محملی برای «کتابدار» شدنِ زودهنگام
مشخصات کتابشناختی:
تاریخ ایرانشناسی در روسیه. محمد نایبپور. چ ۲. تهران: نگارستان اندیشه، ۱۳۹۶. ۱۴۶ ص ۷۵۰۰۰ ریال.
نوشتههای مرتبط
ترجمۀ متون ایرانشناسی از دانشمندان روس و شوروی و انتشار نظریات افراد شاخص آن در درازای چندین دهه در میان روشنفکران و کتابخوانهای ایران به دلایل گوناگون همواره با اقبال روبهرو بوده است. ازاینرو شگفت نیست که نوشتههای بسیاری نیز دربارۀ ایرانشناسی در روسیه و شوروی منتشر میشده است؛ از مقالۀ سهبخشیِ «مطالعات دربارۀ ایران» نوشتۀ کوزنِتسووا و کولاگینا (کوزنِتسووا، کولاگینا، ۱۳۴۰-۱۳۴۱)، «ایرانشناسی در شورویِ» اوسیپوف (اوسیپوف، ۱۳۵۵) و «ایرانشناسی در شورویِ» پتروشفسکی (پتروشفسکی، ۱۳۵۹) تا نوشتههای دکتر غلامحسین بیگدلی و ترجمۀ مقالۀ موریل اتکین در مجلۀ نشر دانش و سپس نوشتههای زندهیاد دکتر عنایتالله رضا و دیگران؛ اما بسیاری از این نوشتهها یا ترجمۀ مستقیم بودهاند و مترجم هم بهروشنی نام نویسنده و گاه حتی عنوان مرجعی را که مأخذ ترجمه بوده آورده، یا مطالب را کسانی همچون دکتر بیگدلی و مرحوم رضا نوشتهاند که آشناییِ بیواسطه با مراکز ایرانشناسی و ایرانشناسان شوروی داشته و در این حوزه کار کرده بودهاند.
اما کتاب تاریخ ایرانشناسی در روسیه در کدام یک از این دو گروه جای میگیرد؟ کتاب با پیشگفتار و سپس مقدّمۀ نویسنده آغاز میشود، متن اصلیِ کتاب در دو بخش آمده، بخش اوّل که کلاً میتوان آن را شامل تعریف ایرانشناسی و دورههای تاریخیِ این رشته و ذکر کنگرهها و مراکز ایرانشناسی در «اقمار شوروی» دانست و بخش دوم که به شانزده موضوع تقسیم شده و ذیل هر موضوع آثاری که ایرانشناسان روس و شوروی دربارۀ آن موضوع نوشتهاند، معرّفی شده است. البتّه موضوعبندیِ یادشده از هیچ چهارچوب استانداردی پیروی نمیکند (به ترتیب: سفرنامهها، ایران باستان، ایران دوره اسلامی، ایران معاصر، جمهوری اسلامی ایران، ادبیات معاصر، ادبیات قدمایی: نظم و نثر، اسلامشناسی و قرآنشناسی و الیآخر). نتیجه، منابع، منبعشناسی، کتابشناسی (۱) فارسی و Bibliography بخشهای پایانیِ کتاباند.
نخست آنکه این کتاب همانگونه که گفته شد، دارای فهرست منابع است، اما ارجاع به منابع به شیوهای بسیار گنگ و ناروشن انجام شده، بهگونهای که کشف اینکه چه میزان از مطالبِ کتاب نوشتۀ خود نویسنده است و چه میزان نقل مستقیم از منابع بوده، بدون مراجعه به اصل منابع ناممکن است. مثلاً در پایان بند اولِ ص ۲۴ شمارۀ ارجاعِ ۱۸ آمده که ارجاع به مقالۀ دکتر عنایتالله رضا است (در فهرست منابع سال نشر این مقاله ۱۳۷۲ آمده، درحالیکه درست ۱۳۷۱ است)؛ اما با مراجعه به این منبع و مقایسۀ آن با مطالب کتاب روشن میشود که از بند دومِ ص ۲۳ تا پایان بند اوّلِ ص ۲۴، یعنی یک صفحۀ تمام، نقل مستقیم از مقالۀ دکتر رضا است، اما این نقل مستقیم بدون استفاده از گیومه آمده و شمارۀ ارجاع نیز این را نشان نمیدهد. در ص۴۶ دوازده سطر مستقیماً از وبگاه مؤسسۀ دستنویسهای شرقیِ سنپترزبورگ نوشتۀ آلکسی خیسماتولین برگرفته شده (۲)، باز بدون گیومه، شمارۀ ارجاع هم تنها در پایان بند آمده، پس از آن از سطر آخر همان صفحه تا پایان بند اوّلِ ص ۴۹ یعنی دو صفحه و نیم مطلب تماماً از دانشنامۀ بزرگ شوروی نقل شده (۳)، بدون گیومه و شمارۀ ارجاع هم تنها در پایان این برداشت آمده است. این شیوه در سرتاسر کتاب به کار گرفته شده، شیوهای که در واقع میزان نقل مستقیم از نوشتههای دیگر را بهنوعی میپوشاند.
در بخشهای دیگری از کتاب حتی دیگر خبری از شمارۀ ارجاعات گنگ هم نیست و قسمتهای بزرگی از مطالب که کلاً از منابع دیگری برگرفته شدهاند، بدون هیچ ارجاعی و به عنوان نتیجۀ پژوهشهای خود نویسنده به خواننده ارائه میشوند، مانند بخش ۵ «ایرانشناسی در دورۀ بلشویسم (پس از انقلاب ۱۹۱۷)» که در ص ۳۳ آغاز میشود و تا نیمۀ ص ۳۵ عیناً (البتّه با تغییراتی از نوع نوشتنِ «مورّخ عصر شوروی» به جای «مورّخ شوروی»، «میتوان دید» به جای «میتوان مشاهده کرد» و مانند اینها) از ص ۲۱۹ مقالۀ مرحوم رضا نقل شده است و بااینحال هیچ اشارهای به این برداشت مستقیم در کتاب دیده نمیشود.
