مجید رُهبانی
هنر دیپلماسی و روزنامهنگاری تخصصی. به کوشش مریم مهدوی اصل. تهران: درخت زندگی، ۱۳۹۴. ۶۳۷ص. ۲۵۰۰۰۰ ریال.
نوشتههای مرتبط
بیش از دو دهه از پایان دوران موسوم به «جنگ سرد» و رقابت دو بلوک شرق و غرب میگذرد، اما به نظر میرسد که نظام بینالملل هر روز از دستیابی به وضعیتی متعادل و باثبات دورتر میشود. «بازدارندگی» و «تنشزدایی» که بر پایه توازن قوای دو ابرقدرت اصلی و متحدانشان شکل گرفته بود و منتقدان آنها را «مسابقه تسلیحات اتمی و کشتار جمعی» یا «توازن وحشت» مینامیدند، در مجموع در برقراری صلح و ثبات نسبی در جهانِ برخاسته از دو جنگ جهانی موفقتر از امروز عمل کرده بود. این نظام بهرغم وجود تهدید دائمی اتمی و شماری از بحرانها و جنگهای محدود منطقهای، توانست دهها سال جهان را از خطر یک جنگ بزرگ جهانی و نابودکننده حفظ کند. ولی امروز جهان بسیار بیثباتتر و ناامنتر از دوران «جنگ سرد» است. کشتار غیرنظامیان و نسلکشی، تروریسم کور و بیحدّ و مرز، تخریب شهرها و آوارگی میلیونها انسان …، همه در ابعادی بیسابقه و به یُمن رسانههای جدید پیش چشم جهانیان صورت میگیرد. این فجایع بهتدریج به اموری عادی و جزئی از خبرهای روزمره جهان امروز بدل شده است. در این میان توجه و بهرهگیری بیشتر جامعه جهانی از ابزار دیپلماسی برای مدیریت بحرانها، دستیابی به توافقهای منصفانه برای طرفهای یک درگیری، یا مهار نسبی منازعات دیرپای منطقهای یگانه نقطه امیدوارکننده و مثبتی است که به چشم میخورد؛ آن هم از سوی دولتهایی که خود مسئول مستقیم پدید آمدن وضعیت امروزند.
کتاب هنر دیپلماسی و روزنامهنگاری تخصصی مجموعهای است از مقالات، گفتارها و مصاحبهها در موضوعات مرتبط با روزنامهنگاری و دیپلماسی. برخی از این مطالب پیشتر منتشر شدهاند. کتاب در شش بخش تدوین شده است با این عنوانها: ۱. چیستی روزنامهنگاری تخصصی و هنر دیپلماسی؛ ۲. از دیپلماسی چندجانبه «رسمی» تا دیپلماسی چندجانبه «غیررسمی»؛ ۳. دیپلماسی عمومی و دیپلماسی رسانهای؛ ۴. دیپلماسی اقتصادی؛ ۵. دیپلماسی فرهنگی؛ ۶. آینده دیپلماسی. در آخر نیز «نمونه آثار منتشر شده در مطبوعات» آمده است.
سه مطلب مرتبط با روزنامهنگاری در این اثر بخشهایی از سه کتاب پیشتر منتشر شده است و تنها مطلب سوم، یعنی مقاله استاد فقید کاظم معتمدنژاد، ربط مستقیم با دیپلماسی دارد. دو مطلب دیگر به موضوعاتی میپردازند چون پیشینه آموزش روزنامهنگاری در ایران، کلیاتی درباره مخاطبشناسی و برنامهریزی برای انتشار یک نشریه تخصصی، و اخلاق حرفهای در روزنامهنگاری.
اما در میان مقالات و گفتارهای مرتبط با دیپلماسی مطالب جالب و خواندنی کم نیست. کتاب در زمانی منتشر شده که هنوز مذاکرات نمایندگان ایران و گروه ۵+۱ به توافق نهایی نیانجامیده بود. در نتیجه بخشی از اظهارنظرها بازتابدهنده فضای پیش از تصویب «برجام» (برنامه جامع اقدام مشترک) و آشکار شدن نتایج اولیه آناند. برخی از مطالب کتاب دارای تاریخاند ولی بسیاری تاریخ ندارند. از مضامین مطالب در مییابیم که اغلب مربوط به پس از خرداد ۱۳۹۲ هستند.
