مقدمه
آن چه که روی پرده می افتد، کمی بیشتر از آن که وابسته به ذهن خود فیلمساز باشد، در به صورت پنهانی در ناخودآگاه او قرار دارد. اما ناخودآگاه غاری است که می توان از آن بیرون رفت و واقعیت را هم دید؛ همه ی نشانه هایی که فیلمساز در تخیل خود بر روی متن یا پرده می آفریند، در پرده ای بزرگ به نام جامعه وجود دارد. جامعه، پشت صحنه ی تمام تخیل های ما است. چگونه تخیلی شکل می گیرد؟ آیا تخیل، همان تصوراتی است که حاصل کردارهای اجتماعی و به قول هیوم، برآمده از انطباعاتی ناشی از آن است که به تدریج به صورت احساسات درونی شاعر و یا هر خالق دیگری در می آید؟
نوشتههای مرتبط
برادرم خسرو، فیلمی است که شاخصه های نقد اجتماعی را در خود دارد. فیلم، یک فرافکنی روی پرده است و در آن، فیلمساز یا نویسنده، آن چیزی که در ذهنش یا در زندگی اش می گذرد را بر روی پرده می اندازد. در این فیلم نیز دریغی از آن چیزی نیست که در جامعه وجود داشته، اگر برادری برادر دیگر را مسموم می کند، لابد، این واقعه در جامعه اتفاق می افتد، همان طور که معروفی درباره ی خلق داستان سمفونی مردگان، گفته بود که خاستگاه این داستان از آن جایی بر می خیزد که او خبری را در مطبوعات خوانده مبنی بر این که برادری برادر خود را به خاطر سی وچهار هزار تومان می کشد.
توصیف متنی فیلم
در قرن های حاضر، اغلب داستان ها به سبک روایت “برادرم خسرو” اند، در بیشتر آن ها چالش جابجایی ارزش اضافی درآمد وجود دارد. این، همان چیزی است که به زمینه ی رمان های بینوایان و الیور تویست در فرانسه و انگلیس جان داده است. خانه های نمور زیر شیروانی، دیوار بلند کلیسا و دستمال هایی که ارزش دزدیدن دارند. اما این ارزش چگونه جابجا می شود؟ آیا به همین سادگی است که الیور تویست دزد می شود و به همین اندازه اختیاری که دارد، این شغل را بر می گزیند؟ هنر همیشه به دنبال اکتشاف حقایق بوده و در ایران هم سعی می کند روابط نابرادرانه ای که در پس روابط اجتماعی به ظاهر عادی جامعه است را بیان کند.
برای تحلیل فیلم برادرم خسرو، باید نخست به فیلم مادر نگاهی انداخت. همان طور که در این فیلم سه نقش اصلی مرد و دو نقش زن وجود دارند، در فیلم مادر نیز سه نقش اصلی مرد و دو نقش زن وجود دارند که بسته به روایت هر یک، معنا دار هستند. اما نخست به تحلیل نقش های مادر می پردازم. برادر بزرگ، شخصیتی شعبان بی مخی است که احتمالا در لابه لای طبقه ی بازاری بزرگ شده است. لوطی هایی که با دست فروشی و سوداگری به رده ای از بازار دست یافته اند، که نبض حرکت جامعه را به دست دارند. در داستان مادر هم، برادر بزرگ، با چنین مشیی و با سلطه جویی بر زندگی برادران دیگر، به چنین جایگاهی دست یافته است. برادر کوچکتر از او، کتک خور برادر ارشد خانواده است، او آن قدر از دست برادر بزرگ کتک خورده است که به آن وابستگی پیدا کرده است. اگر کتک بر جسم و جان او نبارد، گم و گور می شود و هر آن امکان دارد دیگر از او خبری باز نگردد.