بدین ترتیب پاسخِ پرسش بالا که این کتاب در کدام گروه جای میگیرد (ترجمۀ شناسنامهدار یا تألیفِ انجامشده به دست فرد آشنا و کارکرده در این رشته)، آن است که در هیچ کدام؛ زیرا کتاب بهاستثنای برخی سطرهای پراکنده که نویسنده خود آنها را برای وصل کردن بخشهای قبلی و بعدی نوشته است، همه از منابع گوناگون ترجمه یا برداشت شده که همانگونه که گفته شد، این برداشتها بهنوعی پوشانده شدهاند، ضمن آنکه در ارائۀ اطلاعات کتابشناختیِ منابع نیز کژیهای بسیاری راه یافته که در زیر خواهد آمد.
یک نمونه از این «سطرهای پراکنده» مطلبی است که در ص ۱۰۲ آمده: «فرهنگ دوجلدی فارسی- روسی از قدیمیترین منابعی است که محل رجوع دانشجویان زبان روسی و دیگر علاقهمندان به مطالعات روسی بوده است. روبینچیک (ی.آ.) [منظور یوری آرونوویچ روبینچیک است] مدیریت عالی [یعنی «سرویراستاری»] را در تألیف این مجموعه عهدهدار بوده». اگر نویسندۀ محترم به مقدّمۀ چاپ نخست همین فرهنگ که در دو چاپ بعدیِ آن نیز وجود دارد، مراجعه میکرد، میدید که خود روبینچیک سه فرهنگ روسی به فارسی را معرّفی میکند که در میان فرهنگهای روسی به فارسیِ پیش از آن «در میان ایرانشناسان بیش از همه شناخته شده بودهاند» (روبینچیک، ۱۹۷۰، ص ۵). از آن سه، اول فرهنگ ایوان یاگِلّو، چاپ ۱۹۱۰، دوم فرهنگ میرزا عبدالله غفّاروف، چاپ ۱۹۱۴ (جلد یکم) و سال ۱۹۲۷ (جلد دوم) و سومین فرهنگ از آنِ باریس میلّر، چاپ ۱۹۵۰ بوده است. پس کجا میتوان فرهنگ فارسی به روسیِ روبینچیک را «از قدیمیترین منابعی» دانست که «محلّ رجوع دانشجویان زبان روسی و دیگر علاقهمندان به مطالعات روسی بوده است»؟ باید گفت ای کاش نویسندۀ محترم پیش از پرداختن به مبحث ایرانشناسی و تاریخ آن در روسیه تلاش میکرد نخست منابع رشتۀ خود را بهدرستی بشناسد.
منابع، شیوۀ استفاده از آنها و نظام ارجاعات
شیوۀ ارجاعدهی در کتاب پیرو هیچ ضابطۀ شناختهشدهای نیست. اینکه فلان مطلب از چه صفحهای و از کدام منبع نقل میشود، نه درون متن که در پایان کتاب و در بخشی به نام «منابع» آمده، در این بخش بار نخست مشخصات کتابشناختی منبع آمده و در دفعاتِ گاه پرشمار ارجاع بعدی با ذکر «همان» یا خلاصهای از عنوان منبع، خواننده واداشته میشود که در سطرها و صفحات قبلی به دنبال «همان» بگردد. گاه نیز ارجاع به خاطر آن داده شده که ارجاعی داده شده باشد، مثلاً ارجاع شمارۀ ۵۹ در ص ۵۸ خواننده را به منابعی احاله میدهد که هیچ ربطی به مطلب ص ۵۸ ندارند! باری، منابعی که در این بخش در نخستین بارِ ارجاع بهگونۀ ظاهراً کامل آمدهاند، دوباره در دو دستۀ فارسی و روسی ذیل عنوانهای «کتابشناسی فارسی» و Bibliography گرد آورده شدهاند که در تنظیم و ارائۀ مشخصات کتابشناسیِ هر دو دسته باز هیچ استانداردی رعایت نشده و خطاهای پرشماری هم در آنها وجود دارد.
از سویی، نویسنده ظاهراً خجل است که بنویسد منبع او یک وبگاه بوده یا کتابی است که در اینترنت در دسترس است. مثلاً در تعریف «ایرانشناسی» نخستین منبع خود را فرهنگ زبان روسی یِفرِمووا چاپ سال ۱۹۷۰ معرّفی کرده است؛ اما تاتیانا فیودوروونا یفرِمووا تازه در سال ۱۹۷۰ از پایاننامۀ خود دفاع کرده بوده و فرهنگ او که در کتاب از آن استفاده شده، در سال ۲۰۰۰ به چاپ رسیده (یِفرِمووا، ۲۰۰۰) و اکنون هم به صورت زنده در اینترنت در دسترس است (۴). نویسنده در اینترنت مشخصّات پایاننامۀ یِفرِمووا را یافته و سال نشر پایاننامه را برای فرهنگی که سه دهه بعد منتشر شده، بهکار برده است.
