انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تندیس چوب پیلارام گویای چیست

فرهاد پیلان جواهریان

بنام خداوند جان و خرد

حجم و نقش و خط نویسی با سیگنال آهنگین در تصورات فرامرز پیلارام

ساختن مجسمه با نوسانات موسیقی

بنای فرمی به شکل یک ساز آسمانی…

خطوط خوشنویسی رنگ و روغن و در هم تنیده و پیچیده ایی که پیلارام با رنگهای عاشقانه بر روی سطح بوم نقاشی میکرد، نشانه های طبع نواختن موسیقیایی و نت های حیات درونی او را به تصویر میکشید.

او از دوران نوجوانی به هنر و هنرمندان موسیقی علاقه مند بود و با آنها همنوایی داشت، و همینطور با گوش فرا دادن به ساز و آهنگ در آتلیه اش کار میکرد. هر از گاهی هم صدای زمزمه آواز و سوت او هنگام خلق آثار نقاشیهایش شنیده میشد. به نقل قول از مادرش او یک ویلون برای یادگیری و آموزش خود تهیه کرده بود، ولی بخاطر ترس از آلودگیهای اجتماع آن دوره، با اعتراض خانواده و ممنوعیت فراگیری ساز روبرو گردید. به همین علت توانسته بود کنکاشهای پیدایش ملودی و کنجکاوی حس موسیقی درونگرای خود را با خط و نقش و فرم و حجم تألیف و برقرار کند. او خود یک کلکسیونر صفحه های گرامافون بود و از برجسته ترین کمپونیست های عالم موسیقی جهان، کلاسیک اروپا و سنتی ایران و هند و عرب، به عنوان مثال بتهوون، یوهان سباستین باخ، شوپن، موتزارت، شوبرت، چایکوفسکی، استاد راوی شانکار، استاد بسم الله خان، استاد علی اکبر خان، استاد ولایت خان، استاد نیکیل بنرجی، استاد شجریان، استاد شهناز، استاد لطفی، استاد یاحقی، ام کلثوم و دیگر هنرمندان و چهره های ماندگار قرن گذشته را نگهداری میکرد و در زمانی که مهمان داشت، با حال خوش شروع به پخش و معرفی آثار موسیقی مجموعه اش میکرد.

همانگونه که عیان است و مشاهده گردیده، در تابلوهای نقاشیخط او زنگ و رنگ به هم آرامش میبخشند و معماری و حجم، هارمونی صوت آهنگهای حیات او هستند. آنچه او در رؤیاهایش میدید و خط و قلم میزد، بداهه نوازی نوشتار و پرورش نوعی ریتم هماهنگ برای به ثمر رساندن فرهنگ اخلاق و گفتار بود و ملودی همزیستی و صلح با طبیعت و موجوداتش را میسرائید و بنیان و بیان میداشت.

خاطره ایی از فرامرز در خانواده بجا مانده که شرح مختصر آن به نقل قول از مادرش در اینجا نیاز است ذکر شود. در دوران دانشجویی پیلارام، مدت زمانی پرنده ایی (طوطی) در منزل پدری نگهداری میشده است. روزی مادر فرامرز متوجه میگردد که آن پرنده نیست و قفل و در قفس باز است. از اهل خانه می پرسد که چه شده، ولی همه ابراز بی اطلاعی از خود نشان میدهند. خیلی ناراحت پس از مدتی تحقیق او هیچ نتیجه ایی از ماجرا بدست نمی آورد. چند ماه بعد فرامرز با خنده اعتراف میکند که او طوطی را آزاد کرده و طوری ماجرا را با خوشحالی توضیح میدهد که او انگار خودش را از بند و قفس رها ساخته است.

او در دهه ۱۹۷۰ میلادی عجیب ترین و عظیم ترین تندیس خوشنویسی با عنوان (سو لا سی…بسم الله…لا اله الا الله) را از الوارهای چوب به طول ۱۵ متر ساخت و در عرصه هنر جهان به نمایش گذاشت و قدرت خلاقیت نوینگرایی را به همراه چندین تن از هنرمندان عزیز معاصر ایران مطرح نمود! بطوریکه نظر منتقدین اروپا و امریکا را به خود و آینده هنر مدرن سرزمینمان جلب کرد.

