نیل برنر[۱] این گونه استدلال میکند که باید از اندیشیدن به شهر بهمثابۀ مجموعهای از ساختمانها و افرادی که فضای مشخصی را اشغال میکنند، دست برداریم و به جای آن بر اوربانیزاسیون[۲] بهعنوان یک فرآیند تاریخی و جهانی تمرکز کنیم که به هر گوشه از سیاره زمین گسترش مییابد. به عنوان مخاطب حوزه مطالعات شهری، اغلب این گزاره را شنیدهایم که ما در قرن شهری زندگی میکنیم و میتوانیم سال ۲۰۰۸ را به عنوان سالی معرفی کنیم که در آن بیش از نیمی از جمعیت جهان شهرنشین شدند، اما نیل برنر پیشنهاد میکند که این ادعا بر اساس دادههای نسبتاً مشکوک در مسیری سوال برانگیز ترویج یافته است.
پیش از هر چیزی، مهم است که این ادعا را در یک بافتار قرار دهیم. در سرتاسر جهان شاهد دگرگونیهای عمدتاً مرتبط با شهرها هستیم و این دگرگونیهای شهرها که به اقتصاد، جامعه و محیطزیست وابسته بودهاند؛ به شدت در ارتباط با آینده سیاره زمین به مثابه یک کل تلقی میشوند. گفتمانِ پیرامون عصر شهری در این آستانه فرضی ۵۰ درصد جمعیت بسیار مهم است، زیرا بر اهمیت زیستِ شهری برای آینده سیاره به عنوان یک کل تأکید میکند و این چیزی بوده که برنر با آن بسیار موافق است. فکر میکنم این چیزی است که باید با آن مواجه شویم و از منظرِ انتقادی بررسی کنیم. اما در واقع، پرسش این است که « آیا این گزاره در مورد آستانه ۵۰ درصد جمعیت شهری که ما اکنون از آن عبور کردهایم، راهی قابل قبول برای درک شخصیت شهری سیاره ما است ؟» در واقع، بسیاری از پژوهشهای نیل برنر اخیراً نشان دادهاند که این گونه نیست، بلکه کاملاً گمراه کننده است.
نوشتههای مرتبط
نزدیک به ۷۰ سال، تلاش برای اندازهگیری جمعیت شهری جهان وجود دارد. اما برای انجام این کار، اندازهگیری میزان جمعیت شهری نسبت به جمعیت غیرشهری، به یک معیار واحد پیرامون اندازهگیری اینکه شهر چیست؟ نیاز است. در واقع، به یک واحد اندازهگیری استاندارد نیاز است و مشکل ساده این بوده که هیچ کس به آن نرسیده است.
برخی از جامعهشناسانی که سعی در اندازهگیری جمعیت شهری جهان داشتهاند کوشیدند از یک معیار واحد استفاده کنند، اما بسیار دشوار است. زیرا اداره سرشماری[۳] هر کشور معیارهای متفاوتی برای اندازهگیری جمعیت شهرها دارد. بنابراین آستانه ۵۰ درصدی شهری که توسط سازمان ملل در سطح جهانی اعلام شده، در واقع بر اساس دادههای سرشماری ملی از هر کشور در جهان است، و این سرشماریها شهر را به روشهای کاملاً متفاوتی از کشوری به کشور دیگر تعریف میکنند.
