دانشگاه و فضاهای عمومی شهری؛ تأملی در باب نسبت شهر و دانشگاه با تاکید بر فضاهای عمومی
گزارش نشست مجازی یکشنبههای انسانشناسی و فرهنگ با همکاری اداره کل مطالعات اجتماعی فرهنگی شهرداری تهران
نوشتههای مرتبط
یکی از موضوعاتی که در مطالعات شهر در ایرن کمتر مورد توجه گرفته است،مساله دانشگاه و نهاد علم است. در بسیاری از مطالعات تاریخ دانشگاه و فلسفه دانشگاه کمتر به مساله شهر و نسبتش با دانشگاه پرداخته شده است. به همین دلیل این وجه ارتباط میان پدیده شهر و پدیده دانشگاه مغفول بوده و این غفلت به طور سیستماتیکی در فهم ما از دانشگاه و سیاستگذاری های توسعه در باب نهاد دانشگاه اثرگذاری بوده است. به عبارت دیگر این رابطه بین دو پدیده شهر و دانشگاه را می توان ذیل چند پرسش ریزتر مطرح کرده: اینکه چه ربطی میان دانشگاه و شهر بطور عام و فضاهای عمومی به طور خاص وجود دارد. عوامل و عناصر موثر بر این ارتباط چیست و صورت بندی روابط میان این دو طرف چگونه است،و در نهایت آنکه این رابطه و صورت بندی های خاص آن، چه پیامدهای و اثراتی بر طرفین داشته است. در این بحث به دنبال آن خواهیم بود که این رابطه را به طور کلی با تاکید بر فضاهای عمومی شهری به بحث بگذاریم. ایده محوری این نوشتار آنست که اصولا پدیده و نهاد دانشگاه، یک پدیده شهری است و محصول جریان تقسیم کار اجتماعی در تشکیل و استقرار و توسعه اقشار دانشور در شهر است. و نکته دوم آنکه دانشگاهیان به مثابه کنشگران اصلی فضاهای عمومی شهر و عامل رونق بخشی به پویایی های فرهنگی و اجتماعی در فضاهای عمومی شهری هستند.
الف) نگاهی به نسبت شهر و دانشگاه
برای اینکه بتوانیم فهم بهتری از رابطه دانشگاه و فضاهای عمومی شهری داشته باشیم،باید مجموعه از مباحث ریشه ای را در باب نسبت این دو پدیده داشته باشیم. از این منظر چند مساله محوری و مبنایی برای فهم این نسبت قابل طرح است:
۱- ریشه های تاریخی پیدایش نهاد دانشگاه در بستر شهری
دانشگاه یک نهاد شهری است، و اصولا در شهر هست که این نهاد امکان تولد داشته و دارد. از نظر تاریخی دانشگاه در بسترشهرهای بزرگ،متکثر،پویا،مانند بغداد در قرون میانه، پاریس و… امکان تولد داشته است. زیرا این شهرها زمینه فراهم کردن امکانات مادی و غیرمادی لازم برای تاسیس دانشگاه (ساختمان ها و کمپ ها و نیروهای لازم حمایت کننده از این نهاد) را فراهم می کردند.
۲- دانشگاه درامتداد فرآیند تقسیم اجتماعی کار در کلانشهرهای سنتی
در شهرهایی که روند توسعه شهری به سمت برود که تقسیم کار اجتماعی امکان پیدایش صنف متخصص دانش و تاسیس نهادی برای آنها را فراهم کند ما شاهد حضور و تولد دانشگاه بوده ایم. شهرهایی که در آنها نه تنها کثرت جمعیت،بلکه کثرت و انباشت وتراکم دانش هم بالا باشد و شاهد انبوهی از گروه های مختلف فرهنگی و دانشی باشیم. وقتی رشد جمعیت شهری در یک شهر ثروتمند و پویا و خلاق به حدی برسد که شاهد قشر متخصص اهل علم و قشر حامی اهالی علم و مهمتر از همه کثرت و انبوه طالبان علمی که بیش از یک محفل خصوصی باشند، ما شاهد تولد دانشگاه هستیم.
