انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جغرافیای تاریخی مازندران (۱)

این منطقه بخشی از یک منطقه بزرگ است که در دوران مختلف به نامهای مازنــدران، طبرستــان و گاهی هم رویــان موسوم بوده است. نخستین اطلاعات ما از منطقه در جنوب دریای مازندران از نوشته های بازمانده چندین تن از جغرافی نگاران و تاریخ نویسان و دانشمندان انیرانی بویژه یونانی مانند، هرودوت، استرابن، گزنفون، بطلمیوس، پلوتارک، دیودوُر، آریان و کنت کورث به دست می آید (مهجوری،۱۳۸۱: ۲۰). همه بخشهای این منطقه بارور است مگر بخشی که بر شمال است. این بخش کوهستانی و سرد است و جایگاه کوه نشینانی به نام کادوسیها، آماردها، تپورها، کورتها و جز ایشان می باشد. در بسیاری از متون قدیم و جدید آمده است که، تبرستان از نام تپورستان اخذ شده و تپورستان محل سکونت قوم تپور بوده است (ریاحی، ۱۳۸۱: ۳۷).

در زمان هخامنشیان در کتیبه های داریوش از ولایت ها و ایالت های زیادی نام برده شده است. ولی از منطقه ای که بعدها به نامهایی چون تبرستان، رویان و مازندران نامیده شده، ذکری به عمل نیامده است. در اوستا شش بار از سرزمینی به نام َورِنــــه، به عنوان مأوای دیــوان مازنــی نام برده شده است (پورداوود، ۱۳۵۸: ۳۴). ورِنَ یا ورِنا چهاردهمین سرزمینی است که بنا به متن وندیدادِ اوستا، توسط اهورامزدا آفریده شده است. محققان بر سر تعیین محل ورنا اختلاف نظر دارند ولی در اینکه بخش مهمی از ولایتی به نام پتیشخوارگر بوده شکی نیست. واژه پتیشخوارگـــر، به صورت های گوناگون در کتیبه های باستان و نوشته های پیشینیان ثبت و ضبط شده است. پتیشخوارگر از زمان هخامنشی ها به منطقه کوهستانیِ پهناور البرز اطلاق می شد و تا زمان ساسانیان مورد استفاده قرار می گرفته است (حجازی کناری، ۱۳۷۲: ۳۵ – ۹۱). داریوش در کتیبه بیستون از محلی به نام پتشواریــش نام برده است (مشکور، ۱۳۲۹: ۱۰۱). واژه پتیشخوارگر که معرف سرزمین شمالی ایران است به صورت های دیگری نیز آورده شده است که عبارتند از فرشودجر، پذشخواگر، فدشوارجر، پتیشخوارکوه، پرشوادگر، پریشوادگر، پریشوارطورا و تشخوارگر (حجازی کناری، ۱۳۷۲: ۳۶- ۳۵). در منابع مربوط به دوره اشکانیان از ولایتی به نام هیــرکانیـــا نام برده می شود که همان وهراکانــه اوستا و هیرکانیای نویسندگان باستان چون استرابون و هرودوت می باشد (رابینو، ۱۳۶۵: ۱۳۹). این ولایت، بخشهای عمده ای از استانهای شمالی را شامل می شده است که در سال ۲۳۵ قبل از میلاد توسط مؤسس سلسله اشکانیان، تسخیر شد (دیاکونف، ۱۳۴۲: ۴۲). در جنگی که بین شاهان اشکانی (فرهاد اول) و ساکنان سواحل دریای مازندران در گرفت، گرگان، مازندران و گیلان در سال ۱۷۴ قبل از میلاد تصرف شد. به موجب این جنگ اقوامی موسوم به آمــاردها یا آمــردها به ناحیه ای در شرق ورامین کوچانده شدند و سرزمین آنها به دست اقوامی موسوم به تیپــرها افتاد (ستوده، ۱۳۷۴: ۷).

