رابطه خشونت سیاسی و گروههای نمایشی با تأکید بر ادبیات نمایشی (۱۳۲۰-۱۲۸۵)
زهرا رستمی
نوشتههای مرتبط
ادبیات پیش از مشروطه که به ادبیات دیوانی شهرت داشته است، بعد از وقوع انقلاب، کنار رفت و ادبیات مردمی با ماهیت ضد استبدادی، ظهور پیدا میکند و این امر، به وسیلۀ روزنامه و شبنامههایی که منتشر میشدند، ترویج داده میشد. این انقلاب ادبی که با انقلاب سیاسی و در ارتباط با آن به وقوع پیوست، بعد از روزنامهنویسی، در هنر نمایش و ادبیات نمایشی نیز بازتاب گستردهای پیدا نمود. از طرفی، دورۀ مشروطه دورۀ ازدیاد احزاب و صحنۀ برابرخواهی ملت ایران بوده و علاوهبر عرصههای سیاسی، صحنۀ نمایش نیز خالی از تعدد انجمنها و گروهها نبوده است.
با توجه به منابع موجود، «انجمن اخوت»، به عنوان یکی از اولین، محفلهایی که قصد داشت از فعالیتهای سیاسی دوری کند، درنهایت، به مشروطهخواهی کشیده شد و به یکی از مراکز مهم آن بدل گشت. با تأسیس این انجمن توسط ظهیرالدوله از جمله فعالیتهای سیاسیاش در قالب پانتومیمهای سیاسی بروز پیدا کرد و استقبال فراوانی نیز از آنها به عمل میآمد. در نهایت، با اجرای یکی از پانتومیمهایی که تماشاگران را به یاد محمدعلیشاه میانداخت و همینطور به علت مضامین سیاسی نمایش و لحن انتقادی آن، شاه مجلس را به توپ بست و با خشونت تمام، خانۀ ظهیرالدوله را به گلوله بست و انجمن را منحل نمود، اما با این حال، این عامل باعث پایان گرفتن فعالیت انجمن نشد و بعد از آن نیز اعضای آن به فعالیت پرداختند.
بنابراین، تئاتر بستری برای انجام فعالیتهای سیاسی و به نمایش درآوردن خشونت موجود در جامعه فراهم آورد و از طرفی نیز خود، مورد خشونت سیاسی واقع گشت، پس جای تعجب نبود که «شرکت علمیۀ فرهنگ» از حساسیتبرانگیز بودن نام انجمن در عنوان خود صرف نظر کرده و واژه شرکت را جایگزین آن کُند و هدف تشکیل چنین گروهی را صرفاً ارائۀ نمایشهایی برای تهذیب اخلاق بداند و کار خود را کاملاً فرهنگی معرفی نماید، اما این ظاهر ماجرا بود. با اینکه «شرکت علمیه فرهنگ» تلاش داشت که چهرهای غیرسیاسی از خود نمایش دهد، اما در زیرمتن آثارش، انتقاد به شرایط و اوضاع اجتماعی به وضوح دیده میشد و این موضوع باعث گشت که این شرکت از اعمال خشونت و پدیدۀ سانسور محفوظ نمانَد.
با وجود چنین سنگاندازیهایی، تشکیل انجمنهای تئاتری، متوقف نشد و در سال ۱۳۰۰ علیاکبر سیاسی، «انجمن ایران جوان» را تأسیس نمود که برخلاف انجمنهای پیش از خود، سالها به فعالیت پرداخت که شاید بتوان علت عمدۀ آن را در همسو شدن اهدافش (تجددخواهی) با اهداف حکومت وقت دانست. بنابراین، «انجمن اخوت» و «شرکت علمیۀ فرهنگ» به علت نمایش خشونت موجود درجامعه و انتقاد نسبت به آن، جوابهای خشونتآمیز دریافت نمودند و «انجمن ایران جوان» به واسطۀ همسو شدن با نهاد قدرت و گرایش به اصلاحطلبی، سالها برقرار ماند و افراد آن نیز به سِمتهای سیاسی دست یافتند که از جملۀ آنها میتوان به حسن مقدم، اشاره نمود.
