انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بررسی بازخوردهای اجتماعی روند مذاکرات در لوزان در گفت‌وگو با ناصر فکوهی عاطفه شمس

: نباید جامعه را بی‌اندازه خوشبین کرد

بدون شک این توافقنامه، در نخستین مرحله ایجاد شادی زیادی کرد اما این شادی در بسیاری از موارد در نزد مردم عادی، با توهم زیادی همراه است. برای بسیاری از افراد، توافقنامه که صرفا مقدمه‌ای برای یک توافق سیاسی جامع است، به خودی خود باید مشکلات روزمره آنها را حل کند یا دست‌کم بر آنها تاثیر قابل ملاحظه‌ای بگذارددولت و مسوولان می‌توانند با گروهی از اقدامات جانبی اولا این توهم را رفع کنند که توافق به معنی بهتر شدن وضعیت اقتصادی در کوتاه‌مدت است و به خصوص به‌هیچ عنوان به آن دامن نزنند و از طرف دیگر این بهبود را ولو با قدم‌های آرام‌آرام اما مطمئن به انجام رسانند یعنی وضعیت اقتصادی و اجتماعی را به سوی باز کردن فضا و دموکراتیزه کردن آن ببرند

این شاید امری بدیهی در تاریخ دولت‌های ملی باشد که این دولت‌ها باید بر اساس منافع ملت‌های خود در سطح بین‌المللی عمل کنند و نه بر اساس باورها و اعتقادات‌شان، البته هر اندازه این دو با یکدیگر انطباق بیشتری داشته باشند، بهتر است و البته روشن است تنها با این درک است که می‌توان فهمید چرا باید با بدترین دشمنان نیز مذاکره و از منافع خود دفاع کرد و چرا دشمنانی که خود را دوست معرفی می‌کنند، تمایل دارند که این کار انجام نگیرد تا قدرتی که به ظاهر از آن دفاع می‌کنند و در واقع دشمنش هستند، ضعیف شود. این زبانزد را هرگز فراموش نکنیم که «بهترین حمله، دفاع بد است» که می‌تواند آگاهانه یا ناخودآگاهانه انجام بگیرد

عاطفه شمس / ناصر فکوهی، مدیر انسان‌شناسی و فرهنگ و استاد دانشگاه تهران، معتقد است توافقنامه لوزان، در نخستین مرحله ایجاد شادی زیادی کرد. اما این شادی در بسیاری از موارد در نزد مردم عادی، با توهم زیادی همراه است. برای بسیاری از افراد، توافقنامه، که صرفا مقدمه‌ای برای یک توافق سیاسی جامع است، به خودی خود باید مشکلات روزمره آنها را حل کند یا دست‌کم بر آنها تاثیر قابل ملاحظه‌ای بگذارد. در حالی که اندکی دقت در این امر کافی است که همگان متوجه شوند که این توافق حتی وقتی به مرحله نهایی خود یعنی امضای رسمی و تایید مجالس کشورهای مختلف برسد، فرآیندی‌ است که در بهترین حالت حداقل یک تا دو سال به طول می‌کشد و اگر روند برداشته شدن تحریم‌ها بلافاصله آغاز شود، چند سال عملا طول می‌کشد تا به وضعیت عادی یعنی به موقعیت سال ١٣٨۴ برگردیم. فکوهی در گفت‌وگو با «اعتماد» با اشاره به اعتماد مردم نسبت به دولت روحانی گفت دولت باید بتواند قاطعیت و سرسختی و پافشاری خود را بر اصول اعلام شده در انتخابات حفظ کرده، وعده‌های خود را عملی کند و سیاست‌های اعلام شده را تقویت کند. در این صورت بدون شک این اعتماد نیز نزد مردم، قدرتمند باقی خواهد ماند و هرگونه افراطی‌گری سلفی‌گرا و ریشه گرفته از درون یا برون در برابر آن تاب مقاومت نخواهد داشت.

