انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نتیجه ی بیش از ۲۰ سال پژوهش: ارائه ی بهترین الگوی آموزشی

کلرمون گوتیه،برگردان آریا نوری

از دیرباز تا کنون بحث های فراوانی در خصوص شیوه های تدریس جریان داشته است. در حال حاضر نیر این بحث ها هم در فرانسه و هم در کبک شدت گرفته است. مطالعات صورت گرفته هر روز بیش از پیش تاثیری که یک معلم خوب می تواند در پیشرفت تحصیلی دانش آموزانش داشته باشد را نشان می دهند. کلرمون گوتیه (Clermont Gauthier) ، محقق کانادایی ، بر مبنای مطالعات آنگلوساکسون و تکیه بر یک آموزش عینی (une pédagogie explicite) ، روش هایی را برای تبدیل شدن به یک معلم خوب نشان می دهد. او در تحقیق خود هم شیوه ی سنتی آموز که مبتنی بر انتقال دانش است و هم شیوه ی نوین آموزشی که آموزش را صد در صد بنا شده بر پایه ی دانش آموز می داند ، را در نظر گرفته است.

آیا شیوه های آموزشی ای وجود دارد که نسبت به سایر شیوه ها تاثیر بیشتری داشته باشد؟ نقش یک معلم در یادگیری دانش آموزانش چیست؟ نقش یک معلم در یادگیری دانش آموزان و پیشرفت تحصیلی ایشان و توسعه ی ذهنی ایشان مهمتر از نقش خانواده است یا خیر؟

مطالعات بسیاری که در قاره ی آمریکای شمالی صورت گرفته نتایج تقریبا یکسانی را در بر داشته است : مدرسه و به خصوص معلم و شیوه ی او در اداره ی کلاس ، تاثیر به سزایی در یادگیری دانش آموزان دارد. با بهبود بخشیدن شیوه های تدریس به طبع یادگیری دانش آموزان نیز بهبود می یابد ، این تاثیر را به خصوص می توان در روند تحصیلی دانش آموزانی که متعلق به اقشار آسیب پذیر جامعه هستند مشاهده کرد. توجه به این مساله حائز اهمیت است که تحقیقاتی که محققان در سال ۱۹۹۳ صورت داده بودند نیز تاثیر به سزای معلم در یادگیری دانش آموزان را نشان داده است ، از نظر ایشان در اصل نحوه ی تدریس یک معلم و شیوه ای که او برای اداره ی کلاسش انتخاب می کند ، مهمترین عوامل در بهبود یادگیری دانش آموزان و گسترش ظرفیت های یادگیری ایشان است.

از آن زمان به بعد مطالعات گسترده ای برای نشان دادن نقشی که معلمان می توانند در بهبودی عملکرد دانش آموزان خود در کنار سایر عوامل موجود مثل وضعیت اجتماعی ، اقتصادی ، نژاد ، تجربه های قبلی و . . . ایفا کنند، صورت گرفته است. به طور قطع برداشت ما از مقوله ی آموزش در طول سی سال گذشته تغییرات بسیاری را به خود دیده است. محققان بسیاری با شرکت در کلاس معلمان و بررسی شیوه های تدریس و نحوه ی اداره ی کلاس توسط ایشان و در نهایت تاثیر آن ها بر یادگیری دانش آموزان نتایح تحقیقات خود در این زمینه را منتشر کرده اند ، این محققان به صراحت این مساله را عنوان کرده اند که در حوزه ی آموزش ، روش هایی وجود دارد که تاثیر بسیار بیشتری نسبت به سایر روش ها دارند. باراک رازنشین ( Barak Rosenshine ) و رابرت اتیونس ( Robert Stevens) ، دو محقق در حوزه ی آموزشی با صورت دادن بررسی های دقیق و پرهیز از در نظر نگرفتن پیچیدگی های آموزش ، الگوی جامعی از آموزش را به همراه عناصر اصلی آن ارائه داده اند که می تواند برای معلمان بسیار مفید باشد. این عناصر که تحقیقات اخیر نیز مهر تاییدی بر آن ها زده است ، می تواند برای معلمان راهنمای بسیار مناسبی باشد.

