انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره ایالات متحده ی آمریکا(۱): فرهنگ

فرهنگ ایالات متحده در برگیرنده ی آداب و رسوم، رفتار و شیوه ی زندگی در این کشور است. مردم آمریکا فرهنگ خود را از طریق سنت های مرتبط با غذا، پوشش، تفریح و جشن ها؛ بواسطه ی سیستم تحصیلاتی و نهادهای آموزشی شامل موزه ها و کتابخانه ها ؛ و از طریقانواع هنرها از جمله هنر های بصری، ادبی و نمایشی و اجرایی، بیان می کنند.
فرهنگ آمریکایی غنی، پیچیده و منحصر به فرد است. این فرهنگ بواسطه ی غلبه ی سریع و کوتاه مدت اروپاییان بر منطقه بسیار وسیعی از زمین هایی آشکار شد که به صورت پراکنده توسط شمار متفاوتی از افراد محلی سکونت یافته بودند. اگر چه الگوی فرهنگی اروپایی بویژه در زبان، هنرها و نهادهای سیاسی دارای نفوذ بسیار بود، مردمی از آفریقا، آسیا و آمریکای شمالی نیز سهمی در فرهنگ آمریکایی داشتند. تمامی این گروه ها بر ذائقه های عامه پسندانه در موسیقی، پوشش، سرگرمی و شیوه ی پخت غذا، تأثیر گذار بودند. در نتیجه، فرهنگ آمریکایی آمیزه ی غیر معمولی از الگوها و ترکیبات بر گرفته از تنوع جمعیتی خود را داراست. ملودی های فراوان فرهنگ آمریکایی همواره هماهنگ و خوش آوا نیستند بلکه پیچیدگی موجود در آن جامعه ای را خلق کرده که برای دست یابی به حد قابل قبولی از بردباری و ایجاد سلیقه ی منحصر و معمول فردی که به آمرکاییان در هر کجا هویت می بخشد، تلاش می کند. کشور آمریکا قویا متعهد به اجرای دموکراسی است که در آن نظرات اکثریت افراد غالب بوده و کوشش آن در جهت تساوی در قانون و اصول حقوقی و عرف، است.

ویژگی هایی همچون دموکراسی و برابری مدت ها پیش از ریشه یافتن در جوامع اروپایی، جائیکه آرمان ها از آن سرچشمه گرفت، در محیط آمریکایی رشد یافت. آن چنانکه در ابتدای سال های ۱۷۸۰، میشل گیوم ژان دو کروور (Michel Guillaume Jean de Cre’vecoeur)، نویسنده ی فرانسوی ساکن پنسیلوانیا که تحت اسم مستعار جی. هکتور سن جان (J. Hector St. John) می نوشت، تحت تأثیر ماهیت دموکراتیک جوامع اولیه آمریکایی قرار گرفت. این امر تا قرن ۱۹ که این تمایلات در آمریکا طرفداران بسیاری یافت، نادیده انگاشته شد. هنگامیکه نویسنده ی فرانسوی الکسی دو توکویل (Alexis de Tocqueville)، یک ناظر تند و تیز اجتماعی، در سال ۱۸۳۰ به سراسر ایالات متحده سفر کرد، به تصویذ نافذ شگرفی از سرشت دموکراسی در آمریکا و برآمدهای فرهنگی آن، دست یافت. او بدین تفسیر رسید که در تمامی فضاهای فرهنگی – زندگی خانوادگی، قانون، هنرها، فلسفه، و پوشش – آمریکایی ها تمایل به تأکید بر امور معمولی و آسان داشتند تا بخش های خاص و پیچیده. نگرش او امروز به مانند زمانیکه دو توکویل سرتاسر ایالات متحده را از نظر گذراند، غالب است. از این رو، فرهنگ آمریکایی اغلب با عامه پسند بودن و ویژگی های فراگیر دموکراتیک همچون فیلم های سینمایی پر هزینه خود ، کمدی های تلویزیونی، ستاره های ورزشی و غذلعهای های حاضری (مک دانالد) ، تعریف می شود تا با جنبه های آموزنده تری چون اجرای نمایش در سالن های تئاتر، انتشار کتاب ها، یا دیدن از موزه ها و گالری ها. حتی هنر های عالی در آمریکای مدرن اغلب از انرژی و اشکال فرهنگ عامه پسند، سهم می برد، و هنرهای مدرن اغلب محصولی از امتزاج هنرهای عالی و عامه پسند هستند.

