انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بهره‌کشیِ ناپیدا

نوشته‌ی اوا سویدلر Eva Swidler
برگردان: آرمان شهرکی

یادداشت مترجم:
اگر فرض کنیم که ایدئولوژی یعنی تثبیت معنا در خدمت قدرت، مجسمه ۵ متری مارکس، اهداییِ دولت چین به شهر تری‌یر، زادگاه فیلسوف، در خدمت تثبیت معنای راست‌کیشی از مارکسیسم و در خدمت نئولیبرالیسم است. لذا این سخن که زین‌پس مارکسِ اسیرشده در تندیس‌اش و در جهان سرمایه‌داری به شمایلی برای جذب گردش‌گران و رونق مصرف‌گرایی تبدیل خواهد شد؛ احتمالی دور از ذهن نیست. متعاقب فروپاشی بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی، کار جبهه‌ی سرمایه‌داری نئولیبرال، چند‌سر، فراواقعی، و ناپیدای کنونی همواره این بوده تا از میان جهان بی‌انتها، غنی، و عمیق سوسیالیسم، سراغ خشن‌ترین شاخه‌ی مارکسیسم که در انقلاب اکتبر تبلور یافته برود؛ و با برجسته ساختن فجایع استالینیزم و در سایه قراردادنِ وجوه مثبت آن انقلاب و به‌طور کلّی مواهبی که گسترش سوسیالیسم برای فئودالیزم تزاری به ‌ارمغان آورد؛ در قضاوتی یکسویه، بر طبل گفتمان “سوسیالیسم همچون استالینیزم” بکوبد. بدوبیراه‌گفتن به استالین آسان‌ترین شیوه‌ی مواجهه با مارکسیسم و سوسیالیسم بوده و هست. مجسمه‌ی برنزیِ تری‌یر نیز تجسم و انجماد تنیده در یک‌سویه‌نگری‌های استالینی است؛ درهم‌آمیزی مهندسی، اقتصاد و هنر چونان پوئسیس، و بیشتر به کار قراردادن بر سردرِ سینماتکی می‌خورد که درحال اکران فیلمی در ژانر رئالیزم سوسیالیستی است.

لیکن این تنها سویه‌ی تاریک ماجرا و نیمه‌ی خالی لیوان بود؛ امیدواری‌های نیز هست. طی سال‌های پیش‌رو با گسترش افسارگسیخته‌ی اختلاف میان فقیر و غنی، و رشد فجایع زیست‌محیطی، اقبال به سوسیالیسم در دژهای مستحکم سرمایه‌داری، در ایالات متحده، چین، هند، آسیای جنوب‌شرقی و اروپا درحال رشد است. حرکت‌های سازماندهی‌شده هم به‌لحاظ کیفی و هم کمّی گسترش یافته و فردگرایی و سیاست‌زدایی برخاسته از نئولیبرالیسمِ پسامدرن، اندک‌اندک کم‌فروغ می‌شود. پوپولیست‌ها و فاشیست‌ها که نمایندگان آخرین مرحله از سرمایه‌داری هستند؛ دست‌دردستِ هم در هرکجا که بر مسند قدرت قرار گرفته‌اند و سروکلّه‌شان اینجا و آنجا پیدا شده؛ جزء حمایت از انحصارات و شرکت‌های فراملّیّتی، تحکیم سیطره‌ی اقتصاد بر تمامیّت جامعه، و تخریب بی‌محابای محیط زیست هیج تحفه‌ی دیگری برای اقتصاد و رفاه انسان‌ها به ارمغان نیاورده‌اند. در این میان کار نظری در جنبش‌های چپ و آمادگی برای جذب اندیشه‌ها و افکار نو ضروری به‌نظر می‌رسد.

اگر تندیس برنزیِ تری‌یر، تنها یک وجه مثبت و برکت داشته باشد آن اراده به بازخوانی مارکس متعاقب نگریستن یا خیره‌شدن به هیکلی متناسب و ۵ متری است! گردشگری که با او سلفی می‌گیرد و یا بیننده‌ی تصاویر مجسمه لمیده بر مبل، هر دو باید کتاب را در دست چپ‌اش به نشانه‌ی راهی برای اندیشه‌ورزی گرفته و تعبیر کنند. تنها در این صورت است که از دل شمایل چینیِ سفارشی، چونان یک کالا در صنعت گردش‌گری، که خود نفی اندیشه‌ورزی مارکسی است؛ نفیِ نفی بیرون می‌زند: مطالعه و اندیشه. بیننده/گردشگر ضمن نگریستن به مارکس او را خوانده و به تعبیر لوئی آلتوسر، جامعه‌شناس فرانسوی، در فرایندی از فراخواندن interpellation از سوی او درگیر شود.

