تورج دریایی که اکنون استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیا است، دانشجویی ممتاز در تاریخ بود و البته سرآمد در تاریخ ایران باستان. از دوره ای به بعد فکر و ذکرش تاریخ دوره ساسانی شد و هدفش احیا کردن خاطرات آن، بازتاب دادن تاریخ آن و روشن کردن زوایای تاریک این برهه از تاریخ فراموش شده ی ایران. شاید به شوخی بتوان او را یزدگرد شصت و سوم نامید.
زندگینامه و کتاب ها:
نوشتههای مرتبط
تورج دریایی / ویکیپدیا
بازشناسی ساسانیان-نگاهی به تورج دریایی/ داریوش دبیر
کتاب “ایران ساسانی” برنده جایزه انجمن بریتانیایی مطالعات خاورمیانه شد
پروژه ی ساسانیکا
شاهنشاهی ساسانی/ حسین کیان راد
شاهنشاهی ساسانی/ تورج دریایی
تاریخ ایران با داده های جدید باستانشناسی به زبان انگلیسی
برخورد تمدن های شرق و غرب و ادامه ی انحراف نگاری غربی
گفت و گوها:
گفت و گوی مجله بخارا با تورج دریایی
گفت و گو با تورج دریایی/تاریخ نگاری ما
باستانگرایی ابداع ساسانیان بود: اندیشه ایرانشهری در گفتوگو با تورج دریایی
گفت و گو با تورج دریایی /حذف نام ایران
تورج دریایی: تاریخ ما سیاستزده شده است/ چرا به دوره ساسانی این چنین کملطفی شده است؟
یادداشت ها
سفر در ایران با بزرگان ایرانشناس
نامهای به طراح تقسیم ایران
یادی از خلیل موحد دیلمقانی
یادی از دکتر علیرضا شاپور شهبازی
مطالعهی ایران باستان در قرن بیستم
تورج دریایی از عضویت در موسسه نشنال جئوگرافیک انصراف داد
آیا ساسانیان آگاهانه هخامنشیان را به فراموشی سپردند؟
میراث مکتوب از دوره ی ساسانی چه اندازه است؟
ساختار گذشته ی ایران در اواخر دوره باستان
خاندان ساسان در تبعید
مسعود آذرنوش باستان شناس ساسانی از میان ما رفت
چند نکته درباره متن پهلوی شهرستانهای ایرانشهر
میراث ساسانیان: ایرانشهر یا شکست در برابر اعراب؟
تورج دریایی در ویکیپدیا
تورج دریایی، استاد دانشگاه ایرانی در رشته «تاریخ ایران و جوامع پارسیزبان» و از اعضای هیئت مدیره مرکز مطالعات ایرانی دکتر سموئل در دانشگاه کالیفرنیا است که به دو زبان انگلیسی و فارسی مینویسد. از او تاکنون چندین کتاب و دهها مقاله به چاپ رسیدهاست و بخشی از آثار انگلیسی او به فارسی نیز ترجمه شدهاست. مدیریت پروژه «ساسانیکا»، ویراستاری نشریه «نامه ایران باستان» و انتشار مقالات در گاهنامههای مهم ایرانشناسی از دیگر فعالیتهای دریایی است.
تورج دریایی در سال ۱۹۶۷ میلادی (۱۳۴۶) در تهران به دنیا آمد و دوران دبستان و دبیرستان خود را در ایران و یونان گذرانده و در سال ۱۹۹۹ از دانشگاه کالیفرنیا در لُسآنجلس دکترای تاریخ دریافت کرد. او در صفحه شخصی خود در مورد پیشینه خانواده خود نیز توضیح داده و آنگونه که از این اطلاعات برمیآید او از نوادگان ناخدا ابراهیم دریایی، ناخدای کشتی پرسپولیس است که در بوشهر فعالیت داشت. کشتی پرسپولیس نخستین ناوجنگی مدرن بود که دولت ایران در زمان ناصرالدینشاه وارد خلیج پارس کرد.
دریایی در گفتوگو با روزنامه توقیفشدهٔ اعتماد ملی، انگیزهاش از پژوهش تاریخ ساسانیان را، وقف زندگی علمی خود به تاریخ ساسانیان میداند و درباره علت آن گفتهاست: «برای اینکه فراموش شدهاند؛ در ایران به نوعی، و در خارج کاملاً. به هر حال باید یک ناجی داشته باشند.»
کتاب «ایران ساسانی» او، در ماه دسامبر ۲۰۱۰ میلادی، برنده جایزه «انجمن بریتانیایی مطالعات خاورمیانه» در بریتانیا شد. انجمن مطالعات خاورمیانه، این کتاب را «یک شاهکار» و «کتابی واقعاً عالی» توصیف کرد. به گفته داوران اهدای جوایز این انجمن، «کتاب ایران ساسانی، در روزگاری که اروپامحوری، باعث شده تا مطالعات دوران باستان با تحریف روبهرو شود، وزنهای بهموقع در برابر این تحریفها قرار دادهاست.» ریچارد نلسون فرای درباره این کتاب مینویسد: «کتاب ایران ساسانی تورج دریایی با به کار بستن انبوهی از اسناد و منابع، از همگی کتب پیشین مربوط به این موضوع مفصلتر است. این کتاب، شاهکار پژوهشی است و در خصوص ایران زمان ساسانیان و تمامی جنبههای آن –از تاریخ سیاسی تا مذهب و از جامعه تا اقتصاد- حرف آخر را میزند.»[۱]
دریایی در کتاب «ایران ساسانی» تلاش کردهاست تا به آن بخش از تاریخ که معمولاً مورد غفلت قرار گرفته، یعنی تاریخ اجتماعی بپردازد و با استفاده از منابعی تازه، روند شکلگیری نهادهای اداری ایران را از زمان اردشیر بابکان، بنیانگذار سلسله ساسانی تا دوران یزدگرد سوم، آخرین شاهنشاه این دودمان پیگیری کند. بررسی فراز و نشیب کوششهای نوادگان یزدگرد سوم برای برپایی حکومتی ایرانی، در حدود یک قرن پس از شکست ساسانیان از اعراب، بخشی دیگر از اثر تحقیقی تورج دریایی را تشکیل میدهد.
علاوه بر تاریخ دوران ساسانی، تورج دریایی در حوزه پژوهش در زبان و ادبیات فارسی میانه، دین زرتشت و سکهشناسی ایرانی نیز از دانشگاهیان فعال است و ویراستار کتابی درباره احمد تفضلی زبانشناس ایرانی (نوشته محمود امیدسالار) میباشد.
از دیگر کتابهای تورج دریایی میتوان به «شاهنشاهی ساسانی»، «شهرستانهای ایرانشهر» و«غروب یک امپراطوری» اشاره کرد که به فارسی ترجمه شدهاند.
فهرست کتب انگلیسی
Sahrestaniha I Eransahr: A Middle Persian Text on Late Antique Geography, Epic, and History: With English and Persian Translations and Commentary. Mazda Publishers (April 2002)
Mahmoud Omidsalar, Touraj Daryaee(Ed), A. Tafazzoli (Ed), The Spirit of Wisdom: Menog I Xrad: Essays in Memory of Ahmad Tafazzoli. Mazda Publishers (September 2003)
Steven Wallech, Craig Hendricks, Touraj Daryaee, Anne Lynne Negus, Peter J. Wan, World History: A Concise Thematic Analysis. Harlan Davidson (March 2007)
Steven Wallech, Craig Hendricks, Touraj Daryaee, Anne Lynne Negus, Peter J. Wan, World History: A Concise Thematic Analysis (Vol. 2). Harlan Davidson (January 2007)
Sasanian Iran (224-651 CE): Portrait of a Late Antique Empire. Mazda Pub (July 30, 2008)
Evangelos Venetis, Touraj Daryaee, Massoumeh Alinia, Bibliographica Sasanika: Years 1990-99: A Bibliographical Guide to Sasanian Iran. Mazda Publishers (January 31, 2009)
Sasanian Persia: The Rise and Fall of an Empire (International Library of Iranian Studies). I. B. Tauris (February 17, 2009)
Iraj Afshr, Touraj Daryaee, Scholars and Humanists: Iranian Studies in Henning and Teqizadeh Correspondence, 1937-1966. Mazda Publishers (July 2009)
Touraj Daryaee, Khodadad Rezakhani, Matteo Compareti, Iranians on the Silk Road. Afshar Publishing (2010)
فهرست کتب ترجمه شده به فارسی
سقوط ساسانیان، فاتحان خارجی، مقاومت داخلی و تصویر پایان جهان، انتشارات تاریخ ایران، ۱۳۸۳. ترجمه منصوره(نظام مافی) اتحادیه، فرحناز امیرخانی، ویرایش روزبه زرینکوب
تاریخ و فرهنگ ساسانی. انتشارات ققنوس، ۱۳۸۷. ترجمه مهرداد قدرت دیزجی
شاهنشاهی ساسانی. انتشارات ققنوس، ۱۳۸۸. ترجمه مرتضی ثاقبفر
شهرستانهای ایرانشهر (نوشتهای به زبان فارسی میانه درباره تاریخ، حماسه و جغرافیای باستانی ایران). انتشارات توس، ۱۳۸۸. ترجمه شهران جلیلیان
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%AC_%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C
بازشناسی ساسانیان/ داریوش دبیر
همه فکر و ذکرش عهد باستان و دورۀ ساسانی است. رشتۀ مطالعاتی و نوشتهها و تحقیقاتش هم همه در بارۀ دورۀ ساسانی است، آنچنان که اخیراً کتابی هم در بارۀ ساسانیها نوشته و هر گوشهای از دنیا که محفلی در بارۀ تاریخ ایران باستان تشکیل میشود، اثری یا حضوری از تورج دریایی هست که دوستانش به تلمیح و طنز او را یزدگرد شصت و سوم میخوانند.
در یک عصر آفتابی با تورج دریایی در قهوهخانهای در لندن نشستهایم. برایم جالب است در روزگاری که تمرکز بیشتر محققان ایرانی بر مسائل معاصر است، کسی پیدا شود که جوانی خود را وقف تاریخ ایران باستان بهخصوص دورۀ ساسانی کند.
جوابش روشن و صریح و آماده است: ساسانیها در دورن و بیرون مرزهای ایران فراموش شدهاند و یک یادآورنده میخواستند. و تورج دریایی یادآورنده ساسانیها در آغاز قرن بیست و یکم است.
کتاب “ایران ساسانی” به قلم تورج دریایی در ماه دسامبر ۲۰۱۰ میلادی، برندۀ جایزۀ “انجمن بریتانیایی مطالعات خاور میانه” شد.
این تازهترین اثر او بود. اما پیش از این کتابهای “شاهنشاهی ساسانی”، “شهرستانهای ایرانشهر” و “غروب یک امپراطوری” از او به زبان فارسی هم ترجمه و منتشر شدهاست.
آنچه که ذهن و ضمیر دریایی را پر کرده از قضا با امروز ایران پیوندی محکم دارد. به عقیدۀ او، آنچه که امروز ایران و ایرانیت و تمدن ایرانی نامیده و دریافت می شود، زاییده و پروردۀ دورۀ ساسانی است. “ایرانیت و هویت ایرانی از دورۀ ساسانی با موضوع ایرانشهر و طرح پهنۀ تمدنی ایران قوام گرفتهاست”.
هویتطلبی امروزی که در اخیرترین نمونه خود مکتب ایرانی نام گرفته، نشان میدهد که جستجو و غور در عهد ساسانی صرفاً گشتی در تاریخ نیست.
چرا ایران به اینجا رسید؟
او کار خودش را به عنوان تاریخدان این میداند که گذشته را بسنجد، مطالعه کند و ببیند مشکلات چه بوده و چهطور شده که حالا کار ایران به اینجا کشیده و منجر به آن چیزی شده که ایران امروزی است. میشود گفت که با تلاشهای تورج دریایی توجه به تاریخ ساسانی با دیدی آکادمیک در دانشگاههای مختلف جهان رونق گرفتهاست: “من مقایسهای کردم بین کتابهایی که در بارۀ امپراتوری روم در جهان وجود دارد و کتابهایی که در بارۀ دورۀ اسکندر تا اواخر دورۀ ساسانی هست. انگار تاریخی در این بین وجود ندارد”.
دریایی میگوید: “همیشه برایم جالب بود که تاریخ دورۀ باستان ایران را اروپائیان و آمریکائیان نوشته بودند و دلیل این که ایرانیان به غیر چند نفر مانند دکتر احسان یارشاطر، دکتر شاپور شهبازی این کار را نکردهاند، برای من به صورت معمایی بود. در ضمن، چون من مدتی در یونان زندگی کرده بودم و در کلاسهای تاریخ همیشه از ایرانیان یاد میشد و در سفرهای دور و بر به مناطق مهم تاریخی میرفتیم، مرا به رشتۀ تاریخ کشاند”.
او هنگام مطالعات تاریخی در دورۀ باستان، به علل مهجور ماندن این دوره هم رسیده است: “دریافتم که نداشتن امکانات مختلف مانند دسترسی به مجلات و کتب علمی ایرانشناسی، ندانستن زبانهای مهم اروپایی برای خواندن آنها و ندانستن و یا آشنایی نداشتن با متون یونانی و لاتین بوده”.
کرسی عهد باستان به نام شهید آمریکایی
در دانشگاه اِرواین کالیفرنیا تأسیس حالا به نام هوارد باسکرویل، کرسی درسی ایجاد شده که تورج دریایی رئیس آن است. باسکرویل معلمی بود آمریکایی که در حدود ۱۰۵ سال پیش با ورود به ایران در تبریز تدریس را آغاز کرد. خودش میگوید: “در این دانشگاه کارم دائم است و استاد تماموقت و مادامالعمر شدهام. البته، دوست دارم در دوران فراغت درایران نیز تدریس کنم”.
تورج در سال ۱۹۹۹ پس از ۱۵ سال دوری به ایران رفت. “میخواستم با ایرانشناسان و اوضاع ایرانشناسی و بهخصوص تاریخدانان ایران باستان در تماس باشم. آنچه باعث شگفتی میشد، این بود که یک مجله در حد آکادمیک، یعنی با هیئت تحریریه و داوری در رشتۀ ایران باستان، در کشور خودمان وجود نداشت”.
حاصل کار نیکو بود. “تصمیم گرفتم که با مجلهای همکاری کنم که این کار را انجام دهد و ایرانشناسان آمریکا، اروپا و ایران و دیگر نقاط جهان را به هم نزدیک کند و در تماس قرار دهد و از ایران این کار انجام گیرد”.
بر خلاف روحیه کنونی و نگاه کوتاه مدت به هرچیز، که برای کارهای پژوهشی درازمدت، نیرو و فرصت و مشوقی باقی نمی گذارد، تلاش تورج دریایی و دوستانش توانستند مجلهای آکادمیک را به نام “نامۀ ایران باستان” در تهران پایه گذاری کنند. او این مجله را به وسیلۀ دانشگاهش برای اکثر مراکز دانشگاهی و علمی جهان و البته ایرانشناسان فرستاد و از این راه به آرزویش که شناساندن ساسانیان و عهد باستان ایران نزد پژوهشگران است، نزدیک شد.
از آمودریا تا فرات
“ایرانشهر” کلمۀ کلیدی تورج است. “به عنوان یک مفهوم فرهنگی از سال ۲۰۰ تا ۱۲۰۰ میلادی به مدت هزار سال قدمت داشتهاست که باید در بارهاش مطالعه کنیم؛ اصلاً برای آن کرسی به وجود بیاوریم”.
تورج دیدگاه جالب و درخور توجهی هم نسب به همنشینان و همسایگانی از ایران دارد که دید سیاسی رایج در ایران پرده بر سر شناخت آن کشیدهاست: اعراب و نقششان در تاریخ ایرانی.
“این طور نیست که اعراب آمدند و همه را ساقط کردند و فقط سر کار بودند. اوضاع خیلی پیچپدهتر از آن است. اعراب نمیتوانستند بهراحتی فلات ایران از آمودریا تا رود فرات را به این سرعت تقسیم کنند. باید از بزرگان ایرانی کمک میگرفتند و گرفتند که بتوانند قدرتشان را نگاه دارند. چندی پیش تعدادی سکۀ مسی پیدا شد که نشان میداد بزرگان یا نجبای ایرانی همراه با امویان سکه ضرب میکردند و در حقیقت قدرت را مابین خود تقسیم کرده بودند و بر فلات ایران حکومت میکردند. ما هم سعی میکنیم نشان دهیم که تاریخ اواخر دورۀ ساسانی و اوایل دورۀ اسلامی تا چه حد پیچیده است و البته جالب است و چهگونه رابطهای میان مردم ایران و بزرگان و اعراب مسلمان بوده و چهگونه درهمان دو سدۀ اول روابط و مناسابات قدرت تغییر پیدا میکند”.
دریایی و همکارانش با راهاندازی یک تارنما از علاقهمندان و پژوهشگران خواسته اند تا هر سند و نوشتهای که از دورۀ ساسانی یا در بارۀ این دوره دارند، برای آن ها بفرستند تا تاریخ این دوره بر پایه داشتههای موجود تدوین شود. او میگوید هر نسلی بایست بر اساس منابع جدیدی که پیدا شده، دوباره تاریخ را برای نسل خودش بنویسد. تورج دریایی دارد همین کار را میکند و انگار جور کمکاریهای پیشینیان را هم میکشد.
تورج دریایی متولد سال ۱۳۴۶ خورشیدی در تهران است. او ۱۲ سال پیش از دانشگاه کالیفرنیا دکترای تاریخ گرفت.
http://www.jadidonline.com/story/10082011/frnk/touraj_daryaee_historian
کتاب “ایران ساسانی” برنده جایزه انجمن بریتانیایی مطالعات خاورمیانه شد
کتاب ایران ساسانی، نوشته تورج دریایی برنده جایزه انجمن بریتانیایی مطالعات خاورمیانه اعلام شد. تورج دریایی مورخ ایران دوره ساسانی، استاد تاریخ ایران باستان و صاحب کرسی هاوارد باسکرویل در دانشگاه کالیفرنیا در شهر ایرواین است.
هیات داوران این انجمن کتاب تورج دریایی را در حد یک شاهکار، کاری واقعاً عالی و وزنهای به موقع در برابر تحریفهای تاریخی ناشی از اروپامحوری در امر روایت تاریخ باستان توصیف کرده است.به گفته داوران جایزه همچنین تورج دریایی توانسته در این کتاب به گونه ای رشک برانگیز به کندوکاو دقیق مسائل بپردازد و همزمان نتیجه پژوهشهایش را به زبانی روان و به آسانی قابل فهم با خوانندگانش در میان بگذارد.
از تورج دریایی دست اندرکار پروژه ساسانیکا و ویراستار ایران باستان، کتابهای شهرستانهای ایرانشهر، شاهنشاهی ساسانی و غروب یک امپراتوری همه به زبان انگلیسی منتشر شده. کتاب تاریخ و فرهنگ ساسانی به زبان فارسی با ترجمه مهرداد قدرت دیزجی، چاپ انتشارات ققنوس در سال ۱۳۸۲ هم نتیجه پژوهشهای تورج دریایی است.
تورج دریایی در این زمینه در گفتوگویی درباره کتابش گفنته است: نوشتن تاریخ اجتماعی دوره ساسانی یک مقدار مشکل بود به خاطر اینکه منابعی که ما داریم متفاوت و متنوع است. ولی من سعی کردم در یک سطح این کتاب در مورد جامعه ساسانی صحبت کنم. حالا با استفاده از همان متون پهلوی که وجود دارد و متون فارسی و عربی و در کنار آن متون یونانی و همچنین گزارشهای باستانشناسی، اشیاء و غیره، سعی کنم یک بازبینی و جلوهای از این تمدن از قرن سوم تا قرن هفتم بدهم، درباره ایرانشهر تا آنجا که میسر بوده.
وی افزود: من سعی نمیکنم یک یا دو دلیل برای فروپاشی حکومت ساسانی بیاورم. دید من به تاریخ ساسانی کلی بود که هر سده به نظر من سده به خصوصی است و یک تحولاتی در آن انجام میشود. یعنی ایران ساسانی قرن هفتم با ایران ساسانی قرن پنجم یا قرن سوم خیلی فرق میکند.ما اگر این دید را داشته باشیم یعنی دیدی متحول از جامعه و تاریخ ایران، به هر حال آن جامعه قرن هفتم و آن حکومت قرن هفتم یک سری ضعفهایی دارد که قاعدتاً منجر میشود به فروپاشی آن. من فکر میکنم بیشتر مسائل خارجی هم هست که دست به دست میدهد.مساله من این است که هیچ حکومتی در دوره باستان یا در طول تاریخ نمیماند و به هر حال به دلایلی از هم میپاشد و سقوط میکند. ساسانیها هم زمانش رسیده بود و سقوط کردند. یک سری مسائل دست به دست هم دادند و این مسئله به وجود آمد.مسائل خیلی معمول که از زمان خسرو پرویز از سال ۶۰۰ و ۶۱۰ اصلاً روابط بین ایران و روم کاملاً تغییر پیدا میکند. یعنی آنچه که در خاورمیانه میبینیم این دو ابر قدرت، حرکاتی که انجام میدهند، کاملاً متفاوت است با آن گذشتهای که این دو شاهنشاهی یا امپراتوری داشتند.
دریایی ادامه داد: برای اولین بار میببینیم که ساسانیان تا مصر میروند. نه تنها به دروازههای قسطنطنیه میرسند، بلکه صلیبی که حضرت مسیح بر آن مصلوب شده را بر میدارند و میآیند ایران. این یک کار بسیار عجیبی است از یک شاهنشاهی که در طول زمان معمولاً در سوریه، در آسیای صغیر و حالا شاید قسمتی در بینالنهرین میجنگید با رومیها.در قبال آن هم رومیها مثلاً حمله میکنند به آتشکده آذرگشسب و شیز در تخت سلیمان. آن را نابود میکنند. یعنی در حقیقت یک نمونه از جنگهای صلیبی که هنوز انجام نشده و ما معمولاً با مسلمانان و مسیحیان این مسئله را میبینیم، دارد در اوایل قرن هفتم به وقوع میپیوندد و آن بین ایران و روم است.یعنی نوعی خشونت و جنگی متفاوت میبینیم. این جنگ برای سی سال ادامه پیدا میکند. از آن طرف هم اعراب مسلمان برای اولین بار متحد شدند و یادمان باشد که این اعراب مسلمان نه تنها ایرانیان را شکست دادند، که رومیها را هم شکست دادند. ترکها را شکست دادند. چینیها را شکست دادند.
وی افزود:اعراب مسلمان با هر گروهی که جنگیدند، ارتش و امپراتوری آنها را شکست دادند. این به دلیل ضعف داخلی ایران نبود، به دلیل ضعف به خصوصی بود که به خاطر آن متلاشی شد یا به متلاشی شدن انجامید. این قدرت اعراب مسلمان را نباید نادیده گرفت.
وی در پاسخ به این سوال که اهمیت ایران ساسانی در مقام مقایسه با سلسلههای دیگر ایران پیش از اسلام، اشکانیان، سلوکیها و هخامنشیها مدیون چیست،گفت:در مورد ساسانیان معمولاً همه به اواخر دوره ساسانی میاندیشند و حمله اعراب مسلمان. ولی آنچه که در فرهنگ و تمدن ساسانی برای ما اهمیت دارد، مخصوصاً برای ایرانیان، این است که برای اولین بار ما یک مرز سیاسی را به نام ایرانشهر میبینیم که زاییده افکار ساسانیان است.با مرز سیاسی یک فرهنگ و یک دادههایی هست که بسیاری از آن دادهها هنوز با ما هست. یعنی شما اگر بخواهید آن بنمایه فرهنگ ایرانی را که حتی امروز داریم، باید به دوره ساسانی نگاه کرد و دید که این ساسانیان هستند که در حقیقت بسیاری از این ایده را نه تنها پیش میکشند بلکه دربارهاش مینویسند و جالب این است که مسئله ایرانشهر فراتر از مسئله مذهبی سیاسی است.ما میدانیم که حتی مسیحیان و کلیمیان و زرتشتیان این ایده را قبول کردند. حتی موقعی که دیگر شاهنشاهی ساسانی وجود ندارد، هنوز یک مسیحی ایرانی در قرن نهم میلادی میگوید من از ایرانشهر آمدهام. این خودش به خودی خود بسیار مهم است. یعنی این بار فرهنگی و فرهنگ ساسانی بسیار ارزنده است و فکر میکنم هنوز با ما هست.
http://tarikhirani.ir/fa/news/4/bodyView/61/0/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8.%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86.%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C.%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%AF%D9%87.%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87.%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86.%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C.%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D8%AA.%D8%AE%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87.%D8%B4%D8%AF.html
پروژه ساسانیکا
http://www.humanities.uci.edu/sasanika/index.html
mission statement
One of the most remarkable empires of the first millennium CE was that of the Sasanian Persian Empire. Emanating from southern Iran ‘s Persis region in the third century AD, the Sasanian domain eventually encompassed not only modern day Iran and Iraq, but also the greater part of Central Asia and the Near East, including at times, the regions corresponding to present-day Israel, Turkey, and Egypt.
This geographically diverse empire brought together a striking array ethnicities and religious practices. Arameans, Arabs, Armenians, Persians, Romans, Goths as well as a host of other peoples all lived and labored under Sasanian rule. It is the aim of the Sasanika: Late Antique Near East Project to bring to light the importance of the Sasanian civilization in the context of late antique and world history.
http://anthropology.ir/node/6251
_____________________________________________________________________
شاهنشاهی ساسانی/ حسین کیان راد
شاهنشاهی ساسانی سومین کتاب از دکتر تورج دریایی،استاد دانشگاه ایالتی کالیفرنیا(فولوتن)، است که در طول دو سال گذشته به فارسی ترجمه شده است.کتاب،رویکردی کلی به تاریخ تمدن ساسانی دارد و نویسنده با تأکید بر واژه«تمدن»و اعتقاد به «تاریخ جامع»تلاش میکند نظری جامع درباره جنبههای گوناگون تمدن این دوره ارائه دهد.وی معتقد است برای درک تاریخ یک قوم باید به تمام جنبههای آن همچون تاریخ،زبان،دین،جامعه و سیاست توجه کرد.فصلبندیهای کتاب نیز به گونهای است که همهء این شاخهها را دربرمیگیرد. تاریخ سیاسی،دین اقتصاد و سازمان اداری،جامعه، زبان و ادبیات موضوعاتی هستند که فصول پنجگانه کتاب به آنها میپردازد.
در فصل اول،تاریخ سیاسی ساسانیان به اختصار بیان شده است.در این فصل نویسنده با تأکید بر نکات تاریک و ابهامبرانگیز عصر ساسانی مانند رابطهء نهاد مذهب و قدرت سیاسی در دوران حکومت هریک از پادشاهان ساسانی،سؤالاتی را مطرح میکند که برخی از آنها خود میتواند آغازگر پژوهشی جدید باشد.
فصل دوم به روند شکلگیری مذهب و فراز و فرودهای قدرت روحانیون و نیز نوع رابطهء دین رسمی با سایر مذاهب و فرقهها در طول دوره ساسانی میپردازد.دین عامه مردم از دیگر مسائلی است که در کنار تاریخ فکری روحانیت زرتشتی به آن اشاره میشود.نویسنده در این فصل از سکهها،سنگ نوشتهها و متون پهلوی بهطور کافی بهره برده است.
در فصل سوم،تجارت دریایی و زمینی ساسانیان، روابط بازرگانی آنها با دیگر سرزمینها،راههای تجاری،نقش سرزمینهای واسطه،اهمیت خلیج فارس و بنادر آن و نیز گستره روابط تجاری ساسانیان از طریق دریا مورد بررسی قرار میگیرد.در این فصل نیز سکهها و دیگر یافتههای باستانشناسی از منابع اصلی مورد استفاده به شمار میروند.در زمینه اقتصاد داخلی،تکیه نویسنده بر مهرها،گل مهر و مهر و مومهایی است که درباره دیوانسالاری عصر ساسانی، سازمان اداری و تقسیمات آن،دامنه و میزان فعالیت اقتصادی،مسئول یا مسئولان این فعالیتها و محل آنها از اطلاعات ذیقیمتی در اختیار ما قرار میدهند.
از دیگر مطالب فصل سوم مسائل مربوط به ضرب سکه،کشاورزی،شهرسازی،تقسیمات اداری و مناصبی چون شهراب،مغ موبد(روحانی ارشد)، اندرز بذ،دادور،آمارگر و دبیر است که در هر شهر و ناحیهای انجام وظیفه میکردند.
موضوع فصل بعد ارائه یک تقسیمبندی کلی از جامعه ساسانی براساس منابع پهلوی و اسلامی است.همچنین در کنار آن تقسیمبندی دیگری کل جامعه را به دو گروه دارا و ندار یا اشراف و تودهها قسمت میکند.مشخصات زندگی درباری و مراتب درباریان و اشراف،وضعیت شهروندان،گروههای غیر زرتشتی(یهودیان،مسیحیان،…)،جایگاه زنان در جامعه ساسانی و قوانین مربوط به آنها از دیگر مسائل این فصل هستند.
فصل پایانی کتاب با نگاه مختصری به زبانها و گویشهای نواحی مختلف امپراتوری ساسانی آغاز میشود و سپس به زبان فارسی میانه میپردازد که به زبانی حاکم برای ارتباطات سراسر شاهنشاهی تبدیل شده بود.منابع فارسی میانه شامل سنگ نوشتهها و متون مربوط به سده سوم تا دهم میلادی است که متون پازند،زبور(مزامیر داوود)و متون مانوی را نیز دربرمیگیرد.در این فصل متون فارسی میانه براساس موضوع به دستههایی چون زند،متون فلسفی و مباحثهای،متنهای فرجامشناختی، اندرزنامهها،متون جغرافیایی و حماسی،متون حقوقی و فرهنگی تقسیم میشوند.در پایان نیز اشارهای هرچند کوتاه زبان و ادبیات پارتی، سغدی ختنی و باختری شده است.
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/73568
_____________________________________________________________________________________
شاهنشاهی ساسانی/ تورج دریایی
این اثر ترجمه فارسی کتابی است که برای مخاطبان انگلیسی زبان نوشته شده است.فکر نوشتن این کتاب از هنگامیدر ذهنم شکل گرفت که دانشجوی دوره دکترا در دانشگاه کالیفرنیا-لوس آنجلس بودم،یعنی یکی از چند دانشگاهجهان که در آن تاریخ دوره ساسانی تدریس میشود. در این دانشگاه دانشجویان زیادی بودندک ه رشته اصلی شانتاریخ روم بود و با مورخان خاور نزدیک درباره پیوند تمدنها به بحث میپرداختند.روزی یکی از دوستانم که در رشتهتاریخ روم تحصیل میکرد به من گفت به نظرش عجیب مینماید که در حالی که صدها کتاب درباره تاریخ روم نوشتهشده است،حتی یک کتاب به زبان انگلیسی درباره تاریخ و تمدن ساسانی وجود ندارد. راست آن است که به اینموضوع نیندیشیده بودم که هرکس به تحصیل تاریخ ساسانی علاقه دارد باید حداقل با زبانهای فرانسوی و آلمانیآشنا باشد(اگر افزون برآنها ایتالیایی و روسی را نیز بداند چه بهتر). علاوه بر آن، تک نگاریها دراین باب نیز بسیاندکند؛از زمان انتشار شاهکار آرتور کریستینسن به زبان فرانسه به نام ایران در زمان ساسانیان در ۱۹۴۴، فقط یک کتابکوچک دیگر درباره تاریخ ساسانی نوشته شده که آن هم تألیف کلاوس شیپمان به زبان آلمانی است.این کتاب نیز فقططرحی کلی از تاریخ ساسانیان ارائه میدهد.
بدین ترتیب تصمیم گرفتم تاریخ تمدن ساسانی را بنویسم.بر واژه تمدن تأکید میکنم چون از جمله مورخانی هستم کهبه تاریخ جامع اعتقاد دارم،یعنی معتقدم برای درک تاریخ یک قوم باید آن رادر تمامیت و جامعیتش درککرد:تاریخ،زبان،دین،جامعه و غیره.از این رو این کتاب رویکردی کلی به تمدن ساسانی دارد و کوشش شده تا نظری«جامع» درباره جنبههای گوناگون تمدن آن ارائه دهد. در این جا باید بگویم چگونه جسارت انجام این وظیفه را درخودیافتم. من در رشته تاریخ باستان متأخر(۷۰۰-۲۰۰ میلادی) تحصیل کردهام و این رشته تحصیلی اصلی وآغازین منبود. در مقام مورخ آموخته بودم که نه تنها منابع مکتوب بلکه فرهنگ مادی نیز از اهمیت فراوانی برخوردار است. درتابستان ۱۹۹۵ این افتخار را پیدا کرده بودم که به عضویت«انجمن سکهشناسی آمریکا» در نیویورک پذیرفتهشوم.هنگامی که در دانشگاه کلمبیا اقامت داشتم و در انجمن سکهشناسی مطالعه میکردم نه تنها لذت آشنا شدن بادانش سکهشناسی را چشیدم، بلکه ضمن مبادله اندیشه با محققان سراسر جهان به مطالعه دقیق فرهنگ مادی وسکههای دوره ساسانی پرداخته بودم. طی ده سال گذشته متنهای فارسی میانه(پهلوی) را خواندم و اخیراً چند نمونهاز آنها را تصحیح و ترجمه کردهام.همچنین زبانهای سغدی و پارتی را مطالعه کردهام. در مطالعه سرزمینهای شرقیشاهنشاهی ساسانی،اسناد جدید به زبان باختری نیز بسیار اهمیت دارند که البته در این کتاب مورد استفاده قرارنگرفتهاند. به گمان من فهم یک تمدن با همه جنبههای ظریف و پیچیده آن بدون دانستن زبان(یا زبانهای) آن امکانندارد.اگر کسی نتواند سنگنبشتههای سلطنتی ساسانی،سنگهای مزار به زبان فارسی میانه و متون باقی مانده فارسیمیانه را بخواند، نمیتواند در مورد تمدن ساسانی حق مطلب را ادا کند.مورخ باید با متون مانوی نیز آشنا باشد.در غیراین صورت بدان میماند که کسی بخواهد تاریخ آلمان را بنویسد ولی آلمانی نداند. با یان حال نقص این کتاب فقدانتوجه کافی به گزارشها و پژوهشهای باستانشناسی است که امیدوارم در آینده آن را جبران کنم.
