لئون تروتسکی (۱۸۷۹ – ۱۹۴۰) القاب بسیاری دارد: نظریهپرداز مارکسیست، رهبر قیام پتروگراد، اولین کمیسر خارجی شوروی، بنیانگذار ارتش سرخ، فرمانده فاتح جنگهای داخلی، و … . او اگرچه در ۱۹۲۴ و پس از درگذشت لنین، جانشین طبیعی وی محسوب میشد، اما در برابر جبهه متحد استالین، زینوویف و کامنیف شکست خورد. در ۱۹۲۷ از حزب بلشویک اخراج و سال بعد به آسیای میانه تبعید شد.
تروتسکی: زوال یک انقلابی. برتراند پَتنود. ترجمه حسن گلریز. تهران: نشر نی، ۱۳۹۲. ۳۵۷ ص. ۱۶۸۰۰۰ ریال.
نوشتههای مرتبط
لئون تروتسکی (۱۸۷۹ – ۱۹۴۰) القاب بسیاری دارد: نظریهپرداز مارکسیست، رهبر قیام پتروگراد، اولین کمیسر خارجی شوروی، بنیانگذار ارتش سرخ، فرمانده فاتح جنگهای داخلی، و … . او اگرچه در ۱۹۲۴ و پس از درگذشت لنین، جانشین طبیعی وی محسوب میشد، اما در برابر جبهه متحد استالین، زینوویف و کامنیف شکست خورد. در ۱۹۲۷ از حزب بلشویک اخراج و سال بعد به آسیای میانه تبعید شد. سپس در ۱۹۲۹ از شوروی اخراج شد. هیچ یک از کشورهای اروپایی حاضر به پذیرفتن او نشدند. هم پناه دادن به یک رهبر شورشیِ معتقد به «انقلاب مداوم» را به صلاح حکومتهای خود نمیدیدند و هم برانگیختن دشمنیِ رهبر مقتدر شوروی را نمیخواستند. تروتسکی پس از چهار سال اقامت در ترکیه، اجازه یافت به فرانسه برود. او دو سال به طور ناشناس در آنجا زندگی کرد. سپس به نروژ پذیرفته شد. اقامت در نروژ دیری نپایید. با آغاز محاکمات مسکو که متهمان آن، گارد قدیمی و رهبران کهنهکار حزب بلشویک بودند، شوروی فشار شدیدی بر دولت سوسیالیست نروژ وارد آورد تا تروتسکی را از آن کشور اخراج کند. در ژانویه ۱۹۳۷، تروتسکی به همراه همسرش، ناتالیا سِدوا، سوار بر کشتیِ نفتکشِ نروژی روانه آخرین تبعیدگاه او، مکزیک شدد.
تروتسکی: زوال یک انقلابی کتابی است درباره این دوران: سالهای آخر زندگی تروتسکی در دهکده کویوکائان در حومه مکزیکوسیتی. کتاب با شرح حمله مسلحانه دستهای ملبس به اونیفورم پلیس مکزیک به خانه تروتسکی آغاز میشود. او و همسرش از این حمله با مهارت سازماندهی شده به نحو معجزهآسایی جان به در میبرند. خانه را دیهگو ریورا، نقاش مارکسیست مکزیکی، در اختیار او گذاشته بود. بعدها معلوم شد که دیوید آلوارو سیکئیروس، دیگر نقاش کمونیست و انقلابی مکزیکی، در حمله به «خانه آبی» حضور داشته است.
اقامت تروتسکی در مکزیک با تلاش هواداران امریکایی او و بیش از همه، حمایت بیدریغ دیهگو ریورا میسر شد که برای این کار موافقت کاردناس، رئیس جمهور وقت مکزیک، را جلب کرد. ریورا تا مدتها به تأمین هزینههای این اقامت یاری رساند. شرح زندهای از روابط پرفراز و نشیب تروتسکی با نقاش مشهور و همسرش فریدا کالو در کتاب آمده است. رفتارهای پیشبینیناپذیر هنرمند مکزیکی و یکدندگی تروتسکی سرانجام به جدایی آن دو انجامید. ریورا و فریدا سالها بعد از مرگ تروتسکی، یکی بعد از دیگری، با انتقاد از خودی پرسروصدا، و در مورد ریورا خفتبار، به حزب کمونیست مکزیک و جبهه استالینیستها بازگشتند.