نوشته‌ی خانم اِوا سویدلر Eva Swidler با نام بهره‌کشیِ ناپیدا: چگونه سرمایه فراسوی کار مزدی به استخراج ارزش دست می‌زندHow Capital Extracts Value Beyond Wage Labor:Invisible exploitation را به مناسبت دویستمین سالروز تولد کارل مارکس فیلسوف آلمانی، ترجمه کرده‌ام. همان مناسبتی که سبب ساز افراشتن تندیس او در زادگاهش شده است. این مقاله فراخوانی است برای بازخوانی مارکس و اندیشه‌ی او میان روشنفکران، و زنهاریست برای جلوگیری از گسترش روابط سرمایه‌دارانه به حیطه‌ها و تجارب شخصی. مقاله از مجرای بسط تقسیم بندی مارکس از بهره‌کشیِ سرمایه‌دارانه فراسوی کار مزدی، یعنی انباشت اولیه primitive accumulation و کار زایش‌ورانهreproductive labor، به مثال‌ها و نمونه‌های جالب توجه و دست‌اولی از بهره‌کشیِ سرمایه‌داریِ غیرمزدی می‌پردازد که با گسترش مفهوم طبقه‌ی کارگر، راه را برای تحلیل و رفع بسیاری از گونه‌های جدید بهره‌کشی باز می‌کند. در اهمیت و ضرورت این بسط مارکسیستی از مفهوم طبقه و استثمار همین بس که کشور ما ایران نیز، شاهد رشد قارچ‌گونه‌ی انواع و اقسام نیروی کار و استخدام‌ها تحت عناوین مختلف و شرایطی ناعادلانه باشد که طبیعتا طی ماه‌های اخیر واکنش‌هایی را از سوی نیروی کار برانگیخته که جا دارد مورد تحلیل موشکافانه‌‌ی جامعه‌شناختی قرار گیرد. استخدام‌های قراردادی، شرکتی، و پیمانی، قراردادهای صرفا شفاهی بی‌هیچ گونه ضمانتی از حیث مزد یا شرایط کار یا بیمه، رشد شرکت‌های پیمان‌کاری، انواع و اقسامِ کار کلفتیِ زن‌های روستاییِ در خانه‌ی شهرنشینان بازهم بدون بیمه، سوانح محل کار، پنهان ماندن کار خانگی زنان و بچه‌داری از سوی آنها، که اگر با اشتغال خارج از خانه همراه شود در بستگی با مردسالاری تنیده در فرهنگ ایرانی، فشار مضاعفی را بر روح و جسم زنان وارد می‌کند؛ دورکاری‌های سرسام‌آور، یک‌کاسه‌نمودن کارهای پرخطر با سایر کارها و ندیدن جنبه‌های خطرآفرین و غیربهداشتیِ آنها فرضا کار در آزمایش‌گا‌ه‌های محصولات و فراورده‌های شیمیایی و پزشکی، نظافت‌چی‌ها یا کارگران خدماتیِ اُرگان‌های دولتی، و غسالخانه‌ها، فرمول‌های عجیب‌وغریب و پیچیده‌ی بانکی برای اعطای وام که مشتری اصولا از آنها سردرنمی‌آورد؛ اعطای وام‌های کلان به افراد خاص بی‌هیچ نظارتی در بازپرداخت یا نحوه و زمینه‌ی هزینه‌کرد، زباله‌گردی، کودکان کار و…همه و همه در ایران رواج بسیار داشته و در غالب موارد توجهی را از سوی دولت و پیمانکارهای خصوصی برنمی‌انگیزد. در بسیاری از موارد حتی خود کارگران نیز از مواد قانون نیم‌بند کار و حق و حقوق خویش اطلاعی ندارند. در این میان حجم انبوهی از پول و شبه‌پول بخش اقتصاد با تزریق در بخش مالیّه‌ی پرفساد و بی‌ثمر، یعنی انواع‌واقسام موسسات مالی خُردوریز، هم از دسترس تولید‌کننده و هم نیروی کاری که باید در سود حاصل از آن شریک باشند؛ خارج می‌شود.

اینکه در تندیس برنزی مارکس در تری‌یر، صورت، بی‌روح است؛ مجسمه به شرق پشت کرده؛ دماغ‌اش کشیده است؛ هیکلی جزم‌گرا دارد؛ بازارپسند و بی‌عشق است؛ کارکرد میکی ماوسی پیدا می‌کند یا نه، مرده‌ای است متحرّک بی‌اعتنا به انقلاب…..اینها هیچ‌کدام مهم نیستند اگر تصویر و بازتولید مارکس در ذهن جوانان جویای دانش از مجرای مطالعه‌ی آثار او یا آثاری در ارتباط با او، رفته‌رفته به آنچه که درسر داشته نزدیک و نزدیک‌تر شود. واِلّا به موزه‌ی آلبرتینا‌ی شهر وین هم که بروی، تصاویر گوستاو کلیمتGustav Klimt و نقاشی‌هایش روی لیوان و جاکلیدی و تی‌شرت جاخوش کرده. در دویستمین سالگرد تولد مارکس، بازخوانی او طی مراحل مختلف زندگیش و آثار گوناگون او که بیش از پیش در دسترس قرار می‌گیرد؛ بس ضروری است.
شاید دور نباشد که از مجرای اندیشه‌ورزیِ بی‌پایان به مدینه‌ی فاضله‌ی مد نظر مارکس، که همانا جامعه و وضعیّتی است که شکوفایی هرکس شرط شکوفاییِ دیگری است و نه سرکوب او، انسان‌ها به رابطه‌‌ای انسانی اخلاقی و دوسویه با خود و طبیعت، دست یابند.