این کتاب جانشین کتاب کریستینسن نخواهد بود، اما باید توجه داشت که حدود شصت سال از زمان نوشتن کتابب اوگذشته و از آن هنگام به آگاهی ما از تاریخ ساسانیان بسیار افزوده شده و بسیاری اطلاعات تغییر کردهاند. این یگانهدلیل مهمی بود که مرا به بر عهده گرفتن این وظیفه واداشت. من آموزش و آگاهی خود را مرهون استادانم دوستانم وهمکارانی هستم که مرا روشن کرده و از کارم حمایت کردهاند.مایلم در این جا از همه آنها سپاسگزاری کنم. بنابراینسپاسهای خود را به مایکل ج.مورونی(دانشگاه لوس آنجلس)،هانس پتراشمیت(دانشگاه لوسآنجلس)،کلودیارپ(دانشگاه لوس آنجلس)،سیامک ادهمی(دانشگاه لوس آنجلس)،مایکل بیتسون(انجمنسکهشناسی آمریکا)،ریچارد ن.فرای(دانشگاه هاروارد)،رحیم شایگان(دانشگاه هاروارد)،دانلد وایت کامب(دانشگاهشیکاگو)،مارتین شوارتز(دانشگاه برکلی)،حمید محامدی(دانشگاه برکلی)،مازیار بهروز(دانشگاهسانفرانسیسکو)،افشین متین عسگری(دانشگاه لوس آنجلس)،محمود امید سالار(دانشگاه لوس آنجلس)،مرجانعسگری (دانشگاه لوس آنجلس)،هوشنگ شهابی(دانشگاه بوستن)،امین بنایی(دانشگاه لوس آنجلس)،و حسینضیائی(دانشگاه لوس آنجلس) تقدیم میکنم.در ایران افراد زیادی دوست و منبع تشویق من بودهاند.از ابوالفضلخطیبی (فرهنگستان زبان وادبیات فارسی)،داریوش اکبرزاده(موزه ملی ایران)،پریسا اندامی(تماشاگه پول)،سعیدسلیمانی(تماشاگه زمان)،تماشاگه مزداپور(پژوهشکده علوم انسانی)،کورش کمالی سروستانی(بنیادفارسشناسی)،مهران افشاری(بنیاد دائرهالمعارف اسلامی)،وایرج افشار(دانشگاه تهران) سپاسگزارم.همه افرادی کهنام بردم،چه مستقیما و به صورت کتبی یا شفاهی در بحث هایی که داشتیم در لوس آنجلس،بوستون ،نیویورک و تهراندر نوشتن این کتاب سهم دارند.
لازم به تذکر است که تقریبا تمام عکسها را (به جز مهرها و ظروف) خود نویسنده گرفته است.
تورج دریایی
لوس آنجلس و تهران
http://www.ketabname.com/main2/bookreview/review.php?serial=1275&nid=475
____________________________________________________________________________________
تاریخ ایران با داده های جدید باستانشناسی به زبان انگلیسی
دکتر تورج دریایی با بیان این مطلب به خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) گفت: «تاریخ ایران» ۱۷ فصل دارد و با دادههای جدید باستانشناسان و تاریخپژوهان همراه است. این کتاب به زبان انگلیسی منتشر شده و در دسترس تاریخپژوهان ایرانی و خارجی قرار میگیرد.
استاد کرسی تاریخ ایران باستان دانشگاه کالیفرنیا، خاطرنشان کرد: در این کتاب، دورههای تاریخی ایران از مادها تا ساسانیان به تصویر کشیده و کشفیات جدید باستانشناسان در دورههای تاریخی باعث ایجاد تغییراتی در نگارش برخی از کتابها می شود.
این پژوهشگر و محقق ایران باستان به کتاب «پادشاهی ساسانیان» اشاره کرد و گفت: این اثر ترجمه فارسی کتابی است که برای مخاطبان انگلیسی زبان نوشته و توسط مرتضی ثاقبفر به زبان فارسی ترجمه شده و در دسترس مخاطبان و تاریخپژوهان قرار دارد.
دریایی، به انگیزه نگارش این کتاب اشاره کرد و افزود: فکر نوشتن این کتاب از هنگامی که دانشجوی دوره دکترا در دانشگاه کالیفرنیای لوسآنجلس بودم، شکل گرفت. صدها کتاب درباره تاریخ روم باستان نوشته شده ولی یک کتاب به زبان انگلیسی درباره تاریخ و تمدن ساسانی وجود نداشت و این انگیزهای برای نگارش کتاب «شاهنشاهی ساسانی» شد.
وی در ادامه گفت: برای درک تاریخ یک قوم باید آن را در تمامیت و جامعیت تاریخ، زبان، دین و جامعه درک کرد. به همین دلیل کتاب «شاهنشاهی ساسانی» رویکردی کلی به تمدن ساسانی دارد.
وی به کتاب «سقوط ساسانیان» اشاره کرد واظهار داشت: این کتاب از چند جهت قابل تأمل است. از یک سو، توجه به اوضاع ولایت فارس، مقارن با سقوط ساسانیان، زیرا فارس به عنوان یکی از نواحی ایران شهر در روزگار پس از یورش اسکندر مقدونی به پاسبانی از فرهنگ، زبان، دین و هویت ایرانی پرداخته و نیز به عنوان خاستگاه و مهد ساسانیان، در بررسی تاریخ ایران عصر ساسانی، بیشک جایگاهی والا دارد و توجه به این مسأله و تمرکز تحقیق، نکته با اهمیتی بهشمار میآید.
تورج دریای به ویژگی دیگر کتاب «سقوط ساسانیان » اشاره کرد و گفت: از سوی دیگر، استفاده از منابع همزمان اواخر دوره ساسانی، به ویژه بهره از سکهها و مهرهای آن دوره تاریخی قابل توجه است.
http://www.ibna.ir/vdcfvmdj.w6dctagiiw.html
_________________________________________________________________________
برخورد تمدن های شرق و غرب و ادامه ی انحراف نگاری غربی
پروفسور تورج دریایی – استاد دانشگاه کالیفرنیا گفت : نظریه برخورد تمدنهای ساموئل هانتینگتون ادامه جریان تحریف نگاری غربی هاست که ریشه در تاریخ نگاری یونانی دارد و همیشه به دنبال القای برخورد تمدن شرق و غرب است.
به گزارش ایکرو به نقل از مهر ، شامگاه روز گذشته مراسم رونمایی مجموعه پانزده جلدی ” یونانیان و بربرها ؛ روی دیگر تاریخ ” نوشته مرحوم دکترامیرمهدی بدیع ، با حضوراستادان دانشگاه های داخلی و خارجی ، مورخان ، جمعی ازعلاقمندان به تاریخ و دانشجویان در تالار ناصری مجموعه خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
در ابتدای مراسم ، علی دهباشی – مدیر مجله ایرانشناسی بخارا گفت : در شرایط دشوار کنونی که بر نشر کتاب در ایران حاکم است برگزاری این مراسم رونمایی باعث دلخوشی اهل فرهنگ و ایران دوستان شد.
در این شب ما درباره کتابی سخن می گوییم که یکی از افتخارات تاریخ و فرهنگ ایران محسوب می شود و تنها به تاریخ نگاری ما تعلق ندارد و در دیگر کشورها هم خوانندگانی دارد . اصل این کتاب به زبان فرانسه و در این کشور منتشر شده بود و ترجمه فارسی این کتاب یکی از افتخرات نشر ایران محسوب می شود.
وی در ادامه دریاره نشر توس و سابقه فعالیت های این موسسه و مدیر آن سخنانی گفت و در ادامه تریبون را به محسن باقر زاده ناشر این مجموعه سپرد . باقر زاده در سخنان کوتاه خود ، گفت : من نخستین بار زمانی که در انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ویراستار بودم با این کتاب آشنا شدم . در آن زمان مرحوم احمد آرام فرم های ترجمه مجلدات اول این کتاب را به همراه مرحوم خانلری مدیر بنیاد فرهنگ ایران و مرحوم سعیدی سیرجانی مدیر انتشارات این بنیاد ترجمه یونانیان و بربرها را برای ویراستاری به من سپردند.
محسن باقر زاده در ادامه افزود : بعد از انتشار دو مجلد از ترجمه کتاب یونانیان و بربرها توسط احمد آرام انتشار مجلدات بعدی این کتاب متوقف شد و من همیشه به دنبال انتشار این کتاب بودم چند بار سعی کردم از طریق خانواده مرحوم دکتر بدیع به نسخه ای از این کتاب دست یابم اما با درگذشت برادر ایشان این کار میسر نشد تا در نهایت سروش حبیبی نسخه ای از این کتاب را در فرانسه پیدا کرد و برای من فرستاد.
http://www.icro.ir/index.aspx?siteid=261&pageid=11751&newsview=343689
_____________________________________________________________________________________
گفتگو با تورج دریایی/ علی دهباشی
ـ آقای دکتر! چه شد که به تاریخ ایران روی آوردید؟ از مقطع دانشجویی تا به حال تحصیلات دانشگاهی شما چه بوده است؟
آقای دهباشی عزیز خیلی ممنون که با من این مصاحبه را انجام میدهید. در طول تحصیلات دوره لیسانس برایم جالب بود که تاریخ دوره باستان ایران را اروپاییان و آمریکاییان نوشته بودند و دلیل اینکه ایرانیان به غیر چند نفر مانند دکتر احسان یارشاطر، دکتر شاپور شهبازی این کار را نکردهاند برای من بصورت معمایی بود. در ضمن چون من مدتی در یونان زندگی کرده بودم و در کلاسهای تاریخ همیشه از ایرانیان یاد میشد و در سفرهای دور و بر به مناطق مهم تاریخی میرفتیم، مرا به رشته تاریخ کشاند. البته دریافتم که دلیلنبودن ایرانیان در حیطه تاریخ ایران باستان نداشتن امکانات مختلف مانند دسترسی به مجلات و کتب علمی ایرانشناسی، ندانستنزبانهای مهم اروپایی برای خواندن آنها (انگلیسی، فرانسه، آلمانی) و ندانستن و یا آشنایی نداشتن با متون یونانی و لاتین میبوده. مسئله دیگر که در این چند دهه رفع شده آشنایی ناکامل با زبانهای ایران باستان است. خوشحالم که ایرانیان در مطالعه زبانهای پهلوی و سعدی مورد ستایش همه هستند. اما هنوز در زبان اوستایی این خارجیها هستند که حرف آخر را میزنند.
اما از لحاظ دسیپلین تاریخی نیز ما هنوز ضعیف هستیم و نیاز به ترجمه کتابهای مهم تاریخ نویسان مهم اروپا داریم، چون دیگر لئوپولد فن رنک و نظیر آنها برای امروزه کارکرد آنچنانی ندارند. همه این نکات دست به دست هم داده و رشته مطالعات تاریخ ایران باستان درایران را تحلیل دادند. من در دانشگاه UCLA دانشگاه کالیفرنیا در لوسآنجلس این بخت را داشتم که با چند استاد در تماس باشم و با آنها درس بخوانم. اول از همه زبانهای هند و ایرانی بود کهتحت آموزش Hanns ـ Peter Schmidt هانتس پیتر اشمیت زبانها را آموخته اینکار را از سال۱۹۹۲ آغاز کردیم و تا ۱۹۹۹ ادامه یافت. هنوز با ایشان هفتهای یک بار ملاقات میکنم و ازفیض ایشان بهره میبرم و اکنون دوست هستیم. با ایشان مدتی سانسکریت خواندم، البته استاد سانسکریتم آقای دکتر Hartmut Scharfe هارتموت شارفه بودند، ودا را نزد اشمیت خواندم.یادم هست که روز اول دانشگاه اشمیت به من گفت که اگر میخواهی اوستا و پارسی باستان بامن بیاموزی اول باید یک سال سانسکریت بخوانی و یک یا دو ترم ودا (سانسکریت باستانی).پس از آن بود که اجازه یافتم بر سر کلاس اوستا ایشان حضور یابم و آن وقت بود که علت ایندستور او را دریافتم. در سر کلاس گاثاها بود که دیدم متون دیگر ایرانی تقریباً بیفایده است واین متون ودا هستند که میتوانند کمکی بر سر رمز و راز گاثاهای زرتشت بیندازند. فهمیدم کهچقدر این سرودهای نوشته شده پیچیده و گنگ میباشند و شش نفره: یک استادمان که یکی ازمعروفترین وداشناسان و گاثاشناسان دنیاست و چهار دوست که به زبانهای دیگر هند و اروپاییمانند هتی Hittite و یونانی و لاتین و ژرمنی و اسلاوی، باز نمیتوانستیم از این متون سر دربیاوریم و براستی بگوییم که صد در صد این متون را میفهمیم. پس از دو ترم مطالعه گاثاها که همراه چند دانشجو زبانهای هند و اروپایی بودم چهار ترم اوستا نوین (یشتها و غیره) همچنینباید بگویم که استعداد من نسبت به دیگر دوستانم در کلاس که دانشجو رشته هند و اروپاییبودند از نظر فراگیری این زبانها کُندتر بود. کلاسهای پارسی باستان و کلاسهای پارتی، سغدی و پهلوی را در مدت ۵ سال این زبانها را مطالعه کردم. مقداری یونانی و لاتین را نیز فراگرفتم.
در همان زمان با دو استاد تاریخ نیز کار کردم. یکی دکتر مایکل مورنی بود Michael Moronyکه استاد دوران اواخر باستان Late Antiquity و دوران قرون وسطی خاورمیانه بودند. ایشانکارشان درباره اوضاع اواخر حکومت ساسانیان، بخصوص در بینالنهرین بود و تنها کسی بود،که در آمریکا یک کلاس تاریخ دوره ساسانی را تدریس میکرد. از این فرصت استفاده کرد و نزد ایشان تاریخ این دوره را مطالعه کردم. تاریخ اشکانی و هخامنشی را نمیتوانستم آنچنان که باید و شاید مطالعه کنم چون استاد آن نبود و زبانهای دیگری لازم داشت. در این زمان بود که با استاددیگرم خانم دکتر کلادیا رپ Clavdia Rapp تاریخ روم، بخصوص امپراطوری روم را مطالعهکردم و منابع مهم و با اهمیت برای تاریخ ایران را نیز دریافتم. ایشان بر فراگیری زبان لاتین ویونانی تأکید بخصوصی داشتند. اما دکتر مورنی به من توصیه کرد که به نیویورک نیز بروم و نزددکتر مایکل بیتس Michael Bates، در موزه سکه شناسی آمریکا که یک بورس دو ماهه داشتوارد شوم و اهمیت سکه و مهرها را دریابم. او کاملاً درست میگفت و در آنجا بود که مرا به فکر تز دکترایم انداخت و آن مقایسه سکهها و مهرها با متون کتبی برابر شناخت مورد اواخرحکومت ساسانی بود.
ـ تاکنون چه مقالات و در چه موضوعاتی و به چه زبانی از شما منتشر شده است؟
تاکنون بیش از ۳۲ مقاله بچاپ رساندهام و ۳ کتاب (بیشتر آنها به زبان انگلیسی) در آمریکا واروپا بوده و تعدادی هم به فارسی. بهر حال اگر امروزه کسی میخواهد حرفی بزند که جدیداست باید به زبان بینالمللی و در مجلههای بینالمللی باشد. بیشتر آنها درباره تمدن و تاریخ ساسانی است و تعدادی درباره مذهب زردشتی و متون پهلوی میباشد. همچنین دربارهاسطورههای هند و ایرانی مقالاتی دارم.
ـ از چه زمانی و در چه رشتهای در امریکا تدریس میکنید؟
من در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در شهر فولرتن کرسی استادی تاریخ دنیای باستان را دارم. این کار را در سال ۱۹۹۹ پس از گرفتن دکترای خود در رشته تاریخ از دانشگاه UCLA آغاز کردهام و دراین دانشگاه تاریخ ایران باستان؛ یونان؛ روم؛ تاریخنگاری؛ تاریخ دنیای باستان؛ و تاریخ خوراک تدریس کردهام. هر چند سال نیز به عنوان استاد مهمان در دانشگاه UCLA در رشته تاریخ، تاریخ دنیای باستان یا ایران باستان را تدریس میکنم. کالیفرنیا را دوست دارم، آب و هوای بسیار خوبی دارد و پر از ایرانی هست و مادرم نیز در نزدیکی من زندگی میکند. در این دانشگاه نیز کارم همیشگی است و استاد تمام وقت و مادام العمر شدهام. البته دوست دارم در دوران فراغت درایران نیز تدریس کنم.
ـ تاکنون دو کتاب از شما به فارسی ترجمه شده، چرا به فارسی ننوشتید؟ آیا از ترجمههای فارسی کتابهای خود راضی هستید؟
بله تاکنون یک کتاب به انگلیسی که ترجمه متن پهلوی شهرستانهای ایرانشهر است به چاپرسیده و دو کتاب دیگر به فارسی. کتاب اول بنام «سقوط ساسانیان: فاتحین خارجی، مقاومت داخلی و تصویر پایان جهان» نام دارد.
موضوع کتاب بررسی اوضاع شاهنشاهی ساسانی، به خصوص در استان فارس و آثار حمله اعراب مسلمان بر آن ناحیه بوده. کاری که من سعی کردم در آن فتوح مانند کتاب فتوح البلادان رابا منابع دسته اول مانند سکههای ساسانی و عرب ساسانی و مهرهای اداری ساسانی مقایسهکنم. به نظر من اشکال متون عربی و فارسی در این است که ۲ و یا ۳ قرن پس از فروپاشیشاهنشاهی ساسانی نوشته شدهاند و دیدی به این موضوع دارند که کاملاً تاریخی نیست، یعنیاین متون یا برخی از این متون سعی در بازگو کردن اینکه چگونه یک عده اعراب بامحدودیتهای خود و توکل به دین جدید توانستند شاهنشاهی ساسانی و امپراطوری روم راشکست دهند کردهاند. در حقیقت میتوان گفت این کتب بیشتر مانند کتاب حماسی به کتابت درآمدهاند و حالت رجزخوانی دارند. برای فهم شکست ساسانیان بنده سعی کردهام کتاب را به اینصورت بنویسم. فصل اول: لیست منابع گوناگون و تقسیم منابع دسته اول (مهرها و سکهها) منابع دسته دوم (متون یونانی، ارمنی) و منابع دسته سوم (کتب پهلوی، عربی و فارسی).همینطور بررسی کارهایی که در مورد این موضوع تا به حال انجام گرفته.
فصل دوم: اوضاع اداری استان فارس در اواخر دوره ساسانی و اثرات حمله اعراب بر آن. بهاین نتیجه رسیدهام که در اواخر دوره ساسانی به خاطر جنگها داخلی و همینطور جنگ با روم اوضاع آشفته بود و با آمدن اعراب مسلمان سیستم اداری ساسانی دوباره آراسته شد، و کما آنکه خلفای عباسی نیز این سیستم اداری ساسانی را نگه داشتند.
فصل سوم : اوضاع سیاسی اواخر دوره ساسانی، یعنی پس از مرگ خسروپرویز که به سهدوره آنرا تقسیم کردهام: ۱) «دوره برادرکشی و نقصان مشروعیت پادشاهی» (۶۲۸ میلادی ـ ۶۳۰) ۲) «نفاق و چند دستگی» (۶۳۰ میلادی ـ ۶۳۲): و ۳) «پادشاه سرگردان» (یعنی یزدگردسوم). در این فصل سپس نشان دادهام که چه نکاتی را متون دسته اول مانند سکهها و مهرها درباره فتوحات و مقاوتهای مردم فارس به ما میگویند. به نظر میرسد که این مقاومتها طولانیتر و شکست شهرها دراز مدتتر بوده.
فصل چهارم: درباره عکسالعمل مردم زرتشتی به پایان مقاومتهای نظامی ایرانیان و رجوع آنها به متون آخر زمانی است. نشان دادهام این متون آخر زمانی زرتشتی وقایع مهم اوائل دوره اسلامی را در بر دارد و نشان دهنده آرزوی زرتشتیان به روزی که سوشیانس (نجات دهنده آنها) با ارتش بتواند ایرانشهر را دوباره آزاد سازد.
باید بگویم آنچه که از ایران شنیدهام اینست که ترجمه چنان خوبی از تزم نشد. این به چند دلیل میتواند باشد، به خصوص که از زبانهای مختلف استفاده شده، انگلیسی آن آکادمیک بوده و همینطور لازم بود که فارسی زبانی که تخصص این رشته را در ایران داشته تا آنرا تصحیح کند، نشر تاریخ ایران زیر نظر دکتر نظام مافی با تاریخ معاصر سر و کار دارد و نه دوره من و شاید به همین دلیل آنطوری که باید و شاید ترجمه خوبی انجام نشد. البته من نیز بیتقصیر نیستم وخانم اتحادیه لطف کردند و این کار را برای ترجمه و چاپ قبول کردند. این اولین کار من باانتشارات ایران بود. من خودم وقت ترجمه آنرا نداشتم و بیشتر به این فکرم که اگر به انگلیسی بنویسم خوانندگان بیشتر هستند. البته اینطور که شنیدهام این کتاب در ایران خریدار بسیاری پیداکرده. استاد ایرج افشار همیشه به بنده میگویند که نوشتن به زبان فارسی خوانندگان بیشتریخواهد داشت.
ـ جنابعالی سردبیر مجله ایران باستان هستید؟ این مجله از چه زمانی و با چه هدفیمنتشر میشود؟
بله، من پس از ۱۵ سال در سال ۱۹۹۹ به ایران آمدم و مایل بودم که با ایرانشناسان و اوضاع ایرانشناسی و بخصوص تاریخ دانان ایران باستان در تماس باشم. آنچه باعث شگفتی میشد این بود که یک مجله در حد آکادمیک، یعنی با هیئت تحریره و داوری در رشته ایران باستان در کشور خودمان وجود نداشت. برای همین تصمیم گرفتم که همکاری با مجلهای شروع کنم که اینکار راانجام دهد و ایرانشناسان آمریکا، اروپا و ایران و دیگر نقاط جهان را به هم نزدیک کند و درتماس قرار دهد و از ایران این کار انجام گیرد.
البته اینکار به تنهایی نمیتوانست انجام یابد و دوست من آقای ابوالفضل خطیبی بود که این ایده را پسندید و دنبال کار را گرفت. ایشان هستند که در ایران کارها را انجام دادهاند و اکنون نیزانجام میدهند. آقای خطیبی این موضوع را با دکتر نصراللّه پورجوادی در میان گذاشت و ایشان پذیرفتند که مخارج چاپ و کارهای چاپی آنرا در نشر دانشگاهی انجام دهند. من در آنسوی آبهاهیئت تحریریهای گرد هم آوردهام که از ایران، آمریکا و اروپا بودند یا در این نقاط استادان ایرانشناسی هستند. هیئت تحریریه از شش دانشمند ایرانی، دو انگلیسی، یک ایتالیایی، دو آمریکایی، و دو آلمانی تشکیل شده که در دانشگاههای کالیفرنیا، نیوکاسل، بلونیا، تریر،گوتینگن، میشیگان و هاروارد و تهران تدریس و تحقیق میکنند. چون مجله آکادمیک هست سعی میکنیم استانداردهای جهانی داشته باشیم و معمولاً مقاله توسط دو نفر از هیئت بررسی میشود و درباره صلاحیت چاپ آن نظر داده میشود.
بعد مقاله برای نویسنده فرستاده میشود که تصحیح شود و به چاپ میرسد. ۳۰ کپی ازمقاله با جلد نفیس برای نویسنده فرستاده میشود. من در آمریکا با همه در تماس هستم وکارهای تحریریه به زبانهای خارجی را انجام میدهم و در ایران کارهای فارسی آن را انجاممیشود. از لحاظ خوبی کیفیت کار همین که دکتر یارشاطر و دکتر فرای از آن تجلیل کردهاند برای من کافی است و میدانم که ما داریم کار خوبی را انجام میدهیم.
البته حسادت در ایران نمیگذاشت که آنچنان که شایسته است مجله براقی بچاپ برسد. مثلاً کسانی که در عمرشان تا به حال یک مقاله به انگلیسی ننوشته بودند به گرامر انگلیسی بعضیمقالات اشکال گرفته بودند، یا کسی گفته بود این محمود امید سالار کیست که به خود جرأت میدهد که درباره شاهنامه نظر دهد؟ در صورتی که امید سالار یکی از مهمترین متنشناسها و شاهنامه شناسهای دنیاست و جلد آخر شاهنامه استاد خالقی مطلق را تصحیح کرده و مورد تأییدخالقی و یار شاطر است و عضو علمی دانشنامه ایرانیکا که مهمترین کار فرهنگی برای ایران میباشد، هست. خوشبختانه دکتر پورجوادی گوش به این یاوه گوییها نداد و آقای خطیبی درتهران در مقابل این «اساتید» سپر بلا بود. خانم عبدالحسینزاده نیز به نحو عالی مجله را تصحیحمیکنند.
من این مجله را به تمام دانشگاههای مهم دنیا از طریق دانشگاهم پست میکنم و به تک تکدانشمندان خارجی نیز میفرستم. شاید این نشانی باشد که ما ایرانیان نیز میتوانیم در سطح مجلات آکادمیک جهانی کار کنیم و از آنها چیزی کم نداریم. نسل جدید ایرانشناسان ایرانی بهتراز هر زمانی مشغول به کار هستند. دکتر رحیم شایگان در دانشگاه هاروارد نابغهایی است که کمترکسی میتواند به پای او در حیطه ایرانشناسی برسد و نحوه آموزش او در هاروارد توسط اکتورشروُ Oktor Skjaervo عالی بود و تقریباً تمام زبانهای ایرانی باستان را مطالعه کرده. دکتر کامیارعبدی باستانشناس مهمی شده که استاد دانشگاه دارتموت آمریکاست و مورد تأیید همه باستانشناسان خارجی میباشد. در همین روند ما باید مجلهای در ایران به چاپ برسانیم وخودمان را نشان دهیم.
ـ از برنامههای آینده خودتان بگویید؟
امسال کتاب تاریخ ساسانی من به انگلیسی و فارسی به چاپ خواهد رسید. متن فارسی آنترجمه شده و توسط انتشارات ققنوس به چاپ میرسد. همچنین جلد اول مجموعه مقالاتم کهبه فارسی ترجمه شده توسط ققنوس به چاپ رسید. اینکار البته مدیون محبت خود شما آقایدهباشی بود و همینطور کار خوب آقای حسینزادگان و آقای فصیحی در انتشارات ققنوس.یادنامهایی به انگلیسی برای دکتر احمد تفضلی آماده کردهایم همراه با دکتر محمود امیدسالار کهتا چند ماه دیگر به چاپ میرسد. کتاب دیگری دارم درباره تاریخنگاری و تصویر جغرافیایی درایران باستان که آنرا برای چاپ به زبان فارسی این تابستان با خود میآورم.
مأخذ : بخارا، شماره ۲۹و۳۰
http://www.ketabname.com/main2/bookreview/review.php?serial=599&nid=635
_________________________________________________________________________
تورج دریایی /تاریخ نگاری ما
حضور دکتر تورج دریایی استاد دانشگاه دولتی کالیفرنیا در فاصله روزهایی که برای انجام مذاکراتی با موزه ملی در ایران به سر می برد ، فرصت کوتاهی برای گفت و گو در اختیارمان گذاشت، اما این بار به جای آن که با دکتر دریایی درباره تاریخ باستان صحبت کنیم، درباره تفاوت نگرش های ایرانی و غربی در تاریخ نویسی به گفت و گو نشستیم. سر آخر هم حیفمان آمد تا اشاره ای به موزه ها نکنیم. مکان هایی که مهم ترین رابط تاریخ گذشته و امروزیان هستند و بیشترین تأثیر را در تلقی ما نسبت تاریخ داشته اما فاصله طولانی با استانداردهای روز دنیا دارند.
به نظر می رسد سنت تاریخ نگاری در ایران بیشتر به تحلیل راوی که البته می تواند گاه یک سویه و جانبدارانه باشد متکی است . از نگاه شما که دوره ای از تحصیل تان را در خارج از ایران بوده اید و در حال حاضر هم در آن جا رشته تاریخ باستان تدریس می کنید ، آیا می توان استانداردی برای روش بررسی تاریخ ارایه کرد؟
ـ یکی از تفاوت های غرب و شرق به سنت تاریخ نگاری آنها بر می گردد . به این که کدام یک ضعیف است یا قوی کاری ندارم . اما فکر می کنم نحوه تاریخ نویسی شرقی ها با شکل ارایه آن توسط غربی ها متفاوت است . نمونه بارز تاریخ نگاری در شرق را می توان تاریخ طبری دانست. این کتاب طوماری است از وقایع و زمان به وقوع پیوستن آنها . این، نوعی از روایت تاریخ است که آن را تا قرن حاضر هم ادامه داده ایم، یعنی ضبط و ثبت وقایع. در غرب به خصوص در میان یونانی ها از قرن ششم قبل از میلاد شیوه تاریخ نگاری جالبی به وجود می آید. یونانی ها در آن زمان برای اولین بار سعی می کنند علل وقایع را دنبال کنند ؛ یعنی همان سؤال معروف «چه شد که این چنین شد ؟». از هرودوت به بعد آنها به دنبال علت ها هستند.
این تفاوت برای افرادی که کارشان مطالعه کتاب های تاریخی است، بسیار محسوس است. در مطالعه کتاب های تاریخی نیز میان شرق و غرب تفاوت بسیار است . ما در دبیرستان ها وحتی دانشگاه های خودمان یک سری داده ها و اطلاعات را به خورد دانش آموزان و دانشجویان مان می دهیم بی آن که آنها را وادار کنیم تا نگاه خودشان را درگیر دروس نمایند.
حال آن که دانشجوی غربی مجبور است به کمک یک سری داده ها و اطلاعات به تحلیل مسایل از دید خودش بپردازد.
اگر قبول کنیم که داشتن نگاه تحلیلی در بررسی های تاریخی ،می تواند در وضعیت فعلی ما اثر گذار باشد، در آن صورت مجبوریم در مورد تغییر شیوه بررسی های تاریخی مان تصمیم جدی بگیریم . در این صورت شاید مجبور به ارزش گذاری نگاه های تاریخی خود در غرب و ایران باشیم.
ـ صحبت شما می تواند درست باشد؛ به این دلیل که ما در رشته تاریخ نگاری مقداری ضعف داریم. البته در ایران هم کارهای ارزشمندی صورت می گیرد ، اما روش تربیت دانشجویان ما نادرست است و ما را دچار اشکال می کند. موضوع دیگر این است که تحلیل های ارایه شده در غرب هم هیچ گاه یکسان نیست.همیشه مسایل مختلف کند و کاو می شود. موضوعی که قبلا حل شده فرض می شد ، دوباره مورد تحلیل قرار می گیرد و ممکن است نظرات پیشین در مورد آن تغییر کند ، چرا که آنان اعتقاد دارند تاریخ را نباید به صورت یک فسیل حفظ کرد. اما در مورد تاریخ ایران باید بگویم که متأسفانه بیشتر به خاطر جو سیاسی که از هفتاد سال پیش حاکم شده ،ما تاریخ را از دریچه نگاه کسانی که بر سر قدرت بوده اند، دیده ایم. مثلا در دوره پهلوی به بزرگ کردن تاریخ پیش از اسلام پرداخته شد. حالتی شبیه فاشیسم که بسیار غلط است . بعد از انقلاب هم بیشتر به خاطر کارهایی که در زمان پهلوی انجام شده بود، پاندول ساعت از سوی دیگر به گردش در آمد و همه تاریخ گذشته را با هم کنار گذاشتیم. هیچ کدام از این برخوردها درست نیست . در آمریکا و اروپا هم مسایل مورد بحث قرار می گیرد ولی نه بر اساس موضع سیاسی دولت ها.اگر ما در این جا درگیر مسایل سیاسی هستیم ،آنها به نظرات جدیدتر در حوزه تاریخ خودشان می رسند، مشخص است که تحلیل با سیستم دوم پویاتر و سالم تر است.