در برخی کشورها آستانه نسبتاً بالایی ۵۰۰۰۰۰ و ۲۰۰۰۰۰ وجود دارد. در برخی کشورها این آستانه بسیار پایین است. علاوه بر این، در برخی از کشورها معیارهای دیگری نیز اضافه شده است. بگذارید فقط یک مثال بزنم. در هند، علاوه بر آستانه جمعیت، یک معیار اشتغال نیز وجود دارد: ۷۵ درصد مردان، اشتغال غیرکشاورزی. ایده این است که شهرها مکانهایی باشند که در آن صنعت زیاد هست و غیرشهرها مکانهایی باشند که در آن کشاورزی زیادی وجود دارد. اگر به نقشه تراکم جمعیت در دشت گنگ هند نگاه کنید، منطقهای پرجمعیت اما عمدتاً کشاورزی، در سرشماری هند به عنوان روستایی طبقه بندی شده، این بسیار غیر منطقی است. اگر به دادههای تراکم جمعیت نگاه کنید، منطقی نیست، در واقع به یک منطقه به طور حیرت انگیزی شهری شده شباهت دارد. اگر آن را به عنوان شهری در تقابل روستایی طبقه بندی کنید، جمعیت شهری هند به طرز چشمگیری افزایش مییابد. بنابراین نمونههای زیادی از این دست در سراسر جهان وجود دارد.
این مشکل دیگری را مطرح میکند، این که وقتی میگوییم نیمی از جمعیت جهان اکنون در شهرها زندگی میکنند، همانند را با همانند مقایسه نمیکنیم. ما ممکن است یک محله فقیر نشین بمبئی را با یک حومۀ ثروتمند در ملبورن مقایسه کنیم، برای مثال، جایی که مردم در عمارت زندگی میکنند و میگوییم این هر دو شهر هستند.
دقیقاً. این ما را فراتر از برخی مشکلات تجربی[۴] در مورد گزاره عصر شهری، به سوی پرسشهای تفسیری سوق میدهد. مفهوم آستانه جهانی شهری ۵۰ درصدی بر این ایده استوار است که تمایز سادهای بین امر شهری[۵] و امر روستایی[۶] وجود دارد که میتوانیم از آن برای طبقه بندی کل جهان استفاده کنیم. مثالهایی که قبلاً ذکر کردید بر وجود شرایط مختلف اوربانیزاسیون تأکید دارد که باید با شرایط خاص خود درک شوند. اگر زاغههای بمبئی و حومه ملبورن و دیگر شهرهای جهان را در نظر بگیریم. اگر همه این شرایط مختلف را صرفاً تحت مفهوم شهر قرار دهیم، باید این پرسش را طرح کنیم که واقعاً در مورد جهان چه آموختهایم؟
بنابراین به طور کلی اینگونه از استدلال وجود دارد که این انتقال بسیار مشهور در امور انسانی، در سال ۲۰۰۸ که ما ناگهان تبدیل به همو اورباناس[۷] شدیم، اکثریت جمعیت جهان به جای مناطق روستایی در شهرها زندگی میکنند، در واقع به ما چیز زیادی نمیگوید و شاید حتی موجب ابهام پیرامون موضوعات مهمتری میشود.
به باور نیل برنر، فرایندی از اوربانیزاسیون وجود دارد که سیاره ما را دگرگون میکند، اما پرسش این است که آیا میتوان این فرایند را به سادگی از طریق ایده جابجایی جمعیت از روستا به شهر درک کرد؟ آن دوتایی[۸] روستا/شهر برای به تصویر کشیدن تنوع فرآیندهای اوربانیزاسیون که در سراسر جهان در حال وقوع است، و همچنین، آنچه در واقع در حومه اتفاق میافتد؛ بسیار ساده و گمراه کننده است. این مفهوم که در گذار شهری[۹] صرفاً از طریق حرکت از روستا به شهر بیان میشود، حاکی از آن است که روستا به سادگی در حال خالیشدن بوده و با آینده جهان بیربط میشود.
بیشتر پژوهشهای متاخر دربرگیرنده بررسی دگرگونیهای حومهها میشود، که حتی اگر جمعیت در به اصطلاح روستاها ممکن است نسبتاً کم باشد، بسیاری از کارکردهای اساسی اقتصادی و دگرگونیهای زیستمحیطی در سراسر قلمروهای وسیعتری که شهرها در آن مستقر شدهاند، رخ میدهند که اساساً با فرآیندهای اوربانیزاسیون مرتبط هستند. به جای اینکه حومه را امر روستایی توصیف کنیم، از اصطلاح دیگری استفاده میکنیم که در حال تبدیلشدن به یک منظر عملیاتی[۱۰] است. این منظرهای است که به روشهای بسیار مهمی فعال و ابزاری میشود تا از رشد شهری در جاهای دیگر پشتیبانی کند[۱۱].