لینک مربوط به نسخه‌ی اصلی متن در انتهای ترجمه ارایه شده است.
شماره‌های درون متن مربوط به یادداشتهای انتهایی است. چندجا نوشته‌هایی درون قلّاب آمده که از مترجم است.

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

برای مدت‌های مدید، تحلیل مارکسیستی از کارِ انجام‌شده تحت نظام سرمایه‌داری، تداعی‌گر دغدغه‌ی فکری پیرامون کار مزدی wage labor بوده: کارگران مزدی همچون بردگانِ مواجب، کارگران صنعتی چونان پرولتاریای انقلابی، و کارگران کارخانه‌ای در قامت رهبرانِ پیشآهنگ. نظریه‌ی کارگری ارزش وسیعا درخصوص شکل مزدیِ کار استعمال گردیده. اما دست‌نوشته‌های خود مارکس دیگر اشکال کارِ تحت سرمایه‌داری را نیز توصیف نموده و بر همین اساس تئوری‌پردازان مارکسیست مدت‌هاست که فهم ما از استثمار را به فراسوی روابط مزدی و کلاسیک تولید، رهنمون گردیده‌اند.

سرمایه‌دارها همواره از چیزی ورای شکل مزدی بهره برده تا محصول مازاد را از گُرده‌ی کارگران بیرون بکشند. معذالک، قرن حاضر از حیث تکیه بر شیوه‌های جایگزینی از استحصال ارزش مازاد، قرنی متمایز است. وقت آن است تا مارکسیست‌ها ذهنیت ما درخصوص دستمزد را بازاندیشی نموده و نظریه‌ای ارایه دهند که بستری مشترک از بهره‌کشی در طیفی وسیع از روابط مبتنی بر گُرده‌کشیِ extractive relations تحت سرمایه‌داری را دربرگیرد. اذعان به یک بهره‌کشیِ عمومی می‌تواند تصدیق این امر کلیدی باشد که اگر یک “طبقه-در-خودِ” استثمارشده به “طبقه-برای-خود” بدل شود خواهد توانست تا متحد شده و منسجم عمل کند.

خود مارکس دو شکل عمده از استثمار سرمایه‌داریِ کارگران، خارج از حیطه‌ی شکل مزدی را تحلیل کرده: اصطلاحا “انباشت اولیه” primitive accumulation و کار زایا reproductive labor. پیش از این در ۱۹۱۳، روزا لوکزامبورگ، در انباشت سرمایه the Accumulation of Capital گفته بود که انباشت اولیه (که بهتر است آن را “انباشت اصلی” original accumulation” بنامیم) یک رخداد یک‌باره که جایی درگذشته اتفاق افتاده؛ نبوده؛ بلکه فرایندی جاری‌وساری تحت نظام سرمایه‌داری است. به اعتقاد لوکزامبورگ، فربه‌شدنِ سرمایه‌داری، نیازمندِ گسترش‌اش به سپهر‌های “غیرسرمایه‌دارانه” است: “انباشت چیزی فراتر از یک رابطه‌ی درونی میان شاخه‌های اقتصاد سرمایه‌داری است؛ بلکه در بدو امر رابطه‌ای است میان سرمایه از سویی و یک محیط غیرسرمایه‌داری a non-“capitalist environment. {1}شایان ذکر است که وقتی از انباشت اصلی سخن به میان می‌آید درواقع بحث بر سر تصرفِ اشیاءِ مادّی material objects است؛ به‌عنوان مثال حوزه‌های نفتیِ اشغال‌شده؛ یا منابع آبی، مواد کانی، یا زمین خصوصی‌شده. اما مهمتر از اینها و شاید مهمترین انباشت اصلی- پاره‌ای اوقات می‌توان انباشت ازطریق سلب مالکیّت یا سرقت نام نهادش- همزمان هم بر مواد خام چنگ می‌اندازد و هم بر نیروی کار. آن‌زمان که زیرساختارها همچون ریل‌های راه‌آهن، کالاهای مصنوع از قبیل کشتی‌ها، ابزارآلات، املاک و مستغلات، مزارع و زمین‌های خالص و مرغوب، غلّات، فلزات معدنی، و چیزهایی ازین دست به یغما برده شود؛ نیروی کارِ به‌کاررفته جهت بهبود و حفظ چنین منابعی نیز مصادره شده است.

شکل دیگری از تصرف نیروی کار در نظام سرمایه‌داری، یعنی برده‌داری slavery نیز می‌تواند به‌عنوان شکلی از انباشت اصلی تلقی گردد؛ یک دزدیِ سرراست direct theft از توان انسانی و نیروی کار. در اوایل سال ۱۹۴۴، اریک ویلیامز Eric Williams به مورد برده‌داری اشاره کرده بود هرچند در آن زمان بر این نظر بود که برده‌داری شکلی از نیروی کار متعلق به دوران گذشته است. {۲}درهرحال، از گزارش‌هایی مبنی بر وابستگی و غل‌وزنجیرِ کارگران به کارخانه، قاچاق زنان برای کار جنسیِ اجباری در ابعاد جهانی، توقیف پاسپورت پیشخدمت‌های خانگی، و به‌کارگیریِ کودکان در کشت‌وصنعت‌های کاکائو، چنین برمی‌آید که کار اسارت‌بار یادگاری از دوران پیشاسرمایه‌داری نیست؛ بلکه کماکان چنگ‌ودندان نشان می‌دهد.

