تقدیر از ژان روش به مثابه یک انسانشناس و یک فیلمساز مستند لزوما نباید سبب شود که ما به یکی از نکات اساسی در سینما و شخصیت و به طور کلی آثار او توجه نکنیم و آن الگوناپذیری و به زبانی دیگر نا- الگو بودن این سینما و آثار است. روش، یگانه شخصیتی است که هم فیلمسازان او را به مثابه یک سینماگر حرفهای و تراز نخست میپذیرند و هم انسانشناسان لحظهای در انسانشناس بودن و ارزش بالای اندیشه و دستاوردهای او در این حوزه تخصصی شک نمیکنند. با این وصف هر دو گروه بر «استثنایی» بودن روش تاکید دارند. در این نوشته تلاش ما آن است که نشان دهیم به چه دلیل ما با تناقضی به نام «ژان روش» سروکار داریم و ماهیت این تناقض را چگونه میتوان تعریف کرد. بحث اساسی ما در آن است که الگوی روش در سینمای اتنوگرافیک، الگویی تقلیدناپذیر است و اصولا این تقلید نمیتواند با توجه به سیر و سرنوشتی که این رشته و همچنین رشته فیلمسازی مستند در جهان در طول سه دهه اخیر پیدا کرده است، مفید باشد. اینکه یک فیلمساز در آن واحد یک انسانشناس هم باشد، بیشتر نوعی اتوپیا است تا یک واقعیت. در حقیقت تجربه چند دهه اخر به ما نشان داده است که حرکت به سوی نوعی فیلمسازی مستند- اتنوگرافیک در همراهی میان دو کنشگر (فیلمسازی و انسانشناسی) شاید بتواند دستاوردهای بیشتری از تلاش برای ادغام این دو شخصیت داشته باشد. با این همه به باور ما هنوز زود است تا در این باره با قاطعیت سخن بگوئیم و به همین دلیل لازم است تا سالها به بحثی دامن زد که بتواند فیلمسازان مستند و انسانشناسان را از لحاظ نظری به یکدیگر نزدیکتر کند. امروز وظبقه ما بیشتر میتواند معطوف بدان باشد که حدود و چارچوبهای این بحث را تبیین کنیم و برای این کار باید هر دو طرف تلاش بیشتری انجام دهند زیرا واقعیت در آن است که برغم تلاشهای بسیار زیاد روش و شاید به دلیل شخصیت استثنایی او هر چند این دو شاخه در وجود خود وی به یکدیگر بسیار نزدیک شدند اما در واقعیت بیرونی این نزدیگی چندان اتفاق نیافتاده است.
این مطلب متعلق به ویژه نامه “مستند و فرهنگ” است.