امروز او در کنار ما نیست ولی اندام خطوط سمفونی موسیقی کاشفانه صلح و پیوند بین فرهنگها و تمدنهای او در جلو چشمانمان همچنان ایستاده و همانا به ما و جهان امروز مینگرد. بطوری که کلام و پیام هارمونی او در عصر امروز هنوز زنده و امید بخش است و میتواند حضور و نقش خود را همچنان آموزنده و مؤثر در اجتماع امروز تداعی و ایفا کند.

حال سوال اینجاست؟

چه تحلیلی میتواند این نوشتار موسیقی خط غول پیکر او به همراه داشته باشد، چه آهنگی را مینوازد? چه اشعاری را میسراید و شوق اشاره به چه چیزی را داراست؟

اولین بار که من این تندیس سمفونی و خطوط هندسی او را دیدم، یک تحول در خود احساس کردم و جریانی، ورای جریانات دیگر در من نفوذ و مانند لذت موسیقی در وجودم ریشه کرد، بطوریکه به اندیشه و تکامل بیشتر هدایت شدم و توانستم با کلمات و لغات، برخوردی با ابعاد گوناگون و چند وجهی داشته باشم و ناخودآگاه بیشتر به سمت هنر و خلاقیت تشویق و کشانده شوم. به عقیده شخص خودم آن چیزی نبود جز انعکاس نیروی جاذبه از آن حجم خطاطی آهنگین مرحوم استاد پیلارام!

شاید این یک تحول دگردیسیست و زمان و مکان و فضا نمیشناسد و بر روی انسانها به نوعی تأثیر میگذارد و تواناییهای ناشناخته آدمی را به جریان و حرکت در میآورد؟!

البته مقیاس نظرها و بیانات از سوی دیگر اهالی محترم هنر مختلف است و هر فرهیخته ایی به نوعی از آن برداشت و تحلیل دارد که میتواند جالب و موثر و آموزنده باشد.

در عین حال قابل ذکر، ارزشمند و جالب است که نظر و تعبیر استادان بزرگ موسیقی چون استاد محمد رضا شجریان ارجمند، استاد حسین علیزاده عزیز و استاد کیهان کلهر گرامی و همینطور دیگر کارشناسان محترم فرهیخته در زمینه موسیقی را بعد از به نمایش گذارده شدن و نگریستن به این تندیس جویا شد تا بتوان با بازتاب و توانایی درک موثر و پر معناتر بطور حتم روبرو گردید.

در جمع من هم میتوانم از تجربه خود، این مجسمه چند ابعادی را با کمک چیدمان کلمات و لغات عامی فارسی اینطور بیان، تعبیر و معنا کنم:

معماری ساختار خط تکامل

خطی خوش از عمق کلام

کلامی با سرود و سلام

سلامی با زنگ سکوت

سکوتی با صدایی برجسته

تجسمی از آرامش سو لا سی

هم دو…هم ره…هم می…هم فا

هم هایو…هم هویو…هم آهنگو

هم پی و لام پیلارام

 

آهنگی با چوب درختان خاک کهن

چوبی پر بار از حرف و سخن

سخن از لطف و مهر و نوا

مهری از اینسو و آنسو و و ندا

ندایی با حس نوین کاشفانه

لطیف و قوی ، پرنور و عاشقانه

 

موسیقی آشکار از زمین و زمان

فرمی با پیچهای رمز و راز کیهان

شکلی از شواهد بزرگ راه شیری

حجمی با شکوفه های شوق و شادی

 

سمفونی سرود سازهای پنهان

فرکانس درود صلحی جاویدان

نوایی به سمت چهار سوی جهان

در هر مسیر، در هر مکان، در هر زمان

مسیری به شکل پیوستن ها

پلی بسوی با هم زیستن ها

در اینجا باید عرض کنم که سخن و نقد بسیار در گنجینه پیلارام نهفته میباشد که در واقع پشت دیوار عظیمی متاسفانه در تاریکی روزگار امروز پنهان مانده که فقط تاریخ میتواند در آینده به شرح آن بپردازد.

حال با نوشتن این متن خواستم اشاره به بخش کوچکی از زوایا و ابعاد گسترده علم و هنر استاد پیلارام و ارتباط او با موسیقی را بیان کرده باشم. امیدوارم این نگاه و نگاشته گویا بوده و مورد توجه هنرمندان و فرهیختگان تجسمی و استادان محترم هنر موسیقی هم واقع گردد.

آبانماه ۱۳۹۶