اظهارنظرها در مورد لزوم انجام مذاکرات تا به نتیجه رسیدن آن، به‌ویژه نظرات روشنفکران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

برای پاسخ به این پرسش نمی‌توان جز به صورتی تقریبی و بر اساس داده‌هایی شکننده پاسخی ارایه داد. این داده‌ها را می‌توان با نگاهی به اظهارنظرهای رسانه‌ای و مطبوعاتی به دست آورد. اگر از یک جناح افراطی و ظاهرا در اقلیت محض که کاملا به بن‌بست رسیده است و البته بیشتر از آن به تنگ آمده که منافع اقتصادی‌اش به‌خطر افتاده و استدلال‌هایش بر اساس خشونت و تنگ‌نظری بی‌اثر شده و خریداری ندارد، بگذریم، بقیه اظهارنظر‌ها به سود توافقنامه بوده است. روشنفکران و نخبگان زیادی هم سکوت کرده‌اند که گویای رویکرد بدبینانه و نومیدانه آنهاست و به هر حال این امر را حق آنها می‌دانم، اما می‌توان گفت اکثریت روشنفکرانی که در طیف گسترده‌ای نظر خود را اعلام کرده‌اند، در این رویداد، پدیده‌ای مثبت و قابل تقدیر دیده‌اند. نکته‌ای که باید به آن توجه داشت و بسیاری از موضع‌گیری‌ها به آن اشاره دارند، فراتر از مفاد توافقنامه قرار دارد و بر این نکته که تا چند سال پیش کاملا نادیده گرفته می‌شد، تاکید می‌کنند که ما به مثابه یک کشور مسوول و دارای پیشینه تمدنی طولانی باید به مثابه قدرتی مورد احترام خود و دیگران عمل کنیم و این کاری است که انجام شده است. نکته دیگری که این‌بار و از مدت‌ها پیش بسیاری از روشنفکران و متخصصان بر آن اصرار دارند اینکه: ما باید بتوانیم به درک درستی از مفهوم «منافع ملی» برسیم که ممکن است با اندیشه‌ها و باورهای ما انطباق کامل نداشته باشند. این شاید امری بدیهی در تاریخ دولت‌های ملی باشد که این دولت‌ها باید براساس منافع ملت‌های خود در سطح بین‌المللی عمل کنند و نه بر اساس باورها و اعتقادات‌شان. البته هر اندازه این دو با یکدیگر انطباق بیشتری داشته باشند، بهتر است و البته روشن است تنها با این درک است که می‌توان فهمید چرا باید با بدترین دشمنان نیز مذاکره و از منافع خود دفاع کرد و چرا دشمنانی که خود را دوست معرفی می‌کنند، تمایل دارند که این کار انجام نگیرد تا یک قدرتی که به ظاهر از آن دفاع می‌کنند و در واقع دشمنش هستند، ضعیف شود. این زبانزد را هرگز فراموش نکنیم که«بهترین حمله، دفاع بد است» که می‌تواند آگاهانه یا ناخودآگاهانه انجام بگیرد.