اما یک چشم سومی هم در هنگامی که کتک نواخته می شد، وجود داشته و با حق خوری هایی که میان دو برادر خود دیده است، راه دیگری انتخاب کرده است. او سعی می کند از زیر دست سلطه بگریزد و به سویی برود که بتواند نقش اجتماعی خود را به دست بیاورد. او است که میتواند خانواده را از شرّ برادر ارشد هشیار کند. مادر، نقشی است که در حال احتضار است و میرا است. همه او را دوست دارند، به ویژه برادر دومی که از دست کتک های برادر ارشد عاصی و دیوانه شده است. حتی خواهران نیز تحت همین روابط پدرسالاری قرار دارند. آن ها منتظر هستند تا یک وضع آشتی در خانه برپا شود تا بتوانند نقشی ارائه دهند. خانه، نماد جایی است که همه ی اعضای خانواده در آن جمع هستند، ملکی است که از پدر مانده است و میراثی است که همه می توانند در آن جمع شده و آرام بگیرند. اما آن چیزی که موجب آرامش آن است، آرامش مادر است.
تفسیر اسطوره شناختی
همانند سه نقشی که در سه برادر فیلم مادر وجود دارد، برادرم خسرو نیز سه برادر دارد که یکی از آن ها در قالب فرزند برادر بزرگ نقش ایفا کرده است. “ناصر” برادر بزرگ، اگرچه این بار پزشک است و نقشی مانند برادر سوم داستان مادر را ایفا می کند، اما همان نقش سلطه جو را دارد و جایگاه قدرتمند پدر را برای خود اختصاص داده است. برادر دوم، دیگر دیوانه نام ندارد و دو قطبی که نامی روانشناسانه است، بر روی او نهاده شده است. او به شدت تحت تأثیر رژیم انضباطی علم روانشناسی است و با برچسبی که زده شده است، به طور مشخص در جامعه متمایز است. حتی سایت های خبری هم نوشته اند که این فیلم درباره ی شخصیت دو قطبی ساخته شده است، و همان کسی که مرا ترغیب به دیدن فیلم کرد هم همین را گفت.
اما چشم سوم، نگاه پسر برادر ارشد خسرو است، که او در غیاب آگاهی از تضادی که میان آن ها وجود دارد، یعنی تضاد میان عقل و احساس ( یا هنر ) سرکوب شده، به هر دو رابطه پایبند است. او تحت فرمان پدر خود زندگی می کند و تکالیف خود را حل می کند، اما دوست دارد با عموی خود نیز بازی کند. او مجهز به آموزش هنر کلاسیک است و در عین حال علاقمند است تفریج کند و به قول سهراب سپهری با احساس بازی کند. خواهر، نقشی متناظر با نقش مادر فیلم مادر را دارد که در برادرم خسرو نیز به مرخصی کوتاهی برای رهایی از مشکلات نیاز داشته و موجب شکل گیری رخداد داستان شده است. اما همسر “ناصر” نیز از دست او دلگیر است و حتی برچسب می خورد. انگار اقتدارگرایی ناصر، با همه ی اعضای خانواده مشکل ایجاد کرده است. پسر که مجبور است روگرفتی از دستورات پدر باشد و برادر و همسری که هر دو از دست او برچسب خورده و بیکار شده اند.
اگرچه فروید، مسئله ی اصلی اعضای خانواده را در حسادت فرزند با پدر عنوان کرده و از وضعی تحلیل می کند که جامعه ی مبتنی بر خانواده ی هسته ای اروپای زمان مبتلای آن بوده است، اما به نظر می رسد، در ایران، مشکل اصلی میان برادران صورت گرفته است. اسطوره ی ادیپ، تحلیلی است که در آن، پدرمأبانی که نقش بورژوا و پشت صحنه ی کنترل اجتماعی کاهنانی را بازی می کنند و آن سوی اتاق کوچک کلیسا و در قالب اعتراف به گناه به اعضای جامعه برچسب زده اند، از سوی پسران یا طبقه ی جدید کارگر به چالش کشیده می شوند و قدرت بر مالکیت را که نمادی از مادینه جان است، از آنان می ستانند. اما این ملک در ایران از سوی نوه ی ایرج، که توسط برادران خود کشته شده است، بازپس گرفته می شود و به چرخه ی تکاملی داستان صورت می دهد.