حسن مقدم در سوئیس به تحصیل در حوزۀ علوم سیاسی پرداخته بود و تنها نمایشنامهای که از او وجود داشته، «جعفرخان از فرنگ برگشته» است. در این نمایشنامه، تقابل سنت و خرافهپرستی در یکسو و همچنین، ماهیت انتقادی اثر نسبت به اوضاع جامعۀ وقت، همه از جمله دلالیلی بودند که این اثر به چنان محبوبیتی دست یابد که سالها دیالوگهایش به عنوان ضربالمثل، به کار گرفته شوند، بنابراین میتوان اینچنین نتیجه گرفت که همسو بودن خط فکری «انجمن ایران جوان» با روح تجددخواهانۀ زمانه که توسط حکومت وقت تبلیغ میشد، باعث تعدیل لحن انتقادی اثر بود و حساسیتها را نسبت به آن کاهش میداد، بهطوری که از خشونت سیاسی به دور ماند.
باتوجه به اینکه «جعفرخان از فرنگ برگشته» از طرفی، به عقبماندگی جامعه و طرز تفکر افراد آن انتقاد داشت، اما انتقاد نسبت به اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه نیز به خوبی در آن مشهود بوده است که یکی از بهترین آنها را در دیالوگ بین دایی و جعفرخان میتوان به خوبی مشاهده کرد:
دایی خب، حالا که اومدید تهران، خیال دارید چهکار کنید؟
جعفرخان خیال دارم داخل یک… چیز… اداره باشم. یک کَریِری (carrier) عقبش بروم. به یکجایی برسم.
دایی خب، به چه وسیلهای این… جا خواهید رسید؟
جعفرخان میرم مثلاً فلان اداره، یا فلان وزارتخونه، تحصیلاتم میگم.
دایی صبر کن اقا، صبر کن. اینها هیچ فایدهای نداره. شما تبحر این کارها رو ندارید. بذارید من بهتون بگم. در مقدمۀ کار، شما باید یک جمعی رو با خودتون همراه کنید و بعد از مدتی یکروز صبح زود که عبا دوش میکنید، میرید منزل وزیر، تعظیم میکنید. چند کلمۀ تملقآمیز آبدار که در اون،حضرت اشرف زیاد داشته باشه خرج میکنید و بالاخـــــره مقصودتون رو میگید. ضمناً اگر گاهی لغت وطن و مشروطه هم استعمال کنید، اثر بدی نخواهد داشت، اما اسم تحصیلمحصیل، ابداً به کار نبرید. اگر اتفاقاً ازتون پرسید در چه زمینهای معلومات دارید، مثلاً یه همچین چیزی جوابش رو بدید: در مقابل حضرت اشرف، برای چاکر معلومات داشتن، نهایت فضولی میشود.
جعفرخان خب، آنوقت به من کار خواهند داد؟
دایی حتماً، ولی اگر اتفاقاً این وسیله هم جواب نداد، یک کار دیگر میکنید. میرید پیش وزیر، چندتا فحش بهش میدید، تهدیدش میکنید، فرداش هم پول میدید براتون تو روزنامه مقالهای مفصل ضد وزیر بنویسند. اونوقت کارتون درست میشه.
گروههای نمایشی اشاره شده، تنها گروههای فعال در حوزۀ سیاست نبودند؛ از دیگر این گروهها میتوان به «کمیتۀ جوانان ایرانی» اشاره نمود که در رأس آن افراسیب آزاد، حضور داشت و از آغازگران مکتب نمایشی اخلاقی به حساب میآمد. علت عمدۀ گرایش به مضامین اخلاقی این گروه و سایر گروهها را میتوان در سانسور و توقیفی که نسبت به آثار سیاسی و اجتماعی اعمال میشد، دانست.