آیا اهمیت دیپلماسی و مذاکره در صورت حصول این توافق، در جهان افزایش خواهد یافت؟

تمایل ندارم چنان در این امر بزرگنمایی کنم. اما این یک واقعیت است که خود را در طولانی و درگیر بودن تقریبا تمام قدرت‌های بزرگ جهان در این مذاکرات نشان می‌دهد. همان‌گونه که بارها مطرح شده است این مذاکرات در تاریخ مذاکرات سیاسی جهان معاصر اگر نگوییم بی‌سابقه، کم‌سابقه بوده است. این نکته، افزون بر آنکه نشان‌دهنده اهمیت یافتن ایران و بالا رفتن میزان ثبات در آن و داشتن چشم‌انداز برای آن است، گویای پیروزی گرایش‌های مخالف با راه‌حل‌های نظامی، در برابر نظامی‌گرایان و جنگ‌طلبان است که از آغاز جز بر طبل‌های مخالفت و یأس نمی‌نواختند. ما شاهد بوده‌ایم و هنوز هم هستیم که افراطی‌های دو جناح چه در ایران و چه در کشورهای غربی، به‌شدت از این توافقنامه، ناراضی‌اند زیرا به باور آنها درگیری و جنگ و تنش بهترین روش حل همه مسائل است و البته سود اقتصادی آنها را در این امر نیز نباید از یاد برد. در برابر این گروه‌ها، اما می‌توانیم بگوییم عقلانیت درازمدت به صورت نسبی پیروز شد: اینکه جنگ هر چند سود بی‌شماری برای گروه‌های اندکی ایجاد می‌کند، اما در درازمدت فاجعه‌ای بزرگ و خطرناک برای همه طرف‌های ماجراست. با این نگاه می‌توان به گزاره‌ای که شما مطرح کردید، پاسخی مثبت داد. یعنی اینکه با وجود فشار بی‌نهایتی که از همه سو برای به شکست کشاندن این مذاکرات وارد می‌شد، اینکه توافق در مسیر به سرانجام رسیدن قرار گرفته، گویای اهمیت یافتن بیشتر اصل مذاکره و گفت‌وگو به جای تنش و جنگ و مقابله و روش‌های منطبق بر آنها نظیر تحریم‌ها و مجازات‌های اقتصادی و سیاسی است.

آثار متفاوت حصول این توافق را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟

