جهانیشدن به روایت ساسکیا ساسن
ساسکیا ساسن در کتاب «جامعهشناسی جهانیشدن» (۲۰۰۷) دو هدف عمده را به موازات هم پی میگیرد: شرح و تبیین جهانیشدن و نقد و بررسی جامعهشناسی مناسب برای مطالعهی جهانیشدن. ساسن در این کتاب، ضمن تعریف جهانیشدن مدنظرش و تبیین ویژگیهای آن که به زعم او کمتر در مرکز توجه بودهاند، توجه خواننده را به این نکته جلب میکند که مطابق این خوانش جدید از جهانیشدن، جامعهشناسیای که به دنبال مطالعهی این پدیده است باید مطابق الزاماتی که این خوانش دارد در رویهی قبلی خود تغییراتی ایجاد کند. بر همین اساس، او ابتدا به ویژگی ملیگرایانهی جامعهشناسی در مطالعهی پدیدههای اجتماعی اشاره میکند و سپس با تعریف جهانیشدن به محدودیتهای موجود در جامعهشناسی برای مطالعهی آن اشاره میکند. او در نهایت تغییراتی که باید انجام شوند تا جامعهشناسی قادر به مطالعهی جهانیشدن شود را بیان میکند. یادداشت پیشرو، در ۵ مقوله دعاوی ساسن را که عمدتاً در فصول اول و دوم کتاب جامعهشناسی جهانیشدن ذکر شده دستهبندی و بیان میکند.
چالشهای علوم اجتماعی
ساسن پیشگفتار کتاب را با این جمله آغاز میکند: «فرایندهای فراملی مانند جهانیشدن در زمینههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، علوم اجتماعی را با مجموعهای از چالشهای نظری و روششناختی روبهرو کرده است» (۱۳۸۹: ۱۱). او در همین ابتدا، یکی از نقاط تمرکز کتاب را بیان میکند. او در ادامه به دو فرض کلیدی علوم اجتماعی میپردازد، فرض نخست فرضی آشکار یا پنهان است که دولت-ملت را به عنوان ظرف فرایندهای اجتماعی در نظر میگیرد. به این معنا که دولت-ملت مقیاس مشاهده و مطالعهی پدیدههای اجتماعی در نظر گرفته میشود. فرض دوم، به بیان این نکته میپردازد که «اگر فرایند یا وضعیتی در یک نهاد ملی یا یک کشور رخ دهد، خودش هم باید ملی باشد» (همان). این فرض، که ساسن در ادامه آن را به نقد میکشد، با تعریفی که نویسنده از جهانیشدن ارائه میدهد نیاز به بازنگری دارد و یکی از همان چالشهایی است که در جملهی اول به آن اشاره کرده بود.
گردآوری دادههای موردنیاز و همچنین مدلهای تحلیلی و نظری دو حوزهای هستند که به دو فرض مذکور وابستهاند. علاوه بر این، در صورتی که دو فرض مذکور تغییر کنند، این دو حوزه نیز باید در تناسب با تغییرات، دگرگون شوند و شیوههای جمعآوری داده و مدلهای تحلیلی جدیدی وضع شوند. این همانکاری است که ساسن در این کتاب قصد تبیین آن را دارد. او در ادامه بیان میکند که «فرضهایی که دولت-ملت را ظرف فرایندهای اجتماعی میدانند همچنان در بسیاری از رشتههای مورد مطالعهی علوم اجتماعی، کاربرد خوبی دارند و در واقع دانشمندان این علوم را قادر ساختهاند مجموعهی دادههای مورد نیاز و روشهای کارآمد پژوهشی را گسترش دهند» (۱۲). با این حال در مطالعات مربوط به جهانیشدن و گسترهی وسیعی از فرایندهای فراملی که مورد توجه علوم اجتماعی قرار گرفته است کارآیی چندانی ندارند. چالش دیگری که ساسن متوجه علوم اجتماعی میداند، بحث ملیگرایی روششناختی است که در جای دیگری به آن اشاره میشود. در ادامه به خوانشی که او از جهانیشدن دارد میپردازم تا چالشهایی که از آنها صحبت میکند، هر چه بیشتر روشن شوند.