از دیگر موارد اینچنینی منبعی است که در کتاب استفادۀ بسیاری از آن شده و در فهرست منابع پایان کتاب نیز در ص ۱۱۹ به عنوان کتابی از آ. خیسماتولین با عنوان تاریخ ایرانشناسیِ دورۀ اسلامی در سنپتربورگ (۵) چاپ سال ۲۰۱۱ سنپتربورگ معرّفی شده است (لازم است به روسیدانها یادآوری شود که حرفنویسیِ هر دو شکل عنوان کتاب که در زیرنویس آمده و پُر از غلط و خوانش نادرست و خطاهای عجیب و غریب است، دقیقاً از روی کتاب نقل شده است). همین منبع در بخش Bibliography (ص ۱۴۵) از آ. آ. خیسماتولین دانسته شده (یک «آ» اضافه شده)، عنوان آن بدین صورت تغییر کرده: تاریخ ایرانشناسی در روسیۀ دوران اسلامی [!] (۶) و محل نشر آن نیز از سنپتربورگ به مسکو منتقل شده است! علّت چیست؟ آلکسی آلکساندروویچ خیسماتولین، زادۀ ۱۹۶۶ که عضو تیم ملّیِ شنای اتّحاد شوروی هم بوده، اکنون عضو ارشد هیئت علمیِ شعبۀ سنپتربورگِ فرهنگستان علوم روسیه (مؤسسۀ دستنویسهای شرقی)، اسلامشناس و ایرانشناس (با گرایش مطالعات تصوّف در ایران و آسیای میانه) و مترجم زبان فارسی است. (۷) وی در سال ۲۰۰۵ در صفحۀ نخستِ وبگاه مؤسسۀ یادشده مطلبی با عنوان «تاریخ ایرانشناسی در مؤسسۀ دستنویسهای شرقیِ فرهنگستان علوم روسیه» (۸) قرار داده که گاهبهگاه آن را بهروز میکند. آخرین تاریخ بهروزرسانی این مطلب سال ۲۰۱۲ است (نک. زیرنویس شمارۀ ۲)، اما نویسندۀ کتاب از نسخۀ سال ۲۰۱۱ آن استفاده کرده و از این رو سال نشر کتاب موهوم خود را سال ۲۰۱۱ نوشته است. بدین ترتیب نویسنده یک مطلب اینترنتی را که در جای خود یک مطلب خوب و استفادهشدنی است، به عنوان یک کتاب جا زده و جالب است که برای ارجاعات خود شمارۀ صفحه هم گذاشته تا شکل و شمایل منبع تخیّلیِ خود را هرچه بیشتر به یک کتاب همانند سازد!
از سوی دیگر، علاقۀ نویسنده به اینکه نشان دهد از منابع بسیار قدیمی استفاده کرده، باعث شده تا خطاهای ناشیانهای از نوع دیگر از وی سر بزند، همچون مواردی مانند: «بارتولد، و. تذکره جغرافیای تاریخی ایران، حمزه سردادور، ۱۳۰۸ ش، تهران، انتشارات توس (!)» (ص ۱۴۱) یا «چریکف، مسیو، ۱۳۰۵ ق.، سیاحتنامه، ترجمه آبکار مسیحی، به کوشش علیاصغر عمران، تهران، امیرکبیر» (ص ۱۲۳). اینگونه ابتکارات در بخش کتابهای روسی هم دیده میشود، مثلاً در مشخصات کتابِ آ. گ. یملیانوف با عنوان قزّاقهای جبهۀ ایران، سال نشر ۱۹۲۳ و ناشر «وِچه» معرّفی شده (ص ۱۲۲)، حال آنکه انتشارات «وِچه» در سال ۱۹۹۱ تأسیس شده است. داستان از این قرار است که این کتاب نخستین بار در سال ۱۹۲۳ در برلین بهچاپ رسیده، اما انتشارات «وِچه» آن را در سال ۲۰۰۷ بازچاپ کرده است. (۹) نویسنده هم در تلاش برای نشان دادنِ قدمت کاذبِ منبع مورد استفادۀ خود از این نکته ناآگاه بوده که «وِچه» در سال ۱۹۲۳ وجود نداشته است. آنگاه به جای دقت و رعایت امانت در ذکر مشخصّات منبع، در ادامه شمارۀ استاندارد بینالمللی (ISBN) کتاب آورده شده است! در ص ۱۴۲ هم نوع جدیدی از ارائۀ نشانیِ یک مقاله را میبینیم: «نایبپور، محمد، نقد و بررسی کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، تهران: www.ketab.ir»!
در چند مورد کتابها «بیجا» و «بیتا» معرّفی شدهاند که این طور نبوده، یکی فهرست توصیفی سفرنامهها و کتابهای تاریخی روسی موجود در کتابخانه ملّی ایران (ص ۱۲۲) که هم در روی جلد و هم در صفحه عنوان آن تاریخ و محل نشر ذکر شده، دیگری کتاب ف. ف. تالیزین است (همان صفحه) به نام سفر به ایران و عراق که محل نشر آن مسکو و تاریخ نشر آن هم ۱۹۵۴ است(۱۰).
جدا از چند نمونهای که در بالا آمد، دیده میشود که عنوان کتابها و مجلّات ایرانیک نیستند، نگارش اسمها در نهایت بینظمی و بیسامانی انجام شده (به عنوان نمونه Shishov, A. V یک جا Shisho F.A.W. نوشته شده، یک جا ShishoF. A.W، Khismatolin را Khesmatolin نوشته و Kuznetsov را Kuznetsof)، در مواردی که منابعْ ترجمه بودهاند، گاه «ترجمۀ …» نوشته شده و گاه نام مترجم بی هیچ توضیحی پس از عنوان کتاب آمده (مانند شمارۀ ۸۰ در ص ۱۳۵ و سفرنامه خانیکوف در ص ۱۴۲)، اگر منبعی یک مقاله از یک مجموعه بوده، در کتابشناسی تنها عنوان مجموعه آمده (ص ۱۴۲: رضا، عنایتالله، ۱۳۷۲) و موارد دیگری که نشان میدهند نویسندۀ محترم و ناشرِ اثر هیچ دغدغۀ ارائۀ یک کتاب استاندارد، معتبر و معقول را در سطح کتابهای معمولی هم نداشتهاند.
اما از ایرادات شکلی که بگذریم، باید دید محتوای کتاب چیست.
