انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تحلیل انتقادی گفتمان (۲)

بخش دوم

در بخش نخست مقاله‌ی حاضر مروری بر خاستگاه‌های شکل‌گیری تحلیل انتقادی گفتمان داشتیم و از میان مفاهیم بنیادین این جریان فکری، به مفهوم گفتمان و تعاریف متفاوت آن پرداختیم. در این بخش بحث را با پرداخت به سه مفهوم قدرت، ایدئولوِژی و انتقادی پی خواهیم گرفت.

مفهوم قدرت نیز یکی دیگر از بنیان‌های فکری تحلیل انتقادی گفتمان را تشکیل داده است. مفهوم قدرت همچون مفهوم گفتمان، در مباحث تحلیل‌گران انتقادی گفتمان، با رویکردهای متفاوتی مورد بحث بوده است. در ارائه تعاریف قدرت نیز بهتر می‌دانیم بحث را از تعریف فوکویی این مفهوم آغاز کنیم و تفاوت این تعریف را با تعریف رایج‌تر قدرت به بحث بگذاریم و سپس این تفاوت‌ها را در مباحث تحلیل انتقادی گفتمان پی‌بگیریم.

تعریف فوکویی قدرت، در تقابل با تعریف رایجی قرار دارد که در آن قدرت به‌مثابه‌ی دارایی تلقی می‌شود که می‌توان آن را به‌دست آورد یا از دست داد. از سوی دیگر در چنین تعریفی، قدرت به ابزاری برای سلطه، کنترل، نظارت و سرکوب فروکاسته می‌شود. چنین نگاه به قدرت، آن را به فرد یا نهاد خاصی منحصر می‌کند و هرمی از مناسبات اجتماعی تصویر می‌کند و جهت اعمال قدرت را از بالا یعنی راس هرم، به سمت پائین، یعنی قاعده‌ی هرم، درنظر می‌گیرد و به تصویری ساده‌انگارانه از اجتماع انسانی می‌رسد که در آن کنشگران اجتماعی به دو دسته سلطه‌گران و سلطه‌پذیران فروکاسته می‌شوند. قدرت در چنین تعریفی، در دسترس سلطه‌پذیرانی است که در فرادست قاعده هرم، به فرودستان بی‌قدرت اعمال و تحمیل می‌شود. چنین قدرتی، عاملیت فرودستان را نادید گرفته و آنها را به مفعولان قدرت تقلیل می‌دهد.
فوکو (۱۹۷۸) در واکنشی انتقادی، چنین نگاه به قدرت را به چالش می‌کشد. او جهتی برای اعمال قدرت درنظر نمی‌گیرد و به آن وضعیتی انباشتی- ابزاری نمی‌دهد. او قدرت را جریانی پیوسته برقرار در مناسبات اجتماعی می‌بیند و تصور رابطه‌ی اجتماعی بی‌وجود قدرت را ناممکن تلقی می‌کند. به باور او این قدرت است که به‌مثابه‌ی نیرویی زاینده، مصالح مناسبات و ویژگی‌های جهان اجتماعی را تولید می‌کند. (همچنین میلز، ۲۰۰۳)
فوکو قدرت را همچون خاصیت یا دارایی که در تملک فرد یا گروه خاصی باشد، نمی‌بیند و آن را صرفا به ابزاری برای سرکوب و ارعاب فرو نمی‌کاهد. به باور او، قدرت آن چیزی نیست که بر بی‌قدرتان زیردست تحمیل شود و زیردستان درصدد این باشند که این خاصیت یا دارایی را با به پائین کشیدن بالادستان به دست بیاورند. او قدرت را وضعیتی پیچیده از روابط چندگانه و بهم‌تنیده می‌بیند. قدرت برای او نه دارایی و خاصیت، بلکه آن چیزی است که به اجرا در می‌آید. چیزی که در حال