علاوه بر انباشت اصلی، مارکس نقش کار زایشگر reproductive labor در نظام سرمایه‌داری را نیز نشان داده: کار بی‌اجر و مواجبی که جهت بازتولید نیروی کار نیاز است؛ از طریق پرورش بچه‌ها، تغذیه، ملبّس ساختن، پناه‌دادن، و سرپرستی از کارگران سالمند. هرچند که مارکسیسمِ راست‌کیش orthodox Marxism تمایل داشته تا خط فاصلِ پررنگی میان کار تولیدی productive و زایش‌گر کشیده و چنین وانمود کند که گرچه این دومی برای کارکرد و گسترش سرمایه‌داری ضروری است لیکن از حیث اقتصادی، ارزش مازاد برای سرمایه ایجاد نمی‌کند [برای مطالعه‌ی تبیینی جامع درخصوص برداشت مارکس از کار چونان رابطه‌‌ای زایا و دیالکتیکی میان انسان اعم از جسم و روح او از سویی، و طبیعت از سوی دیگر می‌توانید به کتاب بدن‌ها در هنگام کار Bodies at Work اثر کارل وولکوویتز Carol Wolkowitz مراجعه کنید.م]. در سپیده‌دمانِ دهه‌ی ۱۹۷۰، فمینیست‌های مارکسیست و جنبش‌هایی همچون کمپین دستمزدهای کار خانگی Wages for Housework با راست‌کیش‌ها از در مخالفت برآمده چنین استدلال نمودند که درست است که کار زنان در خانه بی‌اجر مانده لیکن کاری است که کالا تولید می‌کند commodity-producing work؛ درحقیقت، کار خانگی زنان باعث خلق و حفظ مهمترین کالا برای همگان است-نیروی کار-قدرت. درواقع، کار “زایشگرِ” زنان برای استثمار سرمایه‌دارانه بنیادی بوده و در حد اعلی خویش یک فعالیت تولیدی است. افسوس که باز هم “کار زنان” چونان نیروی کار، سرتاسر ناپیدا ماند و در پوشش “نیروی کارِ عاشقانه” labor of love که رخدادی طبیعی دارد؛ جای آنکه در سپهر اقتصادی باشد در چاردیواری خانه به محاق رفت [وولکوویتز در اثری که پیشتر ذکرش رفت دراین‌خصوص یک تقسیم‌بندی جالب دارد. او از چهار طبقه‌بندی جنسی-کاری در گفتمان جامعه‌شناسیِ کار مسلط در غرب و در قرن هیجدهم و نوزدهم یاد می کند:

(الف) مرد سفیدپوست تداعی‌گر عقل بود؛ (ب) زن سفیدپوست تداعی اگر احساس، (ج) مرد سیاه تداعی‌گر کار، و درنهایت (د) زن سیاه تداعی گر بردگی جنسی. بدین ترتیب در قالب این تقسیم‌بندی سلسله‌مراتبیِ هنجارین حتی کارِ بی مزدِ عاشقانه که سویدلر از آن یاد می کند در برهه‌ای از تاریخ از زن سیاه‌پوست دریغ شده و او در هرم جامعه‌شناختی کار در پست‌ترین رده یعنی روسپی گری یا بردگی جنسی قرار داشته است. م]. آنچنانکه ماریا میز Maria Mies در گفته‌ی معروف خویش در کتاب پدرسالاری و انباشت در مقیاس جهانی Patriarchy and accumulation on a world scale، بیان داشته؛ تحت نظام سرمایه‌داری، با خلق مقوله‌ای با نام “همسرِخانه‌دار” Housewife “نیروی کار زنان چونان منبعی طبیعی تلقی شد، منبعی که همچون آب و هوا آزادانه در دسترس است. {۳}