تمرکز بخشی از کتاب بر تروتسکیستهای امریکایی، روابط آنها با تروتسکی و نقشی است که در انتقال نظریات او به محافل و رسانههای جهانی داشتند. آنها تأمین بخشی از هزینههای اقامت تروتسکی و دستیارانش و حفاظت از اقامتگاه آنها را عهدهدار شدند. محافظان هم عمدتاً از امریکا آمده بودند. مردانی انتخاب شده از بین اعضای اتحادیه کامیونداران مینیاپولیس که همه تروتسکیتهای وفاداری بودند که در ۱۹۳۴ اعتصاباتی پر سروصدا و پر از درگیری را به انجام رساندند. روابط تروتسکی با هواداران امریکاییاش، متشکل در حزب کارگران سوسیالیست، بدون تنش نبود. نویسنده ضمن ارائه اطلاعات بسیار درباره چهرههای شاخص چپ امریکا در دهه ۱۹۳۰ و فعالیتهای سیاسی و فرهنگیشان، به سراغ ریشههای این تنشها رفته است. برخی از روشنفکران چپگرای امریکایی که ترجمه و انتشار انگلیسی اغلب آثار تروتسکی را هم بر عهده داشتند، با پیشزمینههای فکری پراگماتیستی، بهتدریج به تجدید نظر در اصولی از مارکسیسم پرداختند؛ کاری که از دید تروتسکی نوعی «ارتداد» محسوب میشد. آنها به ویژه بر نظریه ماتریالیسم دیالکتیک متمرکز شدند و آن را خیالبافانه و به دور از جهان واقعی نامیدند. طرح این آرای انتقادی به دودستگی میان تروتسکیستها در امریکا انجامید و تروتسکی در دفاع از اصالتِ مارکسیسم ــ لنینیسم، و در ضمن اکثریت حزبیِ طرفدارش، وارد مجادلات قلمیِ سختی با اقلیت تجدیدنظرطلب شد. مقالات تروتسکی یادآور سنّتِ روسی چنین بحث و جدلهایی بود که در آنها اتهام زنی و هتاکی جای خاصی داشت. در واقع در نوشتههای این دوره، تروتسکی بهوفور جناح اقلیت را به القابی چون «خردهبورژوا»، «استالینیستهای نقابدار» و … مفتخر کرد. این شیوه بحث، برای همه چپگرایان مستقل دهه ۳۰ امریکا قابل پذیرش نبود.
جریان حوادث جهانی، این اختلافات را عمیقتر کرد. تروتسکی وقوع جنگ جهانی دوم را پیشبینی کرده بود، همچنین انعقاد پیمان اتحاد میان هیتلر و استالین را. ولی آن را پیمانی تدافعی فرض میکرد که میتوانست در کوتاهمدّت جنگ را از مرزهای شوروی دور سازد. اما یورش تقریباً همزمان آلمان و شوروی به لهستان، او را به صرافت انداخت که این پیمان یک اتحاد نظامیِ تجاوزکارانه است. تروتسکی به رغم برداشت درست خود در این مورد، تحلیلی غیرواقعی و خیالبافانه از یورشهای پیاپی ارتش سرخ به خاک فنلاند ارائه داد. او ارتش متجاوز شوروی را حامی کارگران و دهقانان آن سرزمین و یاریدهنده انقلاب سرخ فنلاند (که وجود خارجی نداشت) نامید. همین موضعگیری بر التهاب میان دو جناح اقلیت و اکثریت در حزب کارگران سوسیالیست امریکا افزود و آن را به مرحله حاد انشعاب رساند. تروتسکی نتوانست از انشعاب جلوگیری کند و حتی به خاطر حمایت از اکثریت حزبی و تعمیم راه حلّ روسیِ تقسیم حزب به دو بخش بلشویک و منشویک سرزنش شد. این انشعاب، گروهی از روشنفکران اسم و رسمدار هواخواه تروتسکی را از او دور ساخت.
