انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تأملات فلسفی در متن زندگی

معصومه علی‌اکبری

وزن چیزها. جین کازز. ترجمه عباس مخبر. چ۳. تهران: آگه، ۱۳۹۳. ۲۳۸ص. ۱۴۰۰۰۰ ریال.

۱. می‌گویند عمر مؤلف با نقطۀ پایانی که بر کتابش می‌گذارد، به سر می‌رسد و شیشۀ عمرش می‌شکند و کتاب می‌ماند و خواننده. البته که منظورِ فاعلِ این «می‌گویند» از مؤلف، فقط رمان‌نویسان و اهالی ادبیات داستانی نبوده است. فیلسوفان روایت‌های کلان نیز با ارائۀ روایت‌های‌شان می‌میرند و ایده‌ها و فلسفه‌های‌شان را میان خوانندگان و یا اندیشه‌ورزان یتیم رها می‌کنند. به نحوی می‌توان میان مرگ مؤلف و مرگ روایت‌های کلان ربطی پیدا کرد. در واقع همان‌طور که مؤلف از خلال اثرش در وجود خواننده‌اش ادامۀ حیات می‌دهد، روایت‌های کلان هم باید جایی برای ادامۀ حیات داشته باشند، آن‌ها کجاست؟ روایت‌های کلان را باید در همان جایی جستجو کرد که غیب شدند. یعنی در متن زندگی روزمره و همگانی و عینی که از شدت عینیت سفت و سخت‌شان آن روایت‌های کلان مقاومت را تاب نیاوردند و در دل زندگی خُرد شدند. می‌توان گفت روی آوردن به روایت‌های خُرد و پذیرفتن نسبیت در امور و اصولی که حتی در دوران نخستین مدرنیته مطلق انگاشته می‌شد، نوعی زمینه‌سازی مجاز برای ادامۀ حیات روایت‌های کلان است. وقتی که هر روایتی بتواند در کنار و یا در برابر خودش جایی هم برای دیگر روایت‌ها باز کند، یعنی که از اعتبار مطلقش کوتاه آمده و اعتبار دیگری را هم پذیرفته است. این ضرورت زندگی عینی و واقعیت‌های سخت و خشن است که کلّیّت و کلان‌بودگی روایت‌ها را خُرد می‌کند و درون خودش می‌شکند. برای همین است که این دهه‌های اخیر و بلکه یکصد سال اخیر مدرنیته تحت نام پسامدرنیته، بیش از همیشه به عینیت متکثر نزدیک شده است. نکتۀ مهم این است که از نفی کلان‌بودگی، پذیرش گردهمایی روایت‌های خُرد به دست می‌آید نه نفی کلی و مطلق روایت‌ها: اگر سوسیالیسم مارکس زیر سایۀ سنگین جبرگرایی اقتصادی- تاریخی مارکسیسم از مطلقیت خلع می‌شود، به معنای نفی مطلق ایده‌های مارکس نیست؛ اگر انقلاب‌های چپ‌گرایانه در پایان سدۀ بیستم فاجعه به بار می‌آورند و به قتل‌عام‌های هولناک دست می‌یازند، به معنای بی‌اعتبار شدن ایده‌های چپ‌گرایانه در نجات انسان‌ها از فقر و فلاکت و خوارشدگی‌شان نیست. ممکن است انقلاب به عنوان خشن‌ترین روایت کلان دست‌یابی به حقوق برابر انسانی و اجتماعی فعلاً نتواند نسل‌ها را برانگیزد، اما میل به برابری‌طلبی و مبارزه برای حقوق انسانی میلی سرکوب‌ناشدنی است. این میل از راه‌های دیگر خود را بروز می‌دهد و انسان‌ها را بر می‌انگیزد. راه‌هایی که لزوماً زادۀ ذهن‌های مطلق‌اندیش خیرباور و شرّباور نیست. این راه‌ها دیگر از میان مغز فیلسوفان دیکتاتورساز عبور نمی‌کند. ایده‌های کلان فلسفی ظاهراً غیب شده‌اند، اما حقیقت این است که این ایده‌ها گاهی توسط ذهن‌های زبده و زرنگ از لای کتاب‌های سنگین‌ فیلسوفان دزدیده می‌شوند و پا به جریان زندگی‌های جزئی می‌گذارند. شاید این جوری بی‌اعتبار شوند، اما اعتبار تازه‌ای به دست می‌آورند که مدیون رفت‌وآمد میان زندگی‌های روزمره و درگیری اذهان عمومی است.

