انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ترجمه به مثابه ارتباطات میان فرهنگی (۱): صافی فرهنگ

نویسنده دیوید کاتان، برگردان بدری سیدجلالی

اصطلاح “ارتباطات میان فرهنگی[۱]” نخستین بار توسط ای. تی. هال[۲] (۱۹۵۹/۱۹۹۰) ابداع شد (راجرز[۳] و همکاران. ۲۰۰۲). وی هنگام همکاری با مدیران دپارتمان ایالات متحده و بومیان آمریکایی دریافت که سوء تفاهم نه از طریق زبان بلکه به دلایل دیگری، عواملی “خاموش”، “پنهان” و “ناخودآگاه” که در آن زمان هنوز الگوی خاصی نداشتند، به وجود می آمد. به طور خلاصه، همان تفاوت های فرهنگی. بنا به گفته بنت[۴] ۱۹۹۸: ۳)، اصل بنیادی در “رویکرد ارتباطات میان فرهنگی ” این است که” فرهنگ ها در زبان، الگوهای رفتاری، و ارزش های خود متفاوت هستند. بنابراین بعید به نظر می رشد که تلاش برای استفاده از یک هویت [تک فرهنگ[۵]] که بتواند پیش فرض های مشترک را پیش بینی کرده و پاسخگوی پیام ها باشد امری ناممکن است- چرا که پاسخ، در حیطه مطالعه ما یعنی ترجمه، قوم مدار[۶]خواهد بود.

اینکه ترجمه “یک عمل ارتباطی است” (بلوم- کالکا[۷] ۱۹۸۶/۲۰۰۴: ۲۹۱) از زمان اشتاینر[۸] (۱۹۷۵/۱۹۹۸: ۴۹) مطرح است اما همه بر وجود یا مناسبت تفاوت های فرهنگی در ترجمه توافق ندارند. در اینجا سه مسئله مرتبط قابل بحث مطرح می شود.

اولین مسئله جنجال برانگیز تعریف خودِ فرهنگ است. تا سال ۱۹۵۲، کلوبر[۹] و کلاکهون[۱۰] ۱۶۵ تعریف برای “فرهنگ” ثبت کرده بودند، و امروز هم همچنان لابی هایی در رقابتند تا بتوانند صلاحیت تعریف این واژه که “یکی از دو یا سه کلمه بسیار پیچیده در زبان انگلیسی ” است را بدست آورند. (ویلیامز ۱۹۷۶-۱۹۸۳ : ۸۷) .

فرهنگ در ابتدای امر ساده بود و ارجاع آن صرفاً به آرمان انسان گرایی در بخش های متمدن جوامع توسعه یافته بود (سیستم آموزشی، هنر، معماری). سپس معنی ثانویه ای، یعنی روش زندگی مردم، در کنار آن قرار گرفت. در آن زمان بیشترین تأکید بر فرهنگ های “بدوی[۱۱]” و شیوه های قبیله ای بود. با رشد جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی، معنای سومی نیز پدید آمد که به قدرت های جامعه یا ایدئولوژی مربوط می شد.

از این رو، نظریه های گوناگونی برای فرهنگ مطرح شد. از دیدگاه انسان گرایان، فرهنگ به لحاظ فنی از طریق آموزش صریح و آشکار آموخته می شود. انسان شناسان بر این باورند که فرهنگ ممکن است به صورت رسمی یا ناخودآگاه از طریق والدین، جامعه یا در اثر معاشرت طولانی مدت با دیگران یاد گرفته شود. فرهنگ پس از مدتی به شکل ناخودآگاه در میان گروه مشترک می شود (رجوع شود به تقلیدهای ترجمه اثر چسترمن[۱۲]، a 1997). در جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی، فرهنگ میدان جدال بر سر صلاحیت یا قدرت است و هنگامی که یکی از این دو به دست می آید، از طریق هنجارهای پنهان و آشکار، به عنوان مثال هنجارهای سرمایه داری و استعمارگری، وارد عمل می شود.