در دوره ساسانیان و همزمان با حکمرانی اردشیر بابکان فرمانروایی به نام گُشنسف بر طبرستان، گیلان، رویان و دماوند حکومت می کرد (رابینو، ۱۳۶۵: ۲۰۲). حکومت بر این ولایتها تا حدود سال ۵۲۹ میلادی در اختیار آل گشنسف بود. نخستین باری که در نوشته ای از روزگار پیش از اسلام به واژه تبرستان برمی خوریم، در نامه تَنسَر موبد موبدان اردشیر اول ساسانی است که به شاه تبرستان “گشنسف شاه” نامه نوشته و او را شاه پدشخوارگر و تبرستان و … خوانده است (مهجوری، ۱۳۸۱: ۳۵). نکته نوشتاری در باب صحت طبر یا تبر اینست که، در تاریخ یعقوبی که احتمالاً کهنترین جایی است که این نام در آن آمده، وی در کنار اسامی ایالات دیلم و جیلان و… از (تبر) یاد می کند (یعقوبی، ۱۳۶۶: ۲۲۰). همچنین در طی قرون اولیه هجری قمری کلمه تبرستان (پهلوی: تَپُولِستان) به جای پرشوارگر مورد استفاده بوده و این نام بطور کامل روی سکه های اسپهبدان این منطقه (سکه هایی که به سکه های عرب ساسانی موسوم اند)، یعنی فرخان، دادبرزمهر و خورشید، در دوره خلافت امویان و سپس حکام عباسی حاکم بر این استان دیده می شود (نورورززاده چگینی، ۱۳۶۶: ۲۱، شایان، ۱۳۶۷: ۱۹). اسپهبدان محلی تبرستان تا حدود دو قرن پس از اسلام، سکه هایی به نام خود ضرب می کردند. دو محل مهم ضرب این سکه ها ساری و آمل بودند. تعیین حد و مرز جغرافیایی و محلهای تبرستان از طریق سکه های ضرب شده امکان پذیر است (ملک زاده بیانی، ۱۳۳۸). احتمالاً نام تبرستان از نام قومی گرفته شده است که به صُوَر مختلف چون، تپورها (Tapourioi) یا تپیرها (Tapyres) در منابع ذکر شده است، که ابتدا در بخشهای شرقی دریای مازندران مسکون بودند (نورورززاده چگینی، ۱۳۶۶: ۲۱). تپورستان از سه جزء (تپه + اورود + ستان) درست شده است و به معنی سرزمینی است که دارای تپه و رود باشد. معنی تپه مشخص است و جزء اورود که در فارسی باستان به صورت اوروت به کار می رفت به مفهوم رود و نهر می باشد و جزء ستان هم به معنای پایگاه، جا و مکان می باشد (حجازی کناری، ۱۳۷۲: ۱۷).
ریشه واژه مازندران و تاریخ پیدایش و دگرگونی آن به درستی دانسته نیست اکثر پژوهشگران برآنند که نام مازندران از سده ی هفتم هجری قمری همزمان با یورش مغولان جانشین نام تبرستان گردید (مهدوی، ۱۳۷۵: ۱۳۹، مرعشی، ۱۳۶۱: ۱۳). یاقوت حموی (۶۲۶ – ۵۷۵ ه.ق) نخستین مورخی که واژه مازندران را در نوشته تاریخی به کار برده است، می گوید که از آن در کتابهای پیشین نیافته و نمی داند که این واژه از چه زمانی بکار رفته است (لسترنج، ۱۳۸۳: ۳۹۳).

کهن ترین جایی که واژه مازندران در آن بکار رفته است، شاهنامه فردوسی است . بسیاری از حادثه های افسانه ای مازندران که روی داده، که مهمترین و دراز ترین آنها هفت خان رستم است. بنا بر شاهنامه فردوسی از شاهان ایرانی تنها کیکاووس قصد گشادن مازندران را کرد که به دست دیو سفید که خطرناک ترین دیوان بود، گرفتار شد و رستم برای یافتن و رهانیدن کی کاووس پادشاه ایرانیان، که در بند دیوان مازندران بود از زابلستان به مازندران سفر کرد و پس از گذار از هفت مرحله پهلوانی کاووس و بازماندگان سپاه ایران را آزاد کرد.