جین کازز (Jean Kazez) یکی از همان ذهن‌های زبده و زرنگ است که توانسته در این کار موفق شود و اثری بیافریند که کمابیش به درد آدم‌ها و زندگی‌های‌شان بخورد. شاید همین وجه عمل‌گرایانه و عین‌گرایانه و سادگی اثر باشد که خشایار دیهیمی را وادار کرد به انتخاب آن برای ترجمه و پیشنهادش به عباس مخبر، مترجم خوش‌قلم.

 

۲. وزن چیزها اثری است که متأثر از حال‌وهوا و تجربه‌های کاملاً شخصی مؤلف آن یعنی جین کازز شکل گرفته است. جین کازز قبل از این که مادر شود، از اعضای فعال سازمان عفو بین‌الملل بود؛ با همسرش نیز در همان‌جا آشنا شد و هر دو مدام در گردهمایی‌هایی در نقاط مختلف جهان حضور می‌یافتند. بهتر است قصۀ تألیف این کتاب را از زبان خودش بشنویم:

«پس از آن‌که فرزندان‌مان به دنیا آمدند، کارت عضویت‌مان را حفظ کردیم، اما شرکت در گردهمایی‌ها دشوار بود. آیا اولویت‌های ما بهتر شده بود یا بدتر؟ […] من در دوره‌ای از بی‌قراری در زندگی شخصی خود، یعنی پس از تولد فرزندانم، به فکر مسائل اساسی مطرح‌شده در این کتاب افتادم. بچه‌دار شدن نوعی تغییر کانون توجه را طلب می‌کرد. نوعی حسّ ارزش غایی که اغلب مردم با پدر و مادر شدن پیدا می‌کنند، ارزیابی‌های پیشین را زیر سؤال می‌برد. شما می‌خواستید ردّ و نشانی از خود بر جای گذارید، شخصاً موفقیتی کسب کنید یا از استعداد خود بیشترین بهره را ببرید. شاید این چیزها هنوز هم مهم باشند و در ساعات بی‌خوابی و به ستوه آمدن از بچه‌داری کنترل‌تان را از دست بدهید. شاید هم این طور نباشد. حتی هنگامی که بچه‌ها بزرگتر می‌شوند، زندگی دقیقاً همانی که بود، نیست و شروع به فکر کردن در این باره می‌کنید که اولویت‌های‌تان چه بودند، چه هستند، و چه باید باشند.» (ص۱۴)

تجربه جین کازز را بسیاری از ما از سر گذرانده‌ایم. بسیاری از زنان اهل فرهنگ ما هم از سر گذرانده‌اند. اما تقریباً هیچ کدام با همان چشمی به این تجربه و گذشته و اکنون خود نگاه نکرده‌اند و نکرده‌ایم که جین کازز نگاه می‌کند. او نگاهی حسرت‌بار به گذشته ندارد. پریشانی و بی‌قراری او، ملامت و سرزنش همۀ راهی که طی کرده است را به بار نمی‌آورد. مسئله این‌جاست که او بر سر دوراهی و یا چندراهی اولویت‌ها قرار گرفته و مجبور به اتخاذ «تصمیم» در مسیری خلاف جریان همیشگی‌اش می‌شود. او بدون این‌که بخواهد میان اولویت‌های دیروز و امروز و فردایش ارزش‌گذاری کند، به تبیین و تحلیل اولویت‌ها بر اساس واقعیات زندگی می‌پردازد و به جای این‌که همان واقعیات را همچون پُتک مدام بر سر خودش و خواننده‌اش بکوبد، آن‌ها را در سایۀ ایده‌ها و نظریه‌هایی که پیشتر در مقام مطلقیت فرماندهی می‌کردند، سروسامان می‌بخشد و فرد (از جمله خودش) را آزاد می‌گذارد تا دست به انتخاب زند. انتخابی که از سر اجبار نیست؛ بلکه از سر دانایی است. او می‌خواهد در سایۀ ایده‌های فلسفی جایگاه و اعتبار واقعیات زندگی را روشن سازد. جایگاه و اعتباری که ضرورتاً مطلق نیستند. هر چند که می‌توانند تا حدودی همگانی باشند.

