انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تاریخ شفاهی شهر سمنان

حافظه تاریخی در پیوند با گذشته و مخصوص به یک گروه یا یک فرد که تجربه زیستن بین گروهی بخصوصی را دارد به وجود می آید. حافظه تاریخی منشأ و سرنوشت مشترک یک گروه است اما همه ی افراد آن خوانش یکسانی از آن ندارند. تاریخ در بستر فضا و زمان است که شکل می گیرد. شهر به عنوان پدیده ای پویا که هم مفهوم فضا و هم مفهوم زمان در آن عیان است؛ مسلما تاریخ مخصوص خود را دارد. می توان گفت مؤثرترین ابزار جمع آوری اطلاعات و سنجش برای این روش مطالعه مصاحبه می باشد.

مصاحبه فوق انفرادی به صورت تلفنی انجام شده و از نوع روایت زندگی است. بعبارتی مصاحبه شونده به سمت روایت زندگی و تجربه زیسته اش به راحت ترین شکل ممکن سوق داده می شود. شیوه ی کار و تنظیم مصاحبه نامه سؤال و جوابی است. (فکوهی، انسان شناسی شهری)
تاریخچه سمنان از زمان پهلوی تا کنون تغییر کرده به طوری که در زمان رضا خان استان سمنان بخشی از شهرهای استان مازندران بوده و در سال ۱۳۴۰ مستقلا تحت عنوان فرمانداری کل سمنان تعیین شد. از جمله شهرهای آن سمنان (مرکز ایالت)، دامغان، شاهرود، شهمیرزاد، سنگسر، بسطام و سرخه است. سمنان یکی از شهرهای بزرگ ایران واقع در جنوب رشته کوه البرز و شمال دشت کویر است.
موضوعی جالب در روابط بین دو شهر سمنان و شاهرود وجود دارد. شهمیرزاد مناطق شمالی استان سمنان واقع شده و آب و هوایی مطبوع و آبی زلال دارد. اکثرا قشر مذهبی تری دارد و دید از بالا به پایینی به سمنانی ها در بین مردم شهمیرزاد رواج دارد. به عبارتی رابطه ی بی طرفانه ای بین شهر سمنان و شهمیرزاد وجود نداشته.

قدرت بیطرف متولد ۱۳۴۰، دارای مدرک کارشناسی و بازنشسته شرکت راه آهن است. اطرافیان او را به عنوان انسانی دقیق و مطلع و همچنین خوش صحبت می شناسند. همه ی این ها دلیلی شد تا وی را طرف مصاحبه تلفنی خود انتخاب کنم.
شب سه شنبه ۹ اردیبهشت یک ساعت پس از إفطار با او تماس گرفتم. بعد از سلام و أحوال پرسی مخصوص دوران کرونایی هدف گفتگوی تلفنی مان را اینطور بیان کردم:

گفتگو درباره تاریخ و تغییرات شهر سمنان در قالب تجربه زیسته شما است. این تغییرات می توانند در زمینه های مختلف باشند که طی سؤال هایی که از خدمتتان می کنم بیشتر مشخص خواهد شد.)پ پرسشگر)
پ – از چهره شهر شروع کنیم. شما در طی سال هایی که در سمنان زندگی کردید چه تفاوت هایی را در چهره ظاهری شهر مشاهده کردید؟

قدرت – شهر که بزرگتر و توسعه یافته شده هرکسی پراکنده شده و یک نقطه از شهره همدیگر رو کمتر می بینیم، محبت ها از بین رفته. مهاجرت به شهر بیشتر شده.

پ – بگذارید دقیق تر بگم، منظورم از چهره ظاهری مثلا تغییرات در بناهای اداری، آموزشی حتی ایستگاه های اتوبوس، خیابان ها و میدان ها بیشتر جنبه فیزیکی مد نظرم هست.

