انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تفکر مارتین هایدگر بر معماری ـ بخش سوم ـ معماری و بود و باشِ متفکرانه هستنده ها

کریستین نوربرگ ـشولتز برگردان آرش بصیرت

هایدگر در یکی از اخرین مقاله هایش تحت عنوان هنر و مکان با جزییات بیشتری به ماهیت دووجهی مکانیت می پردازد. او ابتدا بر این نکته تاکید می گذارد که واژه آلمانی ا مکان از واژه raumen ریشه گرفته است که به معنای “ازاد کردن جاها برای سکونت انسان می باشد. “یک جای خاص، با گرد اوردن چیزهایی که در اینجا به هم تعلق دارند، [رازِ هستیِ] قلمرویی را می گشاید.” “ما باید بیاموزیم، درک کنیم که چیزها فی نفسه جاهایند و صرفا به جایی خاص تعلق ندارند…

تفکر مارتین هایدگر بر معماری ـ بخش سوم ـ معماری و بود و باشِ متفکرانه هستنده ها[i]

نوشته کریستین نوربرگ ـ شولتز[ii]

برگــــــردانی از آرش بصیرت[iii]

 

هایدگر در یکی از اخرین مقاله هایش تحت عنوان هنر و مکان با جزییات بیشتری به ماهیت دووجهی مکانیت می پردازد.[iv] او ابتدا بر این نکته تاکید می گذارد که واژه المانی Raum(Space) یا مکان از واژه raumen ریشه گرفته است که به معنای “ازاد کردن جاها برای سکونت انسانfreeing of places for human dwelling “[v] می باشد. “یک جای خاص، با گرد اوردن چیزهایی که در اینجا به هم تعلق دارند، [رازِ هستیِ] قلمرویی را می گشاید.”[vi] “ما باید بیاموزیم، درک کنیم که چیزها فی نفسه جاهایند و صرفا به جایی خاص تعلق ندارند.”[vii] در گام بعد هایدگر تدقیق می کند جاها به واسطه ی صورت های تندیس گون تجسم می یابند. این تجسم یافتگی ها وجوه متشکله جاهایند.[viii] تجسم تندیس وار “حلول حقیقت[ix] هستی است در قامت اثری که جایش را بنیان می افکند.”[x] گزاره ای که هایدگر این ا طرح می کند می تواند هم تاب توصیف وی از معبد یونانی به مثابه پیکره ای است که برجا می ایستد، [در جا] می ارامد و اوج می گیرد. شیئیت یک بنا به واسطه هستندگی اش میان زمین و اسمان در قامت صورتی تندیس گون تعین می یابد. این روی کرد دقیقا با این گزاره هایدگر هم راستاست که بنا جهان را بر زمین می نشاند، بر زمین نشاندن به معنای جسمانیت یافتن است، یا به بیان دیگر، بدان معناست که چهارْپوش به واسطه عمل ساختن ـ در معنای فرا اوردن[xi] ـ در قامت یک چیز فرامی اید.

میل به گشودگی و تامین هم زمان، می تواند همچون تعارضی فهم شود که هایدگر “شکاف” می خواندش. “تعارضی که البته شکافی نیست در شمایل تَرَکی صرف که وضعیت را از هم بـِـدَرَدْ، بلکه قرابتی است که بر قرار ان تضادها هم می ایند.”[xii] “شکاف اجازه نمی دهد که امور متضاد از هم بگسلند؛ شکاف تضادِ معیار و مرز را در زمینه ی مشترک شان بر می کشد.”[xiii] بر این سو، جهان معیار چیزهاست و زمین به مثابه تجسم بخش، فراهم اورنده ی مرز. اگر ما این گزاره را بر بستر کارمان [؛ معماری] جاری سازیم، می توانیم بگوییم جا به واسطه مرزهایش تدقیق می شود. معماری در مرز همچون تجسم جهان حادث می شود، از همین روست که هایدگر می گوید: “مرز مفهومی نیست که بر ان چیزی متوقف شود، بلکه، بر قرار انچه یونانیان تدوین کردند، مرز مفهومی است که از ان چیزی حضورش را اغاز می کند.”[xiv] مرز همچنین می تواند همچون یک استانه فهمیده شود که در این وضعیت در قامت مفهومی تجسم بخش وجه افتراق در نظر می اید. هایدگر در تحلیل اش از شعر غروب زمستانی تراکل[xv] نشان می دهد چگونه استانه یگانگی و افتراق جهان و چیز ـ اینجا زمین ـ را ظاهر می سازد. در یک بنا، استانه هم زمان بیرون و درون ـ انچه غریب است و انچه اشناست ـ را یکپارچه ساخته و از یکدیگر متمایز می سازد، استانه میانه ایست هم بند کننده، جایی که چشم اندازی رو به جهان گشوده می شود و اشکار و بر زمین پس می نشیند.

