تعارف: رفتار، گفتار و کرداری متداول، مرسوم و رایج در خرده فرهنگهای ایرانی. تعارف در خرده فرهنگهای ایرانی رسمی است انسانی، پذیرفته و عادت شده برای افزودن به محبت و پیوند و نشان دادن دوستی و ادب. (شهری،قند و نمک، ص ۲۰۸).،
تعارف، واژهای با خاستگاه زبان عربی، در لغت به معنای یکدیگر را شناختن، همدیگر را شناختن، و شناختن دو نفر همدیگر است (غیاث اللغات، ص ۲۱۲؛ آنندراج، ج۲، ص ۱۱۲۲؛ فرهنگ نفیسی، ج۲، ص ۹۰۰). که با کاربرد معنی و مفهموم آن در فرهنگ ایرانی متفاوت است.
نوشتههای مرتبط
لغتنامهها طیف وسیع معانی و مفاهیم گوناگون متداول در فرهنگ مردم برای بیان «تعارف» را به شرح زیرآوردهاند: شناختن دو نفر یکدیگر را؛ تحفه و هدیهای که به کسی داده می شود؛ احوال پرسیکردن از یکدیگر، (به معنی: سلام و تعارف کردن)؛ تکلف و اسباب ضیافت فراهمکردن (به معنی: فلانی با مهمان خیلی تعارف میکند)؛کسی را به مهمانی یا به گرفتن چیزی دعوت کردن (مثلا در جملهی: هرچه تعارف کردم، فلانی نهار نخورد)(فرهنگ نظام، ج۲،ص ۲۶۶)؛ دادن شیئی به رسم هدیه (قاموس فارسی-عربی، ص ۱۶۱)؛ تعارف فرستادن و یا تعارف دادن، هدیه و پیشکش دادن (فرهنگ نفیسی، ج۲،ص ۹۰۰)؛ در تداول امروزی، خوشآمد گفتن در اول ملاقات، پس از درود (لغت نامه دهخدا، ذیل مدخل). «یکدیگر را شناختن، خوشامد گفتن به یکدیگر، پیشکش دادن، اظهار آشنائی کردن،. دعوت یا پیشنهاد کسی را به خاطر رو دربایستی یا خجالت، نپذیرفتن (مثلا در جمله: چرا تعارف می کنید؟ بفرمایید). میوه و شیرینی جلوی کسی گرفتن(مثلا در جملهی: تعارف نکنید، واقعا میل ندارم). تعارف کردن از باب احترام به کسی مثلا پیشنهاد کردن که بنشیند، که جلو بیفتد (در راه رفتن، از دری بیرون رفتن یا داخل شدن)، که بخورد، که مهمان شود و غیره. تعارف دادن : پیشکش کردن، هدیه دادن. پیشکش نیز آمده است. یکی از تعارفهای مشهور، تعارف شاه عبدالعظیمی است.، تعارف ظاهری و نه قلبی که خود داستانی دارد.. درباره تعارف ضرب المثل: تعارف آمد و نیامد دارد توثیه به احتیاط در امر تعارف میکند. (فرهنگ زبان فارسی، ص ۲۵۵ ذیل مدخل).
طیف وسیع مفاهیم کلمه تعارف در زبان فارسی بیان کننده پیچیدگی فوق العاده کاربرد آن است. برخی از معانی، متضاد و متقابلِ معنی و مفاهیم دیگر است. یک معنای تعارف به معنی دادن چیزی به کسی است و معنای دیگر آن نپذیرفتن هدیه است. در جایی تعارفکردن و تعارفی، به معنی خالی از صمیمیت و برای تظاهر است و در جایی دیگر به معنی ابراز صمیمیت و دوستی بیشتر است.
در فرهنگ مردم از کلمه تعارف ترکیبات زیر نیز ساخته شده است :بی تعارف بودن : به معنی : بیتکلف و صمیمی بودن میزبان برای برخورداری از مهمان نوازیِ اوست: مثلا در جمله : تو را خدا اینجا خانه خودتان است، بی تعارف باشید (شاملو، حرف ت، دفتر اول، ص ۳۳۶). تعارف داشتن : گویای صمیمی و خانه خودی نبودن است و برای برخورداری از پذیرائی میزبان نیازمند تعارف و دعوتِ وی است مثلا در جمله: انگار با ما تعارف دارین. (شاملو، حرف ت، دفتر اول ، ص ۳۳۷). تعارف نداشتن : به معنی صمیمی و خودی و یگانه بودن. مثل در جمله: ما که با هم تعارف نداریم. ارزش به تعارف نداشتن مثلا در جملهی : «یک لقمه نان است دیگر، تعارف ندارد، یا در جملهی: غذای به این سادگی تعارف نداشت دیگر(شاملو، حرف ت، دفتر اول ، ص ۳۳۷).. تعارف کردن : در زبانبازی و خوشامد گوئی. ثلا در جملهی: «جدی نگیر ، دارد تعارف می کند». تعارف در پیش دستی و پیشکشکردن : در جملهی : سیگاری که همان اول تعارف دزدها کردیم جلوشان را گرفت . اگر نه لخت مان کرده بودند. تعرف ک ردن برای نپذیرفتن دعوت و نشان ندادن صمیمیت مثلا در گفتههای: چرا تعارف می کنید؟ خانه خالی است. مزاحم کسی هم نیستید (شاملو، حرف ت، دفتر اول ، ص ۳۳۷). تعارفی : به معنی هر آنچه به رسم هدیه آورند یا فرستند نیز بکار میرود. مثل جملهی.: عباس یک صندوق پرتقال تعارفی آورده بود. به شخصی نیز که رفتار صمیمانه ندارد و اهل تعارف است گفته میشود. مثلا درباره کسی که مدام به میهمان می پردازد و دم به دم او را به خوردن چیزها ترغیب میکند. یا از نامطبوع بودنِ عذا عذر میخواهد و از ناقابل بودن خانه سخن می گوید (شاملو، حرف ت، دفتر اول ، ص ۳۳۸، دانشگر، ص ۵۹-۶۰؛ علیرضایی، ص ۱۰۳-۱۰۴). عبارت : تعارف از میانِ خود بیرون نرفتن را در مورد خانوادههائی بکار میبرند که به جای پرداختن به میهمان ، بیشتر از خودشان پذیرائی میکنند (شاملو، حرف ت، دفتر اول ، ص ۳۳۷).
شهرستانیها نیز برای کلمه تعارف واژههائی دارند به عنوان نمونه : سمنانیها به تعارف «خشبو»، و ایلامیها « مِکیس» و اراکیها به پیشکش و تعارفی «آوری» (اذرلی، ص ۱۶۲، ۳۶۳، ۳۱)، بختیاریها به تعارف «خَش اُ دُش» میگویند(خسروی ، ص ۳۵۰).
تعارف و منزلت . زبان تعارف : در افسانهها، که احتمالا گویای کهنترین آداب و رسوم هر خرده فرهنگی است، ظاهرا موضوعات مربوط به تعارف (هدیه از فرو دست به فرادست) و خلعت (پاداش و لطف و مرحمت از سوی فرادست به فرودست)، در چهار چوب منزلت اجتماعی دیده شده است. مثلا در قصهای به نام «کچلک»، پسرِ پادشاهی تعارفی هائی را برای پدر دختر پادشاهی می آورد تا درخواست ازدواج با دختر او را داشته باشد (مهتدی،ص ۳۷۵). در قصها به نام «چرتان و پرتان» دختر زن و شوهری خوش قلب و بسیار ساده لوح زن پسر حاکم می شود. این دو تن چند نان اجاقی در سفره اشان می پیچند تا به عنوان تعارف برای دامادشان ببرند. دختر وقتی نانهای تعارفی پدر و مادرش را می بیند، شرمنده میشود و خودش تعارفی گران قیمتی برای شوهرش تهیه میکند و بقیه داستان (درویشان، خندان، ج۳، ص ۳۲۹-۳۳۱).
گذشته از زندگی مجازی در افسانه های کهن، در زندگی حقیقی ایران نیز، تعارف کلامی و عملی در چهار چوب قشربندی جامعه، ظاهرا رویکردی به منزلت اجتماعی دارد. به هر تعارفی که از بزرگتر به کوچکتر داده می شود «خلعت» میگویند. بالاترین خلعت را شاه به فرودستان میدهد. تعارفی یا خلعت شاه درجات مختلف دارد: ۱- قبا ۲- قبا+ارخالق؛۳- قبا+ارخالق+ کلاه؛ ۴- قبا+ ارخالق+ کلاه+ کمربند؛ ۵- قبا+ ارخالق+ کلاه+ کمربند+ عمامه.۶- قبا+ ارخالق+ کلاه+ کمربند+ عمامه+ اسب با یراق + شمشیر و خنجر. حامل خلعت تعارف شایانی دریافت میکند(تاورنیه، ص ۴۶۵). گاهی نیز تعارف مالی از فرو دست به فرادست، جنبه رشوه به خود میگیرد. تاورنیه که در قرن هفده میلادی در عصرپادشاهی شاه صفی، شاه عباس دوم و شاه سلیمان صفوی به ایران آمده است نقل میکند که جوانی به خیال منصب کلانتری افتاد و لی همه دارائیش به رشوه و تعارف رفت و مقصود حاصل نشد( تاورنیه ، ص۴۰۷). امر تعارف به صورت هدیه ای از زیر دست به فرادست برای انجام مقصودی در دوره قاجاریه نیز گزارش شده است (المانی،ص ۲۶).