بخشی از پژوهش های ارایه شده در غرب هم تحلیل های شخصی افراد است،اما این تحلیل ها بر اساس مدارکی صورت می گیرد که شبهه سیاسی بودن را به وجود نمی آورد، حتی اگر از سوی یک ارگان سیاسی سفارش داده شده باشد. اما در این جا حتی اگر یک کارشناس نظر خودش را هم گفته باشد ، به گونه ای غیر مستدل و شبهه آمیز ارایه می شود. مرز بین پژوهشگران و ارگان های سیاسی در غرب چگونه برقرار شده ؟
ـ شاید غربی ها اندکی زیرکانه تر عمل می کنند ، در حالی که در این جا یک تحلیل خاص با شعار خاصی همراه است . در واقع برای صحبت درباره هر مقطع زمانی در تاریخ ، شما اسنادی در دست دارید ؛ این اسناد ارزش خود را دارند ، اما نحوه تحلیل و بازگویی آنها مهم است. به طور مثال دین و شخصیت مزدک که در قرن ششم میلادی زندگی می کرد، مبحثی بود که در دهه ۶۰ و ۷۰ در ایران و روسیه به خاطر یک سری گرایشات چپی ، به طور جدی مورد بررسی قرار گرفت. ما به عنوان یک تاریخدان باید بدانیم که کتابی یا تحقیقی که درباره موضوعی به چاپ رسیده در چه جوی نوشته شده و چه کسی آن را نوشته . شما می دانید که مثلا درباره مزدک ،یک کمونیست ،در اروپای شرقی زیر سلطه دولت های کمونیست صحبت کرده ؛ پس بخشی از مسایل مطرح شده می تواند تاریخی باشد و بخشی از آن غیر واقعی . ضمن آن که تحلیل ها در هر دوره ای تغییر می کند. به طور مثال حتی در دهه نود در غرب این فرضیه مطرح شده که شاید اصلا مزدکی وجود نداشته . اما همه این نظرات بر اساس یک سری داده ها و اسناد انجام می گیرد. روند این تغییرات در ایران اندکی کندتر است . مثلا هنوز برای تاریخ ایران باستان کتاب آقای مشیر الدوله مطالعه می شود یا کتاب هایی از غرب ترجمه می شود تازه ایراد هم گرفته می شود که چرا غربی ها تاریخ ما را می نویسند. مسأله این است که برای درک تاریخ ایران باستان شما باید چندین زبان علاوه بر پهلوی بدانید و به منابع مختلف دسترسی داشته باشید که ما در کشور خودمان به این اطلاعات دسترسی نداریم . برای همین ناچاریم ببینیم غربی ها چه گفته اند. من نمی گویم در این حوزه نباید اعتنایی به ترجمه داشته باشیم اما اتکا به ترجمه تنها تا زمانی که تمام منابع لازم برای تحقیق موجود نباشد، امکان پذیر است.
کتاب ها و متون تاریخی تنها بخشی از ارتباط مردم با گذشته شان را برقرار می کنند،بخش دیگر آن از طریق موزه ها انجام می گیرد . آیا تفاوت نگاه روایی ما به تاریخ با نگاه تحلیلی غربی ها به این مقوله ،در نوع برخورد ما با موزه ها هم اثر گذاشته ؟
ـ موزه درست شده که اشیای متعلق به ملت ، برای خود آنها به نمایش گذاشته شده و به آنها شناسانده شود. بهترین زمانی که مردم می توانند به بازدید از موزه بپردازند،تعطیلات است . برای همین این روزها موزه بیشتر رونق دارد و ساعات بیشتری باز است . عصرها هم موزه ها تا دیر وقت می توانند پذیرای مراجعین باشند . در صورتی که در این جا دیده ام که بسیاری از موزه ها روزهای جمعه تعطیل است ،که البته به نظر می رسد این روند رو به اصلاح است . در غرب انواع و اقسام برنامه ها برای مرتبط کردن مردم با موزه ها وجود دارد. سخنرانی های مختلف با اطلاع رسانی جدی به اجرا در می آید . البته در آنجا هم موزه ها و اماکن فرهنگی دچار کسر بودجه هستند ،برای همین سعی می کنند با ایجاد این ارتباطات ،از خود مردم کمک بگیرند. تا چند سال پیش در اینجا موزه ها خزانه هایی بودند که به سختی می شد رابطه ای بین مردم و آنها برقرار کرد. از دیگر راه های ایجاد رابطه بین مردم و موزه ها ، فراهم کردن امکان پژوهش توسط دانشجویان و محققین در موزه هاست .
در ایران مشکلات کلان تری وجود دارد که تا وقتی حل نشوند ، این ارتباطات به صورت دست و پا شکسته برقرار خواهد شد. به طور مثال برخورد مدیران اغلب موزه های ما با افراد خارجی کاملا متفاوت از پژوهشگران و دانشجویان داخلی است،رفتار متخصصین داخلی هم با کسانی که در خارج زندگی می کنند یا بخشی از عمرشان را آنجا گذرانده اند متفاوت است . اکثر آنها در مقابل خبرنگاران حالت دفاعی به خودشان می گیرند و در برابر یکدیگر هم موضع گیری های تندی دارند . وجود چنین مشکلاتی، سوای آن که از کجا ناشی می شوند،ارتباط مردمی با مراکز فرهنگی ـتحقیقی مثل موزه ها را دشوار خواهد کرد.
ـ بله !من این را دریافته ام که وقتی به عنوان یک استاد از خارج می آیم برخورد موزه داران با من، متفاوت از افراد داخلی است . البته موزه هایی را هم دیده ام که به صورت باز عمل می کنند. در تماشاگه پول یا دفینه سابق این اتفاق افتاده . مدیر آنجا با کلیه کسانی که نیازهای پژوهشی دارند، برخورد مناسبی دارد. شاید چون ایشان نسبت به سایر موزه دارها جوان تر است ، می تواند به خصوص با جوانان راحت تر ارتباط برقرار کنند. بعضی موزه ها که قدیمی تر هستند و مسئولین آنها سن بیشتری دارند، افکاری غیر قابل تغییر دارند و در ارتباطشان با مردم هم اندکی مشکل دارند .
آیا این موضوع می تواند به نحوه اداره موزه ها به شکل خصوصی با دولتی هم بستگی داشته باشد. به عنوان مثال تماشاگه پول زیر نظر بنیاد مستضعفان اداره می شود و به نوعی می توان آن را خصوصی تلقی کرد.
ـ موزه ای که خصوصی است باید پول خودش را هم دربیاورد. در این شرایط شما باید با ابزار متفاوت ، جامعه و مردم را به سمت خودتان جلب کنید. این موضوع، نهادهای خصوصی را خیلی بیشتر به جنب و جوش وامی دارد. ولی موزه ای که بودجه اش را از دولت میگیرد، دلیلی ندارد که کار اضافه ای انجام دهد.
فرض کنیم با انواع وسیله ها توانستیم مردم را به موزه ها جلب کنیم. آیا موزه های ما قادرند تا جذابیت لازم برای بازدید دوباره را فراهم کنند؟
ـ الان در بسیاری از موزه های ما شاید ده ها متصدی هستند که فقط می گویند عکس نگیر، یا این کار را نکن. در صورتی که این ویترین ها به طور اسفباری کثیف و خاک گرفته اند. این مسأله خیلی مهمی است که وقتی وارد یک موزه می شوید با شما چگونه برخورد شود. وجود تورهای موزه ای یعنی افرادی که بتوانند موزه را به شما نشان بدهند، اهمیت زیادی دارد. در این صورت اشیا ، برای شما صحبت خواهند کرد. در غرب یا افرادی موزه ها را برای شما توصیف می کنند یا چون به تکنولوژی رسیده اند،وسایلی دارند که از طریق آنها هر بازدید کننده برای خودش می تواند تور شخصی داشته باشد. با چنین فعالیت هایی ،جذب مخاطب بیشتر ،آسان تر خواهد شد.
به نظر می رسد مسایلی که ما در سطح مدیران موزه ها با آنها مواجهیم به نوعی همان مشکلات کلان پیش گفته است. نوع نگاه مسئولان به مردم، نگاه پدر به فرزند کوچکش است که دایما باید به او بگوید چه بکند و چه نکند. همین نگاه هم احتمالا در نوع رفتار مردم اثر گذار بوده ،مردمی که دایما در معرض امر و نهی بوده اند ، واکنش های منفی مثل یادگار نویسی هم خواهند داشت.
ـ به موزه های ایران که می روید ، مثل این است که مال خودتان نیست و همیشه باید مواظب باشید . خوب! تا حدودی هم حق دارند. چون کسی آموزش ندیده برای این که به طور مثال روی یک اثر تاریخی نباید اسم نوشت. کسانی هم که در موزه هستند اولین فکرشان مواظبت از آثار است. همه جا این برخوردها با اشیا و بناهای تاریخی وجود دارد ولی در اینجا به دلیل فقدان همان مسایل تربیتی ، چنین برخوردهایی بیشتر است. برای همین موزه دارهای ما زیاده از حد مراقبت می کنند و آدم را از رفتن به موزه ، زده می کنند. به این مشکل هم تنها کسانی می توانند پاسخ دهند که موزه دار هستند و در این زمینه تحصیل کرده اند.
سؤال اول من در مورد تفاوت نوع نگاه ما به رویدادهای تاریخی و تأثیر آن بر موزه هایمان بود. یعنی با فرض این که مشکلاتی که نام بردیم در موزه های ما حل شوند ، این مسأله همچنان پا برجاست که نگاه ما به تاریخ ، روایی است و نگاه آنها تحلیلی . آیا این موضوع در نحوه چیدمان موزه ،نوع برخورد راهنماها، چاپ بروشور و … هم تأثیر گذار است؟
ـ صد در صد مؤثر است . برای این که پاسخ شما را دقیق تر بدهم مثالی می زنم: مسأله برده داری موضوعی است که طی دهه های اخیر تفسیرهای مختلفی از آن شده . الان شما می توانید در بخش تاریخ معاصر آمریکا ،با عکس ها و اشیایی که از گذشته باقی مانده ، این دوران تیره تاریخ آمریکا را مرور کنید.افرادی که موزه را طراحی کرده اند با برخورد شدید با این موضوع ،می خواهند مطمئن شوند که دیگر اتفاقی مشابه برده داری رخ نخواهد داد. ما در ایران سعی می کنیم اتفاقات گذشته را کنار بگذاریم و فراموش کنیم ، ولی در آنجا رو به رو شدن با اتفاقات خیلی مهم است و وقتی این کار انجام می شود، می توان در مورد حل کردنش هم به نتیجه رسید . موزه دیگری در آمریکا هست به نام «هالاکاس»که درباره ۶ میلیون یهودی کشده شده در زمان نازی هاست. شاید در این مورد مطالبی خوانده باشید ، ولی وقتی به اتاقی می روید که ۱۰۰۰ عینک متعلق به یهودی ها در آنجا جمع شده ،عینک هایی که قبل از فرستادن آنها به کوره های آدم پزی ،روی هم انبار شده ،یا آباژورهایی را می بینید که از پوست این افراد درست شده ، احساس دیگری پیدا می کنید. در انتهای موزه شما را در اتاقی قرار می دهند که به عنوان حمام گاز از آن استفاده می شد. در آن جا می توانید احساسی را که آدم ها در آن لحظه پیدا می کنند تا حدودی لمس کنید. این موزه ها می توانند به باورهای سیاسی ـ اجتماعی ما کمک کنند.
یعنی شما می گویید به جز اطلاعات چاپ شده مکتوب و غیر از راهنماهای خبره و مواردی مشابه که هر یک مستلزم پرداخت هزینه اند، با به کار بردن شیوه ای مناسب برای چیدمان اشیا، می توان به بخشی از اهداف کاربردی موزه دست یافت؟
ـ کاملا . شما وقتی از موزه هالاکاس بیرون می آیید احساستان با پیش از ورود به موزه متفاوت است . می توان گفت جنبه تبلیغاتی دارد،پس آنها به هدف مورد نظرشان رسیده اند. موزه ای موفق است که به اهدافش نزدیک شود.
یکی از مواردی که طی سال های اخیر در ایران تأکید زیادی روی آن می شود،خارج کردن موزه ها از انحصار سازمان میراث فرهنگی است. به این معنی که سازمان ها و نهادهای خصوصی یا غیر خصوصی دیگر هم برای احداث موزه دست به کار شوند. آیا راه اندازی موزه توسط ارگان های مختلف باعث ایجاد پراکندگی و درنتیجه عدم امکان کنترل بر روی آنها نمی شود. در غرب چه راهکارهایی برای مواجهه با این مشکل در نظر گرفته اند؟
ـ پراکندگی موزه ها اشکالی ندارد ، مشروط به این که موزه دار به کار خودش وارد باشد . یک نفر که در رشته موزه داری یا رشته های مشابه مدرک نگرفته باشد و بخواهد موزه ای را بگرداند ، معلوم است حاصل کارش به یک فاجعه تبدیل می شود. باید افراد کاردان بر سر کار باشند. در غیر این صورت خود این افراد هم نمی توانند کارکرد اشیای تحت نظر خود را متوجه شوند.
نظارت این امر با چه کسی است و چه تضمینی وجود دارد که افراد متخصص و کاردان در رأس کار قرار گیرند؟
ـ در دانشگاه های بزرگ دنیا که هر کدام موزه های خودشان را دارند ، معمولا یک باستان شناس یا موزه دار یا تاریخ دان،رییس آن بخش می شود. هر گز این چنین نیست که مثلا فردی که کامپیوتر خوانده ،رییس موزه کامپیوتر شود. از چنین متخصصینی استفاده می کنند، اما نه برای ریختن طرح کلی موزه و اداره آن. مسأله این است که باید کار را به کاردان سپرد. در غرب این موضوع به طور کلی جا افتاده است.
http://www.persian-language.org/conversation-41.html
___________________________________________________________________________
باستانگرایی ابداع ساسانیان بود
گفتوگوی مهرنامه با تورج دریایی حول این محور شکل گرفت که آیا به واقع ساسانیان اولین حکومتی بودند که نغمه رجعت به گذشته سردادند و به گذشتههای اساطیری ایران بازگشتند؟ پاسخ تورج دریایی به این پرسش مثبت بود و آنچه در خلال این گفتوگوی تلفنی ردوبدل شد درباره نگاه اساطیری و تاریخنگاری تازهای بود که ساسانیان ابداع کردند و نیز آنچه تحت عنوان ایده ایرانشهری و منش ایرانشهری خوانده میشد را از دل تاریخ اساطیری ایران بیرون کشیدند. اینکه مختصات این ایده ایرانشهری چیست و در طول تاریخ و در ذیل ظهور حکمرانیهای مختلف چه تغییری کرده است را در گفتوگوی مقابل میخوانیم.
در تاریخ معاصر ایران شاهد بودهایم که در دورههایی و در زمانه بیثباتی، از نوعی رجعت به گذشته سخن به میان آمده، گویی که استقرار و تقویت ثبات در گرو بازگشت به گذشتهای طلایی است که ایران زمین براساس اصولی خاص، وحدتی کمنظیر را تجربه میکرد. اگر بخواهیم به گذشته بازگردیم اولین تجربههای «تاکید بر رجعت به گذشته» را در چه دورهای از تاریخ ایران میتوانیم بیابیم؟ دکتر احمد اشرف با تایید نظرهابسبام و یارشاطر، اولین ریشههای بازگشت به گذشته را در دوره ساسانیان میداند و معتقد است که در این دوره برای اولین بار بود که «عهد اساطیری تاریخ ایران را از نخستین انسان و نخستین پادشاه تا حملۀ اسکندر به ایران، و عهد تاریخی را از دوران پارتها تا آخر ساسانیان در خداینامکها یا شاهنامهها به ثبت رساندند.» آیا شما با این ریشهیابی به لحاظ تاریخی موافق هستید و اولین تجربه بازگشت به گذشته و باستانگرایانه را در عصر ساسانی میدانید؟
با دیدگاه دکتر یارشاطر و دکتر اشرف موافق هستم و خود نیز درچند نوشته اشاره کردم که در ایران زمین اولین بار حکومت ساسانیان به گذشته اسطورهای رجوع میکند. ساسانیان به دوره کیانیان و پیشدادیان که حکومتهایی اسطورهای و مورد توجه در متن مذهبی اوستا بودهاند، رجوع میکنند. ساسانیان با تاکید بر دورههای اسطورهای ذکر شده سعی میکنند جامعه نوینی را در ایران بنیان گذارند. بدینترتیب میتوان گفت که ساسانیان جامعه ایران را دگرگون و متحول کردند و آنچه امروز تحت عنوان ایران میشناسیم و درمقابل چشم میبینیم، تاحدزیادی مدیون بازسازی دوران ساسانی است. اما باید توجه داشته باشیم که در دورههای قبل از ساسانیان نیز رجعت به گذشته وجود داشته است. حکومت اشکانیان نیز که عموما در تحلیل تاریخ نادیده گرفته میشوند در اوایل حکومت خود به رغم تاثیرپذیری از فرهنگ هلنیستی و حمله اسکندر، با رجعت به گذشته و نسبت دادن خود به حکومت هخامنشی بر گذشته پرافتخار خود تاکید داشتند. بعد از ساسانیان هم شاهد هستیم که حکومتهای بعدی از جمله سلجوقیان و سامانیان و برخی حکام محلی خود را به ساسانیان و حکومتهای قبل از ساسانیان نسبت میدهند.
به نظر میرسد که ساسانیان در رجعت به گذشته، هخامنشیان را نادیده گرفتند و این چشمپوشی بهرغم آن بود که در کتب تاریخی قدیم ذکر فراوانی از پادشاهان هخامنشی به میان آمده بود. به نظر شما علت بیتوجهی و چشمپوشی ساسانیان بر هخامنشیان چیست؟
اتفاقا این مساله، موضوع کتاب تازه من است. خیلی عجیب است که در دوره ساسانی، شاهنشاهی پرعظمتی همچون هخامنشیان نادیده گرفته میشود و تاریخنگاری و هویت تازهای از گذشته ایران عرضه میشود. این نگاه تاریخی و هویت تازه تا قرن بیستم هم با ما بود و در قرن بیستم این مستشرقین غربی بودند که گذشته تاریخی هخامنشیان را بعد از ۱۴۰۰ سال به ایرانیان نشان دادند. البته قابل ذکر است که در اوایل حکومت ساسانیان ذکری مختصر از هخامنشیان به میان میآمده اما باید به یاد داشته باشیم که هخامنشیان مغلوب اسکندر شدند و از میان رفتند و حکومت ساسانی نیز چون با رومیان میجنگیدند و رومیان نیز خود را برآمده از امپراتوری عظیم اسکندر میدانستند، لذا ساسانیان خوش نداشتند که بر اجداد هخامنشی خود که مغلوب اسکندر بودند تاکید کنند. بنابراین ساسانیان علاقهای به طرح هویت هخامنشی نداشتند.
مساله دیگر در علتیابی چشمپوشی از هخامنشیان این است که در دوره ساسانی با نوعی تاریخنگاری مذهبی مواجه هستیم. تاریخنگاری مذهبی برندی است که در دوره تاریخی ۲۰۰ تا ۷۰۰ میلادی در حوزه مدیترانه رواج داشت و براین مبنا رومیان، ارامنه و حتی ساسانیان به جای اینکه به گذشته کاملا تاریخی خود بازگردند، هویت خود را به متون مذهبی تاثیرگذار بر خود باز میگردانند. براین اساس ارامنه و رومیان کتاب عهد عتیق را مدنظر قرار دادند و عملکرد پادشاهان روم با عملکرد پادشاهان کتاب مقدس همانند شد و درمقابل ساسانیان نیز به دوره کیانیان ارجاع میدهند و مبدع تاریخنگاری کیانی شدند و خود را به متن مقدس اوستا مربوط دانستند و جالب اینکه در قرن پنجم میلادی و در دوره ساسانی، نامهای پادشاهان برآمده از نامهای کیانی همچون پیروز، قباد و خسرو است که در اوستا آمده است. مبتنی برهمین دلایل است که در دوره ساسانی یادی از هخامنشیان نمیشود و هویت جدید کیانی ابداع میشود.
بهرغم چشمپوشی از هخامنشیان چه تغییری در نگاه و زاویه دید تاریخنگاری ایرانی ایجاد میشود که به مرور و در عصر جدید رجعت به گذشته هخامنشی و درواقع تبلیغ نوعی «ناسیونالیسم هخامنشی» پررنگ میشود و چشمپوشی باستانی از هخامنشیان به یکباره تبدیل به دیدن همه چیز در آیینه هخامنشیان میشود؟
اول به این نکته توجه میدهم که در تاریخنگاری ایرانی از زمان ساسانیان نگاه اسطورهای حاکم بوده و این نگاه اسطورهای تا قرن نوزدهم نیز وجود داشته است. آنچه در تاریخ اسطورهای ایران وجود داشت، پیشدادیان، کیانیان، به نحو گذرایی دارا، مختصری اشکانیان و بعد هم ساسانیان بود. این درحالی است که در تاریخنگاری رومیان، ایران(هخامنشیان) و یونان هم عرض با یکدیگر حضور دارند. در قرن نوزدهم همزمان با اوج گرفتن علم زبانشناسی و تاریخ باستان در اروپا، کمکم شاهد آن هستیم که ایرانیانی که با زبانهای اروپایی آشنا داشتند، مقالهها و کتیبههای باستانی ایرانی که به انگلیسی ترجمه شده بود را به فارسیترجمه میکنند. اگر به تمبرهای دوره احمدشاه رجوع کنید متوجه میشوید که برای اولین بار در دوره قاجار تخت جمشید اهمیت پیدا میکند. لذا باید تاکید کنم که اهمیت یافتن هخامنشیان به دوره پهلوی برنمیگردد و پیش از پهلویها و در دوره قاجار است که به دلیل آشنایی با متون اروپایی، بر ایرانیان مکشوف میشود که شاهنشاهی پرعظمتی بر ایران حکم میرانده که در طول زمان به فراموشی سپرده شده است. طبیعی است که این کشف و زدودن غبار از روی این فراموشی بهترین ابزار برای حکومتهایی همچون قاجار و پهلوی است که میخواهند با تکیه بر ناسیونالیسم، گذشته پرعظمت ایران را احیا کنند.
اگر از دوره قاجار عقبتر برویم و تجربه حکومت صفویان و سامانیان را که بر هویت ایرانی و گذشته پرعظمت ایران تاکید داشتند واکاوی کنیم، این حکومتها بر کدام دورههای تاریخی ایران باستان به عنوان دوران پرعظمت گذشته ایرانی تکیه میکردند؟
از پاسخ شما به عقب میروم و به دوره سلجوقیان اشاره میکنم. در دوره سلجوقیان، حکمای ترک سلجوق که بر فلات ایران حاکم میشدند، آنچه از اندیشه ایرانشهری گرفتند، تاریخی است که ساسانیان ابداع کردند؛ تاریخ کیانی. توجه داشته باشیم که کلمه ایران و ایده ایران که در دوران صفوی بار دیگر استفاده میشود، برآمده از آن چیزی است که ساسانیان تحت عنوان اندیشه ایران و ایرانشهر ابداع کردند. لذا باید گفت تاریخنگاری ساسانی چنان برای خود جا باز میکند که آثار آن تا به امروز هم باقی مانده و تغییری نکرده است.
حال که سخن به اندیشه ایرانشهری کشید، همانطور که میدانید در تاکید بر «رجعت به گذشته» از اندیشه ایرانشهری در ایران بزرگ یاد میشود. شما مختصات این اندیشه ایرانشهری را چگونه توضیح میدهید؟ آیا این اندیشه یک فرهنگ بوده است یا یک ساختار حکومتی؟
تعریف من از فرهنگ مترادف با باورها، رفتار و اعتقادات یک جامعه است. درمتون پهلوی مدارکی وجود دارد که «منش ایرانی» را شرح داده است. درحقیقت در دوره ساسانی ایده «ایران» ابداع شد که این ایده نه تنها ایدهای سیاسی که ایدهای جغرافیایی نیز بوده است. توجه داشته باشیم که موبدان زرتشتی در قرن سوم میلادی مرزهای «ایرانشهر» را مشخص میکردند. بنابراین نه تنها ایدهای جغرافیایی از ایرانشهر وجود داشت، ایده فرهنگی که یک ایرانی چه باورهای دینی دارد و چگونه باید باشد هم تعریف شده بود. همه اینها جزئی از منش ایرانشهری و ایرانی بودن است. در قرن پنجم شاهان ساسانی کاری کردند که این ایده فراتر از باورهای زرتشتیان باشد و هرکسی که قانون (داد) شاه را قبول دارد میتواند مرد یا زن شهر باشد و لازم نیست که حتما زرتشتی باشد. یک مثال برای درک بهتر میآورم. در قرن نهم میلادی مصادف با قرن دوم هجری که ساسانیان فروپاشیدند و دیگر موجودیتی به نام ایرانشهر وجود نداشت، یک مسیحی از فلات ایران به قسطنطنیه رفت و در آنجا فوت کرد. بر روی تابوت او نوشته شده بود «نام من فرخ گورنیو از دیار ایرانشهر آمدهام.» چرا باید یک مسیحی در قرن دوم هجری که از فلات ایران به قسطنطنیه میرود خود را یک ایرانی بداند؟ این اقدام نشانگر این مساله است که یهودیان و مسیحیان به همراه زرتشتیان، منش ایرانشهری و ایرانی بودن را قبول کرده بودند و جزئی از دنیای ایرانی محسوب میشدند.
در مختصاتی که شما توضیح دادید عامل اصلی وحدت ایران زمین در دورههای مختلف تاریخی که به نوعی یوتوپیای آنانی است که بر رجعت به گذشته تاکید میکنند چه بوده است؟
به اعتقاد من مفهوم ایده ایرانشهری در طول زمان تغییر یافته است. ما باید براین نکته توجه ویژه داشته باشیم که ایران یک ایده است و همیشه در حال تحول و تغییر بوده است. ایران ایدهای است که همواره مردم با زبانهای مختلف، ادیان و روحیات متفاوت در آن زندگی کردهاند. جذابیت ایده ایران در همین انعطافپذیری آن و ادغام شدن و پیش رفتن آن با زبانها و فرهنگهای مختلف و تازه است. نمیتوان امروزه دیدگاه اوستا درباره ایرانشهر را مدنظر قرار داد و منش ایرانشهری دوره ساسانی را جاری و ساری کرد. فرهنگ ایران و ایرانشهری در طول سالیان تغییر یافته و اجزای جدیدی را درخود پذیرفته است اما میتوانیم شاهد باشیم که «ایده ایران» در دورانهای مختلف از جمله دوران صفوی، قاجار و پهلوی بسیار مستحکم بوده است. خطا آنجاست که مثلا در دوران پهلوی ایرانی را مترادف با آریایی میدانستند که این دید امروز پذیرفتنی نیست.
شما به درستی از تغییر هویت ایرانی سخن گفتید و پایداری ایده ایران. پرسش این است که مفهوم تاریخی «هویت ایرانی»، که در دوران ساسانیان ابداع شده بود چه مسیری را طی کرد تا به «هویت ملی ایرانی» در عصر پهلوی رسید؟ به دیگر سخن چه نسبتی میان «هویت ملی» در عصر جدید ایران با «هویت ایرانی» دوره باستان برقرار است؟ و این مسیر با عبور از چه مراحل تاریخی به سرانجام موجود رسید؟
توضیح این مسیر و تحول بسیار پیچیده و دشوار است. نطفه اولیه هویت ایرانی به متون زرتشتی باز میگردد که اولین وجوه ایرانی بودن را به وجود میآورد. درطول زمان و با مستقر شدن اسلام و بعد هم رفت و آمد اقوام مختلف در فلات ایران، ایرانی بودن وجوه مختلفی را میپذیرد. به عنوان مثال زبان فارسی اگرچه با زبان فارسی باستان مناسبت دارد اما در طول زمان از زبانهایی همچون عربی،ترکی، مغولی و…تاثیر پذیرفته و لذا زبان فارسی امروز ما از اجزای مختلف فرهنگهای متفاوت تشکیل شده است. نگاه ما به ایران نیز باید اینچنین باشد. ایده ایران، ایده تمام اقوامی است که در طول زمان وارد فلات ایران شدهاند و با یکدیگر ادغام شده و هویت تازه و ایرانشهر جدیدی را به وجود آوردهاند. اشتباه است اگر بخواهیم به گذشته بازگردیم و تلاش کنیم تا ایدههای موجود در گذشته را استوار کنیم. مساله این است که ایدههای گذشته باستانی اصلا با جامعه امروز ما همخوانی ندارد. جامعه قرن بیست و یکم ایران به رغم شباهتهایی با جامعه قرن ششم ساسانی اما تفاوتهایی بزرگ با آن جامعه دارد و بهتر است که این تفاوتها مدنظر قرار گیرند.
هگل ایرانیان را «نخستین قوم تاریخی» و ایران را «نخستین دولت شاهنشاهی» (Reich) میداند و معتقد است که نظام سیاسی ایران با مفهوم جدید امپراتوری متناسب است و البته این امپراتوری را برخلاف امپراتوریهای هندی و چینی میداند. این «گذشته»ی مورد توجه هگل، تا چه زمانی در تاریخ ایران تداوم پیدا کرده است؟
ایرانیان همیشه علاقه زیادی دارند که این جملات هگل را تکرار کنند. هگل چون در نگاه خود به گذشته تاریخی توجه دارد، برای او دیدگاه ثانویت میان «خیر و شر» و «نور و ظلمت» موجود در دین زرتشت، عامل نوعی تکامل وحرکت است. درواقع تبلور ایده ایران و اندیشه ایرانشهری برای هگل جالب است و همین مساله امروزه باید برای ایرانیان گوشزد شود که ایده ایرانشهری در طول زمان و تا به امروز در حال حرکت و تبلور است.
سید جواد طباطبایی در تحلیل تاریخی خود معتقد است که در گذر تاریخ وجه سیاسی اندیشه ایرانشهر کمرنگ شده و اندیشه فرهنگی ایرانشهر پررنگ شده و نگاه رجعت به گذشته از حوزه سیاست به حوزه شعر و ادب و عرفان گرایش پیدا کرده است. آیا شما چنین تحولی را در ایده ایرانی میپذیرید؟
تحلیل دکتر جواد طباطبایی کاملا صحیح است. اینکه زمانی اندیشه ایرانشهری در حوزه سیاست به کنار گذاشته شده و شعر و عرفان جایگزین آن شده است سخن درستی است اما باید بدانیم که ایده سیاسی و جغرافیایی ایرانشهر که در دوره ساسانیان ابداع شده، دارای یک بعد فرهنگی نیز بوده است. این بعد فرهنگی نیز همراه با ایده ایرانشهر درطول زمان تغییر و تبلور داشته است. ببینید بعد از فروپاشی حکومت ساسانیان تا روی کار آمدن صفویان که نام امپراتوری خود را ایران گذاشتند، با انقطاع ایده ایرانشهر به عنوان یک مرز سیاسی مواجه بودیم اما باورها و اعتقادات و منش ایرانشهری ادامه و تبلور داشته است. به نظر من در هر دورهای میتوان دیدی جدید از فرهنگ و منش ایرانشهری داشته باشیم که عرفان و شعر و ادب هم قسمتی از آن است.
http://www.mehrnameh.ir/article/1120/%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D8%B9-%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%8A%D8%B4%D9%87-%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%87%D8%B1%D9%8A-%D8%AF%D8%B1-%DA%AF%D9%81%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%AC-%D8%AF%D8%B1%D9%8A%D8%A7%D9%8A%D9%8A-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%8A%D8%AE-%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%83%D8%A7%D9%84%D9%8A%D9%81%D8%B1%D9%86%D9%8A%D8%A7
____________________________________________________________________________________
گفت و گو با تورج دریایی / حذف نام ایران
بررسی تلاش دول عربی و اروپایی برای سانسور هویت ایران در تحریف نام ایران در جغرافیای جهانی
گفت و گو: آرزو رسولی، میترا بختیار
فرهنگ و تمدن هر ملتی پشتوانه آن ملت است و نادیده گرفتن آن، نادیده گرفتن تمامی پشتوانه ها و حیثیت آن ملت است. به تازگی، در بسیاری از کتاب هایی که در خارج از کشور منتشر می شوند، ایران و تمدن ایرانی نادیده گرفته می شود و حتی در برخی نقشه های جغرافیایی نام ایران حذف شده و در اذهان عمومی جهان، به نام خلیج عربی شناخته شده است. متاسفانه این تغییر نام عامدانه از سوی دول عربی با کمک و حمایت دول اروپایی صورت گرفته است. فاجعه وقتی شدت می یابد که می بینیم عده ای از تاریخدانان و روشنفکرمآبان خودمان هم به کمک غربیان شتافته و در تخریب هویت ملی ما تلاش می کنند. با این تخریب به کجا می توان رسید؟ یادمان نرود که با معیارهای کنونی نمی توان گذشته را مورد قضاوت قرار دارد و این کار نتیجه ای جز به خطر افتادن هویت ملی ما نخواهد داشت و پیامد آن همان تهاجم فرهنگی است که گریبانگیر نسل امروز ایران شده است. برای مقابله با این امر، چه کسانی مسئول اند؟ آیا از دست اندیشمندان به تنهایی کاری ساخته است یا آن که این تلاش باید از مراکز دولتی آغاز شود؟
این موضوع مبحث اصلی گفت و گوی ما است با دکتر تورج دریایی، استاد تاریخ نگاری و تاریخ جهان در دوره باستان، در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا و سردبیر نشریه نامه ایران باستان.
به تازگی در برخی کتاب هایی که در خارج از کشور منتشر می شوند، می بینیم که ایران و تمدن ایرانی نادیده گرفته می شود. به خصوص وقتی صحبت از تمدن های دوره باستان به میان می آید، تمدن ایران با آن عظمت به کل حذف می گردد. شما که خود تاریخ باستان را در خارج از کشور تدریس می کنید، شدت این مساله را تا چه حد می بینید و چرا؟
این ماجرا داستان طول و درازی دارد. دلایل نادیده گرفتن فرهنگ ایرانی به مسایل مادی بر می گردد. بی تردید، هر پژوهشی نیاز به صرف هزینه دارد اما سال هاست که برای رشته ایران شناسی هیچ نوع سرمایه گذاری انجام نشده است. به هر حال، انجام تحقیقات، برگزاری کنفرانس ها، آمد و رفت استادان به ایران نیازمند صرف هزینه است. حتی فراهم آوردن امکانات برای دانشجویان خارجی طوری که بتوانند جهت ادامه تحصیل به ایران سفر کنند، یا دادن بورس تحصیلی به آنان. برای مثال، سفیر مصر هر شش ماه یک بار به دانشگاه کالیفرنیا می آید و با رییس مرکز مطالعات مصرشناسی گفت و گو می کند. در نهایت هم بورس تحصیلی برای دانشجویان مصرشناسی در نظر می گیرند. مراکش هم همین طور. ولی از طرف ایران چنین فعالیت هایی انجام نمی شود و در نتیجه به مطالعات ایران شناسی لطمه می خورد. وانگهی، دانشجویی که این رشته را مطالعه می کند باید بتواند برای تحقیق به کشور مورد مطالعه سفر کند. دانشجویان تاریخ اغلب به کشورهایی مثل سوریه، کشورهای عربی خلیج فارس، عربستان سعودی و به خصوص ترکیه روی می آورند. چون دولت های این کشورها هزینه فراوان برای جذب دانشجو صرف می کنند به عنوان مثال دولت ترکیه سه سال پیش، به هفت دانشگاه معتبر آمریکا، هر کدام یک میلیون دلار برای ایجاد کرسی ترک شناسی کمک کرد. این کشورها، با آن که اغلب کشورهای ثروتمندی نیستند اما برای مطرح شدن کشور خودشان سرمایه گذاری می کنند.