البته درباره مازندران مطرح شده در شاهنامه نظرات متفاوتی وجود دارد. برخی همچون جلیل ضیاءپور در شاهنامه شناسی معتقد است در داستان کیکاووس و مازندران دو موضوع مشخص است: اول خارج بودن آن از ایران و دیگری دشمنی دیرین ایران و مازندران و اظهار نظر کرده که بنابر این نباید مازندران همین تبرستان باشد که صادق کیا در کتاب شاهنامه و مازندران سعی در اثبات چنین ادعایی دارد. اما آنچه مشخص هست مازندران در میان دژ سبز و ستبر البرز محصور بوده و همواره از تعرض مهاجمین مصون بوده و بومیان مازندران در برابر اقوام مهاجم آریایی به دفاع پرداخته اند و حتی سال ها پس از ورود اسلام نیز کسی نتوانست آنها را متقاعد کند. تجلی دیگر مازندران در شاهنامه آنجاست که فریدون، منوچهر را به جنگ سلم و تور می فرستد و بیشه های پر آب و گل مازندران توصیف می شود، هم در این بخش و هم در بخش تاریخی به آمل، ساری و گرگان به عنوان شهرهای بزرگ مازندران اشاره شده است. فردوسی شهرهای حقیقی مازندران را، مانند تیمشه و ساری و آمل، به سرگذشتها و حوادث کمابیش افسانه ای خود در آمیخته است . مثلا” می گوید که فریدون بیشه تمیشه را نشستگاه خود ساخت، در این بیت:
ز آمل گذر سوی تمیشه کرد نشست اندرون آن نامور بیشه کرد
بنابراین فردوسی در شاهنامه مازندران را با تبرستان یکی دانسته و از این بیت می توان به طور مشخص به این موضوع پی برد:
که مازندران شهر ما یاد باد همیشه بر و بومش آباد باد
به گزارش ابن اسفندیار مازندران را در اصل (موز اندرون) می گفتند، یعنی ولایت درون موز و موز نام کوهی بوده است که از حد گیلان تا لار و قصران و جاجرم کشیده بوده است (ابن اسفندیار،۲۰:۱۳۲۰). حمدالله مستوفی نیز در قرن هشتم، مازندران را در اصل موز اندرون دانسته که درون کوه – موز از کوه های البرز و میان گیلان و قومس واقع است (مستوفی، ۱۳۶۲: ۱۹۳). در اواخر قرن نهم ه. ق ظهیرالدین مرعشی نیز نام مازندران را مانند ابن اسفندیار به سبب واقع شدن در داخل کوه موز، مازاندرون به معنی سرزمین درون آنها دانسته است (مرعشی، ۱۳۶۳: ۲۱). رابینو مانند ملگونف (ملگونوف، ۱۳۶۴) و اعتمادالسطنه (اعتمادالسلطنه ۱۳۷۳: ۸۵) نیز این نظریه را باور داشته و رابینو در کتاب خود آن را این گونه ذکر کرده است. رابینو می گوید که وی درباره این کوه تحقیق هایی کرده است ولی هیچ آگاهی از آن بدست نیاورده است. تنها، راهنمای بومی او به او گفته است که ما در ولایت خودمان کوه را موز می گوییم (رابینو، ۱۹۹:۱۳۶۵). بارتولد نیز با توجه به گفته های ظهرالدین در باب نام مازندران گویند در حدود تبرستان دیواری بود که او را ماز می نامند و از آنجا تا کناره دریای مازندران را اندرون ماز یا مازاندرون می گفتند (بارتولد ۱۳۷۲: ۲۴۰).
برخی از نویسندگان ماز را به معنای دربندها و دژهایی گرفته اند که به فرمان اسپهبد مازیار پسر قارن در گذرگاهها و جاهای سوق الجیشی کوهستان مازندران ساخته است و از این رو واژه مازندران را به معنای منطقه درون رشته مازها دانسته اند (مرعشی، ۱۳۶۱: ۱۵). حکایت ساختمان این دژها و دربندها و خندقها را ابن اسفندیار ( ابن اسفندیار،۱۳۲۰: ۲۱۲) و ظهیرالدین مرعشی (مرعشی، ۱۱۶:۱۳۶۱) آورده اند.