قدرت – با کمی مکث پاسخ می دهد: خوب خیابان های شهر وسیع تر شده اند، باغ ها و مزارع که اطراف شهر بودند تبدیل به ساختمان سازی شده است. خیلی امکانات در شهرستان ها وجود نداشت. شاید مهم ترین دلیلی که شهر سمنان به سمت پیشرفت رفت، کارخانه هایی بود که در اطرافش احداث و راه اندازی شد مثل کارخانه های گچ.

پ – می تونید چند نمونه از تغییرات وبازسازی ها را اسم ببرید؟
قدرت – در واقع شرق سمنان و غرب سمنان و تا حدی جنوب سمنان که مزارع بودند به خاطر توسعه شهری همه مزارع از بین رفته و بنای جدی آمده. چندتا از مدارس قدیمی شهر که سبک معماری قدیمی داشتند. در گذشته مدرسه ابتدایی من بنایش قدیمی بود پله می خورد و می رفتیم در یک حیاط بزرگ که دورتا دور کلاس بود الان این مدرسه خراب شده و نوسازی شده. دانشگاه سمنان قدیم تر ها نبود، اتوبوس حومه نداشتیم که الان داریم، یک کتابخانه داشتیم که الان به تعداد اونا اضافه شده. سالن کنفرانس ها و فرهنگسرا نبوده که الان هست. المان های جدید به شهر اضافه شده. به طبع گذشته سبک زندگی مردم سنتی بود و نیاز نبود. پارک اضافه شده. تعدادی از اداره جات مثل سازمان امور مالیاتی بناهاشون بازسازی شده اند حتی یک ساختمان دیگر برای این اداره ساخته شده. هواشناسی نبوده الان داریم. قسمتی از ایستگاه راه آهن را تخریب و دوباره بازسازی کردند و سالن راه آهن را هم گسترش دادند.

پ – به نظر شما مشخصه اصلی فرهنگی شهر سمنان چیست؟ اگر بخواهیم این شهر را با این مشخصه فرهنگی بشناسیم که آن را متمایز با سایر شهرها می کند؟
قدرت – با لحنی مطمئن می گوید: به نظر من لهجه و زبان سمنانی است. سمنان را به عنوان جزیره لهجه ها می شناسند. گویش و زبان سمنانی در هر منطقه ای از سمنان متفاوت و خاصه. مثلا سرخه زبانشان با ما متفاوته.

پ – هرکدام از این لهجه ها و گویش ها اسم مخصوص به خود را دارند؟

قدرت – بله. زبان سمنانی داریم، زبان سنگسری، زبان سرخه ای و زبان افتری داریم.

پ – افتری؟ برای کجاست؟

قدرت – سمت جاده سمنان فیروزکوه. شمال غربی سمنان تقریبا.

پ – این زبان ها و گویش ها از گذشته فرق کرده اند؟
قدرت – بله زبان خیلی تغییر کرده. بیشتر تغییرش به سمت زبان فارسی بوده. چون بچه ها می خواستند مدرسه بروند حتی قبل از انقلاب به بچه های خودمان فارسی یاد می دادیم. اینطور بود که زبان سمنانی رو به فراموشی رفته اما چند سال اخیر فرهنگ عامه در تلاش برای گسترش زبان هست. در کودکستان ها هم تدریس می کنند.

پ – یعنی خود مردم دارند زبان را احیا می کنند؟
قدرت – بله. انجمن های مردمی دارند احیا می کنند. البته خود دانشگاه ها هم این کار را کرده اند. به عنوان واحد اختیاری ارائه می شود.