اثر مستقیم این امر را می‌توان به فراهم آمدن شرایط اولیه برای بازگشت اقتصاد ایران به شرایط پیش از تحریم در سطح جهانی دانست. البته ممکن است گفته شود که این شرایط باز هم گویای زیر فشار بودن موقعیت ایران از سوی قدرت‌های بزرگ بود: این ادعای درستی است زیرا تحریم‌ها علیه ایران از آغاز انقلاب شروع شده و بیش از ٣۵ سال است ادامه دارد. اینکه ما توانستیم با ابزارهای دیپلماتیک و با نشان دادن انعطاف بسیار بالایی در سطح داخلی توانایی مدیریت بحران این تحریم‌ها را بیابیم، نشان می‌دهد که برای از میان برداشتن کل تحریم‌ها و برای رسیدن ایران به موقعیت سیاسی و اقتصادی درخور آن که باید این کشور را در یکی از بالاترین سطوح بین‌المللی قرار دهد (با توجه به پیشینه تاریخی دولتی، دموکراسی، ثروت‌های ملی، نیروی کار و نخبگان و فرهنگ انباشته شده آن) ما راهی بی‌نهایت طولانی؛ شاید ٣٠ تا ۵٠ ساله در پیش داریم. اما همان‌گونه که در زبانزد دیگری می‌گویند: هر راهی هر اندازه هم طولانی باشد، از قدم‌هایی کوچک آغاز می‌شود و از این رو باید این کار را بدون هرگونه درنگی شروع کرد.
از همین جا به تاثیر درازمدت و غیرمستقیمی می‌رسیم که این توافق می‌تواند برای ما داشته باشد. به نظر ما، در این مذاکرات هم ما و هم طرف‌های دیگر مذاکره درس بزرگی گرفتند: اینکه می‌توان و باید با ایران و ایرانیان تعاملی درازمدت داشت و برای این کار هر دو طرف باید مسوولانه و جدی برخورد کنند. در طرف بین‌المللی، قدرت‌های غربی باید هم نخبگان درونی خود و هم به ویژه متحدان اسراییلی و سران عرب را قانع کنند که ایران را نباید یک کشور جهان سومی و شکننده که بر پایه‌ای قبیله‌ای و قومیت‌گرا، بدون پشتوانه‌های مدرن و ریشه‌های عمیق و گسترده تعامل اجتماعی و فرهنگی است، به حساب بیاورند. ایران قدیمی‌ترین «دولت» بازمانده از دوران باستان تا امروز در جهان به حساب می‌آید که تداوم تاریخی، فرهنگی، زبانی، اقتصادی، سیاسی خود را بارها نشان داده است و این امر را مدیون عقلانیتی دولتی و بروکراتیک و سازمان یافته است که چند هزار ساله است: تکثر زبانی، قومی، سبک‌های زندگی، اقتصادی و اجتماعی در این پهنه نه اغلب با بردباری تحمل شده است بلکه مدیریت شده و در نهایت دولت‌های مرکزی توانسته‌اند خود را حفظ کنند. آنچه گفته شد را ابدا نباید به حساب هیچ گونه «ملی‌گرایی» گذاشت، بحث ما بسیار فراتر از ملی‌گرایی است که به نظرمان یک ایدئولوژی پشت سر گذاشته و متعلق به قرن نوزدهم و بیستم است. آنچه را گفتیم یک امر پاراگماتیستی (یا عمل‌گرا) به حساب می‌آوریم که خود را دست‌کم در ١٠٠ سال اخیر نشان داده است. در طول این مدت ایران دو انقلاب بزرگ اجتماعی و سیاسی، دو جنگ جهانی، چندین بار اشغال کشور خود، یک جنگ بزرگ منطقه‌ای، چندین کودتای ضد ملی، تنش‌ها و شورش‌ها و درگیری‌های شدیدی را در سطح درونی، بحران‌های شدید و بی‌مانندی در زمینه اقتصادی و دست‌کم دو تحریم خرد‌کننده و چندین حرکت مهاجرتی بزرگ را در گریز نخبگان و… تجربه کرده است اما هیچ یک از این بحران‌ها که هر کدام از آنها به تنهایی می‌توانست دولت‌هایی با عمر کوتاه را از پا دربیاورد، نتوانسته‌اند این کشور را به مرز نابودی بکشند. اگر جنگ‌طلبان خارجی که هدف نابود کردن کشور را در سر می‌پرورانند، به این نکته به‌مثابه یک واقعیت تاریخی دقت کنند، بسیاری از مشکلات ما حل خواهد شد. ایران، نوعی عقلانیت تاریخی گسترده شده است که ریشه‌های عمیقی دارد و از این رو وجود و حضور آن برای جهان ضروری است و دست بردن به ژئوپولتیک آن بیشتر از آنکه برای خود این کشور خطرناک باشد، برای جهان خطرناک است. این واقعیت به نظر من امری است که به صورت غیرمستقیم می‌تواند نتیجه مذاکرات لوزان باشد و باید همان طور که برای بیگانگان درسی در بر دارد، برای مسوولان خود ما نیز دارای نتیجه‌ای منطقی باشد که اگر امروز بر ارکان و قدرت این سرزمین تسلط دارند، لزوما باید از این وضعیت برای بهبود هرچه بیشتر موقعیت مردمانش بهره برند و متوجه باشند که دموکراسی و توزیع عاقلانه قدرت و ثروت، احترام گذاشتن به قانون اساسی و حقوق همه مردم و بالا بردن احترام آنها و قدر و ارزش‌شان در جهان و در کشور خودشان، بهبود وضعیت مالی و رفاهی آنها، تنها شرط باقی ماندن هر قدرتی در حال و آینده در این کشور است.

وضعیت پایگاه اجتماعی دولت روحانی را درصورت به نتیجه رسیدن توافق چگونه ارزیابی یا پیش‌بینی می‌کنید؟