۳- تخصصی شدن دانش و نهاد دانش.
در دوره های سنتی معمولا یک عالم،عالم همه علوم بود و محفل درس در خانه او بود. ولی در کلانشهرها علوم متنوع و پیچیده شدند، یک استاد نمی توانست همه نیازهای طالبان علم را فراهم کنند، و نیاز بود که چندین استاد در یک یا چند محل در ارتباط با هم سنت آموزشی خودشان را شکل دهند. در نتیجه تخصصی شدن دانش و تخصصی شدن عالمان و انباشت دانشجوها و طالبان این تخصصی شدن نهادی و استقرار مکانی آن را امکان پذیر کرده است.
از این منظر میتوان گفت که دانشگاه یک فضای اجتماعی-کالبدی حاصل از تقسیم اجتماعی کار و تخصصی شدن دانش ها و عالمان در شهرهای خلاق و مهم و ثروتمند است. در چنین فضاهای پویای شهری است که می توا شاهد تولد،استقرار و توسعه نهاد تخصصی دانشگاه بود.
این مساله را میتوان در تولد دانشگاه در شهری مانند پاریس دید. یک شهری که در نقطه ای کلیدی از سرزمینهای اروپایی قرار دارد،و مرکز سیاسی قدرتمندی است و و صاحبان قدرت و ثروت زیادی هستند که میل به تاسیس نهادهای فکری جدید دارند. و اتفاقا در سنت فرانسوی دانشگاه در منازعه میان کلیسا و پادشاه و مساله نفوذ و قدرت هر کدام و مکانیسم های اعتبار بخشی میان آنها متولد میشود. همه اینها در حالی است که گروه های زیادی از دانشجویان از سراسر اروپا به آنجا آمده اند و یک قشر بزرگ متخصصان تعلیم و تربیت و دانشمندان به همراه دانشجویان وجود داشتند. و به تدریج مراکزی برای اقامت آنها،کلاسهای آنها و محفلهایی برای حضور آنها شکل می گیرد. همین مساله را در شهرهای دیگری که بستر تولد دانشگاه بوده اند،میتوان دید. البته زمینه مادی این تولد نهاد جدید و توسعه آن، سرمایه گذاری حاکمان،سنت وقف و صاحب منصبان علم دوست بوده است.
البته باید به یک تفکیک مفهومی هم در این بستر دقت کرد، دانشگاه می تواند به مثابه یک نهاد تعبیر وتفسیر شود، میتوان آن را به مثابه گروه هایی سازمان یافته دید و می توان آن را به مثابه یک مرکز و جریان فکری و فرهنگی دید. اما هر چه هست، آنست که پدیده شهر نه تنها منشا و منبع تولد دانشگاه،بلکه منبع و منشا تطور ایده دانشگاه هم بوده است. لذا مفهوم و ایده دانشگاه در اصل تقلیدی است که مفهوم و ایده شهر. مثال مهم در این زمینه نیومن، فیلسوف دانشگاه است که در کتاب ایده دانشگاه به این مساله پرداخته است. او در طرح ایده اش در باب اینکه آموزش هم به مثابه زندگی و هم به مثابه فضای زندگی بحث مفصلی دارد. به همین دلیل در اندیشه او دقیقا می توان ردپای ایده شهر در شکل گیری ایده دانشگاه را دید. نیومن بر آنست که کلانشهر خودش به نوعی،یک دانشگاه اجتناب ناپذیر است. شهر،یک لابراتوار آکادمی است،یک لابراتوار بزرگ و عمومی. در ردیابی ایده دانشگاه در جهان باستان،او به شهرهای بزرگ آتن می رسد،جایی که در آنها ایده دانشگاه یا آکادمی ذیل مفهوم استادیوم عمومی یا مدرسه یادگیری عمومی مطرح میشود،جایی که آدمهای غریبه از همه مناطق در جستجوی علم، گرد هم می ایند تا همه دانشی را یادبگیرند. از نظر او آتن مهمترین منبع و منشا تولد دانشگاه بود. آتن شهری پر رونق است که در موقعیت جغرافیایی بسیار مهمی قرار گرفته و عملا در شاهراه راه های ارتباطی جهان آن موقع است که سنت هیا علمی و فرهنگی ودانشی مختلف بدانجا منتقل شده اند. و شاهد یک جامعه بسیار متکثر و متنوع هستیم. شهر آتن یک موقعیت جغرافیایی زیبا و وسیع و در یک محیط غنی و ثروتمند قرار داشته است.