تعریف ایرانشناسی
نویسندۀ محترم در تعریفِ ایرانشناسی از شش منبع استفاده کرده که در برگردانِ تعریفِ هیچیک از آنها نیز موفّق نبوده است. نخستین منبع فرهنگ زبان روسی یفرِمووا، چاپ ۱۹۷۰ معرّفی شده که در واقع فرهنگی است چاپ سال ۲۰۰۰، در دسترس در فضای اینترنت و علّت اینگونه ذکر مشخّصات منابع هم در بخش توصیف منابع آمد. اینکه چرا این منبع با ارجاع نادرست در کتاب آمده، به همان علاقۀ نویسنده به قدیمی نشان دادنِ منابع مورد استفادهاش باز میگردد که در بالا ذکر آن رفت، اما در ترجمۀ تعریفِ ایرانشناسی مطابق این منبع نویسنده از خیرِ ترجمۀ واژۀ Дисциплина (همان discipline به معنای «رشته»، «حوزه») که کمروسیدانها یا از آن گریزاناند، یا با خوشسلیقگی آن را به «نظم» ترجمه میکنند، گذشته و به جای آنکه بنویسد «ایرانشناسی مجموعهای از رشتههای علمی است که …» (Совокупность научных дисциплин…) ترجیح داده بنویسد «ایرانشناسی مجموعهای مبتنی بر شناخت علمی است که …» (ص ۱۵). در دومین تعریف هم که از همین منبع نقل شده، روشن نیست به چه دلیل «زبانهای ایرانی» (иранские языки) به «واژهپژوهی» ترجمه شده است (همانجا).
منبع دوم فرهنگ معروف اوژیگوف است که تعریفِ ذکرشده در آن بدینگونه ترجمه شده است: «مجموعهای که بر مطالعه تاریخ، زبانها، ادبیات، فرهنگ ملل و مردم ایرانی زبان تمرکز دارد» (ص ۱۵). اینکه این «مجموعه» چیست که بر مطالعۀ تاریخ و … «تمرکز دارد» پرسشی است که برای خواننده بیپاسخ میماند. مگر آنکه خواننده خود روسی بداند، به فرهنگ اوژیگوف مراجعه کند و در آنجا در مدخل ایرانشناسی (Иранистика) بخواند: «مجموعهای از علوم که به بررسی تاریخ، زبانها، ادبیات و فرهنگ اقوام ایرانیزبان میپردازند» (اوژیگوف، ۱۹۸۶، ذیل مدخل).
در تعریفِ نقلشده از منبع سوم (فرهنگ چهارجلدی زبان روسی) آمده «مجموعهای از علوم که زبانهای ایرانی و فرهنگ را مطالعه و بررسی میکنند» (همانجا). خوشبختانه در اینجا واژۀ «علوم» از قلم نیفتاده، اما چرا نویسندۀ محترم در ترجمه به این نتیجه رسیده که ایرانشناسی یک پا در زبانهای ایرانی دارد و یک پا در فرهنگشناسی؟ بایستۀ توضیح است که صفت در زبان روسی برخلاف زبان فارسی، از همه نظر (جنس و شمار و حالت دستوری) با موصوف خود همگون میشود، نکتهای که نویسندۀ محترم نیز حتماً آن را در درسهای دورۀ پیشدانشگاهیِ زبان روسی آموخته است؛ اما ایشان ظاهراً این را نمیداند که صفت روسی در جلوی دو اسم که شمار یا جنس متفاوتی داشته باشند، مطابق جنس و شمارِ اسم اوّل صرف میشود. پس هرچند صفت «ایرانی» در متن روسی به خاطر وجود واژۀ جمع «زبانها» به صورت جمع آمده (иранские)، اما بر واژۀ مفردِ «فرهنگ» هم اطلاق میشود، نتیجه آنکه منظور در این تعریف آن بوده که ایرانشناسی «زبانها و فرهنگ ایرانی» را مطالعه میکند.
منبع شمارۀ ۴ «لغتنامه فرهنگستان علوم روسیه» (ص ۱۵) معرّفی شده، زیرا از وبگاهی برداشته شده که نشانی آن چنین است: dic.academic.ru. نویسندۀ محترم گمان کرده که چون در نام وبگاهِ مورد استفادۀ ایشان واژۀ «آکادمیک» آمده، پس وبگاه مربوط به فرهنگستان علوم است و چون در آغازِ عنوان هم سرواژۀ “dic” آمده، حتماً منظور یک «لغتنامه» بوده است؛ اما وبگاه dic.academic.ru هیچ نسبتی با هیچ یک از فرهنگستانهای پرشمار روسیه ندارد. وبگاهی است شخصی که فرهنگها و دانشنامههای بدون حق مؤلّف را در فضای اینترنت در اختیار همگان میگذارد. آن بخش از این وبگاه هم که در چهارمین ارجاع از آن استفاده شده، دانشنامۀ شوروی تاریخ است که مجموعۀ ۱۶ جلدی آن در سالهای ۱۹۶۱-۱۹۷۶ تدوین شده و به چاپ رسیده است. از این رو روشن نیست سالهای ۱۹۷۳-۱۹۸۲ که جلوی این منبع در فهرست منابع آمده، نشانگر چه چیزی است. ترجمۀ تعریفهای دو منبع دیگر نیز بیخطا نیست.
