فرّخ امیرفریار
برآمدنِ ژانر خُلقیّات در ایران [ابراهیم توفیق و دیگران]. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر و ارتباطات، ۱۳۹۸. ۳۳۷ص. ۳۰۰۰۰۰ ریال.
«در میان ریشبلندان آسیا با ریشتراشان اروپا تا وقتیکه با هم به اشتراک توانند زیست، خط فاصلی باید باشد… چیزی که در نزد اینیک عیب و خطاست در نزد آنیک هنر و صواب است.»۱
«آنها شراب را حلال میدانند و کم میخورند و ما حرام میدانیم و بسیار میخوریم.»۲
ایرانیان سدهها در دنیای خود زندگی میکردند و ارتباطی با مردمان کشورهای دیگر نداشتند. البته ارتباطات محدودی میان حکومت ایران و برخی کشورهای خارجی وجود داشت و تعداد محدودی از غربیان به ایران میآمدند. از دوران قاجار ارتباط با کشورهای اروپایی بیشتر شد و شماری از سیاحان و تاجران و سیاستگران غربی به ایران آمدند و با توجه به سنّتی که غربیان در ثبت و یادداشت و گزارش نوشتن داشتند به ارائهٔ اطلاعات و دیدگاههای خود دربارهٔ ایرانیان در گزارشها و سفرنامهها پرداختند. تصویری که از مردم ایران در این آثار ارائه میشد عمدتاً تصویری منفی بود. غربیان که بهواسطهٔ پیشرفتهای صنعتی و توسعهٔ سیاسی و اجتماعی در موقعیتی برتر از ایرانیان قرار داشتند با نگاهی از بالا به اجداد ما نگریستند و عقبماندگی آنان را حاکی از خصوصیات منفیشان دانستند. در همان زمان شمار اندکی از ایرانیان، بیشتر از اشراف و شاهزادگان، هم به کشورهای اروپایی میرفتند و برخی به گزارش دیدههایشان میپرداختند و اغلب مجذوب و مفتون تمدن غرب میشدند و از آن حیرت میکردند.
پس از اینکه سفرنامهها و گزارشهای غربیان به فارسی ترجمه شد و سطح سواد نیز اندکی افزایش یافت، ایرانیان این کتابها را خواندند و از دیدگاه غربیان نسبت به خود آگاهی یافتند. تأثیری که این نوشتهها بر ایرانیان گذارد در اغلب موارد همصدایی و تأیید آنچه غربیان گفته بودند بود و ایرانیان بهقولمعروف به خودزنی و نفی خود پرداختند و فروماندگی و عقبماندگیشان را ناشی از عملکرد و خصوصیات خود دانستند و البته بودند کسانی هم که اینها را حاصل عداوت استعمارگران و حتی حسادت آنها به تمدن کهن درخشان ایران میدانستند.
بخش عظیمی از ادبیات کهن فارسی شامل مباحث تعلیمی است و از رفتارهای ناپسند در آنها انتقاد شده است امّا آنچه در برابر این رفتار ناپسند عرضه میشود نمونههای ایدهآلی و انتزاعی است، حال آنکه در برخورد با غرب ایرانیان با نمونههای مشخص و انسانهایی ملموس مواجه شدند که از لونی دیگر بودند و بالاتر و برتر از ما. بهعبارتدیگر، ما در مقایسه با غربیان پیشرفته بود که به ضعفهای خود پی بردیم. بهویژه شکستهای سنگینی که ایرانیان در جنگ با روسها متحمل شدند سبب شد در احوال و رفتار خود اندیشه کنند و بعدها با ارتباطات بیشتر و بهخصوص پس از جنبش مشروطه و تأثیرات آن در آگاهی مردم حساسیت نسبت به جنبههای منفی مردم بیشتر شد و آثار آن را در طیّ بیش از یک قرن در مطبوعات و کتابها میبینیم.
برآمدنِ ژانرِ خُلقیّات در ایران پژوهشی ارزنده و دانشورانه است از پیدایی و تحولات ژانر خُلقیّات در بیش از نیمقرن. در کتاب سابقه و چگونگی پیدایی این موضوع ارائه شده و تحولات آن در چند مقطع تاریخی مورد سنجش و ارزیابی قرارگرفته است.
واژهٔ «خُلقیّات» به این معنی است که ایرانیان چه خصلتهایی دارند و این خصلتها چگونه به رفتارهای معیّنی میانجامد. در این پژوهش به بخشی کوچک امّا مهم و تأثیرگذار از متونی در این حوزه پرداخته شده است. هدف خُلقیّاتنویسی تنظیم فهرستی از رفتارهای عمومی ایرانیان است که در زمانهای مختلف گزارش شدهاند تا از این راه بتوان وضعیت خاص جامعهٔ ایران را بر اساس عناصری پایدار و تکرارپذیر توضیح داد. این متون لزوماً علمی و دانشورانه نیستند اما هدفی عالمانه دارند یعنی در پی واقعیت موجودند.