بر مبنای همین درک از شهر با شکوه هست که نیومن، ایده دانشگاه خودش را مطرح میکند،ایده ای که میتوان آن را ذیل “شهر خرد” فهمید. شهری که در شاهراه و محل سوق الجیشی خاصی قرار دارد،و دسترسی بسیار خوبی به مراکز اصلی دارد. منظره های وسیع و زیبا در اطراف آن هستند. به عبارت دیگر نیومن،دانشگاه را نه در دل شهر،بلکه عینا به مثابه یک شهر می خواهد از نو تاسیس کند. شهری که در دشت های باشکوه، با بناهای باشکوه که آنها را کاخ های آموزش می نامد، تاسیس شده است. شهری که تمثیلی است از پایتخت های باشکوه امپراطوری ها، و گویی در این شهر خرد هم سلاطین دانش و شهروندان دانش باید حضور داشته باشند و زندگی عمومی هم در این شهر خرد باید بر مبنای فرهختگی و خردمندی صورت بگیرد. لذا شهر خرد به تعبیری امتداد آرمان شهر سیاسی و اجتماعی است.
ب) رابطه دانشگاه و توسعه شهری
ایده نیومن برای تاسیس دانشگاه به مثابه شهر، یا همان شهرهای دانشگاهی،چندان فراگیر نشد و همیشه دانشگاه در دل شهرها و به مثابه بخشی از نهادهای شهری تاسیس شدند، لذا دانشگاه در عمل به یک نهادشهری و بخشی موثر در حیات شهری باقی ماند. از این منظر بواسطه ربط دانشگاه با نهادعلم و حوزه فرهنگ علمی و انتقادی، نقشی کلیدی در جریان های فرهنگی و فکری و کارگزاران حیات اقتصادی و سیاسی شهر شکل گرفت. از این منظر دانشگاه از یکسو به واسطه تربیت متخصصان و نیروهای فنی و حرفه ای،زمینه لازم برای توسعه را فراهم میکرد. همیچنین تاسیس دانشگاه در یک شهر هم منجر به انباش و تمرکز نیروهای نخبه در آن منطقه میشد که نقشی کلیدی در توسعه شهری و منطقه و گاه ملی و بین المللی داشته اند.
از سوی دیگر تاسیس دانشگاه خودش بخشی از سیاست های توسعه ای شهری است. معماری شهری،شکل گیری کمپ های دانشگاهی، ایجاد فضاهای عمومی شهری بواسطه دانشگاهیان و رونق بخشی به عرصه های خاصی از اقتصاد شهری بخشی از پیامدهای مستقیم و غیر مستقیم دانشگاه برای شهر هستند. اما مهمترین نقش دانشگاه در سیاست های توسعه ای شهر بوده است. تجربه ما در ایران هم موید همین است. در روند توسعه شهری و توسعه ملی و منطقه ای است که دانشگاه ها تاسیس می شوند و تو رونق میگیرند. تاسیس دارالفنون و تاسیس دانشگاه تهران در امتداد برنامه های توسعه و ترقی خواهانه بزرگان مملکتی بوده و هست. نقش دانشگاه در تربیت نیروهای متخصص جوان،زیرساخت اصلی برنامه های توسعه دولت ها و حکومت های توسعه گرا بوده است. به همین دلیل اگر نسبت دانشگاه و شهر را در سیاست های توسعه ای بخواهیم ببینیم، مهمترین نقش دانشگاه برای جوامع شهری، تولید و تمرکز سرمایه انسانی بالا در آن منطقه است. دانشگاه پتانسیل لازم برای حضور سرمایه انسانی لازم و کافی را فراهم میکرده و همین نیز مبنای موفقیت های برنامه های توسعه بوده است. البته دانشگاه شاید در ایجاد نابرابری های شهری و بین شهری و همچنین ایجاد مسائل جدید شهری بواسطه حضور جمعیت بالای دانشجوی جوان و… اثرگذاری خاص خودش را داشته باشد. اما در کل باید گفت دانشگاه ه به طور مستقل و مستقیم بر حیات شهری موثر بوده و عامل موثری در توسعه شهری و منطقه ای و ملی و گاه بین المللی بوده و هم بطور غیر مستقیم به عنوان تسهیل گر و کاتالیزور و همچنین محمل و حامل تغییرات توسعه در شهرها بوده است.
