هنر هر چه که باشد، به بیان چیزی در این زندگی خلاصه می شود. از بیان کمال و زیبایی و احساسات گرفته تا بیانِ هنر برای خودش! زیرا نمی شود فضایی خالی را به دیگری نشان داد و گفت, “آن اثر هنری را ببین!” دست کم بیش از یک بار نمی شود این را گفت! هنر در این بیان خود، گاه رازآلودگی، شک و تردید و اغراق و تاکید و تضاد و هم احساسی با دیگران رابه کار می گیرد تا ماندگاری خود را سبب شود. د رهر دوره ای از تاریخ, زبان و ابزار بیان هنری متناسب با افق دانایی محیط و ادراک ادمها رو به تغییر بوده است، پیدایش عکس و صنعت/هنر عکاسی هم زایده ی این چنین تغییراتی بوده است. از طرفی شاید عکاسی از وسواس بشر در درست به تصویر کشیدن جهان ظهور کرد و روزگاری این همه ی توانمندی انسان در بیان و نمایش مفاهیم واقعی بود. زیرا عکس آنچه را که می شد دید دقیق و بی کم و کاست به تصویر می کشید. کار حتی بدانجا رسید که نقاشها همچون پرندگانی مظطرب از شنیدن هیاهوی عکس از دامنه های طبیعی خود بال گشودند و به جنگل های انبوه تصورات و تخیلات نقل مکان کردند و شروع به بازنمایی آن بخش هایی از جهان کردند که با چشم ها به چشم نمیامد. عکاسی اما در صنعت و هنر و زندگی مهمان اینجا و آنجا شد. خیلی زود در بازی مکتب های هنری دست به دست شد و به پرسشی رسید که آیا میتواند هنر باشد یا نه. ما هنوز از این مرحله آخر گذر نکرده ایم. در ایران اما سرآغاز عکاسی, در فضای با شکوه دربار و البته همزمان با رواج آن در زادگاهش شکل گرفت. علم و صنعت عکاسی در ایران از سوی علاقه مندانش بعنوان امری وارداتی و از پیش مقبول و پذیرفته شده رشد یافت. از آن زمان به اینسوی, خیلی وقتها داستان عکاسی در ایران انتظار کشیدن برای خرید نوبر محصولات تازه ای از صنعت عکاسی است که در جهان به فروش گذاشته می شوند. خیلی وقتها هم مساله تکرار سبک ها و خلاقیت ها و ابداعات برخی عکاسان بزرگ جهان توسط عکاسان ایرانی -گاه با کمی تغییرات- به چشم می آید. و این دو رویکرد کم کم معنای این صنعت و نیز محتوای هنری آن را نیز در کشورمان تحت تاثیر خود قرار داده است. به گونه ای که گاه به نظر می رسد ما, آن هنر ونگاه ایرانی را (که باید درباره چیستی و چگونگی اش بحث کنیم) در عکس وعکاسی نداریم ،عکاسی از این نوع وارداتی اش, مثال خوبی در قابلیت مصرف گرایی ما عکاسان ایرانی ست. یعنی اینکه ما با تقلید از عکاسان جهان به عمل عکاسی بپردازیم و نرم افزار،تئوری، سبک ها،گرایش ها و مفاهیم عکاسی را از آنها بعنوان پیش فرض هایی غیر قابل تردید پذیرفته باشیم. از آنطرف هم دل خوش به دانشکده های هنری باشیم که با متدهای درسی علوم منسوخ شده به آموزش عکاسی می پردازند . با تمام این نگرانی ها, انبوه جشنواره ها وهمایش های عکاسی، فرصت هایی هستند که می توانند نشان بدهند خلاقیت ایرانیان در عکاسی و نگاه ویژه آنها به این مساله چگونه است؟ آیا ما همچنان با تکرار ضعیف تر عکاسی جهان مواجهیم و یا خیر! زبانی ایرانی در کار است که در قالب عکس چنگ در چنگ حقایق و رازهای جهان می اندازد و نگاه مردمان جهان را به سمت و سویی نو معطوف می نماید. این موضوع بویژه در جشنواره دوسالانه عکس ایران که فراز وفرود وعنوان های متعدد به خود دیده و حساب و جایگاه دیگری در این زمینه دارد، به خوبی ملاحظه خواهد شد. از این لحاظ دوسالانه عکس ،هم نمایش همه ی توان عکاسی ایران است و هم مبنایی برای خط دهی به نسل های آینده عکاسی و ارایه تعریفی از مفهوم عکس وعکاسی در کشور. دوسالانه عکس سیزدهم ویژ گی های خاصی دارد، شاید بتوان آن را به گرافیک ۱+۱۲ پوسترش ربط داد. اول انکه با نشست های متعددی از عکاسی همراه است تا گره ازتعریف های عکس