مرز و استانه عناصر متشکله جا هستند. ان ها بخشی از هیتئی را صورت می بندند که مکانیت مورد بحث را اشکار می کنند. در زبان المانی ماهیت واژه مکانیت به زیبایی در خود زبان تبیین شده است، که واژه [xvi] Riss هم به معنای شکاف است و هم نقشه. شکاف در مکان به واسطه نقشه پایه Grund-riss و نما Auf-riss تدقیق می شود و مقرر می گردد تا بار دیگر ماهیت دوگانه مکانیت اشکار گردد. پلان و نما در کنار یکدیگر هیئت[xvii] figure یا گشتالت را برمی سازند. “گشتالت برساخته ایست که در قالبش شکاف خود را شکل داده و به ظهور می رساند.”[xviii] واژه گشتالت[xix]، اشکارا، می تواند جای گزین واژه انگاره شود تا ما سرنخی مهم برای فهم انگاره [یا خیال] معمارانه یابیم. چنانچه انگاره، نما را تحت شمول خود اورد و در قالب یک چیز بدان معنا دهد، دیگر نمی توان ان را ترسیمی صرفا هندسی دانست. انگاره معمارانه با “در انجا ایستاندنش” در قامت نما شکاف را “در سنگینی صخره، سختی خاموش درخت و درخشش عمیق رنگ ها گم می کند.”[xx] [و به زمین پس می نهد]

تفکر هایدگر بر معماری اینجا متوقف می شود. به معنای دقیق تر او بیرون از [مرزهای] معماری متوقف می شود، چرا که نمی خواهد با مشکلات مبتلا به گشتالت [انگاره یا خیال] معمارانه اینچنین مواجه شود. واقعیت این است که هایدگر مقاله اش تحت عنوان ساختن، سکناگزیدن، اندیشیدن را با این عبارات اغاز می کند”این غور در ساختن پی جویِ کشف ایده های معمارانه نیست، چه انکه بخواهد قواعدی بر ساختن وضع کند.”[xxi] گزاره پیش امده به وضوح نشان می دهد که امور هنری مشکلات تخصصی و حرفه ای مبتلا به خود دارند، که او به عنوان یک فیلسوف صلاحیت مباحثه بر ان ها را ندارد. هدف او از نگارش این مقاله بسط هیچ نوع تحلیلی بر معماری نیست، بلکه صرفا می خواهد انسان را به مسکنتی اصیل بازگرداند. با این وجود، او، به یقین، تلاش می کند تا بنیانی بر معماری بیاراید و بر این گزاره تاکید کند که تذکار[xxii] ش می تواند ما را “در سیر [بر چه و چگونگی] معماری”[xxiii] عمیق تر سازد.

به طور خلاصه، می توانیم نکات مهم تفکر هایدگر بر معماری را تکرار نماییم. نقطهْ عظیمت کلی این نگره ان است که جهان صرفا بر ان قرار که هست پدیدار می شود، زمانی که به سخن می گوید و در کار می نشیند. مباحث رفته بر معبد یونانی گویای این ایده است و این گزاره را تحریر می کند که اثر هنری “جهانی را می گشاید” و “و پیش از هر چیز به چیزها ظاهراشان را اعطا می کند” . البته هایدگر در هستی و زمان نیز تاکید می کند که “به لحاظ اگزیستانسیل، گفتار[xxiv] با یافتگی و فهم، همْ سراغاز و همْ سرچشمه است.”[xxv] به بیان دیگر، فهم جهان فارق از زبان غیرممکن است[xxvi]، گزاره ای که تحت شمولِ کاشانه هستی فهم می شود. زبان بر چیزهایی نام می نهد که “انسان را به مواجه جهان” می برد، دسترسی انسان به جهان از معبر گوش فرادادن و تمکین به زبان فرارو می اید. از این روست که هایدگر گفته ای از هلدرین را نقل می کند: “انچه باقی می ماند، انچه ساخته شده است[xxvii]، به واسطه شاعران بنیان می گیرد.”