به این ترتیب، آثار افراسیب آزاد و «کمیتۀ جوانان ایرانی» که بر آثار نمایشنامهنویسانی چون حسن مقدم نیز تأثیر بهسزایی داشتند، با انتخاب مسیری میانهرو، خود را از خشونت سیاسی که بر سایر گروهها اعمال شده بود، مصون داشتند و تئاتر را نه عرصهای برای مضامین صرفاً سیاسی، بلکه عرصهای فرهنگی، اخلاقی معرفی نمودند. به عنوان مثال، چنین موضعی را میتوان در نمایشنامۀ «احساسات جوانان ایران» که توسط افراسیاب آزاد نوشته شده است به خوبی مشاهده کرد:
پندارمیرزا مملکت ایران روی نقشه کجاست؟ نشان دهید.
مسیو رحمن (بعد از گشتن زیاد) مسیو راستش ببخشید. مملکت ایران در این نقشه نیست.
پندارمیرزا خدا نکند که نباشد. هیچ میدانید، چندین هزارسال است که مملکت ایران در نقشۀ آسیا دارای تشعشع استقلال و رنگ ممتازی بوده است؟ [با انگشت روی نقشه نشان میدهد] هیچ میدانید که قفقاز هم متعلق به ایران بوده است؟ هیچ میدانید که ترکسـتان برای این سامان بوده است؟ ]…[ بله محققاً ضعف مملکــت از بیحسی افراد شده است. بله از بیعلمی… بله از این است وقتی که جوانهای ما میخواهند ترقی نمودن را یاد بگیرند و تقلید به ممالــک متمدنه نمایند، فقط به دخول الفاظ خارجی در زبان مادریشان و به تحقیر زبان ملی و مذهب خود کفایت میکنند.
به طور کلی، ظهور مشروطه که با تشکیل بیش از ۱۴۰ حزب و انجمنهای سیاسی به وقوع پیوسته بود، مقارن با ظهور پدیدهای چون تئاتر و نمایش و گروهها و انجمنهای وابسته به آن بود و میتوان اینگونه اظهار نمود که به هماناندازهای که انجمنهای سیاسی، دچار خشونت توسط حکومت وقت میشدند، گروهها و انجمنهای نمایشی نیز از این قاعده مستثنی نبودند و به عنوان فراهم کنندۀ بستر فعالیتهای سیاسی، به شدیدترین وضع، دچار خشونت سیاسی میگشتند. با افزایش فعالیتهای انجمنهای تئاتری و موضع انتقادیشان، خشونتها در قالب سانسور و ممیزی ادامه یافت و رویۀ گروهها انجمنها را دچار تحول نمود، اما با این وجود، ردیابی انتقادهای سیاسی و اجتماعی، در این آثار کاملاً شهود بوده و تشکلهای تئاتری تنها از این طریق، از به آتش کشیده شدن اجراها، به گلوله بسته شدن خانههای اعضا و موارد این چنینی مصون ماندند.
با همۀ آنچه که گفته شد، توجه به این نکته که در نزاع بین عرصۀ سیاست و تئاتر، این سیاست بود که پیروز ماجرا گشت، حائز اهمیت میباشد. به عنوان مثال، نمایشنامهای چون «جعفرخان از فرنگ برگشته» که به انتقاد از اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور پرداخته است، در آن زمان بیشتر وجه طنز و انتقادیاش نسبت به به سنتها بود که مورد توجه واقع شد و مدخلی برای هموار کردن تفکرات رضاشاه به حساب آمد؛ به عنوان مثال، میتوان از برتری یافتن کتوشلوار و یکپارچه کردن پوشاک که باعث بیشتر مشخص شدن روحانیون در جامعۀ ایران شده بود، اشاره کرد و درنهایت نیز شاهد بود که چهطور دوپارگی و اختلافی که در سطح جامعه پدیدار گشت، منجر به قدرت یافتن بیشتر روحانیون شد و درنهایت، به واسطۀ قدرتی که برایشان فراهم آمد، ضمام حکومت را از شاه گرفته و انقلاب ۵۷ رقم خورد. بنابراین، میتوان اینگونه نتیجه گرفت که جنبۀ انتقادی موجود در آثار نمایشی که در صدد بهبود اوضاع و ایجاد تلنگری در جامعه بود، در طول سالهای مورد نظر مانند آنچه قبل از وقوع مشروطه و بعد از آن اتفاق افتاد، تنها قالب عوض کرد و اوضاع به همان وضع موجود، برقرار ماند که یکی از مهمترین عوامل آن را میتوان در اعمال خشونت علنی و بارز علیه مذهب در آن دوران دانست.