جهانیشدن چیست؟
«هر پدیدهی جهانی… از یکسو از چارچوب انحصاری کشورها فراتر میرود و از سوی دیگر تا اندازهای در درون نهادها و مرزهای ملی جای میگیرد». با توجه به چنین نگرشی از یک پدیدهی جهانی که آن را به صرف وابستگی متقابل بین جوامع و نهادهای جهانی محدود نمیداند و آن را تا درون مرزها و نهادهای ملی پی میگیرد خوانش ساسن از جهانیشدن شکل میگیرد. ساسن، در برابر فرض دومی که در ابتدا مطرح کرد و با توجه به نگرشی که از یک پدیدهی جهانی دارد، جای داشتن یک فرایند یا پدیده در درون مرزهای یک دولت مستقل را لزوماً به معنای ملی بودن آن نمیداند، بلکه این فرض و احتمال را بیان میکند که برخی از پدیدهها و فرایندهایی که درون مرزهای یک دولت-ملت هستند گونهای از بومی شدن پدیدههای جهانی هستند. حال، باید به تعریفی که ساسن از جهانیشدن دارد، اشاره کرد. «از دید من این اصطلاح، دو مجموعهی متمایز پویاییها را در برمیگیرد. یکی از آنها به تشکیل نهادها و فرایندهایی مربوط است که آشکارا جهانی هستند…. مجموعهی دومِ پویاییها، فرایندهایی را در بردارد که لزوماً چندان بُرد جهانی ندارند، اما به باور من بخشی از جهانیشدن هستند» (۱۳). او در ادامه و برای توجیه اینکه چگونه پدیدههایی در سطح ملی و فروملی پدیدههایی جهانی و متأثر از جهانیشدن هستند اضافه میکند که «اگرچه این فرایندها در سطح ملی- و درواقع فروملی- جای گرفتهاند بخشی از جهانیشدن هستند، زیرا ماهیتها و شبکههای برونمرزی را در بردارند که چند بازیگر و فرایند محلی یا ملی… را در شمار فزایندهای از کشورها یا مکانها به هم پیوند میدهند» (۱۳). او، این پدیدهها و فرایندها را «جهانیهای بومی» مینامد و معتقد است که علوم اجتماعی، معمولاً، هنگام تمرکز بر جهانیشدن با اینگونه از فرایندها و نهادها کاری ندارد بلکه بر مقیاسی تأکید میکند که آشکارا جهانی باشد.
مقیاسها
ساسن در فصل بعدی، به مسألهی مقیاسها در مطالعه و مشاهدهی پدیدههای اجتماعی میپردازد. مقیاسها، سلسله مراتبی از چشماندازهای عمدتاً مکانی هستند که پدیدههای اجتماعی بنا بر اندازه و گسترهی حضورشان در هر یک از آن مقیاسها قرار میگیرند. سلسلهمراتب مقیاسی مبتنی بر دولت ملی یکی از شناختهشدهترین این مقیاسهاست که با مرکزیت دولت ملی به ایجاد یک سلسلهمراتب مقیاسی میپردازد که بر حسب اندازه و گسترهی قلمرو سازماندهی میشود: بینالمللی، ملی، استانی، شهری و محلی. ساسن این ایده را بیان میکند که با ظهور پدیدههای بنیادینی همچون دولت ملی و جهانیشدن، مقیاسهای سازگار با آنها نیز شکل میگیرد و با ظهور پدیدههای بنیادین جدیدتر، مقیاسهای قبلی بیثبات میشوند و مقیاسهای جدیدی شکل میگیرند. همچنان که «در گذشته تشکیل دولت ملی، سلسلهمراتبهای قدیمیتر مقیاس را بیثبات کرد مانند امپراطوریهای استعماری سدهی شانزدهم و سدههای پس از آن»، تشکیلات و فرایندهای جهانی نیز میتوانند سلسلهمراتب مقیاسی مبتنی بر دولت ملی را بیثبات کنند.