استخراج منابع یک مثال کاملاً مرتبط با این موضوع است. ما در جهانی مبتنی بر سوختهای فسیلی زندگی میکنیم و در حال حاضر شهرهای ما، اساساً بر تولید، گردش و مصرف سوخت های فسیلی بنا شدهاند. سوختهای فسیلی از کجا میآیند؟ آنها از حفرههای بزرگ[۱۲] در زمین میآیند که معمولاً در فاصله زیادی از مراکز شهری قرار دارند. برای ما و کاری که انجام میدهیم، آن مناطق استخراج منابع، فضاهایی کاملاً شهری هستند. البته به شیوهای که مرکز شهر ملبورن میگویند، فضاهای شهری نیستند، اما کاملاً به فرآیندهای اوربانیزاسیون مرتبط هستند.
لازم است به جای اینکه شهر را به عنوان یک وضعیت عمومی[۱۳] نگاه کنیم که مردم در آن زندگی میکنند و میتوانیم دربارۀ آن تعمیمهای گستردهای انجام دهیم، مثل اینکه برای شما خوب است یا نه؛ باید به اشکال خاصی[۱۴] از اوربانیزاسیون نگاه کنیم. اکنون، بسیاری از کارهای نیل برنر به ارتباط بین سرمایهداری[۱۵] و اوربانیزاسیون می پردازد، و در سرمایهداری این گونه استدلال میکند که اوربانیزاسیون قطعاً یک کیسه مختلط[۱۶] است. از یک سو، ظرفیتهای فنی و تمدنی باورنکردنی، ظرفیتهایی برای دگرگونی طبیعت، ظرفیتهایی برای بهبود وضعیت انسان ایجاد میکند. اما در عین حال، در دورۀ سرمایهداری، اوربانیزاسیون نابرابریهای گستردهای را ایجاد میکند، بنابراین برای برخی شرایط بهتری برای زندگی به وجود میآورد، اما برای برخی دیگر استثمار[۱۷] شدید و به حاشیه رانده شدن[۱۸]، و به همان اندازه مهم، همانطور که در دوره کنونی به طور فزایندهای میدانیم، سرمایهداری هزینههای محیط زیستی فرایند تولید خود را خارجی میکند[۱۹]. به عبارت دیگر، بدون ارائه راهی برای مدیریت آن پیامدهای مخرب، تخریب گسترده محیطی را ایجاد میکند.
بنابراین نیل برنر تلاش می کند، به جای تمرکز بر شهر به عنوان یک واحد محدود که میتوان در مورد مزایای آن برای مردم و غیره آن را تعمیم داد، به درک مجموعه بسیار گستردهتری از پرسشها بپردازد. چه چیزی از زندگی شهری پشتیبانی میکند؟ چه چیزی از شهرهایی که در آن زندگی میکنیم، پشتیبانی میکند؟ و چگونه زندگی اجتماعی و همچنین شرایط محیطی را تغییر میدهد؟ در این چارچوب، بسیار دشوار است که چنین تعمیم گستردهای در مورد خوب یا بد بودن شهرها برای مردم انجام دهیم. انواع مختلفی از شهرها در جهان وجود دارد. بنابراین پرسش بسیار مهمی است که بپرسیم آیا اشکال خاصی از شهر-سازی[۲۰]، اشکال خاص اوربانیزاسیون کم و بیش برای جامعه در کل و برای گروههای خاصی از مردم مفید است یا خیر؟
اگر به معیارهایی مانند عدالت اجتماعی، برابری و همچنین دموکراسی اعتقاد دارید، به عبارت دیگر این ایده که شهرها باید توسط ساکنانش ساخته و دگرگون شوند؛ نه اینکه از بالا توسط توسعه-دهندگان، صاحبان مشاغل یا نخبگان دولتی تحمیل شوند. پس پرسشهای دشواری در مورد شکل اوربانیزاسیون که ما در حال حاضر متاثر از آن زندگی می کنیم، پدیدار می شود که می توان استدلال کرد که مردم کنترل چندانی بر شرایط حاکم بر زندگی روزمره خود ندارند.