از این گذشته، خارجیان اصولا هیچ شناختی از ایران ندارند. آنان ایران را بخشی از هند، عراق یا حتی عربستان تصور می کنند. حتی دیگر نامی از خلیج فارس نیست و به کل آن را خلیج عربی می نامند. چه می توان کرد که در اذهان عمومی دنیا این مشکل پیش نیاید؟
خوب، بیشتر نقشه های دنیا در ایتالیا چاپ می شود. کشورهای عربی برای این نقشه ها بسیار خرج می کنند و تاکید می کنند که در نقشه ها باید خلیج فارس، خلیج عربی درج شود، در غیر این صورت نقشه ها را خریداری نمی کنند.
آن وقت ما در ایران بی توجه به این مسایل، چنین نقشه هایی را خریداری می کنیم. مثلا من دو کتاب کودک و نوجوان چاپ ایتالیا اما به زبان انگلیسی در شهرکتاب دیدم، که یکی معرفی مردم کشورهای جهان و دیگری مناطق مشهور جهان است و در هیچ کدام اثری از ایران نبود. حتی عکس یک تپه طبیعی در مالزی بود اما هیچ اثری از ایران و یکی از بناهای باستانی با ارزش آن، مثلا تخت جمشید، نبود. و ما این کتاب های آموزشی را خریداری می کنیم و در شهر کتاب، برای آموزش به کودکان و نوجوانان خود عرضه می کنیم.
به همین دلیل، در حال حاضر در تمام نقشه های اروپایی خلیج فارس را خلیج عربی درج می کنند. یا مثلا در فرانسه، جمعیت کثیری از اعراب زندگی می کنند و به هر حال، برای مطرح کردن خود فشارهایی وارد می کنند و حتی یک مرکز بزرگ عرب شناسی نیز دارند.
من دی ماه ۸۱ سفری به فرانسه کردم و دیدم نمایشگاه بزرگی در مورد سوار و سوارکاری در دنیای عرب ترتیب داده اند. هر جا می رفتم، پوسترهای این نمایشگاه بود و متاسفانه، این نمایشگاه که با نام عربی ترتیب داده شده بود، هفتاد درصد در مورد ایران بود، بدون ذکر نامی از ایران. شما آنجا از بشقاب های ساسانی می دید (آن هم در مرکز دنیای عرب!) تا مثلا نسخه های نفیس شاهنامه های مختلف در خصوص سوارکاری.
تاسف انگیز است که هرگز نامی از ایران نیست.
در دنیای امروز دیگر از دست دانشمندان به تنهایی کاری بر نمی آید بلکه دولت ها باید وارد عمل شوند. ترک ها شدیدا این کار را می کنند. پنج یا شش سال پیش، عده ای از ثروتمندان ترکیه دست به تاسیس دانشگاه های خصوصی زده اند. حدود هفت یا هشت دانشگاه مجهز به کتابخانه های بسیار بزرگ و عالی تاسیس کردند و تمام استادان آنها را از اروپا و آمریکا استخدام کردند. کشورهای عربی هم همین طور. مساله دیگری که مطرح است، درون نگری، ایرانیان است نمی دانم چرا این ذهنیت تاریخی وجود دارد. در حالی که کشورهای اطراف سعی می کنند برون نگری را حفظ کنند و با دنیای غرب ارتباط داشته باشند. به هر حال، غربیان همسایه ما نیستند و از ما هم چیزی نمی دانند. پس همه چیز بستگی دارد که ما چه کنیم و از خودمان به آنان چه نشان بدهیم. قاعدتا ذهنیت مردم غرب نسبت به ما آن چیزی است که در بی بی سی یا سی ان ان می بینند و آن هم به مسایل دولت ها باز می گردد.
البته، برای آینده جای امیدواری است. چون از هم نسلان من، صدها استاد در آمریکا فعالیت می کنند که همگی هم استاد تاریخ هستند. به هر حال، ما داریم سعی می کنیم از این طریق، دید را عوض کنیم. بودجه ای که در اختیار نداریم شاید به لحاظ تعداد بتوان کاری کرد. گرچه بسیار مشکل است. چون ما باید با تاریخ دان های روم و یونان و مناطق دیگر هستی مسابقه بدهیم و برای گرفتن یک کرسی استادی باید به سختی تلاش کنیم. در حالی که رشته تاریخ میان ایرانیان طرفدار کمتری دارد و بیشتر برای تامین آینده خود جذب رشته های پزشکی، وکالت یا کامپیوتر می شوند.
گذشته از مسایل سیاسی، به نظر شما، ایران شناسان برای مطرح کردن ایران در سطح جهانی چه می توانند بکنند؟
در آمریکا، برخی دروس برای دانشجویان اجباری است، از جمله «تمدن غرب» که معمولا از بین النهرین شروع می شد و چگونگی به قدرت رسیدن غرب را تشریح می کرد. طبعا ایران در این میان نقش بسیار کمی داشت و همیشه به عنوان دشمن یونان و روم مطرح بود. ولی به تازگی، به جای آن، «تاریخ جهان» ارایه می شود و استادان ایرانی که آنجا تدریس می کنند، می توانند ایران را وارد جریان بکنند. به عنوان مثال دستاوردهای تمدن ایران برای تمدن جهان را در «تاریخ جهان»، کتابی تدریس می شود به نام «سنت ها و برخوردها» که من هم در تالیف آن همکاری داشته ام. یک فصل آن در مورد ایران باستان است و دست استادان ایرانی را باز می گذارد تا یک هفته در مورد ایران صحبت کنند. من و چند استاد دیگر هم کتابی در مورد تاریخ جهان نوشته ایم که سال آینده چاپ می شود و یک فصل مجزا در مورد دنیای هند و ایرانی دارد. از آنجا که این فصل را من نوشته ام، بیشتر در مورد ایران صحبت کرده ام. و فکر می کنم این چنین برخوردهای علمی خیلی بهتر است. بیشتر استادانی که آنجا در مورد ایران و روم کار می کنند و متاسفانه ایرانی هم نیستند، عاشق روم هستند و نمی توان انتظار داشت کار درخشانی در مورد ایران بکنند. با این حال، باز کارهای خوبی در مورد ایران انجام می شود. گر چه در بیست سال گذشته، ایران در کتاب های درسی بسیار کمرنگ شده است. گاه به یک پاراگراف محدود شده و گاه اصلا حذف شده است چن متاسفانه مسایل سیاسی بسیار روی مسایل فرهنگی اثر می گذارد.
گذشته از این، ما خودمان هم به انکار خود پرداخته ایم، از ماست که بر ماست.
_ به هر حال، این تلاش باید ابتدا از مراکز دولتی شروع شود. مثالی برای شما می آورم: در یک دانشنامه جهانی، زیر مدخل «قتل عام»، قتل عام ارامنه را در ترکیه به عنوان مثال آورده بودند. دولت ترکیه خیلی زود، در عرض یک هفته متوجه قضیه شد و ابتدا مسالمت آمیز درخواست برداشتن این مثال را کرد و بعد تهدید کرد که آن را خریداری نمی کنند و نخواهند گذاشت در کشورهای مرتبط با ترکیه هم به فروش برود. و موفق شدند این مثال را از دانشنامه حذف کنند. اما نمی دانم اینجا بنیادهایی هست که در این خصوص مطالعه کنند و متوجه باشند که چه کتاب ها و مطالبی درباره ایران در آن طرف منتشر می شود یا خیر؟ و اصولا مکاتباتی با آنان دارند یا خیر؟
فکر نمی کنم. چون من کتابی دیدم به نام تمدن های دنیا که در قسمت تمدن های دوره باستان آن، همه تمدن ها بود به جز ایران و این کتاب را ما بی توجه خریداری کرده ایم. این کتاب در قسمت کتاب های مرجع کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است. یا مثلا در کتاب فاکتور های طراحی معماری به سال ۱۹۹۵، عکس های تخت جمشید با توضیح معماری بابلی (!) گذاشته شده بود و این کتاب هم در ایران به فروش می رسد. یا کتابی را در نمایشگاه بین المللی کتاب ایران دیدم با نام باستان شناسی خلیج عربی که تمام کتاب در مورد باستان شناسی ایران با تصاویر مکان های باستانی ایران بود و همه این کتاب ها بدون هیچ اعتراضی خریداری شده اند و در ایران استفاده می شوند.
_ بله درست است. من هم مجله ای دیدم منتشره در جمهوری آذربایجان. در این مجله، خمسه نظامی را کتابی معرفی کرده که یک آذری به خط عربی نوشته است! یا غذاهای سنتی آذربایجان را چنین برشمرده: کوفته، سبزی پلو، قورمه سبزی! حالا کوفته را شاید بتوان گفت نوعی از آن ترکی است، یا سبزی پلو می توان مشترک باشد اما قورمه سبزی دیگر غذای ترکی نیست. حتی دولت ترکیه بروشوری منتشر کرده بود که در آن سه تن از بزرگ ترین نخبگان ترکیه را چنین نام برده بود: خواجه نصیرالدین طوسی، رازی و … ! سومی را متاسفانه خاطرم نیست. منظورم این است که دایما تبلیغ می کنند. در حالی که بروشورهایی که در ایران به انگلیسی منتشر می شود، آنقدر پر غلط است که اصلا نمی توان آنها را به خارجیان ارایه داد. هر چقدر ما بگوییم که ما خوب هستیم و تمدن بزرگی داریم و … تا وقتی نتوانیم خود را به زبانی که همه دنیا بتوانند بخوانند، معرفی کنیم، هیچ فایده ای ندارد. به هر حال، امید ما در آمریکا نسل جوان ایرانی است. استادان این رشته ممکن است یک دهه یا دو دهه دیگر نباشند. این وظیفه نسل جدید است که به ایران هم علاقه مندند گر چه ممکن است دیگر نتوانند فارسی هم صحبت کنند ولی عشق به ایران دارند.
بیست سال و اندی است که تمام تاریخ ما زیر سوال رفته است و حالا صحبت از تهاجم فرهنگی می کنیم. واقعا هم علاقه به سنت ها و ادبیات ایران در نسل جدید ضعیف شده است. خوب، ریشه این تهاجم کجا بوده است؟
نمی دانم، شاید دوست دارند با دنیایی که نمی شناسند یا از طریق اینترنت و تلویزیون دیده اند و برای آنان خیلی جذاب است، آشنا شوند. و البته گاه مسایل عجیبی می بینیم. مثلا برخی پس از چهار سال که از فرنگ برمی گردند، با لهجه صحبت می کنند. با تمام این احوال، فکر می کنم علاقه به ایران باز هم وجود دارد. شاید بهتر باشد بین ایران و غرب توازنی برقرار شود. من نمی گویم دنیای غرب خوب است یا بد. هر جایی خوبی ها و بدی هایی دارد. بهتر است خوبی هایش را کسب کنیم و بدی هایش را کنار بگذاریم. اگر جریان متوازنی برقرار شود و سد فیمابین از لحاظ فرهنگی شکسته شود، شاید بتوان به نسل بعدی امید داشت. مساله مهم ایجاد رابطه فرهنگی است.
به نظر می رسد در میان اندیشمندان غربی بیشتر جنبه اسلام شناسی ایران مطرح است.
به این دلیل است که وقتی صحبت از ایران شناسی می شود، از طرف ایران منابع و اطلاعاتی مربوط به دوران اسلامی فرستاده می شود. البته مساله اسلام هم بسیار مهم است و آنان هم در مورد اسلام بسیار کنجکاوند. برای همین آنان دنیای اسلامی را می بینند و کشورهای اسلامی را تک تک بررسی نمی کنند. کشورهایی که مورد بررسی قرار می گیرند، همان ها هستند که برای شناساندن کشور خود کمک مالی می کنند.
نشریه نامه ایران باستان چگونه شکل گرفت؟
سال ۷۸ که درسم تمام شده بود و کرسی تاریخ را گرفته بودم، به ایران آمدم تا با ایران شناسانی که اینجا فعالیت می کنند، آشنا شوم و ببینم در زمینه تاریخ ایران باستان، در ایران چه نشریاتی منتشر می شود، با کمال تعجب دیدم که چیزی منتشر نمی شود. تنها مجله باستان شناسی و تاریخ است که انتشار آن روال معمول را ندارد. گه گاه هم مقالاتی در نامه فرهنگستان به چاپ می رسد. در حالی که در فرانسه، و در آلمان و آمریکا هم نشریات ایران شناسی دیگری منتشر می شوند. البته، نشریات گوناگونی در ایران چاپ می شود که از نظر معلومات عمومی عالی است ولی تخصصی نیست. در یک مجله تخصصی، هیات تحریریه وجود دارد و در مورد هر مقاله، دو نفر معمولا بدون دانستن نام مولف مقاله نظر می دهند. و اگر مقاله نکته تازه ای داشت آن را چاپ می کنند. در آمریکا و فرانسه و آلمان، نشریه ایران شناسی هست اما متاسفانه در مملکت خودمان ندیدم. این مساله را با آقای ابوالفضل خطیبی در فرهنگستان در میان گذاشتم و ایشان هم با دکتر نصرالله پور جوادی در نشر دانشگاهی صحبت کردند و سرانجام موافقت شد این کار انجام شود در صورتی که خودم سردبیری اش را به عهده بگیرم. به هر حال، این کار صورت گرفت و هیات مشاوران مجله از ایران و اروپا انتخاب شدند. تلاش ما بر این است که کار آکادمیک پیش برود. دو سال پیش، جلد اول را چاپ کردیم. جلد اول هم معمولا ضعیف ترین کار است، گر چه چند مقاله خوب در آن بود. در هر شماره، سعی کرده ایم میان مقاله های فارسی و زبان های دیگر توازنی بر قرار باشد تا به این طریق پلی میان ایران شناسان داخلی و خارجی ایجاد شود. جلد چهارم هم تا یکی دو ماه دیگر چاپ می شود. یکی از اهداف ما این بود که نشریه ای با هزینه کم به راحتی در دسترس دانشجویان قرار گیرد. مثلا استودیو ایرانیکا به پول ما چهل هزار تومان در می آید که امکان تهیه آن برای یک دانشجو دشوار است. با این حال، این مجله دشمنان زیادی داشت و با آن که مورد مشابهی برای مقایسه ندارد، شدیدا مورد انتقاد قرار گرفت، حتی بخش انگلیسی آن. می گویند انگلیسی مقالات ضعیف است! البته نمی دانم به استاد آمریکایی خودم چگونه بگویم انگلیسی شما را در ایران ضعیف می دانند! یا مثلا به یک خط از مقاله انگلیسی من در شماره دوم مجله ایراد گرفته شد. اگر این جمله ایراد هم دارد که ندارد و اگر شما واقعا نگران زبان انگلیسی و درست نوشته شدن آن هستید، بروشورهایی را که در اینجا برای کنگره ها منتشر می شود و انگلیسی آن فاجعه است، تصحیح کنید. یا گفته اند: این آقا کیست که به خودش جرات داده مقاله بنویسید. من ادعایی ندارم و تازه هم شروع کردم.
من روی اسم مولفان را سفید می کنم و از هر مقاله دو نسخه برای دو تن از متخصصان می فرستم و آنان برای چاپ مقاله نظر می دهند. البته باید اعتراف کنم مقاله های انگلیسی یا آلمانی معمولا مقاله های خوبی هستند، گر چه از آن میان هم مقاله هایی را رد می کنیم اما متاسفانه هشتاد یا نود درصد مقاله های فارسی ضعیف است، استاندارد نیست، آن چنان علمی نیست. معیار ما این نیست که مولف کی هست، چند سالش است، تاکنون کار کرده یا نه؟ فقط هر مقاله را به لحاظ کیفی می سنجیم و اگر خوب باشد، چاپ می کنیم.
می دانید که قرار است در انگلیس فیلمی از کورش کبیر ساخته شود. چند سالی قرار بود «آرتورپن» این پروژه را قبول کند که نشد و حالا قرار است ساخته شود. با توجه به این که فیلم های قبلی در مورد ایران بسیار مغرضانه بوده، مانند فیلم «تعصب» از «دیوید گریفیث» در مورد شکست ایران از اسکندر که تبلیغ منفی برای ایران بود، حالا به نظر شما، ما چه می توانیم بکنیم؟ آیا دست رو دست بگذاریم و وقتی فیلم ساخته شد بگوییم تحریف تاریخی شده است؟
بگذارید من پرسش را چنین مطرح کنم. اگر ما بخواهیم فیلمی راجع به اسکندر بسازیم، اسکندر را چگونه نشان خواهیم داد؟ یادتان نرود که ما ایرانی هستیم و نسبت به اسکندر دیدی داریم که با دید غربیان متفاوت است، همین طور نسبت به داریوش. اگر فیلمی در مورد اسکندر در آمریکا ساخته شود، مسلما ایرانیان را خوب نشان نخواهد داد. کما این که اگر قرار باشد فیلمی در این مورد در آمریکا ساخته شود چهره بسیار بدی از داریوش سوم نشان داده می شود. البته ایرانیان برون مرزی خیلی به نویسنده و تهیه کننده فیلم اعتراض کرده اند، اما آنان توجهی نمی کنند، هالیوود برای این که فیلم هایش فروش برود، ممکن است از این پس، ایرانیان را بسیار بد به تصویر بکشد. گر چه فکر می کنم باز کورش را بهتر از داریوش نشان دهند.
درست است که هالیوود توجهی نمی کند اما شاید اگر این اعتراض به صورت رسمی صورت می گرفت و توهین به فرهنگ و تاریخ یک ملت دانسته می شد، به جایی می رسید! در آخر، آیا می توانید منابعی را در اینترنت در خصوص ایران شناسی برای علاقه مندان معرفی کنید؟
در کتاب ماه منابعی معرفی می شود اما سایت خاصی نیست. منابع پراکنده است. مثلا وب سایتی هست در بر دارنده تمام متون پهلوی به انگلیسی، یا سایت های سکه شناسی، سکه های ساسانی و دوران اشکانی هستند. نشریه ای اینترنتی هم در مورد هخامنشیان منتشر می شود. اما این سایت ها همه با هم جمع نشده است.
آیا نمی توان همه این اطلاعات را در سایت یک سازمان معتبر در ایران گردآوری کرد؟
چرا، اما این دیگر در حوزه اختیار من نیست. شاید مثلا میراث فرهنگی بتواند سایتی به این منظور ابداع کند و در دسترس علاقه مندان قرار دهد.
http://www.persian-language.org/conversation-99.html
_________________________________________________________________________________
تورج دریایی: تاریخ ما سیاستزده شده است/ چرا به دوره ساسانی این چنین کملطفی شده است؟
مشکلات بررسی تاریخ ایران باستان در دانشگاههای غرب چه بوده است؟ ایرانیان پس از پایان دوران ساسانیان در برابر فاتحان عرب چه کردهاند؟ دو قرن سکوت یا مقاومت و تعامل؟ سابقه موارد استفاده و سوءاستفاده از تاریخ ایران باستان برای اهداف سیاسی به کی برمیگردد؟ به گذشته خطه جغرافیایی آمودریا تا فرات چگونه میتوان نگریست تا حال و روز آن را بهتر درک کنیم؟
تورج دریایی، مورخ ایران باستان و استاد صاحب کرسی هاوارد باسکرویل در دانشگاه ایرواین کالیفرنیا، در اردیبهشتماه بار سفر بست تا در گشتی دانشگاهی در آمریکا و اروپا بکوشد به این گونه پرسشها پاسخ دهد.
ویراستار مجموعه مقالههای راهنمای آکسفورد تاریخ ایران، نویسنده کتاب ایران دوران ساسانی، ظهور و افول یک امپراتوری، ویراستار نامه ایران باستان و پدیدآورنده وبسایت ساسانیکا در بازگشت از این سفر گفتوگویی با رادیو فردا کرد که در پی میآید:
***
آقای دریایی، پنج سخنرانی در ۲۰ روز از لسآنجلس و برکلی تا لندن و آکسفورد. علت این تور دانشگاهی چه بود؟
بعد از اینکه این کتاب تاریخ ساسانی من چاپ شد و مد نظر دوستان قرار گرفت، دعوت کردند که من بیایم و یک مقداری درباره ساسانی و ایده ایرانشهر صحبت کنم.
اولین سخنرانیتان روز دوم اردیبهشت در دانشگاهی بود که از آن فارغالتحصیل شدید. یوسیالای، دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس. رویکردی به تاریخ دوران پایانی ایران باستان. مهمترین نکتهای که در این سخنرانی میخواستید دیگران به آن توجه کنند چه بود؟
صحبتم آنجا درباره این بود که چرا به دوره ساسانی این چنین کملطفی شده؟ دلایلی که در آمریکا و اروپا و ایران وجود دارد به خاطر این کملطفی و اینکه چگونه باید شروع کرد به مطالعه این دوره و چرا به تازگی بیشتر دارد توجه میشود به تاریخ ساسانی، نه تنها برای تاریخ ایران بلکه برای یک دوره بسیار مهم برای تاریخ پسا – باستان یا اواخر عهد باستان.
مقصودتان این است که بیشتر به ترکیه عثمانی توجه میشد تا مثلا حدود سه دهه پیش و از آن طرف به امپراتوری روم. ولی ایران یک جورهایی در تاریخ اعراب گم میشد؟
بله. موقعی که تاریخ خاورمیانه را در غرب مطالعه میکنند تا زمان اسکندر مقدونی تاریخ خاورمیانه جالب است. ناگهان یک خلایی به وجود میآید انگار که تاریخی وجود ندارد تا آمدن اسلام. دوباره با اسلام است که برای اروپاییان و آمریکاییان تاریخ خاورمیانه جالب میشود. همچنین من مقایسه کردم با تعداد کتابی که درباره روم چاپ میشود و درباره ایران ساسانی از اسکندر تا فروپاشی دولت ساسانی. که این خودش نشاندهنده کملطفی به این دوره از تاریخ خاورمیانه و ایران است.
یک هفته پس از این سخنرانی رفتید به شمال کالیفرنیا در دانشگاه برکلی و آنجا سخنرانیتان درباره فتح ایرانشهر و پیامدهای آن بود.
صحبتم در برکلی درباره این بود که ما با یک سری از الگوها و دادههایی که چهل سال پیش درست شده و نوشته شده دربارهاش و هنوز ما آنها را باور داریم درباره فتوحات اعراب مسلمان و آنچه پیامدهایش بوده دوباره بازبینی میکنیم. به هر حال دلایل متعددی برای فروپاشی ساسانیان هست. ولی بعد از این فروپاشی هم تاریخ ایران بسیار جالب است و این چنین نیست که فقط اعراب مسلمان آمدند و آنجا حاکم شدند و ایرانیان هیچ نقشی ندارند. در حقیقت سعی میکردم با استفاده از منابع مادی مانند سکهها نشان دهم که ایرانیان خیلی کارکرد جالبی داشتند. گاه میجنگیدند با اعراب مسلمان و گاه هم در دستگاه خلافت عرب همکاری میکردند و هنوز هم قدرتمند بودند. کاملا قدرت از بین نرفته بود.
یعنی در مسیر نوعی که تاریخ ایران در آن دوره بررسی میشود، چون قبلش صحبت از دو قرن سکوت بود و به عنوان امری پذیرفته بود که ایرانیان به آن صورت کاری نکردند در آن دوره بعد از فتح اسلام و با آن نوع درک به این صورت بود که به آسانی این تغییر و تحول صورت گرفته از دوره ساسانی به دوره بعد از اسلام؟
ما الان بیش از چند صد نامه و مکتوبات دو قرن اول دوره اسلامی را داریم از ایران که ایرانیان به خط پهلوی به هم نامهنگاری میکردند. درباره اوضاع اطلاعات بسیار جالبی پیدا کردیم. در این دوره. بعد یک سری سکههای مسی پیدا شده که نشان میدهد بزرگان ایرانی یا یک سری از نجبای ایرانی همراه با امویان سکه ضرب میکردند و در حقیقت قدرت را مابین خود تقسیم کرده بودند و بر فلات ایران حکومت میکردند. این نیست که اعراب آمدند و همه را ساقط کردند و فقط سر کار بودند. اوضاع خیلی پیچپدهتر از آن است. اعراب نمیتوانستند به راحتی بر فلات ایران از آمودریا تا رود فرات را به این سرعت تقسیم کنند. از بزرگان ایرانی کمک بگیرند که بتوانند قدرت خودشان را نگاه دارند.
این شاخصه ایرانشناسی نسل شما شده. به جز شما اسمهای دیگری که در همین برنامه بودند قبلا همین نقطه نظر را هم ارائه دادند و شواهدش را گفتند پروانه پورشریعتی بوده، فرشته داوران.
بله. و چند نفر دیگر از دوستان هستند، همچنین همکاران خارجی که دارند سعی میکنند که این دوره را نه اینکه بخواهیم کنار بزنیم کارهای قدما را ولی در تاریخنگاری و مطالعه تاریخ این سنت است که هر نسل بایستی بر اساس منابع جدیدی که پیدا شده دوباره تاریخ را رقم بزند. سعی میکنیم نشان دهیم که این تاریخ اواخر دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی چه قدر پیچیدهتر است و چه قدر جالب است و چگونه این رابطه مابین خود مردم ایران و بزرگان و اعراب مسلمان بوده و چگونه در همان صد سال اولیه یا دویست سال اول روابط و قدرت تغییر پیدا میکند.
در تاریخ بیستم اردیبهشت در لندن به مفهوم ایران باستان اشاره کردید. استفاده و سوء استفاده از مفهوم ایران باستان در مباحث معاصر در میان ایرانیان.
در حقیقت صحبتم این بود که چگونه از اواخر دوران قاجار تاریخ باستان یک شیفتگی به وجود میآورد که این دولتها یا سلسلهها از آن برای حقانیت خودشان استفاده یا سوء استفاده میکنند. در برابر این استفاده و سوء استفاده مردم و مکتبهای فلسفی یا مذهبی چگونه عکسالعمل نشان دادند به این استفاده و سوءاستفاده. ما مثلا درباره دوران پهلوی بهتر اطلاع داریم. ولی این مسئله برمیگردد به دوران قاجار. که یک سلسلهای خودش را به سلسلههای باستانی ایران ربط میدهد. این ایده اینکه کوروش فرد بسیار بزرگی بوده و سلسله هخامنشی را دوران پهلوی نیست که باب میشود با جشنهای ۲۵۰۰ ساله و سال ۱۹۷۱ سال کوروش کبیر، بلکه میبینیم که متفکران دوره قاجار مثل میرزا آقاخان کرمانی و غیره دارند این مسئله را باز میکنند و دربارهاش مینویسند. سر همین مسائل برمیگردد به پیشتر از آن جوری که معمولا دوستان در سر دارند یا فکر دارند.
این از نظر شما چه موردش سوء استفاده به شمار میرود که به جای اینکه تاریخنگاری باشد تاریخستایی است؟
من فکر میکنم اصولا تاریخ ما سیاستزده شده. یا هست یا بوده. یعنی ما نمیتوانیم تاریخ را به صورت یک علم دنبال کنیم. باعث تاسف است در بسیاری از موارد، مخصوصا تاریخ ایران باستان. یعنی یک گروه پیدا میشوند که برای اینکه دولتی را یا سلسلهای را بکوبند تاریخ دوره باستان را کاملا نفی میکنند. یک سری به خاطر اینکه با یک سلسله دیگری مشکل دارند، مسئله سیاسی به پیش کشیده شده و سعی میکنند دوره باستان را بیشتر از آنچه واقعیت دارد جلوه بدهند. البته منظورم این نبود که سلسله هخامنشی سلسله بزرگی نیست یا ساسانی… اینکه آریاییان مثلا از ایران آمدند و ایران بستر تمدن بزرگ باستان بوده و بزرگترین تمدن بوده… این مسائل من فکر میکنم بیشتر برمیگردد به مسائل عقیدتی تا به مسائل تاریخی. کار تاریخدان اصلا این نیست. کار تاریخدان این است که گذشته را بسنجد، مطالعه کند ببیند مشکلات چه بوده و چطور شده که حالا تاریخ ایران به اینجا کشیده شده و ما الان در این دوران هستیم. چه وقایعی به وجود آمده که منجر به ایران امروزی شده.
چهار روز بعد از آن سخنرانی در لندن به آکسفورد رفتید. ۲۴ اردیبهشت. سخنرانیتان در آکسفورد اسمش بود خانواده، حاکمیت و گرویدن به دین دیگر در میان زرتشتیان.
آنجا درباره اثرات آمدن اعراب مسلمان به ایران و عکسالعمل ایرانیان زرتشتی مخصوصا در رابطه با انحصار وراثت، رابطه خانوادگی صحبت کردم که چگونه با آمدن مسلمانان و گرویدن بسیاری از ایرانیان به دین اسلام چه مشکلاتی برای خانوادههای زرتشتی به وجود آمد و چگونه سعی میکردند که این خانوادهها با استفاده از قوانین و احکام دین زرتشتی ثروت را مابین فامیل خودشان نگاه دارند که فقیر نشوند. البته این کار را میتوانند برای مدت کوتاهی بکنند و ما میدانیم که در قرن نهم میلادی تقریبا تعداد کثیری از ایرانیان به دین اسلام گرویده بودند و در حقیقت جامعه مرفه زرتشتی کمکم دارد ثروتش را از دست میدهد. یک مطالعه تاریخی اقتصادی خانوادگی بود در آکسفورد که دربارهاش صحبت کردم.
روز دوشنبه ۲۶ اردیبهشت آخرین گفتارتان درباره مفهوم باستانی ایرانشهر بود، از آمودریا تا فرات در موسسه شرقشناسی لندن، سواز، که الان خسته از آنجا به لسآنجلس برگشتید و داریم گفتوگو میکنیم.
صحبتم این بود که ایرانشهر به صورت یک واژه ولی یک مفهوم مهم فرهنگی برای هزار سال قدمت داشته. از سال ۲۰۰ میلادی تا ۱۲۰۰ میلادی. که میشود این دوره را به صورت یک دوره منسجم مطالعه کنیم و باید اصلا درباره این رشته کرسی وجود داشته باشد.
ما مشکلی که درباره تاریخ ایران داریم در مقابل تاریخ اعراب و غیره این است که میگویند ایران یک کشور است در مقابل اینکه اعراب ۱۵ تا ۲۰ کشورند و برای همین موقعی که کرسی تاریخی به وجود میآید برای دوران قبل از دوران معاصر معمولا برای تاریخ اسلام و اعراب است و یا تاریخ دول ترکزبان. من صحبتم این بود که ایرانشهر یک مفهومی دارد یک بار فرهنگی دارد از دوره ساسانی تا آمدن مغولها که از آمودریا تا فرات وسعت دارد. امروز دول مختلفی را در بر میگیرد، فقط ایران نیست. افغانستان، پاکستان، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان و غیره. اینها یک فرهنگ مشترکی دارند که ساسانیان اینها را به وجود آوردند از لحاظ داشتن یک تاریخ به نام خداینامه یا شاهنامه. تمام این مردم آن را میشناسند و در آن بعد تاریخی و فکری کار میکنند. یک سری دادههایی را ساسانیان به آنها دادند که آنها همه اینها را قبول دارند. خوب این به نظر من خیلی مهم است برای اینکه کمتر دربارهاش صحبت شده و این توصیه من است برای پیشبرد مطالعه ایرانشهر یا دنیای ایرانی در قرون وسطا و پسا-باستان.
یعنی از آمودریا تا فرات را به صورت یک حوزه فرهنگی واحد میشود نگاه کرد با پذیرش اینکه سالهاست به کشورهای مجزا تقسیم شده که یکیاش هم ایران است و لزومی هم ندارد که مرزها به نفع این یا آن کشور دوباره از نو ترسیم شود تا گذشته و حال همه این کشورها را با این نگاه بهتر بفهمیم. درست است؟
کاملا. کاملا مسئله من همین است. یک فرهنگ منسجمی وجود دارد که ساخته ساسانیان است و این را میتوانیم زیر نام ایرانشهر مطالعه کنیم.
http://tarikhirani.ir/Modules/News/Phtml/News.PrintVersion.Html.php?Lang=fa&TypeId=4&NewsId=833
__________________________________________________________________________________
سفر در ایران با بزرگان ایرانشناس
تورج دریایی
تابستان سال گذشته ایرانشناس نامی آمریکایی ریچارد فرای«ایران دوست»به ایران آمده بود و از طرف موقوفات دکتر محمود افشار از او تجلیل به عمل آمد و جایزه داده شد.پس از چندی که از اقامت او گذشته بود ابراز علاقه کرده بود که به خارج از تهران سفر کند.ایرج افشار هم که همانند او از سفر به کوه و کمند و دیدار از بناهای تاریخی ایران لذت میبرد به خواستهء او جواب مثبت داد.دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی و بهرام افشار نیز به کاروان پیوستند و افشار من کوچک را نیز فراخواند چون میداند که به تاریخ و فرهنگ این سرزمین خصوصا تاریخ ساسانیان علاقهای وافر دارم.
افشار گفت بیا ببرمت بناهایی را که تا به حال ندیدی ببینی و از راههایی که کمتر کسی کمتر میکند.این سفری بود یادماندنی و من در طول سفر خاطراتی از آن نوشتم که بیاد بماند.تابستان پیش در منزل دکتر شفیعی کدکنی یاد این سفر کردیم و ایشان اجازه دادند آنرا چاپ کنم.این عکسها و نوشتها از آن سفر بجای مانده است و فکر کردم که برای خوانندگان جالب باشد.از دوستم علی دهباشی نیز که آنرا در بخارا بچاپ میرساند متشکرم.
