انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره بهمن محصص؛ جاى خالى نقاش

محصص در تصویر و تصور نقاشان هم‌دوره خود چهره‌ای دوگانه دارد که از یک‌سو در خلاقیت درونى او خلاصه می‌شود و از یک‌سو در دورى از دور باطل یا بایسته روابط اجتماعى آن دوره. به همین خاطر هم شاید او را باید یکى از تکروهاى نقاشى مدرن و معاصر ایران به‌حساب آورد…

– متولد۱۳۰۹ رشت

– درگذشت ۶ مرداد ۱۳۸۹ در رم

– فارغ‌التحصیل آکادمى هنرهاى زیبا رم

– شرکت در بى ینال ونیز ۱۹۵۸ و ۱۹۵۶

– شرکت در بى ینال پاریس۱۹۶۲

– شرکت در بى ینال سائوپائولو۱۹۶۲

– شرکت در سومین بى ینال نقاشى تهران۱۳۴۱

– ترتیب نمایشگاه‌های انفرادى و جمعى در تهران، رم، میلان، فلورانس، کان، پاریس، بیروت، ژنو و…

– مترجم آثارى از «ایتالوکالوینو»، «لوییچى پیراندللو»، «مالاپارته» و «ژان ژنه» و…

– اردشیر محصص کارتونیست شهیر ایرانی پسر عموی او نیز جایگاهی رفیع در جریان نوگرای ایران دارد.

– محصص در نظرسنجی نوروز سال ۹۴ فصلنامهٔ حرفه: هنرمند برای انتخاب ده هنرمند برگزیده هنر نوگرای ایران که بین صد هنرمند و هنرشناس انجام شد، در صدر فهرست هنرمندان نوگرای ایران از دههٔ بیست تا به امروز قرار گرفت.

– فی‌فی از خوشحالی زوزه می‌کشد فیلمی در گونهٔ مستند به کارگردانی و نویسندگی میترا فراهانی و ساختهٔ سال ۱۳۹۲ است.

این فیلم به داستان زندگی بهمن محصص نقاش، مجسمه‌ساز و مترجم ایرانی می‌پردازد. فیلم فی‌فی… در جشنواره سینمایی دورئل پاریس جایزه اسکام (جایزه انجمن نویسندگان چندرسانه‌ای) را بُرد.