ستیز با سنت که نمود بارز آن را در اعمال خشونت نسبت به مذهب میتوان شاهد بود، عامل مهم دیگری در برتری یافتن عرصۀ سیاست نسبت به صحنۀ تئاتر عصر مورد نظر بود، اما علیالرغم آنچه بدان اشاره شد بودند هنرمندانی که در آثار خود عاقب چنگ زدن به چنین خشونتهایی را هشدار میدادند و با توجه به نقش مهم مذهب در جامعۀ سنتیای چون ایران، به صورتی ضمنی نسبت به عواقب آن هشدار میداد. در دوران تجدد، ستیز با سنت که مذهب یکی از ارکان اساسی آن به حساب میآمد، همواره مورد توجه بوده و این امر باعث شده است که تعداد آثار مذهبی موجود در آن زمان بسیار اندک باشد، با توجه به آنچه گفته شد، اگر اعمال خشونت نسبت به مذهب و سیاستهای ضددینی آن عصر را درنظر داشته باشیم، باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که بازتاب آن در آثار نمایشی به چه نحو بوده است. بدین منظور، با تأکید بر نمایشنامۀ جنگ مشرق و مغرب که توسط گرگور یقیکیان به نگارش درآمده است و همواره از شخصیت دینی اثر، به عنوان قهرمانی یاد شده است که در کنار «همای» و «آریوبارزان» برای حفظ مملکت، در مقابل شاه خوشگذران ایستادگی کرده است، باید دید که آیا حقیقتاً منظور یقیکیان از ترسیم چنین تصویری از او به همین نحو بوده است یا خیر.
اهمیت یقیکیان به عنوان روزنامهنگار، داستاننویس، نمایشنویس و مترجم بر اهل هنر پوشیده نیست، اما مسئلهای که توجه بیشتری را جلب میکند، پیوند او با عرصۀ سیاست و جهانبینی سوسیالیستیاش میباشد که بازتاب آن در آثارش نیز به خوبی مشهود است. او همواره در تلاش بود که از گرفتار شدن در دام ایدئولوژی ملیگرایی که توسط حکومت وقت، تبلیغ میشد و بسیاری از همکارانش را درگیر نموده بود، مصون بماند و در چهار اثری هم که تاریخ و فرهنگ ایران باستان را مورد توجه قرار داده است، به دور از نگاه حسرتبار به گذشته که پیشتر در اثر میرزادۀ عشقی (رستاخیز سلاطین ایران در خرابههای مدائن) وجود داشته است به مسائل بنیادیتر و با دیدی انتقادی و تحلیلی نگاه کند.
