جیزلند کوییپرز مترجم: امید ممتاز
۵-۲ رویکرد پدیدارشناسانه[۱]
نوشتههای مرتبط
رویکرد پدیدارشناسانه به شوخی، شوخی را به عنوان “دیدگاه” یا “جهانبینی[۲]” یا “شیوه[۳]” خاص درک و برساخت جهان اجتماعی، مفهومسازی میکند. این دیدگاه فکاهی عموما به عنوان انتخابی در میان چندین انتخاب در “برساخت اجتماعی واقعیت[۴]” به حساب میآید. این رویکرد به شوخی پس از دهه ۱۹۷۰ ظهور کرد و به لحاظ روششناسی، التقاطی[۵] است و تحلیل متنی[۶]، دادههای تاریخی و مطالعات کنش متقابل خرد[۷] را با هم تلفیق میکند تا نشان دهد که شوخی چگونه “جهانبینی” خاصی را برمیسازد و همزمان ایجاب میکند. رویکرد پدیدارشناسانه به شوخی بر سنت فلسفی[۸] بسیار قدیمی درباره شوخی و خنده استوار است که هرگز آن را بدل به نسخه معتبر “سه نظریه کلاسیک” ننموده است. با اینهمه، مفهوم دیدگاه طنزآمیز به جهان یا ” خندیدن به جهان” به فلاسفه هتاک[۹] باستان نظیر دیوژن برمیگردد و در دستنوشتههای فلسفی فردریک نیچه یا در پذیرش پسا-مدرن طنز و ابهام نیز قابل تشخیص است.
زیجرولد جامعهشناس (۱۹۸۲؛ ۱۹۸۳) شوخی را به عنوان “بازی با معانی” در قلمروهای گوناگون زندگی اجتماعی تعریف نمود. از نظر زیجرولد، این بازی با معانی کم اهمیت نیست بلکه برای برساخت معنا و زندگی روزمره ضروری هم هست زیرا بازی مزبور آزمایشگری[۱۰] و گفتگوی اجتماعی را ممکن میسازد. علاوه بر این، این امر به افراد اجازه میدهد که از برساختگری[۱۱] خود زندگی اجتماعی، آگاه شوند: شوخی یک “آیینه” است که به ما اجازه میدهد به جهان و خودمان به شیوه اندکی تحریف شده[۱۲] و بنابراین، روشنگر[۱۳] نگاه کنیم. او شوخی را به جامعهشناسی تشبیه نمود: هر دو جهان را “افشا[۱۴]” و غیرطبیعی[۱۵] میسازند و نسبیت و گهگاه حتی مضحک بودگی آنچه انجام میدهیم را به ما نشان میدهند. دیویس (۱۹۹۳) که این استدلال را قدمی رو به جلو محسوب میکند، در این ظرفیت شوخی برای آشکار کردن ساختار بنیادی واقعیت، یک پتانسیل ویرانگر[۱۶] قوی تشخیص میدهد و نتیجه میگیرد که شوخی میتواند “حملهای” به واقعیت باشد.
زیجرولد در کتابش با عنوان واقعیت در آیینه که به سال ۱۹۸۲ به چاپ رسید چشمانداز خودش را بر شکلی خاص از شوخی اعمال نمود: حماقت سنتی کاناوالها و دلقکهای دربار[۱۷]. به زعم زیجروالد، این حماقت تنها سبک یا نهادی فکاهی نبود بلکه جهانبینیای تمام و کمال[۱۸] بود که در بسیاری از فرهنگهای سراسر جهان دیده میشود و بر اساس وارونه کردن رسوم و قواعد زندگی قرار دارد. در اوایل دوره مدرن، این امر به عنوان نقطه مقابل فرایند عقلانیسازی[۱۹] عمل میکرد اما در نهایت، حماقت سنتی به طور کامل تحتالشعاع این فرایند قرار گرفت.