در اثری نافذ به سال ۱۹۸۸، اگر زنان به حساب آیند If women counted، نوشته‌ی ماریلین وارینگ Marilyn Waring، نقدی فمینیستی از سنجه‌های اقتصادی متداول، برای طیف وسیعی از مخاطبین عرضه شده و چنین آمده که از حمل آب بگیرید تا مراقبت از سالمندان، ارزش کار زنان از حیث معیارهای پول-بنیادِ دستمزد، سود، و بهره‌وری، به حساب نیامده است. اثر وارینگ، الهام‌بخشِ روش‌های آماری جدید در مقیاس ملی و جهانی شد؛ مقیاس‌هایی که در پیِ تخمین ساعت‌ها و ارزش‌بازاریِ منطبق با نیروی کار خانگی، پرستاری، و دیگر اشکال زنانه‌ی کار بی‌اجرِ همسران، دختران، و مادران، بودند. معذالک، در مقدمه‌ی باریک‌بینانه‌اش بر ویرایش دوم کتاب (با عنوان شمارش‌گری برای هیچ Counting for nothing در برخی چاپ‌ها)، وارینگ گوشزد می‌کند که تلاش‌هایی در جهت حساب‌وکتاب اقتصادی کار بی‌اجرِ زنان، مثل شمشیر دودم است. وارینگ ازسویی طالب تصدیق اهمیت کاربردی و نظریِ وسعت و حجم نیروی کار بی اجر در اقتصاد است؛ و از دیگرسو، خطرات انتساب ارزش‌های عددی محض به کار زنان، کاری که ابعاد کیفی، اخلاقی و عاطفیِ قدرتمندی دارد را، گوشزد می کند: او می پرسد که هزینه‌ی “هویدایی” در یک نظام ارزشیِ آشکارا بیمارگون چیست؟ “آیا ما طالب آنیم که کلیّت زندگی در یک مدل اقتصادی کالایی شود؟” {۴} گویا وارینگ فکر به این موضوع که اذعان به یک بهره‌کشیِ فراگیر آیا می‌تواند یک راهبرد سیاسی مشترک میان زنان خانه‌دار و دیگر بخش‌های استثمار‌شده‌ی جمعیت بوجود آورد را وانهاده است.

درحالیکه مطالعه‌ی بهره‌کشیِ سرمایه‌دارانه از نیروی کار بی‌اجرِ زنان، طی دهه‌های اخیر شکوفا شده است؛ مثال‌های مشابهی از چنین تحقیقاتی را می‌توان در گذشته‌های دورتر نیز سراغ گرفت. مثلن مقاله‌ای که توسط مارکسیست آمریکایی مری اینمن Mary Inman با نام نقش زن خانه‌دار در تولید اجتماعی The role of housewife in social production در ۱۹۴۰ منتشر شده. اینمن در تحلیلی خارق‌العاده چنین استدلال می‌کند که فرض کنید شوهر زنی در کارخانه فایرستون Firestone در سوت‌گیت Southgate مشغول کار است؛ در این‌صورت، “نیروی کار آن زن” وقتی برای شوهرش درخانه کیک می‌پزد؛ درست به همان اندازه‌ی نیروی کار آشپز و یا پیشخدمتِ کافه‌ی کارخانه، ضرورتا بخش قابل توجهی از تولید لاستیک اتومبیل محسوب می‌شود…نیروی کار آنها جزءِ لاینفک لاستیک‌های تولیدی است؛ درست به مانند نیروی کار شوهرانشان”. {۵}

با نگاهی گذرا به قرن گذشته می‌توان دریافت که جریان‌های گوناگون در مارکسیسم، بر نقش نیروی کارِ بی‌اجر در خلق بهره‌های سرمایه‌دارانه و از خلال انباشت اصلی، بردگی، و کار خانگی –چونان-نیروی کار، تمرکز نموده‌اند. با این‌حال در بخش اعظمِ قرن بیستم، بسیاری از مارکسیست‌ها کماکان در تحلیل خویش از بهره‌کشی سرمایه‌دارانه، بر کار مزدی توجه نموده و از دیگر اشکال نیروی کار غفلت کردند. حتی پاره‌ای از آنها به بسطِ روابط مزدی به حوزه‌‌ای از اقتصاد که پیش از این نیروی کار بی‌اجر در آن توفّق داشت؛ خوشامد گفتند چراکه چنین فرایندی را سپیده‌دمانِ سرمایه‌داریِ “واقعی” می‌دانستند- که به‌نوبه‌ی خود یک مرحله‌ی مخرب اما ضروری در حرکت به‌سمت سوسیالیسم تلقی می‌شد.

باری! در عصر جهانی‌سازیِ نئولیبرال، انباشت اصلی، بردگی، و کار خانگی، سوای اینکه جانشین نیروی کار مزدی شده یا توسط آن از دور خارج شده؛ کماکان به حرکت و گسترش خود ادامه می‌دهد. حال شاهد آنیم که اشکال هرچه بیشتری از بهره‌کشیِ غیر مزدی و گاهن بهره‌کشیِ سرمایه‌دارانه‌ی به‌شدّت-پولی extra-monetary ایجاد گشته‌اند. شاید بتوان گفت که در بطن چنین سازوکارهای مختلفی و در قیاس با حیطه‌ی مزدی و پرداخت حقوق، بهره‌کشی بیشتر رخ می‌دهد.

تئوری‌هایی ازین دست پیشرفت‌های خوبی داشته‌اند لیکن مارکسیسم در کلیّت خویش هنوز درگیر مواجهه‌ی فکری با دستمزد است. درآنچه که پی خواهد آمد تلاش دارم تا پاره‌ای از مسیرهای استحصال یا گُرده‌کشیِ ارزش مازاد سرمایه‌دارانه نه تنها فراسوی شکل مزدی، بلکه فراتر از انباشت اصلی، بردگی، و کار خانگی را برشمرده و چنین استدلال نمایم که این دیگر اشکال بهره‌کشی، ذاتی و ضروریِ سرمایه‌داری است.