قدرت درست می گوید. زبان و گویش سمنانی منحصر به خودشان است و نباید تصور کرد زبانی است که به راحتی فهمیده می شود. گویش سِمنانی- به سمنان سِمَنی زِفون- یکی از گویش های ایرانی است. گویش سمنانی از شاخهٔ گویش های ایرانی شمال غربی است و در عین حال زبان انتقالی میان زبان‌های ایران مرکزی و زبان گیلکی به شمار می‌آید. ناصر خسرو می‌گوید که سمنانی‌ها فارسی را با «لهجه دیلمی» تلفظ می‌کنند. به اعتقاد گیتی شکری و بهروز محمودی‌بختیاری، زبان سمنانی با زبان تاتی و زبان تالشی پیوند دارد
این زبان با برخی واژه‌های متداول در خانواده زبان‌های ایرانی، خود زبانی مستقل و کم وبیش خودکفا می‌باشد. در گروه بندی ‌زبان‌های ایرانی نو، زبان سمنانی متعلق به گروه زبان‌های مرکزی ایران است. این زبان دارای لهجه‌های گوناگونی است که هیچ‌کدام کار یک لهجه را یکسره تمام نکرده‌اند.
کریستن سن (Arthur Emanuel Christensen) که در حدود سال ۱۹۱۴ دربارهٔ این زبان پژوهش نموده، می‌گوید: زبان سمنانی به قدری با سایر لهجه‌های ایرانی نظیر مازندرانی و گیلکی و غیره اختلاف دارد که خود ایرانی‌ها می‌گویند، بدون اینکه این زبان‌ها را فرا گرفته باشیم، درک می‌کنیم ولی زمانیکه دو سمنانی با هم صحبت می‌کنند، هرگز زبان آنها را نمی‌فهمیم.
سمنانی زبانی انعطاف‌ناپذیر است. واژه‌های بیگانه را به سختی می‌پذیرد و حتی به نظر می‌رسد که تا حدود یکی دو سال گذشته در مقابل ورود واژه‌های فارسی نیز مقاومت به خرج داده باشد. همچنین خاصیت ترکیب ‌پذیری و ساخت واژه‌های جدید در این زبان در مقایسه با فارسی بسیار ضعیف است. ( semnan.ir)

پ – نام چند بنای تاریخی سمنان را می برید؟ اگر تاریخچه ای از هر کدام می دانید لطفا بگویید.
قدرت – برج چهل دختران که در خیابان حکیم واقع هست و گفته می شه که چهل دختر پاکدامن که آن مکان را ساختند.
دروازه ارگ که از زمان قاجار ساخته شده و دو طرف شمالی و جنوبی دارد.
قلعه کوشمغان و امیریه که خیلی قدیمی هستند. همچنین حمام ناسار و گرمابه حضرت که از قدمت بالایی برخوردار هست. خانه های تدین و ناصر و طاهری هم از خانه های قدیمی شهر سمنان اند.
چند کاروانسرا که عمدتا مربوط به دوران صفویه اند و چند مقبره متعلق به افراد مهم زمان های گذشته هم وجود دارند. مثل مقبره حکیم الهی و پیر نجم الدین.

پ – خوب برمیگردیم به مطلبی که شما داشتید اول مصاحبه می گفتید. می خواهم از حس شما نسبت به شهر بپرسم. حسی که از خیابان ها و کوچه هایش در دوران جوانی و نوجوانی خود می گرفتید چطور بوده؟ با حسی که الان از فضای شهرتون می گیرید چه تفاوتی کرده؟ می شه گفت حال و هوا شما قبلا در شهرتان چطور توصیف می کنید؟

قدرت – الان حس غریبی داره. الان در محله خودمون برم احساس آرامش می کنم با اینکه الان کسی آنجا نیست اما حس آرامش و خوبی رو دارد. اما جایی دیگر از شهر اینطور نیست. یک مقدار نافرم است. احساس خودمونی نمی کنیم که به قول گفتنی بچه اینجا هستیم. اون زمان هر روزه در یک محله یکدیگر رو می دیدیم و رفت و آمد داشتیم.

پ – محله قدیمی خودتون منظورتان است؟
قدرت – بله. محله قدیمی که می روم احساس آرامش می کنم اما محله های دیگری که شهر گسترش پیدا کرده حس غربت می کنم.