یکی از پارادوکسهای اوربانیزاسیون سرمایهداری این است که ظرفیتهای باورنکردنی و شرایط بالقوه بسیار سودمندی را برای بخشهای خاصی از جمعیت ایجاد میکند، اما این مزایا در کل جامعه و قطعاً در کل جهان تعمیم نمییابد. اما آنها به ما نگاهی اجمالی به امکان آیندهای بهتر برای همه میدهند، که در عین حال از طریق سیستم اقتصادی و اجتماعی مسلط که در آن زندگی میکنیم سرکوب میشود[۲۱].
موضع نقد نیل برنر به هیچ وجهی ضد-شهر و ضد-امرِ شهری نیست. این در مورد تأیید ظرفیتهایی است که به واسطه اوربانیزاسیون مدرن ایجاد میشود، اما در عین حال، انتقاد بسیار قوی از پیامدهای مخربِ شکل اوربانیزاسیون، چه از نظر اجتماعی و چه از نظر محیطزیستی، مطرح است که ما اکنون متاثر از آن زندگی میکنیم. به این امید که بتوانیم شکلی از اوربانیزاسیون را برای آینده به طور جمعی تولید کنیم که از منظر اجتماعی عادلانهتر و از منظر محیطزیستی سالمتر باشد. لازم است قوام بخشِ ظرفیتهایی باشیم که تولید کردهایم، اما در عین حال باید شدیداً از پیامدهای مخرب آن و به نوعی شکل نسبتاً غیردموکراتیک اوربانیزاسیون که به طور جمعی متاثر از آن زندگی میکنیم، انتقاد کنیم.
در میان نیروهای بسیاری که زیربنای اوربانیزاسیون هستند، یک بعد بسیار مهم آن دربرگیرنده مردم است، ساکنان جهان به طور جمعی سعی میکنند شرایط زندگی خود را به دست آورند تا بر شرایطی که در آن زندگی میکنند کنترل داشته باشند. بنابراین، اگرچه ما در حال حاضر متاثر از نوعی اوربانیزاسیون زندگی میکنیم که از طرق مختلف تحت سلطه نیروهای سرمایهداری، توسعه-دهندگان و نخبگان سیاسی[۲۲] است، در عین حال، ساکنان شهرها، مناطق و سرزمینها دائماً در تلاش در راستای مداخله برای کنترل یافتن بر جهانی که از طریق فرآیندهای جمعی در آن زندگی میکنند. این یک نیروی شکل دهنده بسیار مهم بود که زیربنای اوربانیزاسیون است.
از دیدگاه نیل برنر، وظیفه مهم، ایجاد نهادهایی است که افراد را قادر میسازد تا نه تنها بر محیطهای ساخته شدهای که در آن زندگی میکنند، تاثیر گذارند؛ بلکه بر فرآیندهایی که از طریق آن شهرهای آینده، محیطهای ساخته شده در آینده تولید میشوند، تأثیر بگذارند. این یک تمایز بسیار مهم برای نیل برنر است. از یک سو، وظیفهای پیرامون دستیابی دموکراتیکتر به محیطهای ساخته شده و شهرهایی که اکنون در اختیار داریم، وجود دارد، اما در عین حال این پرسش مطرح است که چه کسی بر ظرفیت ساخت شهرهای آینده کنترل دارد؟ آیا این ظرفیت توسط توسعه-دهندگان خصوصی کنترل میشود؟ آیا توسط نخبگان سیاسی کنترل میشود؟ چه کسی آن را کنترل میکند؟ و یک چالش اساسی برای آینده زیست شهری بر روی کره زمین به اعتقاد برنر این است که این ظرفیت را دموکراتیزه کنیم، مردم، ساکنان شهرها و جهان را توانمند کنیم تا به طور جمعی نوعی تأثیرگذاری بر محیط ساخته شده آینده اعمال کنند.