الگوی عمومی آموزش موثر

آموزش عینی و نظام مند بر مبنای ارائه ی مطالب به دانش آموزان به صورت بخش بخش و بازگشت به هر بخش برای مطمئن شدن از این مساله است که همه ی آن ها مطالب ارائه شده را فرا گرفته اند. علاوه بر آن شرکت دادن همه ی دانش آموزان در بحث ضرورت بسیاری دارد. این الگوی آموزشی به طور خاص برای آموزش روخوانی ، ریاضی و دستور زبان مادری و خارجی کارایی بسیاری دارد. علاوه بر آن کارایی این الگو در تدریس به کودک و علاوه بر آن دانش آموزانی که روند یادگیری کندی دارند و در نهایت برای آموزش مسائل جدید تر و پیچیده تر به دانش آموزان قوی تر در کلاس ، اثبات شده است.

از نظر رازنشاین و استونس ، الگوهای عینی تدریس سه مرحله ی مجزا دارد : بخش اول نمونه سازی ( modelage ) است که به دانش آموزان این امکان را می دهد تا هدف از آموزش مطلبی که قرار است در کلاس درس تدریس شود را درک کنند ، پس از آن نوبت به مرحله ی همیاری با دانش آموز ( pratique guidée) می رسد که معلم دانش آموز را در یادگیری همیاری می کند و در نهایت نیز مرحله ی عملکرد مستقل ( pratique autonome) قرار دارد که شرایط را برای یادگیری نهایی دانش آموز بر اساس پایه ی اطلاعات مقدماتی وی فراهم می آورد.

نمونه سازی دانش : کلید اصلی تفکر

در این مرحله از کار معلم باید تمامی تلاش خود را به کار بندد تا بتواند تا جایی که امکان دارد توجه دانش آموزان را به خود جلب کند. سپس باید با بیانی شیوا ، رابطه ای مناسب بین مطالبی که قرار است تدریس کند و مطالبی که دانش آموزان از قبل فرا گرفته اند ایجاد کند. در طول این مرحله از آموزش ، مطالبی که قرار است ارائه شوند بر اساس ضریب پیچیدگی ای که دارند دسته بندی می شوند. توجه به این مساله برای معلمان بسیار ضروریست که ارائه ی حجم سنگینی از مطالب در یک نوبت بخش زیادی از حافظه ی کاری دانش آموز را اشغال کرده و روند یادگیری وی را با مشکل مواجه می کند.

معلم باید این مساله را برای دانش آموزان مشخص کند که دقیقا از آن ها چه انتظاراتی دارد و آن ها باید چه مطالبی را بیاموزند. برای نیل به این امر او باید الگوی مناسب را به دانش آموزانش ارائه دهد ، به بیانی ساده تر باید برای آنها مثال بزند.
توجه به این مطلب بسیار ضروریست که معلم باید در اصل طوری عمل کند که گویا در حال تفکر با صدای بلند است. برای مثال اگر بخواهد درس ریاضی را تدریس کند ، باید مراحل ذهنی کار را مرحله به مرحله برای دانش آموزان توضیح بدهد. اگر مرحله ای از کار به درستی برای دانش آموزان توضیح داده نشود ، به یادگیری ایشان آسیب وارد شده و گیج می شوند. برای مثال تصور کنید معلم می خواهد ریاضی درس بدهد و درسش چند مرحله دارد ، جلوتر به بیان این مساله پرداختیم که لازم است درس را به مراحل مختلف تقسیم بندی کرده و مطمئن شود که دانش آموزان تمامی مراحل را به خوبی فرا گرفته اند. حال اگر دانش آموزی مرحله ی ۲ را به خوبی فرا نگرفته باشد و معلم به سراغ تدریس مرحله ی ۳ برود ، کل فرایند یادگیری او با اختلال مواجه می شود چرا که در زمانی که معلم در حال تدریس مرحله ی سوم است ، ذهن این دانش آموز همچنان در حال تلاش برای درک ساز و کار مرحله ی دوم است.

