انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جامعه‌شناسی موسیقی(۲)

سازمان‌های موسیقی: رسمی‌کردن و معنابخشی

 تیموتی جی. داود-دانشگاه اَموری، برگردان فردین علیخواه

سازمان‌ها نقشی برجسته در تولید موسیقی دارند. شرکت‌های چند ملیتی بر صنعت ضبط [آثار] غالب‌اند(پیترسون و بنت ۲۰۰۴، لیشون و همکاران ۲۰۰۵). سازمان‌های غیر‌انتفاعی (نظیر ارکستر سمفونی‌ها) آذوقه‌رسان پیشگام «فرهنگ والا [i]» هستند(بلو ۱۹۸۹، دی‌ماجیو ۱۹۹۲، بورن ۱۹۹۵). ردیفی از سازمان‌ها نظیر اتحادیه‌ها، فرستنده‌ها [رادیویی و تلویزیونی]، و خرده‌فروشان، خلق و توزیع موسیقی را سامان می‌دهند (دو گای و نگوس ۱۹۹۴، داود ۲۰۰۳). جامعه‌شناسان، از میان موضوعات مختلف، با تأکید بر مضامینی همچون رسمی‌کردن[ii] [امور از طریق مقررات و روش‌ها] و معنابخشی[iii]، بر پیامدهای چنین سازمان‌هایی تمرکز کرده‌اند[iv].

محققان رشته‌های مختلف به موضوع نخست[رسمی‌کردن] به شیوه‌ای نزدیک شده اند که تداعی‌گر رویکرد وبر(۱۹۷۸) است. آنها به تمایز بین شیوه‌های غیررسمی سازماندهی تولید موسیقایی (همچون دموکراتیک) و شیوه‌های رسمی‌شده (همچون بوروکراتیک)، و همچنین به ارزش‌های حقیقی بالقوه‌ای که با آغاز رسمی‌کردن، دغدغه “سود و زیان” جای آن را می گیرد، توجه نشان می دهند (برای مثال سیلر ۲۰۰۰، الکویست ۲۰۰۱، گرازیان ۲۰۰۴ ب).

برای نمونه در صنعت ضبط، بنگاههای کوچک ضبط(“مستقل‌ها[v]“) پیش روی خود با بازاری مواجه‌اند که در سطح وسیعی توسط شرکت‌های چندملیتی ای تعریف شده است که عمدتاً با سودآوری (“بنگاههای بزرگ[vi]“) خو گرفته است (لی ۱۹۹۵، هسموندلق ۱۹۹۶، ۱۹۹۸ الف، ۱۹۹۸ ب، ۱۹۹۹، گری ۱۹۸۸). بنگاههای بزرگ، علاوه بر سایر موارد، به قراردادها و نرخ حق‌ِ امتیازی که بیانگر منافع شرکت است تا منافع هنرمندان، و همچنین به سیستم ستاره‌ای رسمیت بخشیده اند که تنها به نفع تعداد محدودی هنرمند و ژانر است، و به نفع شبکه‌های توزیعیِ وسیعی است که آثار هنری توسط آنها به دست خرده‌فروشان و مصرف‌کنندگان می‌رسد. بنگاههای مستقلی که به شکل هدفمند در مقابل این رسمی‌کردن [بنگاههای بزرگ] مقاومت می‌کنند-شامل شرکت‌های مستقل پانک که رویکرد مناسبی(نظیر نرخ‌های بالای حق‌الامتیاز) نسبت به هنرمندان دارند و شرکت‌های مستقل رقص که از ستاره‌ها اجتناب می‌کنند-تلاش دارند تا در بازاری به بقاء خود ادامه دهند که علیه ارزش‌های آنها فعالیت دارد.

آنهایی که[در این بازار] دوام می آورند با فشارهایی(مانند انعقاد قرارداد با شرکت‌های بزرگ برای توزیع[آثارشان])  برای رسمی کردن مواجه می‌شوند و همچنین با مخاطرۀ شبیه شدن به شرکت‌های بزرگی که از ابتدا تلاش داشتند در مقابل‌ آنها مقاومت کنند.