اما اگر از ارجاعات موهوم به منابع بعضاً ناموجود بگذریم، در ترجمۀ آنچه اقتباس شده نیز خطاها شگفتانگیزند. در تعریف چهارم آمده که «لغتنامه فرهنگستان علوم روسیه [کذا]، ایرانشناسی را چنین تعریف کرده است: “مجموعه علومی که به مطالعه تاریخ، اقتصاد، فرهنگ مادّی و معنوی تمام مردم پارسی زبان میپردازد”» (ص ۱۵)، (تأکید از نگارنده است). این خطا که در صفحات دیگر نیز رخ داده (صفحات ۱۶، ۱۷، ۲۲) بدون آنکه در منابع استفادهشدۀ نویسنده اینگونه آمده باشد، تنها بر قلم کسی میتواند برود که هیچ چیز از زبانهای ایرانی که هستۀ مرکزی ایرانشناسی سنّتی است، نمیداند. نخست آنکه در ترجمه، واژۀ «زبانها» از قلم افتاده است: «مجموعۀ علومی که به مطالعۀ تاریخ، زبانها … میپردازد». دیگر آنکه در پایانِ تعریف، عبارت «همۀ اقوام ایرانیزبان» (всех ираноязычных народов) با سهلانگاری یا برپایۀ اطّلاعات نادرست به «تمام مردم پارسیزبان» ترجمه، یا بهتر بگوییم، تبدیل شده است (۱۱)
ضبط اسمهای خاص
در کتابی دربارۀ تاریخ ایرانشناسی در روسیه بهحتم اسمهای خاص فراوانی، چه اسمهای روسی و چه اسمهای خاص مربوط به تاریخ و فرهنگ ایران، بهکار میرود. در مورد اسمهای روسی باید گفت هرچند در شیوۀ نگارشِ این اسمها در خطّ فارسی همچنان نایکدستی وجود دارد که تا اندازهای پذیرفتنی است، اما به هر روی از یک فرد روسیخوانده انتظار میرود این اسمها را به شیوۀ خواندنیتر و نزدیکتر به تلفّظ اصلیِ آنها بنویسد. با این حال این انتظار نیز برآورده نشده است. در زیر به چند نمونه بسنده میشود. «زالِمان» (Залеман/ Zaleman کارل گرمانوویچ، از پرآوازهترین ایرانشناسان روسیه در پیش از انقلاب اکتبر) در ص ۲۲ «زیلمان» نوشته شده و در ص ۲۴ به صورت «زلمان»، داخل قلّاب [زیلمان] و دوباره در خط بعدی «زلمان». جالب آن که این نام در مقالۀ دکتر رضا که نویسنده از روی آن این بخش را نوشته، به گونۀ درست آن، یعنی «زالمان» نوشته شده است. در ص ۲۰ از شخصی به نام «سیمین مالنکی» نام برده شده که خواننده گمان میکند لابد خانمی ایرانی بوده که در نام خانوادگیاش خطا رخ داده و صورت درست آن هم باید «سیمین مالکی» یا «ملکی» باشد؛ اما مسئله این است که نویسندۀ روسیخواندۀ ما هنوز نمیداند که حرف Ё (با تلفّظ yo) که در نام خاصِ Семён = Semyon به کار میرود، در حروف چاپیِ روسی معمولاً بدون نقطه میآید و حرفنگاریِ آن هم با حروف لاتین به صورت Semen نوشته میشود. پس این نام درواقع «سمیون/ سیمیون مالنکی» بوده است. در ص ۴۷ همین نام در یک نام خانوادگی بهکار رفته و این بار نویسندۀ محترم باز با تعصّبِ ایرانیگردانیِ خود آن را هم «سیمین اف»! نوشته که البتّه باید «سمیونوف» باشد. «خودزکو» (Ходьзко/ Khodz’ko آلکساندر لئوناردوویچ، ایرانشناس لهستانیتبار) به صورت «خودزیکو» نوشته شده (ص ۳۲) و موارد دیگر؛ اما بامزه آن است که نویسندۀ محترم این اسمها را هرطور خوانده، به همان صورت آوانویسی کرده و آوانویسیهای منعندی را در پانویسها هم آورده، بنابر این «کائوفمان» (Кауфман/ Kaufman کانستانتین پتروویچ، فرماندار کلّ ترکستان در سدۀ ۱۹) را که دکتر رضا هم در مقالۀ خود به همین شکل آن را نوشته، «کافمان» خوانده و از این رو آن را به شکل Kaffman در زیرنویس آورده، «خودزکو» (Ходьзко/ Khod’zko) را که در بالا هم آمد، چون «خودزیکو» خوانده، پس آن را به صورت Khodzico در زیرنویس نوشته است و مانند اینها. از سوی دیگر گرایش ایرانیگردانیِ نویسندۀ محترم باعث شده که حتی «یاکوب روزنتال» را هم «یعقوب روزنتال» بنویسد (ص ۲۱)، این درست به آن میماند که از این پس «آبراهام لینکلن» را نیز «ابراهیم لینکلن» بنویسیم!
اما اگر از اسمهای خاصِ روسی بگذریم، با اسمهای ایرانی چه باید کرد؟ در جایی نویسنده خواسته نشان دهد که «کاظمبیگ» (نخستین رئیس دانشکدۀ زبانهای شرقی سنپتربورگ) ایرانی و حاجی و اهل شهر رشت بوده (که نبوده، نک. انتخابی، ۱۳۹۵، ص ۳۲ و ص ۳۹، یادداشت ۳)، نتیجه این شده است: «میرزا محمدعلی حاجی، ایرانی، اهل شهر رشت، کاظم بیگ (۱۸۷۰-۱۸۰۲ م)، ایلیا، ن، برزین […] در زمره مهمترین چهرهها در این ودیعه دانشگاهی [کذا] بهشمار میروند» (ص ۲۷) و تازه همین اسم را در ص ۳۲ به صورت «آ. ک. کاظم بیگ» آورده، بدون آن که توضیح دهد اگر نام کوچک این فرد «میرزا محمدعلی» بوده، پس حروف «آ. ک.» چه اسمی را نشان میدهند؟(۱۲) در ص ۴۸ در مطلبی که عیناً از دانشنامۀ بزرگ شوروی برگرفته شده(۱۳) ، نام ادیب بزرگ تاجیک، صدرالدّین عینی، به صورت «س. آیینی» آمده، در ص ۵۲ از «تاریخ خرازان» صحبت شده که منظور «تاریخ خزران» بوده، در ص ۲۲ چون نویسندۀ محترمِ کتابی دربارۀ «تاریخ ایرانشناسی» اطلاعی از وجود زبانی ایرانی به نام زبان خوارزمی نداشته، آن را تبدیل به «زبان خوارزمشاهی» کرده که البتّه برایش آشناتر بوده، پس عجیب نخواهد بود اگر زبان بلخی یا باختری را هم به همان صورتی که در منبعش بوده، بنویسد «زبان باکتریایی» (همانجا).