ج) دانشگاه و تولید و تغییرات فرهنگی
دانشگاه به دو دلیل بسیار مهم است: از یکسو محل تولید اندیشه ها و ایده های علمی است،و از سوی دیگر محل تربیت و جامعه پذیری نسل جوان و شهروندان جوان است. به عبارت دیگر دانشگاه یک نهاد مولد و خلاق محسوب میشود. لذا باید دانشگاهیان را در سه سطح دید: اول،سطح تولید و خلاقیت فرهنگی، دوم سطح مبادله و اشاعه ایده های فرهنگی و سوم،سطح مصرف فرهنگی. از این منظر می توان این نهاد را در چرخه فرهنگ دید، که شامل تولید فرهنگی،مصرف فرهنگی و بازنمایی فرهنگی در نظر داشت. از این منظر دانشگاه یک نهادکلیدی در منابع فرهنگی و جریان های فرهنگی جهان جدید است. زیرا از یکسو در جهان مدرن،علم جهان بینی اصلی و ایدئولوژی اصلی جامعه متجدد است. و در شرایطی که دانشگاهیان نفشی کلیدی به عنوان مولدان علمی و مضرف کنندگان آن داشته باشند، عملا جایگاه و منزلت خاصی در جهان جدید و جهان بینی علمی خواهند داشت. آنها کاهنان شهرهای مدرن هستند.
در این میان در حیطه فرهنگی، دانشگاه خرده فرهنگ خاص خودش را درفضای کلی شهری دارد که بسیار مهم است.در فرهنگ دانشگاهی،چند خصیصه کلیدی هست که عبارتند از ۱- تنوع دیدگاه ها و عقاید و فرهنگ ها، ۲- کثرتگرایی و نسبی گرایی اخلاقی و فرهنگی، ۳- آزادی در طرح ایده ها و تجربه های جدید. این سه خصیصه در فرهنگ دانشگاهی،مبنای اصلی پویایی و خلاقیت و نوآوری فرهنگی در این نهاد کلیدی هستند. این سه خصیصه هم در منش کنشگران دانشگاهی دیده میشود و هم در فضاهای فرهنگی که شاهد حضور این کنشگران هست. به هیمن دلیل دانشگاه یک مرکز کلیدی برای نوآوری فرهنگی است. نه صرفا به خاطر نقش علم در تولید ایده های جدید،بلکه همچنین به خاطر نقش بستر دانشگاهی در خلق و اشاعه ایده ها و الگوهای فرهنگی جدید. زیرا دانشگاه و علم می توانند ایده ها و الگوهایی برای سبک زندگی و جریان های فرهنگ در زندگی ما ایجاد کنند. از این منظر باید دقت کرد که هم محیط درونی دانشگاه ،یک محیط خلاق و نوآور فرهنگی است و هم فضاهایی که دانشگاهیان حضور بیشتری داشته باشند،به تدریج این خصلت و رنگ بوی فرهنگ دانشگاهیان را خواهند گرفت و محیطی پویا خواهند بود. از این منظر دانشگاهیان در شهرها همیشه نقشی کلیدی در تولید فضاهای عمومی داشته اند. فضاهایی که در آنها آزادی، خلاقیت،تکثرگرایی و نسبی گرایی و طرح آزادانه ایده ها و تجربه های وجود داشته باشد،بیش از همه به فضاهای دانشگاهی شبیه هستند.