ماکس ایستمن، مترجم انگلیسی بسیاری از آثار تروتسکی، یکی از این افراد بود. او که به تحلیل شخصیّت تروتسکی پرداخت، در جایی نوشت: «در هنگامه انقلاب، به مفهوم واقعی یک قهرمان بود، ولی در هنگام آرامش نمیتوانست حتی دو نفر دوست برای خود دست و پا کند.» او در توانایی تروتسکی در تشکیل دادن حزب تردید داشت. همچنان که لوناچارسکی پیشتر، ضمن تصدیق موفقیتهای درخشان تروتسکی در انقلاب و جنگ داخلی، بر آن به عنوان نقطه ضعف انگشت گذاشته بود. نویسنده همین ویژگی را در کنار شخصیّت در اصل منزوی تروتسکی، از عوامل اصلی ناکامی او در برابر حریفی چون استالین میداند. تروتسکی بارها استالین را تحقیر کرده بود. او را «آدم متوسط» حزب نامیده بود که با زد و بندهای شبهمافیایی به رأس هرم قدرت رسیده است. بعدها او را «گورکن انقلاب» لقب داد و خشم و کینه استالین را بیشتر کرد. در ۱۹۳۹، پس از سالها تخریب سیاسی، ترور شخصیّت و حذف نام و آثار تروتسکی از تاریخ رسمی شوروی، استالین تصمیم به حذف فیزیکی او گرفت. تا آن زمان بخشی از رهبران مشهور حزب بلشویک و حتی فرماندهان ارتش سرخ در دادگاههای فرمایشی مسکو وادار به اعتراف علیه خود، و به جوخه اعلام سپرده شده بودند.
نویسنده تصویر روشنی از تنگ و تنگتر شدن حلقه محاصره تروتسکی و دامی ترسیم کرده است که گ. پ. او دورادورش افکنده بود. وضعیت روحی و عصبی تروتسکی که عملاً در خانهای در مکزیک زندانی شده، بهتدریج آزادی عملش را از دست میداد، شکننده بود. جنجال کمونیستهای مکزیکیِ طرفدار مسکو و عوامل استالین علیه او و تهدیدات جدّی نسبت به جانش، بارها چنان شدت یافت که حتی هفتهها از خانهای که دیگر به دژی با حداکثر استحکامات ممکن تبدیل شده بود خارج نمیشد. خبرهای ناگوار مرگ فرزندان (خودکشی، اعدام و مرگ مشکوک…) با اطلاعاتی که از حذف فیزیکی هواداران فعالش در روسیه و اروپا میرسید بر هراس و آشفتگی جمع کوچک پیرامون تروتسکی میافزود. وضعیت گروهها و محافل هوادار در امریکا و اروپا نیز در بحبوحه جنگ جهانی چندان دلگرمکننده نبود. در این میان، لحن تظاهرکنندگان استالینیستِ محل که تا آن روز خواستار اخراج تروتسکی از مکزیک بودند شدیدتر شد و سرانجام به مرگخواهی برای او رسید: گامی دیگر به سوی پایان کار. تروتسکی به این نشانه و مفهوم آن توجه داشت. همزمان هشدارهایی از خارج به دستش رسید. از جمله دو نامه با امضای ساختگی: اولی، یکی از هوادارانِ اروپاییِ فعالِ تروتسکی را مأمور نفوذی شوروی معرفی میکرد (که چنین هم بود) و دومی خبر از نفوذ مأموران استالین به درون خانه او میداد؛ کاری که از طریق عوامل اسپانیاییِ شوروی صورت گرفت. بعدها معلوم شد که این نامهها را الکساندر آرلوف، افسر عالیرتبه گ. پ. او، فرستاده بود. آرلوف که سالها بعد به امریکا پناهنده شد، با این کار با جان خود بازی کرده بود. (خاطرات آرلوف به قلم دکتر عنایتالله رضا به فارسی ترجمه شده است: تاریخ سرّی جنایتهای استالین)
ترور تروتسکی را دقیقاً عوامل اسپانیاییِ استالین سازمان دادند و به انجام رساندند. فروپاشی جمهوری اسپانیا در ۱۹۳۹ و غلبه فرانکو، موجی از مهاجرت مبارزان شکستخورده را به راه انداخت. جمع بزرگی از این مهاجران در مکزیک پذیرفته شدند که در میانشان صدها تن از داوطلبان بریگاد بینالمللی با ملّیتهای آلمانی و اتریشی و لهستانی و… بودند؛ و از جمله بسیاری از سرسپردگان استالین و عوامل گ. پ. او. سرانجام، ترور تروتسکی را مأمور نفوذی، رامون مرکادِر به انجام رساند که در جنگ داخلی، افسر میلیشیای جمهوریخواهان بود و از مدتی پیش به استخدام پلیس مخفی شوروی در اسپانیا در آمده بود. او با هویت جعلی و طرح دوستی ریختن با یکی از هوادارانِ آن زمان منتقدِ تروتسکی، به خانه او راه یافت. مرکادر بیست سال به زندان افتاد، اما تا لحظه آخر نپذیرفت که مأمور گ. پ. او بوده است. با این حال، پس از آزادی، در یک مراسم خصوصی در کاخ کرملین حضور یافت و از لئونید برژنف نشان لنین و ستاره سرخ را به پاس «قهرمانی و تهور» در انجام «وظایف خاص» گرفت. نویسنده شرحی مفصل و دقیق و مبتنی بر بسیاری اسناد و شهادتها، از نقشه پیچیده دستگاه امنیتی شوروی برای ترور تروتسکی به دست داده است.
