فیلادلفیا- ایده ای که باور دارد که هنر باید از سیاست جدا باشد اما این ممکن نیست،- همه هنرها، مبتذل، عالی، روشنگر، انتزاعی- به طور خاصی با تاریخ سیاسی پیچیده شده و این ارتباط مبهم همیشه وجود داشته است. این قبیل ارتباط ها مثل تمرکز اجتناب ناپذیر جنگ جهانی اول و هنر آمریکا در آکادمی پنسیلوانیا از هنرهای زیبا است، یک نمایش گسترده که جریان یک روایت از مستندات با محتوای عاطفی از درام زندگی را دارد.
جنگ جهانی اول بی رحمانه چهار سال از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸و با پیوستن ایلات متحده امریکا در سال ۱۹۱۷ طول کشید.ما نباید باور کنیم که اشتغال کوتاه مدت آمریکا منجر به خاتمه ی جنگ شد. با وجود این که سیاستمداران در آن زمان کشمکش را همانند جنگ پایان جنگ ها به درازا کشاندند – و چیزی که مردم به شدت احساس می کردند یک اشتباه خونبار بود -، اما چیز دیگری اتفاق افتاد.
جنگ جهانی اول به صورت نامحسوسی تبدیل به حربه ای کشنده شد. زیردریایی ها اقیانوس را میدان مین تبدیل کردند. هواپیماها برای اولین بار به طور منظم از فاصله ی دور و مخفیانه تار و مار می کردند. مرگی در سکوت در می نوردید: گازهای کشنده قربانی ها را در هم می پیچید، کورشان می کرد، گوشت شان پاره پاره می کرد و باقی شان می گذاشت در خون شان. علاوه بر این ابداعات جدید تفنگ های با قدرت بالا بدن ها را خارج از تصور پودر می کرد و انسان می دید که جنگ دیگر تن به تن نیست. آن را مانند یک آزمایش علمی نه یک اشتغال انسانی احساس می کرد.
نوشتههای مرتبط
برای مدت طولانی، آمریکا از دور تماشا می کرد چنان که متفقین ( فرانسه، بریتانیا و روسیه) و قدرت های مرکزی (آلمان، اتریش-مجارستان، امپراتوری عثمانی) با یکدیگر در اروپا می جنگیدند. همزمان آمریکایی ها به عنوان شهروند، هنرمندان جنگ عقیدتی بین خودشان را داشتند که آیا کشورشان باید بی طرف باشد یا باید آب به آسیاب جنگ بریزد.
بعضی از هنرمندان مشتاق شاهین بودند. چایلد هاسم بود. او می خواست آمریکا با سرعت طرف متفقین را داشته باشد.او تصویرهای تکراری در سبک امپرسیونیست نقاشی می کرد با راه های که از گل برای برنده ها آراسته شده بود، یا جهانی که کامل می شد از شیرینی و پرچم. سایر هنرمندان با مداخله آمریکا مخالفت می کردند. جان اسلون، به عنوا یک سوسیالیست، جنگ را منفعتی امپریالیستی می دانست که مانند یک دستگاه زندگی فقرا را به آتش می کشاند. او با نقاشی هایش این موضوعات را تکرار می کرد. یک تاجر یک خوک را نگه داری می کند و یک سرباز بدون پا که خودش را روی زمین می کشد یک مدال. و هنرمندان خاص سرمایه گذاری شخصی در درگیری داشتند. مارسدن هارتلی که در آلمان زندگی می کرد زمانی جنگ تمام شد بعضی از نقاشی های کوبیست مانند “برلین جنگ حول و حوش،”را آن جا انجام داد، آن ها پاسخ های بصری به بر ق و سر و صدای بعد از تماس با اسلحه بود. بقیه هم معنایی تلویحی اضافه کردند. هارتلی عاشق یک افسر به نام کارل فون شد که در ماههای آغازین جنگ کشته شد. نقاشی بعدی المان برای او یابود شد. آنها شجاعت نظامی او را ستودند و در پی آن سوگواری کردند.