ایده‌های فلسفی در روایت‌های کلان معمولاً برای همه چیز یک پاسخ قطعی و مطلق دارند و انسانِ نمی‌دانم «کجایی»ای را که بیشتر مخلوق ذهن‌های انتزاعی است، از سرگردانی نجات می‌دهد؛ اما همین ایده‌ها در بستر زندگی روزمره و چالش‌های همگانی بر شدّت سرگردانی و سردرگمی‌ها می‌افزایند. پرسش این است که آیا سرگردان شدن میان «چه باید کرد؟»ها و چگونگی‌ها و چیستی‌ها که می‌تواند به اندازۀ آدم‌ها متنوع باشد، خوب است یا بد؟ راهگشاست یا به بن‌بست می‌رساند انسان گوشت و پوست و حس و حال دار را؟ تکلیف اخلاق و اصول اخلاقی در این میان چه می‌شود؟ جین کازز در حوالی همین پرسش‌ها و همین سرگردانی‌هاست که به چیزی به نام «وزن چیزها» می‌رسد. پشیمانی و پریشانی و حسرت از کرده‌ها و ناکرده‌های دیروز و داشته‌ها و ناداشته‌های امروز آن طور که عموماً گرفتارش می‌شوند تا ابد می‌تواند فرد را در سرگردانی‌هایش زندانی کند و تجربه‌هایش را عاطل‌وباطل بگذارد. از میان حرف‌های کازز اما می‌توان به راه‌های گریز از سرگردانی رسید اگر آن‌گونه که او سنجه‌های گوناگون «وزن زندگی» را از خلال «وزن چیزها» تخمین می‌زند.

 

۳. بحران نارضایتی از آن‌چه که هستیم در دوره‌ای از دوران زندگی به‌خصوص پس از پشت سر گذاشتن جوانی و درک ژرف‌تر ناپایداری زندگی و فناپذیری همه چیز، بحرانی همگانی و همه‌جایی و همیشگی است؛ چنان نیست که فقط جوامع جنگ‌زده یا انقلاب‌زده و دیکتاتورزده دچار آن شوند. نویسندۀ شهیری مثل تولستوی هم که رمان‌هایش استقبال جهانی داشت، در میانسالی دچار بحران شد. جین کازز هم دقیقاً به خاطر همین بحران دست به تألیف این کتاب زده تا به درک روشن‌تری از آن حالی که گرفتارش شده، برسد. اما به جای این‌که مثل بسیاری از زنان، از جمله زنان داستان‌نویس ایرانی، به شماتت گذشتۀ خود بنشیند، دست از داوری کشیده و به شرح و تحلیل بحرانش در وسعتی غیرشخصی می‌پردازد. او مبنای شرح و تحلیل آن را بر درک مئلۀ فناپذیری و گذرا بودن همه چیز می‌گذارد. گذرا بودن هر چیز در جهان هستی و در گوشه‌گوشۀ زندگی درونی و بیرونی انسان، او را به سمت بد و خوب کردن همه چیز و در نتیجه ارزش‌گذاری می‌برد. آیا دیروزش بهتر بوده یا امروزش؟ کدام راه زندگی درست یا نادرست‌تر بوده و کدام بد یا بدتر بوده است؟ آیا اولویت‌ها در جای خودشان همیشه درست بوده‌اند یا غلط؟ پاسخ هیچ کدام از این پرسش‌ها را نمی‌توان در کتاب این یا آن فیلسوف جست؛ و خطاست اگر در گریز از فیلسوفان به ایدئولوژی‌سازان پناه برد و از آن‌ها جویای راه حل شد و باز هم خطاست اگر یکسره بر متن زندگی روزمره فرود آییم و در وضعیت بی‌فکری و بی‌پرسشی خود را به جریان یکنواخت که نه، به وضعیت ساکن روزمرگی فرو اندازیم. طبق روش جین کازز با این پرسش‌ها می‌توان به سمت فلسفه رفت و ارزش چیزها را به کمک تأملات فلسفی در متن زندگی واقعی و از دل امور واقع کشف کرد. تأملاتی که متأثر از فهم و ذوق، میل و گرایش‌های کاملاً فردی است نه تابعی از بایدها و نبایدهای نظری انتزاعی. این نحوۀ راهبرد فلسفی در متن زندگی روزمره، چیزی نیست به جز خُرد کردن و یا خُرد شدن روایت‌های کلان در متن جاری زندگی. حاصل چنین راهبردی این است که طیف‌های بسیار وسیع‌تری از آدم‌ها می‌توانند خود را از بحران‌های ذهنی و عینی برهانند. طیف‌هایی که فقط شامل نخبگان نمی‌شود؛ شامل تحصیلکرده‌ها و اهل فرهنگ تخصصی نمی‌شود؛ و گروه‌های وسیعی از طبقۀ متوسط فرهنگی را پوشش می‌دهد. به یک معنا می‌توان گفت این شیوۀ مواجهه با نارضایتی‌هایی درونی و بیرونی می‌تواند همان جایگاهی را در جلب بحران‌زده‌ها داشته باشد که آثار داستانی غیرنخبه و غیرعامّه‌‌پسند دارند. البته با این تمایز آشکار که آثار داستانی عموماً شخصی است و مرتکب داوری‌های ارزشی حسرت‌آمیز نسبت به گذشته می‌شود. اما این اثر جین کازز داوری‌گریز و کاشف ارزش‌های نهفته در همۀ چیزهای زندگی توسط خود فرد است. او واقعاً درصدد است تا خواننده‌اش را به سمت تأملاتی ببرد که بتواند در پرتو آن تأملات باقی‌ماندۀ عمر را اگر نه بهتر از دیروز بلکه به اندازۀ دیروز سرشار از رضایت‌مندی کند. تنها تفاوت شاید در این باشد که وزن رضایت امروز متکی بر چیزی می‌تواند باشد که دیروز نبوده است. بی آن‌که چیزها به جان هم بیفتند و فرد را در بحران سرگردانی‌اش متلاشی‌تر سازند.