شماری از مقالات، گزارش مکتوب گردآورنده کتاب از یک سخنرانی، یک گفتار یا یک مصاحبه است. ایشان این گونه مطالب را «مقاله شفاهی» نامیدهاند (و چند جا: «مقاله شفاهی که با ضبط صوت انجام شده است»). این اصطلاح نارسا و متناقضنماست و بهتر بود به جای آن از همان عبارت «گزارشِ…» یا حتی «گفتار» استفاده میشد. در اینجا برای نمونه، چند مقاله و گفتار کتاب هنر دیپلماسی و روزنامهنگاری تخصصی از سه بخش نخست کتاب بررسی میشود.
در یکی از گفتارهای ابتدای کتاب با عنوان «سیاست خارجی در ترازو»، دکتر محمدکاظم سجادپور برخی از درسها و عبرتهای «دوران هشتساله» (دولتهای نهم و دهم) را در عرصه سیاست خارجی برای دولت یازدهم چنین بر میشمرد: سیاست خارجی امری فراجناحی و ملّی است و محل تسویهحسابهای داخلی نیست. سیاست خارجی محل جنجالآفرینی و «حاشیهسازی» نیست. سیاست خارجی محل بر زبان آوردن سخنهای نسنجیده و اظهار نظرهای غیرمسئولانه نیست، چون هر سخن و اظهار نظری پیامدهای حقوقی دارد. سیاست خارجی باید با تحلیل واقعبینانه از شرایط داخلی و خارجی همراه باشد. سیاست خارجی مقولهای کیفی است و در نهایت با تولید امنیّت، تولید حیثیّت، تولید سطح مناسب معیشت در سطح ملّی سروکار دارد. سیاست خارجی امری تخصصی و حرفهای است و مسئولان سیاست خارجی در شخصیت فردی خود، رفتار و بیان خود نماد کشور در مناسبات بینالمللی قلمداد میشوند.
دکتر داود هرمیداس باوند، دیپلمات پیشین و استاد باسابقه حقوق بینالملل و روابط بینالملل، در گفتوگوی خود از موضوعاتی سخن میگوید که بیارتباط با بحثهای گذشته نیست. او از دانشها و تواناییهایی نام میبرد که برای هر نوع مذاکره دیپلماتیک شرط اساسی است. برای مثال، به سخنان رئیس جمهور دولت نهم و دهم در اجلاسهای سالانه مجمع عمومی سازمان ملل اشاره میکند و توضیح میدهد که تشکیک در مسئولیت حمله ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و یا انکار هولوکاست چگونه به زیان ایران و امنیّت ملّی کشور و به نفع دشمنان آن تمام شد. از مسائل مورد توجه این گفتوگو، همچنین نمونههای تاریخی موفق تلاشهای دیپلماتیک است. مدیریت بحران موشکی کوبا (۱۹۶۲) و مذاکرات منتهی به امضای توافقنامه هلسینکی (۱۹۷۵) دو نمونه آشناست. او توضیح میدهد که توافقنامه هلسینکی در کوتاهمدت متضمن اعطای امتیازات مهمی به بلوک شرق بود، ولی در درازمدت زمینهساز اصلاحات فراگیر و طرح خواستههای دگرگونیطلب در بلوک شرق (مانند جنبش همبستگی لهستان) و شوروی (برآمدن گورباچف) شد. دکتر باوند همچنین به عدم موفقیت دستگاه دیپلماسی کشور در حوزه کشورهای تازهاستقلالیافته شمال ایران توجه میدهد. مناطقی که جزئی از حوزه تمدنی ایران محسوب میشوند ولی بهراحتی جولانگاه ترکیه و سایر کشورها شدهاند. در پایان نیز از بحث تغییر استراتژی امریکا یاد شده است: «امریکا بر آن است استراتژی مسلط خود را از خاورمیانه به خاوردور و آسیای جنوب شرقی منتقل کند و این امر برمیگردد به مهار قدرت روزافزون چین در عرصههای اقتصادی و نظامی.» با توجه به پیشینه تاریخی خروج بریتانیا از شرق آبراه سوئز و خلیج فارس، این دگرگونی میتواند بار دیگر بر جایگاه مهم ایران در حفظ ثبات منطقه خلیج فارس صحّه بگذارد.