بدون شک این توافقنامه، در نخستین مرحله ایجاد شادی زیادی کرد اما این شادی در بسیاری از موارد در نزد مردم عادی، با توهم زیادی همراه است. برای بسیاری از افراد، توافقنامه که صرفا مقدمه‌ای برای یک توافق سیاسی جامع است، به خودی خود باید مشکلات روزمره آنها را حل کند یا دست‌کم بر آنها تاثیر قابل‌ملاحظه‌ای بگذارد. در حالی که اندکی دقت در این امر کافی است که همگان متوجه شوند این توافق حتی وقتی به مرحله نهایی خود یعنی امضای رسمی و تایید مجالس کشورهای مختلف برسد، فرآیندی‌ است که در بهترین حالت حداقل یک تا دو سال به طول می‌کشد و اگر روند برداشته شدن تحریم‌ها بلافاصله آغاز شود، چند سال عملا طول می‌کشد تا به وضعیت عادی یعنی به موقعیت سال ١٣٨۴ برگردیم اما همه این روند‌ها لازم و ضروری هستند و نمی‌توان به گونه‌ای دیگر عمل کرد. این نکته‌ای ساده است که هر کسی باید متوجه باشد تخریب هر چیزی ولو یک قصر بزرگ یا ساختمان ١٠٠ طبقه می‌تواند در کمتر از چند ثانیه طول بکشد ولی ساختن آن نیاز به ده‌ها سال زمان داشته باشد. بنابراین افراد باید خونسرد باشند و تحمل بالایی را در خود نشان دهند تا وضعیت بهتر شود. دولت و مسوولان می‌توانند با گروهی از اقدامات جانبی اولا این توهم را رفع کنند که توافق به معنی بهتر شدن وضعیت اقتصادی در کوتاه‌مدت است و به خصوص به هیچ عنوان به آن دامن نزنند و از طرف دیگر این بهبود را ولو با قدم‌های آرام‌آرام اما مطمئن به انجام رسانند، یعنی وضعیت اقتصادی و اجتماعی را به سوی باز کردن فضا و دموکراتیزه کردن آن و بالا بردن آزادی‌های فردی و اجتماعی و احترام گذاشتن به حق مردم در انتخاب شیوه و سبک زندگی خودشان در چارچوب قوانین و ضوابط و با احترام به دیگران ببرند. همچنین ضرورت دارد مبارزه گسترده با تمام اشکال فساد و قانون شکنی انجام گیرد و برای بالا بردن اعتماد به قوای سه‌گانه در واقعیت و با نشان دادن عملی موثر بودن آنها انجام بگیرد. همه این موارد ممکن هستند و مردم می‌توانند تفاوت‌ها را کاملا مشاهده کنند. نکته‌ای که ما همیشه از آن ضربه خورده‌ایم، موج‌های بازگشت هستند یعنی جلو رفته‌ایم و باز برگشته‌ایم باید این عمل را کنار بگذاریم، چون ما را به‌شدت عقب انداخته و نیز این تحمل‌پذیری افراد را کاهش می‌دهد.

بنابراین فکر می‌کنم که واکنش کوتاه و درازمدت مردم به دولت آقای روحانی بستگی به دیدن عملکردهای واقعی این دولت و تاثیر آن در زندگی افراد دارد و نه این و آن خبر خوش ‌بین‌المللی. این نیز بر عهده دولتمردان است که اولا خودشان به این نکاتی که گفته شد باور داشته باشند و در مرحله بعدی در جهت آنها اقدامات عملی و محسوس بکنند. تقویت مدیریت‌ها در همه سطوح به نظر من می‌تواند تاثیری بسیار بالا داشته باشد.

بخش بزرگی از ضرباتی که در سال‌های گذشته کشور خورد به سوءمدیریت‌ها مربوط می‌شود. تقویت ساختارهای رسمی و غیررسمی (انجمن‌ها و سازمان‌های غیرانتفاعی) نیز همین طور. به نظر من امروز این پختگی در مردم ما وجود دارد که درک کنند دل بستن به راه‌حل‌های یک‌باره و تند و زیر و رو‌کننده برای بهتر شدن وضعیت‌شان کاملا بی‌معنا و خطرناک است و بنابراین دولت‌ها به‌نظرم کاملا می‌توانند روی همکاری مردم حساب کنند به شرط آنکه آنها را جدی بگیرند و با مردم همچون کودکان رفتار نکنند و به آنها اطمینان داشته باشند. در سال‌های گذشته دیدیم که این سیاست بچه تصور کردن مردم چه نتایج فاجعه‌باری برای کشور داشت. بنابراین هرچه زودتر دولتمردان ما از این توهمات خارج شوند، زودتر به نتیجه می‌رسند. مردم ما در یکی از ثروتمند‌ترین کشورهای جهان از لحاظ منابع طبیعی، در یکی از پر پیشینه‌ترین کشورهای جهان از لحاظ سنت قانون و شهرنشینی و دولتمداری و در یکی از پر شانس‌ترین کشورهای جهان از لحاظ مدیریت جمعیت و جمعیت جوان و پر استعداد زندگی می‌کنند، این شانس‌ها برای همه ما وجود دارد و اگر از آنها استفاده نکنیم، بزرگ‌ترین اشتباه تاریخی را مرتکب شده‌ایم، هیچ تفاوتی نمی‌کند: چه ثروتمندان و چه فرودستان، چه مسوولان و تصمیم‌گیرندگان مدیریتی، چه مردم عادی. همه مسوولند و همه در این فرآیند دارای سهم و تاثیرگذاری.