 

۴. مسئله این‌جاست که کمتر کسی می‌تواند انکار کند که در گذشته از آن‌چه بوده و می‌کرده رضایت خاطر نداشته و احساس خوشبختی نمی‌کرده است. آن نویسنده‌ای که دچار بحران سرگردانی شده و یا دچار درک فناپذیری همه چیز از جمله زندگی و در نتیجه به طور ناگهانی دچار تأسف و انتقام از گذشته‌اش شده است (وضعیتی که در نزد گروه‌هایی از مردم که در بحبوحۀ انقلاب و تغییرات سیاسی جذب این یا آن گروه می‌شوند هم مشاهده می‌شود)؛ در لحظه‌ای که گذشته‌اش را رقم می‌زده احساس رضایت و خوشبختی و استقلال داشته و اگر کسی او را از فقدان این‌ها سرزنش می‌کرده، با سربلندی رضایتش را اعلام می‌کرده است. پس بحرانی که چنین سرگردانی‌هایی برای فرد ایجاد می‌کند، ناشی از نارضایتی یا ناخوشنودی از کرده‌ها نیست. بلکه در درک متفاوت از چیزی است که زمانی رضایت‌بخش بوده است و خوشبختی‌آور و زمانی دیگر از این قدرت تهی شده است. برای همین است که بر اساس آموزۀ کازز رضایت‌مندی جدید نمی‌تواند به بهای انکار رضایت‌مندی گذشته باشد. هر چند که می‌توان حضور یا فقدان دانش و دانایی را عامل درستی یا نادرستی رضایت در گذشته یا اکنون داشت. باری آنچه اهمیت دارد، بیرون آمدن از سرگردانی است و رسیدن به احساس رضایت و خوشبختی و استقلال در عبور از وضعیت گذشته و ورود به اکنون و آینده. با جین کازز و دیدگاه لیبرالش که در زندگی وزن هیچ چیزی را نادیده نمی‌گیرد، این گذر را می‌توان با آسیب کمتر و زخم‌های کمتر خونین به سرانجام رساند. برعکس آن دیدگاه‌های به ظاهر لیبرال اما در باطن چپ‌اندیش افراطی که با گذشته برخوردی انتقامی دارند و جز با بر دار کشیدن گذشته و گذشتگان خیال رسیدن به رضایت و خوشبختی و استقلال را در ذهن خود و مخاطبانشان نمی‌پرورانند. عبور انتقادی – انتقامی از گذشته فقط خاص برخی زنان داستان‌نویس ما نیست. برخی روشنفکران خام و پختۀ ما نیز در گریز از انقلاب و انقلابی‌گری و چپ‌گرایی گذشته‌شان، دچار همین بحران شده‌اند و به جای تأملات همه‌جانبه و بخشیدن عادلانۀ «وزن چیزها» در بستر گذشته و حال، دست به گزینش‌های ارزشمدارانه می‌زنند و سبکی و سنگینی چیزها را نه در بستر واقعیات بلکه در بستر ذهنیّات و شخصیّات و بر اساس حدسیّات می‌سنجند و زمینه را برای گونه‌ای دیگر از نارضایت‌مندی و ناخوشبختی در اکنونی که به زودی می‌گذرد و فنا می‌شود، فراهم می‌سازند.