آمریکا در عین اینکه به خاطر هنرهای عامه پسند خود شناخته شده ترین است، دارای مردمی است که در حوزه های گسترده ای از فعالیت ها ی هنری شرکت دارند. آمریکایی ها در کنار اینکه خوانندگان مشتاقی برای طیف عظیمی از کتاب ها و مجلاتی هستند که ذائقه ها و علایق مختلفی را تغذیه می کنند، همچنین به میزان فراوانی در موزه ها، اپراها و رقص های باله حضور دارند. آنها به موسیقی محلی و کلاسیک، موسیقی فولکلوریک و جاز به مانند موسیقی راک Rock and Roll کلاسیک و موج جدید، گوش می دهند. آمریکایی ها به ورزش های بسکتبال، فوتبال، بیسبال و بازی فوتبال توجه داشته و در آنها شرکت می کنند. آنها از خوردن غذاهای مختلف با سبک های خارجی همچون چینی، تایلندی، یونانی، فرانسوی، هند، مکزیکی، ایتالیایی، اتیوپیایی و کوبایی، لذت می برند. آمریکایی ها همچنین غذاهای منطقه ای خود نظیر سبک غذایی کالیفرنیا و جنوب غربی، نژادهای مختلف در هم آمیخته و خوراک جنوبی را توسعه بخشیده اند. فرهنگ آمریکایی هنوز هم آمده تا با ایجاد تحول و تنظیم در تنوع جمعیتی بیش از پیش خود، آنچه متداول و مدرن ترین است را نمادین سازد. علاوه بر این فرهنگ آمریکایی به طور فزاینده ای بین المللی شده و سایر کشور ها در اقصی نقاط دنیا را تحت تأثیر خود قرار داده است.

سنت های وارداتی:
فرهنگ امروز آمریکایی اغلب در شیوه ا ی مدرن گام بر می دارد. اگر چه ایالات متحده برای بیشترین دوره از تاریخ اخیر خود متمرکز بر فرهنگ ایالتی و هنر های درجه دوم خود، بویژه در نقاشی و ادبیات که هنرمندان اروپایی کیفیت و شکل آن را تعریف کرده اند، بوده است. هنرمندان آمریکایی اغلب اشارات خود را از تالارهای ادبی و اموزشگاه های هنری اروپایی، وام گرفتند و آمریکایی های آموزش دیده ی فرهنگ برای تبدیل شدن به افرادی تحصیل کرده راهی اروپا شدند. در اواخر قرن ۱۸، برخی از هنرمندان آمریکایی هنر با کیفیت عالی را شکل دادند، آثاری همچون نقاشی های جان سینگلتون کاپلی (John Singleton Copley) و گیلبرت چارلز استوآرت (Gilbert Charls Stuart) و اثر نقره ای پل ریوری (Poul Revere). هر چند، آمریکایی های ثروتمندی که آثار هنری قرن ۱۹ را جمع آوری کردند هنوز هم خریدار اثار اساتید اروپایی بوده و هنرهای تزئینی اروپایی – ظروف چینی، نقره ای و مبلمان عتیقه – را گرد آوری می کردند. آنها پس از این خود را در جستجوی اقلام دکوری اعجاب آورتر بویژه از نوع چینی وژاپنی آن، به مخاطره انداختند. با بدست آوردن این آثار خارجی، آمریکایی های ثروتمند قادر شدند تا جایگاه های ماندگاری را طی یک سنت تاریخی طولانی کسب کنند، منزلتی که ایالات متحده آن را نداشت. آمریکایی هایی همچون ایزابلا استوارت گاردنر (Isabella Stewart Gardner) و هنری کلای فریک (Henry Clay Frick) مجموعه های شخصی گسترده ای را گردآوری کردند که به طور قطع تأکید بر هنرهای غیر آمریکایی داشت.
در ادبیات، برخی از نویسندگان قرن ۱۹ امریکا معتقد بودند که تنها پالایش شیوه ها و ادراکات مرتبط با کلاس های عالی رتبه اروپایی حقیقتا قادر به تولید موضوعات ادبی برجسته، است. این نویسندگان بویژه هنری جیمز (Henry James) و ادی وارتون (Edith Wharton)، اغلب رمان هایشان رادر جهت مخالف پیوست فرهنگی آمریکا و اروپا، جای می دادند. بخصوص انگلیس به عنوان سنگ محکی برای فرهنگ و کیفیت به کار می رفت و این به دلیل نقش این کشور در تاریخ آمریکا و پیوندهایی است که میان زبان و نهادهای سیاسی آنها برقرار است. در سرتاسر قرن ۱۹ آمریکایی ها به پیروی از اشعار و رمان های انگلیسی همچون نوشته های سر والتر اسکات (Sir Walter Scott) و چارلز دیکنز (Charles Dickens)، پرداختند.