خُلقیّات ژانری یکدست نیست، مجموعهای پرشمار از گفتارها و سخنهاست. متونی که درصدد توضیح عقبماندگیاند، متونی که در چارچوب فهم توسعه قرار میگیرند و درنهایت تلاش دارند چیزی را توضیح دهند که استبدادِ دیرپا در ایران است.
خُلقیّاتنویسی محصول نگرش شرقشناسانهٔ خاصی در ایران سدهٔ نوزدهم میلادی است که در پی یافتن ریشههای استبداد شرقی بوده است. اینکه استبداد جوامع شرقی ازجمله ایران حاصل خلقوخوی مردم آنهاست. این نظر را محافظهکاران تأییدی بر نظر خود مبنی بر اصلاحناپذیری جامعهٔ ایرانی میشمارند و از سوی دیگر تحوّلخواهان ضمن پذیرش آن پذیرفتهاند خُلقیّات منفی میتواند گسستها و سکونهایی در روند اصلاحات ایجاد کند، نه آنکه بهکل مانع آن شود.
این تیغ دولبه که بیشتر از لبهٔ محافظهکارش استفاده شده است در زمانهایی به سلاحی در بحث نوسازی بدل میشود، لحظههایی که نوسازی با شکست مواجه میشود. در این زمانها معمولاً بحث خُلقیّات در کانون توجه قرار میگیرد: شکست اصلاحات عصر ناصری، شکست مشروطهخواهی ملّی اوایل دههٔ ۳۰، آرمانهای رؤیاپردازانهٔ آغاز انقلاب و دورانِ «اصلاحات».
در این کتاب بحث خُلقیّات در نقاط عطف تاریخ معاصر ایران واکاوی شده است، از دوران رضاشاه تا همین امروز.
در تیرماه ۱۳۴۴ سیّد محمدعلی جمالزاده (۱۲۷۱ – ۱۳۷۶) مقالهای با عنوان «خُلقیّات ما ایرانیان» در مجلهٔ مسائل ایران منتشر کرد. جمالزاده پیشاهنگ داستاننویسی مدرن در ایران است و پیشینهای از فعالیتهای سیاسی را در دوران جوانی در کارنامهٔ خود دارد. به دلیل همین نگرش سیاسی و گرایشی که به اصلاح مملکت خود دارد در داستانهایش اغلب به مذمت خصوصیات ناپسند رفتاری ایرانیان در قالب شخصیتهای داستانهایش میپردازد.
جمالزاده بخش اعظم عمر خود را در خارج از ایران بود اما فکر و ذکرش ایران بود، مطبوعات فارسی را میخواند و برای آنها مقاله مینوشت و با تعدادی از نویسندگان نامهنگاری داشت. اعتبار جمالزاده در سالهای دههٔ ۴۰ به بعد بیشتر در میان ادیبان سنّتگرا بود و در میان جوانان روشنفکر و بهویژه چپگرایان توجه چندانی به نوشتههای او نمیشد.
همین حساسیتی که او نسبت به رفتارهای ناپسند هموطنانش داشت سرانجام او را واداشته بود که رسالهای در این باب تدوین کند. پس از انتشار نخستین قسمت از «خُلقیّات»، انتشار آن در چند مقالهٔ دیگر ادامه یافت و شمارشان به هشت مقاله رسید که آخرین آنها در آذر ۱۳۴۴ در مسائل ایران درج شد و سپس در سال ۱۳۴۵ مجموعهٔ آنها در قالب کتابی با همین عنوان منتشر شد.
خُلقیّات ما ایرانیان کتابی است در قطع رقعی در حدود ۱۹۰ صفحه. بخش اول کتاب رسالهای است از جمالزاده در بیش از ۶۰ صفحه که در آن با توجه به تجربیات خود و نیز متون مختلف به نقد خصوصیات اغلب منفی اخلاقی ایرانیان و ستایش برخی صفتهای ستودهٔ آنان پرداخته است. مابقی کتاب حاوی نقل گفتهها و نوشتههایی است از برخی نویسندگان غیر ایرانی (شرقی و غربی) از ایام کهن تا سدهٔ معاصر دربارهٔ ایرانیان و بعضی نوشتههای خود ایرانیان.