برای القای حضور بی واسطه به جهان، اما، انسان نیز می بایستی حقیقت را در اثر هنری نشاند. اولین و اولاترین هدف معماری، اشکارگی جهان است. معماری این اشکارگی را در قالب یک چیز به منصه ظهور می رساند و جهانی که به حضور می اورد متشکله ان چیزی است که گرد اورده است. از این رو اشکار است که کار معماری اشکارگی تمام جهان نیست، بلکه صرفا اشکار ساختن وجوهی از ان است. این وجوه تحت شمول مفهوم مکانیت قرار می گیرند. هایدگر، اشکارا، مکانیت را از مکان در فهم ریاضی اش متمایز می سازد. مکانیت واژه ای انضمامی است در کار صورت بندی قلمرو[xxviii]ی چیزهایی که تشکیل دهنده ی چشم اندازی مسکون اند. مثال یونان، عملا، با تصویر دره ای پرْشکن و شکاف اغاز می شود و در گام بعد به عناصر عینیِ چندین گانه ای از اسمان و زمین ارجاع می دهد. البته همین مثال نشان می دهد که چشم انداز نمی تواند از حیات انسانی و انچه خدایی و قدسی است نیز کناره گیرد. چشم انداز مسکون، جلوه ای از چهارْپوش است و به واسطه ساختمان هایی که ان [چهارْپوش] را به انسان نزدیک می کنند به حضور می اید. ما همچنین می توانیم اذعان کنیم که چشم انداز مسکون، مکانیتِ چهارْپوش را صورت بندی می کند. این مکانیت در قامت بینابینی مشخص از زمین و اسمان تجلی می یابد، [موضعی] که بدان جا می گویند.[xxix]

زمانی که می گوییم، حیات حادث می شود به این نکته اشاره داریم که در ـ جهان ـ هستنِ انسان، بازتابی است از بینابین زمین و اسمان. انسان در این بینابین هست، می ایستد، عمل می کند و ارام می گیرد. چیزهای طبیعی و انسانْ ساختی که مرزهای امر بینابینی را تشکیل می دهند نیز بر جا می ایستند، قوام می یابند و برمی افرازند تا تذکره ای باشند بر واژه هایی که در توصیف هایدگر از معبد یونانی مستفاد شده بود. بنابراین ان ها به بارزه هایی تجسم می بخشند که بازتابی است از یافتْ حال[xxx] انسان و در عین حال تدقیق می کنند حدی را که پذیرای عمل انسان است. کار معماری اشکارگی مکانیت چهارْپوش از گذر برـ ان ـ جاـ هستش می باشد. بنی معمارانه با بر ـ جا ـ هستش مقرر می دارد که حیات در جایی عینی متشکل از صخره ها و گیاهان، اب و هوا، نور و تاریکی و انسان ها و حیوانات حادث شود.[xxxi] بر ـ جا ـ هستن، همچنین اذعانی است بر این نکته که انچه برـ جا ـ هست باید در قامت تصویری مادیت یافته درک شود. این ” درخشندگی و تلالو صخره است که روشنایی روز، فراخنای اسمان و تاریکی عمیق شب را نمایان می سازد”. بنابراین، کار معماری سازمان دهی انتزاعی مکان نیست، بلکه گشتالتی جسمین است، جایی که پلان بازتابی است از امکان حضور admittance و نما بازتابی است از حالت برـ جا ـ هستن.[xxxii] بر این قرار معماری چشم انداز مسکون را نزد انسان می اورد و امکان زیست و مسکنت شاعرانه ـ حد اعلای معماری ـ را برای او فراهم می اورد.