حس بی ثبات و پیچیده با وفاداری هارتلی در جاهای دیگر انعکاس پیدا کرد، چیزی که در ماه مه انجمن تاریخی نیویورک آن را به عنوان یک قانون وفاداری وطن پرستی در این سرزمین ثبت کرد. زمانی که آمریکا به طور علنی در سال ۱۹۱۷ وارد جنگ شد دیگر سانسور داخلی امکان پذیر نبود. شورش و جاسوسی جرم های مقابل جنگ بودند. مهاجران علنا متهم به جاسوسی بودند. همسایه ها بر علیه همسایه ها جاسوسی می کردند. طرح نظامی نتیجه خود را برجا گذاشته بود.
تبلیغات بصری طرفدار جنگ، تحت ضمانت صنعت تبلیغات، با چاپ پوسترهای مانند اشاره انگشت جیمز مونتگومری که (من می خواهم شما را ) در تمام دیوارهای کلاس های درس، کارخانه ها و رستوران ها گسترش پیدا کرد. دیدگاه جوزف پِننِل از یک منهتن بمب آتشزا در این لحظه همانند تصویر هری رایل است که قیصر آلمان یک دختر باکره را می رباید.
تهمت قومی همچنین در نقاشی ها نشان داده شد. جورج بلوز، یک بدگمان مانند سلون، انگیزه های آمریکایی ها در جنگ را خیلی سریع به صحنه های ملودرام تبدیل کرد که آلمانی ها در حال ربودن و آزار رساندن به غیرنظامی ها هستند. او آن ها را در قطعات ترسناکی خوانده بودکه به صورت اخبار جعلی رد و بدل می شدند و آن ها را کمیته بریتانیا به عنوان آلمان بی عدالت در جنگ منتشر کرده بود.
این تصاویر بلوز زیاد به نمایش گذاشته نمی شوند. آن ها به یک بستر تاریخی برای درک نیاز دارند و این نمایش به آن ها فقط یک بخش را می دهد. برای اشتیاق بیشتر راهی وجود دارد که موزه داران رابرت کوزولینو، آن کناتسون و دیوید لوبین محتوای سیاسی را در جاهایی که شما انتظارش را ندارید، آشکا کرده اند.
نقاشی پرچم اوکیف گرجستانی یک نمونه است. در پاییز سال ۱۹۱۷ اوکیف برادر کوچکتر خود الکسیس را در ارتش تگزاس قبل از این که او به خارج منتقل شود، ملاقات کرد. او خیلی زیاد ناراحت بود و احساس خصومت آمیزی با جنگ خود داشت و به خصوص درباره ی برادرش نضطرب بود.(دلیلی که او داشت به خاطر گاز خردل در فرانسه مورد حمله قرار گرفت و در نهایت به هم دلیل هم مرد) نقاشی –یک رگه از خون ریزی در کبودشدگی- که او کشید بعد از تغییر روحیاتش بود که دچار ترس، خشم و اضطراب شد.
چارلز بورچفیلد زمان جنگ را در خانه اش در اوهایو با ترس روزانه اش از این که فراخوانده شود، گذراند. ترس او را دچار کابوس شبانه کرد که به الهاماتی در نقاشی و طراحی هایی از سرزمین ها و چهره هایی عجیب و غریب تبدیل شد. هنگامی او در نهایت به ارتش رفت او بعضی از این اشکال را به طرح های مخفی وسایل جنگی برگرداند.
مجسمه ساز آنا کلمن لا همین طور هنر را به وسایل مورد استفاده زمان جنگ تغییر داد. در سال ۱۹۱۷ زمانی که او تقریبا ۴۰ سال داشت، استودیو پاریس خود را افتتاح کرد که ماسک پروتز خود را برای سربازانی که چهره شان زشت شده بود اهدا کند. عکس های قبل و بعد از مراجعینش بعضی از اظهارات ضدجگنش در این نمایش هستند.
نام لاد تا حد زیادی فراموش شده است. از آن جا که او یک هنرمند و قربانی جنگ شیمیایی ویلسون Claggett است از استرس پس از سانحه رنج می برد، اما او خودش را به وسیله ی نقاشی های وحشت میدان جنگ که کامل لمسش کرده، رها کرد. نقاشی های آبرنگش از منفجر شدن کالبدها و دیوانه شدن سربازان در نمایشگاه از کارهای اصلی هستند.