محمد شمخانی: ویکنت مدارد و دى ترالبا یک اصیل‌زاده ایتالیایى است که براى خوش‌آمد عده‌ای از دوک‌های منطقه‌شان، راهى جنگ با ترک‌ها می‌شود و براثر اصابت گلوله توپ زخمى کارى، اما جالب، برمی‌دارد. به‌طوری‌که سمت چپ بدن او زخمى و سمت راست آن کاملاً سالم مى ماند. ویکنت حالا یک چشم، یک گوش، یک‌گونه، نیمى از بینى، نیمى از دهان و نیمى از پیشانى خود را دارد. پزشکان از این پیشامد خوشحال‌اند و به همین خاطر دست‌به‌کار نجات او می‌شوند. تلاش پزشکان به ثمر می‌نشیند و فردا ویکنت با نیمى از بدن اش زندگى جدیدى را آغاز می‌کند. چند وقت او به سرزمین اش ترالبا برمی‌گردد و درحالی‌که لباس سیاه بلندى به تن دارد و عصایی زیر بغل. آزار و اذیت ویکنت به اهالى منطقه باعث می‌شود که همه فکر کنند نیمه شر او بازگشته و نیمه خیر او در جنگ از بین رفته است. بعد از چند وقت نیمه دیگر بدن ویکنت نیز بازمی‌گردد و منشأ کارهاى خیر می‌شود. ماجرا ادامه دارد تا اینکه هر دونیمه عاشق دخترى به نام پاملا می‌شوند و بر سر تصاحب آن به دوئل می‌پردازند. دکتر تریلونى که در جزیره ترالبا مشغول کارهاى تحقیقاتى است بالاخره دونیمه زخمى ویکنت را به هم پیوند می‌زند و او را به زندگى عادى بازمی‌گرداند. آن‌قدر که او حالا انسانى است که خیر و شر را با هم دارد.
این شمه‌ای است از داستان «ویکنت شقه شده» ایتالوکالوینوکه «بهمن محصص» براى نخستین بار در سال ۱۳۴۸ به فارسى برگردانده است. داستانى که ارتباطى بینامتنى نیز با نقاشی‌های خود هنرمند دارد. نقاشی‌هایی که اغلب از انسان‌های شقه شده درزمینهٔ اى سرد و گرم تشکیل می‌شود و از میان آن‌ها گاه موضوع و موجود دیگرى چون ماهى، پرنده‌های غول‌پیکر و طبیعت بی‌جان و … سر برمی‌آورد.
می‌گویند حالا در شمال است محصص و انگار در سیاهکل زندگى می‌کند. کمتر کسى از او خبر دارد حالا و کمتر کسى می‌داند که او مشغول به چه کارى است امروز. این بی‌خبری مال امروز و دیروز نیست و انگار در سراسر زندگى این نقاش و مترجم و مجسمه‌ساز ایرانى جریان و سریان داشته است. کسى که از روزمرگى در هراس و در فرار است و این را بیش از هر چیزى ـ شاید ـ آثار او به بیننده می‌گوید. آثارى پراکنده که در کتاب یا این و آن مجموعه دولتى و خصوصى آمده است. محصص جزو اولین هنرمندان ایرانى بوده که راهى ایتالیا می‌شود و از پنج دهه پیش مقیم آنجا بوده است. این اقامت با تحصیلات در آکادمى هنرهاى زیباى رم آغاز می‌شود و با خلق نوعى آثار ادامه می‌یابد که تا این اواخر هنرمند را به‌واسطه همان آثار می‌شناسیم ما ایرانی‌ها.
محصص در تصویر و تصور نقاشان هم‌دوره خود چهره‌ای دوگانه دارد که از یک‌سو در خلاقیت درونى او خلاصه می‌شود و از یک‌سو در دورى از دور باطل یا بایسته روابط اجتماعى آن دوره. به همین خاطر هم شاید او را باید یکى از تکروهاى نقاشى مدرن و معاصر ایران به‌حساب آورد. کسى که در همان زمینه متشتت و پراکنده هم حرف خود را زده و راه خود را رفته و کارهایش امکان و اجازه صورت‌بندی با دیگر نقاش‌های ایرانى را نمی‌دهد. در سایه همین تکروى و انزوا، اما همیشه و همواره گریزی‌هایی به شخصیت فردى و هنرى محصص هست که وقتى با آثار او گره می‌خورد، تصویر نصفه و نیمه‌ای از او به ما می‌دهد. براى مثال «جلال آل احمد» در مقدمه تک‌نگاشت مردم شناختی‌اش «اورازان»، اشاره به‌نوعی همکارى با محصص می‌کند و می‌گوید: «عکس‌ها و نقشه‌ها دست‌پخت شمس است. طرح نقشه‌ها و اشکال و ظروف محلى را آقاى بهمن محصص کشیده‌اند…» یا«پروانه اعتمادى » دریکی از گفت‌وگوهایش اشاره به سه ماه شاگردى محصص می‌کند که به پیشنهاد آل احمد بوده است. او درباره اینکه چه چیزى از محصص یاد گرفته ، می‌گوید: «هیچ زمینه بخصوصى نبود، همان چیزهاى معمولى مدلى می‌نشست و من پشت سه‌پایه روى کاغذى طراحى می‌کردم. محصص می‌آمد و نگاه می‌کرد و می‌گفت خیلى بد است یا خوب است. من جسارتم را از آل احمد و سلیقه‌ام را از بهمن محصص گرفتم.