نویسنده در ادامه، به بیان عواملی میپردازد که در پی ایجاد مقیاسهای فراملیتی هستند. برنامهی جهانی شرکتهای قدرتمند و ظرفیتهای فنی نوین در قالب فناوریهای اطلاعات و ارتباطات از جملهی این عوامل هستند که مقیاس ملی را با چالش مواجه ساختهاند. مقیاسبندی مجددی که امروز در جریان است، معیارهای اندازه و چارچوبهای نهادی سرزمین را که ریشه در تشکیل دولت ملی دارند، نادیده میگیرد. ساسن، بازیگرانی را که در این مقیاسبندیهای مجدد دستاندرکارند اینگونه برمیشمارد: «مجموعهای از بازیگران غیردولتی و گونههای همکاری و کشمکش فرامرزی نیز در این فرایند نقش دارند، مانند شبکههای جهانی کسب و کار، جهانوطنگرایی نوین، سازمانهای مردمنهاد، شبکههای پراکنده (دیاسپورا) و محیطهایی همچون شهرهای جهانی و عرصههای عمومی فرامرزی» (۲۱). ساسن با بیان این تاریخچه از مقیاس و همچنین تحول آن، در پی بیان این نکته است که نباید مقیاسها را پدیدهای طبیعی و مطلق پنداشت، آنچنان که در بیشتر علوم اجتماعی چنین تصوری حضوری چشمگیر دارد، بلکه باید ویژگی تاریخی مقیاسها را به رسمیت شناخت. او، جغرافیای سیاسی و اقتصادی، به خاطر دیدگاه تاریخیشان دربارهی مقیاس، و همچنین انسانشناسی را، به خاطر مطالعهی نیروهای ویژهگرا، حوزههای علمیای میداند که برای مطالعهی فرایندهای جهانی، به ویژه در مقیاس فروملی، برتری دارند.
ویژگی دومی که ساسن دربارهی مسألهی مقیاسها بیان میکند، خاصیت چندمقیاسی بسیاری از فرایندها و پدیدههای جهانیشدن است. به این معنا که یک پدیدهی فروملی و محلی در عین حال که در مرزهای ملی یک کشور قرار دارد و در زمینه و بافتاری محلی واقع شده، همزمان بخشی از یک جریان جهانی است و با پدیدهای جهانیای در ارتباط است که بخشی از ماهیت آن را میسازند. به عنوان نمونه، مرکزی مالی در یک شهر جهانی، ماهیتی محلی است که بخشی از بازار الکترونیک در مقیاس جهانی را نیز تشکیل میدهد. چنین نمونههایی را میتوان «چندمقیاسی بودن یک پدیدهی محلی» به شمار آورد. در برابر، پدیدههایی جهانی هم هستند که صراحتاً فراملیتی هستند، همچون سازمان تجارت جهانی، که پس از ورود به سیاستها و اقتصادی ملی فعال میشوند و در دیگر نمونهها میتوانند متناسب با بافتاری که در آن قرار میگیرند رنگ و بویی محلی به خود بگیرند. چنین پدیدههایی را میتوان «چندمقیاسی بودن یک پدیدهی جهانی» دانست.