اگر پدیده فرهنگی تعارف را متشکل از مقولههائی چون ادب، احترام، مهمان نوازی، رودربایستی و تواضع بدانیم(درکیج، ص ۲۵)، آنچه به تعارف و مشتقات و ترکیبات آن مربوط میشود ، درجهها و مرتبههای یک رفتار و یک عمل و کاربردهای متفاوت همان رفتار در موقعیت های گوناگون و برای مخاطبان مختلف است. هرگاه مجلس خودمانی و میزبان یا مخاطب بدون رودربایستی بود ، تعارف شکل و جنبه دیگری به خود میگیرد، اما اگر فرد مخاطب رسمی بود یا میزبان با میهمان رودربایستی داشت و هنوز باهم خودمانی نشده بودند، شکل و تعبیرهای تعارف و رفتارهای مربوط به آن از مقوله دیگر خواهد بود (دانشگر، ص ۶۱). تاورنیه در سفرنامه خود، واژه تعارف را را در موقعیت ها و موارد گوناکگون به معانی گوناگونی آورده است او در جائی تعارف را به معنای دعوت کردن آورده (ص ۵۱۴) و در جریان شاه عباس و شاه تاتار از کلمه تعارف به جای ادب استفاده کرده (ص ۵۰۷) و در جریان اعتماد الدوله و یک تعمیر کار ساعت به نام رودلف، تعارف را به معنی هدیه (ص ۵۲۹) و در جریان حضور یافتن به محضر شاه تعارف را مترادف با پیشکشی آورده است (ص ۶۷۰). به اعتقاد یکی از مردم شناسان جهان غرب «تعارف تجسم عملی و آئینی شده ادراکات متفاوت از فرادستی و فرودستی در تعامل است. تعارف، انسجام نقشهای تعریف شده فرهنگی را آن گونه که هر ایرانی به انحاء مختلف در زندگی روزمره ایفا میکند حفظ کرده و بر آن تاکید می گذارد» (بیمن، ص ۹۰). او مؤثرترین و گسترده ترین شکل کاربست راهبردی تعارف را هنگامی میداند که فرد قصد دارد خود را در منزلت پائین تری قرار دهد و منزلت بالاتر را به فرد دیگری احاله دهد. با این تمهید، یعنی با نشان دادن تواضع که اقتضای منزلت نسبی اش است ، یا فضل و برتری خود را نشان داده است و یا فوق العاده سخاوتمند و بلند طبع بوده است که فردی فرو دست را مشمول لطف و عنایت خود کرده است (بیمن، ص ۹۳). شاید این سخن ریشه در اندیشه تمام خارجیانی دارد که به ایران آمده اند ولی به دلیل مسلط نبودن به زبان آکنده از اشاره و ایهام و ضرب المثل و جز اینها در . زبان فارسی، عمق فرهنگ ایرانی را درک نکرده اند. گوبینو اشارهای به این امر دارد و درباره رسم تعارف ایرانیان نوشته است: در ضمنِ کلماتی که حسب الظاهر یک نواخت و بی معنی هستند، گاهی از اوقات معانی و نکته ها و اشاره های خیلی لطیف دیده می شود که تا انسان به زبان شیرین فارسی آشنا نباشد آن اشاره ها و کنایات معنی دار را ادراک نخواهد نمود و بسا اتفاق می افتد که بزرگان و حتی طبقات پست در ضمن احوال پرسی های یک نواخت، مطالبی را می گنجانند و به هم می گویند که هرگز نمی توانند بالصراحه بگویند (گوبینو، ص ۱۴). تاورنیه نوشته است ایرانیان در تعارف افراط می کنند و آن را به زبان خود تواضع می نامند (تاورنیه، ص ۶۲۷).
این حالت فرادستی و فرودستی، یا احترام ، یا ادب یا تواضع، یا بطور مختصر در مقولات مربوط به فروتنی، سلطه و همبستگی در نظام تعارف، در نظام دستور زبان فارسی و در ضمایر(سطح خنثی، سطح پائین، سطح بالا) و افعال آن (آن هم در سه سطح) نیز به خوبی دیده می شود. در زبان تعارف سطح بالای فعل با سطح بالای ضمیر و سطح پائین فعل با سطح پایین ضمیر مطابفت می کند. زبان تعارف در تعامل مثلا فعل دادن : شخص بخواهد منزلت خود را در مقابل مخاطبش پایین بیاورد می گوید :«من تقدیم کردم» (پیشکش کردن)، «شما محبت کردید» (ملاطفت و مهربانی کردید)، «مرحمت کردید»( گذشت کردید) ، «لطف کردید»(مساعدت کردید) که در این جمله ها به جای استفاده از فعل «کردن» از فعل «فرمودن» نیز برای درجات بالا استفاده میشود. برای فعل گفتن، فرودست در باره خود میگوید «من عرض کردم» و در مورد مخاطب فرادست میگوید: «شما فرمودید». افعال «عنایت کردن» (دیدن)، «مرقوم فرمودن» (نوشتن) ، «میل فرمودن» (خوردن) برای بالا بردن منزلت دیگری مورد استفاده قرار میگیرد. البته به کاربردن عبارات احترام آمیز بین گویندگان زبان فارسی به عنوان یک ویژگی مقبول اجتماعی، جایگاه خاص خود را دارد. نشان دادن درجهای از احترام از سوی فرادست به نظر بعضی ها بیان کننده شخصیت آزاد اندیش فرد است. در حالی که به کار بردن صورتهای مخترمانهای از سوی بالادست ، یک هنجار همگانی بین فارسی زبانان است و تعارف در زبان فارسی یک هنجار اجتماعی است و قابل مقایسه با آزاد اندیشی و غیر آزاد اندیشی نیست. تعارف یا احترامی که از حدهنجار بالاتر رود، می تواند نشانه آزاد اندیشی از سوی فرا دست و همچنین چاپلوسی و تملق از سوی فرو دست باشد(درکیج، ص ۲۸-۳۰).
لوازم زبانی مورد استفاده در تعارف باید دستکم سه ویژگی داشته باشد : ۱- مشتمل بر عناصری برای بالابردن منزلت دیگران باشد. ۲- عناصری برای پایین آوردن منزلت خود داشته باشد. ۳- ساختاری تغییر پذیر داشته باشد تا امکان استفاده همزمان از دو دسته عناصر فوق برای همه طرف های در گیر در تعامل فراهم شود بی آن که تناقضی منطقی به وجود آید(بیمن، ص ۱۹۲). این لوازم زبانی مشتمل بر رشتهای از ابزارها و تدابیر زبانی است که دستیابی به اهداف و مقاصد اجتماعی مورد نظر در تعارف را ممکن می سازد. … همه طرف های درگیر در تعامل باید بتوانند روالهای تعارف را نسبت به یکدیگر به کار بندند (بیمن، ص ۱۹۲).
گاهی تعارف در قالب مجامله حالت تزویر و حیله و چاپلوسی به خود میگیرد مثلا شاردن در توصیف مردمان عهد صفوی نوشته است: «این قوم مزور، محیل و متملق و اعظم چاپلوسان جهان در مجامله بی نهایت طریق دنائت و وقاحت می سپرد و در تملق ید طولانی دارند فی المثل اظهار میدارند که آنچه بر زبانشان میگذرد، عین مطلبی است که در دل دارند و در این مورد سوگند یاد میکنند ، ولی به محض این که از این ملاطفت که برای جلب نفع و یا نظر دیگر صورت گرفته ، لحظه ای می گذرد، مشاهده میشود که تمام این تعارفات، یا به اصطلاح خودشان تواضعات مطلقا عاری از حقیقت و دور از صحت بوده است. دقت دارند که هنگامی به مدح و تعریف از شخصیت مورد نظر بپردازد که او از جایی خارج می شود و از جلوی آنها می گذرد تا تمجید بگوشش برسد و بدین طریق هیچ چیزی فوت نشود ، ولی طوری به تعریف آغاز می کنند که کاملا طبیعی جلوه گر شود و به هیچ وجه تملق وانمود نگردد (شاردن، ج۴، ص ۱۵۱-۱۵۲).
