریعتر به نتیجه رسید.
همه اینها را میرهادى با همان لحن مادرانه و درنهایت صداقت و دلسوزى بیان میکند. کسى که دنبال ارزشها و آرمانهای بلند و بزرگ را گرفته است. آرمانهایی که اگرچه براى همه خیر کنندهاند، اما براى خیلیها بههیچوجه قابلدسترسی نیستند. او در مورد مدیریت شوراى کتاب کودک و فرهنگنامه میگوید: «همه کارها [اینجا] با مشورت انجام میشود و مبادله فکرى بهطور مداوم جریان دارد. کسى در رأس نیست. میتوان گفت یک نفر براى هماهنگ کردن در وسط قرارگرفته است که نویسنده، ویراستار و اهل مطالعه است و مثل بقیه دورههای کارآموزى و کلاسهای مرجع را میگذراند. در برخى از مراکز، سیستم هرمى وجود دارد، یعنى سلسلهمراتب دارند. اما در سیستم ما، بالا و پایین و رأس وجود ندارد. همه حول یک محور میگردند. احساس ما این است که در این شکل، کار رشد خواهد کرد البته هنوز به رشد نهایى خودش نرسیده است، هنوز در مرحله جوانیاش است. از نوجوانى به جوانى آمده، اما هنوز به مرحله بلوغ نرسیده، هنوز زمان زیادى را در پیش داریم تا به بلوغ برسد.» اینکه یک انسان ۷۷ساله هنوز و همچنان از بلوغ و رسیدن به آن حرف بزند، خود تأکیدى است بر بلوغ مسلمى که آن را یافته و دریافته است. منتهى کسى که همواره خود را کودک میشمارد و جستوجوگر افقهای کشف تاشده، هرگز به آن بلوغى که خیلیها فکر میکنند به آن رسیدهاند، نخواهد رسید و هرگز متوقف نخواهد شد. میرهادى براى نرسیدن به آن بلوغ کاذب و براى بودن و شدن همیشه با کودکان همذات پندارى داشته و همیشه هم بحرانهای سختى را پشت سر گذاشته است. بحرانهایی که در یک زندگى خطى و تکرارى و دم دست هیچگاه پیش نمیآید. این بحرانها با آن دغدغهها و حسابوکتابهایی که آدمهای عادى براى خریدن خانه و ماشین و خراب کردن فرصتهای ناب زندگى دارند، بهکلی متفاوت بوده است.
«
مادر شورا همهمان داوطلبانه کار میکنیم و داوطلبانه کار کردن، حسى که دارد این است که هیچچیز انگیزه نیست جز اصل کار؛ یعنى شما به انگیزه شهرت کار نمیکنی یا مقام یا درآمد یا پول یا… فقط به انگیزه خدمت به خاطر عشق تلاش میکنی و شاید اگر این خصلت کار شورایی ما نبود، در این ۲۵سال نمیتوانستیم جلو برویم؛ یعنى انگیزه همه ما عشق به بچهها بود و احساس ضرورت اینکه: زود باش، زود باش درباره بچهها آنچه لازم است فراهم کن و آن را بساز که بچهها بتوانند بر اساس اطلاعاتش، به آن تکیه کنند و خود و مردم وطن و سرزمین و فرهنگ و هنرشان را بشناسند و شناختى داشته باشند که بتوانند در هرجاى دنیا پیشرفت کنند.» براى اینکه بیشتر باصداقت پنهان و آشکار در لایهلایههای حرفها و حدیثهای میرهادى آشنا بشویم، بهترین راه باز کردن جلدهایى از فرهنگنامه است و بررسى دقتى که در آن بهکاررفته است و تطبیق آن با منابعى که وجود داشته و نداشته است و حالا به وجود آمده است. داستان این فرهنگنامه فکر میکنم حتى براى کسانى که سه سال پاى تلویزیون مینشینند و نمونه مثالى عزم زن ژاپنى را براى تشکیل فروشگاههای زنجیرهای میبینند یا براى کسانى که پاى ملودرامهای اغراقآمیز هندى مینشینند و اشک میریزند، بسیار عجیبتر و غمانگیزتر باشد و به نظر بیاید. اما این داستان یکسر ریشه در واقعیت اطراف ما دارد، که بهنوعی از آن غافل بودهایم. فرازى از این داستان را با هم میخوانیم: «… حدود ۶سال بعدش دیگر هیچى نداشتیم. گفتیم کمک بخواهیم از دولت که نه، چون ما سازمان غیردولتى هستیم. رفتیم سراغ سازمانهای مشابهمان، من هیچوقت آن لحظات از یادم نمیرود. واقعاً گدایى کردیم، یعنى من و خانم انصارى کاسه گدایى برداشتیم و رفتیم براى گدایى و فهمیدیم که خیلى سخت است. مردم براى خیلى از مخارج هزینههای گزاف میپردازند ولى براى کارهاى فرهنگى مبلغى نمیپردازند. بخصوص اگر براى بچهها باشد . دیگر رسیدیم بهجایی که بعضى از همکاران ما براى اینکه کار شورا متوقف نشود جواهراتشان را فروختند. بعد یکى از عزیزترین اعضاى ما در شورا خیلى پیشنهاد خوبى دادند و گفتند که ما تا حالا تکیهمان بر مردم بوده، حالا هم سراغ مردم برویم ولى کدام مردم؟…»
این داستان صدالبته فرازوفرودهای زیادى دارد که پرداختن به همه آن در این مجال کوتاه ممکن و مقدور نیست. آنچه مسلم است عزم راسخ میرهادى براى تبدیل کردن آخرین «غم بزرگ» خود به یکى از بزرگترین کارها و به انجام رساندن آن است. زنى که خواسته و میخواهد براى همه بچههای این سرزمین، مادرى کند و شیرینى محبت را به همه آنها بچشاند.
– توران میرهادی در پی سکته مغزی در شهریور ۱۳۹۵ در بیمارستان بستری شد. وی در ۱۸ آبان ماه ۱۳۹۵ در سن ۸۹ سالگی، درگذشت.
مراسم خاکسپاری او صبح جمعه ۲۱ آبان ۱۳۹۵ با حضور جمع پرشماری از اهالی فرهنگ و هنر در باغ خانه هنرمندان ایران برگزار شد. سپس پیکر او به امامزاده عبدالله (شهرری) منتقل شد تا در کنار پسرش، که سالها پیش در جریان سیل جان خود را از دست داد به خاک سپرده شود.
در سال ۱۳۹۶ در تالار وحدت تهران، به یادبود او اجرایی بانام «ادای دین به توران خانم» بر صحنه رفت که پردیس خسروی کارگردانی و طراحی حرکت آن را بر عهده داشت
– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com