باختین (۱۹۸۴، که در دهه ۱۹۳۰در روسیه کمونیست نوشته شد) نیز، سنتهای پررونق فکاهی اوایل دوره مدرن را برای درک شوخی به عنوان بینشی جایگزین درباره جهان که به موازات روالهای روزمره تفسیر (و رفتار) وجود دارد، مورد توجه قرار داد. باختین، به عنوان شروع بحثش درباره طنز زننده فرانسه اوایل دوره مدرن که در کار فرانسوا رابله (۱۴۹۰-۱۵۵۳) نمونه آن وجود دارد “کارناوالگرایی[۲۰]” را به عنوان فضایی آزاد، اجتماع، برابری که توسط خنده، شوخی و به طور کلی توسط جسمانیت[۲۱]، مادیت[۲۲] و “ناموزونیت[۲۳]” تحلیل نمود. از نگاه باختین، کارناوال میتواند به عنوان حوزه آزادی و مقاومت جایگزین عمل نماید. هابرماس، نظریهپرداز حوزه عمومی[۲۴] (۱۹۹۲) کارناوالگرایی باختین را به عنوان جایگزین محتمل حوزه عمومی بورژوازی به رسمیت شناخت که روال متفاوت مشارکت مدنی “همگانی” را در نظر میگرفت. رویکردهای پدیدارشناسانه از نظریههای کارکردگرایانه و تضاد فاصله میگیرند: زیرا آنها شوخی را به عنوان حوزه یا چشماندازی جدا در نظر میگیرند، آنها برای شوخی به عنوان عامل مقاومت و تغییر اجتماعی پتانسیل بیشتری قائل هستند (گلداستاین ۲۰۰۳ را نیز ملاحظه نمایید).
کاملترین و پرمایهترین شرح کارکردهای اجتماعی و پیامدهای جهانبینی فکاهی متعلق به کتاب درباره شوخی مالکی (۱۹۸۸) است. در آنچه او روال فکاهی مینامد “قواعد منطق، چشمداشتها از عقل سلیم[۲۵]، قوانین علم و مقتضیات شایستگی، همگی به طور بالقوه مسکوت هستند. بنابراین، وقتی دریافتکنندگان لطیفه با آن مواجه میشوند رویههای پردازش اطلاعات[۲۶] مناسب گفتمان جدی را به کار نمیبرند” (مالکی ۱۹۸۸:۳۷). به زعم مالکی، این امر، افراد را قادر به برقراری ارتباط حول تجربههای ناهمخوان بسیاری مینماید که زندگی (اجتماعی) را شکل میدهد و آنها را قادر میسازد که معانی و پیامهایی را انتقال دهند که مثل بخش عمده زندگی روزمره، مبهم هستند. در نتیجه، مالکی برخلاف باختین و دیویس نتیجه میگیرد که سرانجام، شوخی در اکثر موارد در خدمت حفظ تعادل[۲۷] اجتماعی و استحکام نظم اجتماعی است. به عنوان مثال، مالکی در بحثی مفصل درباره شوخی جنسی (که از سپردلی و من ۱۹۷۶ برگرفته شده است) شوخی جنسی را به انتظارات و هنجارهای متناقض که جنسیت[۲۸] و روابط جنسی را کنترل میکنند مرتبط میسازد. در نگاه او، محتوی و الگوهای بکارگیری قویا جنسیتی شده شوخی جنسی، این انتظارات و هنجارهای متناقض را آشتی داده و خنثی مینماید.
به طورکلی، رویکرد پدیدارشناختی، جهانبینی فکاهی را با جهانبینی “جدی” مورد مقایسه قرار میدهد. برگر (۱۹۹۷) اقدام به مقایسه شوخی با چشمانداز دینی[۲۹] به عنوان دیگر چشمانداز رقیب نمود. او با درکی از کمدی که بسیار به درک زیجرولد و مالکی شباهت داشت کار را آغاز نمود: “کمدی دنیای مجزایی را خلق میکند، دنیایی متفاوت از دنیای واقعیت معمول، دنیایی که با قواعدی متفاوت فعالیت میکند” (برگر x: 1997؛ در اثر اصلی به شکل ایتالیک). اما در نگاه برگر، در این دنیای مجزا عنصری متعالی[۳۰] وجود دارد: “در نهایت، تجربه کمدی، وعده رستگاری[۳۱] است. ایمان دینی، نوعی شهود[۳۲] است . . . که وعده مزبور شکسته نخواهد شد” (همان.: x). در حالی که نظریه شوخی برگر، از فرضی ساختارگرایانه نظیر فرضهای زیجرولد و مالکی آغاز میشود اما بیشتر شبیه به چیزی نظیر نظریه روانشناختی تسکین درباره شوخی همراه با پیچ و تاب کلامی به پایان میرسد. در حالی که چشمانداز برگر در مورد شوخی (لوییس ۲۰۰۶) با دیدگاههای رایج درباره “شوخی شفابخش[۳۳]” (لوییس ۲۰۰۶) عجین است اتکایش به ویژگیهای رهاییبخش[۳۴] و رستگاریبخش[۳۵] شوخی و خنده، موجب ایجاد نظریه کمابیش یکسونگرانه و جانبدارانهای درباره شوخی میشود.