در کلمات و جملاتی که بار تعارف دارند میتوان به تاریخ بسیاری نشانه های مادی و معنوی فرهنگ عامه پیبرد. که نمونه هائی از آن در اصطلاحات آمده بود مثل خزینه حمام و غیره. در اینجا برای نمونه وقتی این تعارفات بین مردم رد و بدل میگردد : « اگر برای من میخواهی سماور آتش کنی ، میل ندارم، نمی خواهد زحمت بکشی» و جواب میزبان : «یک پیاله چای که قابلی ندارد». که معلوم می شود اولا قبلا سماور با آتش زغال گرم می کردند و ثانیا چای را در پیاله میخوردند و نه در استکان، (شهری، تاریخ اجتماعی…، ج۵، ص ۹۵). حتی نوشتاند که نام ایل گلباغی بر اثر تعارفی به وجود آمده که ترکها به زبان ترکی، عنوان «گل باغه» [باغ گل] را به باغی دادهاند که فردی به نام عباس آقا احداث کرده بود و کردها به او لقب عباس آقا گل باغی دادند و او ایل گل باغی را به وجود آورده است (افشار سیستانی، ج۱، ۲۴۵)
در مقابل آنهائی که میگویند تعارف نوعی تکرار بیهوده و توخالی کلمات، اطاله کلام، مداهنه، چاپلوسی و غیره است، بعضی نیز معتقدند تعارف در زبان ، حکم مجاز به گونه های استعاره، کنایه، تشبیه را در ادبیات دارد که باعث لطافت، گستردگی، تنوع و جذابیت مضمون ها شده است، راه یافتن مجاز به زبان روزمره نیز به گستردگی کلمات و تعبیرات انجامیده است (دانشگر، ص ۶۳-۶۴).
یکی از پژوهشگران اهل مغرب زمین معتقد است صمیمیت در مقابل تعارف است و دوستان صمیمی هرکز به هم تعارف نمی کنند مگر غریبه ای وجود داشته باشد(بیمن، ۹۶، ۱۵۴)، همو نوشته است گاهی از تعارف برای عقیم گذاشتن توانائی دیگران در تعبیر نیات واقعی خود و برای تحکیم و تقویت روال های زبانی به نحوی غیر صمیمی استفاده می شود تا نظام احلاقی مربوط به موقعیت های منزلت برابر یا نابرابر را به آنها تحمیل کند(بیمن، ص ۱۹۳).
در دعواهای حقوقی و غیره نه تنها زمینه تعارف کم رنک نمی شود، بلکه ممکن است موجب ختم غائله گردد. در موردی ابیانهایهای طرف دعوا، با هم به شهر میآیند، در محضر علما یا دادگاه در مقابل یکدیگر به دفاع از دعوی خود میپردازند، بعد با هم به حجره خود در کاروانسرا یا مهمانسرا بر میگردند و با هم سفرههای خود را باز میکنند و در خورد و خوراک به همدیگر تعارف میکنند به طوری که اثری از کدورت و خشونت در آنها دیده نمی شود (خوانساری ابیانه ای، ص ۹۳)
تعارف کردن، صرف نظر از هر معنایی که برای آن مطرح کنیم با اشکال و جنبه ها و بروزهای گوناگون و مختلفش نوعی رفتار در کنار سایر رفتارهای جمعی و فردی ایرانیان است که در شئون زندگی ایرانیان وجود داشته و امروزه نیز کاربرد فراوان و عمومی دارد. تعارف در هر نکتهای و در هر جائی کاربرد خاص خود و معنای خاص خود را دارد (دانشگر، ص ۶۱ ،۶۲). هیچ ایرانی از عبارت «بی تعارف میگویم» چنین استباط نمیکند که «تعارف» یعنی «دروغ» یا «بی تعارف» یعنی حقیقتا و واقعا (دانشگر، ص ۶۳). اگر کسی استکان چای را به طرف خود میکشد و قند را در آن خیس میکند و به دهان می گذارد و سپس چای را با کلمه «بفرما» به شما تعارف میکند، نه قصد شوخی دارد و نه این که لازم می دیده که آن چای را به شما بخوراند، بلکه فقط طبق عادت ابراز ادب کرده است. اگر دوستی سوار بر دو چرخه یا ماشین، بطور گذرا شما را می بیند و «بفرما » می زند و رد می شود، فقط می خواهد ابراز صمیمت کند و دوستی خود را یادآوری نماید.
تعارف و کسب و کار: با توجه به نقش اساسی تعارف در ارتباطات اجتماعی در ایران ، و برقراری ارتباط مردم با یکدیگر از طریق تعارف، در فرهنگ عمومی ایران ارتباط با تعارف آغاز و با تعارف پایان میپذیرد و بدون تعارف ارتباط ایرانی هرگز به وجود نمیآید (علیرضائی، ص ۱۰۸-۱۰۹).
کار آمد ترین و گویاترین تعارف، اعم از کلامی، عملی یا پذیرائی، در نظر گرفتن منزلت اجتماعی و غیرو است که طیف وسیعی از کاربری های تعارف با معانی و مفاهیم مختلف آن را شامل میشد، نمونه بارز آن مربوط به چلوپزیهای طهران قدیم است که با مشتریان خود برای ارائه غذای ظهر داشتند. مشتری که چراغ روشنی را آویخته در جلوی مغازه می دید می فهمید غذا آماده است و وارد می شد. مرحله اول تعارف با «بفرما» گفتن شروع می شد. یکی از شاگردان صدادار و آدم شناس دکان جلوی دکان می ایستاد و با صدای زنگدارِ گلوئی بطور منقطع «بفرمایین» میگفت و مشغول تعارف به رهگذران میشد. وقتی در چهره بعضی از رهگذران احساس تمایل به غذا میکرد، چند قدمی به پیشواز میرفت و عنوان متناسب با ظاهر مشتری به او می داد، اگر رهگذر با تبختر و تفرعن راه می رفت و سر را بالا گرفته بود و به سختی نگاه به طرفین میانداخت و سبیل میتاباند و تفاخر مینمود و با زیر چشم نگاه میکرد و گردن به عقب میکشید و غبغب میآویخت و نظر به سر و وضع و لباس خود میکرد و بخصوص اگر یکی دو نفر هم به دنبالش بودند، از طرف شاگرد عنوان «خان» یا «ارباب» نصیبش می شد؛ اگر رهگذر ریش و عبا و قبا و عمامه شیر شکری داشت، شاگرد با «بفرمایین حاج آقا» به او تعارف می کرد ؛ اگر قبا و لباده و سرداری و کلاه مقوائی داشت با «بفرمایین آقا ، بفرمایین قربان» به استقبالش میرفت و تعارف می کرد؛ اگر ریش دور گیوه ای و عرقچین و سر تراشیده داشت با «بفرمایین کربلائی، کبلائی بفرمایین»؛ اگر ریش تراشیده و کلاه نمدی تخم مرغی و کمربند یا شال خلیلخانی [از پشم و ابریشم، ظریف و زیبا، به رنگهای نارنجی و آلبالوئی و آبی داشت با «مشهدی بفرمایید» و بالاخره اگر کَپَنَک [بالاپوش گشاد و بلند تا سر زانو ازجنس نمد، مخصوص چوپانان و ساربانان] و پَستَک (پوشش نمدین جلیقه ای] پوشیده بود و کلاه نمدی کوتاه چرکِ چِقِر به سر داشت با «کدخدا بفرمایین، قدم به چشم کدخدا» برای خوردن غذا به درون دکان تعارف میشدند. پس از این مرحله تعارف کلامی، نوبت به مرحله دوم تعارف و تواضع رفتاری میرسید که وظیفه «میاندار» دکان بود. او هرکس را مطابق ریخت، لباس ، صورت و مقام به محل مناسب حال او، روی شاه نشین، روی صفه، روی قالیچه، روی نمد، گلیم یا حصیر تعارف میکرد و می نشاند و کفشهایش را در طاقبندیهایِ کَته مانندِ زیرِ صفه میگذاشت و دستور غذا میگیرفت. مرحله سوم تعارفِ رفتاری وظیفه «آب دست گردان» بود که محترمانه با «آفتابه لگن» جلو میآمد و لگن را جلوی مشتری میگرفت و از آفتابه مخصوص، که گردن و لوله دراز داشت و نصفه از آب نیمگرم بود، به دست مشتری میریخت و حوله به دستش می داد و گاهی شاگردانه و انعامی هم دریافت میکرد. پس از او مرحله چهارم تعارف رفتاری بود که «پادو» عهده دار آن بود و مجمعه جلوی مشتری میگذاشت و نان و دوغ و شربت و آب و فلفل و نمک در آن میگذاشت. سپس میاندار غذای سفارش شده را میآورد. آخرین مرحله تعارف وظیفه «روغن بده» بود که پاتیلی پر از روغن داغ کرده حیوانی زیر بغل داشت و ملاقهای در آن بود و با تکرار «روغن! روغن!ـ» به مشتریان روغن تعارف می کرد و روی برنج آنها روغن میریخت (شهری، گوشه ای از … ، ج۱، ص ۲۱۷-۲۱۹). که این رسم تا همین اواخر در بعضی از چلوکبابیهای درون بازار ادامه داشت.