بعد از صدور بیانیه لوزان واکنش‌های بسیار مثبتی را از سطح جامعه شاهد بودیم که عرصه اوج بروز و ظهور آن را می‌توان در شبکه‌های اجتماعی مشاهده کرد. تناسب این ابراز شادی با آنچه در تفاهمنامه منعکس شده را چقدر می‌توان واقعی دانست؟ به بیان دیگر آن تفاهمی که بیانیه‌اش صادر شد چقدر از حداقل‌هایی که جامعه انتظار آن را می‌کشید، برخوردار بود؟

همان‌گونه که گفتم بیشتر این شادی‌ها ناشی از یک دید کوتاه‌مدت است که البته همراه با درک نسبی با وضعیت جهان نیز هست بنابراین من آنها را مثبت می‌دانم به شرط آنکه مردم بتوانند شادی خود را به سوی عقلانیت و درک از نیاز همه ما به داشتن مدنیت بالاتر، قانون مداری، تلاش و کار بیشتر، پرهیز از آسیب‌های روزمره‌ای مثل ولخرجی، خودنمایی، دروغ و سوءاستفاده از قدرت، زورگویی و سایر نشانه‌های سقوط اخلاقی پیش برند. یک جامعه سالم را نمی‌توان با روش‌های ناسالم اداره کرد اما یک جامعه ناسالم را به هر شکلی می‌شود اداره کرد.

به نظر شما این امر که همه اقشار جامعه از دولت یازدهم و شخص رییس‌جمهوری انتظاراتی داشته و به عملکردهای او امیدوار هستند برای روحانی نقطه قوت محسوب می‌شود یا نقطه ضعف؟

به نظر من این امری مثبت است که بسیاری از گروه‌ها و اقشار اجتماعی با موقعیت‌های بسیار متفاوت (نظیر سطح فرهنگی و سطح اقتصادی) به دولت کنونی اعتمادی کمابیش مناسب دارند. این امتیاز به دلایل متفاوت و بسیار متعددی ایجاد شده است که در اینجا فرصت باز کردن این بحث را ندارم اما عموما در دنیای امروز سیاستمداران از چنین سطحی از اعتماد حتی در دموکرات‌ترین دولت‌ها برخوردار نیستند و در نتیجه اولا: دولت باید قدر این موقعیت را بداند که تقریبا یک وفاق ملی برای حمایت از آن به وجود آمده است و ثانیا بکوشد که این اعتماد و اطمینان و خوشبینی و همدلی را به سوی یأس نکشاند. دولت باید قاطع باشد و از خود ضعف نشان ندهد.
در حال حاضر پرونده‌های مختلفی در برابر دولت باز است: فساد‌های مالی، گرانی و تورم، وضعیت نابسامان علمی دانشگاه‌ها، مسائل قومی و انتظارات محلی از مرکز و… از سوی دیگر در مباحث سیاست داخلی دولت نباید بیش از اندازه بر این شکاف اصولگرایی و اصلاح‌طلبی اصرار بورزد، بر عکس به نظر من باید از این امر فراتر رود و همه سیاستمداران سالم و همه مسوولان دلسوزی را که دارای درک روشن و دوراندیشانه‌ای نسبت به آینده هستند، فراتر از رنگ و علایق سیاسی‌شان گرد هم بیاورد. به عبارت دیگر به نظر من امروز کشور بیش از هر زمان دیگری نیاز به وفاق و ایجاد یک توافق ملی دارد تا با مشکلات روبه‌رو شود و دامن زدن به اختلافات اصولگرایان و اصلاح‌طلبان سیاست درستی نیست. برنده واقعی آینده ایران کسانی هستند که واقع‌بین باشند و این واقع بینی در حال حاضر، معنایی جز اعتدال و دوری گزیدن از همه راه‌حل‌های تندروانه، تنش‌زا، خشونت‌آمیز و بی‌اخلاقی‌ها و افراط و تفریط‌ها ندارد. همه می‌دانند که اینها در تاریخ معاصر ما چه اشکالی داشته‌اند، بنابراین همه می‌دانند چطور باید با آنها برخورد کنند.