وعکاسی بگشایندو بازتعریف دقیقی داشته باشند از واژه های فاین آرت، آرت فتوگرافی، عکاسی هنری ،عکاسی خلاق، مجموعه، گزاره واستیتمنت و…. دوم،نمایش ودیده شدن آثار دوسالانه بعد از چند دوره به فضای دلنشین واستاندارد موزه هنرهای معاصر برگشت وزمینه دیده شدن بخشی ازآثار گنجینه عکاسی موزه هم فراهم شد. سوم ، نظارت تمام وکمال دولت در این دوره برداشته شد وکار به جامعه مستقل عکاسی سپرده شد ودولت نقش همراه وفراهم سازی را بازی کرد. چهارم،برای اولین بارنحوه ارائه ی اثرشامل اندازه اثرچاپی، نوع جنس کاغذ چاپ،نحوه پاسپارتو،نوع قاب،چیدمان ومکان نمایش اثر به همراه شرح وگذاره ومشاوره در انتخاب ،چینش ونگارش گذاره صورت پذیرفت واین اتفاقها بخشی از اثر هنری را شامل شدند نه آنکه به بیان هنری کمک کنند. پنجم، راه برای نمایش گرایش خاصی ازعکاسی که مخاطب خاص دارد وبدون داشتن تعریفی جامع وکامل به سرعت روبه حرکت است باز شد تا به تعریف بنشیند. گرایشی که به بهره بردن از هنرقانع نمی شود وخود را عین هنر می داند وسایر زیرشاخه های عکاسی را بری ازهنر می داند. ششم، برگزاری سه دوره ده روز با عکاسان ایران واین دوره از دوسالانه نمایشی است از توان واراده مردانی سخت جان واز خود گذشته در عکاسی ایران که می توانند جان تازه ای به عکاسی ایران ببخشند و آخرآنکه به گفته ی مجید ملانوروزی، مدیر کل هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی ، این آخرین دوسالانه عکس است که برگزار می شود وازاین پس شاهد بینال تهران خواهیم بود و عکاسی هم شاخه ای در این بینال دیده شده، این خبردولتی همدلی بیشتری را در جامعه عکاسی به خصوص انجمن عکاسان ایران می طلبد تا دوسالانه چهاردهم را بدون حضورصددرصدی ایشان برگزارکند. این دوسالانه اگر هم نه همه عکاسی ایران باشد و نه تعریف عکاسی ایرانی، باز هم فرصتی علمی وهنری است برای هم نشینی هنر وعکاسی وپایان دادن به پرسش های بی جواب سه دوره قبل دوسالانه در جهت گیری های اجرایی وتصمیم های شوراهای ادواری سیاست گذاری ونحوه برگزاری انها، در این دوره انجمن عکاسان ایران در اندیشه برگزاری دوسالانه با شعار”عکاس ایرانی،نگاه هنرمندانه” بود، کار را به شورای سیاست گذاری سپرد و چشم طمع به موزه هنرهای معاصر دوخت، خروجی نشست ها چنین شد که درخور موزه باشد. و اینگونه شد که بار دیگر اندیشه بومی نگری در هنر عکاسی و پرداختن به محتوای خلاقیت وهنر درعکس با توجه به کاربرد گسترده عکاسی در جامعه امروز ما تبدیل به شیه موزه ای به عنوان اثر مطلق هنری شد واز عکاسی مستند با همه گستردگی وگرایش هایش با توجه به نیاز بیش از حد آن در فضای هنری وفرهنگی امروزه جامعه به راحتی چشم پوشی شد. به نظر می رسد, عکاسی این روزها برای آنکه نانی بخورد و از قافله ی تنوع و نوآوری و تغییر که در این زمانه (در برابر ثبات/تکرار/اصل گرایی) بعنوان ارزش شناخته می شوند, عقب نماند, دست به هر کاری می زند و هر بار به شکلی در می آید. بسیاری از آثاری که تحت عنوان عکس در گالری ها به نمایش در می آید عکس نیستند, بلکه هنرهای دیگری هستند که به جای بوم سپید, از یک عکس اولیه و یا ترکیب چند عکس برای شروع تحرکات هنری خود کمک می گیرند. در واقع ما با هنرهای دیگری سرو کار داریم و شاید بهتر باشد که آنها برای خود نام و عنوانی مناسب تر از “عکس و عکاسی” دست و پا کنند. عکاسی سابقه و تاریخ مشخصی دارد. منصفانه است اگر انتظار داشته باشیم آن اصل و بنیاد تاریخی “عکاسی” به قوت خود باقی بماند و مسیرهای فرعی و فرزندان دورگه و چند رگه عکاسی با سایر هنرها جایگاه مخصوص خودشان را مستقل از عکاسی داشته باشد. موزه هنرهای معاصر،بهمن ماه ۱۳۹۳،تهران.