منتقدان اظهار کردهاند که رویکردهای پدیدارشناسانه به شوخی (بیشتر شبیه نظریه تضاد اما با لحنی ملایمتر) تمایل به ماهیتگرایانه کردن[۳۶] شوخی دارند: این رویکردها از طریق تمرکز بر شوخی به عنوان “جهانبینی”، دیگر معانی شوخی از جمله آثار منفی یا غیرکارکردی[۳۷] را نادیده میگیرند و در مورد اهمیت شوخی غلو میکنند. همچنین، این مورد نیز در مورد جامعهشناسی پدیدارشناختی گفته شده است که کاربردپذیر نمودن آن سخت است: این امر، بینشی الهامبخش[۳۸] فراهم میآورد که روشن نیست که انگارهها و مفاهیمش در تحقیقات تجربی[۳۹] واقعی مورد استفاده قرار میگیرند. با اینهمه، جامعهشناسی پدیدارشناختی، برخلاف بسیاری از مطالعات دیگر، ویژگیهای مختص شوخی را هم به حساب میآورد: ابهامش و غیرجدی بودگیاش[۴۰] که در نظریههایی که پیشتر تشریح شدند ویژگیهایی محوری هستند. روایتهای زیجرولد، دیویس و مالکی کمابیش در متحد ساختن کارکردها و ویژگیهای مختلف شوخی موفق بودهاند. به عنوان مثال، آنها ارتباط با خنده، انجام موفق تلفیق چشماندازهای خرد و کلان به شوخی و ارائه دلیل در این مورد که چرا افراد به جای استفاده از ارتباط مستقیم از شوخی استفاده میکنند.
۲-۶ رویکرد تاریخی-تطبیقی[۴۱]
رویکرد تاریخی-تطبیقی سعی در درک نقش اجتماعی شوخی از طریق انجام مقایسه زمانی و مکانی دارد. مطالعات تاریخی-تطبیقی شوخی در زمینههای تحقیقاتی گوناگونی انجام شدهاند و از سنتهای نظری مختلفی بهره بردهاند: در مطالعات تاریخی-تطبیقی شوخی، نظریه یا مکتب فکری محوریای وجود ندارد. با این وجود، اکثر کارهای جامعهشناختی به انجام رسیده در مورد شوخی از دهه ۱۹۹۰ تاکنون، توسط این ابر-واژه[۴۲] کمابیش مبهم توصیف شدهاند.
به طور کلی، انجام مقایسه در زمان و مکان، تنوعات شگرف و نیز برخی جهانشمولیها[۴۳] را نشان میدهد. موارد ثابت در شوخی در فرهنگها اساسا موضوعات مرجح برای لطیفهسازی هستند: مواردی نظیر تمایلات جنسی[۴۴]، روابط جنسیتی، کارکردهای بدنی، حماقت[۴۵] و غریبهها (اپت ۱۹۸۵). به عبارت دیگر، افراد در مورد تابوها و انحراف[۴۶] لطیفه میگویند. این امر رابطه بین شوخی و ترسیم مرز میان “امر بهنجار[۴۷]” و “امر نابهنجار[۴۸]” را برجسته میسازد (پاول ۱۹۸۸). دیگر موارد ثابت، وجود نقشها و حوزههای فکاهی است که به شکلی ویژه مشخص شدهاند؛ اشکال و تکنیکهای فکاهی نظیر وارونهسازی[۴۹]، تقلید[۵۰]، نمایش کمدی[۵۱]، حاضرجوابی[۵۲]؛ و وجود مناسک[۵۳] و اجراهای مناسکی مرتبط با شوخی-که حاکی از تفکیک کمابیش جهانی حوزههای “جدی” و “غیرجدی[۵۴]” است اگرچه، ماهیت این مرز میتواند تغییر کند.