رسمی‌ کردن همچنین در بخش غیرانتفاعی هم در حال انجام است. به دنبال افزایش هزینه‌های تولید، مسن‌تر شدن مخاطبان، و کاهش بودجه فدرال، دغدغه مؤسسات اوپرای امریکا، ارکستر سمفونی‌ها، و کمپانی‌های رقص به طور فزاینده ای سود و زیان شده است، چون بودجه‌ای که قرار است در اختیار آنها قرار گیرد، اغلب نیازمند[ارائه] شواهدی برای توانایی سازمان‌شان برای جذب مخاطب است. بنابراین این شرکت‌های غیرانتفاعی تمایل دارند تا به سمت آثار اثبات‌شده‌ای بروند که مخاطبان پیشین را به خود جذب کرده و بر تلاش های بازاریابی‌ای متکی است که چشم‌انداز آن مخاطبان آینده است.

مطالعات مربوط به حوزه‌های تجاری و غیرانتفاعی بیانگر آن است که رسمی‌‌کردن، طیف وسیعی از محتوای موسیقایی موجود را محدود می‌کند. مع‌هذا، موانعی برای این تأثیر‌گذاری‌ وجود دارد. از یک سو، شرح روشن تقسیم کار جنبه مهمی از فرایند رسمی‌ کردن است که به موجب آن موقعیت‌ها دارای وظایف مشخصی هستند و به علاوه برای تحقق آن وظایف نقش‌ها و رویه‌های معینی موجود است. با در نظر گرفتن اینکه تولید موسیقایی در نهایت تلاشی خلاقانه است، روش انجام هر وظیفه معین در حد بالایی مبهم و/یا پیچیده است، بنابراین[این نقش ها] در مقابل روتین سازی مقاومت می‌کنند. افراد حاضر در این جایگاهها که شامل رهبران ارکستر، تهیه‌کنندگان موسیقی، و مهندسان صدا می‌شود، گاهی بسته به موقعیت و برحسب اختیاری که از آن لذت می برند می‌توانند استقلال به دست آورند. آنها بسته به میزان بهره‌برداری‌شان از چنین استقلالی، می‌توانند طیف موسیقی‌ای را که در سازمان‌های مختلف یافت می‌شود، گسترش دهند (ر.ک. آرین ۱۹۷۱، کیلی ۱۹۷۹، گیلمور ۱۹۸۷، هنیون ۱۹۸۳، مورنینگن و کانلون ۱۹۹۱، آلویست و فالکنر ۲۰۰۲، داود ۲۰۰۰، هورنینگ ۲۰۰۴، پورسلو ۲۰۰۴). از سوی دیگر، گاهی تحولات در محیط می‌تواند سازمان‌های شدیداً رسمی شده را تحریک کند تا موسیقی جدیدی اقتباس کنند. همانطور که در ادامه مقاله در قسمت محتوا نشان داده می‌شود، شرکت‌های بزرگ برای اطلاع دائم از تحولات جدید موسیقایی شیوه هایی رسمی[در سازمان شان] تعریف کرده اند. بررسی مضمون دیگر، یعنی معنابخشی، درکی اولیه از این امر بدست می دهد.

نظریه های مختلف-نظیر معنابخشی و نهادگرایی جدید(اسکات ۱۹۹۵، ویگ ۱۹۹۵) معتقدند که سازمان‌ها با محیطی مواجه می‌شوند که نیازمند تفسیر و تعبیر است. در عوضِ تکیه بر انبوه اطلاعات ممکن، که تلاشی هولناک خواهد بود، سازمان‌ها طیف محدودی از اطلاعات را برای تفسیر محیط خود بکار می گیرند. همانطور که در اثر نگوس[vii](۱۹۹۹) پیرامون شرکت‌های بزرگ نشان داده شده است دانشمندان علوم اجتماعی این بینش‌های نظری را درباره سازمان‌های موسیقی بکار می‌گیرند. این شرکت‌ها از نظر تجارت آثار وضعیت خوبی دارند ولی با این وجود آنها هم با پیش‌بینی‌ناپذیری مواجه‌اند. هر چند اطلاعاتی که آنها درباره تقاضای مصرف‌کننده جمع می‌کنند بسیار جزئی‌تر شده است، اما این اطلاعات همچنان محدود است، اگرچه نادرست نیست، و این احتمال می رود که بیشتر محصولات به سودآوری نرسند. شرکت‌های بزرگ به رسمی‌ کردن ساختارها و استراتژی‌ها می پردازند. آنها با بخش‌بخش کردن شرکت‌هایی که به تعداد کمی ژانر گرایش دارند طیف وسیعی از موسیقی‌ها را که فراتر از مرزهایشان یافت می شود، عمومی می کنند. آنها سپس استراتژی مدیریت سبد محصول را بکار می‌گیرند-نظارت بر عملکرد هر بخش و اختصاص دادن منابع به بخش‌هایی که موفق‌تر به نظر می‌آیند. اگرچه ارزیابی‌های آنها با مفروضاتی شکل می‌گیرد، همانطور که موردِ موسیقی رپ بیانگر آن است. شرکت‌های بزرگ با احساس ناخوشایند از جنبه‌هایی از رپ (برای مثال ترانه‌های مناقشه‌برانگیز آن) و شک و تردید در خصوص دوام اقتصادی بلندمدت آن (برای مثال جذابیت‌های بین‌المللی‌اش)، این ژانر را در داخل شرکت به بخش‌ موسیقی سیاهان و فراتر از شرکت نیز از طریق اتحادهای قراردادی به تولیدکنندگان موسیقی رپ واگذار می کنند.[viii] در نتیجه شرکت‌های بزرگ به میزان نسبتاً کمی در موسیقی رپ سرمایه‌گذاری کرده‌اند و آنرا از سایر ژانرها جدا کرده‌اند. بنابراین معنابخشی در عملکردهای روزانه این شرکت ها نقش می بندد و به نوعی از موسیقی مجال شکل‌گیری می‌دهد که شرکت‌های بزرگ ارائه می‌دهند و این زمینه هر گونه رسمی کردن است.