میدان های انقلاب و هفت تیر
قلب فرهنگی و فضای عمومی کلیدی در تهران
یکی از مهمترین مصادیق بحث های بالا را میتوان در قلب فرهنگی تهران دید. جایی در محدوده میدان انقلاب، تا میدان فردوسی و از شمال بین میدان هفت تیر و بلوارکشاورز و پارک لاله ،یک فضایی را شکل می دهد که می توان آن را قلب فرهنگی و مهمترین فضای عمومی شهری در تهران دانست. این محدوده کلیدی،یا این قلب فرهنگی،خصایص چندگانه ای دارد که عبارتند از:
۱- حضور ادیان مختلف و تکثر مذاهب و ایدئولوژی ها . در این ناحیه است که مسیحیان، ارامنه و برخی یهودیان و اهل سنت و شیعیان و… حضور دارند. به همین دلیل مراکز مذهبی همه اینها همزمان در همین ناحیه دیده میشود.
۲- تکثر فرهنگی در این ناحیه که ناشی از حضور سنت های فرهنگی اقلیت ها و اقوام مختلف هست و همچنین ناشی از حضور مهاجران دانشگاهی در این ناحیه وجود دارد،سبب غنای فرهنگی خاصی برای این منطقه شده است. همچنین وجود دانشجوهای خارجی و برخی مراکز توریستی سبب شده شاهد فرهنگی های خارجی در بخش هایی از این فضا باشیم.
۳- غلبه کنشگران جوان. این منطقه محل اصلی تردد جوانان و بالاخص دانشگاهیان است که در آن حوالی حضور فراوانی دارند. به همین دلیل مهمترین کنشگران این فضای عمومی جوانانی هستند که گاه ساکن همان منطقه و گاه از سایر مناطق آمده اند.
۴- موقعیت جغرافیایی این منطقه در جغرافیای فرهنگی شهر تهران اهمیت بسیاری دارد. خیابان انقلاب در تلای نسبی محدوده های شمال شهر و جنوب شهر تعریف میشود. از سوی دیگر در تلاقی سبک های زندگی سنتی و مدرن و گاه مذهبی و سکولار تعریف میشود
۵- وچود مراکز فرهنگی بسیار مهم در این منطقه. که در این زمینه میتوان از وجود کتابفروشی های کلیدی شهر تهران، مراکز تئاتر و نمایش، سینماهای مهم،پارک های مهم و همچنین کافی شاپ های بسیار پررونق در این منطقه یاد کرد. در نتیجه اینها، بستر مکاین و فیزیکی شکل گیری فضاهای عمومی در این ناحیه به شدت غنی و قوی است
۶- انباشت خاطره نمادین. این محدوده عملا محل نزاع خدایان در تاریخ شهر تهران هم هست. میدان انقلاب نامش از انقلاب ۱۳۵۷ گرفته شده است. از سوی دیگر نزاع جریان های فکری انقلابی مذهبی از طریق برگزاری نماز جمعه در سحن دانشگاه تهران و هم چنین کانون مخالفت های سیاسی در این ناحیه و رخ داده های بسیاری کلیدی ای از اینجا سرچشمه گرفته بار تاریخی و نمادین خاصی به منطقه داده است.
۷- دانشگاه های مهم در این منطقه. دانشگاه تهران، دانشگاه هنر،امیرکبیر و شعبه هایی از دانشگاه آزاد و دانشگاه های غیرانتفاعی در این منطقه قرار دارند که عملا سبب شده فضای دانشگاهی شکل غالب این محدوده در شهر تهران باشد.