بر خلاف آنچه که گروهی از منتقدان این الگوی آموزشی اعتقاد دارند ، نقش دانش آموز به هیچ عنوان در این الگو غیر فعال نیست چرا که همانطور که به این مساله اشاره کردیم ، معلم با سوال های فراوانی که مطرح می کند به طور دائم دانش آموزان را بر می انگیزد. زمانی که یک دانش آموز می داند هر لحظه ممکن است معلمش او را خطاب قرار دهد ، به طور ناخودآگاه ذهنش به طور کامل روی مطلب متمرکز می شود. وانگهی زمانی که یک معلم می خواهد مطلب جدیدی را در کلاس تدریس کند ، باید به این مساله نیز توجه داشته باشد که دانش آموز برای یادگیری این مطلب جدید چه مطالبی را باید از قبل فرا گرفته باشد چرا که بالاخره زمانی فرا می رسد که دانش آموز مجبور می شود به آموخته های پیشین خود مراجعه کند. این استراتژی تدریس بسیار حائز اهمیت است چرا که در این حال معلم نه تنها مطالب جدیدی را به دانش آموز می آموزد بلکه با برانگیختن مطالب قبلی سبب دوره شدن آن ها برای او هم می شود. تکالیف منزل اهمیت بسیار بالایی دارند چرا که به دانش آموز کمک می کنند آنچه که فرا گرفته است را دوره کند.

اما توجه کنید ، به هیچ عنوان نیازی نیست یک معلم برای تکالیف منزل دانش آموزان سوالات بسیار سختی را طراحی کند بلکه حداقل برای مدتی میزان سختی سوالاتی که برای منزل طرح می شوند باید دقیقا در حد مسائل کار شده در کلاس باشد ؛ به هیچ عنوان نیازی نیست سوالات یا تکالیف سختی برای منزل طرح شوند.

در مرحله ی دوم تدریس معلم باید میزان یادگیری مطلب توسط دانش اموزان را بسنجد. برای نیل به این منظور او باید در هر مرحله از تدریس به طور دائمی سوالاتی را مطرح کند تا ذهن دانش آموزان را به مراحل قبلی باز گرداند. این مرحله از تدریس بسیار حائز اهمیت و البته بسیار طولانی است. معلم نباید اینگونه فکر کند که هرچه که از آغاز کلاس مطرح کرده به طور کامل برای همه ی دانش آموزان جا افتاده است. بین آنچه که یک معلم درس می دهد و آنچه که دانش آموزان برداشت می کنند بعضا دریایی از تفاوت وجود دارد. بنابراین این مرحله از کار به معلم کمک می کند تا بفهمد دانش آموزانش تا اندازه مطالب را فرا گرفته و تا چه حد توانایی پاسخ گویی به سوالات را دارند. یادمان باشد اگر مساله ای به اشتباه در ذهن دانش آموزان جا بیافتد و اندکی زمان سپری شود ، خارج کردن آن از ذهن ایشان و جایگزین کردن آن با اطلاعات درست زمان بسیار بیشتری خواهد برد نسبت به زمانی که معلم همان موقع و در حین تدریس شبهه هایی که ممکن است در ذهن دانش آموز شکل بگیرد را رفع کند.

در طول این مرحله از تدریس معلم باید کار را با دانش آموزانش پیش ببرد ، از آن ها سوال کند ، از ایشان توضیح بخواهد و در نهایت هر زمانی که نیاز بود به توضیحات ایشان چیز جدیدی بیافزاید. او کار خود را به همین شیوه ادامه می دهد تا زمانی که مطلب برای همه جا بیافتد. این مرحله از کار در صورتی که دانش آموزان به صورت گروهی کار کنند تا بتوانند دانش خود را با هم مقایسه کنند ، تاثیر به سزایی در روند یادگیری خواهد داشت. مرحله ی دوم از این شیوه ی آموزشی به نحوی طراحی شده که دانش آموزان نه تنها درس جدید خود را فرا بگیرند ، بلکه بتوانند آموخته های قبلی خود را نیز دوره کنند.

مرحله ی سوم که بر اصل اتکا به خود استوار شده است تنها زمانی فرا می رسد که معلم مطمئن شده باشد همه ی دانش آموزان مطالب ارائه شده را به خوبی فرا گرفته اند و یا حداقل به درک بالایی از آن دست یافته اند. اگر دانش آموز مطلب را به خوبی فرا گرفته باشد ، مرحله ی سوم این امکان را برای او مهیا می کند که به طور کامل به استقلال برسد. در پایان این مرحله لازم است تا دانش آموز بتواند مسائل مربوط به مطلب تدریس شده را به صورت روان و بدون اشکال حل کند.