اساساً به باور نیل برنر،هر شکل قابل دوام عدالت اجتماعی نه تنها باید محلی، منطقهای، ملی، بلکه جهانی باشد. هر شکل معقولی از پایداری محیطی، یا هر چیزی مانند آن باید اینگونه باشد. پایداری محیط زیستی، هر چه منظور ما از آن باشد، در مقیاس محلی چندان پایدار نخواهد بود. شهر پایداری که سوختهای فسیلی تولید شده در جاهای دیگر را مصرف میکند و از به واسطه حملونقل به شهر، گازهای گلخانهای انبوه تولید میکند، چندان شهر پایداری نیست. مسائل پایداری شهری به طور فزایندهای در دستور کار قرار میگیرد و در واقع باید اینگونه باشد، اما برای نیل برنر این پرسش فقط در مورد شهرهای پایدار نیست، بلکه اوربانیزاسیون پایدار است که ما را مستقیماً به مقیاس جهانی بازمیگرداند.
تلاش نیل برنر و همکارانش در لابراتوار نظریه شهری در مدرسه عالی طراحی هاروارد، برای هر کسی که شهر و امر شهری را با آسمانخراشها و مناظر پرجمعیت مرتبط میداند تا حدودی شگفتانگیز خواهد بود، زیرا اگرچه بحثها کاملاً در مورد اوربانیزاسیون است، قلمروهایی که در حال بررسی و نمایش هستند مکانهای بسیار دورافتادهای روی این سیاره هستند. به عنوان مثال، اقیانوس آرام، قطب شمال، بیابان صحرا، سیبری، بیابان گوبی، هیمالیا، حتی جو(اتمسفر) در دست بررسی هستند. این مناطق معمولاً بی ارتباط با اوربانیزاسیون تصور میشوند، اما برنر و همکارانش استدلال میکنند که آنها به طور فزایندهای عملیاتی شده و در یک بافت شهری در سراسر جهان یکپارچه شدهاند. بنابراین سعی شده راههایی ترسیم شوند که از طریق آنها این مکانهای دور افتاده برای فرآیندهای اوربانیزاسیون در سراسر جهان از طرق مختلف کاملاً کاربردی شدهاند.
این موضوع بسیار با مساله پسکرانه مرتبط است، به این معنا که این مناطق، این قلمروها یا مکانهای دورافتاده، به بخشی از یک پسکرانه جهانی تبدیل شدهاند، نه صرفاً تامینکننده یک شهر واحد یا چندین شهر در منطقه یا مثلاً با مواد خام یا سوخت نزدیک به منطقه هستند، بلکه منابع مهمی را برای شهرهای کل جهان یا مناطق مهمی از جهان تأمین میکنند. به طور فزایندهای یک پسکرانه جهانی وجود دارد، مناطقی در سرتاسر جهان، به عنوان مثال، استخراج منابع، استخراج مواد معدنی که به مناطق تأمین کننده فرآیند اوربانیزاسیون در سراسر جهان، فرآیند جهانی رشد شهر تبدیل شدهاند. بنابراین به همین دلیل است که از نظر نیل برنر، اوربانیزاسیون به هر گوشه از سیاره، حتی در اتمسفر گسترش مییابد. (نیل برنر آن را اوربانیزاسیون گسترده مینامد). به عبارت دیگر نوعی دیالکتیک، ارتباط تنگاتنگ و ارتباط متناقض بین تشکیل تجمعها، مراکز بزرگ جمعیتی، محیطهای متراکم بزرگ از یک سو، و از سوی دیگر، به همان اندازه پویا، تغییر مناظر و قلمروهای بسیار گستردهتر به منظور پشتیبانی از نیازهای منابع مراکز بزرگ شهری.