پ – در واقع در مناطقی که مدرن شده؟
قدرت – بله، دقیقا. آپارتمان ها و ساختمان هایی چند طبقه ساختند را که می بینم، روحیه ام بهم می ریزد و اعصابم خورد می شود. نمی شود آسمان را دید. قبلا اینطور نبود شما یکجا که می ایستادی افق دیدت زیاد بود اما الان که ساختمان ها هست، روحیه آدم ها بهم می ریزد، بیشتر آدم ها عصبی می شوند.

پ – پس ببینید مایی که در تهرانیم چه تجربه ی ناخوشایندی داریم.
قدرت – شما که از ابتدا در تهران بودید حتما عادت دارید.

پ – بله می شود گفت تا قسمتی عادت کرده ایم اما از حق منظر که جزو حقوق شهروندی است و به آن توجهی نشده محروم هستیم.

قدرت – بله همینطور است. ما که قبل درها را باز می کردیم باغ بود. منزل ها اکثرا خانه باغ بود. یک جوی آبی رد می شد. دم خانه پدری من یک جوی آب بود. همیشه آب در این جوی بود و به سمت باغ ها می ریخت. خیلی خوب بود. الان دیگر اینطور نیست. الان که در را باز می کنیم یک مشت ساختمان چند طبقه بالا رفته است. انگار سرت به دیوار می خورد.

پ – صحبت از محله و کوچه های دوران کودکی شما شد. حتما همسایگی هم وجود داشته. نوع روابط همسایگی چطور بود؟
قدرت – اشاره کردم، قدیم ها همه با هم در ارتباط بودیم. اقلب اوقات با هم بودیم و زمان می گذراندیم. مثل الان نبود که تلویزیون و موبایل باشد و همه سرشان به کار خودشان باشد. بالاخره از نظر زندگی اقلب در یک سطح بودیم. اگر هم کسی بالاتر بود و وضعیت مالی بهتری داشت، فخر فروشی نمی کرد. پز و کلاس گذاشتن نبود. کسی هم که وضع بهتری داشت خودش را با شما هماهنگ می کرد. خاکی بودند. الان اینطور نیست.

پ – الان با همسایه هایتان چگونه اید؟ رابطه و رفت و آمد دارید؟
قدرت – در ارتباط نیستیم.

پ – اصلا؟
قدرت – نه. کلا نبودیم مخصوصا بعد ازدواج دیگر با همسایه ها در ارتباط نبودم.

پ – اگر محله زندگی تان را در نظر بگیرید؛ مردم محله مشارکت اجتماعی شان به چه صورت بود؟ با یکدیگر در چه زمینه هایی مشارکت می کردند؟ چون همانطور که گفتید رابطه های صمیمی وجود داشته. مثلا یک کاری را که می خواستند برای یک محله انجام بدهند چطور با یکدیگر همکاری می کردند؟

قدرت – این مسائل را دقیق یادم نمی آید. اما اگر بخواهم کمی فکر کنم (مکث می کند) بله مشارکت بود. مثلا فرض کن می خواستند خیابان ها یا کوچه ها آسفالت شود چون آن موقع ها خیابان ها خاکی بود؛ یک نفر که خودش با سواد بود پیش قدم می شد و کارهای اداری اش را انجام می داد. نامه یا استشاهه و درخواست جمعی تنظیم می کرد و امضا جمع می کرد و به مراجع ذی صلاح ارائه می داد. یا مثلا در بازسازی وگسترش مساجد کارهای جمعی و خیریه را انجام می دادند. زیر نظر بزرگ مسجد یا بزرگ محله پول جم آوری می شد. همه مساجد آن زمان به این صورت اداره می شدند.

پ – الان مساجد محلی چطور اداره می شوند؟

قدرت – خوب الان هم برای مساجد همینطور هست. اما بنظر من کارهای خیریه ای مردمی و نقش مساجد بیشتر شده است. یا بخاطر جمعیت است یا به خاطر اینکه ملت فقیر تر شدند. شاید هم هر دو عامل باشد.