مفصلترین فصل کتاب، گفتوگویی است بدون تاریخ با امیرحسین زمانینیا، مدیرکل پیشین سیاسی ـ بینالمللی وزارت امور خارجه. سِمَت مصاحبه شونده و آگاهیها و تجربههای او در مذاکرات اتمی، این بخش از کتاب را خواندنی و پراطلاع ساخته است. او «سازمانگرایی» در مدیریت وقت سازمان انرژی اتمی و «سوءمدیریت» مسئولان دولتهای نهم و دهم را دو عامل مهم در فرایند «به انزوا کشاندن کامل ایران در جامعه جهانی» میشمارد. در توصیف سیر ماجرای اتمی ایران آمده است که از سال ۱۳۸۲ و پس از افشای تأسیسات نطنز و اراک (در ۱۳۸۱) بهتدریج بحث انرژی اتمی ایران در مجامع بینالمللی رو به حاد شدن گذاشت. وزارت امور خارجه که متوجه حساسیت امر بود، در صدد رایزنی با رئیس وقت سازمان انرژی اتمی و چارهجویی بر آمد. ولی وی در موضعی انفعالی، حتی حاضر نبود به مسئولان عالی کشور اعلان خطر کند و توصیه کرد که تفهیم موقعیت خطیر کشور به آنها به عهده «تاریخ» و گذشت زمان و البته قدرتهای غالب دنیا سپرده شود. چون تجربه نشان داده است که هر توصیهای به مصلحتاندیشی از سوی مدیران پایین به مقامات عالی به پای ضعف و بزدلی ایشان گذاشته میشود و چه بسا باعث شود که مقام خود را هم از دست بدهند! زمانینیا حتی از ارائه اطلاعات اشتباه و یا ناقص از سوی آن سازمان به رئیس جمهور و شورای امنیت ملّی حکایت میکند. او شرح جالبی از دیدار و گفتوگوی خود با غلامرضا آقازاده، رئیس وقت سازمان انرژی اتمی، ارائه کرده است. همچنین است شرحی که از سیر ماجرا در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملّی دارد و چارهجوییهایی که برای جلوگیری از طرح پرونده ایران به صورت فوقالعاده در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی به عمل آمد. او توضیح میدهد که وزارت امور خارجه و دبیرخانه شورای عالی امنیت ملّی برای مدیریت ماجرایی که بهسرعت داشت تبدیل به بحرانی بینالمللی میشد، زمینهسازی برای مذاکرات سعدآباد را آغاز کردند و در پی آن نشستهای بروکسل و پاریس انجام شد و سپس پذیرش تعلیق داوطلبانه غنیسازی که هدف آن بازگرداندن پرونده ایران به روال عادی رسیدگی در آژانس و جلوگیری از ارجاع آن به شورای امنیّت ملل متحد بود.
با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ و سپس خروج سایت اصفهان از تعلیق، در کمتر از دو ماه پرونده ایران از آژانس به شورای امنیّت ارجاع شد. با تغییر دبیر شورای عالی امنیّت ملّی ـ که آن هم حکایتی غریب و باورنکردنی دارد ـ گروه مذاکرهکنندگان نیز کنار گذاشته شدند. در فاصله اول شهریور ۸۴ تا بیستم خرداد ۸۸ پنج قطعنامه ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد علیه برنامه اتمی ایران صادر شد و شورای امنیت تحریمهای چندجانبهای را به تصویب رساند. امریکا و اتحادیه اروپا نیز تحریمهای جداگانه خود را وضع کردند. زمانینیا توضیح میدهد که وزارت امور خارجه همواره به مسئولان کشور توضیح داده است که «رفتن موضوع هستهای ایران از شورای حکام به شورای امنیّت سازمان ملل نیاز به موافقت کسانی دارد که ما فکر میکنیم دوستانمان هستند، مثل روسیه و چین. اما اگر موضوع هستهای ایران به شورای امنیّت برود، برای خارج شدن از شورای امنیّت نیاز به موافقت دشمن خودمان داریم. یعنی امریکا باید موافقت کند تا از شورای امنیت خارج شویم. بنابر این باید حداکثر سعی خودمان را بکنیم که موضوع هستهای به شورای امنیّت نرود» (صص۱۳۸-۱۳۹). اما رئیس جمهور (محمود احمدینژاد) و وزیر خارجه (منوچهر متّکی) تهدید ارجاع پرونده ایران به شورای امنیّت را «بلوف سیاسی» میپنداشتند و آن را جدّی نمیگرفتند. آنها امید داشتند که روسیه در شورای امنیّت هر قطعنامهای علیه ایران را وتو کند. زمانینیا به عنوان مثال، تجربه شخصی خود از درخواست همکاری روسیه برای اِعمال نظر در بندی از یک قطعنامه آژانس انرژی اتمی را بازگو میکند. نماینده روسیه ـ ظاهراً حتی پس از دریافت دستور صریح پوتین برای همکاری با ایران ـ گفته بود حاضر است یک ساعت در دفاع از جمهوری اسلامی سخنرانی کند ولی حاضر نیست بر سر این بند قطعنامه، کشورش را رو در روی امریکا قرار دهد! که نمودی از محدودیت توان روسیه در برابر غرب و امریکا است. اما رئیس جمهور ناباورانه به او میگوید: «اگر این طور است که شما میگویید، من دنیا را به آتش میکشم!» (ص۱۴۳). او در ادامه تحلیلهای رئیس جمهور و وزیر خارجه وقت را برمیشمرد که پیاپی اشتباه از کار در میآیند. روسیه و چین نه تنها به ارجاع پرونده ایران به شورای امنیّت رأی مثبت میدهند، بلکه بر همه قطعنامههای شورای امنیّت علیه ایران هم صحّه میگذارند و همه تحریمها، از جمله تحریم نفتی، را رعایت میکنند. در خاتمه، زمانینیا ـ که اکنون معاون بینالملل وزارت نفت است ـ هزینه پرداخت شده به صورت انزوای بینالمللی، تحریمهای سنگین اقتصادی و … را در مقایسه با دستاوردهای تحمّل این شرایط متعادل نمیبیند و آن را ناشی از همان «سوءمدیریت»ی میداند که پیشتر شرحش آمد.