تا چه حد دولت یازدهم را در برآورده کردن این انتظارات و امیدها موفق می‌دانید؟

به گمان من امکان موفقیت دولت یازدهم در این زمینه بالاست: یکی به دلیل توافق داخلی و یکی به دلیل وفاق بیرونی. آنچه مورد نیاز است، قاطع بودن و نهراسیدن دولت از برخورد با متخلفان و تندرو‌هاست. دولت‌های نهم و دهم نشان دادند که تا چه حد می‌توانند در شکستن قوانین پیش روند و گستاخانه همه مرزها را پشت سر گذارند. کاری که امروز باید انجام داد درست برعکس نشان دادن آن است که چگونه می‌توان با سرسختی و قاطعیت بسیار بالایی با خودسری‌ها و قانون‌شکنی‌ها و اختلاف‌افکنی‌ها و افراطی‌گری‌ها مقابله کرد. امروز ما در منطقه‌ای زندگی می‌کنیم که می‌بینیم قدرت‌های بزرگ برای منافع خود با استفاده از شکنندگی جوامع آن و افراطی‌گری‌های موجود در آن از جمله در تعصب‌های قومی و عقیدتی و ایدئولوژیک چه بلایی بر سرش آورده و آن را به یک ویرانه کامل تبدیل کرده‌اند. در برابر این موقعیت، کاری که باید انجام داد مقاومت در برابر گروه‌ها و گرایش‌هایی است که دایما تشویق به افراط در همه سیاستگذاری‌ها می‌کنند؛ در سیاست‌های خارجی، این گرایش‌ها دایما تشویق به دشمنی با همه دولت‌های خارجی می‌کنند که خوشبختانه دیدیم این مساله در مورد ترکیه اتفاق نیفتاد و سفر مسولان این کشور به ایران لغو نشد: آرزویی که افراطی‌ها در سر می‌پروراندند تا با ایجاد یک جبهه تنش جدید، کشور را به‌هم بریزند. در مورد روابط با کشورهای جنوب خلیج فارس نیز سیاست می‌تواند و باید سیاستی باشد که همواره ایران از آن حمایت کرده است یعنی حق تعیین سرنوشت ملت‌ها به دور از دخالت نیروهای خارجی و نشان ندادن هیچ گونه دشمنی با هیچ دولت خارجی و آمادگی برای مذاکره برابر و قدرتمند با همه دولت‌ها، به جز البته مورد دولت اسراییل که همچون آفریقای جنوبی در دهه ١٩٨٠ یک استثنای بین‌المللی و یک دولت غیرقانونی در عرف بین‌المللی است زیرا سیاست آپارتاید را اعمال می‌کند. در سیاست خارجی نیز کاری که می‌توان و باید کرد تنش‌زدایی و بالا بردن آزادی‌ها و رفاه و آزادی برای همه مردم و کاهش تصدی‌گری دولت است. البته روشن است که در اینجا هم باز افراطی‌ها به میدان خواهند آمد و به‌شدت با چنین سیاست‌هایی به نام دفاع از اخلاق و اصول درگیر می‌شوند اما این کار خواسته و ناخواسته جز برای ایجاد تنش در کشور و دور کردن شانس‌های ما از رسیدن به موقعیتی در خورمان در سطح بین‌المللی و بالا بردن شانس‌های کشور در رسیدن به آرامش و توسعه و پیشرفت دنبال نمی‌شود.