جهانی شدن صرفاً مربوط به جریان، گردش و تحرک نیست. این اساساً در مورد اوربانیزاسیون است، در مورد ایجاد زیرساختهایی که به طور نسبی بر روی مناظر تثبیت میشوند و در سراسر قلمرو سازماندهی میشوند که این جریان را تسهیل و پشتیبانی میکند. ایجاد این زیرساختها مستلزم سرمایه گذاریهای بسیار بزرگ مقیاس و طولانی مدت است. اما در سرمایهداری، از آنجا که اقتصاد دائماً در حال تغییر است، زیرا فناوریهای جدید دائماً در حال توسعه هستند، گاهی اوقات این زیرساختهای تثبیت شده اوربانیزاسیون در مقیاس بزرگ باید خلاقانه تخریب شوند. لازم است آنها را تغییر داد تا زیرساخت جدیدی برای موج دیگری از رشد ایجاد شود.
بسیاری از بحرانهایی که در طول کل تاریخ سرمایهداری، از اواخر قرن نوزدهم تا کنون دیدهایم، دقیقاً شامل تلاشهایی برای سازماندهی مجدد محیطهای ساخته شده، نه تنها در مقیاس شهر، بلکه در مقیاسهای بسیار بزرگتر زیرساختهای لجستیکی، زیرساختهای استخراج منابع و غیره در راستای ایجاد چارچوب فضایی جدید برای توسعه صنعتی و سرمایهداری است.
بنابراین، اگر نقد نیل برنر را بپذیریم، رهیافت های رایج مبنی بر دیدن اوربانیزاسیون نه از دریچه شهرها به عنوان مکانهایی که مجموعهای از ساختمانها و مردم هستند، ولی با خوانش برنری از امر شهری، اوربانیزاسیون بهعنوان فرآیندی در نظر گرفته می شود که به قطب شمال، آمازون و به قول شما به صحرای گبی نیز میرسد و این مناظر عملیاتی را می سازد، بشر را به کجا می برد؟ این نگاه شهر پژوهشان را از نظر سیاست و عمل به کجا میبرد؟
همانطور که بحث کردیم، راههای مختلفی برای ارزیابی محل زندگی جمعیت جهان وجود دارد. اما خصلت شهری شده سیاره به همان اندازه که از طریق جابجایی مردم به مراکز بزرگ جمعیتی بیان میشود، از طریق عملیاتیسازی هم عملکرد مناطق قابل توجهی از سیاره ما به منظور پشتیبانی از زیست شهری بیان میشود.
بنابراین نیل برنر باور دارم ما در یک جهان شهری و در یک سیاره شهری زندگی میکنیم، اما برای درک این موضوع، اغلب اوقات باید به فراتر از محدوده شهر نگاه کنیم تا راههایی را ببینیم که مناظر، محیط و مناطق برای پشتیبانی از شکل فعلی اوربانیزاسیون در حال تغییر هستند. این دیدگاه بسیار گستردهتری را در مورد مسائل شهری، سیاستهای شهری و برنامهریزی شهری میگشاید تا دیدگاههای جریان اصلی که به سادگی خطی را در اطراف شهر ترسیم میکنند، دایرهای در اطراف شهر میکشند و از ما میخواهند که بر نحوۀ زندگی و مصرف مردم در داخل تمرکز کنیم. ما باید شهرها را فراتر از آنها نگاه کنیم.