داستان نمایشنامه به حملۀ اسکندر و مسائلی که در دربار ایران درحال رخ دادن است میپردازد. «همای» دختر داریوش سوم به کمک موبد موبدان، تصمیم میگیرد که با تفویض اختیارات فرماندۀ قشون به «آریوبارزان» از پیشروی سپاه اسکندر جلوگیری کند، اما دربار را فساد و خیانت گرفته و داریوش نیز به اخطارهایی که دخترش به او میکند توجهی ندارد و دستورهایش (جانوسیار و ماهیار) که خود خیال سلطنت در سر میپرورانند، به او خیانت کرده و نمایشنامه در جایی پایان میگیرد که داریوش تنها میماند و درنهایت، توسط جانوسیار از پشت خنجر خورده و کشته میشود. اسکندر با امر به اینکه جانوسیار و ماهیار را به قتل برسانند، دستور میدهد که احترامات لازم نیز در حق شاهنشاه ایران، انجام شود.
همانطور که در انوشیروان عادل و مزدک میتوان اظهار نمود که در آن نه خبری از عدالت انوشیروانی و نه مساوات مزدکی است، در جنگ مشرق و مغرب نیز میتوان چنین فرمولی را یافت و برخلاف اینکه بسیاری معتقدند که تصویری مثبت از موبد موبدان ارائه شده است و مقامی همشأن «همای» و «آریوبارزان» برای او درنظر گرفتهاند، با پرده برداشتن تصویر خشونتآمیز او که در جایجای نمایشنامه به چشم میخورد، میتوان چنین ادعایی را اثبات نمود. در این اثر، یگانه قهرمان داستان «همای» بین دو قدرتی که او را احاطه کردهاند (سیاست و مذهب) کاری از پیش نمیبَرد، چراکه هرکدام تنها در تلاش برای به رخ کشیدن قدرت خود هستند و آنچه یقیکیان نیز سعی داشته که بر آن تأکید کند، توجه و تأکید بر این موضوع بوده است، اما از آنجایی که مذهب، همواره در جامعۀ ایران مسئلهای حساسبرانگیز بوده است، او با ظرافتی که در قلمش وجود داشته، به صورتی پنهان به این موضوع پرداخته است و سعی نموده که پرداختن به این مسئله را در زیرمتن نمایشامه، باقی بگذارد.
همانطور که پیشتر نیز به آن اشاره شد، اگر یقیکیان تصویری خشونتآمیز از مذهب نشان میدهد، از تن دادن به ملیگرایی نیز پرهیز میکند و تلویحاً راه نجات و رهایی را در جدا شدن از این مفاهیم ایدئولوژیکی میداند. در این اثر، موبد موبدان هرجا که بتواند، اعمال خشونت میکند و از نفوذ قدرتش سخن میگوید. در جایی از اثر که در حضور شاه قرار دارد، اینگونه نسبت به او خشونت نشان میدهد:
موبد موبدان حقایق و نوری که در دست شما است به مرور زمان، کهنه و مندرس شده، اسـکندر با حقیقت و نور جدیدی حمله میکند.
داریوش شاید شما هم با حقایق جدید میخواهید، سلطنتم را به چنگ آورید.
موبد موبدان اعلیحضرتا، ما طرفــدار تغییرات عمده در ادارۀ قشون و مملکت هستیم، این تغییرات را شما به انقراض دولـت، ترجیح نمیدهید؟ شاهنشاها، اگر تغییرات نشود، مملکـت دچار اضمحلال خواهد شد. پادشاها، من هیچ از شما میپرسم، هیچیک از اوامرت را آنطوریکه فرمان میدهید، اجرا کنند؟ قشون سوارهات کجاست؟ کدام اقدام برای خرانه و ترمیم وضعیت مالی مملکت شده است در ایران دونفر تسط دارند. یکی اسکندر و یکی من. اگر در ایران هنوز اشخاصی پیدا میشوند که ظاهراً به اوامر ملوکانۀ سر اطاعت فرود میآورند، برای آن است که هنوز نفوذ کلماتم از بین نرفته است.
در اینجا اعمال خشونت موبد موبدان نسبت به داریوش کاملاً مشهود است و چنین نمایش قدرتی در قسمت دیگری از اثر نیز به چشم میخورد:
ماهیار موبد موبدان با ولـینعمـت ایرانـیان مثل شاگرد مکتبی خویش صحبت میکند. گمـان میکنم، احساسات مبارک اعلیحضرت بالاتر از حس رعایا و اعمالش بهترین اعمال است.