امروز ساعت شش صبح از منزل ایرج افشار حرکت کردیم و مدتی طول کشید تا از تهران خارج شدیم.آنقدر خیابانها و بزرگراهها درهم و برهم و بدون علامت بودند که حتی ایرانگردی مانند افشار نیز راه گم کرده بود و همه فکر میکردیم که ای کاش شهرداری تهران برای این مسئله فکری کند.خیابانهای پائین شهر بسیار تمیز و زیبا بودند و در هوای خوب و سایه روشن صبح جلوی خاصی داشتند.در نزدیکی قم روی زمین سفرهای انداخته و کنار ماشین صبحانه خوردیم.
در طول سفر غذای معمول ما نان محلی(بجز اینبار که نان تهران را داشتیم)،پنیر،زیتون، گوجه و ماست بود.باد عجیبی در تابستان میآمد که هوا را خنک کرده بود و سفرهء ما را میخواست ببرد،ولی ما با گذاشتن تمام وسائل خود مانع آن میشدیم.
سپس به سمت قم حرکت کردیم.میخواستم آتشگاه قم را که ایرج افشار میشناخت از نزدیک ببینیم ولی متأسفانه امروزه در زندان قم افتاده و جزو محدوده آنجا میباشد.
بطرف کاشان راه افتادیم و از راه دلیجان به آتشکده آنجا رسیدیم.این بزرگترین چهار طاقی بود که من دیده بودم و میدانستم که نزدیک به هشتاد سال پیش درباره آن مطالعهای انجام شده بود.
چهار طاقی دیگری نزدیکی آن وجود داشت که متأسفانه فقط ستونی از آن باقیمانده. امیدوارم میراث فرهنگی به آن برسد چون در میانآبادی نیمور است.
از راه ورکان به خمین رفتیم و عصر به گلپایگان رسیدیم و به منزل یکی از دوستان ایرج افشار به نام آقای بهرامپور که از ملاکان آنجا میباشند وارد شدیم و در نزدیکی املاکشان کتیبهء پهلوی تازه یافتهء غرقاب را دیدیدیم و همینطور نقوش حیوانی که از گذشتههای دور بر سنگها باقیمانده بود.
این نقوش در غرقاب بنام رباط گوگد است.شام مهمان آقای بهرامپور و خانواده بودیم و بعد از آن در دژ زیبایی که اکنون هتل شده ماندیم و هر پنج نفر در یک اطاق خوابیدیم.
امروز عازم جنوب غربی شدیم،بطرف محلات و الگودرز و ازنا و به درود رسیدیدم و قرار شد از آنجا به خرمآباد برویم.از آنجا به شهر سمیره(دره شهر)رسیدیم و آقای منوچهر نتری را که عکاس ماهری بود ملاقات کردیم.
سیمره شهری است قدیمی.در راه پل قدیمی متعلق به دورهء ساسانی را یافته و در کنار آن ماندیم.چندین پل در نزدیکیها بودند که عبارتند از پل ملاوی،پل دختر،و پل گاومیشان که در طول زمان یکی بعد از دیگری ساختهشده.امروز شهر قدیمی سیمره را که بنظر میرسد به دورهء ساسانی میرسد گشتیم.به همت میراث فرهنگی قسمتی از مسجد این شهر حفاری شده و در آن گچکاریهای بسیاری پیدا شده و آقای نتری عکسهایی را به بنده داد.
در نزدیکی ده شخ ما خو که کنار درهای واقع شده سیستم دفاعی مهمی از زمان ساسانیان و یک ساختمان قدیمی برای آبرسانی وجود دارد.در راه سیمره به ایلام طالبی فروشها به ما طالبی مجانی دادند و اصرار ما برای پرداخت پول به هیچجا نرسید و از ما وجهی دریافت نکردند و این در نزدیکی قم با پروفسور فرای صبحانه خوردیم.
یکی از خصائص ایرانیان است که در کمترین نقطهای ر دنیا دیده میشود.در کنار قبرستانی طالبیها را در هوای داغ خوردیم و شکر و تشکر کردیم.
هوا اندکاندک خنکتر شد زمانی که به ایلام رسیدیم.در ایلام به قلعهء فلک الافلاک رفتیم و با فرای از آنجا بازدید کردیم.
یکی از دانشجویان دکتر شفیعی کدکنی که اکنون پزشکی است بنام آقای قامشلو ما را به خانهء خود برد و نهار خوردیم.ایشان کرد هستند.ما را به کردستان بردند و تا به جائی رسیدیم که نیم ساعت تا مرز عراق فاصله داشتیم.
از آنجا؟؟؟ محلیها آنجا را«قبر»مینامند.بنظر میرسد که قبر ساتراپ و یا شاید یکی از شاهزادگان و یا ملکههای هخامنشی بوده باشد.ریچارد فرای از دیدن آن متحیر بود و از من میپرسید که آنرا تا به حال دیده یا درباره آن شنیده بودم؟و با جواب منفی من به دقت به مشاهده آن پرداختیم.
قرار شد عکسها را به دانشمند فرانسوی هخامنشیشناس پیر بریان نشان دهم تا شاید او بداند.فرای میگفت خوب است دربارهء این قبر مقاله کوتاهی در مجلهء نامه ایران باستان چاپ کنم.هنوز علامت و یا امضای کارگران این قبر بر سنگ مشخص بود و مسلما به دورهء هخامنشی میرسد از آنجا به دکان رفتیم و یک قبر سلوکی و یا اشکانی را که نزدیکی محلی بنام پاتوق بود دیدیم.سپس سر پل زهاب اندکی استراحت کردیم.فرای بسیار خسته بود و حق هم داشت،چند روزی است که در راهیم و همینکه میتواند ما را همرای کند باعث تعجب است.ایرج افشار که تنها کسی است که رانندگی میکند میگوید اگر میخواهی ایران را ببینی باید از راههای بیراهه بروی و نه از بزرگراههای اسفالت شده و دقیقا همین کار را کردیم.
شب به شهر کرند در نزدیکی مرز عراق رسیدیم و خانوادهء آقای دکتر قامشلو پذیرایی به یاد ماندنی از ما کردند.
منزلشان در بالاترین نقطهای در کوه بود.ماه از پشت کوه معلوم بود و شهر را نور باران کرده بود.دکتر قامشلو و خواهر کوچکشان برای ما از شعرهای خود خواندند و دکتر شفیعی گوش میداد.کردستان بسیار زیباست و مردم آن بسیار مهماننواز.در حیاط منزلشان دور هم نشستیم و شام بسی عالی خوردیم،نان ساج محلی و خورشت محلی که شبیه خورشت قیمه بود با برنج و ماست و دوغ محلی.
دکتر قامشلو تعریف میکرد در زمان جنگ عراقیها موشک فراوان به شهر زدند ولی خوشبختانه به خانهء آنها اصابت نکرد،شاید اینکه چون در بلندی کوه بود.
فرای دیگر از خستگی مدهوش بود.او را در اطاقی خواباندند و ما هم کنار هم بر روی زمین و در حیاط خوابیدیم.نیمههای شب صدای زوزهء شغالها مرا بیدار کرد.هوا خنک بود و همه چیز چقدر زیبا بود.زیبائی و بزرگی ایران در همین چیزهاست و در مردم آن مانند طالبیفروشانی که بابت مالشان از مسافران پولی نمیگیرند،در خانوادههای بهرامپور گلپایگان و قامشلوهای کردستان که خانهشان به همه باز است و به فضلای بزرگی مانند ایرج افشار و شفیعی کدکنی که سرتاسر این سرزمین را میپیماید و میبینند و مینویسند و تعلیم میدهند.
بعد از نیمقرن سفر در ایران ایرج افشار هنوز با هیجان سفر میکند و گشت در کوه و کمند ایران را به هر شهر خارجی ترجیح میدهد.خدا میداند که هرگاه به لس آنجلس ما میآید که فرزندانش را ببیند روزشماری میکند که به ایرانش برگردد.آن شب من خوابم نمیبرد از هوای خنک کردستان،از زوزهء گرگها و نور ماه که تمام شهر را روشن کرده بود.دیدن آنهمه زیبایی خواب را گریزان کرده بود.روز بعد به تهران بازگشتیم و خاطرهء این سفر همیشه باقی خواهد بود، خاطرهء ریچارد فرای که مرتب شوخی میکرد و نظرم را دربارهء مسائل تاریخی میپرسید و گاه ساعتها سرگرم صحبت دربارهء هخامنشیان و ساسانیان میشدیم و گاه برایم از ایرانشناسان قدیم میگفت.تعریف میکرد که زمانی که من گیرشمان شهر قدیمی بیشاپور را حفاری میکرد پهلوی اول به آنجا آمده بود و از او پرسیده بود که در سنگتراش شاپور اول،این مرد رومی زیر سم اسب شاپور چه میکند.او گفته بود این گردیان سردار رومی است که دارد استراحت میکند!فرای میگفت که گیرشمن به دربار نزدیک بود.
دکتر شفیعی دربارهء جوانی خود و زندگیشان در خراسان صحبت میکردند.او مانند ستارهای در هرجا که باشد جوانان به دورش جمع میشوند و او هم به گرمی از آنها استقبال میکند.ما در طول سفر دربارهء نسخه علینامه که بتازگی یافت شده صحبت کردیم و گاهی نیز به آرامی شعر میخواند.یکبار که من و دکتر شفیعی کنار رودخانه ظرفها را میشستیم از او دربارهء آب این رودخانه پرسیدم که چقدر قابل استفاده است؟دکتر داستانی دربارهء جوانیشان و رودخانهای که از بالای شهرشان میآمد و از پایین شهر میرفت گفتند و اینکه همه خانهها از این رودخانه استفاده میکردند و همیشه پاکیزه بود.این سخن او مرا بیاد ایزد بانو آناهیتا انداخت و پرستش او و سنت ایران قدیم که آبهای روان میباید همیشه پاک میبماند.
ایرج افشار دربارهء راهی که میرفتیم و اهمیت تاریخی آن به من میگفت.او تمام سفر را رانندگی کرد و اجازهء دست زدن به فرمان اتومبیل نمیداد.چمدانها و اسبابها را همگی او جابجا میکرد و نکتهء جالب آن بود که در تمام راه آبی را نوشیدیم که از منزل دکتر منوچهر ستوده از گچسر آورده بود.گاهی او مقداری از آن را به من و بهرام افشار-که گاهی او را در لس آنجلس میبینم میداد گرچه در آخر سفر همراه آب گچسر پنهانی آب معدنی هم نوش جان کردیم و با بهرام کلی خندیدیم.سفری بود به یاد ماندنی.
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/434674
___________________________________________________________________________________
نامهای به طراح تقسیم ایران- تورج دریایی
مهم است که هر از چندی کسی پیدا شود و درسی به اهالی غیر فن بدهد و چیزی به آنهایی که به دنبال ترویج افکار غلط و مضر هستند، بیاموزد.
به عنوان استاد تاریخ، میخواهم درسی تاریخی به آقای دانا روراباکر بدهم. او عضو مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا از منطقه ۴۶ کالیفرنیا یعنی اورنج کانتی است، جایی که من در آن زندگی و کار میکنم.
در ۲۶ ژوئیه سال ۲۰۱۲، آقای روراباکر نامهای به وزیر خارجه آمریکا، هیلاری کلینتون، نوشت و طی آن به خانم کلینتون گوشزد کرد که از آنجایی که «مردم آذربایجان به لحاظ جغرافیایی از هم جدا افتادهاند و بسیاری از آنها خواهان یکپارچه شدن سرزمین مادریشان پس از نزدیک به دو قرن سیطره بیگانگان هستند»، ایالات متحده باید به آنها برای رسیدن به هدفشان کمک کند.
او در ادامه مینویسد که روسیه و ایران سرزمین مادری آذریها را در سال ۱۸۲۸، بدون کسب اجازه از آنها تقسیم کردند. «جمهوری آذربایجان در سال ۱۹۹۱ و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، توانست استقلال یابد» و چنین ادامه میدهد «حال نوبت آذریهای ایران است تا استقلال خود را به دست بیاورند.»
در انتها روراباکر مینویسد «کمک به رسیمت شناخته شدن امید آذریها برای کسب استقلال در نوع خود ارزشمند است… و علاوه بر این، خطری را متوجه حاکمان … ایران میکند که بسی از احتمال حمله به تاسیسات زیرزمینی هستهای ایران عظیمتر است.»
واضح است که آقای روراباکر به شکلی غیرطبیعی نگران مسائل فعلی خاورمیانه و منافع آمریکا و اسرائیل است، چرا که سازمان مجاهدین خلق ایران (گروهی از ایرانیان در تبعید که در لیست گروههای تروریستی آمریکا قرار دارند) «دوستان اسرائیل» میخواند. این امر به وضوح نشانگر جایگاه سیاسی روراباکر و تاثیرات موافقان این نوع جهتگیری است که بر سیاستهای آمریکا در خاورمیانه تاثیر مخرب خواهد داشت.
در واقع همین کوتهاندیشی و نداشتن دانش کافی درباره منطقه و تاریخ است که سبب شده تا آمریکا خود را در مسائل مربوط به خاورمیانه (عراق و افغانستان) درگیر کند.
سئوال اینجاست که چطور چنین مداخلاتی در کشورهای مختلف و طرح و برنامه برای از بین بردن دولتهایی که سازمان ملل متحد آنها را به رسمیت میشناسد، میتواند به آمریکا کمک کند؟ یا آنکه چطور میتواند به کشورهای این منطقه کمک کند؟ جواب خلاصه شدهاش این است که اصلا کمکی نمیکند! تا آنجا که من میدانم، این قدرتهای استعمارگر بودند که در قرن نوزدهم مسبب چند تکه شدن کشورها در خاورمیانه شدند.
حتی در آمریکا و در دانشگاهی که من تدریس میکنم نیز چنین آموزش داده میشود که این دست افکار و عملکردها مضر بودند و در دو قرن گذشته مشکلات و مسائل بسیاری را در جهان به وجود آوردهاند. از آن زمان که کشورها افکار استعماری در سر میپروراندند، مدت زیادی میگذرد.
آقای روراباکر مدعی است که قوم آذری در سال ۱۸۲۸ میلادی توسط ایران و روسیه جدا شدند و در دو قرن گذشته از هم جدا افتادهاند، (من نمیدانم که ایشان چند بار به جمهوری آذربایجان و استان آذربایجان سفر کرده که چنین ادعاهایی میکند.)
نگاهی گذرا به کتابهای مقدماتی تاریخ جهان، نشان میدهد که منطقهای که او دربارهاش حرف میزند بخشی از ایران (آن زمان پرشیا) بوده که در سال ۱۸۲۸ روسها به آن حمله کرده و با امضای یک پیماننامه صلح آن را به قلمرو خود ضمیمه کردند. اما آنچه مهم است این است که منطقهای که امپراتوری روسیه به دلیل شکست ایرانیها در جنگ، از آن خود کرد، نامش آذربایجان نبود.
این مرد قدرتمند روسی، یعنی استالین بود که تصمیم گرفت برای مداخله در امور ایران نام این منطقه را از آران (در تاریخ باستان با نام آلبانی) به آذربایجان تغییر دهد و آن را خاری کند در چشم ایران و آن دسته از متحدانی که با اتحاد جماهیر شوروی دشمنی داشتند، یعنی ایالات متحده و بریتانیا. به نظر میرسد که آقای روراباکر پا در جای پای استالین گذاشته است.
در مقام متخصص تاریخ باستان، میخواهم به روراباکر درباره گذشتههای دور درسی تاریخی بدهم. نام آدَربایجان (که در زبان ترکی آذِربایجان است) برگرفته از نام آخرین ساتراپ (کلمهای فارسی که اینک در زبان انگلیسی نیز به کار میرود. رجوع کنید به فرهنگ لغات معتبر) امپراتوری هخامنشی در ایران است که آدورباد نام داشت و در قرن چهارم پیش از میلاد زندگی میکرد. خانواده او حتی پس از حمله اسکندر مقدونی و فتح منطقه توسط او همچنان حکمرانان محلی باقی ماندند و در نتیجه این منطقه به نام آذربایجان (در زبان فارسی باستان آتورپاتاکان) شناخته شد.
این عبارت کهن فارسی به معنای «محافظتکننده آتش» است. با این همه این داستان به منطقه جنوبی رودخانه ارس (آذربایجانی که در ایران است) مربوط میشود و این در حالی است که در شمال ارس، این استالین بود که نام آران را به آذربایجان تغییر داد.
جمهوری آذربایجان در قرن بیستم موجودیت پیدا کرد. در نتیجه به لحاظ تاریخی هرگز بین این دو آذربایجان ارتباطی یا اتحادی برقرار نبوده است. این منطقه در دوران قرون وسطی به منطقهای ترکنشین بدل شد و این قوم تنها یکی از چندین و چند قومی هستند که امروزه در ایران و آن سوی مرزهای آن زندگی میکنند.
همچنین باید کسی به روراباکر میگفت که ایده ملیگرایی ایرانی متعلق به آذریهای ایران و آران است. فتحعلی آخوندزاده، که در جمهوری آذربایجان با نام آخوندوف شناخته میشود، یکی از قهرمانان ملی است که جنبشی روشنفکرانه را راهاندازی کرد که اساس آن ایده ایران یکپارچه بود.
از آن زمان تاکنون، تعدادی اگر نگویم بسیاری، از دولتمردان و روشنفکران ایرانی با اصل و نسبی آذری شروع به فعالیت کردند (آیتالله علی خامنهای و میرحسین موسوی هر دو از منطقه آذربایجان ایران هستند.)
بسیاری از معروفترین تاریخنگاران، زبانشناسان و دانشگاهیان امروزی نیز اصالتی آذری دارند، اما هیچ کدام خواهان جدایی آذربایجان نیستند. نمیدانم چرا روراباکر و انگشتشمار دوستاناش (سازمان مجاهدین خلق مستقر در واشنگتن که پول خرج میکنند تا نمایندگان کنگره را بخرند و همچنین اسرائیل) چنین عبارات مهملی میگویند. این عبارات نادرست و به لحاظ تاریخی غیردقیق هستند.
علاوه بر این، تنها ترک زبانها در آذربایجان ایران زندگی نمیکنند، بلکه کردها و مسیحیان آشوری و تعداد اندکی از ارمنیها نیز در این منطقه سکنی دارند. روراباکر باید اندکی درباره عواقب توجه نشان دادن تنها به یک قوم در منطقهای که چندین و چند قوم در آن زندگی میکنند و در کشوری نظیر ایران مطالعه کند.
درسهایی که از جنگهای کوزوو و صربستان ـ بوسنی هرزگوین، همچنین ارمنستان ـ آذربایجان میتوان آموخت نشان میدهد که چنین تمایز قائل شدن بین قومیتها منجر به پاکسازی قومی و دیگر رفتارهای خشونتآمیز وحشتناک میشود.
طی ۲۵۰۰ سال گذشته، ایران تمدنی چند قومیتی بوده است. این افرادی نظیر روراباکر هستند که در تله اسرائیل و مجاهدین خلق افتادهاند و به دلیل منفعتطلبیهای خود، خواهان انشقاق هستند.
دخالت آمریکا در امور خاورمیانه به ویژه ایران در قرن بیستم، با تاکید بر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که با حمایت آمریکا صورت گرفت و تنها نخستوزیری که در تاریخ ملی ایران به شکلی دموکرات انتخاب شده بود را از قدرت خلع کرد، سبب شده تا ایران بدل به آن چیزی شود که امروز میبینیم.
مطمئنم که نماینده مجلس نمایندگان آمریکا عبارت عکسالعمل و بازتاب را شنیده است. هرگونه عمل کوتهفکرانه میتواند برای ایالات متحده مشکلات طولانی مدت در خاورمیانه به وجود بیاورد. این باید برای روراباکر درسی باشد تا خود را درگیر مسائل ایران نکند و به جای آن به بیکاری، مشکلات ساختار آموزشی و فقر در کشور خود بپردازد.
به او در اورنج کانتی که همه چیز در حال فروپاشی است، بیشتر نیاز است. ایدههای مشابه او درباره تقسیم افغانستان نیز سبب شد تا در آن کشور بدل به عنصری نامطلوب شود. بیایید کالیفرنیا را نجات دهیم، پیش از آنکه دیگران خواهان جدایی این ایالت از ایالات متحده آمریکا شوند.
http://www.tarikhirani.ir/fa/news/4/bodyView/2633/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C.%D8%A8%D9%87.%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD.%D8%AA%D9%82%D8%B3%DB%8C%D9%85.%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86..%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%AC.%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C.html
_______________________________________________________________________
یادی از خلیل موحد دیلمقانی
استاد خلیل موحد دیلمقانی روز جمعه ۲۲ مارچ ۲۰۰۳ در بیمارستان سید رساینای لوسآنجلس چشم از جهان بست.او ۷۱ سال پیش در شهر تبریز بدنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در تهران گذراند و سپس وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد.از سال ۱۳۳۵ و آغاز کلاسهای تئاتر در دانشکده ادبیات به آن رشته رو آورد و تا پایان عمر خویش وقت و زندگی خود را در خدمت این هنر گذاشت.از سال ۱۳۴۱ در ادارهء هنرهای دراماتیک بهعنوان کارگران آغاز بکار کرد و در سال ۱۳۴۴ با افتتاح تالار بیست و پنجم شهریور نمایشنامهای به نام«کالسکه طلایی»بر روی صحنه آورد که پس از دو اجرا توقیف شد.در سال ۱۳۴۷ با بورس سازمان یونسکو به انگلستان رفت و پس از بازگشت،مشغول به تعلیم تئاتر در دانشگاه تهران تا سال ۱۳۶۴ شد.همان سال به آمریکا آمد و تا پایان عمر خود به ایران بازنگشت.
در سال ۱۳۷۷ کانون تئاتر را در لوسآنجلس بنیاد نهاد و ۱۸ برنامه اجرا کرد که اختصاص به نمایشنامه های ایرانی از دوره تجدد تا عصر ما داشت.
اما دیلمقانی نه تنها به کارگردانی و نوشتن نمایشنامه و تدریس در اینباره عشق میورزید، بلکه تحقیقات زیادی نیز در زمینه تئاتر ایران و جهان انجام داد.او بیش از صد مقاله در مجلههای سخن،جهان نو،مجله دانشکده هنرهای دراماتیک،فصلنامهء تئاتر و در مجلههای فروغ،امید، بررسی کتاب،پیام آشنا،عاشقانه،گپ و کتاب نمایش مقاله منتشر کرد.
اما مانند بسیاری از ایرانیان برای پرورش و سرپرستی فرزندان خود،نیما و سریرا به خارج از کشور آمد و با سخنی زیاد به زندگی در آمریکا ادامه داد.اما آنچه دیلمقانی را از بسیاری از هموطنان ما در این طرف دنیا جدا میکرد محبت،خون گرمی و همیشه خوشبرخوردی او میبود.من فقط میتوانم بعنوان یکی از دوستان و دوستاران ایشان ابراز نظر کنم که در آمریکا مرتبا با او بودم،دربارهء تاریخ ایران،خاطرات او از گذشته تاریخ تئاتر و مسائل هنری باهم گفتگو کردیم.خلیل دیلمقانی با اینکه ۳۶ سال از من بزرگتر بود چنان خوش سخن و دوستانه صحبت میکرد که هرگز انسان از حضور او خسته نمیشد.او جزو معدود ایرانیانی بود که با اینکه زندگی را نه به آنگونه که میخواست گذراند ولی همیشه با محبت و فرهنگ ایرانی که بر حسب مصالحه و دوستی است عمل کرد.او از طبعی بالا و سخاوتی بیانتها برخوردار بود. انسان شریفی بود.روانش شاد و یادش گرامی باد.
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/434465
_________________________________________________________________________
یادی از دکتر علیرض شاپور شهبازی
(به تصویر صفحه مراجعه شود) دکتر علیرضا شاپور شهبازی،استاد تاریخ ایران باستان در روز بیست و چهارم تیرماه ۱۳۸۵ بر اثر سرطان در آمریکا درگذشت.ایشان بزرگترین محقق ایرانی تاریخ ایران باستان در دنیا بود.من بر خود میبالیدم و میبالم که یک ایرانی چنین تبحری در رشتهء تاریخ هخامنشی،اشکانی و ساسانی داشت و با تمام منابع موجود آشنا بود.دکتر شهبازی تنها ایرانی بود که در مجلهء تاریخ باستان آمریکا مقاله نوشت و در مجلات اروپایی و فارسیزبان مقالات عالمانهای به چاپ رساند.او در شیراز،شهری که ایشان به آن عشق میورزید در سال ۱۳۲۱ به دنیا آمد و در دانشگاه لندن فوق لیسانس و دکترای خود را گرفت و چند سالی در دانشگاه شیراز و دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد.او در سال ۱۳۵۳ به سرپرستی بنیاد مطالعات هخامنشی در تختجمشید درآمد و تا سال ۱۳۵۷ در آن سمت باقی ماند.در چند سال گذشته میشد که دکتر شهبازی را دوباره در تختجمشید در مرکز بنیاد پارسه پاسارگاد یافت.او همچنین در دانشگاههای هاروارد،گوتینگن و اورگن شرقی تدریس کرد و در کنار تحقیق دانشجویان را نیز هدایت میکرد.
از او چندین کتاب به چاپ رسیده که از جمله کورش کبیر،شاهنشاهی داریوش کبیر، راهنمای تختجمشید،کتیبههای تختجمشید،بناهای ایرانی-لایسین و زندگینامه انتقادی فردوسی میباشند.همچنین او مقالات متعددی دربارهء تاریخ ایران باستان برای دانشنامه ایرانیکا نوشت.از زمانی که دکتر شهبازی با سرطان دستوپنجه نرم میکردند من با ایشان در تماس بودم و جویای حال ایشان.دکتر شهبازی از این موضوع میرنجید که نمیتوانست به مدت طولانی کار کند و مطالعات خود را به پایان برساند.از من خواسته بود در نبود او تصحیحات ایشان را بر متن تاریخ ساسانی ایشان که در حقیقت توضیحات عالمانه ایشان بر تاریخ طبری بود و قرار است به فارسی در نشر دانشگاهی به چاپ برسد دنبال کنم.ایشان همچنین در حال به اتمام رساندن تاریخ ساسانی به زبان انگلیسی بودند که نمیدانم سرانجام آنچه خواهد شد.
از خاطرات خوبی که از دکتر شهبازی دارم و او برایم تعریف کرده دربارهء ایستادگی او در اوایل انقلاب در برابر اشخاصی بود که با بلدرز قصد به خرابی آرامگاه کورش کبیر در پارساگاد را داشتند.ایشان میگفتند که همراه مردم محلی که چندی هم مسلح بودند جلوی آرامگاه کورش رفته و مانع کار آنها شد.کمک ایشان به مجلهنامه ایران باستان بیاندازه بود و با دلسوزی به آن توجه میکرد و همیشه تلفنی یا شخصا هرگاه همدیگر را در لسآنجلس یا تهران میدیدیم به من تذکر میداد.آخرین کار ایشان برای مجلهنامه ایران باستان بررسی کتاب پیر بریان بود که خود مقالهای ارزنده است و مورد توجه بسیاری قرار گرفت.ایشان سخت به تاریخ باستانی ایران دلبسته بود و به آن افتخار میکرد و بتازگی از اینکه چندی از محققین دربارهء نبودن شاهنشاهی ماد و یا غیرایرانی بودن کورش کبیر مقاله یا کتاب نوشته بودند میرنجید و به من میگفت اکنون تاریخ گذشته ما زیر حمله قرار گرفته و آینده آن نامعلوم است.میگفت ما ایرانیان نباید بگذاریم که اینها گذشته ما را اینچنین دگرگون کنند و همیشه به من تذکر میداد که یادم نرود که اول من یک ایرانی هستم و بعد یک محقق و در قبال تاریخ و فرهنگ این کشور مسئول.بااینحال هرگز دید شوونیستی و نژادپرستانه و غیرمعقول دربارهء ایران باستان نداشت.جای بسی تأسف است که امروز درحالیکه تاریخ و فرهنگ باستانی ما در عرض حمله گروهی مجنون در ایران که پارسیان و فرهنگ آنها را بخاطر جریانهای سیاسی نفی میکنند و در وطن خودمان گاه تشویق هم میشوند،و در خارج از کشور شوونیستها میراث باستانی ایران را تحریف میکنند،چنین دانشمند برجستهای را از دست دادهایم.پیمان واشه یا راستی راه و مردم ایرانیان باستان بود.ای کاش دوباره شود که ما به آن راه برگردیم.
جای ایشان حتما در گرودمان پارسیان است.
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/373268
______________________________________________________________________________
مطالعهی ایران باستان در قرن بیستم
نویسنده:دکتر تورج دریایی
ترجمهی:پرویز حسین طلایی
مقالهی حاضر گسترش مطالعات ایران باستان را مورد بحث قرار میدهد، یعنی اهمیت اکتشافات زبانشناختی،باستانشناختی،مذهبی و تاریخی را در قرن بیستم مورد بحث قرار داده و به بررسی چگونگی تأثیر این اکتشافات بر دیدگاههای ما درباره ایران باستان و تأثیر آن بر هویت ایرانی مدرن پرداخته است.همچنین این مقاله استفاده و سوءاستفاده دولت از مطالعات ایران باستان را پیشاپیش گزارش میدهد و تمرکزش را به قیمت ندیده گرفتنن سلسلههای اشکانی و ساسانی بر یافتههایی که به تازگی درباره امپراطوری هخامنشی کشف شده،قرار داده است.
مطالعهی ایران باستان در نیمهی دوم قرن نوزدهم با جدیت تمام در اروپا آغاز شد.به واسطهی کار زبانشناسان آلمانی بر روی اوستا،تلاش صاحبمنصبان بریتانیایی برای جهتدهی پژوهشهای محققان در راستای مطالعهی کتیبههای پارسی باستان و حفاریهای فرانسویها در شوش، جهان ایران باستان دوباره مورد کاوش و تحقیق قرار گرفت،البته بدون اینکه اطلاعات زیادی درباره ایرانیان وجود داشته باشد.این اکتشافها و تلاشها درباره یک مقطع از تاریخ ایران رخ داده است و این در حالی است که تحقیقاتی که درباره تاریخ قاجارها و مهمتر از آنها تاریخ پهلوی صورت گرفته است،نه تنها بررسی گذشته تاریخی آنها پرداخته بلکه از آنها به عنوان بخشی از پیکرهی دولت برای یکپارچه کردن ملت بهره گرفته شده است.به این معنی که کنش متقابلی بین تحقیقات علمی-پژوهشی و برنامهی کاری دولتی که هدفش ایجاد تصویری جدید از دولت-ملت ایران است،دیده میشود.در این مقاله،اشارهای نیز به مهمترین اکتشافات و آثاری که در عرصه مطالعات باستانی ایران در قرن گذشته انجام شده، میشود.این مقاله به دلیل سازماندهی و وضوح بخشیدن به چهار مقوله تقسیم میشود که عبارتند از:زبانشناسی و مذهب ایرانیان؛باستانشناسی و موارد فرهنگی؛مذهب؛و تاریخ.
زبانشناسی و مذهب ایرانیان
محققان اروپایی جهت رسیدگی و بررسی زبان و متون ادبی باقیمانده از جهان کهن ایرانی نیازی به این نداشتند که در ایران باشند.در واقع،ارتباط بین محققان و شواهد متنی و ادبی کهن ایران،اولینبار در هند رخ داده است.جامعه پارسی به این کوشش محققانه کمک کرد که نسخههای خطی زرتشتی که به محققان و ماجراجویان داده یا فروخته شده بود به دانشگاهها، کتابخانهها و موزهها در اروپا برگردانده شوند،درحالیکه بنیانهای بررسی نوشتههای زرتشتی و سایر نوشتههای کهن ایرانی توسط افرادی از قبیل ای.دابلیو وست، جی.دارمستتر،و کی.اف.گلدنر طرحریزی شده بودند، این رخدادها مهمترین توسعه و اکتشافات را در قرن بیستم در پی داشتند. در نخستین دههی قرن بیستم،کار برجسته و بزرگ چ.بارتلومه منجر به پیدایش یکی از بهترین فرهنگ لغتها در زمینه بازیهای ایرانی شد که تا کنون به رشته تقریر درآمده است.وی کاری را که بر روی زبان اوستایی و فارسی باستان تمرکز دارد،به رشته تحریر درآورده است؛شایان ذکر است که این کار برای تمام زمانها و مکانها یک کار شگفتانگیز است. با چاپ نسخه انتقادی گلدنر از اوستا و کار بارتلومه،در کنار تفاسیر مشروح او بر واژگان قدیمی ایرانی،مسیر روشنی برای فهم کتاب مقدس زرتشتی فراهم گردید اهمیت آثار گلدنر و بارتلومه با نسختین ترجمه معتبر بارتلومه از گاثهای زرتشت آشکار شد. برمبنای این آثار،ترجمههای جدیدی از سایر بخشهای مهم اوستا امکانپذیر شد.این ترجمهها عبارتند از:یشتها توسط اف.ولف و اچ.لومل و همچنین گاثها توسط لومل،جی.دوچزن-گیلمین و اس. اینسلر. با این حال،در نیمه دوم قرن بیستم یک رویکرد جدید نسبت به اوستا،و به خصوص گاثها،ایجاد شد که در قرن بیست و یکم به ثمر نشست.رویکرد مقایسهای و دقیق کاریل هوفمان به مطالب اوستایی، خوانشی دیگر را نسبت به این متون مقدس پدید آورد.وفادارترین پیرو او، هلموت هومباخ ترجمه جدیدی از گاثها را در سال ۱۹۵۹ تولید کرد. وی با در نظر گرفتن دستور زبان و مطالعه سرودههای آن در مقایسه با مطالب ودایی،بیش از آنکه بر سنت و دیدگاههایی که درباره پیامبر و اشعارش وجود داشت تمرکز کند بر روی ساختار و زبان تمرکز کرد.در نتیجه،این امر راه را برای نسل بعدی زبانشناسان ایرانی که درک ما را از دین زرتشتی و معنی اوستا کاملا تغییر داده بود،هموار کرد.طلایهداران این گروه جدید زبانشناسان عبارت بودند از:جین کلنز،اریک پیرارت که از پرودس اکتر اسکرو پیروی میکردند.ترجمه کلنز و پیرارت از گاثها و متون قدیمیژ اوستا در دههی ۱۹۸۰ خبر از مرحله جدیدی در زمینه مطالعات اوستایی و زرتشتی میداد.