یکی از آشناترین اسناد در زمینۀ زبانهای ایرانی، اسناد سغدیِ کوه مُغ در کوهستان زرافشان تاجیکستان است که در سال ۱۹۳۲ کشف شد؛ اما نام کتاب مربوط به این اسناد در ص ۴۴ به صورت «اسناد سغدی از کوههای موگ» نوشته شده است. نویسنده با آنکه در پیشگفتار تأکید کرده که «باید رویکردی عالمانه داشت» (ص ۹)، در اینجا کوچکترین تلاشی نکرده تا دریابد واژۀ به قول او «موگ» چه پیشینه و چه معنایی دارد؛ اما اگر یافتن ضبطِ درستِ این واژه نیازمند تلاش بوده، از کسی که «از سال ۱۳۶۴ با زبان روسی آشنا شده» (ص ۹) انتظار میرود با وجود یکسان بودنِ نگارش دو واژۀ «کوه» و «کوهها» در روسی، از روی نشانههای دستوری این را دریابد که در عنوانِ کتابِ مورد بحث «کوهها» (го́ры) نوشته نشده، بلکه صحبت از یک «کوه» (горы́) است.
خطاهای مفهومی و ناتوانی در ترجمه
جدا از آنچه در بخشهای بالاتر دربارۀ ترجمۀ کاملاً خطای عبارت «زبانهای ایرانی» یا واژۀ «ایرانیزبان» به صورت «زبان پارسی» و «پارسیزبان» آمد، تقریباً در همهجای این کتاب هرجا که مطلب برگرفته از متون روسیِ مربوط به تاریخ ایران بوده، بهجای «ایران» از «پارس» یا «پارسی» استفاده شده است (نک. ص ۱۹، ۲۰، ۲۱). این نیز نشانۀ دیگری است از ناآگاهی کامل نویسنده از مبحث نام کشور و اینکه «پارس» برای نامیدن ایران تنها در زبانهای غیرفارسی به کار میرفته و در ترجمه همواره باید این نام به «ایران» ترجمه شود که در همۀ طول تاریخ در این سرزمین بهکار رفته است. در ص ۱۷ عبارت «شرقشناسی میهنی و نیز شرقشناسی جهانی» بهکار رفته که بخش اول آن در ذهن فارسیزبانان تداعیکنندۀ نوعی شرقشناسی با رویکرد میهنپرستانه است؛ اما اینجا هیچ صحبتی از میهنپرستی نیست، مشکل در اینجا عدم درک درست معنای واژههای روسی است. صفت «میهنی» (отечественный) که در فرهنگها به «وطنی» هم ترجمه شده، در کنار نام رشتههای علمی، دستاوردها و مانند اینها به معنی «داخلی» در برابر «خارجی» است. پس در اینجا عبارت باید به شکل «شرقشناسی کشورمان» یا «شرقشناسی روسیه» ترجمه میشد تا باعث بدفهمی نشود. همین صفت در ص ۳۷ باز بهگونۀ دیگری بهکار رفته: «در سالهای پس از جنگ داخلی (میهنی) …». نخست آن که در فرهنگ و تاریخ روسیه «جنگ داخلی» را гражданская война مینامند که ترجمۀ گردهبردارانۀ آن، همانگونه که در تاجیکستان به کار میرود، «جنگ شهروندی» است و منظور از آن هم معمولاً جنگ داخلیِ پس از انقلاب اکتبر است؛ اما منظور از «جنگ میهنی» (отечественная война) جنگ جهانی دوم است که بهخاطر قداستی که برای روسها دارد، آن را اینگونه مینامند. پس نویسندۀ محترم با ناآگاهی از فرهنگ روسیه دو اصطلاح نامربوط را به عنوان مترادف یکدیگر در متن بهکار برده است. دوم هم آنکه در متنی که این بخش از آن برگرفته شده، اصلاً نه صفت «میهنی» به کار رفته و نه صفت «داخلی»، در آنجا تنها نوشته شده «در سالهای پس از جنگ» (۱۴).
در ص ۱۸ که پیشتر چگونگیِ برداشت آن از مقالۀ دکتر رضا گفته شد، نوشته است: «روستوتسف، دانشمند روسی، اسلاوها را “برادران شمالی دولت بزرگ هخامنشی” نامیده است» (ص ۱۸). حتی ملّیگراترین روسها نیز پیشینۀ قوم اسلاو را تا دوران هخامنشی نکشاندهاند، پس روستوتسف (که البتّه صورت درست آن راستوفتسیِف Ростовцев/ Rostovtsev است) چه گفته بوده؟ آیا مرحوم عنایتالله رضا مرتکب چنین خطایی شده بوده است؟ دکتر رضا نوشته بود: «قرنها پیش از مهاجرت اسلاوها به اراضی جنوب روسیه، اوکرائین[اوکراین]، شمال قفقاز و کرانه شمالی دریای سیاه؛ اقوامی ایرانینژاد چون سکاها، اسکیتها، سرمتها، آلانها و دیگران در آن سرزمینها سکنی داشتند. اسکیتها که سراسر اراضی شمالی دریای سیاه و بخش بزرگی از اوکرائین[اوکراین] کنونی را در اختیار داشتند، بعدها به سوی مشرق، آسیای مرکزی و سیبری غربی روی آوردند. روستوتسف، دانشمند روسی، این گروه را “برادران شمالی دولت بزرگ هخامنشی” نامید» (رضا، ۲۱۵)، (تأکید از نگارنده است). میبینیم که منظور در اینجا سکاها بودهاند، اما چون مطلب مرحوم رضا با بحث دربارۀ اسلاوها آغاز شده، نویسندۀ کتاب اسلاوها را از آن بالا برداشته و چند خط پایینتر آن را در جای این گروه نشانده و به این ترتیب البتّه هیجان بیشتری به این بخش از «کتاب» خود داده است.