محصص واقعى اما همچنان در حذف او از نقاشی‌ها و مجسمه‌هایش قابل ترسیم است. در خطوط منحنى فیگورهاى او و در افق‌های نامألوف تابلوهایش. در چهره‌های مسخ‌شده‌ای از انسان و حیوان و حیوان ـ انسان. بدون تردید تأکید این هنرمند با تمام جلوه‌های بصرى و بیرونى آثارش، بر هم‌آیند نیروهاى درونى و ضدیت آشکار آن‌هاست. او اگرچه یک سرى تیپ‌ها را با خلوص و خلاصگی‌شان به تصویر می‌کشد، اما تأکیدى تام و تمام بر فردیت انسان ـ فراتر از «میانگین آرمانى و آمارى » آن ـ دارد. چیزى که از «من آگاه » انسان درمی‌آید و یا در درونه ناخودآگاهى او می‌گذارد. نکته‌ای که «کارل گوستاو یونگ » بزرگ‌ترین روانکاو قرن بیستم در مقاله «وضع بغرنج فرد در جامعه نوین » چنین بازگو می‌کند: «اما این همگان و عموم متعارف نیستند که ویژگى فرد را مشخص می‌کنند، بلکه افراد منحصربه‌فرد تعیین‌کننده‌اند. فرد نه همچون واحدى برگشت‌پذیر، بلکه به‌صورت چیزى منحصربه‌فرد و یکتا قابل‌درک است که در تحلیلى نهایى نه شناخته می‌شود و نه می‌تواند با چیزى دیگر مقایسه گردد. درعین‌حال، انسان به‌عنوان عضوى از یک نوع می‌تواند و باید همچون واحدى آمارى توصیف شود؛ وگرنه هیچ‌چیز کلــى درباره‌اش نمی‌توان گفت. (از کتاب «ضمیر پنهان‎/ نفس نامکشوف» برگردان دکتر ابوالقاسم اسماعیل‌پور.
محصص هم درست در یک چنین زمینه‌ای گام برداشته است و منظور او از به تصویر کشیدن درونیات انسان ( اگر اصلاً چنین منظورى داشته و داشته باشد) تحلیل و تقلیل آن «واحد آمارى » به ویژگی‌های منحصربه‌فرد بوده است انگار و شاید. یک چنین نگاهى را به انسان در چند نقاش خاص انگلیسى و فرانسوی نیز می‌توان پیدا کرد. کسانى مثل «فرانسیس بیکن»، «لوسین فروید» و «بالتوس»، که البته یک ویژگى شخصى و اجتماعی خاص آن‌ها را به هم و درجایی به محصص پیوند می‌زند. براى سخن گفتن از آن ویژگى حالا زود است و حیات پنهان و پیدای هنرمند و قواعد دست و پاگیر عرفى و اخلاقی چنین اجازه‌ای را فعلاً نمی‌دهد. اینجا فقط تا آن حد می‌توان پیش رفت که ریشه این نگاه نوعى به انسان و واقعیت آن شاید زاییده یک چنین شکل زندگی‌ای هم باشد. نگاهى که ریشه‌های آن را به‌صورت علمى می‌توان در انگاره‌های فروید و یونگ و به‌ویژه فروید پیدا کرد. و این برخلاف آن تعهدى است که «حتماً» براى آثار محصص می‌شمارند. آن تعهد وجودى و اگزیستانسیالیستى به انسان که مخاطرات بنیادى او را هدف می‌گیرد و او را در شرایطى تهوع‌آور توصیف می‌کند.
از محصص ردپاهاى دیگرى هم هست که باز درمجموع رهیافتى به آثار او حساب نمی‌شود.خاطراتى اغلب شفاهى که او را تا مرز قاطع یک بستگى و انزوا پیش می‌برد. این داستان البته درباره ۲۶ سال اخیر و سال‌های بعد از انقلاب کاملاً صدق می‌کند. اینکه نه حضور ملموس و مشخصی از او می‌بینیم و نه رد پاى آشکارى که نیمه شر یا خیر او را آشکار کند! جالب اینکه قبل از انقلاب او حتى به کارگردانى تئاتر هم می‌پردازد و بعد از انقلاب تنها ترجمه او از نمایشنامه «کلفت‌ها»ى ژان ژنه به روى صحنه می‌رود. در سال‌های قبل از انقلاب طرحى از او براى مجسمه یادبود شهیدان ۳۰ تیر در آخرین شماره نشریه «دانشجویان ایران» (۳۰ تیر ۱۳۳۲) چاپ می‌شود و در سال‌های بعد از انقلاب یکى از کارهایش طرح روى جلد کتابى از «احمدرضا احمدى» می‌شود.