کلنز و پیرارت در کار سهجلدیشان ایدههای جدیدی را منتشر کردند که خارج از قلمرو مقالهی حاضر است،اما بهطور خلاصه میتوان بیان داشت که آنها نکات زیر را نتیجه گرفتهاند:این اشعار الهی و روحانی توسط مردی به نام زرتشت سروده نشده است بلکه توسط یک گروه از شاعران سروده شده است.خود این اشعار تا حد بسیار زیادی با سنتهای ودایی و متون آیینی همداستان هستند؛این سنتها و متون خیلی کمتر از آنچه که زمانی تصور میشد،برخوردار از احسان اخلاقی و معنوی هستند.بنابراین، شیوهای که پژوهشگران از طریق آن تلاش کردند تا متن را از سلطهی تعصبات فرهنگی و تاریخی(که در سنت زرتشتیان متأخر انباشته شده بود) رها کنند،معنی و انگیزه اصلی این متون را برای ما آشکار میسازد.کلنز، پیرارت و اسکرو در بسیاری از مقالات بهویژه در مجله آسیاتیک و سایر مجلات،به گونههای متفاوت،از مطالب تازهتر اوستایی بحث کردهاند.
کار رونالد جی.کنت(محقق هند و اروپائی)در زمینه پارسی باستان،بهترین و گستردهترین منبع مورد استفاده برای کتیبههای هخامنشی است. تا قبل از پایان قرن،کتاب پیر لوکوک درباره کتیبههای پارسی باستان ترجمهای را فراهم کرد که برحسب سنتهای فرهنگی-اجتماعی امپراتوری هخامنشی بوده است. اما این رودیگر اشمیت بود که بیشتر دوره حرفهاش را صرف خلق تحقیقی کامل درباره کتیبهها و زبان فارسی باستان کرد.مقاله مهم و معروف او درباره«تحقیقات فارسی باستان در قرن بیستم»زمینهای را برای تلاشهای وی در این زمینه برای سه دهه فراهم کرد. در سال ۱۹۹۱،طو لانیترین کتیبه فارسی باستان،یعنی کتیبه بیستون داریوش، با یادداشتهایی ترجمه شده بود و در سال ۲۰۰۰ سایر کتیبههای قدیمی فارسی توسط خود او منتشر شد. مدارک و اکتشافات مربوط به«تورفان» همهچیز را در حوزه مطالعات ایران میانه،تغییر داد.استاد و پیشگام این حوزه مطالعاتی،والتر بیهنینگ بود که برای نخستینبار به واسطهی معلماش (فردریک کارل آندریاس)به این متون دسترسی پیدا کرد.پس از آن، هنینگ به نشر و ترجمههایی از سغدی نوین،پارتی،خوارزمی و متون فارسی میانه،مبادرت ورزید.هنینگ به سبب رویکرد موشکافانه و چشمهای تیزبین در کشف جزئیات،مشهور است.مطالعهی دوجلدی وی در مجلدات آکتا ایرانیکا،شاهدی بر این مدعا است.
دی.ان.مکنزی، احسان.یارشاطر،مری بویس،جی.آذرپای و ام.شوارتز برخی از دانشجویان وی هستند که در حوزه«مطالعات ایرانی» ادامه تحصی دادهاند و سهم مهمی را در حوزههای زبان ایران میانه، گویشهای ایرانی،دین زرتشتی،تاریخ هنر ایران و زبانشنای ایرانی به خود اختصاص دادهاند.هنینگ و استاد وی در نخستین تحقیقش،در افشای اسرار متون مانوی در سغد،اشکانی و فارسی میانه نقشی درخور داشتهاند و این امر انگیزهای برای تحقیق اولیه مری بویس درباره زبانشناسی سرودههای مانوی در اشکانی و نظامنامهی او درباره فاری میانهی مانوی و ادبیات و زبان اشکانی فراهم ساخته است. دیگر سهم عمده بویس در حوزه مطالعات زرتشتی بود که در بخش زیر به آن رسیدگی میشود.دانشجوی هنینگ،(دی.ان.مکنزی)در زمینه زبانشناسی ایرانی میانه،کار بر روی متون سغدی بودایی،شناخت گویش کردی،تمام متون مهم فارسی میانه مانوی،شاپورگان،و واژهنامه پهلوی بر دیگران برتری داشته است.
ورنر ساندرمن نیز در زمینه مطالعات مانوی به همراه ن.سیمز ویلیام سهم قابل توجهی داشتند. ختنی،طبان سکاهای ایرانی،که بستر آن در ختن (ترکستان چین)است،یک زبان دیگر ایرانی میانه است که در محدودهی تحقیق تعداد اندکی از محققان بوده است؛که مهمترین آنها عبارتند از: استن کونو و اچ.دابلیووبیلی در نیمه اول قرن بیستم و سپس آر.ای.. امریک. اسناد جدید باختری نیز حوزهای جدید را در زبانشناسی ایرانی گشوده است که این امر مرهون زحمات ان.سیمز ویلیامز است.بالاخره،ما نباید واژهنامههای مهم سغدی بدر الزمان قریب که برای همیشه به یادگار خواهد ماند را فراموش کنیم. شاگرد قریب،یعنی زرشناس،دانشجویان بسیاری را در ایران در حوزه ایران میانه آموزش داده است.
باستانشناسی و مواد فرهنگی
علاقه به ایران و تمدن باستانی آن از قرن نوزدهم آغاز شد. این علاقه مربوط به دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میشد که باستانشناس،واژهشناس و مورخ بزرگ آلمانی،امیل هرتسفلد،به استان فارس علاقمند شد.کار اولیه او مربوط به پاسارگاد بود،اما وی به سرعت توجه خود را به سمت تخت جمشید (پارسه)جهت داد که نتایج شگفتانگیزی را به وجود آورد. با این حال،این اشمیت بود که بین سالهای ۱۹۳۴ و ۱۹۳۹ کار تاریخی خود را در تخت جمشید(پارسه)آغاز کرد و نتایج آن را در کتابی با همین نام منتشر کرد. تا قبل از دههی ۱۹۴۰،هخامنشیان و پرسپولیس(پارسه)به عمدهترین نمادهای فرهنگی ایران تبدیل شدند که این امر عمدتا توسط سلسله پهلوی تروج داده شد.«هخامنشیسازی»تاریخ کهن ایرانی به وسیله کاری که در پناهگاه کورش بزرگ در پاسارگاد صورت گرفت.توسعه داده شد. سپس،امیل هرتسفلد نخستین کارش را در پاسارگاد انجام داد و بعد از آن علی سامی به پیروی از دیوید سترانک اثر تاریخی ماندگاری را برای ایرانیان و جهان در ابعاد گستردهای شناسایی کردند. این مطالعات و تحقیقات و بهویژه تحقیق علی سامی در سال ۱۹۷۱،جشن شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله ایرانیان(سالگرد کورش بزرگ)را به اوج خود رساند و منشور کورش را به عنوان«نخستین بیانیه حقوق بشر در تاریخ»شناساند.در شیراز کنفرانس (به تصویر صفحه مراجعه شود) خط و زبان سغدی بزرگی تشکیل شد که در اوج نشر اقدامات هخامنشیان تحت عنوان«جشن یادبود کورش»نامگذاری شد،در میان حاضران و سخنرانان،شخصیتهای برجسته گوناگونی از قبیل آرنولد توینبی و دیوید بن گورین حضور داشتند. سلسله پهلوی سعی در متصل کردن سلطنتش به هخامنشیان و پاسارگاد داشت. از جمله کارهای انجامشده در دورههای پیش از هخامنشی،کار دمورگان در شوش در اوایل قرن،کاوشهای رومن گیرشمن در تپه سیلک، نزدیک کاشان در سال ۱۹۳۰،حفاریهای هگمتانه در ۱۹۵۰ توسط دایسون، کاوشهای انشان در اوایل سال ۱۹۷۰ توسط سامنرو کاوشهای تپه نوشیجان بین سالهای ۱۸۷۶ و ۱۹۷۷ توسط استروناخ را میتوان ذکر کرد. در اوایل ۱۹۶۰ حفاریهای عزت اللّه نگهبان در شمال ایران در تپه مارلیک منجر به کشف تعدادی از اشیاء شگفتانگیز طلا شد؛در امتداد رود گوهر هزاران اشیاء که چند صدتا از آنها طلا بود،کشف شد. پس از انقلاب ۱۹۷۹ توقفی در کاوشها به وجود آمد و باستانشناسان خارجی از حفاری در ایران ممنوع شدند. با این حال،در اواسط دهه ۱۹۸۰ با رهبری ایرانیان کاوشها دوباره از سر گرفته شد و در مقاطعی باستانشناسان بریتانیا،فرانسه،ایتالیایی،ژاپنی و آمریکایی به آنها ملحق میشدند.برخی از مهمترین یافتهها و اکتشافات ساسانیان،بنای بندیان در درگز(درهگز)در شمال شرقی خراسان توسط مهدی رهبر و مجموعه کاخ ساسانی در حاجیآباد در جنوب ایران توسط محمد آذرنوش حفاری شدند. در زمینه دادههای فرهنگی،مخصوصا مطالعات سکهشناسی،مهر و نقش روی آن کار بسیار زیادی انجام شده است.سکهشناسی رشتهای است که نه تنها توسط دانشمندان بلکه توسط گردآورندگان،عتیقهشناسان و علاقمندان مورد بررسی قرار گرفته است. کارهای زیادی در سکهشناسی تاریخ ایران باستان انجام شده،از جمله مطالعات توسط جی.دمورگان،اما بیشتر به شهرها،اماکن و یا مسائل خاص توجه شده است.متأسفانه در حوزهی سکهشناسی هخامنشی توجه کمتر شده است.
امیل هرتسفلد،نوا و اخیرا استروناخ و زورناتزیمسکوکات هخامنشی را مورد مطالعه قرار دادهاند.این سه محقق در قرن بیستم به ما اطلاعاتی میدهند که به طبقهبندی و ارائه کتاب راهنمایی برای دوره اشکانیان و ساسانی میانجامد.سلوود در سال ۱۹۷۱ اولین کتاب راهنمای کامل از مسکوکات اشکانیان را گردآوری کرده است. پاروک، دانشمند پارسی در نیمه اول قرن بیستم،یک کتابچه راهنمایی برای مسکوکات ساسانیان ارائه کرده است. سلوود در روش مشابهی،با طرحی زیبا،کار پاروک را به روز کرده است. با این حال،این گوبلبود که طبقهبندی سیستماتیکی از سکه ساسانی براساس روش علمی به ما داده است. اگر کسی در حال حاضر بخواهد شمای از انواع سکه،افسانهها و علم اللغات نه تنها برای هخامنشی، اشکانیان و ساسانیان بلکه برای سلسلههای کوچک فلات ایران،داشته باشد ابتدا بایستی از کار بزرگ آلرامکمک بگیرد. مهرها و نشانگذاریشان،که معمو لا به عنوان نقش روی مهرشناخته میشوند،بار دیگر توسط محقق بزرگ اتریشی گوبل در روشی سیستماتیک مورد مطالعه قرار گرفتند. اما در پاریس بود که گیگنوکسو گیسلن نه تنها کار پیشینیان خود را با دقت شرح داده،بلکه مجموعهای از نوشتجات کارهای دو دهه گذشته گردآوری کردند که علم کتیبهخوانی ساسانیان و ایران باستان را دگرگون کرد. در ۱۹۸۰،همکاری بین این دو نفر وجود داشت،اما این گیسلن بود که با پرکاری زیاد در مطالعه مهر و نقشهای روی مهر به نتایج شگفتآوری رسید. براساس این دادهها ما درک بهتری از ساختار اداری امپراتوری ساسانیان و همچنین از مقامات و درجات مختلفی که وجود داشت،داریم. اهمیت این مهر و نقشهای روی مهر این است که-درحالیکه برخی از این ادارات در منابع ادبی ذکر شدهاند-دادههای فرهنگی را اثبات،تصحیح و در بسیاری از موارد،اطلاعات جدیدی از ادارات و مقامات فراهم میکند.
مذهب
برخی از مسائل مربوط به دین زرتشتی در بخش«زبانشناسی و مذهب ایرانیان»مطرح شد.به عنوان مثال کلنز و اثرش همراه با پیرارت مورد بحث قرار گرفتند،اما اهمیت نتیجهگیریاش توجه بیشتری را ایجاب میکند.در اوایل قرن بیستم،با گسترش زبانشناختی ایرانیان و متون کشفشده، درک بهتری از دین زرتشتی بدست آمد.مری بویس طرفدار اصلی مطالعه آیین زرتشتی از منظر سنت درونی بود که متون پهلوی بسیاری از سنتهای قدیمیتر را اثبات کرده بود.او پرکارترین و بهترین متخصص در زمینه آیین زرتشتی شناخته شده است. پیروان و شاگردانش،مانند راسل،سنت زرتشتیان را در ارمنستان مورد مطالعه قرار دادند،درحالیکه دیگران مشغول به کار بر روی هند و همچنین ایران بودند.
اما عقاید بویس در تقابل زیادی با زبانشناسان مانند کلنز،پیرارت و اسکرو بود که معتقد بودند لزوما نباید به سنت زرتشتیان اعتماد داشت،همچنانکه بعدها به خصوص در دوره ساسانیان و در نحوی تأملشان به گذشته مشخص شد.تا اندازهای مطالعه انتقادی از متون اوستای قدیمی بدون در نظر گرفتن سنتهای درونیاش،دید بسیار متفاوتی از آنچه آیین زرتشتی بود و آنچه که در آغاز بوده را منجر میشود.هنگامی که سه زبانشناس مذکور،متن را از قید و بند سنت آزاد کردند،توانستند دیدگاههای«سنتی» را که توسط بویس و همراهانش حمایت میشد را تجزیه و تحلیل کنند. تأثیر و تجلی گروه کلنز را میتوان در مطالعات مفصل و قاطع استاوزبرگ مشاهده نمود که اکنون از بسیاری جهات،یک محقق برجسته آیین زرتشتی به حساب میآید. بدینترتیب،درحالیکه بحثهای داغی در اوایل قرن بیستم در مورد زرتشت پیامبر و جهانبینی و مذهب او توسط محققانی مانند جکسن،لومل،نیبرگ،هرتسفلد و هنینگ وجود داشت و تا نیمه دوم قرن بیستم نیز ادامه پیدا کرد،اما کسانی که متوجه اهمیت متن نسبت به سنت شدند،پیروز میدان شدند. ازاینرو،با کار درخشان مولهبر روی سنت زرتشتی و مورد مداقه قرار دادن آیین زرتشتی سنتی و جایگاه «افسانهای»که سنت برای زرتشت در نظر گرفته،کلنز و انجمن را بر آن داشت تا نظریهی عدم وجود زرتشت و یا حتی وجود چندین زرتشت را مطرح کنند.اما در این مورد هیچ دادهی تاریخی واقعی در دست نداریم و با یک جهانبینی که از زمان موله توسط مورخان اروپایی و آمریکایی درست فهمیده نشده است. این مورد مداقه قرار دادن و نجات زرتشت و دین زرتشتی از سنتاش،با مول آغاز شد و درحالیکه او خود میتوانست جعبه پاندورا را باز کند اما او خودش قربانی مخالفت استادش،بنونیستشد. این به این معنا نیست که استدلالی برای زرتشت تاریخی و پیام پیامبر که راز آن یک قرن پیش توسط زبانشناسان اروپایی رمزگشایی شد،وجود ندارد. اشمیت،اینسلرو شوارتزتلاش کردهاند تا نشان دهند که گاثها کار یکنفره و آن شخصی که این افکار را به یکدیگر بافته،زرتشت است.آنها نسبت به کلنز،پیرارت و اسکرو و نظریاتشان انتقاد داشتند و انتقاداتتشان را نه تنها از طریق استدلالهای زبانشناسی،بلکه از طریق مطالعهی سنت هندوایرانی-که همان ابزاری است که مخالفانشان استفاده کردهاند- خلاف نظر آنها را نشان دادهاند.اشمیت و شوارتز سعی کردند که نشان دهند کسی میتواند اثری از زرتشت در میان اشعار او ببیند که به مطالعه الگوهای ادبی مانند عرصهی ترکیب،تحریف،صوتشناسی،توشیح و سایر تکنیکهای ادبی بپردازد.درحالیکه اشمیت این رویه را از سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ رونق داد،اما شوارتز بود که مطالعات اولیه اشمیت را ادامه داد و این تکنیکها را در همه گاثهای زرتشت بکار برد تا پیامبر را از تبدیل شدن به شخصیتی تاریخی اما بدون پیامی انسانی نجات دهد.
تاریخ
در قرن بیستم تاریخ ایران باستان موضوع مهم مطالعه بوده است.در ابتدا کار اومستددرباره تاریخ هخامنشی،دبوازدرباره تاریخ اشکانیان کریستین سن درباره تاریخ ایران در دروه ساسانیان از جمله آثار مهم بودند و همچنان از بسیاری جهات مهم محسوب میشوند با این حال،کشف بایگانی استحکاماتی تخت جمشید و متون آیینی آرامی،موجب پیدایش درک جدیدی از تاریخ پارسیان هخامنشی شد.همچنین کار بر روی اسناد مصری،عیلامی و بابلی به تدریج دید بهتری از رویدادها و تاریخ هخامنشی به ما داد که در بعضی موارد عاری از تعصبات یونانی بودند و یا به عنوان اصلاحکننده آنها محسوب میشوند.
این پیشرفتها موجب پیدایش آثار مهمی مانند آثار داندامایفو اثری دیگر از وی با همکاری لوکونینو در نهایت پیدایش مرحله جدیدی از مطالعات هخامنشی گردید. انتشارات گرونینگندر زمینهی تاریخ هخامنشی در سال ۱۹۸۷ تحت نظارت سانشزی ویردنبورگشروع به کار کرد و پس از مرگ زودرس او همچنان ادامه یافت،بطوریکه یازده تا از سیزده جلد این کار تا قبل از قرن ۲۱ منتشر شد.جلدها با موضوعاتی چون بررسی منابع یونانی،منابع و ساختار امپراتوری هخامنشی،روش و تئوری و مرکز و پیرامون سروکار دارد. همچنین باید به فهرست کتب ویسهوفرو وبردر زمینهی تاریخ امپراتوری هخامنشی اشاره نمود؛زیرا بهترین کتابشناسیها را از هر دوره از تاریخ ایران باستان انجام دادهاند. پیر بریان،در کتاب ماندگار خود،از کورش تا اسکندر،به تغییرات اساسی، نو نما کردن و بازسازی تاریخ هخامنشیان پرداخت. پروژهی اینترنتی و انتشار نشریه پرسیکا او محققان را در کار کردن زمینههای گوناگون امپراتوری هخامنشی از دیدگاههای مختلف و با استفاده از انواع مختلف مدارک،را گرد هم آورد.
برای دوره هلنیسم و سلوکیها،مهمترین کار،اثر کورت و شروین- وایت، است که بهطور کامل درک ما و نگاه مورخان در این دوره از تاریخ ایران را تغییر داده است. همچنین،پیر بریان به مطالعه اسکندر بزرگ در بستر تاریخ ایران پرداخته و از او تنها به عنوان آخرین شاه هخامنشی و رؤیای ایرانی از یک امپراطوری جهانی یاد میکند.در مورد تاریخ اشکانیان توجه بسیار کمتری در مقایسه با تاریخ هخامنشیان و یا ساسانیان شده است. درینباره،تاریخ اشکانیان ولسکیو بسیاری از کارهای تاریخیاش و استمرار آنها توسط شاگردانش در لهستان،از جمله دابروا و مجله عالی او الکتروم معرفتی جدید از این سلسلهی ایرانی را ایجاد کرده است. ویسهوفر که در تمام سه دوره از تاریخ ایران باستان درگیر بوده است، مجموعهای از مقالات توسط متخصصان در این زمینه را گرد هم آورده و به ارزیابی و تعریف منابع و مستندات در دسترس مربوط به امپراتوری اشکانیان پرداخته است.
بهویژه یادداشتهای روزانه نجومی بابلی،یک منبع جدید بسیار مهم برای تاریخ سلوکی و اوایل اشکانیان است که حاکی از آن است که در آن زمان خط میخی هنوز هم در بین النهرین مورد استفاده قرار میگرفت؛مجله پارتیکا به سردبیری اینورنیزی ،به محل مهمی برای مطالعه تاریخ اشکانیان تبدیل شده است. اما تنها شیپمان است که تاریخ سیاسی اشکانیان را در یک بررسی مهم در روابط ایران و روم مورد مطالعه قرار داده است. در نهایت،باید وبسایت Parthia.com از هاپکینزرا ذکر کرد که یک منبع باارزش برای مطالعه امپراتوری اشکانیان و برای همه مراجعهکنندهها باز است.این قطعا مسیر آینده است،چنانکه اینترنت در حال حاضر تبدیل به یک منبع مهم برای مطالعه تاریخ ایران باستان شده است. در مورد تاریخ ساسانیان،بینشهای جدیدی از این دوره بوسیلهی آثار باستانشناسی و فرهنگی که در بالا ذکر گردید،میسر شد.با این حال،تنها یک کتاب به زبان اروپایی در تاریخ ساسانیان نوشته شده است که متعلق به شیپمان بوده و بر تاریخ سیاسی این دوره تمرکز دارد. اثر آلرام و گیگنوسبه اندازه کافی از منابع جدید برخوردار بوده است تا بتواند در قالب نشریه یکجلدی جدیدی در باب تاریخ ساسانیان درآید.
از گرفته است و Achemenet.com و Parthia.com در آخرباید وبسایت ساسانیکا را اشاره نمود که گوی سبقت را آموزش،یادگیری و پژوهشها و آثار تازه درباره ایران ساسانی را در یکجا گردآوری کرده است. نباید این واقعیت نادیده گرفته شود که حجم کتابهای ویرایش شده ایران باستان به همراه مجموعه مقالات و کتابهای ماندگار موجود،به نظر میرسد بهطور فزایندهای دستیابی به فهرست کامل کتب در این حوزه را بسیار دشوار میکند.بنابراین این وظیفه بر دوش مؤسسات،پژوهشگران و علاقهمندان به تاریخ ایران است تا در این حوزه کوچک بتوانند برخی از دستاوردهای خارق العاده از دورهی هخامنشیان،اشکنیان و ساسانیان را بشناسانند.شناخت این مهم به منظور درک توسعه تمدن جهان ضروری است که در آن ایران نقش قابل توجه داشته اما تأثیر آن هنوز ناشناخته مانده است.
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/631245
___________________________________________________________________________
تورج دریایی از عضویت در موسسه نشنال جئوگرافی انصراف داد
تورج دریایی استاد تاریخ دنیای باستان در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا یکی از دانشمندان ایرانی است که در خارج به سر میبرد. دریایی مجله «نامه ایران باستان» را در ایرن منتشر می کند و تقریبا هر سال به سرزمین خود می آید و می کوشد هر دو سنگر علمی داخل و خارج از ایران را حفظ و تقویت کند . دریایی همچنین با راه اندازی سایت انگلیسی «ساسانیکا» وظیفه مهم و سنگین معرفی فرهنگ ایرانی به جامعهی جهانی را بر عهده گرفته است. او تا چندی پیش عضو موسسه نشنال جیوگرافیک بود. او در واکنش علیه تغییر نام خلیج فارس برآشفته شد و از عضویت این موسسه انصراف داد. آنچه می خوانید ترجمه متن کامل نامهی انصراف اوست به موسسهِ نشنال جئوگرافیک ؛ مورخ اول دسامبر ۲۰۰۴ :
سارا کلارک عزیز
این نامه را یک استاد تاریخ دانشگاه فولتون ایالت کالیفرنیا به شما می نوسید؛
من از دو سال پیش تاکنون ، عضو موسسه “نشنال جئوگرافیک” بوده ام ، اما به دلائلی که هم اکنون برمی شمارم، انصراف خود را از عضویت در این سازمان اعلام خواهم کرد.
لازم به ذکر است که این اقدام نه بر مبنای علائق شخصی و یا گرایشات ملی که بیشتر در واکنش به تصمیم غیرحرفهای این سازمان در قرار دادن نام خلیج عربی،کنار خلیج فارس صورت می گیرد.
واقعیت این است که از دیرباز محوطه ای آبی تحت عنوان خلیج عرب، وجود داشته است ، اما این نام مختص دریای دیگری بوده است که من در واحدهای درسی تاریخ باستان، در خصوص آن بارها سخن گفته ام.
در حقیقت کاری که شما در این نقشه کرده اید ، دانشجویان و کاربران عادی و غیرمتخصص دیگر را به اشتباه می اندازد . در گذشته دور ، یونانیان و رومیان باستان دریای سرخ را خلیج عربی می نامیدند . آیا به نظر شما از این پس من باید به دانشجویان خود بگویم که موسسه نشنال جئوگرافیک تصمیم گرفته جای این دو آب را با هم عوض کند؟
نام این دریا در منابع کلاسیک، به وضوح “پرسیکوس سینوس” آمده که معنای لاتین آن خلیج فارس است ، و صورت های دیگری از آن همچون “پرسیکام مر” به معنای دریای پارسی نیز در این منابع به چشم می خورد.
خود عرب ها نیز ، در دوران اسلامی، این آب را “بحر فارسی” یا “بحر فارس” می نامیدند. در نیمه نخست قرن بیستم ، همه کشورهای عربی از عبارت “خلیج الفارس”برای این دریا استفاده میکردند . اروپایی ها ، این سنت کلاسیک را ادامه دادند و نام”سینو پرسیکو” یا “سینوس پرسیکوس” را به کار بستند . به این ترتیب در غرب و خاورمیانه این آب ، خلیج فارس نامیده می شد . تنها پس از ظهور “ناسیونالیسم عرب” ، یا”پان اسلامیسم” به پیشوایی ” جمال عبدالناصر” ، رئیس جمهور پیشین مصر و دشمن آخرین شاه ایران ، بود که این اصطلاح سکه زده شد ؛ و تا پیش از این دوره به هیچ وجه وجود خارجی نداشت . ما چگونه می توانیم نام مکان ها را بر اساس سلیقه های شخصی تغییر دهیم؟ توجه داشته باشیدکه جامعه امریکا از زمانی که بسیاری از موسسات و برخی از مردم نام “خلیج فارس” را تغییر دادند به جای آن “خلیج عربی” را به کار میبرد. با منطق شما از این پس ، باید نام “شط العرب” ، مرز آبی ایران و عراق ، را نیز به اروند رود تغییر دهیم چراکه ایرانیان چندین دهه است که آن را تحت این عنوان می شناسند. اما چنین اقدامی به لحاظ تاریخی ، نادرست است و من از تغییر نام ها بر مبنای احساسات ملی حمایت نخواهم کرد . آیا اگر ایرانی ها بخواهند دریای عمان یا “دریای عربی” را از این پس “دریای ایران” بنامند ، موسسه “نشنال جئوگرافیک” برمبنای منطقی مشابه، تسلیم این خواسته خواهد شد و نامی ساختگی و قلابی را برای این دریا برخواهد گزید ؟ در نقشه شما حتا نام” جزیره کیش” به نام عربی “قیش”تغییر کرده است که هرگز در ایران کاربردی نداشته و پیوسته از آن ایران بوده است . اگر دلائل شخصی و یا مالی منجر به اتخاذ چنین تصمیماتی شود ، باید بگویم که من، بعد از این همیشه نگران خواهم بود که موسسات معتبر دیگر نیز بر همین منوال وادار به ساختن اسامی قلابی و کاربرد جایگزین های خوشایندی شوند که بر اساس تصمیمات غیر اخلاقی و بلهوسانه انتخاب شده اند. درجهانی که ما در آن زندگی می کنیم نام ها به سهولت خرید و فروش و با پول معاوضه می شوند . اما من نمی توانم بپذیرم که موسسه “نشنال جئوگرافیک” نیز از چنین مشیی پیروی کند . محض اطمینان ، من این مساله را در دپارتمان تاریخ دانشگاه فولتون و بین استادان تاریخ دیگر شعبه های دانشگاه کالیفرنیا به بحث خواهم گذاشت و به نظرهای آنان در این خصوص گوش خواهم سپرد .
از شما می خواهم که امضای من را از لیست عضویت این موسسه حذف کنید.
با سپاس ، تورج دریایی استادیار تاریخ باستان
http://www.chn.ir/NSite/FullStory/News/?Id=77723&Serv=0&SGr=0
_________________________________________________________________________
آیا ساسانیان آگاهانه هخامنشیان را به فراموشی سپردند؟
ساسانیان حدود ۵۰۰ سال پس از هخامنشیان _ بزرگ ترین امپراتوری جهان در عصر خود _ بر سراسر سرزمین ایران، حکومت می کردند اما در متون بر جای مانده از ساسانیان، هیچ یادآوری دقیق و واضحی از هخامنشیان به ثبت نرسیده است.
در حالی که در متون تاریخی کلاسیک کشورهایی که در زمان هخامنشیان، تحت سیطره این بزرگ ترین امپراتوری جهان، قرار گرفته بودند، اطلاعات بسیاری درباره امپراتوری گسترده هخامنشیان وجود دارد. مصریان، یهودیان و یونانیان تحت تاثیر هخامنشیان قرار گرفتند و در متون و کتیبه های خود از آنان یاد کرده اند. سوال این است که چرا ساسانیان در آثار خود یادی از هخامنشیان نکرده اند؟
دکتر «تورج دریایی»، دکترای تاریخ باستان از دانشگاه یو سی ال ای امریکا، در نشستی که در دفتر نشر تاریخ ایران برگزار شد، تلاش کرد با نگاهی به برخی نظریه های موجود درباره تفاوت خاطره و تاریخ و تاثیر آن در تاریخ نگاری ایرانی، به این پرسش پاسخ دهد.
ساسانیان در سده سوم میلادی، از ایالت پارس برخاستند. یعنی همان ایالتی که هخامنشیان، ۵۰۰ سال پیش از آنان، از آنجا برخاسته بودند. هر دو شاهنشاهی در سیاست خارجی خود توسعه طلب بودند به نحوی که مورخان باستانی غربی در آثار خود نوشتند که ساسانیان تلاش کردند تا عظمت امپراتوری هخامنشیان را دوباره احیا کنند. هخامنشیان و ساسانیان وجوه اشتراک بسیار دیگری نیز دارند که شاید نشانگر این نکته باشد که ساسانیان تحت تاثیر سیاست های پیشین امپراتوری هخامنشی بوده اند. اما در زمان ساسانیان، هیچ اثر مکتوبی ثبت نشده است که نشان دهد، آنان، پادشاهان ۵۰۰ سال پیش از خود را به یاد دارند.
با مطالعه آثار مکتوب بر جای مانده از پادشاهان هخامنشی تا ساسانی، این سوال در ذهن باستان شناسان و استادان تاریخ باستان مطرح شد که آیا ممکن است که چنین شاهنشاهی عظیمی (هخامنشی) که تا قرن ها پس از خود بر حکومت های سرزمین های همسایه تاثیر عمیق بر جای گذاشت، از یاد هموطنان پارسی خود رفته باشد؟
آنان این سوال را مطرح کردند که چگونه ممکن است که ایرانیان ساسانی، سنگ نوشته هایی را برای ما در تخت جمشید (کاخ بزرگ هخامنشی) و یا مجموعه ای از نقش برجسته های پایین گورهای هخامنشی مانند نقش رستم و … بر جای گذاشته باشند، اما از این دوره مهم تاریخی، بی اطلاع باشند؟
در حالی که دکتر تورج دریایی، معتقد است که ساسانیان آگاهانه و به دلایل، احتمالا سیاسی یا دینی، از هخامنشیان درآثار خود یاد نکرده اند، یارشاطر، کتنهوفن و رولف نخستین کسانی بودند که این نکته را طرح می کنند که ساسانیان به دلیل عدم حافظه تاریخی، هخامنشیان را به یاد نمی آوردند، نه به دلایل سیاسی یا دینی.
این سه تن در مقاله هایشان این بحث را طرح کردند که نباید الزاما فرض کرد که ساسانیان، باید هخامنشیان را به یاد داشته باشند. این سه تن یادآور شدند که تنها منابع کلاسیک غربی و غیر ایرانی هستند که نوشته اند ساسانیان از وجود هخامنشیان آگاهی داشته اند و حتی در سیاست های خود، روش آنان را اتخاذ می کردند. اما آنها را آگاهانه از حافظه مکتوب حذف کرده اند و سیاست سکوت و نادیده انگاشتن را در ارتباط با هخامنشیان پیشه کردند. یارشاطر در مقاله خود که در سال ۱۳۷۱ در روم به چاپ رسید، تاکید می کند که اگر منابع ساسانی درباره هخامنشیان سکوت کرده اند به این دلیل بوده است که سلسله قبل از ساسانیان، هخامنشیان نبودند و اشکانیان بوده اند. اگر ساسانیان باید از گذشتگان در متون ساسانی یاد آوری ای می کردند، این گذشتگان هخامنشیان نبوده اند، بلکه اشکانیان بوده اند که ساسانیان آنان را بر کنار کرده و سلسله ساسانیان را بنا نهادند.