اما حتی در چارچوب این امور ثابت نیز تنوعات زیادی وجود دارد: در اشکال، ژانرها و تکنیکهای فکاهی و نیز در محتوای فکاهی. قرار است که هر فرهنگی، ملتی، اجتماعی و عصری، سبکها و اشکال فکاهی مختص خود را داشته باشد. عمدتا عقیده بر این است که این حس شوخطبعی “محلی”، نوعی نشانه عمیقترین ماهیت گروه، مکان یا عصر است. به طور کلی، جامعهشناسی، مطالعات روح فکاهی زمانه[۵۵] یک مکان یا عصر را به فولکلور، تاریخ یا ویژگیهای انسانی انتقال داده است؛ احراز صلاحیت درباره حس شوخ طبعی یک فرهنگ توسط جامعهشناسان، معمولا در متن نظریهای جامعتر درباره پویشهای اجتماعی رخ میدهد. کتاب درباره حماقت زیجرولد (۱۹۸۲) که پیشتر مورد بحث قرار گرفت نمونهای است از این رویکرد: او ظهور و افول یک سبک فکاهی خاص را به گسترش عقلانیت[۵۶] و “افسونزدایی از جهان[۵۷]” مرتبط ساخت. به همین ترتیب، پاول و وگ (۱۹۹۶) در کتابی که توسط پاتن ویرایش شد مقالات بسیاری، مضمون شوخی “پسا-مدرن” را مطرح کردند: سبکهای بازاندیشانه[۵۸] و بینامتنی[۵۹] شوخی که چرخش اجتماعی[۶۰] گستردهتری به جانب مدرنیته بازاندیشانه یا پسامدرنیته را نشان میدهد (سیاف. گری ۲۰۰۶). در چنین مطالعاتی، شوخی، نشانهای از یک فرهنگ گروهی بنیادی نیست بلکه نمودی خاص از پدیده اجتماعی گستردهتری است. مورد ضمنی[۶۱] در این رویکرد، مقایسه است: بین شوخی و دیگر پدیدههایی که روندی مشابه را نشان میدهند.
صریحترین برنامه تحقیقات تطبیقی در مطالعات شوخی، کار دیویس بر روی لطیفههاست (۱۹۹۰؛a1998؛b1998؛ ۲۰۰۳). دیویس در کتابش که به سال۱۹۹۰ به چاپ رسید الگوهای لطیفههای قومی در سراسر جهان را با یکدیگر مقایسه نمود. اگرچه شوخی قومی احتمالا جهانی است اما همانگونه که دیویس با بررسی گروههایی که هدف قرار گرفتهاند و “متون[۶۲]” فکاهی درباره این گروهها نشان داد که شوخی مزبور بر حسب این که چه کسی را در نظر دارد و چگونه او را هدف قرار میدهد به شکلی معنادار تغییر میکند. دیویس به شکلی قانع کننده اثبات مینماید که در بخشهای زیادی از جهان، لطیفههای مشابهی گفته میشوند. رایجترین متن کمدی در سراسر جهان، متن در باب حماقت است اما مجموعه لطیفههای فراملیتی[۶۳] درباره مضامینی نظیر رکاکت[۶۴]، خساست[۶۵]، بزدلی[۶۶] یا عادات خوردن نیز وجود دارند. رویکرد تطبیقی دیویس، الگویی میانفرهنگی[۶۷] را آشکار میسازد: لطیفهها درباره حماقت عموما درباره پیشینیان گروه فرد نظیر گروههای جدید مهاجر (لهستانیها و ایرلندیها در ایالات متحده) یا اجتماعات فرعی و اغلب روستایی در کشور فرد یا نزدیک به آن (بلژیکیها برای فرانسویها و هلندیها، فریزهای شرقی در آلمان) گفته میشوند. از سوی دیگر، لطیفه درباره گروههای مقتصد[۶۸] و خسیس، درباره گروههایی گفته میشوند که بویژه در تجارت یا امور مالی موفق هستند و نیز گروههایی که جایگاه برتر و بااهمیتی دارند: اسکاتلندیها، یهودیان، جنواییها در ایتالیا و هلندیها در بلژیک.