در داستان های ایرانی، برادر کشی بیشتر مورد توجه قرار می گیرد، فارغ از این که نهایت ماجرا چیست، اما وجود چشم سوم هم بی معنی نیست. در داستان فریدون و ایرج، نوه ی ایرج، چشمی است که منتظر است قضاوت کند و داستان را پیش ببرد. در مادر و برادرم خسرو نیز، همواره چشم سومی وجود دارد که به صورت برادر یا فرزند تقابل هابیلی و قابیلی دو برادر را می نگرد. اما جان کلام، همانند داستان هابیل و قابیل، مالکیت است. قابیل کشاورز و یک جا نشین است و هابیل کوچران و همانطور که ابن خلدون نیز توصیف کرده است، انگار جدالی در میان منابع و رفاه اجتماعی صورت می گیرد. ایرج مالک ایران می شود و ملک پدر و مانند ناصر صفحه های موسیقی را در کمدش می گذارد و مطیع و منقاد تربیت و احکام است که به صورت پدرسالارانه ای بر او واجب شده است. او حتی نقش پدر را هم برای برادرش اجرا می کند و مالک تمام نقش های اجتماعی موجود است. به جز تصور او، نمی توان تصور دیگری از زندگی و نقش داشت. خسرو هم باید مانند او دکتر می شد تا این گونه طرد نشود.
کشمکش نسل ها
تحلیل گفتمان شامل سه سطح است، نخست سطح توصیف متن است که به توصیف نقش های دو فیلم و مقایسه ی آن ها پرداخت. دوم، مرحله ی تفسیر متن است که بیشتر به نقش اسطوره ی برادر کشی در شکل گرفتن فیلم ها و داستان های ایرانی پرداخت و مرحله ی آخر، تبیین اجتماعی متن با توجه به سازه های قدرت در جامعه است. در این دو فیلم، تکامل یا تحولی وجود دارد که نقش های رهایی بخش و سلطه جو را به هم ربط داده است. “مادر” فیلمی است که به دهه ی شصت و شکل گیری طبقه ی تکنوکرات در خانواده ایرانی می پردازد که از خلال تضاد دو نقش بازاری و کارگر یا ارباب و رعیت ایرانی برخاسته و به شکل گیری انقلاب انجامیده است. همانند فیلم، این طبقه ی کارگر است که کتک می خورد، سیگار می کشد و به مواد مخدر و حضور همه جانبه ی ارباب در زندگی اش وابستگی پیدا می کند.
اما همین قدرت رهایی بخش، خود تبدیل به قدرتی شده است که با تکیه بر عقلانیت خود و به تعبیر کریستوفر بالس، با تکیه بر ذهنیت نسلی خود که رهایی و زندگی را در دانشگاه، مقاله و کنفرانس ها می جوید، بر جامعه و نسل های دیگر حکومت می کند. ایران امروزی، اسیر یک نوع تکنوکراسی است که جای بورژوازی بازار را گرفته و بر رژیم عاطفی زندگی مدیریت می کند. او به تأسی از روانشناسی مدرن، کسانی که درون عقلانیت بروکراتیک تکنیک قرار نگیرند، یا به احتمال کسانی که اهل تفریح و شوخی اند، هنرمندند و با مردم ارتباط صمیمی دارند، را حاشیه ای می کند. در هر دو داستان، نسل سومی دیده شده است که تقابل دو برادر را می بیند و به دنبال رهایی از این وضعیت و شکل دادن به تغییرات اجتماعی است به گونه ای که نقشی موثر و زندگی بخش را بازی کند.