وانگهی یک آموزش موثر نیازمند این است که یک معلم در طول سال به طور منظم هر آنچه را که آموزش داده دوره کند. برای نیل به این منظور او می تواند برای سنجش توانایی های دانش آموزان خود آزمون هایی را طراحی کند و سپس بر مبنای نتیجه ی این آزمون ها به رفع مشکلات دانش آموزان بپردازد.توجه به این مساله الزامیست که یک آموزش موثر زمانی امکان پذیر خواهد بود که دانش آموز تسلط کامل بر مطالبی داشته باشد که قبلا تدریس شده و مرتبط با درس جدید هستند. علاوه بر این تمامی مطالب بابد طوری برای دانش آموزان جا بیفتد که آن ها به راحتی توانایی حل مسائل مرتبط با آن ها را داشته باشند ، یادگیری تئوری وار به هیچ عنوان کافی نیست. متاسفانه بسیاری از روش های تدریسی که امروزه به کار گرفته می شوند به هیچ عنوان توجه مناسبی به این مرحله ی حساس نشان نمی دهند.

 

یک شیوه ی سنتی بازبینی شده؟

در واقع در روشی که ما عنوان کرده ایم بعضا آنطور که باید و شاید به این مساله توجه نشان داده نمی شود که آیا دانش آموزان مطالبی که پایه ی تدریس درس جدید است را به خوبی فرا گرفته اند یا خیر و آیا توانایی حل مساله های مرتبط با آن را دارند یا خیر؟ اما مگر این همین شیوه ای نیست که بسیاری از معلمان به صورت سنتی از آن بهره می برند؟ بسیاری از معلمان هستند که تمایل دارند نحوه ی تدریسشان ترکیبی از الگوهای سنتی و مدرن باشد. این مساله درست است که الگوی ارائه شده توسط رازناین و استیونس از برخی از جهات با شیوه های سنتی تدریس جنبه های مشترک دارد ، اما در بسیاری از مواقع هم از این شیوه ها فاصله می گیرد. شیوه های سنتی تدریس بر اساس انتقال مطلب به دانش آموز بنا شده اند در صورتی که الگوی جدید مطرح شده هدف اصلی را ” درک مطلب ” توسط دانش آموز و نقش بستن آن در حافظه ی وی قرار می دهد. در آموزش سنتی تاکید بسیار کمی روی دوره ی مطالب از قبل فرا گرفته شده می شود گویا هر آنچه که معلم قبلا در طول سال درس داده به طور کامل برای دانش آموزان جا افتاده است. اهدافی که شیوه های سنتی آموزش دنبال می کنند به طور کامل عینی و مشخص نیست. معلم زمان کافی را به اجرای مرحله ی دوم تدریس که عنوان شد اختصاص نمی دهد. در اغلب موارد وی به بیان چند مثال ساده اکتفا کرده و پس از آن از دانش آموزان می خواهد به حل تمرین بپردازند. این مساله باعث می شود درست همان مساله ای پیش بیاید که عنوان کردیم ، یعنی ممکن است مطلب به اشتباه در ذهن دانش آموز جای بیفتد. متاسفانه در این موارد نیز مسئولیت شکست دانش آموز به گردن خود وی می افتد و کسی به شیوه ای که معلم برای آموزش به او و دیگران انتخاب کرده توجهی نشان نمی دهد. یاداوری آموخته های قبلی دانش آموزان مرتبط با مبحث جدید قبل از شروع تدریس ، بیان اهداف و آنچه که دانش آموزان باید به طول کامل در آخر جلسه بیاموزند و در نهایت نشان دادن توجهی خاص به مرحله ی دوم تدریس از مراحل سه گانه ی عنوان شده اصول اساسی یک آموزش موثر هستند ، اصولی که امروزه توسط بسیاری از معلمان نادیده اگارده می شود.

برای نشان دادن منظور خود به شیوه ی تدریس معلمان در کبک اشاره می کنیم ، هر معلم کبکی ، از پنجاه دقیقه زمانی که برای تدریس یک مطلب دارد ، حداقل ۲۳ دقیقه را به مراحل اول و دوم اختصاص می دهد ، این مساله در شرایطیست که این میزان در بسیاری از کشورها به زحمت به ۱۱ دقیقه می رسد.