برای راحتی کار، اشکال سرمایه‌داریِ بهره‌کشی فراسوی دستمزد را به مقولاتی تقسیم می‌کنیم. نخست، تا جایی که به کار مزدی مربوط می‌شود؛ دارد اینطور جا می‌افتد که بخش قابل توجهی از شرح وظایفی که از کارگر خواسته می‌شود اصولن “کار” نیست و لذا دستمزدی بدان تعلّق نمی‌گیرد؛ درنتیجه کارگران در طول بازه‌ی کاریِ خویش کم و کمتر دستمزد می‌گیرند. مثلن، از کارگران مزدیِ پاره‌وقت، به‌نحو روزافزونی انتظار می‌رود که زمانی را درحالت “آماده‌باش” on-call سپری نمایند: کارمندانِ استارباکس Starbucks [شرکت زنجیره‌ایِ آمریکایی قهوه و نوشیدنی‌های مربوط به آن. م] باید جهت ماموریت‌های تغییر شیفت و آمدوشدهای روزانه، دردسترس باشند. همینطور کارمندان رستوران مجبوراند سحرگاه قبل از آغاز کار یا شبانگاه پس از اتمام آن، رستوران را آماده و یا نظافت کنند؛ پرستارهای خانگی شب که می‌شود مکلّف به انجام کار دفتری هستند؛ و سرانجام، کارگران یقه-سفید، عصرها، آخرهفته، و به وقت تعطیلات، ای‌میل‌هاشان را بررسی می‌کنند [یا مثلا کارگران شرکت اتوبوس‌رانی که مدتی را در اتوبوس‌هاشان در انتظار می‌نشینند تا نوبت به شیفت آنها برسد. م] گرچه این کارگرها مزد می‌گیرند؛ لیکن بیشترِ کارشان بی‌اجر می‌ماند.

دیگر اشکال آشنای بهره‌کشیِ نیروی کار که تماما خارج از مدل رسمیِ دستمزد قرار می‌گیرند نیز در حال رشد هستند. مدل‌هایی از مقاطعه‌کاری و کار قراردادی که مدت‌های مدیدی در کشورهای جنوب وجود داشته امروزه در کشورهای شمالی نیز یافت می‌شود. نمونه‌ای از این دست کارها که غالبا بی‌اجر بوده یا اسما مزد دریافت می‌دارند عبارتند از کارآموزی internship یا کار در زندان، یا کارگرانی که “مقاطعه‌کارانِ مستقل” نام گرفته‌اند درصورتی که کارشان کلفتی باشد؛ [این نوع از نیروی کار مطابق است با بسیاری از نیروی کار افغانستانی و همچنین ایرانی که معمولا در پاره‌ای از شهرها سر تعدادی از میادین می‌نشینند و منتظر کارفرماهایی می شوند که با اتومبیل سر برسند و آنها را به مدت یک روز یا یک صبح تا ظهر برای کار خانگی حمّالی یا کار ساختمانی اجیر کنند. ناگفته پیداست که میزان دستمزد در اینگونه کارها بسیار پایین و توافقی است. جراحات کاری اصولن بر عهده کارگر است و کارفرما یا اجیرکننده هیچ مسئولیتی قبول نمی‌کند. م] یا “کارگریِ آزاد” freelancers و “مشاوران” درصورتی‌که کمی بالاتر از اِشل اقتصادی قرار بگیرند؛ از اساتید همکار در دانشگاه adjunct professors [در ایران با نام اساتید پروازی معروف هستند و پرواضح است که به‌لحاظ کمیّت دستمزد و زمان پرداخت آن بسیار مورد اجحاف قرار می‌گیرند. م] بگیرید تا رانندگان شرکت اُوبر، از کارگران شرکتِ TaskRabbit [شرکتی فعال در محیط اینترنت و تلفن همراه که کارگران آزاد را با متقاضیان و اجیرکنندگان شخصی و محلی جور می‌کند. کارها معمولا در حیطه خدمات، نظافتی، خانگی، پیشخدمتی و از این دست کارهاست. این شرکت در آمریکا و در ۲۰۰۸ تاسیس شده. م] و کارگران روزمزد گرفته؛ تا خوداشتغالی‌هایی در زمینه‌ی امورات مربوط به ادیت و ویرایش یا چرخاندن سگ.