بنابراین نقاشی های هستند که به وسیله هوراس پیپین بزرگ کسی که از ضربه مضاعف جراحت جنگ که از یک طرف دست چپش را از دست داد و از طرف دیگر از نژادپرستی ارتش آمریکا به خاطر تبار آفریقایی-امریکایی، جان سالم به در برد. او شروع به طراحی کردن برای معالجه کرد و در اوایل دهه ۱۹۳۰ نقاشی هایی به طور فشرده با عنوان “پایان جنگ” تولید کرد. این یک چیز فوق العاده ای است. عنوان آن شادی است؛ تصویرش از جنگ هنوز هم بسیار در جریان است. ممکن است این ایده در خانه بودن همچنین یک جنگ باشد.
نمایش ۱۶۰ آثر، اساس شهرت جان سینگر سارجنت به یاد ماندنی است که نقاشی هایش با ۷½ فوت بلندی و ۲۰ فوت عرض که به موزه جنگ بزرگ لندن قرض داده شدند. سارجنت یک کودک مهاجر آمریکایی بود و بیشتر زندگی خود را به عنوان یک چهره نگار اجتماعی در خارج از کشور گذراند. در سال ۱۹۱۸ دولت بریتانیا از او خواست که یک تصویر بزرگ برای به خاطر سپردن جنگ نقاشی بکشد. او از جبهه جنگ فرانسه سفر کرد و به موضوع خود را نزد سربازان نابینای شیمیایی که به چادر پزشکی منتقل شده بودند، پیدا کرد. او آن ها را نقاشی کرد که راه جلوی خودشان را احساس می کنند و دستانشان بر شانه های یکدیگر است و در یک نور عجیب زرد آبتنی می کنند.
تابلویی که اغلب با کتیبه های کلاسیک باستان مقایسه می شود. چنین تصاویری که بر پایه ی تاریخ و افسانه هستند، تراژدی را به وسیله ی یک زیبایی رسمی آن را شیرین و والامرتبه می کنند. این زیبایی یک ضعف بزرگ از اراده ی سارجنت که تصویر را کشیده هست. این عمق آسیب انسان را نشان می دهد. کسی مانند برتراند راسل که آن زمان را به خوبی درک کرده، نهایت پستی جنایت و کلاه برداری جنگ رسانه ایی تغذیه که بخش بی اهمیت آن از وسعت شان بود، را شرح می دهد.
پیپین آن واقعیت را درک کرد. بنابراین ویلسون و اوکیف این کار را انجام دادند. و همچنین نقاش آمریکایی جان استورت کاری، کسی که مستقیم و راحت به سمتش در یک نقاشی می رود که تقریبا در پایان نمایشگاه ارائه می شود. کاری یک منطقه گرای خیلی معروف برای مجموعه صحنه های روستایی کانزاس مادری اش است. اما “رژه برای جنگ،” تمثیلی متفاوت از آن ها است.
آن دسته های راهپیمایی در صف بهم پیوسته ایی در یک خیابان شهر را نشان می دهد. کودکان هیجان زده در کنار آن ها می دوند. و یک زن جوان که خواهر یا یک معشوقه است قدم هایش را با سربازی هماهنگ کرده است. در پیش زمینه به سلامتی گفتن یک ناظر دیده می شود اما یک پلیس به نظر می رسد جلوی یک پیرزن مضطرب را نگه داشته است. شاید او می بیند چیزی را که کس دیگری نمی بیند: جمجمه های سربازان را می بیند که بدون چهره اند.
تاریخ این نقاشی ها از سال ۱۹۳۸ است و جنگ جهانی دوم بزرگتر بود. هیچ نشانه ای وجود نداشت که سربازان کاری از کجا می آیند و به کجا می روند. چون مهم نیست. چیزی که مهم است آن ها مردگان تاریخ هستند که زنده اند، آن پسربچه ها و عاشق ها و آن شهروندان تماشاچی که هرگز آن را نمی بینند و قرار نیست جایی بروند و کاری انجام دهند. هنرمندان ثبت کنندگان تاریخی هستند که معلوم نیست با اآن موافقند یا نه. آن ها نمی توانند تغییرش بدهند اما آن ها می توانند شرحش دهند. و توضیحات همیشه می توانند وجود داشته باشند.