ما پیش تر بر این نکته تاکید گذاشتیم که هایدگر توضیح بیشتری بر گشتالت، تصویر یا خیال معمارانه ارائه نمی کند و مباحث مطرح بر معبد یونانی ماهیت و طبیعت معبد را مد نظر می اورد؛ واژه های کـِـشَنْد، تحدید، برـ جاـ هستن، قوام یافتن و فرازیدن نیز بر حالات هستن ـ درـ جهانِ [معبد] ان هم تحت شمول مکانیت ارجاع دارند. اگرچه هر امکانی ممکن است اما باید پذیرفت حالات هستندگی بنا همیشه در قامت [محدودیت های برامده از] گونه گونی هایی از سرنمون ها ظاهر می شود، برخی از ان ها را خیلی خوب می شناسیم؛ ستون، سنتوری، طاق، گنبد یا برج. واقعیت این است که زبان این چیزها را با نام گذاری صورت بندی می کند و اهمیتشان را همچون انواعی از تصویرهایی که سازه گان بنیادین مکانیت را تبیین می کنند به اثبات می رساند.[xxxiii] اما در این جا گامی فراتر از مرزهای این مقاله برداشته و به حوزه نظریه معماری گام می نهیم.

نگره هایدگر به معماری بی نهایت جذاب است. در برهه های بحران و اعوجاج [تئوریک] روی کرد فکری او می تواند ما را در رسش به فهمی اصیل از حوزه فعالیت مان[ـ معماری ـ] یاری کند.بین دو جنگ [جهانی] عمل معمارانه، عملا، بر محور مفهوم کارکردگرایی و تمسک به تعریف کلاسیکِ مقرر در شعار “فرم از کارکرد تبعیت می کند”[xxxiv] قوام یافت. بر این سریر، راه حل های معمارانه بایستی مستقیما از دل الگوهای عملی و کار ایند استخراج می شدند. طی دهه های اخیر، به مرور اشکار شد که این ره یافت کاربردی نهایتا به محیطی بی بارزه و گنگ [از نظر معنایی] منتج خواهد شد که امکاناتش برای سکنای انسان ناکافی است. از این رو می توان نتیجه گرفت بحران معنا در معماری به واقعیتی غیر قابل انکار تبدیل شده است.[xxxv]

جز این، تا کنون، راه حل های معمارانه غالبا در قالب صورت بندی ها و بعضا محدودیت های نشانه شناختی ره گیری شده اند، که به موجب ان معماری در قامت نظامی از نشانگان عرفی فهم می شود.[xxxvi] تحلیل های نشانه شناسانه ای که تدقیق فرم های معمارانه همچون بازنمودهایی از چیزهای دیگر را در دستور کار خود قرار داده اند نیز همچون بسیاری از دیگر تلاش های تشریحیْ تبیینیِ معماری مدت هاست ناکام مانده اند. این جاست که هایدگر به کمک ما می اید. نگره او بر معماری به مثابه تجلی حقیقت، بعد هنرمندانه و بار معنایی انسانی معماری را احیا خواهد کرد.[xxxvii] هایدگر با تاکید بر مفاهیم جهان، چیز و اثر ما را به انسوی بن بست حاصل از منتزع سازی علمی، به بازگشت به انچه انضمامی است و محسوس، به فی نفسگی چیزها ره نمون می سازد.

تمام این ها بدان معنای حل مشکل نیست. امروز ما صرفا در ابتدای راه هستیم. این در عمل معمارانه [ی در جریان] نمایان است، کارکردگرایی رو به افول است و معماری از خیال های تازه در حال ظهور.[xxxviii] نگره هایدگر می تواند به یاری ما اید تا به درکی از انچه این خیال ها بر ان ها تاکید دارند رسیم و تفکر یاداورنده اش اشکارا روشی است که بر روال ان درکی کامل تر از خود چیزها نصیبمان شود. او در مقاله اش ساختن، سکناگزیدن، اندیشیدن نتیجه می گیرد”اندیشیدن فی نفسه به سکناگزیدن در همان معنای ساختن تعلق دارد. . . ساختن و اندیشیدن، هر کدام بر قرار خود، جز گریز ناپذیر سکناگزیدن اند.”[xxxix] به بیان دیگر ما باید درشیئیتِ چیزها غور کنیم تا به بینشی کلی[xl] از جهان مان دست یابیم. بر قرار چنین تفکر یاداورنده ی شاعرانه ایست که “سنجه ای برای معماری؛ ساختاری برای سکناگزیدن”[xli] خواهیم یافت.

