محمدکاظم کاظمی
ز جام عشق کشیدیم باده با دل شاد
نوشتههای مرتبط
سبوی عقل شکستیم، هر چه باداباد
غلام همت آنم که گر به خاک نشستنداد پیش فرومایه، آبرو بر باد
این دو بیت از واصل کابلی است؛ شاعر متاخر افغانستان و دبیر دستگاه سلطنتی در عصر خود. و این تنها واصل نیست که رنگ و بوی شعر حافظ از آثار او پیداست. بسیاری از شاعران متاخر و معاصر افغانستان متاثر از حافظ بودهاند و سر این سلسله تا امروز کشیده شده است.
این از غلطهای مشهور است که میگویند در افغانستان شعر بیدل فراگیرتر از حافظ است و دیوان بیدل کتاب بالینی مردم است. حقیقت این است که بیدل در افغانستان بیشتر شاعر خواص است و در حلقههای ادبی و در مواردی میان اهالی تصوف و خانقاه شهرت بیشتر دارد. ولی ذهن و زبان عموم مردم جامعه همچنان در تصرف حافظ و سعدی است.
باری، اولین کتاب شعری که من خواندم، دیوان حافظ بود و دیوان حافظ در هر خانهای از اهالی سواد و دانش یافت میشود. آن دیوان از همان دیوانهای چاپ ایران قبل از انقلاب بود، با نقاشیهای محمد تجویدی که چندان مناسب سن ما هم نبود. البته وقتی بعد از انقلاب به ایران آمدیم، دیدیم نقاشیهای دیوان حافظ قدری استحاله یافته است و به جای می و ساقی، کتاب دعا و سجاده دارد.
در صفحه سفید بعد از جلد آن کتاب، پدرم فهرستی از غزلهای خوب حافظ را نوشته بود و اینها اولین شعرهای حافظ بود که من خواندم و چقدر دوست داشتم، به ویژه غزل «در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست» را که پدرم میگفت سرشار از صنایع ادبی است و چنین هم بود.
اما در نظام آموزش سنتی افغانستان، در مکتبخانههای قدیمی، ادبیات فارسی با کتابی به نام «پنج گنج» شروع میشد که البته با پنج گنج نظامی فرق داشت. مجموعهای بود از متون نظم تعلیمی در سطح نسبتا پایین. بعد نوبت به گلستان و سپس بوستان میرسید و سپس دیوان حافظ که در واقع مرحله تکمیلی آن بود. کسی که حافظ خوانده بود، انگار دیپلم ادبیات داشت.
از نظام آموزشی سنتی که بگذریم و به نظام رسمی نوین برسیم، باز هم شعرهای حافظ و سعدی بیش از دیگر متون در کتابهای درسی افغانستان جای دارد. اگر بیدل فقط در دوره دبیرستان خوانده میشود، حافظ از دوره راهنمایی همراه بچههاست.
البته این را باید پذیرفت که بخشی از ارتباط مردم افغانستان با شعر، به واسطه موسیقی است، هم به سبب میزان اندک باسوادی در جامعه و هم به واسطه حضور پررنگ موسیقی در این کشور.
باز به یقین میتوان گفت که اهل موسیقی افغانستان بیش از هر شاعر دیگری، شعرهای حافظ را خواندهاند. حتی موسیقی سنتی ما که بیشتر با شعر بیدل عجین است، با شعر حافظ شروع شده است. در تاریخ موسیقی افغانستان آمده است که سلسله استادان هندی که موسیقی رسمی افغانستان را بنیانگذاری کردند، چون همه از هند آمده بودند، شعر فارسی بلد نبودند. باری امیر عبدالرحمان، پادشاه وقت افغانستان، از آنها میخواهد که شعر «غلام نرگس مست تو تاجداراناند» را بخوانند و از آن میان کسی که قادر به خواندن آن آهنگ است، مرحوم استاد قاسم است.
وقتی به موسیقی پاپ میرسیم، حضور حافظ از این هم پررنگتر میشود و از این جمله است آهنگ «ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی» به صدای احمدظاهر که از آثار ماندگار موسیقی پاپ افغانستان است و همچنین بسیاری از آهنگهای ناشناس، مهوش، ساربان، احمدولی و دیگران، بهویژه «دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما» به صدای ساربان و «به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم» به صدای ناشناس.
اما در بین شاعران افغانستان، باید پذیرفت که توجه به بیدل گاهی بیشتر از حافظ بوده است. در واقع بیدل شاعر خواص است و شاعران هم جزو خواص جامعه هستند. ولی حافظ شاعر عموم مردم است، چه اهل ادب و چه مردم عادی. به همین دلیل شعر سنتی افغانستان در بین گرایشهای مختلف مثل بیدل و حافظ و مولانا تقسیم شده است. گروهی همچون قاری عبدالله و غلاممحمد نوید به بیدل گرایش داشتند، بعضی همچون واصل کابلی به حافظ.
و بالاخره جنبه دیگر از توجه به حافظ در جامعه افغانستان که البته در همه جامعه فارسیزبان عمومیت دارد، تفأل به دیوان خواجه شیراز است. فالگرفتن در خانه ما هم مرسوم بود. به خاطرم هست که باری در زمان تسلط کمونیستها در افغانستان، من درباره وضعیت کشور فال گرفتم و این غزل آمد:
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
باید برون کشید از این ورطه رخت خویش
تا آنجا که میگوید:
ای حافظ، ار مراد میسر شدی مدام
جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش
من با آن سواد و دانش دبستانی خود، تصور کردم که شاعر در مقطع غزل، چیز خوبی میگوید، یعنی میگوید که جمشید بالاخره به تخت خود میرسد چون حالت شرطی بیت و معنی «ار» و «باز نماندی» را درک نمیکردم. ولی بعدها دیدم که این غزل، سراسر مطابق اوضاع ناامیدکننده کشور بوده است.
بالاخره در پایان سخن این را بیفزایم که تنوع جغرافیایی شاعران در افغانستان بسی بیشتر از ایران است. در آنجا مردم هم سنایی و جامی و مولانا میخوانند (به عنوان شاعران برخاسته از افغانستان کنونی) و هم حافظ و سعدی میخوانند و هم بیدل و اقبال. در شعر معاصر هم این تنوع وجود دارد. در آنجا شاعران ایرانی از نیما بگیرید تا امروز، همان محبوبیت را دارند که شاعران وطنی. و این چیزی است که در ایران به این وسعت و گستردگی حس نمیشود.
این مطلب در همکاری با مجله کرگدن منتشر می شود