در هر دو فیلم، برادر ارشد، برادر کوچک را به خود وابسته کرده تا با کتک او زندگی کند و خود را از این زنجیر خارج نپندارد. هر دو برادر وابسته به برادر بزرگ اند، اگرچه جایی در جمع ندارند و از جمع عقلا و سالم ها طرد شده اند، اما گاهی می توانند آن را به چالش بکشند. تغییر گفتمانی از دیوانه به بیمار رخ داده است و مرز بندی اجتماعی که میان بازاری و جامعه بود به فرد تکنیک سالار و جامعه رسیده است. در هر دو داستان، دیوانه و بیمار با مادر (و خواهر) رابطه ای مطلوب دارند و اتفاقا، مهربان و صمیمی هستند و این عقل کل جامعه یعنی شخصیت شعبان بی مخ و شخصیت بروکرات پدرسالار هستند که این تفکیک را نمی پذیرند. اما در برادرم خسرو، موضوع به تدریج تا جایی می رود که بین فرزند ناصر و خسرو، یک نوع همبستگی عاطفی شکل می گیرد. در هر دو داستان و حتی در داستان اسطوره ی فریدون، ایرانی داخل این مرز وجود ندارد. از عروسهای فریدون تا برادر ناتنی که از سرزمین های عربی می آید یا کنفرانسی که منتظر مقاله است، نیازمند آرامشی است که در ایران شکل بگیرد.
نتیجه:
ماجرای ارزش اضافی، به صورت تجارت برادر ارشد در مادر و یا تصدی عقل و احساس کلاسیک پدر توسط برادر ارشد خسرو، سهمی است که همواره از یک سو به سوی دیگر می رود. ایران اسیر کشمکش میان طبقات اجتماعی است. اما این کشمکش بیش از آن که صرفا به صورت مالکیت بر خانه و هزینه های درمانی باشد، مالکیت بر نقش های بهنجار جامعه است. اگر در جامعه ی دهه ی پنجاه و دوران روایت فیلم مادر، رعیت، هماره فحش می شنید و کتک می خورد و در حاشیه های شهر لانه می گزید، امروز، این تفکیک وجود ندارد. یا این که تفکیک مهم دیگری در میان طبقات اجتماعی شکل گرفته است. آن هم تفکیک میان عقل کل تکنوکرات و احساسات مردمی است که به آن گاهی “پوپولیسم” هم گفته می شود. در میان اقشار جدید جامعه ی ایرانی، گروهی هستند که همواره از عقل موجود به کنار می افتند و عقل آن ها را نفی و نهی می کند، اما آن ها وجود دارند و مهم این است که از هر رنگ و لعابی که باشند، سازی در دست دارند یا آوازی می خوانند و مردم را دور هم جمع می کنند.
اگر امروز روشنفکران عقل گرا در کنج اتاق خود و با موسیقی کلاسیک شان به دنبال توسعه ی علم و دانش هستند و قرص می خورند تا مطالعه کنند، در دیگر سوی جامعه افرادی هستند که انتزاع گریز هستند و می خواهند با منطق دل زندگی کند. اما در این میان، برادر سومی هم وجود دارد و آن نسلی است که می تواند در میان این دو رویکرد یا آنتی تزی که این دو برادر دارند پا به عرصه ی وجود بگذارد. نسلی که اگرچه میراث دار عقلانیت است، اما احساس هم سرش می شود و می خواهد تفریح کند و با عموی بیمارش زندگی کند. او می فهمد که در این میان تفکیک سالم و ناسالم، یا عقل و جنون، قلابی است و آن چه که به این دو گروه آشتی می دهد و می تواند نقش جدید ایجاد کند، اعتماد و اعتدال در زندگی است. اما باید توجه کرد که چشم پنهان دیگری از مدت ها در جهان وجود دارد که اگرچه غریبه یا برادری ناتنی می پنداریم، اما آن هم سهمی از خانه و آرامش ما دارد. خاورمیانه، نیازمند آشتی و دوستی ما است. خاورمیانه، تشنه ی این است که عقلانیت و همدلی در ایران به داد آن برسد.