تعارف در روابط کسب و کار نیز بخوبی مشهود است. وقتی بهای جنسی از مغازه داری پرسیده میشود ، فروشنده کلام خود را با تعارف شروع میکند و از روی عادت میگوید « قابلی ندارد، مهمان ما باشید». خریدار ایرانی نیز عادت دارد و تشکر میکند و سئوال خود را تکرار مینماید. و تازه این میشود آغاز کار و پس از آن تازه نوبت به چانهزدن می رسد (دانشگر، ص ۶۳). برای نمونه بازاریهای اصفهان در خرید و فروش و معامله و تجارت نیز معامله را باتعارف و تملق و چاپلوسی و مداهنه در میآمیزند. مثلا وقتی از فروشنده قیمت کالا سوال میشود ، می گوید: «اختیار دارید، قابل ندارد، شما به قیمت آن کاری نداشته باشید، ما که از شما پول نمیخواهیم، چه قابل شما را دارد» و جملات مشابهی که تعارف بودن آنها بخوبی پیداست (انصاری، ص ۲۹۴). در این مورد ، نویسنده کلمه تعارف را که طیف وسیعی از معانی و مفاهیم را در خود دارد، فقط به معنی تعارفِ سرزبانی و توخالی گرفته است.
گوبینو درباره تعارف در بین بازاریان گیلان نوشته است بازاریان و بطور کلی اشخاصی که با هم کار دارند و ملاقات آنها صرفا دوستانه نیست، در تعارف و احوالپرسی چندان غلو نمیکنند بلکه زود بر سر مطلب میروند با این وصف همواره یکی دو جمله احوال پرسی و تعارف رد و بدل میشود و حتی روستائیان ایرانی از این قاعده مستثنی نیستند (گوبینو، ص ۱۴). موضوع تعارف در ایران همیشه مورد توجه خاص خارجیانی قرار گرفته که به ایران آمده اند. هرمان نوردن در سفرنامه خود به ایران نوشته است در همه جا مهمان نوازی ایرانیان در حد کمال بود در همان حدی که در افسانه ها نقل شده است. در ایران حتی اگر غذائی را که یک رهگذر به شما تعارف میکند، رد کنید او دلشکسته می شود. مردم همسفر با من هرچه که همراه داشتند به من تعارف می کردند. خیلی فقیرتر ها قطعه ای گوشت خشک یا کمی شیر شتر به من می دادند (نوردِن، ص ۴۷-۴۸). گوبینو با توجه به موضوع فرادستی و فرودستی در جامعه ایران نوشته است: وقتی کسی با مرتبه بالاتر، حتی با اطلاع قبلی به دیدن فرد دیگری با مرتبه پائینتر می رود . این تعارفات بین آنها رد و بدل می گردد : میزبان : «خیلی عجب است! چطور شده است که حضرت اشرف بر سر لطف و مرحمت آمده و نوکر حقیر خود را سرفراز نمودید». مهمان نیز علیرغم فرا دستی، تواضع نشان می دهد و می گوید: « چرا مرحمت نموده و جلوی غلام خودتان آمدید، من از این مرحمت سراپا شرمنده هستم». میزبان و مهمان در ورود به تالار به هم تعارف می کنند که اول میزبان وارد سالن شود. میزبان، مهمان را برای نشستن به صدر اتاق تعارف می کند و می خواهد او را بالای دست خود بنشاند ولی مهمان با نهایت اصرار از نشستن در آن مکان خود داری می کند و از صاحبخانه تقاضا می کند که وی در آنجا بنشیند. هر قدر تعارفها، این صحبت و این احترام ساختگی و فاقد حقیقت، آمیخته با اصرار باشد دلیل بر فرط تربیت مهمان و میزبان است. پس از نشستن مهمان و میزبان، تعارفات مربوط به احوالپرسی شروع می شود : میزبان : «دماغتان چاق است؟». مهمان : در سایه توجهات باری تعالی دماغمان چاق و حالمان خوب است، دماغ شما چطور است؟». این سئوال و جواب بارها در فواصل گوناگون، وقتی حرفی برای گفتن نباشد، تکرار می شود. معمولا میزبان سکوت سنگین مجلس را با تعریف از وضع هوا می شکند که آن هم با تعارف همراه است: «امروز برخلاف دیروز از برکت تشریف فرمائی شما هوای بسیار خوبی شده است. کسی که وجودش شریف و مقدس است هرجا برود انجا را رشک بهشت برین خواهد کرد» (گوبینو. ص۱۲- ۱۳). پییترو دلا واله در سفرنامه خود از تعارف خوراک و شراب در سر سفره شاهانه نوشته و توضیح داده است که اول به او تعارف می کرده اند ( ج۱، ص ۶۳۱، ۶۴۷، ۶۴۹) . ادیب الممالک در سفرنامه خود به عتبات نوشته است قاعده آنها بر این است که باید ابتدا از بزرگ عنوان تعارف شود ، چنانکه عنوان تعارف ابتدا از سلطان به رعیت می شود. او از نحوه تعارف با دست بین پاشا و خدام پاشا (سلطان و رعیت) و پاسخ متعاقب تعارف با دست از سوی خدام به ادیب الممالک و بین خود و پاشا ( مهمان نسبت به صاحبخانه) و پاشا نسبت به مهمان صحبت می کند (ادیب الممالک، ص ۲۲۵-۲۲۶). همو تشریفات تعارفات پذیرائی پاشا را این طور می شمارد :چهار نفر وارد اطاق شده و چهار فنجان قهوه آورده ، هر یک فنجان به دست یک نفر دادند. پیشخدمتها فنجانها را که دادند در پیش هر یک ایستاده به رسم ایرانی عقب نرفتند تا فنجانها را گرفتند. پس آنگاه چپق و غلیان آوردند. پس از بیرون بردن چپق و غلیان یک مجموعه شیرینی آوردند ودر پیش هر یک بداشتند. هر کسی یک دانه نقلی برداشت و بردند و باز غلیان آوردند(ادیب الممالک، ص ۲۲۶). دلاواله در جریان ضیافت به حضور پذیرفتن شاه ایران از سفیران اسپانیا و ترک در آلاچیق مخصوص نوشته است : بقیه در پائین استخر و معبر وردی به محوطه نشسته بودند. همراهان سفیر ترک ، بالا دست اسپانیائیها نشسته و بعد از آنها تعدادی از اشراف کرد و عرب از نقاط مختلف که در آن هنگام به عنوان مهمان شاه در دربار حضور داشتند بدون هیچ تعارف و تعرض و تکلفی باهم قرار گرفته بودند (ج۱ ، ص ۷۲۹). سرنا که در زمان سلطنت ناصرالدینشاه قاجار به ایران آمده است درباره مقدمات دید و بازدید و تعارفات کلامی آن نوشته است «در دید و بازدید ها عباراتی که به عنوان تعارف و ادای مراتب ادب توسط ایرانیها به کار می روند هم چاپلوسانه و هم اغراق آمیز است. صاحبخانه می گوید : شما به منزل خودتان تشریف آورده اید، اینجا متعلق به جنابعالی است، بنده سرایدار خانه و در خدمت جنابعالی هستم» او از شاخص ترین فرد مهمانان دعوت می کند که در کنار او بنشنیند و بقیه به ترتریب مقام و منزلت به ترتیب می نشینند. مهمان اصلی به منظور جویا شدن از سلامت مزاج میزبان می پرسد : «انشاءالله دماغ عالی چاق است». صاحبخانه نیز با همین جمله و با همین عبارت سلامت مزاج تک تک مهمانان را جویا می شود.که پاسخ مهمان و میزبان یک جور و این عبارت است : «خداوند سایه تان را از سر ما کم نکند«(سرنا، ص ۷۲). همو درباره تعارفات پذیرائی نوشته است : «بعد از قسمت اول برنامه دید و بازدید [تعارفات کلامی]، قلیانچی ها قلیان به دست وارد می شوند. قلیان دهن به دهن دور می گردد و، پشت سر آن چای ، قهوه ، بازهم قلیان، چای قهوه به تناوب، و در فاصله بین آنها انواع مرباها و شیرینی ها برای تغییر ذائقه ، در تعداد زیادی ظرفهای کوچک به مهما نها تعارف می شود.(سرنا، ص ۷۳).