خلاصه در سال‌های بعد از انقلاب حضور او در هنر معاصر ایران، جدا از باورها و برداشت‌های پیشین، به یک سرى اخبار جسته‌وگریخته محدود می‌شود که عموماً از شرکت یکى از آثار او در نمایشگاهى گروهى خبر می‌دهند. آن‌هم البته یکى از آثار پیش از انقلاب او که حالا اغلب مربوط به گنجینه موزه‌ها و کاخ‌موزه‌ها و مجموعه‌های دولتى است. آخرین خبرها درباره او به سه چهار سال پیش بازمی‌گردد که گفتند به ایران آمده و بیمارى سختى را به همراه آورده است.
آن‌قدر که حاضر نیست که کسى را ببیند و با کسى حرف بزند. آخرین بار فهمیدم که او آپارتمان مفصل خود را در یکى از برج‌های «اسکان» فروخته و راهى شمال شده است و بالاخره از شر آن بیمارى سخت خلاص شده است. بااین‌حال کسى نمی‌داند که او الآن کجاست و چه می‌کند. حتى بیشتر آن‌هایی که با او تماس مستمر و مداوم داشته‌اند.
کلی‌ترین تصویرى که می‌توان از فعالیت‌های این هنرمند در دهه‌های پیش از انقلاب داد، شرکت در بى ینال هاى ونیز سال ۱۹۵۶ و ۱۹۵۸ ، شرکت در بى ینال پاریس و بى ینال سائوپولو در سال ۱۹۶۲ و شرکت در سومین بى ینال نقاشى تهران در سال ۱۳۴۱ است.
یعنى تنها بى ینال قبل از انقلاب که محصص در آن شرکت کرد و جزو هنرمندان ممتاز آن نیز به‌حساب می‌آمد. گذشته از این او به ترتیب در انستیتو گوته تهران، گالرى نگار، گالرى قندریز، مرکز فرهنگى ایران و ایتالیا، گالرى نگار، گالرى سیروس پاریس، گالرى گیو پاریس ، نمایشگاه پاییزه گران پاله پاریس ، کاخ هنرهاى زیبا بروکسل، نمایشگاه، بین‌المللی هنر تهران .
گالرى تخت جمشید تهران به مناسبت هفتمین دوره بازی‌های آسیایى) و انجمن ایران و آمریکا نمایشگاه‌هایی انفرادى برگزار کرده و در نمایشگاه‌هایی گروهى شرکت داشته است.
این فعالیت‌ها تا سال ۱۳۵۵ را دربرمى گیرد و می‌توان به آن‌ها ترجمه آثارى از زبان ایتالیایى را افزود که درزمان خود دریچه‌ای به زبان و فرهنگ ایتالیا به‌حساب می‌آمدند.
«ایتالوکالونیو»، «لوییچى پیراندللو» و «مالاپارته» نویسندگانى هستند که محصص در شناساندن آن‌ها به مخاطب فارسى سهم به سزایى داشته است و در مقام قیاس هنوز نمی‌توان ترجمه دیگرى که از همان «ویکنت شقه شده» با عنوان «ویکنت دونیم شده» در دهه هفتاد صورت گرفته را با ترجمه او مقایسه کرد.
بعد از انقلاب یکى از مجسمه‌هایی که سرنوشت نامعلومى پیدا کرد، مجسمه «نى زن» محصص بود که مقابل ورودى تئاتر شهر نصب شده بود. مجسمه را به‌جای نامعلومى منتقل کردند. با این همه و با این همه سکوت نقاش و سکوت درباره و در برابر او، محصص کسى نیست که بتوان او را از نقاشى مدرن و معاصر ایران حذف کرد و نادیده گرفت.
پختگى و اصالت آثار و فرم‌ها و فضاها و رنگ‌های این هنرمند از آغاز آن‌چنان بالا بوده، که می‌توان به تمام ذهن و زندگى و کارهاى نکرده و ندیده او تعمیم داد.
در سال ۱۳۴۸ (۱۹۶۹) از ادامه فعالیت در ایران صرف نظر کرد و به رم بازگشت و در همان‌جا به ادامه زندگی و کار پرداخت. او در این دوران سفارش ساخت مجسمه‌هایی را برای برپایی در تهران دریافت کرد .او گاهی به ایران سفر می‌کرد و سرانجام در ۱۳۸۹ در انزوای خودخواسته در رم رخت از جهان فروبست.

***
آیدین آغداشلو، نویسنده و پژوهشگر ایرانی و نقّاش سرشناس دربارهٔ محصص می‌گوید: «به گمانِ من او یکی از پنج هنرمند بزرگ هنر معاصر ماست.»

اطلاعات بیشتر درباره فیلم :

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%DB%8C%E2%80%8C%D9%81%DB%8C_%D8%A7%D8%B2_%D8%AE%D9%88%D8%B4%D8%AD%D8%A7%D9%84%DB%8C_%D8%B2%D9%88%D8%B2%D9%87_%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D8%B4%D8%AF

– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن‌نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

– ویرایش نخست توسط انسان‌شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آماده‌سازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com