در حقیقت تبرستان و مازندران مترادف و به یک معنی بوده اند اما در همان حال که اسم تبرستان بر تمامی نواحی کوهستانی و اراضی پست ساحلی اطلاق می شده است کلمه مازندران بر منطقه اراضی پست ساحلی که از دلتای سفیدرود تا جنوب خاوری بحر خزر امتداد دارد، اطلاق می گردید. سپس این کلمه، یعنی مازندران بر تمام نواحی کوهستانی و ساحلی اطلاق گردید (لسترنج ۱۳۸۳: ۳۹۴ ، رابینو، ۲۲:۱۳۶۵).
بنابراین در مورد نامهای پتشخوارگر، تبرستان و مازندران می توان گفت که: پتشخوارگر به ناحیه وسیع شمال (خاوری و باختری) ایران، تبرستان به ناحیه کوهستانی و جلگه ای نوار جنوبی دریای مازندران و مازندران به بخش (مرکزی تا شرقی) جلگه ای، احتمالاً از آمل تا گرگان را شامل می شده است. دو واژه تبرستان و مازندران در بعضی مواقع در راستا و به جای یکدیگر بکار می رفته است.

منابع:
ابن اسفندیار کاتب، حسن، ۱۳۲۰، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، چاپخانه مجلس، جلد اول، تهران.
اعتمادالسلطنه، محمد حسن خان، ۱۳۷۳، تاریخ طبرستان، مقدمه، تحشیه و تعلیقات میترا مهرآبادی، انتشارات دنیای کتاب، چاپ اول، تهران.
بارتولد، ولادیمیر، ۱۳۷۲، تذکره جغرافیای تاریخی ایران، ترجمه حمزه سردادور، انتشارات توس، چاپ سوم، تهران.
پورداود، ابراهیم، ۱۳۵۸، یشت های اوستا، به کوشش بهرام فره وشی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم.
حجازی کناری، سید حسن، ۱۳۷۲، پژوهشی در زمینه نامهای باستانی مازندران، تهران، انتشارات روشنگران.
رابینو، ه.ل، ۱۳۴۳، سفرنامه مازندران و استرآباد، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، تهران.
رابینو، ه. ل.، ۱۳۶۵، مازندران و استرآباد، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم.
ریاحی، وحید،۱۳۸۱، مازندران، دفتر نشر پژوهش های فرهنگی، چاپ دوم، تهران.
ستوده، منوچهر، ، ۱۳۷۴، از آستارا تا استرآباد (آثار و بناهای مازندران غربی)، انتشارات معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، جلد سوم، چاپ دوم.
شایان، عباس، ۱۳۶۷، مازنــــدران، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم.
لسترنج، گای، ۱۳۸۳، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ ششم، تهران.
مرعشی، ظهیرالدّین، ۱۳۶۱، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، به کوشش محمد حسین تسبیحی، انتشارات شرق، چاپ دوم، تهران.
مشکور، محمد جواد، ۱۳۶۶، تاریخ سیاسی ساسانیان، تهران، انتشارات دنیای کتاب، جلد اول، چاپ اول.
ملکزاده بیانی، ۱۳۳۸، تحقیق در باره صد و بیست و نه سکه ساسانی، نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان، سال دوازدهم.
ملگونوف، گریگوری، ۱۳۶۴، سفرنامه ملگونوف به سواحل جنوبی دریای خزر، ترجمه مسعود گلزاری، انتشارات دادجو، چاپ اول، تهران.
مهجوری، اسماعیل، ۱۳۸۱، تاریخ مازندران، نشر توس، جلد اول، چاپ اول، تهران.
مهدوی، سیروس، ۱۳۷۵، نگاهی به پیشینه مازندران، اباختر(۱)، چاپ شهر، قائمشهر، صص: ۱۳۸- ۱۵۶.
یعقوبی، ابن واضح، ۱۳۶۶، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، جلد اول، چاپ پنجم، تهران.
نوروززاده چگینی، ناصر، ۱۳۶۶، مازندران در دوره ساسانی(بخش دوم)، مجله باستان شناسی و تاریخ، سال اول، شماره دوم، بهار و تابستان، تهران۲۱-۲۹.
(مجتبی صفری عضو هیئت علمی دانشگاه نیما و همچنین مدرس دانشگاه مازیار است)