درحالیکه “انباشت اصلی” کماکان یک اصطلاح دانشگاهی است؛ لیکن فی‌نفسه و با اینکه شکل غیردستمزدی دارد؛ چونان گونه‌ای دامن‌گستر از سودجوییِ سرمایه‌دارانه محسوب می‌شود. به عنوان مثال، دست‌درازی به منابع طبیعی هرگز متوقف نشده و وسیعا از سوی کمپانی‌های ساخت خطوط لوله در ایالات متحده عملی می‌شود؛ یا چنگ‌انداختن بر زمین‌های متعلّق به بومیان جهت استحصال مواد معدنی یا دیگر کاربری‌ها، تنها مشتی نمودار خروار خصوصی‌نمودنِ منابع مشترک و عمومی. انباشت اصلی از اشکال دیگری نیز برخوردار است؛ از قبیل مصادره‌ی اموال شهروندان که بنابرگزارش واشینگتن‌پُست، و در ۲۰۱۴ در ایالات متحده به بیش از ۵ میلیارد دلار بالغ می‌شود؛ فرایندی که در وزارت دادگستری ترامپ دوباره رواج یافته.{۶} پرداخت یارانه، سودهای مالیاتی، و کمک‌های مالی به انحصارات corporations و شرکت‌های مالی که آشکارا سودی چشمگیر و مستمر دارد نیز می‌تواند به عنوان انباشت اولیه طبقه‌بندی شود؛ نوعی بازتوزیعِ روبه‌بالای بیت‌المال به‌سمت طبقه‌ی سرمایه‌دار، بدون حتی کوچکترین تاثیر و بازخورد مثبتی بر عموم مردم. عصر موسوم به “گُنده‌تر از اونه که شکست بخوره” too big to fail حال قویا به ما ثابت نموده که چنین نقل‌وانتقالاتی از ارزش، اموراتی اتفاقی و غیرمنتظره نیستند بلکه ذاتیِ ساختار انباشت سرمایه‌دارانه‌ی معاصراند.

گسترش سرسام‌آور و افسارگسیخته‌ی ابزارهای پولی و مالیِ مورد استفاده برای بیرون‌کشیدنِ پول نقد از خانوارها از دیگر اشکال بهره‌کشی هستند. رباخواری غارت‌گرانه در بخش مسکن و خانه‌سازی و فربه‌شدنِ بدهی به شرکت‌های انحصاریِ فعّال در زمینه‌ی کارت‌های اعتباری و کمپانی‌های وام دانشجویی، از موارد دیگر مرتبط با افزایش شایعِ این‌گونه از گُرده‌کشی extraction است. برای بسیاری از کارگران، “مالی‌شدن” financialization ، یک امر انتزاعی نیست بلکه یک واقعیت روزمرّه است؛ یک ابزارِ حیّ‌وحاضر برای تخصیص ارزش، از دستی دادن و از دست دیگر گرفتن؛ و هم‌زمان اوج‌گیریِ دیون، بهره، و هزینه‌ها.

به مانند اشکال بهره‌کشانه‌ی انباشت اولیّه و مقاطعه‌کاری که در شمال و جنوبِ جهانی مشترک هستند؛ مالی‌شدن چونان شکلی از مکیدن شیره‌ی جان کارگران نیز امری رایج در دنیاست. بدهی بین‌المللی-مشتمل بر پرداخت‌ها بابت بهره‌ی همراه باآن، دستورالعمل‌های بودجه‌ای، و محدودیت‌های پولی- یکی از ابزارهای واضح استفاده از مالیّه به‌منظور استحصال ارزش از کارگران در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیای جنوب شرقی است. امروزه راجع به آن کم صحبت می‌شود اما نظام جهانیِ مبادله‌ی نابرابر کماکان مهم است؛ پدیده‌ای که برای نخستین بار در دهه‌ی ۱۹۶۰ توسط اقتصاددان آرقیری امانوئل Arghiri Emmanuel نام‌گذاری شد. {۷} از لحاظ نظری و در بحث‌وجدل، می‌توان پدیده‌ی مبادله‌ی نابرابر را اینطور جمع‌بندی کرد: شرایط تجارت بین‌الملل و روابط مبادله‌ایِ خارجی تمایل دارند تا نیروی کار را به‌طریقی ارزشمند (یا بی‌ارزش) سازند که سود به سرمایه‌داری‌های شمال سرازیر شود. هر گردشگری که به ارزش نابرابر و نامتوازنِ lopsided value دلار و یورو دربرابر ارزهای مستعمره‌های پیشین و نوین توجه کرده باشد؛ تجربه‌ی دست‌اولی از مبادله‌ی نابرابر داشته است. [شخصا این موضوع را در سفر به اتریش و مجارستان تجربه کردم. دو کشوری که زمانی دست‌دردست هم یک امپراطوری بنا کرده بودند پس از جنگ جهانی اول و سپس دوم، با تجربه‌ای سیاسی و متفاوت از حیث سرسپردگی به بلوک شرق و غرب، ارزی ملی با ارزشی کاملا متفاوت دارند؛ اولی بسیار باارزش و دومی بسیار بی‌ارزش م]

دیگر اشکال استثمار نیروی کار، به‌لحاظ اینکه کار هستند یا حتی سازوکار استثماری دارند چندان جلوه‌ی بارزی ندارند. مثلا درمورد همان کار خانگی housework که قبلا صحبتش شد؛ اقتصاددانانِ فمینیست، و پژوهندگانی که جوامع دهقانی را مطالعه می‌کنند؛ در کنار هم، به بحثی داغ در خصوص کار خانگی دامن زده و شمولیّت آن را به تمامی انواع کارِ بخورنمیر که نظام سرمایه‌داری را حمایت و تقویت می‌کنند؛ گسترش داده‌اند.