مسئله دوم اینکه، از نظر تاریخی مرز مشخصی میان کسانی که زبان و فرهنگ را به عنوان دو نهاد مجزا در نظر می گرفتند، و آنها که زبان را همان فرهنگ می دانستند وجود ندارد. در حالت اول، ترجمه به عنوان یک فعالیت جهانی زبان شناختی محسوب می شود که، از طریق رمزگذاری و رمزگشایی واحدهای زبان، معنی را از زبان مبدأ (SL) به زبان مقصد (TL) انتقال می دهد. این فرآیند با استفاده از آنچه رِدی[۱۳] (۱۹۷۳/۱۹۹۳) به نام “استعاره مجرایی[۱۴] انتقال زبان” نامیده صورت می گیرد. در اینجا، فرهنگ و هر گونه تفاوت فرهنگی را می توان از طریق زبان منتقل کرد بدون آنکه معنی به شکل قابل توجهی از بین برود. سایرین، از جمله نایدا[۱۵] (۲۰۰۲: ۲۹) ، معتقدند که “در واقع این بافت است که بیشتر معنی را متمایز می کند تا اینکه یک اصطلاح به تنهایی تحلیل شود” . به این ترتیب، معنی از طریق زبان “منتقل” نمی شود، بلکه بین خوانندگان و درونِ بافتِ فرهنگی خود آنها مورد بحث قرار می گیرد. از این رو هر خواننده ای ملزم به دریافت متن با توجه به انتظارات خودش است، و به این شکل ترجمه لزوماً شکل نسبی “دستکاری[۱۶]” (هرمانز[۱۷]، ۱۹۸۵)، “میانجی گری[۱۸]” (کاتان[۱۹]۱۹۹۹/۲۰۰۴) یا “شکست[۲۰]” (لفور ۱۹۸۲/۲۰۰۴) بین دو زبان- فرهنگ(آگار[۲۱] ۱۹۹۴) مختلف می باشد.

سوم، موضوعی که با هر دو مورد بالا رابطه تنگاتنگی دارد اهمیت “صافی فرهنگ[۲۲]” در ترجمه است.

صافی فرهنگ

هاوس[۲۳] (۱۹۷۷، ۱۹۸۱)، هروی و هیگینز[۲۴] (۱۹۹۲) و کاتان(۱۹۹۳) از اصطلاح “صافی فرهنگ”یا “صافی فرهنگی[۲۵]” صحبت کردند. کاتان (۱۹۹۹/۲۰۰۴)، بر اساس نظریه برنامه‌ریزی عصبی کلامی (NLP)[26]، چهار نوع صافی ادراک را مطرح می کند که هر کدام در جهت دهی و مدلسازی ادراک، تفسیر و ارزیابی ما از “آنچه در جریان است” نقش خود را ایفا می کنند. این صافی ها عبارتند ار: ‘صافی فیزیولوژیکی’، ‘صافی فرهنگ’، ‘صافی فردی’ و ‘صافی زبان’.

همه این صافی ها از طریق مدل سازی اعمال شده و عملکرد مشابهی دارند. مدل (معمولاً) راه مفیدی برای ساده سازی و معنا دادن به یک مفهوم پیچیده، مانند «واقعیت[۲۷]» است. همه مدل ها، بنا به گفته بندلر و گریندر[۲۸] (۱۹۷۵)، از سه اصل بهره می گیرند: حذف[۲۹]، تحریف[۳۰] و تعمیم[۳۱]. در مورد مدل سازی انسان میتوان گفت، ما نمی توانیم همه “آنچه در جریان است ” را درک کنیم (حذف)؛ ما بیشتر تمایل داریم که به صورت انتخابی بر چیزی تمرکز کنیم و یا آنچه می بینیم را با آنچه می دانیم- یا انتظار می رود با آنچه نظرمان را جلب می کند- منطبق کنیم (تحریف)؛ و ما تمایل جزئیات را به شیوه خودمان تکمیل کنیم و یا سطح تفاوت های برجسته را پایین آوریم (تعمیم)، تا “نقشه جهان” برایمان مفید واقع شود.