 

[i] – این برگردان اول بار در صفحه ۱۰ شماره ۱۵۹۶ روزنامه شرق به چاپ رسیده است

[ii] – تاریخ نگار و نظریه پرداز نروژی معماری(۱۹۲۶-۲۰۰۰)، از مهمترین کتاب های وی که تاکنون به فارسی برگردانده نشده اند می توان به نیت ها در معماری(۱۹۶۵)، اگزیسستنس، مکان و معماری(۱۹۷۱)، معماری باروک(۱۹۷۹) و معماری باروک متاخر و روکوکو(۱۹۸۰) اشاره کرد، وجه تشابه روی کرد نوربرگ شولتز و هایدگر در حوزه معرفت شناسی را می توان در هستی شناسی تاریخ زبان دانست، هایدگر با بازگشت به عقبش در زبان به طور مثال، انحراف از مبنای شاکله ی تفکر غربی با عبور از عینیت مستتر در مفهوم فایسس و روی کشیدن در متاـ فایسس انتزاع ساز افلاطونی را، به ظن خود، سبب ساز صلبیت تفکر معاصر غرب می داند و کریستین نوربرگ ـ شولتز نیز با بازگشت به عقبش در ریشه های هر صورت بندی تاریخی، انحراف از مبنای هر صورت بندی گفتمانی معماری از ذات خود را پی می گیرد، ره یافتی که عملا در معماریِ تاریخْ مبنا و مکانْ بنیادِ امثال لویی کان، سـُــورِ فِــن و پیتر زمتور نیز می توان مشاهده کرد.

[iii] – سردبیر سایت تخصصی معماریـــ شهرسازی اتووود

[iv] – Martin Heidegger, Die Kunst und der Raum (St. Gallen: 1969)

[v] – Ibid., 10

[vi] – Ibid., 11

[vii] – Ibid., 12.

[viii] – Ibid., 12.

[ix] – حقیقت برای هایدگر صرفا به معنای صدق و کذب گزاره ها نیست و نسبت به حقیقتی که هایدگر ان را aletheia می نامد جنبه فرعی دارد. اَلثه ئیا واژه ای یونانی است که عموما به حقیقت truth برگردانده می شود اما در معنای دقیق تر معادل نامستوری و ناپوشیدگی است. هایدگر وجود الفای منفی ساز در اغاز واژه ی کهن یونانی اَلثه ئیا را که نشان گر نبود lethe یا پوشیدگی است، مورد توجه قرار می دهد. (تیموتی کلارک،۱۳۸۸، مارتین هایدگر، پویا ایمانی، نشر مرکز: ۴۷) اگر یک کار هنری موجودی را بنمایاند و چیستی و چگونگی ان را اشکار کند، پس در اینجا پیش امدی از حقیقت در کار است. در کار هنری حقیقتِ موجود خود را بنا می کند.

[x] – Ibid., 13.

[xi] – هایدگر poiesis را در معنای bringing forth تدقیق می کند و برای فهم ان مثال هایی می اورد همچون شکوفه دادن گل، از پیله بیرون امدن پروانه، مثال های هایدگر غالبا وضعیت های استانه ای را مد نظر می اورند؛ زمانی که چیزی از انچه هست عبور کرده به فراتر از خود رفته و به چیزی دیگر تبدیل می شود. این واژه از ان جهت که ریشه واژه شاعرانه poetic نیز می باشد به معنای معنا دادن به واسطه ی کنش دوسویه با محیط و کیهان و بسط هستی مبتنی بر رابطه نیز می باشد، اما واژه در معنای تحت اللفظی اش به معنای ساختن، صورت بندی کردن و ابداع است.

[xii] -Heidegger, Poetry,op. cit., 63

[xiii] – Ibid., 154

[xiv] – Ibid., 202.