با توجه به عوامل فوق،کنشگران اصلی این این قلمرو فضای عمومی شهری تهران ،دانشگاهیان و جوانان هستند و خرده فرهنگ آنها همان خرده فرهنگی دانشگاهی با مولفه هیا نسبی گرایی،تکثرگرایی،و آزادی و جسارت تجربه های جدید است. در نتیجه ما یک بستر و محیطی که به تعبیر نیومن، “یک استادیوم عمومی” است مواجه هستیم که هرکس از هرجایی با دغدغه جستجوی خویشتن و آزادی فرهنگی و خلاقیت و گفتگوی فرهنگی به آنجا آمده است. در نتیجه این فضاست که ما شاهد پویاترین عرصه جغرافیای فرهنیگ شهری تهران هستیم. و این نقطه از تهران را به تلاقی گاه سنت ها و فرهنگ ها بدل کرده است. از این منظر قلب فرهنگی تهران در این محدوده شامل تلاقی همه اقشار و طبقات، تلاقی همه افکار و دیدگاه ها، تلاقی فرهنگ ها و سنت ها و آداب و رسوم، تلاقی مذاهب و ایدئولوژی ها و تلاقی خاطره های و سیاست خاطره و همچنین تلاقی نهادهای فرهنگی رسمی و حکومتی با نهادهای فرهنگی مردمی هستیم. در این فضاست که سرزندگی به مهمترین خصیصه فضای عمومی مذکور بدل شده است. اینجاست که تجربه تجدد در سطح خرد برای نسل جدید وجوان شکل میگیرد و منجر به وضعیتی می شود که می توان آن را فضای عمومی فرهنیگ خلاق و پویای در شهر تهران دانست. در این قلب تپنده فرهنگی شهر تهران است که ما تصویری از شهرخرد و گفتگو و کثرت فرهنگی مورد نظر نیومن را در یک محدود کوچک میتوانیم ببینیم.
ما زمانی میتوانیم درک بهتر و عمیقتری از این فضای دانشگاهی و دانشجویی در محدوده مورد نظر داشته باشیم که توجه کنیم در جامعه ای هستیم که سیاست در همه امور نظر داردو اتفاقا عرصه فرهنگ یکی از عرصه های مورد تاکید برای مداخله ها و دستکاری های دستگاه های سیاسی است. و صرفا به دلیل حضور دانشجویان و تکثرفرهنگی این فضاست که امکان مداخله محدود برای سیاست در این فضا وجود دارد و عملا سیاست به این نتیجه صلح آمیز رسیده که بهتر است این فضای عمومی را به رسمیت بشناسد. برای تجربه تجدد نسل جوان ایرانی در تهران،این محدوده نه تنها جایی برای کسب و نمایش ایده های جدید و متجددانه است، بلکه جایی است که این نسل سبک زندگی خودش را بطور نمادین برساخته و آن را در خودش درونی میکند و مهمتر از همه آنکه سویه های مقاومتی هویت خودش را در برابر ایدئولوژی حکومت به نمایش میگذارد. در نتیجه باید گفت این قلب تپنده فضاهای عمومی تهران نقشی کلیدی در چرخه فرهنگی کلانشهر تهران دارد. فضاهای عمومی نقشی کلیدی در غنای زندگی فردی و جمعی دارند و این محدوده این کار را هم برای کنشگران جوان و دانشجو انجام میدهد و هم برای کلیت محله و منطقه و شهر تهران. به نظر میرسد نگاهی به تجربه سایر شهرها موید این ایده باشد که تلاقی بسترهای تنوع فرهنگی با فضاهای دانشجویی و فرهنگ دانشگاهی،نقش بسیار موثری در ایجاد فضاهای عمومی و مولد فرهنگی داشته باشد. هرچند دانشگاهیان در سایر شهرهای نیز به دلیل پتانسیل های فرهنگی خودشان توانسته اند نقشی کلیدی در ایجاد و توسعه فضاهای عمومی شهری داشته باشند،به عنوان مثال در شهر اصفهان در محدوده کلیسای وانک که مختصاتی شبیه به قلب فرهنگی تهران در محدوده انقلاب و هفت تیر دارد،نیز شاهد این پویایی فرهنگی و فضای عمومی خلاق هستیم. به همین باید نگاه عمیقتر و جدی تری به نقش دانشگاه و دانشگاهیان در ایجاد فضاهای عمومی شهری و توسه و تغییرات فرهنگی در شهرها داشته باشیم.
فایل صوتی این سخنرانی در تلگرام انسانشناسی و فرهنگ به این آدرس منتشر شده است.