در ص ۳۷ آمده: «همکاران “اتاق ایران” که به دنبال دستگیریهای سیاسی گریختند، یا در محاصره زنده ماندند و پس از تخلیه نیروهای بیگانه، بازگشتند، در سالهای پس از جنگ داخلی (میهنی) در بخش واژهشناسی ایرانی مشغول کار شدند». بهواقع انسان از این همه اعتماد بهنفسِ برخی کسانی که یک زبان خارجی خواندهاند، به شگفت میآید. ذکر یکایک خطاهای جور و واجور و تحریفی که در همین دو خط آمده، حتماً بیرون از حوصله است. از این رو تنها ترجمۀ درست این دو خط که باز از وبگاه مؤسسۀ دستنویسهای شرقی برگرفته شده، ارائه میشود: «آن دسته از کارمندان اتاق ایران که از سرکوبهای سیاسی جان به در برده بودند، در محاصرۀ [لنینگراد] زنده ماندند و از مهاجرت (برخی به مسکو و برخی دیگر به تاشکند در سالهای ۱۹۴۲- ۱۹۴۵) بازگشتند، در سالهای پس از جنگ در بخش فقهاللّغۀ ایرانی کار میکردند»(۱۵).
در ص ۴۵ و در معرّفی آثار ایرانشناسان باز از همان متنی که نشانی آن در زیرنویس قبلی آمد، استفاده شده که نام کتابِ اولگا چوناکووا در آن متن ذکر شده: «کتاب کردار اردشیر پسر بابک». هر کسی که اندک اطّلاعی از ایرانشناسی و فرهنگ ایران داشته باشد، بیدرنگ متوجّه میشود که منظور در اینجا متن پهلویِ «کارنامۀ اردشیر بابکان» است که چوناکووا آن را ترجمه و تفسیر کرده است؛ اما در کتاب اینگونه آمده: «اُ. م. چوناکووا متولد ۱۹۴۸ م.؛ کتاب “اردشیر فرزند بابک” را تألیف کرد» (تأکید از نگارنده)؛ یعنی نویسندۀ محترم نهتنها متوجّه نام اصلیِ اثر نشده، بلکه «تألیف» یک متن پهلوی مربوط به اواخر دورۀ ساسانی را هم به شخصی به نام «اُ. م. چوناکووا» نسبت داده است.
از دیگر عجایب این «کتاب» هم آن است که در صفحات گوناگونِ آن به «واژهشناسی ایرانی» (ص ۱۶)، «تجزیه – تحلیل واژهشناسانه» (ص۱۷)، «تلاشهای واژهشناسانه» (ص ۴۳)، «واژهشناسی ایران باستان» (ص ۴۴)، «واژهشناسی پارسی» (ص ۴۸) اشاره شده که الحق آب به دهان بسیاری از علاقهمندان به مبحث واژهشناسی فارسی و زبانهای ایرانی میآورد که مگر روسها چه اندازه در این زمینه پژوهش کردهاند. نکته اما در آن است که در همۀ این موارد آنچه در متنِ اصلی آمده، واژۀ филология / philology است که نه معنای «واژهشناسی» میدهد، نه «واژهشناسانه». این واژه در فارسی یا به «فیلولوژی» ترجمه میشود، یا به «فقهاللّغه» و منظور از آن هم پژوهش در زبان و متون کهن و ادبیات است. ایکاش نویسندۀ محترم همان لفظ «فیلولوژی» را در این موارد بهکار میبرد و اینگونه «با رویکرد عالمانه» ترجمه را به تحریف تبدیل نمیکرد.
در بند نخستِ ص ۲۹ (که از ص ۲۴ منبع ذکرشده برگرفته شده است و نه از ص ۲۵ آنگونه که در کتاب آمده) نوشته شده: «ن. ای. لوباچفسکی در زمره اولین استادان این دانشگاه، تلاشهای بیثمری را در مسیر توسعه زبان فارسی در دانشگاه قازان انجام داد. این تلاشها در پایان به تأسیس گروه مستقلِ زبان فارسی انجامید». اینکه چگونه تلاشهای بیثمر میتواند در پایان به تأسیس گروه مستقل زبان فارسی بینجامد، نویسندۀ محترم را به فکر نینداخته تا یک بار دیگر به منبع خود نگاه کند و ببیند که در آنجا نوشته شده «تلاشهای پرثمر» (گزارشهای اولین کنفرانس …، ۱۳۹۰، ص ۲۴).
باری، از چنین کتابسازیهایی نهتنها نمیتوان چشم داشت که چیزی به معلومات موجود جامعه بیفزایند، بلکه این انتظار را هم نمیتوان داشت که اگر در منابع مورد استفادهشان خطایی هم بوده، آن را اصلاح کنند؛ مثلاً اگر در مقالۀ زندهیاد دکتر رضا واژۀ «یازیگ» که نام یکی از اقوام ایرانی از تبار سرمتها است (لیتلتون، مالکور، ۲۰۰۷، ص ۱۸، ۳۳ و صفحات دیگر)، بهخطا «بازیگ» ثبت شده (رضا، ۱۳۷۱، ص ۲۱۵)، در کتاب مورد بحث ما نیز به همان صورت (بازیگها: ص۱۸) آمده است؛ اگر در وبگاه دانشنامۀ بزرگ شوروی نام خانوادگی ایرانشناس مشهور به غلط به صورت «آ. ک. آرنده» آمده است(۱۶) ، نباید انتظار داشت که در این کتاب این خطا تصحیح شده و گونۀ درست این نام، یعنی «آ. ک. آرِندس» یا گونۀ کاملتر آن «آلفرد کارلوویچ آرِندس» ضبط شود، بلکه در ص ۴۸ همان گونۀ نادرست تکرار میشود.
پایان سخن
این کتاب ملغمهای است از آنچه پیش از این دربارۀ ایرانشناسی در روسیه منتشر شده است. بخشهای پراکندهای از این کتاب و آن مقاله و وبگاههای گوناگون، بهشکلی ناقص، با ترجمههایی به کیفیتی که چند نمونه از آنها نشان داده شد، بدون هیچ طرح و چهارچوب منسجم و پذیرفتهای در کنار هم چیده شده تا به شکل یک کتاب درآیند. آنچه هم که در بالا آمد، تنها نمونههایی از موارد پرشماری است که در این کتاب یافت شده بود. با این حال اینکه کتابی در این موضوع با وجود شمارگان اندکِ آن در عرض دو سال به چاپ دوم برسد (چاپ اول: ۱۳۹۴) البتّه جای خوشحالی دارد؛ اما با توجه به آنچه نشان داده شد، چگونگیِ به چاپ دوم رسیدنِ این کتاب پرسشبرانگیز است.