[xv] – ببینید پی نوشت xxxix

[xvi] – هایدگر واژه Riss را بدان سبب برگزیده که می تواند به عنوان جزیی از سه واژه Umriss، Aufriss و Grundriss تحریر شود، واژه هایی که معناهایی همچون نما elevation، دوره نما contour، پیرانما out line، نقشه پایه ground plan و پیش طرح sketch را تدقیق می کنند. شکاف میان زمین و جهان دوره نماهایش را تعریف کرده نقشه ای پایه برای حیات انسان مقرر می دارد، شکاف در قامت نقشه پایه ظاهر می شود. Aufriss، در دو معنای گشایشی به بیرون و نما تعریف شده است. که بارزه های بنیادین Grundzuge برامدن تلالو هستنده گان را ترسیم می کند. این شکاف امکان حدوث شکاف برامده ار امور متضاد را محال ساخته و رویه های متضاد میزان و مرز را در قامت پیرانماUmriss یی یکپارچه فرا می اورد. انچه در این بحث هوشمندانه است، رویه ی هایدگر در اعمال اندیشه بی شالوده است، به این معنا که او به شیوه ای سنتی، از طریق مقدم انگاشتن یکی از دو اصطلاح زمین یا جهان و سپس تعریف دیگری بر مبنای ان یعنی فرض یکی همچون دگرگشت یا بازگونه دیگری، استدلال نمی کند، باید بیش از هر چیز، ارتباط این دو را مورد مطالعه قرار داد و هردو سوی ارتباط را بر مبنای خود ارتباط درک کرد. واژه ای که هایدگر برای اشاره به این ارتباط به کار می بر Riss است، که ریشه در فعل reissen دارد به معنای کشیدن یا کشاندن و نیز از هم گسیختن. رابطه میان زمین و جهان، در حکم از هم گسیختن و گرد هم اوردنی است که به واسطه ان زمین و جهان از طریق همستیزی شان، هستی می یابند(تیموتی کلارک،۱۳۸۸، مارتین هایدگر، پویا ایمانی، نشر مرکز: ۹۲).

[xvii] – برگردان واژه از کتاب بررسی روشنگرانه اندیشه های مارتین هایدگر نوشته والتر بیمل با برگردانی از بیژن عبدالکریمی برداشته شده است.

[xviii] – Ibid., 64

[xix] – گشتالت همیشه در قامت موضعی به لحاظ مکانی مشخصstellen و قالب بندی یا چارچوبیge-stell مد نظر امده که در ان اثر هنری تنها پس از بنیان نهادن و عرضه خود امکان حدوث می یابد.

[xx] – Ibid., 63

[xxi] – Ibid., 145.

[xxii] – به پی نوشت XXIV مراجعه فرمایید.

[xxiii] – ذکر این نکته خالی از لطف نیست که بدانیم ایده های اساسی هایدگر بر جهان، چیز، مکانیت و ساختن، ابتدا در هستی و زمان(۱۹۲۷) طرح می شود. سراغاز کار هنری(۱۹۳۵) نقطه عطف نوینی ارائه نمی نماید، بلکه گامی به پیش بر همان طریق قبل را تعیین می کند. مقاله متاخرتر چیز(۱۹۵۰) و ساختن، سکناگزیدن، اندیشیدن (۱۹۵۱) و همچنین متن هنر و مکان (۱۹۶۹) ایده های مطرح در سراغاز کار هنری را سامان داده و می پیراید. به عقیده ما، تفکر هایدگر تداومی سترگ را نشان می دهد و می تواند عمیقا در قامت یک سیر، استعاره ای که خودش به کاربردنش را دوست داشت فهم شود.

[xxiv] – rede یا discourse را می توان به نطق نیز برگرداند اما انگونه که فرزان سجودی در پانوشتش بر این واژه اورده چون نویسنده این اگزیستانسیل را در قول و گفتار هر روزینه نشان می دهد گفتار مناسب تر است.

[xxv] – گزاره عینا از برگردان سیاوش جمادی بر هستی و زمان برگرفته شده است، صفحه ۳۹۳ فصل پنجم، زیر عنوان ۳۴ تحت عنوان داـ زاین و گفتار. زبان. عبدالکریم رشیدیان در صفحه ۲۱۴ از برگردان هستی و زمان این گزاره را اینگونه به فارسی برگردانده: گفتار از حیث اگزیستانسیل به اندازه یافتِ حال و فهمیدن نخستینی است.

[xxvi] – به بیان دیگر همه ما سخن ایم، طریقی که بر قرار ان سخن به بیان می اید زبان است، زبان در گام اول در خدمت مفاهمه نیست، بلکه ساختار بنیادین اگزیستانسیل را اشکار می سازد، ابتدا زبان است که به سخن می اید و انسان در تمکین به زبان سخن خواهد راند.

[xxvii] – برای اشنایی با معنای Factum est ببینید پانوشتx را.