بشر قبلاً جهان را شهری کرده است. از جو گرفته تا اقیانوسها، زیرزمین، بیابانها و کوههای هیمالیا. این بدان معنا نیست که هر نقطه از جهان به یک شکل شهری شده است. برای نیل برنر، اوربانیزاسیون عمیقاً ناموزون و غیریکنواخت و متنوع است. اوربانیزاسیون در محیط ساخته شده، در زندگی اجتماعی و در محیط طبیعی، بیانهای مختلفی دارد. بنابراین، این یک فرآیند عمیقاً ناموزون است، اما ما جهان را به این روش غیریکنواخت و متفاوت، کاملاً شهری کردهایم. بنابراین مساله در واقع متوقف کردن اوربانیزاسیون و ترویج چیز دیگری نیست، بلکه دقیقاً در مورد شکل اوربانیزاسیون است، بیان اجتماعی و پیامدهای آن چیست؟ چگونه از نظر سیاسی مدیریت میشود؟ و اثرات محیط زیستی آن برای جهان خودمان و برای نسل های آینده (چه انسان و چه غیر انسان)، در این سیاره چیست؟
هدف از راهاندازی لابراتوار نظریه شهری نادیده گرفتن پژوهشهای عینی نبود، بلکه ایجاد یک دستور کار پژوهشی بود که در آن تمرکز بر توسعه چارچوبهای نظری جدید برای درک دنیایی است که در آن زیست میکنیم. ما همیشه در هر کاری که انجام می دهیم نظریه را پیش فرض میگیریم. ما همیشه تفسیرهای گستردهتری از اینکه چه کسی هستیم، چه کاری انجام میدهیم، کجا انجام میدهیم و چرا آن را انجام میدهیم، فرض میکنیم.
برای نیل برنر، نظریه دقیقاً در مورد روشن کردن آن تفسیرهای اساسی است که ما زندگی را حول آن سازماندهی میکنیم، چه در زیست روزمره خودمان و چه در حوزه عمل حرفه ای. ایده واقع در پشت یک لابراتوار نظریه و ایده پشت بسیاری از کارهایی که ما انجام می دهیم، بررسی نقادانه از چارچوبهای نظری یا تفسیری است که معمولاً در رابطه با مسائل شهری استفاده میشود. و پیشفرض اساسی که نیل برنر کار خود را از آن شروع میکند این است که چارچوبهای غالب برای درک و در واقع برای تأثیرگذاری بر زندگی شهری واقعاً باید از نو ابداع شوند تا ما را قادر سازند به درک و تأثیر بیشتر بر فرآیندهای شهری در سراسر جهان برسیم.
مفهوم تقسیم شهری/روستایی، مفهوم شهر به عنوان نوع خاصی از سکونتگاه که با سایر انواع سکونت متفاوت است، اینها پیشفرضهایی در حوزه نظریه و برنامه ریزی شهری هستند که ما از قرن نوزدهم به ارث بردهایم. دلایلی است که چرا آن پیشفرضها فکر و عمل را در رابطه با شهرها در آن لحظه تاریخی خاص سازماندهی میکنند.
پرسش برای نیل برنر این است: آیا این پیشفرضها قابل قبول هستند؟ آیا این پیشفرضها برای آگاهی دادن به تفکر، پژوهش و اقدام در رابطه با سیاره در حال شهری شدن موثر و مفید هستند؟ کار نیل برنر نشان میدهد که آنها واقعاً منسوخ شدهاند. بنابراین، ما انرژی بسیار زیادی را صرف بازآفرینی چارچوب مفهومی میکنیم که از طریق آن به فرآیندهای شهری فکر میکنیم و سعی داریم بر آن تأثیر بگذاریم. نقد عصر شهری که ما در حال گسترش آن بودهایم، این آستانه ۵۰ درصدی جمعیت، دقیقاً به جستجوی چارچوب مفهومی جدید برای درک مسائل شهری مرتبط است.