دیویس اشاره میکند که این لطیفهها نه تنها روابط قومی را آشکار میسازند بلکه حکایت از مقولههای[۶۹] اخلاقی بنیادین نظیر عقلانیت[۷۰]، شهامت[۷۱]، یا پاکیزگی[۷۲] نیز دارند. دوگانگی[۷۳] حماقت-خساست نه فقط روابط منزلتی[۷۴] را انعکاس میدهد بلکه اهمیت عقلانیت در عصر مدرن را نیز نشان میدهد: افراد “احمق”، فقدان عقلانیت را به نمایش میگذارند در حالی که افراد مقتصد بیش از حد عقلانی عمل میکنند. بنابراین، دیویس ژانرهای جهانی محبوب لطیفههای درباره حماقت و مقتصد بودن را با عنوان “لطیفههایی از قفس آهنین[۷۵]” (۶۳:a1998) خلاصه میکند که اشارهای است به توصیف کلاسیک ماکس وبر از عقلانیت مدرن به عنوان “قفس آهنین”. این تحلیل در مورد شوخی قومی به حوزه لطیفهگویی درباره دیگر مقولات نظیر لطیفه در مورد زنان بلوند[۷۶] یا لطیفههای سیاسی هم گسترش یافته است (دیویس ۲۰۰۳؛ a1998) که حاکی از آن است که چگونه ژانرهای طنز فراملیتی با مضامین اخلاقی فراملیتیشان به شکل محلی مورد استفاده قرار میگیرند. پرسش اصلی این تحلیل تطبیقی آن است که ژانرها و متون اشاعه پیدا نمیکنند یا گسترش منطقهای محدودی دارند (نظیر جوکهای رکیک که در شمال غربی اروپا رایج هستند اما این امر در مورد کشورهای انگلو-ساکسون صادق نیست) زیرا چنین الگوهای ناهمگونی، جداسازی متغیرهایی را که تداوم حیات[۷۷] یک ژانر یا متن طنز را در یک کشور خاص تعیین میکنند، امکانپذیر میسازد (دیویس b1998).
همانطور که کار دیویس نشان میدهد تطبیق تقابلی[۷۸] شوخی اغلب به میزانی که به ما درباره گروههای مورد مقایسه میگوید به همان میزان نیز در مورد شوخی به ما میگوید. افرادی که لطیفه در مورد آنها است درباره رابطه بین لطیفهگویان و اهدافشان به ما اطلاعات میدهند – اگرچه جامعهشناسان تطبیقی در قیاس با اندیشمندان تضاد معمولا تمایل دارند که به شکلی گستردهتر به تفسیر این روابط بپردازند و اغلب این کار را به جای تضاد یا دشمنی بر حسب منزلت یا نابرابری انجام میدهند (کوییپرز ۲۰۰۰؛ اورینگ ۲۰۰۳؛ ۱۹۹۲). و آنچه افراد در مورد آن لطیفه میگویند نشانگر آن چیزی است که آن را مهم تلقی میکنند و یا منبع نگرانی آنها است. گاهی اوقات، این نگرانیها در میان فرهنگها یکسان هستند: مقایسههای جهانی[۷۹] دیویس دغدغههای فکری جهانشمول را از طریق نوسازی[۸۰] و عقلانیت آشکار مینماید. هم دیویس (۱۹۹۸) و هم اورینگ (۲۰۰۳) در تحلیلشان از لطیفه در مورد زنان بلوند، دیگر ژانر فراملیتی، استدلال نمودهاند که ظهور این لطیفهها در بسیاری از کشورهای غربی به تغییر در روابط جنسیتی مربوط میشود. اغلب به چنین لطیفههای جهانیای رنگ نیز ضمیمه شده است: در بریتانیا لطیفه در مورد زنان بلوند در مورد دختران اسکس گفته میشود که افزودن معنای ضمنی[۸۱] طبقه کارگر به این لطیفهها در جای دیگری دیده نمیشود.