[xxviii] – واژه gegend در انگلیسی هم به domain و هم به region برگردانده شده است، در برگردان های فارسی gegend را در برابر region و به ناحیه برگردانده اند.

[xxix] – هایدگر در چند جا، برای مثال در هنر و فضا از واژه المانی Ort استفاده کرده است، از ان جمله است

Der Ort Îffnet jeweils eine Gegend, indem er die Dinge auf das ZusammengehÎren in ihr versammelt.

این گزاره نگره هایدگر بر معماری را در چند کلمه به طور خلاصه ارائه می دهد.

[xxx] – عبدالکریم رشیدیان در برگردانش از هستی و نیستی befindlichket یا state of mind را به یافت· حال برگردانده و سیاوش جمادی در برگردان همان کتب به یافتگی، بیژن عبدالکریمی در برگردان کتاب بررسی روشنگرانه اندیشه مارتین هایدگر واژه را به حالتِ ذهن برگردانده است، این واژه برای هایدگر به معنای تدقیق موقعیت شخص است و می توان ان را با disposition نیز یکسان انگاشت برای مشاهده اطلاعات بیشتر در مورد وجوه متفاوت معنایی این واژه ببینید: http://www.focusing.org/gendlin_befindlichkeit.html

[xxxi] – توصیف امده شبیه توصیف جهان در سفر تکوین است.

[xxxii] – البته باید متذکر شد که توصیف امده صرفا ارائه پروژه توسط معمار و به وسیله پلان و نما نمی باشد و به طور قطع چیزی بیش از موضوعیت قرار دادن مفید بودن و لحاظ کردن ارامش در طراحی است.

[xxxiii] – باید متوجه باشیم که درک تئوری و مطالعه تاریخ سرنمون ها عمیقا لازم است.

[xxxiv] – لویی سالیوان که خود این عبارت را وضع کرد هیچگاه بر منویات فهمی رادیکال از کارکردگرایی تمایل نشان نداد.

[xxxv] – برای اگاهی بیشتر ببینید کتاب معنا در معماری، ویراسته ی سی. جنکز و جی بیرد که به سال ۱۹۶۹ به چاپ رسیده است و همچنین می توانید مشاهده فرمایید کتاب معنا در معماری غرب را به قلم کریستین نوربرگ ـ شولتز که با برگردان مهرداد قیومی بیدهندی توسط انتشارات فرهنگستان هنر در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

[xxxvi] – برای اگاهی بیشتر ببینید کتاب نشانه ها، نمادها و معماری ویراسته ی جی برادبنت، آر. بنت و سی. جنکز، که به سال ۱۹۸۰ به چاپ رسیده است.

[xxxvii] – این بارزه را می توان در اثار لویی کان، کسی که مفهوم پردازی اش از معماری بی نهایت به تفکر هایدگر نزدیک است مشاهده نمود. برای مطالعه بیشتر ببینید مقاله لویی کان، هایدگر و زبان معماری را به قلم کریستین نوربرگ ـ شولتز که در مجلد شماره ۱۸ مجله آپـُـزیــشـِــن به سال ۱۹۷۹ به چاپ رسیده است.

[xxxviii] – ببینید شیکاگو چشم انداز و خیال را نوشته کریستین نوربرگ ـ شولتز که توسط انتشارات ریزلی به سال ۱۹۸۱ به چاپ رسید.

[xxxix] – Heidegger, Poetry, op. cit., 150

[xl] – کریستین نوربرگ ـ شولتز در کتاب ریشه های معماری مدرن، total vision را همچون مفهوم/ ایده یا همان concept در نظر می اورد، برای اگاهی بیشتر ببینید فصل نخست همین کتاب را با برگردانی از محمدرضا جودت که توسط انتشارات شهیدی به بازار کتاب عرضه شده است.

[xli] – Heidegger, Poetry, op. cit.,227

 

 

بخش اول این مقاله:

تفکر هایدگر بر معماری، بخش اول:جهان، چیزها و زبان هستی

http://anthropology.ir/node/27030

بخش دوم این مقاله:

تفکر هایدگر بر معماری ـ بخش دوم ـ هستی شناسی مکان، شعروارگی سکونت و خاطره جمعی

http://anthropology.ir/node/27151

پرونده ی آرش بصیرت در انسان شناسی و فرهنگ:

http://www.anthropology.ir/node/24179