اما دکتر «تورج دریایی» در سخنرانی خود دلایلی را ذکر می کند تا نشان دهد، ساسانیان حافظه تاریخی داشته اند و هخامنشیان را به یاد می آوردند اما سیاست آنان درباره امپراتوری عظیم هخامنشی، مبتنی بر سکوت و نادیده انگاشتن بود. او برای اثبات نظریه خود چند دلیل را طرح می کند. اول: سنت تاریخ نویسی ساسانی. ساسانیان در سنت تاریخ نویسی خود، بخش هایی از تاریخ گذشته خود را مسکوت گذاشته اند، از جمله هخامنشیان. آنان به ندرت از پادشاهان هخامنشی یاد کرده اند. در تاریخ نویسی ساسانی، در روایت زرتشتی، کیومرث آغازگر تاریخ انسان است و پس از او پیشدادیان و کیانیان روی کار می آیند. در زمان آخرین پادشاه کیانی، یعنی ویشتاسپ، زرتشت ظاهر می شود و اندیشه های دینی خود را اشاعه می دهد. در اینجا تاریخ ساسانی از «دارای دارایان» نام می برد که ظاهرا داریوش سوم، پادشاه هخامنشی است. یعنی این اولین اشاره به نام یکی از پادشاهان هخامنشی در تاریخ نویسی ساسانی است.
در نوشته های دیگر فارسی میانه نام اردشیر دیگری غیر از اردشیر بابکان آورده شده است. این اردشیر ظاهرا اردشیر دوم پادشاه هخامنشی است. اردشیر دوم کسی است که پرستش آناهیتا را در شاهنشاهی ایران، رواج داد. این پرستش تا زمان ساسانیان نیز ادامه داشت.
پس تاکنون ساسانیان از دو یا سه پادشاه هخامنشی در آثار خود یاد کرده اند که تا حدودی به این معنی است که ساسانیان، هخامنشیان را به یاد داشته اند.
دوم: سنت شفاهی. در زمان هخامنشیان و پس از آن اشکانیان، سنت شفاهی و سینه به سینه رواج بسیار داشته است. شفاهی بودن بخشی از تاریخ ایران، این تاریخ را آسیب پذیر کرده است. در منابع آمده است که خنیاگران اشکانی، قصه پادشاهان اشکانی و هخامنشی را به صورت شعر در کوچه و برزن ها می خواندند. این سنت تا زمان ساسانیان رواج داشته است. به این ترتیب یعنی بخشی از تاریخ هخامنشیان، به صورت نقل قول شفاهی در اذهان مردم تا روزگار ساسانیان باقی مانده بود.
سوم: منابع غیر دینی ساسانی و غیر ساسانی. در منابعی چون منابع یهودی یا متونی چون متن پهلوی «شهرستان های ایرانشهر» از چندین شاه و شاهزاده ایرانی یاد شده است که با شاهزادگان یهودی ازدواج کرده اند. یعنی در این منابع آمده است که ایرانیان با یهودیان زمان خود، ارتباط خوبی داشته اند. مثلا مادر بهرام گور، دختر «رسکالوت» پادشاه یهود، شی شین دخت بوده است. این امر به طور غیر مستقیم نشان می دهد که ساسانیان از هخامنشیان آگاهی داشته اند، زیرا یهودیان در منابع مکتوب خود بسیار از هخامنشیان یاد کرده اند.
چهارم: تبدیل تاریخ نگاری واقعی به تاریخ نویسی مذهبی: به دلیل قدرت پیشوایان مذهبی زرتشتی، اسلاف ساسانیان که زرتشتی مذهب بودند به کیانیان که در زمان آخرین پادشاهی آنان زرتشت ظهور می کند، باز می گردد نه به هخامنشیان که زرتشتی نبودند. در حقیقت کتاب آسمانی اوستا، هیچ خاطره ای از هخامنشیان ندارد. نمونه های این تاثیر مستقیم مذهب در حقایق تاریخی ساسانی در جاهای دیگر نیز دیده می شود. به این ترتیب، خاطرات ساسانیان از گذشته، زرتشتی زده می شود و رسما یاد و خاطره هخامنشیان، انکار می شود.
http://mehremihan.ir/history/541-shakhaa.html
_________________________________________________________________________
میراث مکتوب از دوره ساسانی چه اندازه است؟
در دهه شصت در دوران دبیرستان ما با نوشته ها و افکار آیت الله مرتضی مطهری آشنا می شدیم و درباره نوشته های او انشاء می نوشتیم. در آن زمان با یکی ازنوشته های ایشان که اکنون به صورت انگلیسی هم ترجمه شده بر خوردم.
این نوشته عکس العملی بود به آنچه ناسیونالیست های آن زمان “کتابسوزان اعراب” می گفتند.
در حقیقت با خواندن این نوشته آیت الله مطهری٬ انسان به جو فکری و بحث هایی که در دهه ۴۰ و ۵۰ درباره اینکه آیا در ایران باستان کتاب بوده یا خیر و اینکه چه بر سر این کتابها و نوشته آمده مطلع می شد. سوال دیگر اینکه چرا ما در دوران پیش از اسلام متفکران بزرگی همچون بیرونی و ابن سینا و خوارزمی و خیام نداشتیم و اینکه چرا از کسی در دوران باستان نامی برده نمی شود دلیلی بود بر انکار وجود علم و دانش و شاید هم وجود کتاب.
از طرف دیگر گروهی بر این باور بودند که امروزه دلیل در دست نبودن کتاب های باستانی مان به دلیل حمله اعراب به ایران و سوزاندن کتابخانه ها بوده است. هر گروه سندی جسته گریخته ادله ای ارائه می دهند که تئوری خود را به کرسی بنشاند. اما هنوز پس از پنجاه سال جدال در این باره هیچ یک از طرفین نتوانسته دیگری را قانع کند و به صراحت نشان دهد که باورشان درست است.
بنده به عنوان یک محقق تاریخ که سعی می کند دید سیاسی و احساسی را وارد کار علمی خود نکند نظر دیگری دارم که به گونه متفاوتی جوابگوی آنچه بر سر کتب ایران باستان آمده، است. ما مدارکی داریم که گویاست که هنگام حمله اعراب٬ دیوان دولتی در تیسفون آتش گرفت٬ اما به نظر نمی آید که به عمد انجام گرفته باشد.
هر جنگی و خشونتی گهگاه منجر به نابودی اسناد و مدارک و اشیا می شود. برای مثال حمله آمریکا به عراق باعث شد که بعضی از موزه ها و کتابخانه های آن نابود شود٬ ولی نمی توان گفت که آمریکایی ها عمدا اینکار را انجام دادند.
از سوی ما اطلاع داریم که در خوارزم اعراب مسلمان کار بسیار عجیبی کردند و دستور به کشتار مغان تعداد زیادی از نجبا و سوزاندن کتابهایشان زدند. با اینکه این واقعه همیشه به عنوان مثال بر آنچه اعراب به سر ایرانیان آورده اند پیش کشیده می شود٬ اما باید به یاد داشت که این واقعه ایی معمول در تاریخ فتوحات اعراب مسلمان در ایران زمین به شمار نمی آید.
از طرف دیگر باید بیاد داشت که ابن ندیم در قرن چهارم هجری فهرست کتاب های بسیاری را به زبان پهلوی که در بغداد موجود بوده را عنوان می کند و همچنین مسعودی در کتاب تنبح الاشراف داستانی درباره خراب شدن کتابخانه یا دیوانی در اصفهان روایت می کند که به دلیل ریزش باران زیاد نابود شده و اینکه برای چند روز بوی تعفن در کنار این مکان برپا بوده است.
همین روایت مسعودی نشانه ای درباره دنیای نوشتاری و کتابت در ایران باستان است. دلیل این بوی تعفن آن است که این متون چرم نوشته بوداند و با خیس شدن٬ چنین بویی در کنار این کتابخانه به پا خواسته است. باید بیاد داشته باشیم که کاغذ (کلمه ای سغدی) در قرن دوم هجری در ایران زمین معمول شد و مدارک بازمانده از دوران ساسانی همه بر چرم و پوست و پارچه است.
اما به غیر از این چرم نوشته ها که اکثرا نامه های اقتصادی است، مدارک دیگری وجود دارد که تفکر علمی در ایران باستان را نمایان می کند. در متون پهلوی ما به روایت هایی بر می خوریم که حاوی این حقیقت است که در دوران ساسان جمع آوری علم و دانش یکی از ارکان و طرح های مهم آن دوره بوده است.
در کتابب پهلوی به نام دینکرد گفته شده است که در قرن سوم میلادی متون علمی در ایران جمع آوری شده:”شاپور شاهنشاه٬ پسر اردشیر نیز فرمان داد (تا) نوشته های غیر دینی را در (رشته های) پزشکی٬ ستاره شناسی٬ حرکت٬ زمان٬ فضا٬ گوهر٬ جهش٬ شدن٬ تباهی٬ دگرگونی٬ منطق و دیگر فنون (دانشها) و مهارت ها که در سراسر هند٬ روم و سایر سرزمین ها پراکنده بودند٬ گرد آوردند و آنها را با اوستا مقابله کنند.”
(دینکرد تصحیح مدن صفحه ۴۱۲)
لازم است درباره این بخش از کتاب دینکرد توضیحاتی دهیم. در رشته هایی که غیر دینی حساب می شده اند٬ علم پزشکی نخستین علم عنوان شده است. ما درباره مرکز پزشکی جندی شاپور اطلاعاتی در دست داریم که در دنیای پساباستان یکی از مراکز مهم تحقیقاتی بوده است. به گفته کتاب دینکرد “درمان بیماری از تحقیق پزشکان انجام گرفته است.”
در مطالعه متون پهلوی به این حقیقت می رسیم که هم پزشکی یونانی٬ به خصوص یافته های هیپوکریت و آوردن عینا یافته های او، به ترجمه پهلوی وجود داشته است. اگر نگاهی به توصیف اجزا بدن و کلمات استفاده شده در متون پهلوی بیاندازیم به صراحت نفوذ پزشکی یونانی را می بینیم.
درباره ستاره شناسی باید گفت که دانش ایرانیان در اینباره در دنیای اسلام زبان زد همه بوده و ایرانیان نیز این علم را به خصوص از مردم بین النهرین (میانرودان) و یونان آموخته بودند. اما منظور متن دینکرد از “حرکت٬ زمان٬ فضا٬ گوهر٬ جهش٬ شدن٬ تباهی و دگرگونی” چیست؟ این مباحث به همین صورت در کتاب ارسطو درباره فیزیک عنوان شده است.
هر کدام از این کلمات پهلوی نشاندهنده این است که متون آن از یونانی به پهلوی ترجمه شده است. نه تنها در کتاب دینکرد بلکه در متون پهلوی دیگر همانند نامه های منوچهر٬ درباره “گفت” یا “درس” فیزیسیست ها (گوهردانان) صحبت شده است. مهمتر از آن این است که مطالعه فیزیک در متون پهلوی از هراکلیت بهره بسیاری گرفته است.
اما به غیر از پزشکی و فیزیک که معمولا در کنار هم در متون پهلوی عنوان می شوند ما با دانشهای دیگری نیز روبرو می شویم٬ همانند منطق که کلمه پهلوی آن به معنی هنر، نشان دهنده ترجمه مستقیم این کلمه از یونانی است.
دوباره اینجا میزان آشنایی ایرانیان با منطق ارسطویی بسیار مهم است اما ایرانیان با علم و دنیای هند نیز آشنا بودند. برای مثال نام کتابی به پهلوی عنوان شده که “کتاب ترک” در زبان پهلوی آمده اما کلمه تارکا از سانسکریت مشتق شده است.
همچنین ما با نام علم های دیگر٬ کتاب و حتی نام محققین باستانی در متون پهلوی نیز بر می خوریم. برای مثال با کتابی بنام “کتاب زمین شناسی” که ترجمه مستقیم از کلمه یونانی “گیومترییا” است مواجه می شویم.
جالبتر از آن در رشته هندسه٬ نام بطلمیوس و نام کتباش “المجست٬” که به یونانی “مگیستون” است٬ هر دو به زبان پهلوی ذکر شده اند. این کتاب مهم هندسی در قرن دوم میلادی٬ یعنی در زمان پادشاهی شاپور اول قلم زده شده است و به این صورت می توان حدس زد که احتمالا این کتاب به سرعت به ایران رسیده و ترجمه شده است.
اما در این میان شاه علم دوره ساسانی فلسفه است. مهمترین فلاسفه که عالمان ایرانی از آن بهره برده اند٬ ارسطو و فلسفه نو افلاطونی است.
به گفته کتاب چهارم دینکرد٬ شاهنشاه ساسانی همه فیلسوفان روم شرقی و دانایان هندی و ایرانی را که در عالم دانش تبحر داشتند، ستایش می کردند. اما آنچه فلسفه را در ایران ساسانی حاﺌﺰ اهمیت می کند این است که فلاسفه ایرانی دست به آمیختن و همراه کردن دید فلسفی یونانی و هندی با جهانبینی و فلسفه زرتشتی زدند.
در حقیقت در ایران ساسانی بود که موبدان و متفکران ایرانی توانستند با فلسفه و با دین خود کنار آمده و راه فلسفه و دین را هموار کنند. این حرکت در اوایل دوران اسلامی نیز ادامه پیدا کرد٬ اما با تلاش های محمد غزالی در قرن پنجم هجری به اتمام رسید.
ما به اشتباه معمولا می پنداریم که با آمدن اسلام رشته فلسفه و تفسیر و ترجمه متون یونانی در ایران و خاورمیانه پاگرفته است٬ اما حقیقت امر اینست که در دوران ساسانی بود که این حرکت آغاز شد.
اما سوال اینجاست که بر سر این متونی که در دینکرد از آنها نامبرده می شود چه آمد؟ چرا ما دیگر این کتاب ها را دردست نداریم؟ باید دو نکته را در اینجا مطرح کنیم. یک اینکه از قرن دوم هجری به بعد زبان عربی زبان علمی از هند تا آفریقا شد. در چنین حالی دیگر زبان پهلوی نمی توانست کارکردی علمی گذشته خود را داشته باشد که در زمان شاهنشاهی ساسانی داشت و سپس با رسیدن این تغییرات در طول زمان، زبان مختص موبدان و فقه مزدیسنا شد.
برای همین آنچه که امروزه بیشتر از متون پهلوی در دست داریم و تعداد آنها نیز چندان کم نیست٬ بیشتر مذهبی است٬ چون در طول زمان و با کم شدن تعداد زرتشتیان، مساﺌل دینی برای موبدان حائز اهمیت بود و فلسفه نزد آنها اهمیت پیشین خود را از دست داد. آنان می بایستی تلاش خود را برای دفاع از جامعه خود و مبانی فقهی متمرکز می کردند.
نکته دوم این است که در زمان خلافت عباسی نهضت ترجمه که خود ایرانیان در آن سهم بسزایی داشتند آغاز شد و بیشتر کتب مهم علمی٬ تاریخی٬ اندرزی٬ فلسفی و غیره را به زبان عربی ترجمه کردند.
در زمانی که ایرانیان تمام کتاب های مهم پهلوی خود را در بیت الحکمه عباسی به عربی٬ یعنی زبان علمی آن دوران ترجمه می کردند٬ و خود ایرانیان آنقدر در دانستن این زبان چیره بودند که دستور زبان آن را خودشان نوشتند٬ دیگر دلیلی بر ادامه کپی کردن متون علمی پهلوی به این زبان وجود نداشت و در طول زمان به دلیل توقف رونوشت شدن از آن از میان رفت٬ اما ترجمه های آن به عربی باقی ماند.
در حقیقت این دنیای ساسانی بود که ابتدا با دنیای هلنی٬ روبرو شد و به راحتی از آن استفاده کرد٬ چون اندوختن دانش یکی از ارکان مهم دینی مزدیسنا بود و ساسانیان بر این باور بودند که همه این دانش ها قسمتی از اوستا است و برای همین عالمان بسیاری هم در ایران زمین جمع شدند.
در متون پهلوی به تکرار در اینباره که شاهان ساسانی بمانند اردشیر بابکان٬ شاپور اول و شاپور دوم و خسرو انوشیروان دستور به جمع آوری این دانش ها دادند و آنرا به پهلوی ترجمه و به ایران آوردند تذکر داده شده است.
همچنین داستان برزوی طبیب و رفتن او به هند برای جمع آوری کتاب های مفید نیز به دستور خسرو انوشیروان بوده است.
علم ایده ایی است جهانی و مردم مختلف بر آن افزوده اند و به آن بال و پر داده اند. در زمانی که امپراتور روم شرقی٬ یعنی یوستینیانوس مدرسه مهم فلسفی روم را بست و در دنیای مسیحیت از فلسفه یونانی نمی توانست نام برد٬ این خسرو انوشیروان در ایرانشهر بود که از این فلاسفه دعوت بعمل آورد و نظر لطف به آنان نشان داد.
مهم است که بدانیم در همین زمان است که نهضت ترجمه در ایران بر پا می شود و متون یونانی٬ سانسکریت و غیره به پهلوی ترجمه می شوند. همین کار دو یا سه قرن بعد توسط عباسیون انجام می شود که در حقیقت تکرار سنت ساسانی است. دنیای اسلام فقط دنباله روی این منطق و راه ایرانیان دوره ساسانی بود و مدیون آنها است.
این روند در دوران اسلامی به شکوفایی کامل رسید و تمدن و فرهنگ ایرانی به اوج خود رسید. فقدان کتاب های باستانی به زبان پهلوی٬ نه به دلیل وجود نداشتن آنها و نه پیامد سوزانده شدنشان توسط اعراب مسلمان است.
در دنیای علمی نباید دستخوش احساسات و جهانبینی به خصوصی شد که منجر به نتیجه های غلط و اعتقادات خصمانه علیه گروهی یا مذهبی شود. علم و برخورد علمی سعی می کند که این باورهای اشتباه را کنار گذاشته و سیر تحول تاریخ بشریت را روشن سازد.
حال فقط لازم است که در کشورمان تاریخدانان حرفه ایی اینکار را بدست گیرند و ملت را روشن سازند.
http://www.historylib.com/site/SViewDocument.aspx?DocID=1338&RT=List
_____________________________________________________________________________________
ساختار گذشته ی ایران در اواخر دوره باستان
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/488674?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%AC%20%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C
_____________________________________________________________________________________
خاندان ساسان در تبعید
معمولا فصل تاریخ پیش از اسلام ایران با مرگ یزدگرد سوم،آخرین شاه ساسانی که در استخر تاجگذاری کرد و در شرق ایران کشته شد پایان مییابد.پس از آن تاریخ ایران درباره سلطه اعراب و تسخیر فلات ایران توسط آنها میباشد.
با نگاه به متون تاریخی به این مهم پی میبریم که نه تنها جنگهای قادسیه در سال ۶۳۷- ۶۳۶ میلادی و نهاوند در ۶۴۲ خونین و باعث کشتهشدن هزاران ایرانی شد،بلکه در حین تسخیر شهرهای ایرانشهر هزاران ایرانی دیگر در مقابل اعراب از میان رفتند.این ایستادگی ایرانیان در قسمتهای کتب درباره فتوح اعراب به خوبی به چشم میخورد و میبینیم که بسیاری تا آخرین نفس در مقابل مهاجمان ایستادگی کردند.در اثبات این مسئله میتوان استان فارس و بخصوص شهر استخر را مدنظر قرار داد.با نگاه به فارسنامه ابن بلخی درمییابیم که هرگاه یکی از خلفای راشدین فوت میشد،مردم شهرهای متعدد به پا میخواستند.درباره شهر استخر گفته شده که در سال ۲۴ هجری(۶۴۲ میلادی)،زمانی که هنوز یزدگرد زنده بود و عمر بن الخطّاب وفات یافت،مردم استخر به پا خواستند و دوباره در سال ۲۶ اعراب علیه مردم استخر جنگ کردند و دوباره در سال ۲۸ و پس از صلح دوباره مردم استخر شوریدند و شهردار عرب آن را نیز کشتند.
به خاطر این گستاخی مردم استخر گفتهشده که عبد اللّه در سال ۳۰ هجری(۶۵۰ میلادی)سوگند خورد«کی چندان بکشد از مردم استخرکی خون براند باستخر آمد و بجنگ بستد پس حصار در آن و خون همگان مباح گردانید و چندانک میکشتند خون نمیرفت تا آب گرم بر خون میریختند».تعداد کشتهشدگان در شهر استخر طبق گفته ابن بلخی بسیار بوده چنانکه فقط از بزرگان(در متن«نامبردار»چهلهزار تن کشته شدهبود و فتح آن در سال ۳۲ هجری(۶۵۲ میلادی)انجام شد.
بلاذری بصورت دقیقتر این«نامبردار(ان)»را بصورت«آزادگان و بزرگان اسواران که بدان جاه پناه آوردهبودند توصیف میکند و همان عدد چهلهزار کشته را میدهد. اما دوباره مردم استخر شوریدند و بگفته ابن بلخی عبد اللّه بن عباس که توسط خلیفه به فارس فرستاده شدهبود «خلایقی بیاندازه بکشت».بلاذری میگوید که ابن عامر پس از طغیان دوباره مردم استخر به جنگ آنها رفت و«قریب به صدهزار تن از ایشان را بکشت.»
باید درنظر داشته باشیم که تاریخدانان مسلمان یکی دو قرن پس از وقوع چنین جریاناتی کتب خود را نوشتهاند و هرکس با تاریخ سروکار دارد عددی را که درباره لشکرها و کشتهشدگان در متون تاریخی[است]با شک و تردید مینگرد.اعداد چهلهزار یا صدهزار در این متون حاکی از آن هستند که تعداد بیشماری از ایرانیان در مقابل اعراب جان خود را از دست دادند و این اعداد قسمتی از رجزخوانیهای اعراب درباره فتوحاتشان میباشد.اینجاست که تحلیلهای احساسی از قبیل اینکه دولت ساسانی با یوغ و ستم به مردم و فشار مغان باعث فروپاشی و باز شدن درهای شهرها به روی اعراب شد را پوچ و بیمعنی میکند.هنوز درباره ارتش اعراب به زبان فارسی تحقیق جامعی انجام نشده و در کتب تاریخیمان مهاجمین عرب،گروهی بدوی که پابرهنه بر شترها به ایران حمله کردهاند غناسایی شدهاند.ولی در غرب چند کار مهم درباره تکنولوژی و تاکتیکهای اعراب نشان داده که چگونه توانستند ارتشهای ساسانی و روم شرقی را شکست دهند.
در زمانی که گروهی در مقابل اعراب در نواحی مختلف ایستادگی میکردند و کمکم معلوم میشد که در آنزمان نمیتوان با مهاجمین جنگید،مدارکی وجود دارد که نشان میدهد که خاندان ساسان همراه با گروه کثیری از ایرانیان به چین رفتند و با کمک فغفور چین سعی در باز پسگیری ایرانشهر از اعراب نمودند.
چون تاکنون به زبان فارسی مطالعه موثقی در اینباره انجام نگرفته قصد دارم که در این مقاله با اتکا به منابع چینی و پهلوی این آخرین ایستادگی ایرانیان را مدنظر قرار دهیم.
یزدگرد سوم در سال ۶۵۱ میلادی در شرق ایران کشته شد و کشتهشدن او بصورت داستانی بازگو شده که توسط آسیابانی بقتل رسید.اما بنظر میرسد که روایت ثعالبی در اینکه سواران ماهویه بدستور او این شاه را یافتند و یزدگرد را همانجا با طناب خفه کردند موثقتر مینماید. اما قبل از این فاجعه برای ایرانیان،این شاه سعی بسیار کرد تا با کمک فغفور چین و قوای تازه ایران را آزاد سازد.از این زمان است که منابع چینی،بخصوص تاریخهای تانگ بما در اینباره کمک میکنند.دو کتاب تاریخی مهم وجود دارد که یکی تاریخ جدید تانگ و دیگری تاریخ قدیم تانگ نام دارند و با اینکه در مقادیری از اطلاعات با همدیگر فرق دارند،روایت باز پسگیری ایرانشهر در آن وجود دارد.این متون را شاوانز نزدیک به یک قرن پیش به فرانسه ترجمه کرد ولی مدارک جدیدتری توسط تاریخدانان چینی ارائهشده که به اطلاعات ما میافزاید.در این میان چینشناس ایتالیایی،فرته مطالعات گرانبهایی درباره تاریخ این دوره ارائه داده که به آن توجه خواهیمکرد.
یزدگرد( issu-ssu/i-ssu-hou در سال ۶۳۸ میلادی یک گروه به رهبری mo-se-pan (مرزبان)را به چین فرستاد که از آن دولت کمک گیرد.۲فرته نشانداده که تاریخ این سفر باید ۶۴۷ میلادی باشد،۳ولی قبل از آنزمان نیز،در سال ۶۳۹ میلادی یزدگرد گروه دیگری را به آنجا فرستادهبود.در میان این گروه که به چین رفتهبودند دو پسر و سه دختر یزدگرد نیز همراهبودند. در سال ۶۵۸ میلادی پیروز( piru-szu )یکی از پسران یزدگرد از فغفور چین بنام گازنگ(۶۸۳- ۶۴۹)کمک خواست.پیروز توانست با کمک چینیان در سال ۶۵۸ میلادی دولت پارسی ( po-szu )(ایرانی)با پایتخت زرنگ( chi-ling )را استوار کند.۴این فرصت برای حکومت پیروز همگاه با خبر آزادشدن سیستان از زیر سلطه اعراب بوده و ما بین سالهای ۶۵۸ و ۶۶۳ -تاریخ ثعالبی،ص ۴۷۶.
میلادی حکومت دوم ساسانی در سیستان برپا شد.۱شاید به همین دلیل باشد که سکههای بسیاری از یزدگرد برای سال ۲۰ او(۶۵۱/۶۵۰ میلادی)با ضرابخانه سیستان وجود دارد که به نظر سکهشناسان پس از سال ۶۵۱ و مرگ یزدگرد ضرب شدهاند.این ممکن است به آن معنی باشد که پیروز همچنان سکههای ساسانی را بنام پدر ضرب میکرد و نمودار حقانیت آن خاندان و حکومت پیروز در شرق ایرانشهر بوده.
طبق منابع چینی فغفور گازنگ در ۱۴ فوریه سال ۶۶۳ میلادی پیروز را[بهعنوان]حاکم منسوب کرد،۲اما فقط در سال ۶۷۳/۶۷۴ است که پیروز دوباره به دربار فغفور رفت که نشان دهنده شکست او از اعراب میباشد.آیا ما بین سالهای ۶۵۸ تا ۶۷۳ او هنوز با اعراب مشغول جنگ بوده؟فقط در سال ۶۷۳/۶۷۴ میلادی بود که پیروز سیستان و دومین پادشاهی ساسانی را از دست داد،چون طبق منابع چینی در ۲۴ ژوئن ۶۷۳ تا ۱۱ فوریه ۶۷۴ او به پایتخت فغفور وارد شد ولی او دوباره به غرب رفت و در سال بعد در ۱۷ ژوئن ۶۷۵ برای آخرین بار به دربار چین آمد.۱او توسط گازنگ لقب( you wuwei jiangiun )«ژنرال گارد جنگی راست»را گرفت که عنوان یکی از ۱۶ القابی بود که در کاخ سلطنتی چین برای بزرگان استفادهمیشد.او در سال ۶۷۷ میلادی دستور به ساختن یک معبد بنام Bosi-si «معبد پارسی»(پارسیگ Bosi )را در شینجان داد و در سال ۶۷۸/۶۷۹ میلادی فوت کرد. بعدا درباره«معبد پارسی»سخن خواهیمگفت،اما خاندان ساسان آرزوی خود را برای آزادساختن ایران از دست اعراب از دست نداد.به توصیه ژنرال چینی Pei Xingian پی ژینگجین به فغفور،پسر پیروز به نام نرسه ni-nie-che به تخت شاهنشاهی ایران در تبعید نشست. کریستنسن به اشتباه یا بدون توجه درست به منابع چینی این تاریخ را ۶۷۲ میلادی تخمین زده و فرته آن تاریخ را بتازگی تصحیح کرده. در اینجا باید گفت که منابع ایرانی نیز این سلطنت پیروز را بیاد دارند و در بخش هیجدهم بندهش از او چنین یاد شده:
«پسر یزدگرد به هندوستان شد،سپاه و گند آورد.بیش از آمدن به خراسان درگذشت،آن سپاه و گند بیاشفت
در اینجا منظور از«هندوستان»جالبتوجه است و بطور حتم منظور تخارستان و آسیای میانه میباشد چون بنا بگفته بیرونی ساکنین زرتشتی سغد بر این باور بودند که پنج آب و شمال آن همراه با کوههایش یعنی هندوکش بعنوان هند/سند شناسای میشد. شاه شاهنشاهی دوم ساسانی در چین دفن شد ولی تا امروز مجسمه او که بدون سر در جلو آرامگاه گازنگ وجود دارد و در پشت آن مجسمه این کتیبه نوشته شد:
you xiaowei da jiangiun jlan Bosi dudu Bosi wang Bilusi «پیروز،شاه پارس(ایران)ژنرال بزرگ گارد جنگی راست و سپهبد پارس(یران(تا آنجایی که اطلاع دارد هیچگاه عکس این مجمسه خارج از چین چاپ نشده و امیدوارم بزودی آنرا در همین مجله بچاپ برسانم.برای همین فکر میکنم که گفته زندهیاد مهرداد بهار در یادداشتهایش بر بندهش درباره پیروز که«مدارک تاریخی از گریز او به چین حکایت میکند و ظاهرا کوششی هم برای بازگشت نکرد و عمری به خصب عیش در چین بسربرد»نادرست میباشد.۱
پسر او نرسه نیز به نوبه خود در سال ۶۷۹ همراه گروهی سربار برای بازپسگرفتن ایرانشهر از اعراب به غرب رفت و در تخارستان بمدت ۳۰ سال با اعراب جنگید.در سال ۷۰۹/۷۰۸ میلادی به پایتخت چین بازگشت۲و عنوان ژنرال گارد چپ« zuo tunwei jiangjun »را دریافت کرد.۳مجسمه او نیز در همانجایی که مجسمه پدرش بود وجود دارد و او با نام نرسه Manmei خدای da shouling پارس مشخصشده.۴اعراب در سال ۷۰۵ میلادی بلخ،۷۰۹ میلادی بخارا، و سمرقند و فراغنه را در سال ۷۱۳ میلادی تسخیر کردند و پس از آن به پامیر و کشگر راه یافتند و با نامهایی نیز از فغفور چین درخواست تسلیم او شدند.۵
اما تا زمانی که نرسه در شرق بود اعراب نتوانستهبودند این مناطق را تسخیر کنند و این نشانه اقتدار و جنگهای سخت و ایستادگی ایرانیان در شرق در مقابل اعراب بود.
اما باید بیا داشت که شخص دیگری نیز وجود داشت و او در منابع چینی با نام Aluohan یاد شده و در سال ۷۱۰ میلادی فوت کرد و عنوان«ژنرال گارد راست»را داشت،درصورتی که نرسه نیز همین عنوان را داشت.در اینجاست که به این مهم پی میبریم که هردو باید از خاندان سلطنتی باشند و نظریه فرته درباره اینکه نام او وهرام/بهرام میباشند صحیح بنظر میرسد.۶دو کار مهم او بنا به منابع چینی تماسهای او با امپراطوری روم شرقی و همینطور ساختن یک ساختمان مهم در چین میباشد.فغفور چین او را مابین سال ۶۵۶ و ۶۶۰ میلادی به غرب فرستادهبود که سعی در بازپسگرفتن ایرانشهر از اعراب کند.این کار او در بندهش به اینصورت عنوان شده «و چون رومیان رسند و یکسال پادشاهی کنند،آنهنگام،از سوی کابلستان یک آید که بدو فره از دودهء بغان است و(او را)کی بهرام خوانند.همه مردم با او باز شوند و به هندوستان و نیز روم و ترکستان،همهسوئی پادشائی کند.همه بد گروشان را بردارد،دین زرتشت را برپا دارد.»۱
بگفته چرتی آیا در این متن نمیتوان رفتوآمد دیپلماتیک بهرام را مشاهده کرد؟در کتاب پهلوی زند بهمن یسن زمانی که از«بهرام ورجاوند»صحبت میشود سخن از یک فرد خیالی که در آینده به نجات ایرانشهر میآید نیست،بلکه منظور از بهرام،فرزند یزدگرد سوم میباشد.۲این موضوع بخوبی با نگاه به تن زند بهمن یسن مشخص میشود:
«و او پادشاهی که در دین به نام بهرام ورجاوند خوانند،زاده شود… هنگامی که آن پادشاه سیساله باشد…با سپاه و درفش بیشمار سپاه هندی و چینی،درفش برگرفته…پادشاهی به(آن)کی رسد…
پس بنظر میرسد که او سعی در بازپسگیری ایرانشهر کرد و ایرانیان به انتظار آمدن او بودند و آرزوی خود را در شعری به پهلوی به اینصورت بیان کردند:
کی باشد که پیکی آید از هندوستان،
که(بگوید)آمد آن شاه بهرام از دوده کیان،
که(او را)فیل است هزار،بر سران است فیلبان،
که درفش آراسته دارد بر آئین خسروان
پیش لشکر براند به سپاه سالاران،
مردی پیک،باید کردن زیرک ترجمان،
که شود و بگوید به هندوان،
بر یگ گروه دین نزار کردند و بیوژدند شاهنشاه ما و کسی که آزاده(بود)ایشان،
چون دیوان دین دارند،چون سگ خورند نان،
بستندند پادشایی از خسروان،
نه به هنر،نه به مردی،بلکه به افسوس و ریشخند بستوند،گیرند به ستم از مردمان،
زن و خواستههای شیرین،باغ و بوستان،
جزیه بر نهادند،بخشیدند بر سران
با ستم خواستند ساوگران، به نگر که چند افکند آن دروج در این جهان، که نیست بدتر از او اندر جهان، از ما بیاید آشا بهرام ورجاوند از دوده کیان، بیاوریم کین تازیان، چو رستم(که)آورد یکصد کین سیاوشان، مزکت را فرو هلیم به نشانیم آتشان بتکدهها را برکنیم پاک کنیم از جهان، تا ویران شوند دروجزادگان از این جهان.۱
در اینجا نیز منظور همان بهرام فرزند یزدگرد بوده که با بهرامی که در ادبیات آخر زمانی زرتشتیان آمیختهشده،با اینکه بهرام نتوانست کاری را که ایرانیان در آرزوی آن بودند انجام دهد فرزند او که طبق کتیبه چینی Juluo که هرماتا او را بدرستی خسرو خوانده کار پدر را ادامه داد.۲ منابع دیگر نیز این روایت را گویایند که خسرو در ارتش خاقان ترکان در ترکستان در سال ۷۲۹/۷۲۸ میلادی با اعراب میجنگید که نوهء یزدگرد بود.او نیز در سال ۷۳۱/۷۳۰ میلادی به پایتخت چین رفت.در آن زمان ایرانیان زیادی در آسیای میانه و چین ماندند و چند کتیبه در آنجا بجا گذاشتند.این آخر کار خاندان ساسان بود،ولی حدود یکصد سال این خاندان برای باز پسگیری ایرانشهر جنگید.