انجام دادن و انجام پذیرفتن است؛ نه چیزی که بشود به چنگش آورد و در دست نگاهش داشت و بر دیگری اعمالش کرد. ” می‌بایست قدرت را آن چیزی بدانیم که در جریان است، یا چیزی که تنها به شکل یک زنجیره عمل می‌کند و هیچ‌گاه در هیچ‌کجا و در دستان هیچ‌کسی متمرکز نمی‌شود؛ هیچ‌گاه مانند کالا یا دارایی به کسی اختصاص پیدا نمی‌کند. قدرت از طریق نوعی تشکیلات شبکه‌وار به کار گرفته و اعمال می‌شود. و افراد […] نه نشانگاه ساکن و موافق آن، بلکه مولفه‌های دخیل در تبیین آنند. به عبارت دیگر، افراد رسانگرهای قدرت هستند نه مواضعی برای اعمال آن.” (فوکو،۹۸:۱۹۸۰)
از این رو در نزد فوکو، قدرت مانند زنجیره‌ای بهم پیوسته از روابط دیده می‌شود که در مناسبات روزمره میان افراد و نهادها وارد عمل شده و در سرتاسر جامعه به شکل فراگیری گسترده می‌شود. به باور فوکو، نگاه رایج به قدرت، تقلیل‌گرایانه است و قدرت را به مثابه شکلی از سرکوب‌گری می‌بیند که در قالب مناسبات اقتدارطلبانه، در نهادهای فرافردی جای گرفته و بر افراد زیردست اعمال می‌شود. فوکو افراد جامعه را نشان‌گاه‌هایی منفعل برای اعمال قدرت نمی‌بیند؛ بلکه آن‌ها را به‌مثابه‌ی عامل‌هایی می‌بیند که در قالب روابط پویا و فاعلانه‌شان با دیگر افراد و نهادها، در رسانایی قدرت مشارکت می‌کنند. فوکو قدرت را صرفا به رانه‌ای منفی که کارکردی سرکوبگر داشته باشد فرو نمی‌کاهد؛ بلکه به نقش مولد و مثبت آن نیز توجه دارد. به باور او قدرت در محدودکننده‌ترین شکل ممکنش نیز به تولید گفتمان و دانش و ظهور شکل‌های تازه‌ای از رفتارها و رویدادها می‌انجامد. اگرچه او نیروی بازدارنده‌ی قدرت را از نظر دور نداشته و می‌داند قدرت درعین‌حال که مولد اشکال تازه‌ای از رویدادها و رفتارهاست، در کار طرد و منسوخ‌سازی اشکالی دیگر است. او تاکید می‌کند که تمرکز بر جنبه‌های منفی و طردکننده قدرت، فروکاستن آن به نیروی بازدارنده است. تقلیلی که آشکارا جنبه‌های مثبت و مولد قدرت را از نظر دور کرده است. در نزد فوکو، قدرت تومان نیروی مولد و بازدارنده است و به همین دلیل است که مورد پذیرش افراد قرار می‌گیرد و سازگاری ایجاد می‌کند. مسئله حائز اهمیت دیگر این است که فوکو جایگاه ویژه‌ای برای مقاومت در برابر قدرت درنظر گرفته و بر این باور است که قدرت هیچ‌گاه به تمامی به انجام نمی‌رسد و در مسیر خود مقاومت را می‌انگیزاند. از این رو هیچ قدرت سرکوبگری به تمامی قادر به انجام خود نخواهد بود؛ چراکه مقاومت، امکان تحقق این امر را برای آن ناممکن خواهد کرد. (فوکو، ۱۹۷۸ و میلز، ۲۰۰۳ )
حال که مروری بر دو مواجهه‌ی متفاوت با مفهوم قدرت داشتیم؛ این مواجهات را در بحث تحلیل‌گران انتقادی گفتمان پی‌می‌گیریم.

ادامه متن را در فایل پیوست مطالعه کنید.

CDA—II