تعارف و مهمان نوازی: ایرانیان بالطبع متمایل به انسانیت، بخشندگی، بخشایشگر و بی علاقه به دنیا و مافیها و مهمان نواز هستند ولی با تعارفات خود سعی بلیغی دارند که خیلی بیشتر از آنچه هستند خود را خوبتر جلوه بدهند (شاردن۱۳۵۰، ج۴، ص ۱۵۳). شاید بیشترین کاربست تعارف در پذیرائی از میهمان نمود میکند و نشان دهنده وسعت زبان و وبسامد واژگان در امر تعارف است. جعفر شهری با نقل جزئیات تعارفات کلامی بین میزبان و مهمان تابلوی گویایی از تعارفات کلامی که بین صاحبخانه و مهمان در تهران رد و بدل می شد ارائه داده است. این گفتار متقابل نشان میدهد که هر دو طرف آشنا به تعارفات هستند و این تعارفات گذشته ای طولانی دارند و در همان فرصت کوتاه هر یک از طرفهای مقابل پاسخهای مناسب میدهند و هیچکدام جا نمیماند و سکوتی نیز اتفاق نمی افتد و هیچکدام خسته نمیشوند. این شیوه محاوره تعارفی تا انتهای مجلس ادامه مییافت که هر تعارف صاحبخانه را باید مهمان جوابی مناسب بدهد و هر حرف مهمان را صاحبخانه پاسخی مناسب بیاورد تا خوردنی ها خورده شود و سفره شام یا ناهار گسترده وجمع شود و موقع خداحافظی برسد. در این جاست که باز صاحبخانه شروع به تعارفات خداحافظی و از رفتن مهمانان اعلام دلگیری میکند و همانطور که پا به پای یکدیگر تا خروجی خانه می روند جملهها و عبارات تعارفی بین آنها رد و بدل میشود که بازهم همه آنها را شهری با تمام جزییات آورده است (شهری،طهران قدیم، ج۴، ص ۲۰۸ -۲۱۳). این نوع گفتمان تعارفآمیز برای هر ایرانی اندکی مسن ساکن تهران کاملا آشنا ست.
نمونه این نوع تعارفات و مهمان پذیری را در اغلب خرده فرهنگهای ایرانی می توان دید مثلا در بوشهر، زن صاحبخانه تا دم در به پیشواز میهمان زن می رود ، پس از سلام و احوالپرسی مفصل ، او را به درون خانه تعارف میکند . قالیچهای پهن میکند و پتویی رویش می اندازد و متکائی هم روی پتو میگذارد و میهمان را تعارف به نشستن میکند. از گلاب پاش مقداری گلاب بر کف دست مهمان می ریزد که او نیز کلاب را به صورت خود می زند و با لیوانی شربت نیز به او تعارف میشود. اگر مهمان مرد باشد مرد صاحبخانه به پیشواز می رود. در کازرون فارس ، صاحبخانه پس از آوردن چای و شیرینی برای مهمانان ، برای خاطر جمعی مهمانان با گفتن: «اولی ساقی، بعد باقی» ابتدا خود مقداری از چای و شیرینی را میخورد و بعد به مهمانان تعارف میکند. در حسین آباد ناظم ملایر، پس از ورود مهمانان کدبانوی خانه چند استکان چای برای مهمانان میآورد و مرد صاحبخانه به ترتیب ارشد بودن افراد، این چایها را تعارفشان میکند. در شهرکرد میزبان در خارج از خانه، به رسم تعارف چندقدمی به پیشواز مهمان می رود و او را با عزت و احترام به خانه تعارف میکند و اسفند دود میدهد و گلاب بر مهمان می پاشد در اراک میزبان معمولا با تعارفات کلامی زیر از میهمان استقبال می کند :«به به، باد آمده، گل آورده، چه عجب یادی از ما کردید، خوش آمدید، قدمتان سر چشم، برای ما شادی آوردید». در برخی ار روستاهای ساری تعارفات کلامی زیر بین میزبان و میهمان رد و بدل می شود : مهمان : صاحبخانه، مهمان نمی خواهی؟ میزبان: خوش آمدید، چه عجب این طرفها؟ شما را باد آورده یا باران؟ چطور شد یادی از ما کردید؟ مهمان میگوید: عجب به جمال شما ست، ما که همیشه مزاحمیم. میزبان میگوید: خوش آمدید، صفا آوردید، کم پیدا هستید، سلیقه شما نمیگیرد به ما سری بزنید. مهمان میگوید: خوشی از شماست، صفا از صورت شماست. میزبان میگوید: قدم شما بالای چشم، خانه ما را پر از خیر و برکت کردید. خدا را شکر که شما را زیارت کردیم. مهمان میگوید: چشم و جان شما سالم، چرا ما را شرمنده می کنید؟ میزبان میگوید: قربان قدم مبارک شما، خوش آمدید. مهمان میگوید: برکت از قدم شماست. ما برکتی نداریم. سپس زن صاحبخانه و بچه ها یکی یکی با مهمان احوالپرسی میکنند. ( خلعتبری، لیماکی، ص ۳۰-۳۲). در فرهنگ عامه گیلان تعارف در زمینه های مختلف دیده میشود. فضای فرهنگی گیلا گشوده و خانههای آن بی حصار است و زندگی گیلانیها غالبا در ایوانهای باز و چند منظوره خانهها میگذرد، زن خانه، که در نظام تقسیم کار نقشی تقریبا برابر با مرد و شاید هم بیشتردارد، وقتی مهمانی، مرد یا زن، به جوار خانه میرسد، تعارف میکند که وارد شود و از او پذیرائی میکند.گیلانیها همیشه اتاقی برای مهمان دارند و میهمانان مرد یا زن را در انجا چند روزی پذیرائی می کنند (شهاب کومله ای، ص ۲/۱). جملههایی تعارفی فروانی در گیلان رد و بدل میشود .وقتی در حال غذا خوردن هستند و کسی رد می شود ؛ با این عبارت تعارف میکنند: «دست برسانید». پس از صرف غذا، میزبان برای تعارف و تواضع میگوید: «ببخشید پلوی خالی بود». پاسخ : «اختیار دارید ، بالای سر ما است»؛ گاهی تعارفها جنبه مزاح نیز به خود می گیرد مثلا : «بیا بالا تا پلو ریختن پیش ما باش» . « بیا بالا ، بعدا وقت نهار به خانه می روی» ، «بیا بالا، ولی پیش ما نمان»(شهاب کومله ای ، ص ۲/۱). . اصفهانیها بطور عموم اهل تعارفاند. از همان لحظه دیدار، تعارفات مطول و تکراری و احوالپرسی تک تک افراد شروع میشود و در تمام طول مکالمه به نوعی ادامه مییابد و در پذیرائی میزبان و پاسخگوئی میهمان ادامه پیدا میکند (انصاری، ص ۲۴۷-۲۴۸). میزبان اصفهانی از همان ابتدا تعارف و قسم و آیه که میهمان گز و شیرینی و آجیل و چه و چه بخورد و میهمان هم از همان ابتدا تعارف و تملق که : چه گز خوبی، چه سوهان خوبی، چه گیلاس آبداری، چه زردآلوی شیرینی… (انصاری، ص ۲۴۸-۲۵۰). ولی هرگز در هیج جا دیده نشده است که مهمان به صاحبخانه تعارف خوردنی یا جا بتماید. به باور قشقائیها: «اگر مهمان به صاحب خانه تعارف کند، شیطان به او می خندد» (ذوالفقاری، ج۱، ص ۳۹۰).
تعارف و باورها : نمونهای از تعارف گفتن «بسم الله»، به عنوان تعارف و دعوت برای نشستن یا شرکت در خوردن غذا یا مشارکت در امری خیر است (خضرائی، ص ۱۹۴). حتی چاووش در اعلام سفر زائران عتبات عالیات و تشویق دیگران برای چنین سفری، در حالی که پرچم سبزی به دست دارد و پیشاپیش زائران راه می سپارد، میخواند: «هرکه دارد هوس کرب و بلا [کربلا] بسم الله/ هر که دارد سر همراهی ما بسم الله». همین مصرع آخر گاهی در تعارف روزانه و عادی به منظور دعوت دیگران به انجام یک کار خیر و مشارکت آنان در آن کار بکار می رود (شکور زاده، دوازده هزار…، ص ۱۰۱۲-۱۰۱۳). گاهی نذری ها نیز با تعارف آن به دیگران همراه می شود. در روستای طالب آباد شهر ری خیراتی ها را (حلوا، خرما، شکر پنیر و گاهی هم انار و گلابی چهار قارج کرده) را در سینی میگذارند و به قول خودشان رهگذران تعارف میکنند و با گفتن جمله «داخل فاتحه شوید» آنها را دعوت به خواندن فاتحه میکنند (صفی نژاد، ص ۴۰۰). ماماهای روستاهای کوهپایه ساوه به عنوان دستمزد از صاحب کودک پولی نمیگیرند و کلیه کارهای زایمان را برای رضای خدا و به خاطر همسایگی انجام میدهند. تنها در آمد آنان از این کار مقداری شیرینی یا پولی است که به صورت تعارف به آنها داده می شود و میزان آن نیز بستگی به کرم و بخشش صاحب زائو دارد (سالاری، ص ۲۰۲). یکی از سیاحان فرنگی درباره نوعی تعارف در ایران نوشته است در عهد صفوی پدر و مادر زن سترون یا بانوی تازه شوهر کرده، جاروی تازهای بر یک دست و ظرف گلینی انباشته از گردو بر دست دیگر دخترشان میدادند و افساری اسبی را از روی چادر بر سردختر میگذاشتند و وی را افسارکشان با چنین وضعی به سوی مناره «ته برنجی/کون برنجی» (مسجد سید احمدیان) اصفهان میبردند. دختر هنگام صعود از مناره روی هر پلهای گردوئی میشکست، مغز گردو را در ظرف گلین میگذاشت و پوست را روی پله ها میریخت. موقع پائین آمدن، پلکان را جارو میکرد. ظرف و جارو را به محراب مسجد میبرد، مغز گردو را با کشمش در گوشه چادرش میگذاشت و در سر راه خود از هر مردی که خوشش میآمد اندکی از آن گردو و کشمش را به او تعارف و از او تمنا می کرد که آن را بخورد، با این باور که سترونی او شفا مییابد. اگر مردی این تعارف را نمیپذیرفت ، زن با تصور این که سترونی او هنوز پایان نیافته است، افسرده می شد(شاردن۱۳۴۵، ج۷، ص ۲۲۶-۲۲۸).