*
تروتسکی: زوال یک انقلابی بیشتر کتابی وقایعنگارانه است، اما در بینابین رویدادها، به شرح و تفسیر آرای تروتسکی و نظرگاههای ایدئولوژیک وی هم میپردازد. سبک نوشتار نویسنده ــ شاید به قصد جلب خوانندگان هرچه بیشتر ــ متفاوت با تاریخنگاری متداول است. در این کتاب، توالیِ سنویِ رویدادها با «بازگشت به گذشته»ای مداوم برهم میخورد. خواننده با گونهای «جریان سیّال» روایت تاریخی روبهرو میشود که در جاهایی به داستانپردازی شبیه است. همین شیوه، گستره بحث را وسعت بخشیده است، وگرچه در مواردی به تکرار مطالب پیش گفته انجامیده، اما آنچه را که «روح زمان» خوانده میشود به روشنی انتقال میدهد.
برتراند پَتنود پژوهشگر مؤسسه هور در دانشگاه استنفورد است و آثاری درباره انقلاب روسیه (۱۹۱۷)، استالین و استالینیسم، و شوروی دوره گورباچف دارد. تروتسکی: زوال یک انقلابی در سال ۲۰۰۹ منتشر شده و نویسنده در آن از آرشیوهای تروتسکی در دانشگاه هاروارد و مؤسسه هور بهره برده است. این اثر در کنار یادداشتهای روزانه و زندگی من تروتسکی و سهگانه آیزاک دویچر: پیامبر مسلح، پیامبر بیسلاح و پیامبر مطرود (همه به ترجمه هوشنگ وزیری) سرگذشتنامه دیگری از تروتسکی است که به فارسی منتشر شده است.
تروتسکی در تبعید (یک نمایشنامه و پنج نوشتهی دیگر). پیتر وایس، لئُن تروتسکی و آیزاک دُیچر. [ترجمه ناصر وثوقی]. نشر الکا، ۱۳۹۲. ۳۹۲ ص. ۲۲۰۰۰۰ ریال.
تروتسکی در تبعید دومین اثری است که پس از درگذشت دکتر ناصر وثوقی (۱۳۰۱ – ۱۳۸۹)، به یاد او و به همّت خانواده و دوستانش (به ویژه: کامیار عابدی) منتشر میشود. نخستینِ آن، شماره ویژه اندیشه و هنر بود که در سالمرگ بنیانگذار نشریه به چاپ رسید و مقالاتی درباره او را در بر داشت.
کتاب حاضر شامل شش نوشته از تروتسکی و درباره اوست که همه ترجمه دکتر وثوقی، ولی با نامهای مستعار است. آغازگر کتاب، نوشتهای از کامیار عابدی درباره زندگی و آثار ناصر وثوقی و مجله اندیشه و هنر است که انتشارش از سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۸۸ با وقفههایی کوتاه و بلند ادامه یافت. شش نوشته این کتاب در سالهای مختلف در اندیشه و هنر چاپ شدهاند.