باید پرسید چرا کسی که تفاوت میان زبانِ به قول خود نویسنده «پارسی» را با «زبانهای ایرانی» نمیداند یا از بار معناییِ منفیِ واژۀ «پارس» به عنوان جایگزین «ایران» بیخبر است، به خود اجازه میدهد دربارۀ «تاریخ ایرانشناسی در روسیه» که از اصلیترین کانونهای ایرانشناسی بوده است، کتاب چاپ کند؟
آنچه در فهرست منابع آمده نشان میدهد که نویسنده کتابها و مقالات دیگری نیز در حوزۀ ایرانشناسی و اسلامشناسی از روسی ترجمه کرده است. اگر این کتاب با حجم نسبتاً اندک خود تا این اندازه که نشان داده شد، خطا و سهو و کژی دارد، میتوان حدس زد که در ترجمههای قبلیِ نویسنده یا موارد استفادۀ ایشان از متون روسی برای سرهمبندی کردنِ یک شبهتألیف چه بر سر متن اصلی آمده است.
پاورقیها:
۱. نقلقولهای آوردهشده از کتاب دقیقاً با همان شیوهٔ نگارش، نشانهگذاری و فاصلهگذاری ارائه شدهاند.
۲. http://www.orientalstudies.ru/rus/index.php?option=com_content&task=view&id=411&Itemid=94
۳. http://bse.uaio.ru/BSE/1003.htm#p1737
۴. https://www.efremova.info
۵. Istoriia iranistiki islamskava Perio da ve Sankt-Peterburghe
۶. istoriia iranistiki ve rassi [!!!] islamskava Perioda.
۷. http://www.orientalstudies.ru/rus/index.php?option=com_personalities&Itemid=74&person=54
۸. История иранистики в ИВР РАН
۹. https://www.livelib.ru/author/215801/top-a-g-emelyanov
۱۰. https://www.moscowbooks.ru/bookinist/book/307774/
۱۱. https://dic.academic.ru/dic.nsf/sie/6893/ИРАНИСТИКА
۱۲. این فرد پس از تغییر مذهب نام «آلکساندر» را برگزید و چون نام پدرش «قاسم» بود، حروف اول نام و کنیهاش آ.ق. است که در روسی آ.ک. نوشته میشود.
۱۳. http://bse.uaio.ru/BSE/1003.htm#p1737
۱۴. http://www.orientalstudies.ru/rus/index.php?option=com_content&task=view&id=411&Itemid=94
۱۵. «Те сотрудники Иранского кабинета, которые избежали политических репрессий, выжили в блокаде и вернулись из эвакуации (Москва, Ташкент, ۱۹۴۲–۱۹۴۵), в послевоенные годы работали в Секторе иранской филологии».
۱۶. http://bse.uaio.ru/BSE/1003.htm#p1737
منابع
انتخابی، نادر (۱۳۹۵). «میراث شرقشناسان شوروی (۱)». جهان کتاب، س ۲۱، ش. ۳-۴، صص ۳۰-۳۹.
اوسیپوف، یو. (۱۳۵۵). «ایرانشناسی در شوروی». وحید. ش. ۱۹۲ (خرداد ماه). صص ۱۸۱-۱۸۲.
پتروشفسکی، ای. پ. (۱۳۵۹). «ایرانشناسی در شوروی». در کتاب: ایرانشناسی در شوروی. ترجمۀ یعقوب آژند. تهران: نیلوفر. صص ۳۱-۶۲.
رضا، عنایتالله. (۱۳۷۱). «ایرانشناسی در روسیه و اتّحاد شوروی». مجموعه مقالات انجمنوارۀ بررسی مسائل ایرانشناسی. به کوشش علی موسوی گرمارودی. تهران: مؤسسۀ چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه. صص ۲۱۵- ۲۲۳.
کوزنِتسووا، ن. آ؛ و ل. م. کولاگینا. (۱۳۴۰). «مطالعات دربارۀ ایران (۱)»، پیام نوین، س. ۴، ش. ۵، بهمن ماه، ص ۱۹-۲۴.
کوزنِتسووا، ن. آ؛ و ل. م. کولاگینا. (۱۳۴۱). «مطالعات دربارۀ ایران (۲)». پیام نوین، س. ۴، ش. ۸، اردیبهشت ماه، صص ۳۳-۴۰.
کوزنِتسووا، ن. آ؛ و ل. م. کولاگینا. (۱۳۴۱). «مطالعات دربارۀ ایران (۳)»، پیام نوین، س. ۴، ش. ۹، خرداد ماه، صص ۶۶-۷۴.
گزارشهای اولین کنفرانس سراسری ایرانشناسان روسیه. (۱۳۹۰). به اهتمام محسن حیدرنیا. مسکو: بنیاد بینالمللی ایرانشناسی.
Ефремова Т. Ф. (۲۰۰۰). Новый словарь русского языка. Толково-словообразовательный. – М.: Русский язык.
Литтлтон, К. Скотт, Малкор, Линда А. (۲۰۰۷). От Скифии до Камелота. Перевод с английского Сергей Никольский. Владикавказ: Проект-Пресс.
Ожегов, С.И. (۱۹۸۶). Словарь русского языка. М.: Русский язык.
Рубинчик, Ю. А. (۱۹۷۰). Персидско-русский словарь, в двух томах, Свыше ۶۰۰۰۰ слов, под редакцией Ю. А, Рубинчика, М.: Русский язык.
نویسنده محسن شجاعی است و مطلب اولین بار در نشریه جهان کتاب منتشر و برای بازنشر از طریق دفتر نشریه در اختیار انسانشناسی و فرهنگ قرار گرفته است.