پ – اعتماد بین مردم شهر چگونه است؟ در طی زمان این اعتماد چقدر تغییر کرده؟

قدرت – قبلا صداقت بیشتر بوده و به همدیگر بیشتر از الان اعتماد می کردند. الان همه کارها با شک و تردید است. حداقل دید من اینطور است. ترکیب جمعیتی هم به هم خورده و همه با یکدیگر آشنا نیستند که بخواهند اعتماد زیادی به یکدیگر داشته باشند.

پ – اقلیت در شهر سمنان وجود دارد؟

قدرت – اقلیت مذهبی؟

پ – اقلیت مذهبی یا قومی. کلا گروهی که در اقلیت باشند.

قدرت – اقلیت مذهبی نه، تا آنجایی که من می دانم نداریم.خیلی قبلتر سنگسر سمنان که الان به آن مهدیشهر می گویند بهائی داشتند اما الان نه. اما اقلیت قومی داریم.

پ – کدام قوم؟

قدرت – مثلا زابلی ها یا بلوچ ها هستند. کرده ها هم هستند.

پ – رفتار مردم نسبت به این اقلیت چگونه است؟ محله ای جدا از سایرین دارند؟

قدرت – اگر بخواهیم بگوییم مشخصا اینجا محله بلوچ هاست نه پخش هستند. اما می شود گفت در نقاط محروم یا به قول امروزی ها کم برخوردار پخش هستند. چون این عده برای کار به سمنان آمده بودند.

این آخرین سؤالی بود که از قدرت پرسیدم. اما بعد از پایان مصاحبه احساس کردم به یکسری اطلاعات بومی و از زندگی روزمره مردم قدیم سمنان احتیاج دارم این شد که روز پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت با حسن بیطرف تماس گرفتم. او متولد۱۳۲۰ و ۲۱ سال است که از معلمی بازنشسته شده. تحصیلاتش کاردانی علوم تجربی-ریاضی است.

پ – فضای شهر سمنان و شیوه زندگی مردم آن زمان ها بگویید.

حسن ( با اشتیاق فراوانی که در لحنش مشخص است شروع می کند به توضیح دادن) –زندگی مردم سمنان در گذشته به این صورت که خیابان باشد نبوده. اینطور که من یادم می آید. سمنان شش محله داشت. پاچنار، سنگین بر که محله ما بود و به محله چوب یا چوی مسجد وابسته بود، کوشک مغان، شاهجی یا شاهجوق، ناسار، سی سرو کودیور. هر محله یک کدخدا داشته. هرکسی کاری داشت به کدخدا مراجعه می کرد. هر محله یک استخر داشته که از آن استخر برای آشامیدن و شستن استفاده می کرده. مثل حالا نبوده که آب لوله کشی باشد. خانم ها لباس ها را سر جوب در کوچه می شستند.
آب را شب ها به آب انبار می انداختن برای فصل تابستان آب انبارها را باز می کردند. همه ی خانه ها هم آب انبار نداشت و آب ها هم برای هر خانه سهمیه ای بود. یک آب انبار بزرگ که به آن «موزوم بل» می گفتند بود. یعنی هر محله یک موزوم بل برای خودش داشت. چهل پنجاه تا پله می خورد و پایین میرفت. دو تاشیر داشت زنونه و مردونه. جداگانه آب ها را در کوزه می کردند و می بردند و استفاده می کردند.
هر محله هم یک یخچال بزرگ داشت که زمستان از یخ پر می کردند و تابستان از آن استفاده می کردند.
قدیم ها اکثرا بین خانه های سنتی باغ بود. خانه ها تماماً خشتی و گلی بودند و آجر به کار نمی رفت. طاق زنی گلی مرسوم بود. خانه های ثروتمندان بادگیرهای گنبدی هم داشت که در تابستان خانه را خنک می کرد. یک حیاط که پله می خورد و بالا اتاق های کنار هم بود. خانه ها مثل الان نبود که حمام داشته باشد. به حمام نمره و عمومی می رفتیم. در هر اتاق حتما صندوق خونه و تاقچه بود. می شود گفت همیشه خوشه های انگور از بالای صندوق خونه آویزان بود. مخصوصا شب های تابستان توری برپا می کردیم و در بالکن رو به حیاط یا پشت بام می خوابیدیم. شب ها خمیرهای نان را درست می کردیم تا صبح که ساعت ۴ دو خانم نانوا می آمدند و نان می پختند. با آتیش و خاکستری که بعد از پخت نان باقی می ماند کله پاچه یا کِلِندا می گذاشتیم تا فردا صبحش جا می افتاد و می خوردیم.