نخستین نوشته، مقالهای از تروتسکی است با عنوان «درباره وصیت پایمالشده لنین». آن چه وصیتنامه لنین خوانده میشود، در حقیقت نامهای به کنگره حزب بلشویک است که لنین در ۲۳ و ۲۴ دسامبر ۱۹۲۲، پس از حمله مجدد بیماری و وخامت حالش دیکته کرده است. متنی دو پهلوست از رهبری که آیندهای برای خود نمیبیند و میخواهد قطار حزب را به مسیری بیندازد که در آن انسجام و وحدت حزبی تضمین و از سلطه فردی پیشگیری شود. در آن نوش و نیشی متوجه رهبران حزبی برجسته و به ویژه استالین و تروتسکی است. از استالین، دبیرکل حزب (که آن زمان سمتی بیشتر مدیریتی بود تا سیاسی) به مثابه فردی یاد میکند که قدرت بزرگی را در دستان خود جمع کرده، ولی اطمینانی به آن نیست که همواره بداند آن را چگونه با احتیاط کافی به کار بَرَد. تروتسکی هم صاحب تواناییهایی ممتاز معرفی میشود، اما به طعنه از اعتماد به نفس زیاد وی و توجه بیش از حدّش به جوانب اداری امور یاد شده است. از شش نفری که در نامه از آنها اسم برده شده، هیچ کدام چنان برجسته و بیعیب معرفی نمیشود که بتواند جانشین آینده لنین فرض شود. با این حال، همسنگ هم قرار دادن استالین و تروتسکی ــ که در همان زمان به مثابه جانشین لنین، از پروندههای حساسی در کنگره حزب دفاع میکرد ــ قابل تأمل است. ده روز بعد، در ۴ ژانویه ۱۹۳۳، لنین یادداشت کوتاهی بر نامه خود به کنگره افزود که قاعدتاً میبایست تکلیف استالین را یکسره میکرد. در این یادداشت، استالین فردی سخت تندخو و خشن معرفی شده که در مقام دبیرکلی حزب تحملپذیر نیست. لنین به رفقای حزب پیشنهاد میکند در فکر راهی برای برداشتن وی و جایگزین کردنش با شخصی بردبارتر، وفادارتر و مؤدبتر باشند. این نامه و یادداشت پس از مرگ لنین (ژانویه ۱۹۲۴)، به صلاحدید و تصویب کمیته مرکزی حزب بلشویک، مخفی نگه داشته شد و در نتیجه بر سرنوشت حزب و آینده شوروی تأًثیر مستقیمی نگذاشت. «وصیت» لنین نخستین بار در خارج از شوروی و توسط یاران تروتسکی منتشر شد و تنها پس از مرگ استالین و در دوران خروشچف بود که در شوروی مجال انتشار یافت. در این مقاله، تروتسکی در پاسخ به نوشتههای امیل لودویک و روایتهایی تحریف شدهاش از ماجرای وصیتنامه، به آن پرداخته است. در این نوشته، پیشزمینههای نگاشتن نامه، اختلافات رو گسترش لنین و استالین، موقعیت تروتسکی و استالین در کمیته مرکزی حزب بلشویک، نقش دیگر صحنهگردانان آن دوران، و شرح و تفسیر مطالبِ «وصیتنامه لنین» آمده است. این مقاله تاریخ ۱۹۳۲ را دارد و در تبعیدگاه ترکیه (جزیره پرینکیپو) نوشته شده است.
«تروتسکی در تبعید» نمایشنامهای است در دو پرده، نوشته پیتر وایس، نمایشنامهنویس آلمانی، که بیش از ۱۰۰ صفحه از کتاب را در بر میگیرد. این نمایش، تراژدیای است درباره زندگی سیاسی تروتسکی. نمایش، یک دوره چهلساله، از نخستین تبعید تروتسکی به سیبری تا به قتل رسیدنش در واپسین تبعیدگاه مکزیک، را در بر میگیرد. نقاط عطف تاریخ روسیه، قیام اکتبر، سرکوب قیام ملوانانِ سرخ در کرونشتات، سیاست عقبنشینی اقتصادی (نپ)، قدرتگیری استالین، مرگ لنین، محاکمات مسکو و… یکایک و پرشتاب بر صحنه نقش میبندند. این نمایشنامه از موضعی همدلانه، کوشیده است از تروتسکی اعاده حیثیت کند و به اتهامات مخالفانش با تصویرکردن رویدادهای تاریخی پاسخ دهد.