پیدایش یک صدای آمریکایی:
فرهنگ آمریکایی در ابتدا صدای منحصر به فرد آمریکای را طی قرن ۱۹ توسعه بخشید. این صدا در برگیرنده ی هویت آمریکایی بود که شدیدا مرتبط با طبیعت و مأموریتی الهی بود. صدای جدید آمریکایی اهداف آزادیخواهانه ای در باب این داشت که چگونه فرهنگ توسط امریکایی ها و دیگران دریافت شده است. نویسندگانی نظیر رالف والدو امرسون (Ralph Waldo Emerson) و هنری دیوید سورا (Henry David Thoreau) اظهار داشتند که شخصیت آمریکایی به گونه ای عمیق فرد گرا و مرتبط با سرچشمه های روحی و طبیعی بود تا میثاق های زندگی اجتماعی. تعداد زیادی از چهره های ادبی آمریکایی در قرن ۱۹ – هرمان ملویل (Herman Melville)، امیلی دیکنسون (Emily Dickinson) و مارک توآین (Mark Twain)- نیز بر این سنت تأثیر گذاشتند. شاید اشعار والت ویتمن (Walt Whitman) بیش از تمامی این آثار مشخصا در مورد صدای آمریکایی می گفت که بیانگر ارتباط افراد با یکدیگر بود و آزادی، تنوع و برابری را با التهابی شدید توصیف می کرد.
نقاشی های منظره در ایالات متحده طی قرن ۱۹ به گونه ای واضح هویت فرهنگی منحصر به فرد آمریکایی را با پا فشاری های خود بر محیط طبیعی، تسخیر کرد. این امر در پرده های عظیم نقاشی آلبرت بیرستاد (Albert Bierstadt) و نقاشی های صمیمانه تر تامس کال (Thomas Cole)، واقع در غرب، مشهود بود. این نقاشی ها که بخشی از آثار مدرسه ی هادسون ریور (Hudson River ) بودند، اغلب به نشان رابطه ای خاص با سرچشمه های روحی و معنوی، با نور روشنی محاط شده بودند. اما بخش اندکی از این فرهنگ آمریکایی به آنسوتر از ایالات متحده رفت تا بر گرایشات هنری مناطق مختلف تأثیر گذار باشد. فرهنگ مردم آمریکا شامل، سنتهای هنری دستی نظیر ملحفه دوزی، موسیقی فولکلوریک محلی ساخته ی کشاورزان آپالاچ یا بردگان آفریقایی کشاورز، به گونه ای وسیع محلی باقی ماند.
این حس از اهمیت ویژه ی طبیعت برای هویت آمریکایی منجر به این شد که آمریکایی های قرن ۱۹ بیش از پیش دلواپس این باشند که زندگی شهری و تولیدات صنعتی پایمال کننده ی محیط طبیعی هستند. دغدغه های این گروه سبب ایراد درخواست هایی مبنی بر حفاظت از این نواحی توسعه نایافته شد. طبیعت گراهایی همچون جان مور (John Muir) نقش محوری را در پایه گذاری اولین پارک های ملی و فضاهای خوش منظر حفاظتی در غرب آمریکا داشتند. بانزدیک شدن به اوایل قرن ۲۰، شمار فراوانی از آمریکایی ها به حمایت از اهدافی پرداختند که در جهت حفاظت از جنگل ها و بیابان ها بودند و آرزویشان ایجاد طبیعت آزاد در دسترس برای همگان بود.