محدودیت های شیوه های آموزشی دانش آموز محور

شیوه های تدریس که امروزه از ان ها تحت عنوان پویا یاد می شود و بر پایه ی انجام پروژه های عملی توسط دانش آموزان و تحقیق و جست و جو توسط ایشان بنا شده اند ، چه محدودیت هایی دارند؟ حتی با وجود اینکه بعضا دوره ی دروس از پیش تدریس شده در این روش ها مطرح می شود ، اما باز یقینی حاصل نمی شود که دانش آموزان دروس خود را به خوبی فرا گرفته و به اندازه ی کافی روی آن ها کار کرده اند. وانگهی ، در شیوه ی پویا معلمان آنچنان که باید و شاید بر درجه ی سختی و درستی تمرینات و تکالیف دانش آموزان نظارتی ندارند. برای مثال در آموزش پروژه محور ، دانش آموزان بعضا با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می کنند و از آنجایی که در اغلب مواقع این پروژه ها به درستی دسته بندی نشده اند ، نتیجه ی مناسبی حاصل نمی شود. به هر حال شیوه های تدریس پویا با وجود تمامی مشکلاتی که داشت با تکیه بر ساخت گیر انگاری ( Constructivisme) به خوبی این مساله را برای همگان آشکار ساخت که هر معلم باید به خوبی از میزان تسلط دانش آموزان بر مطالب تدریس شده در کلاس درس و درک آن ها آگاهی داشته باشد.

متاسفانه بعضا مشاهده می شود که در شیوه های تدریسی که بر پایه ی انجام پروژه های تحقیقاتی توسط دانش آموزان بنا شده اند نوعی پراکندگی به چشم می خورد. حتی با وجود اینکه دانش آموزان به انجام پروژه های تحقیقاتی علاقه دارند ، باز هم یادگیری آن ها و به دست آوردن درک کاملی از مطالب باید اولویت اول معلم باشد. توجه داشته باشید که تحقیقاتی که در حوزه ی آموزشی صورت گرفته اند به هیچ عنوان این فرضیه که هر چه دانش آموزان در مسیر تحصیلی خود آزادی عملی بیشتری داشته باشند موفق تر هستند را تایید نمی کنند. متاسفانه امروز معضل اصلی بسیاری از نظام های آموزشی در دنیا این است که در صورت شکست تحصیلی یک دانش آموز مقصر را نظام آموزشی ، عدم اختصاص بودجه ی کافی ، تعداد زیاد دانش آموزان و . . . می دانند بدون آنکه توجهی به روش های تدریس در کلاس های درس شود. کنش باوری ( activisme) در حوزه ی آموزش روند ارائه ی تحلیل های دقیق را با اختلال مواجه می کند. مساله ی اصلی در اینجا این نیست که هر کس طرفدار چه شیوه ی آموزشی ای است ، سنتی یا مدرن و . . . مساله ی اصلی بلکه آن است که بدانیم آیا تمامی این شیوه ها ، نحوه ی کارکرد آن ها و تاثیری که بر یادگیری دانش آموزان دارند ، تا به الان به صورت دقیق و موشکافانه و با انجام تحقیقات میدانی مورد بررسی قرار گرفته اند یا خیر؟ الگوی تدریسی که در این مقاله به آن پرداخته شد در حال حاضر مناسب ترین شیوه ی تدریس موجود به نظر می رسد. با این وجود و به شکلی متضاد امرزوه بسیاری از کشورهای دنیا از معلمان خود می خواهند که بر شیوه ی آموزشی پژوهش محور تکیه بزنند در صورتی که همانطور که به آن اشاره شد این شیوه نیز خالی از اشکال نیست.

هنوز هم برای پیدا کردن شیوه هایی کامل تر و مناسب تر به سال ها زمان نیاز است ، اما این مساله تنها زمانی امکان پذیر خواهد بود که نظام های آموزشی مختلف حداقل میلی به تغییر شیوه های آموزشی خود نشان دهند . . .

دریافت متن اصلی از وبگاه گروه مترجمان پیشرو : http://pishrotranslation.ir/post/865