سطح فروملی: جایی برای جهانیشدن
بنابر آنچه پیش از این آمد، ساسن، مطالعه و بررسی جهانیشدن را نه فقط مستلزم تمرکز بر پدیدههایی میداند که آشکارا در مقیاس جهانی هستند، بلکه بررسی کنشها و شرایطی را که در مقیاس محلی رخ میدهند اما از نیروهای جهانی سرچشمه میگیرند، نیز ضروری میداند. ساسن، تمرکز بر این فرایندها و نیروهای فروملی جهانیشدن را نیازمند روششناسی و نظریههایی میداند که علاوه بر مقیاسبندیهای جهانی، مقیاسبندیهای فروملی را نیز به مثابهی اجزای فرایندهای جهانی درنظر بگیرند. بر همین اساس، ساسن، یکی از کارهای اصلی خود در این کتاب را رمزگشایی از ابعاد جهانی پدیدههایی میداند که هنوز به منزلهی پدیدههای ملی ارائه یا تجربه میشوند.
در راستای این هدف، او از سه نمونه نام میبرد: نمونهی اول، به نقش مکان در بسیاری از حوزههای سازندهی ابعاد سیاسی و اقتصادی جهانیشدن میپردازد. مکانها در وهلهی نخست، امری محلی هستند و جهانیشدن به عنوان پدیدهای که از مکانها فراتر میرود شناخته میشود. با این حال، در برخی از مکانهای فروملی، همچون شهرهای جهانی، چند مدار جهانی در آنها برخورد میکند و این شهرها را در چند جغرافیای ساختارمند فرامرزی قرار میدهد. نمونهی دوم، عبارت است از نقش فناوریهای نوین ارتباطی در تغییر جایگاه پدیدههای محلی. با دخالت این فناوریهای جدید ارتباطی، و با اتصال و ارتباط خردهمحیطهای محلی در سراسر جهان به یکدیگر هر یک از این خردهمحیطها به گسترهای پیوسته و جهانی تبدیل میشوند. علاوه بر این، با تسلط فناوریها و ابزارهای نوین ارتباطی، مفهوم بافتار (context) که اغلب با پدیدههای محلی و باوری همراه است که نزدیکی مادی را یکی از ویژگیها یا نشانههای پدیدههای محلی میداند، بیثبات میشود. در چنین فضایی، باید به بازتعریف انتقادی مفهوم پدیدهی محلی پرداخت که همراه با انکار نسبی این باور است که مقیاسهای محلی در سلسلهمراتب مقیاسهای مبتنی بر دولت ملی پایینتر از دیگر مقیاسها هستند. نمونهی سوم نیز به مجموعهای از تعاملات میان جهانیشدن و بخشهای خاصی از دولتهای ملی میپردازد. بر این اساس، شرط اصلی ریشه داشتن پدیدههای جهانی در بسترهای ملی است. استدلال ساسن این است که آن دسته از ساختارهای ویژهی پدیدههای جهانی که در بستر ملی جای دارند، زمینهساز چانهزنیهای گوناگونی میان پدیدههای جهانی و ملی میشوند.
نقد ملیگرایی روششناختی
در نهایت، باید به آن چیزی اشاره کرد که ساسن آن را «ملیگرایی روششناختی» مینامد. همچنان که در ابتدای یادداشت آمد، یکی از فرضهایی که در علوم اجتماعی وجود دارد، این است که دولت-ملت ظرف وقوع پدیدههای اجتماعی است. ملیگرایی روششناختی اشاره به روششناسیهایی دارد که بر مبنای این فرض، مرزهای دولت ملی را به عنوان مرز مطالعهی پدیدههای اجتماعی قرار میدهند. بر همین اساس، ساسن، بنابر تعریفی که از جهانیشدن ارائه میدهد این روششناسی را برای مطالعهی جهانیشدن شایسته نمیداند. چرا که هم برخی پدیدههای جهانی ریشه در مرزهای ملی دارند و هم برخی پدیدههای محلی و ملی به علت ارتباطی که با پدیدههای جهانی دارند به ملیزدایی از ساختار ملی میپردازند که در نتیجهی آن نمیتوان صرفاً به افق دید ملی در مطالعهی آنها بسنده کرد و باید آنها را به مثابهی پدیدههایی چندمقیاسی مطالعه کرد که بین مقیاسهای ملی و جهانی در رفتوبرگشتاند.