مهاجرت و تنوع:
در اوایل قرن ۲۰، با تبدیل شدن ایالات متحده به قدرت بین المللی خودکفایی فرهنگی(cultural self-identity) شکلی پیچیده تر یافت. ایالات متحده با ورود مهاجران به کشور که بخصوص در نواحی شهری روبه رشد سکنی می گزیدند، متنوع تر می شد. در این زمان، گوناگونی اجتماعی در آمریکا به گونه ای بارز در فرهنگ و انواع هنر تجلی یافت. صدای نویسندگان آلمانی، ایرلندی، یهودی و اسکاندیناویایی تبار مقیم آمریکا، شنیده شد، اگرچه برخی نخبگان فرهنگی با نظر به اینکه این آثار ناپخته و عوام پسندانه هستند، با آنها به مخالفت برخاستند.
بسیاری از این نویسندگان بر زندگی شهری قرن ۲۰ و موضوعاتی نظیر فقر، تلاش ها برای همانند سازی با شرایط داخلی ایالات متحده و زندگی خانوادگی در کشور جدید، متمرکز شدند. از جمله این نویسندگان پیشرو تئودور دریزر (Theodore Dreiser) آلمانی تبار، هنری روث (Henry Roth)، نویسنده ای یهودی؛ و اوژن اُنیل (Eugene O’Neill) و جیمز فارل ((James Farrell ایرلندی؛ بودند. اکنون اروپا تأثیری بسیار متفاوت با آنچه در گذشته داشت، دارد: هنرمندان محوریت تجربه ی آمریکایی را با تلفیق سرمنشاء های مهاجرتی خود در بینش فرهنگی آن متحول کردند. طی سال های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، گروهی از شاعران و رمان پردازان آمریکایی آفریقایی تبار صدای خود را بااین نگرش جدید آمریکایی پیوند زدند. لانگستون هوج (Langston Hughes)، زورا نیل هارستون (Zora Neal Hurston) و کانتِ کالن (Countee Cullen) به همراه دیگران در منطقه ی هارلم (Harlem) نیویورک گرد هم آمدند. آنها شروع به نوشتن درباره ی تجارت منحصر به فردشان کرده و جنبشی را با نام رنسانس هارلم (Harlem Renaissance) خلق کردند.
هنرمندان بصری اوایل قرن ۲۰ نیز شروع به یکی شدن با بینش ها و رنگ های جدید کردند که در سکونتگاه های شهری جدید از آمریکای چند قومیتی، قابل مشاهده بود. نقاشان به گروهی که به عنوان «هشت» The Eight معروف بودند، پیوستند. افرادی چون رابرت هنری (Robert Henri) و جان اسلون (John Sloan)، که مناظر زیبای شهری را به تصویر کشیدند. نقاشان و عکاسان بعدی بر جنبه های بدنما و ناخوشایند شهر، تأکید کردند. اگر چه طبیعت به عنوان یک بعد مشخص از خود بیانگری فرهنگی (cultural self-expression) آمریکایی بود، آنچنان که نقاشی های جرجیا اُکیف (Goergia O’Keeffe) نشان دادند، ولی بیش از این در مرکز توجه فرهنگی آمریکا باقی نماند. با نزدیک شدن به سال های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، تنها معدود نفراتی از هنرمندان یا نویسندگان؛ طبیعت را به عنوان پایه ی اساسی از هویت فرهنگی آمریکا، مد نظر قرار دادند.

در موسیقی عامه پسند، ترانه های ملل مختلف از آهنگ های آمریکایی شدند. تین پن الی (Tin Pan Alley) (میدان اجتماع در شهر نیویورک، مرکز نشر موسیقی برای ایجاد تغییر در قرن ۲۰) پر بود از مهاجران با استعداد که به تعریف موسیقی آمریکایی بویژه در اشکال موسیقایی Broad way یاری رساندند. برخی تصنیف سازان همچون ایروینگ برلین (Irving Berlin) و جرج م.کوهان (George M. Cohan)، موسیقی شان را در جهت کمک به معنی بخشی به ملودی های میهن پرستانه و سنت های ایام تعطیل، به کار بردند.
طی سال های ۱۹۲۰ فرم های موسیقایی نظیر بلوز و جاز بر آهنگ های موزون در موسیقی مردمی آمریکا، چیرگی یافتند. این ترکیبات به همان اندازه که ریشه هایی در آفریقا داشتند با مناطق جنوبی آمریکا و سپس شهر هایی مثل نیو اُرلئان (New Orleans)، لوئیزیانا (Louisiana)؛ کانزاس سیتی (Kansas city)، میسوری (Missouri)؛ دیترویت (Detroit)، میشیگان (Michigan)؛ و شیکاگو ((Chicago، ایلینویز (Illinois)، هم آوا بودند. هنرمندان سیاه پوست و موسیقی دانانی همچون لوئیس آرم استرانگ (Louis Armstrong)، داک الینگتون (Duke Ellington)، اِلا فیتز جرالد (Ella Fitzgerald) و کَون بِیسی (Coun Basie)، سازمان دهندگان آوای کلاسیک آمریکا شدند. آهنگسازان سفید پوستی همچون جرج گرشوین (George Gershwin) و اجرا کنندگانی مثل بیکس بیدربک (Bix Beiderbecke) نیز ملودی های جاز را با موسیقی شان تلفیق کردند، در حالیکه سازندگانی مثل بنی گودمن (Benny Goodman) سبک به البداهه ی جاز را با فرم بدلی آمیزه ای نژادی به نام Swing music، منطبق ساختند.

منبع:
Microsoft ® Encarta ® ۲۰۰۹. © ۱۹۹۳-۲۰۰۸ Microsoft Corporation. All rights reserved.