تعارف و ضرب المثلها: تاثیر تعارف، که یکی از الگوهای آداب معاشرت و جزئی از خصیصههای فرهنگی ایرانی است، در عرف و رفتار و فرهنگ ایرانیان به تدریج باعث پیدایی ضرب المثلهائی شده است و با استفاده از معنا و مفهوم مصطلح در کلمه تعارف، و با توجه به ویژگیهای فرهنگ عامه، ضرب المثهائی نیز ساخته شده است از جمله : «تعارف آمد و نیامد دارد». این ضرب المثل در موارد شبیه مولزرذ زیر کاربرد پیدا میکند : اگر گمان کرده بودید که طرف مربوطه احسان شما را نخواهد پذیرفت ولی برخلاف تصور شما او آن را پذیرفت. و یا خواننده و دعوت کننده به دروغ و ریا چیزی را به اصرار پیشنهاد مینماید به گمان آن که دعوت شونده از قبول آن سرباز خواهد زد ولی در عمل خلاف این فکر پیش آید (لغت نامه دهخدا، ذیل مدخل). شخصی در دکان خود سفره نهار را پهن کرد که نهار بخورد. آشنائی سوار بر استر از مقابل او میگذشت. او حسب معمول و بی اختیار کلمه «بفرمایید» را بر زبان آورد. طرف مقابل فورا از قاطر پائین آمد و پرسید میخ طویله افسار قاطر را کجا بکوبم؟ دکاندار پشیمان از تعارف بی موقع ، گفت : «سرِ زبانِ من» (خضرائی، ص ۵۹۱). شهری معنا و مفهوم این ضرب المثل و نتیجه حاصل از آن را در تهران با تمام جزئیاتش تشریح کرده است (جعفر شهری، قند و نمک، ۱۳۷۹، ص ۲۰۸-۲۰۹؛ امینی، ج۱، ص ۲۳۰). عبارت «تعارف آمد و نیامد دارد» را به مزاح هنگامی نیز بکار می برند که پیشنهادی را بیدرنگ میپذیرند (خضرایی، ص ۲۷۹). رامسری ها میگویند «به رودباری تعارف بکنی میگوید: اسبم را کجا ببندم؟» (ذوالفقاری، ج۱، ص ۵۷۳). و باز میگویند: «به رودباری تعارف کنی، خرش را می برد بالای سرا میبندد»: (ذوالفقاری، ج۱، ص ۵۷۳)و «به طالقانی تعارف خانه کردند، خرش را هم با خودش برد». از ضرب المثلهای اهالی کرج است (ذوالفقاری، ج۱، ص ۵۸۰). «تعارف یکیش خیر است ، یکیش شر»: نظیر «تعارف آمد و نیامد دارد» (خضرایی، ص ۲۸۰) . «گرگ تعارف بر نمیدارد»: این ضرب المثل را بختیاریها در مورد فرد شرور و بداندیشی که کار خودش را میکند، بکار میبرند (قنبری عُدیوی، ص ۵۵۶). «اگر به خرس تعارف کنی باید در صدر مجلس بنشیند» : ضرب المثل اهالی کلاردشت است (ذوالفقاری ص ج۱، ص ۳۵۲). آذری ها می گویند : «تعارف از تعارف خیزد». رامسری می گوید : «تعارف کرد ، برای خودش درد سر درست کرد». سمنانی می گوید : «تعارف نکنی نمی شود، می نشیند و بلند نمی شود » (ذوالفقاری، ج۱، ص ۷۰۰). «تعارف شاه عبدالعظیمی»: این که به زبان گوید به منزل من آیند یا فلان متاع از شما باشد و از دل راضی نیست. «تعارفی که عمقی ندارد و تعارف کننده را گرفتار نمیکند. تعارفی به گونه تعارفات مردم شهر ری. مردم شهر ری علاقه ای به مهمان ندارند. طبعا به این دلیل ساده که هر دم دوستی یا خویشی از ایشان از شهرهای دیگر به زیارت میآید و غالبا با ایل و تبار؛ و اگر اهل محل بخواهند گشاده دستی نشان دهند خانه اشان به کاروانسرائی مبدل میشود و از کار و زندگی باز می مانند. این است که چون به اقوام یا آشنایان زائر بر میخورند نخست ته و توی موضوع را از زبانشان بیرون میکشند تا یقین کنند که حریف ماندنی نیست؛ و آنگاه به تعارف می پردازند و او را به خانه خود میخوانند و معروف است که پس از تفحص کامل و یقین به این که به هیچ روی خطر ماندن زائر در میان نیست، تازه برای محکم کاری از او می پرسند : حالا تو را به این حضرت (اشاره به حرم) میمانی یا حتما باید بروی؟ و پس از این که حریف گفت : نه. به همین حضرت ناچارم بروم، شروع به تعارف و اصرار می کنند که : شب را پیش ما میماندی، یک شب که هزار شب نیست، امشب را بد می گذراندی، و …» (شاملو، حرف ت، دفتر اول ، ص ۳۳۸؛ شهری،قند و نمک، ص ۲۰۹).«تعارفِ سرزبانی». نظیر تعارف شاه عبدالعظیمی (خضرایی، ص ۲۸۰؛ شهری، قند و نمک، ص ۲۰۹). بیشتر شهرستانیها ضرب المثلهائی هم معنای تعارف شاه عبدالعظیمی دارند. به عنوان نمونه بوشهری ها میگویند: «تعارف تنگستانی است».اشتهاردیها میگویند: «تعارف تو مثل تعارف مردم سِیادیه است«. خود زرقانیها از : «تعارف زرقانی» مثال میآورند. بیرجندیها میگویند : «تعارف فنودی میکند». ایزدخواستی ها میگویند : «تعارف قمشهای میکند». راوریهای کرمان میگویند: «تعارفات رورَنکی میکند »(ذوالفقاری، ج۱، ص ۷۰۰). اراکیها میگویند : «تعارف کَرَهرودی» ( محتاط، ص ۱۹۱). «تعارف جرقویهای» (از دهستانهای شهرضا) : گویند وقتی کسی از دهی دیگر مهمان آنها شود و بخواهد شب بماند به لهجه خودشان میگویند : «شب بمان ولی اگر بروی آفتاب را میبری». مراد این است که وقت رفتن است (خضرایی، ص ۲۷۹).«تعارف درِ شهری». اصفهانی ها می گویند : « تعارف درِ شهری میکنی؟» یعنی موقعی که به دروازه شهر رسیدهایم و داریم از آن خارج میشویم تعارف میکنی (ذوالفقاری، ج۱، ص ۷۰۰؛ امینی، ص ۱۶۳).