انتشار «خُلقیّات» بحثهای زیادی را برانگیخت و جلوی انتشار کتاب و تجدید چاپ آن توسط حاکمیت گرفته شد. کار به جایی رسید که حتی جمالزاده را از کارش اخراج کردند و حقوق او را نیز قطع کردند! امروز که ما کتاب جمالزاده را میخوانیم از چنین واکنشهای تندی تعجب میکنیم و نابردباری منتقدان و دولت برایمان عجیب به نظر میرسد. جمالزاده در کتابش از خصوصیات خوب ایرانیان نیز میگوید و این احتمال را هم میدهد که برخی گفتهها و نوشتههای غربیان از روی غرض و ناآگاهی باشد. همهٔ بحثها به کنار، دستکم میباید حرمت او بهعنوان نخستین داستاننویس مدرن فارسی نگاه داشته میشد و از جانب حکومت چنین رفتاری با او نمیشد.
با نگاهی به جلد دوم فهرست مقالات فارسی افشار که مقالات زمان انتشار «خُلقیّات» را در برمیگیرد، نقدی دربارهٔ این کتاب دیده نمیشود. البته ممکن است نقدهایی در نشریههایی نوشته شده باشد که جزء نشریات دیدهشده برای این فهرست نبوده است. تنها نقدی که مشخصات آن در کتابشناسی نقد کتاب ثبتشده، نقدی است به قلم رضا داوری در مجلهٔ انتقاد کتاب (س ۳. ش۸. مرداد و شهریور ۱۳۴۵. صص ۲۶-۳۲) که به دلیل شرایط حاضر (کرونا، قطع برق و طبعاً تعطیلی کتابخانهها) نتوانستم به آن دسترسی بیابم. امّا در این کتاب به چند نقد این کتاب و مباحث مشابه پرداخته شده است.
نویسندگان خُلقیّات جمالزاده را نقطهای کانونی در تحول این ژانر میدانند و اینکه این کتاب سرآغاز رشتهبحثها و گفتوگوهایی در این زمینه شده است که تا امروز ادامه دارد.
از دههٔ چهل به بعد با توجه به افزایش شمار دانشآموختگان متخصّص در رشتههای علوم اجتماعی و استادان و پژوهشگرانی که این رشتهها را در فرنگ آموخته بودند و تأسیس مؤسسات پژوهشی، بحث «خُلقیّات» با رویکردهای نوین و علمی آغاز میشود. پژوهشهای این دوره پژوهشهایی عالمانه بودند که میکوشیدند در صورتهای علمی توضیح دهند که خُلقیّات ایرانیان چگونه مایهٔ شکست دائمی نوسازی در آنها شده است و به چه معنا این خُلقیّات مانع دائمی و بازتولید شوندهٔ پیشرفت آرمانهای مدرن و ضد استبدادی است. این گفتاری است که در مرزهای خُلقیّاتنویسی و جامعهشناسی شکل میگیرد، چیزی که رابطهای میان ساختار شخصیّت و نظام اجتماعی برقرار میکند.
ایماژ شکست بارها باعث شده است که ژانر خُلقیّات به موضوع بدل شود. شکست اصلاحات قاجار به خُلقیّاتنویسی محافظهکار؛ شکست مشروطه به خُلقیّاتنویسی مداخلهجو؛ و در آستانهٔ دههٔ ۱۳۴۰، شکست ایدهٔ مشروطه و ملّیگرایی به خُلقیّاتنویسی ناامیدانه و عالمانهٔ دههٔ ۱۳۴۰ پَروبال داد. در هر سه مورد، این ایماژ شکست بود که نقطهٔ آغاز تأمل دربارهٔ خُلقیّات ایرانیان میشد.
درنهایت میتوان گفت که «خُلقیّاتنویسی»، یعنی نوشتن سخن عالمانه و انتقادی دربارهٔ رفتارهای تکرارشوندهٔ روزمره در ایران، تعریفی بود که از این صحنه بیرون آمد.
به نظر نویسندگان ژانر خُلقیّات با گذشت یک دهه از پیروزی انقلاب ایران دوباره صورتبندی، بازآرایی و بازسازیشده است. این امر واکنشی بود و حاصل سرخوردگیهایی که تحقق نیافتن آرمانهای اعلامی به وجود آورده بود. در فصل پایانی کتاب در چند بخش این مقوله در این زمان توصیف و واکاوی شده است.
برخلاف اغلب نویسندگان ژانر خُلقیّات در دهههای ۴۰ و ۵۰ که آکادمیسین بودند و پژوهشهایی دانشورانه انجام دادند، مهمترین نویسندگان ژانر خُلقیّات در سالهای پس از جنگ سادهنویس بودند و داعیههای علمی نداشتند و میکوشیدند بیواسطه خطاب به مردم حرف بزنند. طُرفه آنکه طنین تأکید بر وجوه منفی در ژانر خُلقیّات که از دل متن جمالزاده برمیخاست و متن جمالزاده را به میانهٔ گفتوگو میکشید، در دههٔ هفتاد با اهمیت مضاعف اتهام زنی به توده بارور شد. سپس در شکل عالمانهای که از دههٔ ۱۳۸۰ سر برآورد بهطور مشخص تأکید مسئله را بر خُلقیّات منفی گذاشت.