موبد موبدان مثل پدر ملت با مدیر ملت حرف میزند. باید دانست که اگر شاهنشاه صاحب نفوذ و تسلط جسمانی است، من صاحب تسلط و نفوذ روحانی هستم. تسلط من برخلاف سایر تسلطها که با سرنیزه و زور احــراز شده، به وسیـلۀ نور و حقیقت گردیده است. شاهنشاه باید به حرفهایم گوش دهد.
اینکه موبد موبدان، داریوش را متهم به اعمال خشونت فیزیکی به واسطۀ قدرتی که دارا است میکند، در ادامۀ صحبتهایش، نه تنها به قدرت خودش به صورت تلویحی اشاره میکند، بلکه با محق دانستن خود در اعمال چنین خشونتی، طرف صحبتش را به اطاعت از اوامرش فرمان میدهد. در اصل، یقیکیان با نمایش چنین خشونتی نشان میدهد که به هیچیک از طرفین، نباید متمایل بود و یکی از علل ناکامی ایران در حملۀ اسکندر را همراه شدن «همای» با او میداند.
آنچه موجب شده مذهب از منظر خشونت در این اثر مورد بررسی واقع گردد، پرداختن توأمان به دو عامل خشونت و قدرت بوده است که یقیکیان با انتقاد از نهاد قدرت سیاسی به عنوان رومتن نمایشنامۀ خویش و بیان خشونت دینی که در زیرمتن اثر به آن پرداخته شده است، پرده از مسائلی برمیدارد که مخاطب را به داشتن دیدی عمیقتر نسبت به آنچه که صریحاً به آن نپرداخته، دعوت کند. از نظر او خشونت نوعی قدرت است و بالعکس. خشونت هم میتواند قدرتی را محدود کند (تضعیف قدرت آریوبارزان توسط شاه) و هم میتواند قدرتی را به وجود آورد (سلطۀ داشتن موبد موبدان بر امور مملکت و نمایش قدرت دینیاش). همانطور که هانا آرنت نیز اشاره کرده است: «خشونت چیزی نیست به جز واضحترین جلوۀ قدرت» و با تأکید بر این گفتۀ رایت میلز: «سیاست سراسر مبارزهای است برای کسب قدرت؛ درواقع بالاترین نوع قدرت، خشونت است» در این نمایشنامه نیز شخصیت شاه و موبد، هرکدام به واسطۀ اعمال زور و خشونت، درصدد هستند تا قدرت خویش را به رخ کشیده و بدین طریق، درصدد تثبیت آن برآیند.
منابع
– اتحادیه، منصوره (۱۳۸۳)، احزاب سیاسی دوران مشروطیت، در مقالات دانشنامۀ ایرانیکا – انقلاب مشروطیت، زیرنظر احسان یارشاطر، ترجمۀ پیمان متین، انتشارات امیرکبیر.
– آرنت، هانا (۱۳۹۸)، خشونت و اندیشههایی دربارۀ سیاست و انقلاب، نشر خوارزمی
– فکوهی، ناصر (۱۳۷۸)، خشونت سیاسی: نظریات، مباحث، اشکال و راهکارها، نشر قطره
– سپهران، کامران (۱۳۹۸)، تئاترکراسی در عصر مشروطه، انتشارات نیلوفر
– ملکپور، جمشید (۱۳۶۳)، تاریخ ادبیات نمایشی در ایران، دوران انقلاب مشروطه، انتشارات توس
– ملکپور، جمشید (۱۳۶۳)، تاریخ ادبیات نمایشی در ایران، ملیگرایی در نمایش، انتشارات توس
– مورتی، کریشنا (۱۳۷۸)، فراسوی خشونت، ترجمۀ محمد جعفر مصفا، نشر گفتار