فریدون مجلسی در مطلبی با عنوان «مشترکات فرهنگی، محور دیپلماسی چندجانبه ایران در منطقه است» نگاهی فراتر از وضعیت امروز خاورمیانه دارد. او افراطگرایی عربستان را در نهایت به نفع ایران میداند و میگوید که قدرتهای بزرگ جهانی دیگر نمیتوانند به عربستانی اعتماد کنند که خاستگاه افراطگراهای جنایتکاری چون القاعده و طالبان و … است. در ضمن عربستان در «دوران قبل از مشروطه ایران» و سلطنت استبدادی به سر میبرد و مردم عربستان روزی به این وضع واکنش نشان خواهند داد و غربیها این را خوب میدانند.
مجلسی طرحی بلندپروازانه را مطرح میسازد: پایهگذاری یک اتحادیه منطقهای از سوی ایران با شرکت ترکیه، عراق، سوریه، لبنان، جمهوری آذربایجان و ترکمنستان که «تشابه فرهنگی میان آنها طی قرون و اعصار پدید آمده است[و] از تشابه مدنی اروپایی که اتحادیه اروپا به آن میبالد بیشتر است» (ص۲۱۳). او این طرح را یک «دیپلماسی چندجانبه منطقهای مقتدر» میخواند که محور آن کشورهای ایران، ترکیه و عراق هستند. بازار چنین اتحادیهای بزرگتر از بازار اتحادیه اروپاست. از سوی دیگر پیوستگی فرهنگی در آن بیشتر است: در اتحادیه اروپا در ۲۷ کشور ۲۴ زبان رایج است، در حالی که مردم این منطقه تنها به چهار زبان فارسی، ترکی، عربی و کردی تکلم میکنند. او تأکید میکند که ایران هویتی نژادی نیست. اما به قول دکتر اسلامی ندوشن: «تا آنجایی که نوروز را پاس میدارند، عرصه ایران فرهنگی است.» [در همین زمینه است: بهرام امیراحمدیان، «قابلیتهای نوروز؛ ابزاری در راستای دیپلماسی فرهنگی ایران»، صص۴۲۵-۴۵۸.]. او اساس این دیپلماسی چندجانبه را «دیپلماسی فرهنگی» میداند. همانطور که اروپاییها «نخست خود را وارث یک فرهنگ مسیحی مشابه طی قرون و اعصار میدانستند و میدانند». اینکه در شرایط بیثبات کنونی که چند کشور این مجموعه خود گرفتار تفرقه قومی یا جنگ تا سرحدّ ویرانی بخشهای بزرگی از کشور هستند طرح چنین اتحادیهای تا چه میزان امکانپذیر است جای بحث دارد. اما این پرسش را نمیتوان مطرح نکرد: چنین طرح اتحادیه منطقهای که بر مشترکات فرهنگی تأکید دارد، چرا سرزمینهای فارسیزبان و همفرهنگ ما، یعنی افغانستان و تاجیکستان، را نادیده میگیرد؟
«دیپلماسی عمومی و سیاست خارجی» عنوان یک مقاله علمی – پژوهشی از دکتر منصور رحمانی است که به شرح مفاهیم دیپلماسی عمومی پرداخته، تعاریف گوناگونی از آن به دست داده است: «هدف دیپلماسی عمومی نفوذ بر افکار عمومی در کشورهای هدف است، به گونهای که دستیابی به اهداف ملّی را تسهیل و منافع بخشهای خصوصی و عمومی دولت در سایر کشورها را محقق و تأمین نماید» (ص۲۳۳). تفاوت دیپلماسی عمومی و دیپلماسی رسمی (سنّتی) نخست در این است که دیپلماسی سنّتی روابط بین دولتها و حکومتها را در بر میگیرد، در حالی که دیپلماسی عمومی شهروندان و مردم سایر کشورها را مخاطب خود قرار میدهد. ارتباط بین دولتها و شهروندان سایر کشورها از طریق بخشهای دولتی و خصوصی، یعنی از طریق