از این رو، صافی فرهنگ (برای کاتان) یکی از چهار روش خاص، و البته مرتبطی، است که در آن گروه ها درک مشترکشان از جهان را (هر چند محدود، تحریف شده و کلیشه ای) سازمان دهی می کنند. به این ترتیب است که گودیناف[۳۲] (۱۹۵۷/۱۹۶۴: ۳۶) تعریف خود از فرهنگ را اینگونه آغاز می کند ” سازمانی که ….. صورتی از چیزهایی که مردم در ذهن دارند، انگاره درک ، مرتبط کردن، و نهایتاً تفسیر آنها” . اما از نظر هاوس (۲۰۰۶: ۳۴۹)، “صافی فرهنگ ابزاری برای در اختیار گرفتن تفاوت های شناختی و اجتماعی- فرهنگی است تا توسط مترجمان اعمال شود، و کاتان آن را به شدت وابسته به توانایی مترجم در میانجی گری میان فرهنگ ها می داند.”

اینکه در فرآیند ترجمه تا چه حد یک صافی می تواند بر دیگری غالب شود از دیگر موضوعات بحث برانگیز این حوزه است. با “چرخش فرهنگی[۳۳]” (لفور و بسنت[۳۴]، ۱۹۹۰: ۱) و اظهارات بسنت (۱۹۸۰/۲۰۰۲: ۲۳) مبنی بر اینکه “مترجمی که در برخورد با متن آن را از فرهنگش جدا می کند، خود را به خطر می اندازد” ، صافی فرهنگ در مرکز توجه قرار گرفت. با این حال، نیومارک [۳۵](در شفنر و کلی-هولمز[۳۶] ۱۹۹۵: ۸۰) “بیش از حد تاکید دارد که [با توجه به] مسائل جهانی که فراتر از فرهنگ ها گام می نهند، باید از فرهنگی به فرهنگ دیگر گذر کرد. این مسائل گاهی لباس آن فرهنگ را به تن دارند، اما مسئله فراتر از اینهاست”. بسیاری از صاحب نظران دیگر نیز با وی هم عقیده اند (کاتان ۲۰۰۹). گروهی دیگر بر این باورند که صافی ها باید انتخابی عمل کنند. خودِ هاوس (۲۰۰۶: ۳۴۷) نیز اذعان می دارد که “صافی فرهنگ” فقط باید برای نوع خاصی از متون، مانند کتاب های اطلاعات گردشگری و کتابچه های راهنمای کامپیوتر، “اعمال شود”. از سوی دیگر، برای نایدا میزان مداخله مترجم بیش از آنکه به نوع متن بستگی داشته باشد، به فاصله فرهنگی و زبانی و یا شکاف[۳۷] بین زبان ها مربوط می شود.

 

[۱] intercultural communication

[۲] E. T. Hall

[۳] Rogers

[۴] Bennett

[۵] predictor

[۶] ethnocentric

[۷] Blum-Kulka

[۸] Steiner

[۹] Kroeber

[۱۰] Klockhohn

[۱۱] primitive

[۱۲] Chesterman’s Memes of Translation

[۱۳] Reddy

[۱۴] conduit metaphor

[۱۵] Nida

[۱۶] manipulation

[۱۷] Hermans

[۱۸] mediation

[۱۹] Katan

[۲۰] refraction

[۲۱] Agar

[۲۲] the culture filter

[۲۳] House

[۲۴] Hervey and Higgins

[۲۵] cultural filter

[۲۶] neurolinguistic programming

[۲۷] reality

[۲۸] Bandler and Grinder

[۲۹] deletion

[۳۰] distortion

[۳۱] generalization

[۳۲] Goodenough

[۳۳] cultural turn

[۳۴] Lefevere and Bassnett

[۳۵] Newmark

[۳۶] Schaffner and Kelly-Holmes

[۳۷] gap

 

پرونده بدری سیدجلالی در انسان شناسی و فرهنگ:

http://anthropology.ir/node/25278