 

۵. تمایل به داشتنِ زندگی خوب میلی همگانی است. «زندگی خوب» هم یک حق فردی است و هم یک حق اجتماعی. مسئله این است که برای تحقّق این حق اگر چه راه‌ها بسیارند اما بیراهه‌ها بسیارترند. فکرکردن به این که زندگی‌مان خوب است یا نه، همیشه و همه جا اتفاق نمی‌افتد. در لحظه‌ها و موقعیت‌های خاص است که این تأمل ممکن می‌شود. بیماری، مرگ، شکست و حتی تولد هم می‌تواند از همان لحظه‌ها باشد. برای کازز، تولد فرزندان، مادر شدن و محدودیتی که برای انجام فعالیت‌های بشردوستانه پیدا می‌کند، او را به تأمل در خوب بودن یا نبودن زندگی‌اش و اینکه اصلاً چه چیز خوب است یا بد؟ چه چیز کی و کجا اولویت دارد یا ندارد؟ می‌کشاند. برای بسیاری از ما چنین لحظه‌ای ما را وارد یک تصمیم‌گیری قطعی و همیشگی می‌کند، چه در مقام مادر یا پدر و چه در مقام فعال سیاسی یا مدنی یا فرهنگی. یکی از آموزه‌های جین کازز پرهیز از همین قطعیت‌هاست. هیچ تصمیمی قطعیت مطلق ندارد. البته این به معنای بی‌اخلاقی و نادیده گرفتن مبانی فلسفۀ اخلاق در زندگی روزمره نیست، امری که در این سده به‌شدّت با امور غیرروزمره مثل فعالیت‌های مدنی و سیاسی و مطبوعاتی و مشارکت‌های مردمی آمیخته است. اخلاق اگر چه می‌تواند تابع اصل کلّی کانتی باشد که «چنان عمل کن که گویی بناست که آیین رفتار تو، به اراده تو یکی از قوانین عام طبیعت شود» (سیّدعلی محمودی، فلسفه سیاسی کانت، ص۹۲). این همانندی میان من و دیگری در وسعت کلان اخلاق در محدوده‌های جزئی و خُرد چنان متنوع می‌شود که فقط چارچوب طبیعت انسانی اصول کلّی رعایت می‌شود نه شکل و شمایل آن و حصاربندی‌اش در چارچوب‌های انسان روشنفکر، و نخبه یا عامه، زن، مرد، سیاه، سفید، دیندار، شک‌اندیش و… . زندگی متعلق به هر یک از این طیف‌ها که باشد وقتی سرشار است که رضایت، خوشبختی، استقلال و میل به عنوان ضرورت‌های اصلی آن ملحوظ شده باشند. اما مشروط به این‌که هیچ کدام از این ضرورت‌ها که مقدمتاً مشروط به رفاه نسبی و برابری اقتصادی نسبی در استفاده از امکانات عمومی است، نافی خودشان در افراد دیگر، ملت‌های دیگر، طبقات دیگر، نژادهای دیگر نشوند.

 

۶. می‌توان از آموزه‌های جین کازز در مواجهه‌اش با سرگردانی و بحران شخصی‌ او در زندگی عینی‌اش پس از مادر شدن به نکته‌های در خور تأملی در مواجهه با زندگی شخصی خود و عیب‌هایی که در این مواجهه داشته‌ایم، رسید و می‌توان نرسید و این کتاب را نیز مثل کتاب‌های بی‌شمار دیگری خواند و به بایگانی ذهن و کتابخانۀ شخصی خود سپرد. اما نمی‌توان وجود این اثر را به عنوان یک اثر فلسفی متفاوت که موفق شده است نقش ایده‌های فلسفی را در اصلاح متن زندگی روزمره برجسته سازد، انکار کرد. جین کازز با این اثرش توانسته است روایت‌های کلان فلسفی را که در بستر اذهان انتزاعی از پا افتاده بودند، در بستر امور واقع از نو احیا کند و در قالب خُرد به زندگی آن‌ها دوام بخشد.