دغدغههای فکری[۸۲] انعکاس یافته در شوخی، خاصتر است و گاهی اوقات کمابیش محلی است. به عنوان مثال، لطیفه در مورد وکلا[۸۳] پدیدهای نوعا آمریکایی است که نشانگر جایگاه مستحکم وکلا و محوریت[۸۴] نظام حقوقی[۸۵] در سیاست و جامعه آمریکا است (گلنتر ۲۰۰۴). اورینگ (۹۷-۱۱۵: ۲۰۰۳)، پژوهشگر فرهنگ عامه[۸۶]، استدلال میکند که نوع خاصی از شوخی، خاص جوامع نوپا[۸۷] است: شوخی استرالیایی، آمریکایی و اسرائیلی همگی علاقه به داستانهای مبالغهآمیز و شوخی فیزیکی و فرهیختگی دروغین را نشان میدهد. به زعم اورینگ، چنین “شوخی استعمارگرانهای[۸۸]” بیانگر تجربه تازه شروع دوباره، بدور از تمدن است و به شکل دادن هویتی جدید بر اساس این تجربه کمک میکند. مطالعه موردی[۸۹] مفصلتری در مورد این نوع شوخی که توسط شیفمن و کتز (۲۰۰۵) به انجام رسیده است لطیفههای اسرائیلی را که در دهه ۱۹۳۰ توسط سنتگرایان اروپای شرقی برضد رسمی بودن[۹۰]، انعطافناپذیری[۹۱] و ناسازگاری[۹۲] عمومی یهودیان اصالتا آلمانی (یکاها) گفته میشدند مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و نشان داد که این لطیفهها بخش خاصی را در تاریخ مهاجرت یهودیان منعکس میسازد: برتری قومی در این لطیفهها اوضاع را به نفع رخدادهای مهاجرت اولیه در آلمان و ایالات متحده که در آنها مهاجران یهودی اهل اروپای شرقی بوسیله مهاجران آلمانی یهودی بیآبرو شدند، تغییر میدهد.
همانگونه که کوییپرز (a2006) در مطالعهاش درمورد سبکهای طنز در هلند و ایالات متحده نشان داده است نه فقط در اینباره که چه کسی و چه افرادی لطیفه میگویند بلکه چگونگی لطیفه گفتن در آنها نیز در بین فرهنگها تفاوت وجود دارد. او با شروع از ارزیابی یکی از ژانرهای فکاهی خاص یعنی لطیفه، نشان داد که چگونه سبک طنز در هر دو کشور، مرزهای اجتماعی[۹۳] بارزی را مشخص میسازد. در هلند، لطیفهگویی بیشتر در بین مردان طبقه متوسط پایین یا مردان طبقه کارگر رواج دارد که مشابه سبک طنزی است که مهارتهای جامعهپذیری[۹۴]، سرزندگی[۹۵]، و عملکردی را حمایت نموده و تسهیل میکند. طبقات متوسط بالای دارای تحصیلات دانشگاهی لطیفه را نمیپسندند زیرا برای این گروه، حس شوخ طبعی پسندیده، اصالت فکری[۹۶]، خویشتنداری عاری از احساس[۹۷] و هوشیاری[۹۸] را به نمایش میگذارد-کیفیاتی که آنها در لطیفهگویی نمیبینند. در ایالات متحده، سبکهای طنز آنچنان به پیشینه طبقاتی گره نخوردهاند بلکه تفاوتهای جنسیتی، تفاوتهای شدیدتری هستند و آمریکاییها کمتر شوخی را بر حسب خردمندی[۹۹] و جامعهپذیری و بیشتر بر اساس مناسبات اخلاقی[۱۰۰] ارزیابی میکنند. این مطالعه نشان میدهد که گروههای اجتماعی گوناگون، معیارهای[۱۰۱] متفاوتی برای شوخی خوب و بد دارند که بدان معناست که آنها نه فقط درباره موضوعات مختلف بلکه به شیوههای مختلف لطیفه میگویند. این استانداردها بیشتر مربوط به سبک است تا محتوا و به سبکهای ارتباطی گستردهتر، فرهنگ سلیقه[۱۰۲] و تصور از فردیت[۱۰۳] مربوط است.