در حالی که فرایند معنابخشی به سازمان‌ها کمک می‌کند تا پیش‌بینی‌ناپذیری در خلق و انتشار موسیقی را مدیریت کنند(ر.ک. الکویست و فالکنر ۲۰۲، هنیون ۱۹۸۳، دو گای و نگوس ۱۹۹۴، آناند و پیترسون ۲۰۰۰، میتلیس ۲۰۰۵) همچنین وقتی که تفاسیر و تعابیر رقیب با هم برخورد پیدا می‌کنند، می‌تواند مایه بی‌ثباتی شود. همانطور که گلین[ix] نشان می دهد این برخوردها می‌توانند در یک سازمان رخ دهند. [برای مثال]نوازندگان ارکستر سمفونی آتلانتا[x] مأموریت سازمان خود را بر حسب برتری موسیقایی تفسیر کردند، در حالی که مدیران و متولیان آن چنین مأموریتی را بر حسب سود و زیان تفسیر کردند. برداشت اخیر تا قبل از آنکه نوازندگان در نهایت با اعتصابی مختل‌کننده و ستیزه‌جویانه به آن واکنش نشان دهند، سالهای سال بر این ارکستر سمفونی غالب بود. به دنبال قطعنامه اعتصاب، اجراهای ارکستر سمفونی آتلانتا به شکل ترکیبی از تأکید بر بازاریابی که برای مدیران جذاب بود (برای مثال برنامه عصری با موتزارت) و تأکید بر تفسیرهای نوآورانه از آثار تثبیت شده درآمد که برای نوازندگان جذاب بود. این نوع تضادها بین سازمان‌ها هم می‌تواند رخ می‌دهد. در گذشته شرکت‌های بزرگ ضبط نسبت به محبوبیت موسیقی‌های جاز، بلوز، کانتری و راک اند رول تردید روا می داشتند. زمانی که شرکت‌های مستقل کوچک تقاضاهایی اساسی برای هر کدام از این موسیقی ها را نشان دادند، آنها [شرکت‌های بزرگ] باید پیش‌فرض‌های خود را تغییر می‌دادند-و به این ژانرها می‌پرداختند- (پیترسون، ۱۹۹۰، انیس ۱۹۹۲، داود ۲۰۰۳، فیلیپز و اوونز ۲۰۰۴). در کنار ایجاد فرصت‌هایی برای تغییر موسیقایی، این تضادها در ضمن؛ توجه م

[i] high culture

[ii] formalization

[iii] sensemaking

[iv]  معنابخشی هم می تواند به نظریه مشخصی اشاره داشته باشد(وایک ۱۹۹۵) و هم فرایندی کلی را دربرگیرد که به واسطه آن سازمان ها محیط شان را تفسیر و تعبیر می کنند. من در برداشت دوم این واژه را بکار برده ام.

[v] indies

[vi] majors

[vii] Negus

[viii] با توجه به اشاعه جهانی موسیقی رپ، به نظر می رسد که این شرکت های بزرگ مخاطب بالقوه آنرا دست کم گرفته اند(ر.ک. میشل ۱۹۹۶، ۲۰۰۳، الفلاین ۱۹۹۸، بنت ۱۹۹۹ الف، ۱۹۹۹ ب).

[ix] Glynn

[x] Atlanta Symphony Orchestra (ASO)

 

ادامه دارد …