اما گفته شد که قبل از فوت پیروز،او دست به ساختن معبدی در سال ۶۷۷ میلادی زد که منابع چین آنرا«معبد پارسی»میخوانند.قبل از او نیز یزدگرد چندینبار گروهی به چین فرستاده بود و معابدی نیز برپا شدهبود.نویسندگان بر این باورند که این معابد آتشکدههای زرتشتی بوده ولی این باورها اشتباه بنظر میرسد.تمام اعلامیههایی که مذهب مسیحیت را در چین آزاد و قانونی میشمارد کلمه Bosi-jing و معبد را Bosi-si میخواند.۳در سال ۶۴۷ میلادی اولین نماینده یزدگرد بنام Alopen که یک مسیحی بود درخواست به رسمیتشناختن مذهب مسیحیت کرد.جالبتوجه است که معبد«پارسی»نام گذاشتهشده و بگفته فرته انگار«پارسی» ا مذهب مسیحیت ربط داشته یا به چشم چینیان اینچنین بوده.۱چرا یزدگرد درخواست ساختن یک معبد مسیحی کرد؟احتمال دارد که خاندان ساسان و چندی از بزرگان به این مذهب گرویده بودند.۲آیا ممکن است که این دلیلی باشد بر رسمیت نشناختن یزدگرد در بعضی از نقاط ایران و حرکت او به سوی شرق؟ما مدارک متعددی درباره گرویدن خاندان و بزرگان ساسانی به مذهب مسیحیت از قرن پنجم تا هفتم میلادی در دست داریم که بصورت شهیدنامه برجا مانده.اما کتیبههای دوزبانه بر روی استودان در چین وجود دارد.نام شخصی ماهشی است که دختر پهلماسپ از قبیله سورن بوده و سال درگذشت او به سال یزدگردی و چینی دادهشده.او در ۲۶ سالگی فوت کردهبود و گفتهشده که درخواست او این بوده که جای او در کنار اهورامزدا و امشاسپندان باشد.۳این سال فوت او ۸۷۴ میلادی بوده و نشاندهندهء بازماندن خاندان بزرگ ایرانی در چین بوده،یعنی ایرانیان مسیحی و زرتشتی در کنار هم در چین میزیستند.
در پایان میتوان چند نکتهگیری از این مطالعه کرد.اول اینکه نباید تصور کرد که خاندان ساسان و ایرانیان پس از حمله اعراب سعی به دفاع از ایرانشهر نکردند و آنرا به آسانی رها کردند. نهتنها یزدگرد،بلکه پسرانش پیروز و بهرام به سختی با اعراب جنگیدند.سپس نرسه فرزند پیروز و خسرو به کارزار اعراب رفتند.با اینکه برای مدتی در قرن هفتم میلادی ساسانیان در سیستان حکومت کردند،اعراب بر آنها پیروز شدند.مسئله دیگری که در اینجا پیش میآید اینست که با اینکه ایرانیان به سختی با اعراب جنگیدند چرا مهاجمین در اکثر اوقات توانستند ساسانیان را شکست دهند؟این شکستها معمولا بخاطر ضعف اجتماعی جامعه ساسانی دانستهشده.این باور کاملا اشتباه است چون نهتنها ایرانشهر بلکه اعراب توانستند در سال ۷۵۱ میلادی چینیان را شکست سختی دهند و آسیای میانه را به تصرف درآورند.هراکلیوس امپراطور روم نیز تمام روسیه،فلسطین،مصر و قسمتی از آناتلی را به اعراب باخت.باید دلیل شکست ایرانیان،چینیان و رومیان را جای دیگر جستجو کرد.بنظر من استفاده از تکنولوژی رومی مانند منجیق و سوار نظام سریع و سبکسواران عرب میتوانست سوارنظام سنگین و کند ساسانی را به راحتی شکست دهد و همین کار را نیز انجام داد.نکته آخر مسئله اشاعه مسیحیت در ایران است و مدارک چینی نشان میدهد که اکثر ایرانیان در چین مسیحی بودهاند و یزدگرد و فرزندانش نیز معابد/کلیسای مسیحی در چین استوار کردهاند.پس قسمتی از خاندان ساسان به مسیحیت گرویدهبود مگر نه یزدگرد و پیروز هرگز دستور به ساخت کلیسا نمیکردند و به جای آن آتشکده بنا میکردند.مدارکی که فرته،چینشناس بزرگ ایتالیایی بچاپ رسانده این مسائل را بتازگی روشن ساخته[است].
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/434542?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%AC%20%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C
____________________________________________________________________________________
مسعود آذرنوش باستان شناس ساسانی از میان ما رفت
دکتر مسعود آذرنوش در ۲۵ نوامبر در سن ۶۳ سالگی بر اثر حمله قلبی در تهران درگذشت.مشاهدات بنده درباره ایشان به عنوان محقق تاریخ و فرهنگ ساسانی در آن سوی آبها است.اولینبار با کار دکتر آذرنوش در کتابخانه دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس آشنا شدم،زمانی که هنوز در آن دانشگاه دانشجو بودم.پایاننامه دکترای ایشان نیز در کتابخانه موجود بود و به این موضوع واقف شدم که آذرنوش در همین دانشگاه درس خوانده و در حقیقت هم مدرسهای بودهایم.پس از آن مقالات عالمانه ایشان را به فرانسه،انگلیسی و گاه فارسی نیز میخواندم و افتخار میکردم که یک چنین فرهیخته ایرانی متخصص باستانشناسی دوره ساسانی در میان ما است.او یکی از معدود باستانشناسانی بود که مقالاتش فراتر از حیطه باستانشناسی به کار میآمد و فقط به جماعت باستانشناس مختص نبود و به کار تاریخدانان نیز میآمد.کتاب او که بر حسب پایاننامه دکترایش بود درباره قصر حاجیآباد در استان فارس است.نه تنها یافتههای باستانشناسی او در این کتاب خارق العاده بود و تندیس چندی از بزرگان ساسانی زمان شاپور دوم را نمایان کرد بلکه نقاشیهای کمیاب دوره ساسانی و رابطه دنیایی ایران و کوشان را به ما بهتر میشناساند.همچنین فصل اول کتاب که به تاریخ این دوره پرداخته بود نمایانگر درک عمیق او از تاریخ ساسانی میباشد.
ولین بار که دکتر آذرنوش را ملاقات کردم رئیس پژوهشکده باستانشناس میراث فرهنگی بود.او با دلسوزی و راهنمایی باستانشناسان جوان و همکاری با باستانشناسان خارجی و دیگران رونقی دوباره به باستانشناسی کشور داد.او را بعدها در کرمانشاه در حال سر زدن به حفاری باستانشناسان جوان دیدم.این خود نشاندهنده دلسوزی او برای باستانشناسی کشور بود.گهگاه او را عصبانی میدیدم که فریاد به آسمان میکشید.کسانی که او را میشناختند میدانستند که دکتر آذرنوش موجودی احساساتی است که از بینظمی و بیدقتی رنج میبرد.یکبار که احساساتی شده بود جرئت کردم که به او بگویم که چرا اینچنین از خود بیخود میشود و او گفت آقای دکتر، اگر بنده اینجا دلسوزی نکنم چه کسی دلش برای باستانشناسی ایران سوخته و اگر اینجا نباشم و بیایم خاجر چه کسی میماند که به کارهای باستانشناسی برسد؟او راست میگفت،او بود که دلش میسوخت و فریاد میکشید و کار میکرد و دلسوزی میکرد. دکتر آذرنوش بود که به عنوان مهمترین باستانشناس دوره ساسانی در دنیا میتوانست در خارج به راحتی تدریس کند،اما در ایران ماند چون برای باستانشناسی و کشورش دلسوز بود.آذرنوش چنان دلسوز بود که حتی زمانی که در دانشگاه تهران جایی نداشت و نمیتوانست تدریس کند و زمانی که پست خود را به عنوان رئیس پژوهشکده باستانشناسی از دست داد هنوز به جامعه علمی و باستانشناسی کشور خدمت کرد.او با دکتر فاضلی،که جانشین او بود همکاری میکرد،همکاری که کمتر در این دوران میبینیم.این دلسوزی آذرنوش برای وطنش بود.
برای من از آن غم انگیزتر این بود که سال گذشته با آذرنوش و چند تن از دوستان در تهران قصد آن داشتیم که یک مؤسسه مطالعات ایران باستان را در کشور دایر کنیم،اما عجل به ما زمان نداد و آذرنوش را از ما گرفت.رفتن او از این دنیا فاجعهای است فراتر از آنچه قابل تصور میباشد.من فکر نمیکنم تا سالها دوباره یک چنین محقق و باستانشناس مهم دوره ساسانی را در کشور داشته باشیم.امید است که جوانان باستانشناس سعی در پر کردن جای خالی آذرنوش کنند.جای آذرنوش بسیار خالی است.
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/488660?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%AC%20%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C
___________________________________________________________________________________
چند نکته درباره متن پهلوی شهرستانهای ایرانشهر
شهرستانهای ایرانشهر تنها متن جغرافیاییست که به زبان پهلوی به جا مانده است.
البته در دیگر متون پهلوی مانند بندهش(منسوب به:آذر فرنبغدادگی)نیز فصلهایی به جغرافیا و کوهها و رودهای ایران اختصاص یافته چنانکه در این متن از کتاب«ایادگار شهرها»نیز نام برده شده است که نشان میدهد که آن کتاب در دست کاتب بندهش بوده است.
آخرین شخصی که در شهرستانهای ایرانشهر از او نام برده شده خلیفهء عباسی،منصور (قرن دوم هجری/هشتم میلادی)ست.اما تاریخ تدوین اولیهء این کتاب روشن نیست. زندهیاد احمدتفضلی در کتاب تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام بر این عقیده است که این متن احتمالا در اواخر دورهء ساسانی نوشته شده،گرچه مسائل اساطیری آن به دورههای قدیمیتر برمیگردد.قصد من در این مقالهء کوتاه آن است که تاریخ تدوین این کتاب و نیز چند نکتهء مهم درباره آن را مورد بررسی و تحقیق قرار دهم.این مقاله به سه بخش تقسیم میشود:۱)تاریخ تدوین شهرستانهای ایرانشهر؛۲)تقسیمات ناحیهای در متن؛و۳) تصویر جغرافیایی ایرانشهر.
۱-تاریخ تدوین شهرستانهای ایرانشهر
همانطور که گفته شد این متن برای آخرین بار در قرن دوم هجری/هشتم میلادی تدوین شده،زیرا از شهر بغداد و منصور خلیفهء عباسی در آن نام برده شده است.به علاوه ذکر این مطلب نیز لازم است که بیشتر متون پهلوی موجود نیز در اوائل دوران اسلامی تدوین شدهاند،ولی این که گفتهاند همهء آنها در استان فارس نوشته شده و متعلق به قرن نهم میلادیست بعید به نظر میرسد.نخست به این دلیل که در این متون بهطور اخص گفته نشده است آنها در استان فارس نوشته شدهاند،چه گاهی دربارهء کرمان و ناحیههای دیگر نیز در آنها سخن رفته است.بدینجهت این احتمال وجود دارد که کتاب در بعضی ناحیههای دیگر به کتابت درآمده باشد.از لحاظ زمانی نیز باید گفت که میتوان بعضی از متون مانند کتاب شهرستانهای ایرانشهر را به قرن هشتم میلادی و کتب دیگری مانند زند بهمن یسن را به قرن یازدهم و یا دوازدهم میلادی ربط داد چون در آنها دربارهء وقایع تاریخی آن قرنها اشاراتی شده است.
به گفتهء تفضلی شهرستانهای ایرانشهر در اواخر دورهء ساسانی به کتابت درآمده است.با نگاهی به وضع تقسیمات استان فارس در این متن میتوان به چند موضوع دیگر دربارهء تاریخ تدوین آن اشاره کرد:میدانیم که در زمان قباد و فرزند او خسرو انوشیروان، شاهنشاهی ساسانی به چهار کوست تقسیم شد و کتاب شهرستانهای ایرانشهر نیز براساس همین تقسیمات تألیف شده است که دربارهء آن در قسمت بعدی سخن خواهد رفت.در این تقسیم اداری،استان فارس در کوست یا سمت نیمروز قرار دارد.آنچه مهم است تعداد شهرستانهاییست که در این متن ذکر شده است(۴۱-۴۴):
شهرستان استخر را اردوان شاه اشکانیان(پهلویان)ساخت،
شهرستان دارابگرد را دارای دارایان ساخت،
شهرستان بیشاپور را شاپور پسر اردشیر ساخت،
شهرستان گور،اردشیر خره را اردشیر بابکان ساخت،۲
از طرف دیگر میدانیم که در زمان قباد کتابی به فرمان او دربارهء جغرافیا به کتابت رسیده است،۳اما نمیدانیم که آیا آن کتاب همین شهرستانهای ایرانشهر است یا نه.اما پس از تغییر تقسیمات ناحیهای،در فارس پنج ناحیه یا شهرستان وجود داشته که عبارتند از:
۱)اردشیر خرّه۲)استخر؛۳)بیشاپور؛۴)دارابگرد؛۵)به از امید قباد(وه از امید کواد)،پس در متن ما آخرین شهرستان یعنی«به از امید قباد»که در دورهء اسلامی ارنجان نامیده میشده است وجود ندارد.به گفتهء نویسندگان مسلمان،این شهرستان در زمان قباد بنا شد و پس از آنکه شهر امید محاصره و تسخیر گردید،ساکنین آن به شهر جدید انتقال داده شدند که«به از امید قباد»نام گرفت.۴پس اگر ما در متن شهرستانهای ایرانشهر نام چهار شهرستان را داریم،به احتمال زیاد این نشاندهندهء آن است که شهرستانهای ایرانشهر قبل از اصلاحات قباد و خسرو انوشیروان به کتاب درآمده است و ا منبع آن از روی کتابی دیگر که قدیمیتر بوده نوشته شده است و کاتبان فراموش کردهاند که شهرستان جدید را در آن بگنجانند.
۲-تقسیمات ناحیهای ایرانشهر
همانطور که گفته شد در زمان شاهنشاهی قباد و خسرو انوشیروان ایرانشهر به چهار کوست تقسیم شد.یکی از دلایل این تقسیمبندی آن بود که قبل از این تغییرات،یک سپهبد فرماندهی ارتش تمام ایران را در دست داشت،ولی چون در قرن چهارم و بهخصوص در قرن پنجم دشمنان ایران در گوشه و کنار شاهنشاهی،یعنی ترکان در شرق،و قبایل بدوی عرب در جنوب،و بیزانس در غرب با ایران میجنگیدند لازم بود که مملکت به چند قسمت تقسیم شود و هر قسمت زیر نظر سپهبدی قرار بگیرد.تا با دشمنان در چهار گوشهء ایران مقابله کنند.البته تقسیمات اداری نیز بر همین منوال انجام گرفت و متن شهرستانهای ایرانشهر نیز چهار کوست را به این ترتیب نام میبرد:
(تصویرتصویر) این ترتیب بازگو کردن چهار کوست در تمام متون پهلوی که دربارهء کوستها به ما اطلاعی میدهند وجود دارد.آنچه جالب توجه میباشد این است که ترتیب بازگو کردن کوستها مورّب میباشد یعنی از شمال شرقی به جنوب غربی و از جنوب غربی به جنوب شرقی و از جنوب شرقی به شمال غربی.به نظر میرسد که این نوع بازگو کردن مرزهای شاهنشاهی در ایران باستان سابقهای دیرینه داشته که حتی به دورهء هخامنشی نیز میرسیده است.این نظریهء من به این خاطر است که چهار لوحهای که در تخت جمشید یافت شده و در چهار گوش قصر جای داده شده بود به همین صورت مورّب مناطق زیر سلطهء هخامنشیان در چهار گوش قصر جای داده شده بود به همین صورت مورّب مناطق زیر سلطهء هخامنشیان را بازگو میکنند.کتیبهء داریوش:
میگوید داریوش شاه این شهر(مملکت)که من دارم از ساکایان که فراتر از سغد است تا کوش(اتیوپی)و از سند(هند)تا ساردیس میباشد.۵
با توجه به ترتیب مناطق درمییابیم که داریوش نیز مرزهای شاهنشاهی را به صورت مورّب بازگو کرده است.پس این سنّتی دیرینه بوده است که تا زمان ساسانیان نیز ادامه یافته.این نوع بازگویی مرزها بهطور یقین جزو همان گروه از فرمولهاییست که به گفتهء اوکتر پرودرسشرو محتملا به صورت شفاهی از دورهء هخامنشی به دورهء ساسانی رسیده بوده است.۶
۳)تصور جغرافیایی ایرانشهر
برطبق کتیبهء شاپور اول در کعبهء زردشت،مرزهای ایرانشهر از شرق(خراسان بزرگ) تا قسمتهایی از سوریه و بین النهرین در غرب و گرجستان و ارمنستان از شمال و مکران و کرمان در جنوب میرسیده است.۷این نگاه به ایرانشهر یک دید شاهنشاهی بوده است که با نظر کرتیر تفاوت دارد.کرتیر موبد معروف زمان شاپور که در قرن سوم میلادی میزیست و تنها موبدی بود که اجازه یافت سرگذشت خود را همانند شاهان برای همه به یادگار بگذارد،تصویر متفاوتی از مرزهای ایرانهشر دارد.کرتیر به دقت مرزهای ایران و مردم ایران را از سرزمینهای انیران و انیرانی ذکر کرده و روشن ساخته است که کما بیش مرزهای ایران و محل زندگی ایرانیان از خراسان تا بین النهرین بوده،و آنچه خارج از آن محدوده عنوان شده انیران میباشد.۸پس در اینجا ما با دو تصویر متفاوت از ایرانشهر روبرو میشویم که یکی سلطنتیست و دیگری مذهبی.
بنابر باور مردم اوستایی،زمین به هفت کشور یا منطقه تقسیم میشده است.وسعت کشور میانی که خوانیره نام داشت به اندازهء وسعت تمام شش کشور دیگر بود.این کشورهای دیگر عبارتند از:ارزه،فرادادافش،و یدادفش،ساوه،وروبرشت،و وروجراشت.دریای فراخکرد،خوانیره را دور زده و آن را از دیگر کشورها جدا کرده بود.در این خوانیره بود که کیومرث و گاو یکتا زندگی میکردند و بعد مردمان آن میزیستند.خوانیره بود کشوریست که در گاثاها نیز از آن یاد شده و«بوم هفتم»(یسنا ۲.۲۳)نام گرفته.در این دنیای اوستایی،در کشورهای دیگر دیوان میزیستند و آدمی در آنجای نداشت.اما در زمان ساسانیان این دنیای اوستایی دگرگون شد،و خوانیره با ایرانشهر مترادف گردید و کشورهایی که در دور آن بودند با ممالک هند و مصر و روم و دیگر همسایگان شاهنشاهی ساسانی شناخته شدند.پس ایرانشهر به بزرگی تمام این کشورها بود و از همه بهتر.این نمود زمین در دورهء اسلامی نیز باقی ماند.یاقوت و همچنین بیرونی دربارهء این تقسیمات توضیحاتی دادهاند که مسأله را روشنتر میسازد.نقشهای که یاقوت ترسیم کرده به مراتب از آنکه بیرونی در التفهیم به جای گذاشته صحیحتر مینماید و به این شکل میباشد . این نقشه نشاندهندهء آن است که مرزهای ایرانشهر به گونه دیگری بازگو شده و در آن یک تصور کاملا متفاوت از آنچه در اوستا و کتیبههای ساسانی آمده است وجود دارد. این نقشه بازگوکننده تصویر متن شهرستانهای ایرانشهر از مرزهای ایرانشهر میباشد.در این کتاب،ایرانشهر از خراسان تا آفریقا و از قفقاز تا عربستان شناخته شده.سؤال اینجاست که چگونه موبدان/کاتبان در قرن دوم هجری/هشتم میلادی چنین تصوری از ایرانشهر داشتهاند در صورتی که شاهنشاهی ساسانی فروپاشیده بوده است.
به نظر میرسد که این تصور از ایرانشهر در اواخر دولت ساسانی شکل گرفته و یک دید یا تصور امپریالیستی از ایرانشهر بوده که سابقهء تاریخی کوتاهی داشته است.میدانیم دز زمان قباد،ساسانیان نهتنها دست به اصلاحات اداری زدند بلکه قدرت و نفوذ خود را نیز توسعه دادند.به گفتهء بعضی از منابع عربی در زمان قباد گروهی به عربستان فرستاده شده بودند که مذهب مزدک را رواج دهند.در زمان خسرو،یمن نیز زیر سلطهء ساسانیان درآمد و ه همین دلیل در آن زمان میتوان عربستان را جزو شاهنشاهی ساسانی به شمار آورد.۹اما متن همچنین آفریقا را نیز جزئی از ایرانشهر میشمارد.این مسأله نیز به سادگی حل میشود.اگر به یاد داشته باشیم که ساسانیان در اوائل قرن هفتم توانستند سوریه،فلسطین، و مصر را تسخیر کنند.از آنجا نیز ساسانیان به لیبی در غرب و به کوش یا نوبیا در جنوب رخنه کردند و قسمتهایی از آن ناحیهها را زیر سلطهء خود قرار دادند.۱۰البته این مسأله از لحاظ دیگر نیز مهم میباشد و آن این است که ما به یاد کتیبهء داریوش اول میاندازد که مرزهای جنوب غربی خود را تا منطقه کوش(نوبی)یاد میکند.
این تصور ایرانشهر نهتنها در متن پهلوی شهرستانهای ایرانشهر بلکه در متون حماسی نیز به جای مانده و با نقشهء یاقوت و بیرونی نیز همخوانی دارد.در مقدمهء قدیم شاهنامهء ابو منصوری مرزهای ایرانشهر اینگونه توصیف شدهاند:
ایرانشهر از رود آموی است تا رود مصر و این کشورهای دیگر پیرامون اویند و از این هفت کشور ایران شهر بزرگوارتر است.به هر هنری و آنکه او سوی باخترست چینیان دارند و آنکه از سوی راست اوست هندوان دارند و آنکه از سوی چپ اوست ترکان دارند و دیگر خزریان دارند و آنکه از راستر بربریان دارند و از چپ روم خاوریان و مازندران دارند و مصر گویند از مازندران است و این دیگر همه ایران زمین است.۱۱
در اینجا میبینیم که سرچشمهء این باور که ایرانشهر از«رود آموی است تا رود نیل»در اواخر زمان ساسانی شکل گرفته،زمانی که شاهنشاهی ایران به اوج قدرت و وسعت خود رسیده بوده است.در این سهلانگاری توسط ساسانیان،ایرانشهر به جای خوانیره جای گرفته و مرزهای ایران به صورت عجیبی وسعت یافته و یک تصور متفاوت از اوستا و مرزهای معمول ایرانشهر به وجود آمده است که با سقوط دولت ساسانی نیز بر جای مانده و در متون حماسی نیز از آن یاد شده است.در خاتمه باید گفت که این تصویر ایرانشهر مرا به یاد توصیف منطقهء خاورمیانه توسط یکی از بزرگترین تاریخدانان دورهء اسلامی یعنی مارشال هاجسن (Marshall Hodgson) میاندازد.او که کلمات بهخصوصی برای کتاب مهم و ارزندهء خود-در سه جلد به نام Tte Venture of Islam – استفاده کرده است.به جای کلمهء«خاورمیانه»عبارت ṣṣFron Nile to Oxus” از نیل تا آمو دریا را برگزیده است۱۲که ما را به یاد متن شهرستانهای ایرانشهر و بهخصوص مقدمهء شاهنامهء ابومنصوری میاندازد.البته با این تفاوت که برای ایرانیان منطقهای که هاجسن خاورمیانه میشمرد همان ایرانشهر بوده است.
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/530992?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%AC%20%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C
_____________________________________________________________________________________
میراث ساسانیان: ایرانشهر یا شکست در برابر اعراب؟
وقتی که از ساسانیان نام برده می شود، شاید اولین چیزی که به ذهن یک ایرانی خطور می کند شکست این سلسله پادشاهی در برابر سپاه اعراب باشد.
همان شکست بود که به حاکمیت طولانی اعراب مسلمان بر ایران و ایجاد تحولات عمیق فرهنگی در جامعه ایران منجر شد.
در خصوص سقوط ساسانیان، همواره این نظریه مطرح بوده است که ساسانیان به دلیل ستمگری، از حمایت عمومی برخوردار نبودند و با حمله اعراب، مردم برای گریز از چنگ آنها، درها را به روی اعراب گشودند.
اما یک محقق عهد ساسانی می گوید که این دیدگاه دقیق نیست و حتی آن را غیرمنصفانه می خواند.
تورج دریایی، استاد رشته ایرانشناسی در دانشگاه کالیفرنیا در ارواین، و نویسنده کتاب “ایران ساسانی: ظهور و سقوط یک امپراتوری” به زبان انگلیسی، می گوید که میراث ساسانیان برای ایران بسیار بزرگتر از شکست در برابر اعراب است.
ساسانیان در قرن سوم میلادی در ایران به قدرت رسیدند و در اواسط قرن هفتم در حمله ارتش اعراب شکست خوردند تا بساط آخرین حکومت پادشاهی پیش از اسلام در ایران برچیده شود.
موضوعی که پس از ۱۳۵۰ سال همچنان، و شاید اکنون تحت الشعاع برقراری مجدد یک حکومت اسلامی در ایران به شکلی پررنگ، بر ذهن ایرانی سایه افکنده است.
آقای دریایی می گوید نگاهی که ساسانیان را به خاطر شکست مقصر می شناسد تحت تاثیر دو عامل در ایران شکل گرفته است.
او اشاره می کند که اغلب کتاب هایی که در مورد شکست ساسانی در مقابل اعراب در قرن بیستم منتشر می شد تحت نفوذ دیدگاه کمونیستی بود.
او که خود به خاطر فروپاشی ساسانیان به این بخش از تاریخ ایران علاقه مند شده است، می گوید: “بیشتر کتاب هایی که از روسی به فارسی ترجمه می شد، مثلا کارهای مرحوم کریم کشاورز که آثار کلشنیکف و غیره را به فارسی بر می گرداند، این دید طبقاتی را در ما به وجود آورد که مثلا چون موبدان به مردم فشار می آوردند، مردم درها را باز کردند و حکومت ساسانی در مقابل اعراب از هم پاشید.”
از طرف دیگر، به گفته او با شیوع ملی گرایی در دوران پهلوی در ایران، و اوج گرفتن این دید که ایرانیان در گذشته ابرقدرت مهمی بوده اند، این دیدگاه تقویت شد که با احساسات ضدعربی – پابرهنه خواندن اعراب – هم همراه بود.
او در مورد سقوط ساسانیان می گوید: “بله این شاهنشاهی نابود و غارت شد، ولی ارتش اعراب چندان هم پابرهنه نبود. الان مطالعاتی انجام شده است که نشان می دهد این ارتش اعراب چقدر محکم و خوب بوده که نه تنها ایرانی ها، بلکه رومی ها، بلکه ترکان و چینی ها را شکست دادند. بنابراین ما نباید این دید غیرعادلانه را در مورد ساسانیان داشته باشیم.”
ایرانشهر و خداینامه
کتاب تازه آقای دریایی، “ایران ساسانی”، اخیرا برنده جایزه بهترین اثر تحقیقی درباره خاورمیانه از سوی انجمن بریتانیایی مطالعات خاورمیانه شده است. او قبلا کتاب “سقوط ساسانیان” را در ایران به چاپ رسانده بود و چند کتاب دیگر درباره همین موضوع نگاشته است.
تورج دریایی می گوید که میراث و اهمیت ساسانیان برای تمدن ایرانی از شکست در برابر اعراب بسیار فراتر می رود.
میراث مهمی که ساسانیان برای ایران به جا گذاشتند، به گفته او، شکل گیری مفهوم ایران به عنوان یک فرهنگ و ملت است:
“این باور و این دید ایرانشهری یا منش ایرانشهری یا ایرانی از دوره ساسانی سرچشمه گرفته است… ساسانیان اولین سلسله ای در ایران هستند که ایده ایرانشهر را به عنوان یک ایده سیاسی و هویت فرهنگی ایرانیان برپا می کنند. مهمترین میراث ساسانیان این است که ما اکنون ۱۸۰۰ سال است با این ایده زندگی می کنیم. ما پیدایش این ایده را مدیون ساسانیان هستیم.”
یکی از عناصر مهم شکل گیری این مفهوم پیدایش خداینامه در زمان ساسانیان است. این همان کتابی است که شاهنامه از آن سرچشمه گرفته است.
آقای دریایی می گوید: “اهمیت دیگر ساسانیان این است که در زمان خسرو انوشیروان در همان قرن سوم، تاریخ ملی ایران به نام خداینامه تدوین می شود. و آن تاریخ و یادی است از گذشته، آنچه که ایرانیان بودند، از کجا آمدند، چگونه جهان آغاز شد، تا زمان فروپاشی شاهنشاهی ساسانی.”
خداینامه اصلا به زبان پهلوی بود که از میان رفته است ولی ایرانیان آن را در اوایل دوره اسلامی ترجمه کردند.
قدرت مرکزی و قانون
آقای دریایی می گوید: “یعنی ساسانی ها نه تنها جایی به نام ایرانشهر درست می کنند، و ایده های فرهنگی برای ایرانی ها به وجود می آورند، بلکه تاریخی هم برای ایرانی ها به وجود می آورند.”
“در واقع تاریخ سنتی ما که در شاهنامه رقم می خورد و در متون فارسی از جمله فارسنامه ابن بلخی و غیره (دیده می شود)، همه زاییده همین خداینامه یا شاهنامه دوره ساسانی است.”
ساسانیان از ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی یعنی برای بیش از ۴۰۰ سال بر منطقه وسیعی که زمانی علاوه بر فلات ایران، عراق امروز و بخشی از افغانستان و پاکستان را در بر می گرفت حکومت کردند.
اردشیر بابکان، خسرو انوشیروان و بهرام گور نام هایی آشنا برای ایرانی است که همه به دوره ساسانی برمی گردند.
آقای دریایی درباره راز بقای طولانی ساسانیان می گوید: “این یک حکومت سنترالیزه (مرکزی) بر حسب قانون است، که این یکی دیگر از ابعاد مهم ایده ایرانشهری است، و برای همین هم برای ۴۰۰ و اندی سال به جا می ماند.”
وی میراث ساسانیان را این طور خلاصه می کند: “من فکر می کنم همه به خاطر ساسانیان است که ما امروز کشوری به نام ایران، تاریخی سنتی به نام شاهنامه و هویت ایرانی داریم.”
تصویری جدید
آقای دریایی که پایان نامه دکترایش در دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس را درباره سقوط ساسانی نوشته است می گوید مساله ای که در آن زمان ذهن او و دیگر دانشجویان تاریخ های باستان را مشغول می کرد این بود که چرا علاقه مندان به تاریخ ساسانی هنوز باید به کتاب آرتور کریستین سن که در سال ۱۹۴۴ نوشته شد مراجعه کنند.
او می گوید که یکی از دوستانش در رشته دکتری در زمینه تاریخ روم همواره اظهار تعجب می کرد که هر ساله ده ها کتاب درباره امپراتوری روم منتشر می شود، مساله ای که به هیچ وجه در مورد ساسانیان صادق نیست.
این درحالی است که به گفته تورج دریایی از ۱۹۴۴ تاکنون اکتشافات زیادی انجام شده و مدارک و منابع جدیدی در دسترس قرار گرفته است که می تواند تصویر جدیدی از ساسانیان ارائه دهد.
او می گوید برای همین تصمیم گرفت کتابی بنویسد که ابعاد مختلف این دوره را در بر گیرد و سعی کرده که منابع مادی را در کنار متون کتبی بگذارد و به عنوان یک تاریخ دان یک دید کلی به دست دهد.
پنج فصل کتاب “ایران ساسانی: ظهور و سقوط یک امپراتوری” به مذهب، جامعه، اقتصاد، ادبیات و تاریخ سیاسی ایرانشهر می پردازد.
ریچارد فرای ایران شناس دانشگاه هاروارد درباره این کتاب نوشته است: “ایران ساسانی اثر تورج دریایی حاوی جزئیات بسیار بیشتری نسبت به همه کارهای قبلی در مورد این موضوع، با مواد و منابع متعدد جدید است. این اثر یک شاهکار تحقیقاتی است و آخرین سخن درباره ایران ساسانی در همه زمینه ها خواهد بود.”
http://www.tourajdaryaee.com/news/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%AB-%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%87%D8%B1-%DB%8C%D8%A7-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D8%A7/
_____________________________________________________________________________________
My Email: yasaman.nabati@gmail.com