«تعارف کم کن و بر مبلغ افزا» (فرهنگ نظام، ج۲،ص ۲۶۶). بختیاریها می گویند : «تعارف سر پیمانه را پر نمیکند »(ذوالفقاری، ج۱، ص ۷۰۰). نظیر «از بارک الله قبای کسی نو نمیشود». و بهتر است به جای تعریف و تشویق های زبانی پاداش و انعامی مرحمت شود (خضرائی، ص ۲۸۰). «تعارف آب حمام میکند»: دعوت کردن کسی را به چیزی بی ارزش. چون آب خزینه حمام را به تازه وارد اهداکردن (لغت نامه دهخدا، ذیل مدخل). زبانردها و مثلهایی نیزوجود دارد که در آنها لفظ تعارف نیست ولی معنا و مفهوم تعارف در آنها وجود دارد از جمله : «با آب حمام دوست گرفتن». در حمامهای خزینه قدیم تهران نیز تعارفاتی معمول بود: هر کس وارد حمام میشد، چه سربینه چه گرمخانه، سلام میکرد و پاسخ میشنید. پس از این سلام و جواب، تعارفات و چاق و سلامتی ها شروع میشد. هر کس که تازه وارد خزینه میشد کسی که در خزینه بود ، کف دستهای خود را به هم می چسباند و پر آب می کرد و بسم اله گویان به شخص تازه وارد تعارف می نمود و روی شانه های او می ریخت. تازه وارد نیز متقابلا همین کار را میکرد. چه بسا که همین تعارف ساده موجب دوستی و رفاقت دو تن میشد (شهری، گوشه ای از … ، ج۱، ص ۲۷۹) که منشاء ضرب المثل « با آب حمام دوست گرفتن»از همین جا است. «پای ملخی نزد سلیمان بردن » این ضرب المثل را برای تعارف وقتی به زبان میآورند که تحفهای ناچیز باشد (خضرایی، ص ۲۲۰). «یک شب هزار شب نیست». این عبارت را وقتی به زبان می آورند که مهمان را برای ماندن در شب تعارف می کنند (خضرایی، ص ۶۸۵). «لُر را زن دادند گفت پشم دارد»، تقریبا معادل دندان اسب پیشکشی را نمیشمارند است. تهرانیها این ضرب المثل را در مورد افرادی بکار می برند که به تعارفی و تحفه نیز ایراد میگیرند (شهری، قند و نمک، ص ۵۹۶).«لقمه چهل و شش شاهی؟». تهرانی ها این ضرب المثل را در مورد قبول تعارفی و خوردن لقمه کسی بکار میبرند که باید چند برابر آن را به عنوان تاوان پس داد (شهری، قند و نمک، ص ۵۹۷). «لقمه همسایه بوی روغن غاز می دهد» این ضرب المثل را تهرانیها برای هر چیز تعارفی و مثل آن بکار می برند که به تعبیری، پسندیدهتر دیدن چیز دیگران است (شهری، قند و نمک، ص ۵۹۸). «هر چه خاک اوست عمرِ شما باشد» یا «هرچه او خوابیده شما بگردی». :: تعارف کلامی تهرانیها برای عرض تسلیت و در خواست طول عمر برای صاحب عز ( شهری،قند و نمک، ۱۳۷۰، ص ۷۲۹). «گلاب به رویتان» : تعارف کلامی تهرانیها همراه با ادب و نزاکت وقتی که در ادامه سخن صحبت از نجاست و کثافت و قی و اسهال و نظایر آن خواهد شد (شهری، قند و نمک، ۱۳۷۰، ص ۷۲۹). «لب چرب و کاسه خشک» . ضرب المثل اهالی جیرفت برای آدمهای پر تعارف ولی خسیس (رفعتی، ص ۱۴۷). « لب خشک و کاسه چرب»: ضرب المثل جیرفتی ها برای آدمهای کم تعارف ولی سخاوتمند (رفعتی، ص ۲۷۴) «حلقه به گوشیم» ، تعارف آمیخته با مزاح اهالی جیرفت در برخوردهای دوستانه و صمیمی به معنی « برده تو هستیم» (رفعتی، ص ۱۴۷).«از زمین به آسمان نمی بارد» کرمانیها این ضرب المثل را من باب تعارف در مورد شخص فراتری بکار می برند که انتظار عنایت از فروتر را دارد (مرادی، ص ۱۱۵). «کاری که چشم می کند، ابرو نمی کند». تعارف و تکریم کرمانیها در مورد شخص بخصوصی (مرادی، ص ۱۶۹). «اول ساقی، بعد باقی»: تعارف بختیاریها به فرد تقسیم کننده (قنبری عُدیویی، ص ۱۴۱). « مادر و دختر از غم کاچی مردند»: بختیاریها این ضرب المثل را برای فرصتی که در اثر تعارف از دست میرود ، بکار میبرند (قنبری عُدیوی، ص ۳۵۷). «سگ و توله برای هم میکُشند»: بختیاریها این ضرب المثل را در مورد دو نفری که خیلی به هم تعارف میکنند بکار میبرند (قنبری عُدیوی، ص ۴۶۲).«ما شوری، بی نمکی او را ندیدیم»، «بشقاب غذایش را در لای دو پایش قرار می دهد و به هیچ کس تعارف نمی کند»، گیلانیها درباره تعارف نکردن خسیسان می گویند( شهاب کومله ای، ص ۲/۱، ۲/۲). زنهای گیلانی در حمام هم تعارفاتی از این قبیل دارند: «اجازه بده جانت را کیسه بکشم»؛ «اجازه بده سر و جانت را آب گرم بریزم» (شهاب کومله ای، ص ۲/۱، ۲/۲) تقریبا در همه جای ایران عبارت تعارف آمیز «صحت باشد»، «صحت حمام باشد»، «صحت آبِ گرم»، به کسانی گفته می شود که از حمام خارج می شوند (امینی، ص ۳۹۱).گاهی فردی بر سبیل تعارف یا تواضع به دوستی بالاتر از خود میگوید : «ماهم با کلافی میخواهیم در سلک ارادتمندان شما باشیم» که منظور از کلاف ؛، همان کلافی است که پیر زال مصری با آن می خواست یوسف را در بازار برده فروشان بخرد ( امینی، ص ۱۱۱). « نمد جلویش را گرفته و تبر کارگر نیست» : سمنانی ها درباره تعارفی دادن به قاضی مثل کوتاهی دارند: « یک آهنگر و یک نمدمال همسایه بودند. میانشان دعوا میشود. آهنگر برای شکایت به قاضی تبری میسازد و شبانه به در خانه قاضی میرود ضمن شکایت، تبر را به عنوان تعارفی به قاضی میدهد. نمدمال نیز نمدی می مالد و آخر شب در خانه قاضی به عنوان تعارفی به او میدهد. صبح فردا، در محکمه، آهنگر به قاضی میگوید : قاضی جان، بزن با تبر و ریشه پرونده را قطع کن». قاضی نگاهش می کند و می گوید ، «هر چه نگاه میکنم ، می بینم نمد جلویش را گرفته و تبر کارگر نیست» (پناهی سمنانی، ص ۲۲۰. تهرانی ها تعارف «تاجِ سر بودن» را در مقابل تعارف «خاکِ پا بودن» دارند. «بنده خاک پای شما هستم». در پاسخ : «اختیار دارید، شما تاجِ سرِ ما هستید» (شاملو، حرف ت، دفتر اول، ص ۴۷). عبارتهای «نان و پنیری پیدا شدن» (برویم خانه ما، نان و پنیری پیدا می شود) ؛ «با نان و پنیر ساختن» (یک شب هم تشریف بیارید بنده منزل با نان و پنیر ما بسازید) ؛ «نان و پنیری صرف کردن» (یک روز یا یک شب بنده نوازی بفرمایید نان و پنیری در خدمتتان صرف کنیم) حالت متواضعانهای از تعارف به کسی برای مهمان شدن در یک وعده غذا را دارد:(شاملو، حرف پ، دفتر اول، ص ۷۳۷).گاهی نیز در مثلهای فارسی دست بردهاند و معنی هجوی بخصوصی به آنها داده اند که به عنوان مثال در مثل فارسی «تا نباشد چوب تر، فرمان نبرد گاو و خر» که به تقلید از آن نوشته اند «تا نباشد چوب تر، حاکم از کجا تعارف خود را بگیرد» (کور اوغلی ،ص ۱۸)که در اینجا تعارف معنی خاصی در مقیاس تعارفی یا باج سبیل دارد.
تمام مفاهیم و معانیای که از این کلمه تعارف به صورت اصطلاح یا ضرب المثل و غیره آورده شده، به زبان فارسی مربوط است و در عربی (که منشاء کلمه است) هیچ یک از این مفاهیم وجود ندارد (دانشگر، ص ۵۸).