در روایت استاندارد عصر شهری، نقشه نسبتاً سادهای از جهان را میبینیم. ایجاد آن بسیار آسان است. شما نگاه میکنید که همه مراکز بزرگ جمعیت کجا هستند، دور آنها دایره یا خط میکشید، گاهی آنها را با خطوط به هم وصل میکنید تا نشان دهید که شهرها به یکدیگر متصل هستند، اما بقیه جهان اساساً خالی است. نسخههای مختلفی از آن نقشه وجود دارد. گاهی آنها با استفاده از دادههای ماهوارهای تولید میشوند که امروزه به طور فزایندهای پیچیده شدهاند، اما همچنان نقشههای شهرها را بهعنوان متصل به یکدیگر، نسبتاً محدود به قلمرو خود و بقیه سیاره را (در واقع بیشتر سیاره)، کاملاً خالی تولید میکنند.
نقشه نورهای شبانه نمایشی جذاب از دنیای ما هستند و بینشهای زیادی وجود دارد که میتوانیم از آن استخراج کنیم. این نقشه در واقع برای تولید دادهها و نقشههای دیگر در مورد بسیاری از مسائل استفاده میشود. بنابراین منبع بسیار مهمی از اطلاعات در مورد شرایط روی زمین هستند، اما در عین حال نقاط کور عمدهای در داخل این نقشهها وجود دارد. نقشه نورهای شبانه نشان میدهد که بیشتر جهان اساساً خالی است. کار ما به عنوان یک نقطه تقابل قوی برای این پیشفرض بیان شده است.
نیل برنر و همکارانش سعی میکنند نشان دهند که دقیقاً نقاط روی نقشه، آمازون یا اقیانوس آرام یا سیبری یا هیمالیا که کاملاً خالی به نظر میرسند، در واقع کاملاً پر از انواع مختلفی از فعالیتهای مرتبط با تشدید استفاده از زمین و اشکال جدید اتصال، زیرساختها، حمل و نقل و ارتباطات و تحولات عمده محیط زیستی هستند. در واقع کاملاً گمراه کننده و حتی خطرناک است که آن فضاها را خالی نشان دهیم. زیرا این توهم را ایجاد میکند که شهرها اساساً خودکفا هستند و بر اساس فعالیتهای خود زنده میمانند؛ در حالی که در واقع به شدت به پسکرانههای وسیع جهانی وابسته هستند که آنها را قادر می سازند تا به به شکلی که هستند، رشد و بالندگی داشته باشند.
[۱] Neil Brenner نظریهپرداز شهری انتقادی، جامعهشناس و جغرافیدان سیاسی است که به تمام جنبههای پژوهش در مورد شهرها و اوربانیزاسیون در علوم اجتماعی، علوم انسانی، انتظامهای طراحی و مطالعات محیطی علاقهمند است. کوشش فکری برنر بر ابعاد نظری، مفهومی و روششناختی مسائل شهری متمرکز بوده، وی همچنین بر چالشهای بازاندیشی پیرامون رهیافتی متفاوت از اوربانیزاسیون در رابطه با بحرانها، تضادها و کشمکشهای زمانه حاضر تاکید دارد.
[۲] برای مفهوم Urbanization معادلهای گوناگونی در نوشتار فارسی به کار گرفته شدهاند. از شهرنشینی، شهریشدن، شهریسازی، ایجاد مدنیت و حتی شهرگرایی که هر کدام در زمینهای مفهوم خاص مییابند. در راستای جلوگیری از سردرگمی و برای حفظ ماهیت این واژه سعی گردیده در نوشته حاضر «اوربانیزاسیون» به کار گرفته شود.
[۳] census bureau
[۴] the empirical problems
[۵] the urban
[۶] the rural
[۷] Homo urbanus – یک “گونه” انسانی که با شهرها سازگارتر است
[۸] binary
[۹] urban transition
[۱۰] Operational Landscapes
[۱۱] to support
[۱۲] massive holes
[۱۳] generalised condition
[۱۴] specific forms
[۱۵] capitalism
[۱۶] mixed bag
[۱۷] exploitation
[۱۸] marginalisation
[۱۹] externalises
[۲۰] city-building
[۲۱] being suppressed
[۲۲] political elites