افراطی‌گری بنابراین چه در سیاست خارجی و چه در سیاست داخلی از همان ریشه‌هایی برمی‌خیزد که گروه‌های سلفی را در خاورمیانه به وجود آوردند و تا امروز از آنها حمایت می‌کنند و با این تفاوت که ایران با سرمایه‌ها و انباشت‌های بزرگ خود در زمینه تجربه تاریخی و عقلانیت اعتدال‌دهنده به سیاست نیازی ندارد در آن راه وارد شود. به باور من این راهی است که می‌توان پیش گرفت تا اعتماد موجود به دولت که یکی از بالاترین اعتمادهایی است که در طول تاریخ معاصر ایران نسبت به یک دولت وجود داشته است اما باید دقت داشت که هیچ روند خودکاری در این میان وجود ندارد، تمام اعتمادها و تمام شادی‌ها و تمام خوشبینی‌ها می‌توانند به سرعت از میان بروند و بنابراین دولت باید بتواند قاطعیت و سرسختی و پافشاری خود را بر اصول اعلام شده در انتخابات حفظ کرده، وعده‌های خود را عملی سازد و سیاست‌های اعلام شده را تقویت کند و در این صورت بدون شک این اعتماد نیز در نزد مردم، قدرتمند باقی خواهد ماند و هرگونه افراطی‌گری سلفی‌گرا و ریشه گرفته از درون یا برون در برابر آن تاب مقاومت نخواهد داشت.

جمله های کلیدی

در این مذاکرات هم ما و هم طرف‌های دیگر مذاکره درس بزرگی گرفتند: اینکه می‌توان و باید با ایران و ایرانیان تعاملی درازمدت داشت و برای این کار هر دو طرف باید مسوولانه و جدی برخورد کنند. در طرف بین‌المللی، قدرت‌های غربی باید هم نخبگان درونی خود و هم به ویژه متحدان اسراییلی و سران عرب را قانع کنند که ایران را نباید یک کشور جهان سومی و شکننده که بر پایه‌ای قبیله‌ای و قومیت‌گرا، بدون پشتوانه‌های مدرن و ریشه‌های عمیق و گسترده تعامل اجتماعی و فرهنگی است، به حساب بیاورند.

این نکته‌ای ساده است که هر کسی باید متوجه باشد تخریب هر چیزی ولو یک قصر بزرگ یا ساختمان صدطبقه می‌تواند در کمتر از چند ثانیه طول بکشد، ولی ساختن آن نیاز به ده‌ها سال زمان داشته باشد. بنابراین افراد باید خونسرد باشند و تحمل بالایی را در خود نشان دهند تا وضعیت بهتر شود. دولت و مسوولان می‌توانند با گروهی از اقدامات جانبی اولا این توهم را رفع کنند که توافق به معنی بهتر شدن وضعیت اقتصادی در کوتاه‌مدت است و به‌خصوص به هیچ عنوان به آن دامن نزنند و از طرف دیگر این بهبود را ولو با قدم‌های آرام آرام اما مطمئن به انجام رسانند.

فکر می‌کنم که واکنش کوتاه و درازمدت مردم به دولت آقای روحانی بستگی به دیدن عملکردهای واقعی این دولت و تاثیر آن در زندگی افراد دارد و نه این و آن خبر خوش‌ بین‌المللی. این نیز بر عهده دولتمردان است که اولا خودشان به این نکاتی که گفته شد، باور داشته باشند و در مرحله بعدی در جهت آنها اقدامات عملی و محسوس بکنند. تقویت مدیریت‌ها در همه سطوح به نظر من می‌تواند تاثیری بسیار بالا داشته باشد. بخش بزرگی از ضرباتی که در سال‌های گذشته کشور خورد به سوء مدیریت‌ها مربوط می‌شود.

این مطلب به صورت مشترک، در انسان‌شناسی و فرهنگ و روزنامه اعتماد منتشر شده است.