«انقلاب پایان نیافته: روسیه ۱۹۱۷ – ۱۹۶۸» ترجمه شش سخنرانی آیزاک دویچر، تاریخنگار و زندگینامهنویس تروتسکی است در شرح نظریه «انقلاب مداوم». دکتر وثوقی بر این مطلب نیز مانند نمایشنامه پیشین، مقدمهای مفصل نوشته است. در این مقدمه، نظرگاههای انتقادی وی به لنینیسم آشکار است. او مارکسیسم لنین را «هم نهاده»ای میخواند از: «آرمانِ مارکس منهایِ جنبههای مردمسالار آن با چاشنیِ اندیشههای باکونین و افزودن سنّتهای خودکامه روسیه بر آن». درباره استالین مینویسد: «البته استالین، خودکامه سنگدل و دیوانه، دور و بر سه دهه که پس از مرگ لنین زنده بود کاری نکرد جز همان که لنین گفته بود: صنعتی کردن روسیه. استالین اگر برای کمونیستهای کشورهای دیگر جز خودخواهی و خاکپرستی چیزی نداشت، برای روسها، بلشویک خوبی بود. زیرا همه تکاپوها برای راه انداختن انقلاب جهانی و بیرون کشیدن روسیه از انزوا، نمیتوانست جانشین آمیزه ملیِ صنعتی ــ نظامیای باشد که از آزمایش جنگ پیروز به در آید». درباره شوروی نیز مینویسد: «برای خیلیها، اتحاد شوروی نومیدکنندهترین واقعیت سیاسیست، بیگانه از یک جامعه سوسیالیست. راستایی که پیش گرفته کمتر بدان میماند که به رغم همه شدنیها، به بهشت سوسیالیسم رهبریاش نماید. در سالهای دشوار راهپیمایی و تلاش، انقلاب گویی راه خود را گم کرد و همه چیز را ــ از آن میان جهتیابیِ درست را ــ فدای زنده ماندنش گرداند، فدای صنعتی شدنش». و درباره سویِ دیگر این جهان: «آروینِ سرمایهداری پیشرفته نشان داد که بالاترین رویههای زندگی ــ بسیاریِ کالاهای مصرفی، جامه، خانه، اثاثه، اتومبیل ــ ”انسان نو“ پدید نمیکند، فردگرایی به بار میآورد. آز و خودخواهی در اقتصادهای کامرواتر و حسد و بیزاری میان آنها که دستشان تهیتر است. تعلیم و تربیت در این جامعهها، به لایه شیرینی میماند پوشاننده داروی تلخ.»
یادداشتهای مفصل دکتر وثوقی در ابتدای این نوشتارها، نمونهای تاریخی از اندیشههای پرسشگرانه چپ مستقل ایران است که در دورهای، بهجدّ بازبینیِ تاریخی و نظریِ تابوهای کمونیسم روسی را آغاز کرد.
مقاله «هنر و انقلاب»، سخنرانی «طبقه و هنر» و یادداشتی کوتاه با عنوان «پاشنه آهنین جک لاندن» آخرین نوشتههای کتاب است.
*
دکتر ناصر وثوقی در اندیشه و هنر به جهان و تاریخ و سیاست و فرهنگ از دیدگاهی سوسیالیستی مینگریست. اما سوسیالیسمی دموکراتیک، غیرجزمگرا، غیروابسته و ملّی. دلبستگی او به تروتسکی و تاریخ انقلاب روسیه و تحولات شوروی نیز بیشتر منتقدانه و جستوجوگرانه به نظر میرسد تا کاری از روی سرسپردگی.
سخن از اندیشه و هنر دکتر وثوقی را نمیشود به پایان رساند و از سلیقه خاص آن نشریه در نوشتن نگفت. دکتر وثوقی در برابر واژههای بیگانه، گاه برابرنهادهایی ساخته است که بسیاریشان نامأنوس است و بدون شرح و توضیح خود وی، نامفهوم. شیوه خطّ خاصِ مجله هم خواندن آن را دشوارتر ساخته است. با این حال، با تأمل و حوصله میشود نوشتهها را خواند و از آنها بهره برد. در جریان مطالعه، خواننده با نگاه به تاریخ انتشار مطالب در اندیشه و هنر، به این نتیجه محتوم میرسد که هرچه نوشتهها از گذشته به امروز نزدیکتر میشوند، بر دشوارخوانیشان هم افزوده میگردد.
این مطلب در چارچوب همکاری رسمی انسان شناسی و فرهنگ و مجله جهان کتاب منتشر می شود.