بازمتولد شونده ها
آیین هایی که در مرحله ی گذار به نوجوانی صورت می پذیرند عموما مرتبط با کسب دانشی جدید هستند ، در اصل در این مرحله است که بزرگسالان دانش های خود را به نوجوان انتقال می دهند تا وی بتواند نقش جدید خود در جامعه را به خوبی ایفا کند. نوجوان در این مرحله اطلاعات اساسی و پایه ای در مورد جامعه ی خود را به دست می آورد ، بزرگترها تکالیفش را به وی یاد می دهند ، برخی مواقع زبانی پنهانی را به وی می آموزند ، به او رقصیدن و آواز خواندن را یاد می دهند و . . . ارزش هایی که به نسل های مختلف منتقل می شوند یکسان هستند چرا که وابسته به فرهنگی یگانه هستند که با گذشت زمان دچار تغییر یا افول نمی شود. کودکی که به تازگی متولد می شود، اگر توسط پیرترین فرد قبیله یا جامعه آموزش داده شود هم هیچ تفاوتی با سایرین نخواهد داشت. تغییرات به آرامی صورت گرفته و تغییری در ماهیت جامعه به وجود نمی آورند ، لزوم آموزش قوانین جامعه و ارزش های آن به نسل جوان امری بدیهی است. آنچه که جوانان امروزی در زندگی انجام می دهند همان چیزی است که اجدادشان در گذشته آموخته اند و همان چیزییست که نوادگان ایشان در آینده انجام خواهند داد. آیین های گذار از مرحله ی کودکی در بستری از نقش های محدود اجتماعی صورت می گیرد. در این جوامع شخص به خودش تعلق ندارد ، شخصیت وی در خدمت جامعه اش قرار می گیرد حتی با وجود اینکه هر کس شخصیت منحصر به فرد خود را حفظ می کند. در این مورد می توان به سخنان ماس [۱] اشاره کرد :
نوشتههای مرتبط
« انسان ها در واقع شحصیت هایی هستند که نقششان نشان دادن ماهیت کلی جامعه ایست که به آن تعلق دارند.»
در جوامع ما که هویت فردی دیگر وجود خارجی ندارد ، قوانین جمعی برای همه به اجرا در می آید. در جوامع امروزی ما دیگر صحبت از ” ما ” است نه ” من” به صورت شخصی. این ” ما” ی جمعی به صورت کلی تعیین کننده رفتارهای کلی جامعه بر اساس جنسیت ، سن ، تعلقات و وابستگی های خانوادگی و . . .است. گذار از مرحله ی کودکی برای اشخاص بسیار شیرین است چرا که آن ها می دانند به واسطه ی این تغییرات وارد عرصه ی جدیدی از زندگی خود می شوند. در این مرحله از زندگی است که شخص به خوبی احساس می کند که جامعه کاملا او را به حساب آورده و برایش نقش هایی جدید تعریف می کند. آیین های گذار از مرحله ی کودکی و ورود به نوجوانی به نوعی بازسازی نمادین مرگ و به دنبال آن تولدی دوباره _ اینبار با هویتی جدید _ هستند. جامعه ( قبیله ) نقشی فوق العاده حیاتی در شکل گیری هویت نوجوان ، ورود وی به جامعه و تقابلش با سایرین ایفا می کند.
شخصی که مرحله ی آیین ها را پشت سر می گذارد دیگر هیچگاه در مورد اهداف زندگی خود سوال نکرده و نقش خود به عنوان یک مرد یا یک زن را در جامعه می پذیرد. به واسطه ی همین آیین ها و تغییراتی که در بدن فرد در دوران بلوغ حاصل می گیرد ، وی وارد جامعه ی مردان یا زنان می شود. از این دوره به بعد نوجوان اهمیت بسیار زیادی به تصویر ذهنی که سایرین از وی دارند و صحبت هایی که در موردش می کنند می دهد. در جریان این آیین ها بعضا پیش می آید که اسم جدیدی برای نوجوان انتخاب کنند که نشانی باشد بر تولد دوباره اش ، چرا که وی دیگر شخصی بزرگسال با هویتی جدید است. پسرها پس از دوران بلوغ مادران خود را برای زندگی در جامعه ی مردان ترک می گویند. شخص در این دوره تولدی دوباره را تجربه می کند و شرایط زندگیش به طور کامل دچار تحول می شود. سایرین هم از وی توقع دارند تا تنها ظرف مدت چند روز قوانین زندگی جدیدش را بیاموزد.