آثار خُلقیّاتنویسان پس از انقلاب مورد نقدهای فراوان قرار گرفت و یکی از پژوهشگران دانشگاهی میکوشد «بیروشیِ» این نویسندگان را نشان دهد و پیامدشان را تشریح کند. مثلاً در نقد کتاب جامعهشناسی خودمانی که به چاپهای بسیار رسید مینویسد: نویسنده برخلاف عنوان کتاب هیچ کجا از ابزارها و روشهای جامعهشناسی استفاده نمیکند. رویهٔ غالب او این است که یک تصویر را بهعنوان واقعیت بدیل عرضه میکند و سپس با مثال سعی میکند آن را به مخاطب انتقال دهد. و جالبتر، یک استاد روابط بینالملل مهمترین کار فرهنگی برای مبارزه با تملّق را خصوصیسازی اقتصادی میداند! چون کسی که با فکرش درآمد تولید میکند نیاز به تملّق ندارد.
امروزه ژانر خُلقیّات کم و بیش برای همهٔ مسائل ما پاسخی در چنته دارد. تحلیل روابط خُلقیّات و عقبماندگی (بهخصوص عقبماندگی سیاسی و نظم اقتدارگرا یا استبدادی) که میراث پُرثمر گفتارهای شرقشناختی است، اینْهمانْگوست و در دوری تمامعیار گیر افتاده است. البته مُنادیان گفتمان خُلقیّات این دور را بهغلط دیالکتیک میپندارند و آن را به تأثیر و تأثر متقابل خُلقیّات و عقبماندگی تفسیر میکنند. دوری که در اندیشههای پیرامون استبداد ایرانی صورتبندی مشخصتری به خود میگیرد. اگر استبداد نامی باشد برای تمامی آنچه مسائل و آسیبهای اکنون مینامیم، آنگاه استبداد بهمثابهٔ یک ساختار زیربنایی است که خُلقیّات منفی ایرانیان را تولید میکند و همین خُلقیّات استبداد را بازتولید میکند. منادیانِ خُلقیّات دیالکتیک را به میان میکشند، غافل از اینکه اگر دیالکتیکی هم در میان باشد چیزی نیست جز دیالکتیک سکون یا دیالکتیکی ارتجاعی. سکونی بودن این نگاه از آنجاست که ژانر خُلقیّات نشان میدهد که از دورههای دور و در نتیجهٔ مجموعهای از رویدادهای ویرانگر تاریخی (از حملهٔ عَرَبان گرفته تا حملهٔ مغول و…)، نژادی یا جغرافیایی مجموعهای از خُلقیّات پایدار در ایران و ایرانی جاگیر شدهاند و دگر گونی نمیپذیرند. ازاینرو جریان حرکت زمان را متوقف میکنند.
امروزه برای اصلاحطلبان، دیگر مردم تودههایی پیشبینیناپذیرند که هر آن ممکن است تمامی رشتههای نظم و دانشِ علوم انسانی ایرانی را پنبه کنند. گاه چون سال ۱۳۷۶ بهمثابهٔ تودههایی رشد کرده و فهیم یا تودههایی که اگر تنها آینهای پیش رویشان باشد، خود متخلّق به اخلاق مدرن میشوند و گاه در تجربهٔ ۱۳۸۴ بهمثابهٔ تودههایی پیشبینیناپذیر و البته کمی «نمکنشناس». ژانر خُلقیّات با تمامی تفاوتهایش نسبت محکم و استواری با تنظیماتچی – اصلاحطلب دارد که اگرچه خود را منتقد وضعیت میپندارد، در عمل محکوم است نبودی را بازتولید کند که پیشاپیش خود تأسیس کرده است؛ نبودی به نام توده و خُلقیّات آن.
این نبود که بهانهٔ مجموعه انبوهی از متون و مدعاها در باب خُلقیّات ایرانی است، همواره باید تصویر یک نیستی باشد یعنی چیزهایی که تودهٔ ایرانی فاقد آناند و سِحر مُصلح و تنظیماتچی ایرانی در قالب نوعی علمورزی، آگاهیبخشی و فرهنگسازی میباید این هستی آسیبشناختی را سر جای خود گذارد.
۱و۲. جیمز موریه، سرگذشت حاجیبابای اصفهانی. از صص ۲۶ و ۱۹۶. کتاب به کوشش یوسف رحیملو، تبریز: حقیقت، ۱۳۵۴ و نقلقول دوم از خلقیات ما ایرانیان، ص۲۱.