پرسش تطبیقی نهایی که توسط مورخانی نظیر دکر (۲۰۰۱) و ویکبرگ (۱۹۹۸) مطرح گردیده است به موقعیت اجتماعی و معنای شوخی در جوامع گوناگون میپردازد. دکر به طرزی جالب توجه پیشنهاد میکند که در شوخی، افت و خیزهای “همآیندی[۱۰۴]” وجود دارند با در نظر گرفتن این که برخی دوران و فرهنگها هستند که بیش از سایر دورانها و فرهنگها موافق شوخی هستند. او عصر طلایی هلند در قرن هفدهم را به عنوان دورهای بسیار طنز-پسند و قرون هجدهم و نوزدهم را به عنوان دورهای بیشتر ضد طنز توصیف نمود و به ظهور کالوینیسم[۱۰۵] به عنوان تعلقی[۱۰۶] دینی که آشکارا به غیرجدی بودگی و شوخی مشکوک است و به عنوان یکی از عوامل تغییر مینگرد. همانگونه که ویکبرگ (۱۹۹۸) در کتابش با عنوان حس شوخطبعی نشان میدهد که داشتن حس شوخطبعی به شکلی فزاینده به اصلیترین مولفه در درک آمریکایی از خود در جریان قرن بیستم بدل شد. موقعیت اجتماعی بالای طنز، صنعت تمام عیار تبلیغ و گسترش طنز به ویژه در ایالات متحده را سبب شده است که توسط لوییس (۲۰۰۶) به شکلی نقادانه و به طرزی خندهدار مورد بحث قرار گرفته است. بیلیگ (۲۰۰۵) نقد تندی درباره دیدگاه مثبت نسبت به شوخی و مطالعات طنز در جامعه امروزی نوشته است. با آنکه این مطالعات اخیر در رویکردشان صراحتا تطبیقی نیستند موجب طرح پرسشهای تطبیقی جالب توجه درباره شرایط اجتماعی و فرهنگی زمینهساز یا بازدارنده شوخی میشوند.
[۱] Phenomenological approach
[۲] Worldview
[۳] Mode
[۴] Social construction of reality
[۵] Eclectic
[۶] Textual analysis
[۷] Micro-interactionist
[۸] Philosophical tradition
[۹] Irreverent
[۱۰] Experimentation
[۱۱] Constructedness
[۱۲] Distorted
[۱۳] Revealing
[۱۴] Debunk
[۱۵] Denaturalize
[۱۶] Subversive
[۱۷] Court jester
[۱۸] Full-fledged
[۱۹] Rationalization
[۲۰] Carnivalesque
[۲۱] Corporeality
[۲۲] Physicality
[۲۳] Grotesque
[۲۴] Public sphere
[۲۵] Common sense
[۲۶] Information-processing procedure
[۲۷] Equilibrium
[۲۸] Gender
[۲۹] Religious
[۳۰] Transcendental
[۳۱] Redemption
[۳۲] Intuition
[۳۳] Healing humor
[۳۴] Liberating
[۳۵] Redeeming
[۳۶] Essentialize
[۳۷] Dysfunctional
[۳۸] Inspiring
[۳۹] Empirical
[۴۰] Non-seriousness
[۴۱] Historical-comparative approach
[۴۲] Umbrella term
[۴۳] Universality
[۴۴] Sexuality
[۴۵] Dtupidity
[۴۶] Deviance
[۴۷] Normal
[۴۸] Abnormal
[۴۹] Reversal
[۵۰] Imitation
[۵۱] Slapstick
[۵۲] Wordplay
[۵۳] Ritual
[۵۴] Non-serious
[۵۵] Humorous Zeitgeist
[۵۶] Rationalization
[۵۷] Disenchantment of the world
[۵۸] Reflexive
[۵۹] Intertextual
[۶۰] Societal turn
[۶۱] Implicit
[۶۲] Script
[۶۳] Transnational
[۶۴] Dirtiness
[۶۵] Stinginess
[۶۶] Stinginess
[۶۷] Cross-cultural
[۶۸] Canny
[۶۹] Category
[۷۰] Rationality
[۷۱] Courage
[۷۲] Cleanliness
[۷۳] Dichotomy
[۷۴] Status relation
[۷۵] Iron cage
[۷۶] Blonde joke
[۷۷] Viability
[۷۸] Cross-comparison
[۷۹] Global
[۸۰] Modernization
[۸۱] Connotation
[۸۲] Preoccupation
[۸۳] Lawyer joke
[۸۴] Centrality
[۸۵] Legal system
[۸۶] Folklorist
[۸۷] Frontier society
[۸۸] Colonizing
[۸۹] Case study
[۹۰] Formality
[۹۱] Rigidity
[۹۲] Maladaptedness
[۹۳] Social boundary
[۹۴] Sociability
[۹۵] Exuberance
[۹۶] Intellectual originality
[۹۷] Deadpan restraint
[۹۸] Sharpness
[۹۹] Intellect
[۱۰۰] Moral term
[۱۰۱] Criterion
[۱۰۲] Taste culture
[۱۰۳] Personhood
[۱۰۴] Conjunctural
[۱۰۵] Calvinism
[۱۰۶] Affiliation