دورانی زنانه
دختران در بین زنان بزرگ شده و در کارهای خانه به ایشان یاری می رسانند. بلوغ دختران تدریجا و به مرور زمان صورت می گیرد و ایشان را برای ازدواج و بچه دار شدن آماده می کند. در اصل می توان مساله را اینچنین عنوان کرد که ورود پسران به دنیای مردان ناگهانی و محسوس و ورود دختران به دنیای زنان تدریجی و نامحسوس است. در ساموا[۲] ، فعالیت های خانگی و مراقبت از نوزادان به دختران خانواده سپارده می شود. گذار به مرحله ی نوجوانی به آرامی و بدون انقطاع صورت می گیرد. در اصل تنها تفاوتی که بین یک دختر نوجوان به سن بلوغ رسیده و خواهر کوچکش وجود دارد ، تفاوت فیزیکیست. هیچ چیز نمی تواند در تشخیص گروهی نوجوان که آیین های مخصوص را گذرانده اند و گروهی دختر که مثلا قرار است دو سال دیگر آیین های فوق را سپری کنند، به ما کمک کند. ( مید[۳]،۱۹۶۲)
مید در نوشته های خود به آرامش موجود در دوران نوجوانی در برخی قبایل و جوامع کوچک و تنش بسیار زیاد این دوران زندگی در جوامع مدرن ما اشاره می کند. وی اشاره ی مستقیم می کند به آرامش موجود در دوران نوجوانی در جوامع کوچک ، لذتی که نوجوانان از این دوران می برند ، تلاشی بسیاری که همه گان انجام می دهند تا نوجوان این دوران را با نهایت راحتی و آسایش سپری کند، تعریف مشخصی که او از ماهیت مرد و زن دارد ، نبود سرکوبی جنسی ، حضور پررنگ خانواده ، تعریف دقیق مفاهیم تولد و مرگ برای نوجوان توسط اعضای خانواده و . . . .
وانگهی ، اولین قائدگی نشان دهنده ی آغاز تغییر جایگاه دختر در جامعه است. در برخی جوامع یا قبایل، در طول این مدت دختر را در جایی دور از دیگران نگه می دارند. برای مثال در قبیله ی آراپش [۴] زمانی که دختر به قائدگی می رسد ، وی را به اتاقی دور از دسترس سایرین می برند ، لباس ها ، جواهرات و همه ی تعلقات فیزیکی اش را از وی جدا کرده و آن ها را در اختیار سایر دختران می گذراند. هدف از اینکار قطع کامل ارتباط دختر با گذشته اش است. پس از مدت سه روز دختر از انزوا خارج شده و علائم مخصوص روی بدن وی گذاشته می شود. دختران نوجوان در قبیله ی آپارش ها خیلی زود ازدواج می کنند ، به همین سبب چند سال اول ازدواج زیر نظر مادر شوهر و سایر اقوام همسر قرار می گیرند و ایشان در کارها به این دختران یاری می رسانند. ( مید ، ۱۹۶۳) آخرین محله ی گذار برای دختران جوان توسط شوهران ایشان صورت می گیرد. بدین صورت که شوهر وی غذایی مخصوص برای وی طبخ می کند. بر خلاف پسران ، با ورود به دوران بلوغ ، کوچکترین تغییری در زندگی روزانه ی دختران شکل نمی گیرد. با تمام این اوصاف جوامع مختلف برداشت های متفاوتی نسبت به قائدگی دختران و زنان دارند. برخی از آن ها خون ناشی از اولین قائدگی را برامده از وحشت و هراس و پاره ای دیگر آن را یک نشانه در نظر می گیرند. برای مثال برخی از اقوام هندی دحتر را پس از رسیدن به سن بلوغ بعضا تا چندین سال در جایی دور از بقیه منزوی می کنند تا وی با کسی در تماس نباشد چرا که وی در این دوره می تواند برای هر مردی خطرناک باشد. علاوه بر آن به جای لباس معمولی ، تن این دختران با پوست حیوانات مختلف پوشانده می شود. برعکس در بین اقوام آپاش ، بزرگان قبیله در برابر صفی از دختران تازه به بلوغ رسیده راه می روند تا آن ها بدن ایشان را لمس کنند. از نظر بزرگان قبیله این تماس ماهیتی مقدس دارد( بندیکت،۱۹۵۰). در این بستر خاص ، بلوغ نشانه ایست که نشان می دهد شخص وارد مرحله ای تازه از زندگیش شده است.
منبع: داوید لوبروتون، تاریخچه مختصری از نوجوانی
[۱] Mauss
[۲] Samoa
[۳] Mead
[۴] Arapesh