نهادهای دولتی و غیردولتی انجام میپذیرد و بر خلاف دیپلماسی سنّتی، از طریق مجاری باز و قابل دسترسی برای همه صورت میگیرد. همچنین حوزههای وسیعتری چون فرهنگ، هنر، مبادلات علمی و … را شامل میشود. نویسنده شرح میدهد که خط تمایز باریکی بین دیپلماسی عمومی و تبلیغات وجود دارد که باید به آن توجه کرد. افکار عمومی معمولاً واکنش منفی نسبت به تبلیغات دارند. از قول ادوارد مورو مینویسد: «تبلیغات بهترین و دروغ بدترین تبلیغات است. به منظور اینکه دیگران را متقاعد کنیم، باید ما را باور کنند، برای این که ما را باور کنند باید اعتبار داشته باشیم و برای اینکه اعتبار کسب کنیم باید حقیقت را بگوییم» (ص۲۳۶). «مدیریت اخبار و اطلاعات» یکی از ابعاد دیپلماسی عمومی است که در آن حفظ اعتبار رسانهای اهمیت دارد و با دروغگویی ناسازگار است. اما از سوی دیگر در دیپلماسی عمومی نباید از نکتهای غافل بود که همه رشتهها را پنبه میسازد. «برای اینکه دیپلماسی عمومی بتواند بر اذهان مردم سایر کشورها اثر بگذارد، لازم است در وهله اول از سوی نهادها و شهروندان خود کشور فرستنده پیام مورد قبول واقع شود. این مهم است که دولت از اعتبار مناسبی از سوی مردم خود و از همبستگی ملّی کافی برخوردار باشد تا بتواند در صحنه بینالمللی نقش تأثیرگذاری داشته باشد.» (ص۲۴۴).
در گفتوگویی با دکتر نادر انتصار همین بحث دنبال شده است. وی با دیدی انتقادی به وضعیت کنونی آنچه «دیپلماسی ارتباطات» یا «دیپلماسی رسانهای» نامیده میشود مینگرد: «با وجود این که ما امروز به منابع و نهادهای خبری متعددی دسترسی داریم و در کمترین زمان ممکن میتوانیم به اخبار فضای سایبری هم دسترسی داشته باشیم، ولی در حقیقت هرچه بیشتر میخوانیم، کمترین اطلاعات را دریافت میکنیم. بیشتر گزارشهایی که میخوانیم بسیار سطحی هستند و توسط افرادی نوشته شدهاند که کمترین اطلاعات را در مورد موضوع مطرح شده دارند. دیپلماسی ارتباطات یا دیپلماسی رسانهای که در چارچوب مسائل سطحی و شعاری اجرا میشود نمیتواند به تقویت دیپلماسی عمومی کمک کند. تا زمانی که رسانههای جمعی خود را از دولتهایشان جدا نبینند قادر نخواهند بود بر افکار عمومی داخلی و بینالمللی نفوذ ژرف و مثبتی داشته باشند. کار یک روزنامهنگار هورا کشیدن و دست زدن نیست، کار یک روزنامهنگار جستوجو کردن مستقل در مورد مسائل مستقل است.» (ص۳۰۴).
*
تدوینکننده کتاب که به روزنامهنگاری حرفهای اشتغال دارد در مقدمه خود به برخی از مشکلات این حرفه، بهویژه در میدان پرخطر سیاست و البته نبود امنیّت شغلی اشاره کرده است. از زندهیاد علیرضا فرهمند، روزنامهنگار باسابقه و از دبیران سرویس بینالمللی کیهان پیش از انقلاب، نقل میکنند که به پرسشِ «تفاوت روزنامهنگاری قبل و بعد از انقلاب چیست؟» پاسخی به این مضمون داده بود: روزنامهنگاری در ایران مثل راه رفتن روی میدان مین است. با این تفاوت که پیش از انقلاب نقشه میدان مین را به روزنامهنگاران میدادند ولی امروز نمیدهند!