تعارفی دادن در مناسبتها. در ایران عصر ناصری به جای گل برای مناسبتهائی چون نامزدی، برخاستن از بستر بیماری، برگشتن از سفر، تولد نوزاد، مراسم ازدواج، و همچنین در اعیاد مذهبی به عنوان تعارفی و هدیه شیرینی می فرستادند که دست پخت کدبانوی خانه بود. این شیرینی های در ظرفهای زیبا روی طبق گذاشته میشد و روی آن پارچه ها ترمه یا سوزنی می انداختند و به صورت خوانچه بر سر طبقکشها قرار میگرفت. طبقکشها این شیرینیها را با سلام و صلوات به مقصد میرساندند و همواره پیشکش کریمانهای دریافت میکردند (سرنا، ص ۷۳). در کوهپایه ساوه هریک از مردانی که در مراسم حمام و اصلاح داماد شرکت کردهاند مبلغی را به عنوان تعارف و پیشکش به داماد میدهند که این تعارفی همه به سلمانی میرسد (سالاری، ص ۲۱۶). در همانجا وقتی عروس را به در خانه داماد می رسانند هریک از بستگان چیزی به عنوان تعارف به عروس میدهند . بعضی از این تعارفیها واقعیت عینی ندارد و به عمل در نمیآید برای مثال بعضی از خویشان به صورت تعارف درختی یا گوسفندی پیشکش میکنند که هرگز صورت واقعیت به خود نمی گیرد (سالاری، ص ۲۱۹). در بین مردم الشتر لرستان رسم است که داماد برای هر بار دیدن نامزد خود باید هدیه ای از نوع قند، برنج، اسباب خانه، دام، لباس برای دختر یا مادر، به رسم تعارف به خانه عروس ببرد (عسکری عالم، ص ۱۱۸) . در تهران قدیم دستبافتها ی زنان چون جورابهای نقشین پشمی، که با پنج میل بافته میشد، یا شالهای پشمی، یا قلاب بافیها به عنوان تعارفی به شخص مورد نظر داده میشد.. ولی پس از آمدن فن کشباف به ایران، به تدریج جای همه آن نوع تعارفی ها را کشبافهائی گرفت که دختران و زنان میبافتند (شهری، تاریخ اجتماعی…، ج۳،ص ۳۸۴)
منابع :
ا افشار سیستانی، ایرج، مقدمه ای بر شناخت ایل ها ، چادرنشینان و طوایف عشایری ایران، ناشر مولف، تهران ۱۳۶۶ ؛
. بیمن، ویلیام اُ ، زبان، منزلت و قدرت در ایران، ترجمه رضا ذوقدار مقدم، نشر نی، تهران ۱۳۸۱؛
احمد پناهی سمنانی،محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران ۱۳۷۲؛
ادیب الممالک ، سفرنامه ادیب الممالک به عتبات (دلیل الزایرین۹ ۱۲۷۳ق.، چاپ مسعود گلزاری، انتشارات دادجو، تهران ۱۳۶۲؛
اشاملو، کتاب کوچه، حرف پ، دفتر دوم، با همکاری آیدا سرکیسیان، انتشارات مازیار، ۱۳۸۵؛
اشاملو، کتاب کوچه، حرف ت دفتر دوم، با همکاری آیدا سرکسیان، انتنشارات مازیار، ۱۳۸۷،
امینی، امیر قلی، فرهنگ عوام یا تفسیر امثال و اصطلاحات زبان فارسی، انتشارات دانشگاه اصفهان، ۱۳۵۰،
امینی،میر قلی، فرهنگ عوام یا تفسیر امثال و اصطلاحات زبان پارسی، انتشاراتی علی اکبر علمی،
انصاری، هرمز، مقدمه ای بر جامعه شناسی اصفهان، چاپ احمد جواهری، انتشارات نقش جهان، اصفهان ۱۳۷۹؛
آلمانی،هانری رنه.د، سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ترجمه و نگارش فره وشی مترجم همایون، امیرکبیر، تهران ۱۳۳۵؛
آنندراج (فرهنگ جامع فارسی)، تالیف محمد پادشاه «متخلص به شاد»، کتابفروشی خیام، تهران ۱۳۰۶ قمری؛
تاورنیه، سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، چاپ حمید شیرانی، کتابخانه سنائی ۱۳۶۳؛
خسروی (قائد بختیاری)، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، فرهنگسرا، تهران ۱۳۶۸؛
خضرایی(واله)، امین ، فرهنگ نامه امثال و حکم ایرانی، انتشارات نوید شیراز، ۱۳۸۲،
خلعتبری لیماکی، جایگاه مهمان و مهمان نوازی در فرهنگ مردم ایران ،دفتر پژوهشهای رادید، تهران ۱۳۸۸،
خوانساری ابیانه، زین العابدین، ابیانه و فرهنگ مردم آن، انتشارات گنجینه هنر، تهران ۱۳۷۸؛
دانشگر، محمد، «تعارف و فرهنگ آن نزد ایرانیان»، در : نامه پارسی ، سال هفتم، شماره دوم، شماره پیاپی ۲۵، تابستان ۱۳۸۱؛
درکیچ، منیر، «چرا خارجی ها تعارف فارسی را نمی فهمند»، نامه پارسی، سال دوازدهم، شماره اول و دوم، بهار و تابستان ۱۳۸۶؛
درویشان، علی اشرف-رضا خندان (مهابادی)، فرهنگ افسانه های مردم ایران، نشر کتاب و فرهنگ، تهران ۱۳۷۸؛
دلاواله،پییترو، سفرنامه، ترجمه محمود بهفروزی، نشر قطره، تهران ۱۳۸۰)
ذوالفقاری،حسن، فرهنگ بزرگ ضرب المثل های فارسی ، انتشارات معین، ۱۳۸۸؛
رفعتی،حسین، هزار مثل جیرفتی، مرکز کرمان شناسی، ۱۳۷۹؛
سالاری،عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایه، سازمان منیراث فرهنگی کشور (پژوهشگاه) ، تهران ۱۳۷۷؛
سرنا (مادام)،کارلا، سفرنامه مادم کارلا سرنا. آدمها و آئین ها در ایران، ترجمه علی اصغر سعیدی، کتابفروشی زوار، تهران ۱۳۶۲؛
شاردن ،سیاحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسی، امیر کبیر، تهران ۱۳۴۵؛
شاردن، سیاحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسی، امیر کبیر، تهران ۱۳۵۰؛
شاملو، احمد، کتاب کوچه، حرف پ، دفتر اول، با همکاری آیدا سرکیسیان، انتشارات مازیار، ۱۳۸۵؛
شهاب کومله ای،حسین، « تعارف در فرهنگ عامه گیلان»، نشریه گیله وا، ۱۰۷، ۱۳۸۸؛
شهری (شهری باف)، قند و نمک (ضرب المثلهای تهرانی به زبان محاوره)، انتشارات اسماعیلیان، تهران ۱۳۷۰؛
شهری (شهری باف)،جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم. موسسه خدمات فرهنگی پارسا، تهران ۱۳۶۸؛
شهری، قند و نمک، انتشارات معین، تهران ۱۳۷۹ ؛
شهری، گوشه ای از تاریخ اجتماعی تهران قدیم، امیرکبیر، تهران ۱۳۵۷؛
صفی نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب آباد، دانشکده علوم اجتماعی و تعاون دانشگاه تهران، ۲۵۳۵/۱۳۴۵؛
عسکری عالم،غلیمردان، فرهنگ عامه لرستان/۱ (فرهنگ مردم الیشتر)، انتشارات افلاک، خرم آباد ۱۳۸۶؛
علیرضائی،شایلی، «تعارف در فرهنگ مردم ایران»، فصلنامه نجوای فرهنگ، سال سوم، شماره هشتم و نهم، تابستان و پاییز ۱۳۷۸؛
غیاث اللغات، تالیف : غیاث الدین محمد بن جلال الدین بن شرف الدین رامپوری به سال ۱۲۴۲ هجری ق.، چاپ منصور ثروت، امیرکبیر، تهران ۱۳۷۵؛
فرهنگ زبان فارسی، تالیف مهشید مشیری، سروش، تهران ۱۳۷۱)؛
فرهنگ فارسی(متوسط)، تالیف محمد معین، امیرکبیر، تهران ۱۳۷۱؛
فرهنگ نظام، تالیف سید محمد علی داعی الاسلام، دانش، [بی جا] ، [بی تا] ؛
فرهنگ نفیسی، تالیف علی اکبر نفیسی (ناظم الاطبا). کتابفروشی خیام، چاپ افست مروی، تهران ۱۳۴۳؛
قاموس الفارسیه (فارسی/عربی)، عبدالنعیم محمد حسین، داراکتاب اللبنانی- بیرون ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م؛
قنبری عُدیوی،عباس، امثال و حکم بختیاری، انتشارات مرید ، شهر کرد ۱۳۷۸؛
کوراوغلی،خ.گ.، «مثلها و تمثیل های فارسی» ، پیام نوین، دوره ششم، شماره ۵ ، اسفند ۱۳۴۲ ؛
گوبینو، کنت دو، سه سال در ایران، ترجمه ذبیح الله منصوری، انتشارات فرخی،تهران [بی تا] ؛+
لغت نامه، تالیف علی اکبر دهخدا، چاپ محمد معین، سازمان لغت نام دانشگاه تهران، تهران ۱۳۴۳؛
محتاط، محمد رضا، سیمای اراک (جامعه شناسی شهری، فرهنگ مردم)، اراک، [بی تا]؛
مرادی، عیسی, ترانه ها و زبانزدها و فرهنگ عامه مردم کرمان، انتشارات مرکز کرمان شناسی، ۱۳۸۷؛
مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجار، کتابفروشی زوار، تهران ، [بی تا] ؛
مهتدی، فضلالله، افسانه های صبحی، چاپ خمید رضا خزاعی، انتشارات ماه جهان، مشهد، ۱۳۸۵؛
نوردن، هرمان،، زیرآسمان ایران، ترجمه سیمین سمیعی، انتشارات دانشگاه تهران، ۲۵۳۶؛