پ – کِلِندا چیست؟

حسن- (با لهجه ی سمنانی اش توضیح می دهد) کِلِن یعنی تنور و کِلِندا هم همان حلیمی بود که در تنور می گذاشتیم تا بپزد.

پ – با این اوصاف همه ی کارهایتان را خودتان می کردید.

حسن – بله ما همیشه کار داشتیم. حتی شیرینی ها و تنقلات عید را هم مردم خودشان در خانه می پختند. عید نشده مردم شروع به پختن شیرینی جاتی مثل نان قندی یا نون پیازی و فتیر که وسطش جزغاله بود درست می کردند. گندم و شاهدونه برشته می کردند. این ها رو در ظرف هایی به نام کیان درست می کردند. ظرفی نیمه کروی و چدنی بود و همه هم این ظرف ها را نداشتند به همین خاطر خانه به خانه از هم می گرفتند. عید برای بچه ها خیلی جالب و هیجان انگیز بود. ذوق پوشیدن لباس نو و عیدی گرفتن داشتند. دید و بازدید هم که رسم بوده اول خانه بزرگترها حتی بزرگ محله می رفتند. فرقی نمی کرد.
کوچه باغ زیاد بود. سمنان به معنای واقعی چهار فصل را داشت. تابستانش تابستان بود و زمستانش هم زمستان. اکثر محصولات صیفی جات بوده. محصولات که به ثمر می رسید کشاورزها به یکدیگر محصولاتشان را می دادند. مثل الان رایج نبود که محصولات را به مغازه بدهند و مردم از مغازه بخرند. همه می دونستن کی چی دارد مثلا فلانی بادمجان دارد فلانی خیار. ترازو داشتن و از همدیگر می خریدند.
همه کمک همدیگر می کردند. همیاری وجود داشت حتی اگر خصومت داشتند.

پ – روابط محله ها با هم و یا حتی شهرستان های دیگر با هم چطور بود؟

حسن – رابطه محله ها صمیمی بوده مخصوصا در عزادری ها و محرم و ماه رمضان با هم همکاری می کردند. البته رقابت های کینه توزانه بعضی وقت ها بود و خیلی جزئی بوده. مثلا سر اینکه در محرم کدام دسته اول برگزار کند دعوا داشتند اما با قرعه کشی مسأله حل می شده.
زمان ارتش بد نصیری که رئیس ساواک بود مرکز استان سمنان تعیین شد. نصیری سمنانی بود به همین خاطر شاهرودی ها که مخالف انتخاب شدن سمنان به عنوان مرکز بودند می گفتند به خاطر سمنانی بودن نصیری این انتخاب انجام شده و کینه ورزی کردند. اما بیشتر این ماجرا مربوط به عوام می شود و کلیت ندارد.

در آخر گفتگویمان به من دو کتاب درباره تاریخ شهر سمنان معرفی می کند و بسیار خوشحال است که درباره شهرش با او صحبت کرده ام.

منابع:
فکوهی، ناصر- انسان شناسی شهری. تهران: نشر نی، ۱۳۸۳
https://semnan.ir