دستمزدِ اجتماعا ضروری the socially necessary wage در تعریف مارکس، آن میزان مورد نیازی بود که بتواند کارگر را طوری سرپا نگاه داشته تا تحت شرایط اجتماعیِ رایج، قادر باشد بقای نسل داشته باشد. کار بی‌اجر و مواجب زنان و دیگر کارگران معیشتی، از طریق ارزش‌آوری‌های کاریِ ضروری و بی‌هزینه برای سرمایه، در خدمت پایین‌نگه‌داشتنِ آن دستمزد ضروری است. زمانی که زنی مجّانی آشپزی می‌کند؛ یا درعوض فرستادن بچّه‌ها به مراکز پرستاری، از آنها در خانه مراقبت می‌کند؛ یا از اعضای بیمار خانواده نگهداری می‌کند- به همگی این‌ها می‌توان “نیروی کار بی‌اجرِ عاشقانه”labors of love لقب داد- در واقع، یارانه‌ی اقتصادیِ مستقیمی به دستمزدِ اجتماعا ضروری پرداخت می‌کند. اگر قرار باشد که مزدی به کارگران بابت چنین کارهایی پرداخت گردد باید مبلغ پرداختی به مراتب بالا باشد. همچنین، اگر زنان یا دیگر اعضای خانواده در باغچه‌ی خانه یا در مزرعه محصولی پرورش می‌دهند؛ خانه را تعمیر می‌کنند؛ لباس می‌بافند؛ کمااینکه در آفریقا، آمریکای لاتین و آسیا چنین کارهایی می‌کنند؛ چنین سوبسیدی، در ترکیب با نوساناتی در استانداردهای زندگی و شرایط کاری، به دستمزدهای پایینتر راه داده و لذا سودهایی بالاتر [برای سرمایه‌دار. م] به‌بار می‌آورد. اگر بخواهیم فرمول‌بندیِ ماریا میز را به‌کار بریم؛ این کارِ دیده‌نشده چونان کوه یخِ شناوری است که کار رسمیِ با‌دستمزد تنها نوک آن است.

دیگر اشکال بهره‌کشیِ بی‌اجر غالبا “کارِ در سایه” shadow work نام گرفته است- چیزی که همه‌ی ما درگیرش هستیم اما غالبا از آن بیزاری جسته و معمولا بدان به‌عنوان کار یا شیوه‌ای از بهره کشی فکر نمی‌کنیم. اصطلاح کارِ در سایه ابداع فیلسوف ایوان ایلیچ Ivan Illich است و مشتمل است بر کار بی‌اجری که توسط کسب‌وکارهای سرمایه‌داری ایجاد می‌شود و در ذات خویش تماما غیرتولیدی بوده و هیچ هدفی ندارد مگر خدمت مفتی به کسب‌وکارهای انتفاعی، انگار سایه‌ای خارج از اقتصاد باشد. نمونه‌هایی از کارِ درسایه عبارت است از فعالیت‌هایی که آنقدر جدید هستند که ممکن است هنوز سبب‌ساز توجه ما یا ناکامی ما نشده باشند از قبیل سردرگم شدن در پاسخ‌گوهای بی‌پایان و خودکار تلفنی phone trees برای سروکلّه‌زدن با شرکت‌های بیمه‌ی پزشکی، یا نصب آپ‌دیت‌های بی‌پایان روی سیستم کامپیوتری. اشکال قدیمی‌تر کار در سایه که امروزه روز آن را بدیهی می‌انگاریم عبارت است از زمان صرف‌شده برای پرداخت قبوض یا چک‌کردنِ حساب بانکی. {۸}

به‌طور خلاصه، بهره‌کشیِ سرمایه‌دارانه از نیروی کار خارج و فراسوی شکل مزدی به‌خوبی طی سال‌ها مستندسازی شده. معذالک کماکان بسیاری از مارکسیست‌ها بر دستمزد چونان تجسم یکّه‌ای از استثمار تمرکز می‌کنند. مدت‌هاست که بسط فهم مارکسیستی از بهره‌کشیِ سرمایه‌داری به تاخیر افتاده است. این تنها یک پرسش دانشگاهی نیست بلکه مساله‌ای است که دلالت‌های عمیقی برای جنبش‌ها و سازمان‌های ضدّسرمایه‌داری در سرتاسر جهان دارد.

قرن‌ها پیش، یک کارگر مزدی‌بودن، رنجی بود ناشی از سراشیب و انحطاطی در منزلت؛ لذا کارگران سعی می‌کردند تا کار بخورونمیر خود را دودستی بچسبند؛ خودگردان و خودکفا باشند. با گسترش انباشت اصلی، هم ابزارهای گذران زندگی و هم تولید خصوصی؛ و به تبع آن دسترسی به ابزارهای تولید از همگی به‌جزء سرمایه‌داران سلب شد. در این لحظه، کار مزدوری به‌آهستگی نوعی ارتقاء منزلت نسبی در میان طبقات کارگر به شمار آمد و “دسترسی به مزد”access to wage ، به دسترسی به قدرتِ بیشتر نسبت به دیگر کارگرانی که از چنین میزانی از قدرت محروم بودند؛ قلمداد گردید. {۹}وقتی به یک کارگر، دستمزد پرداخت می‌شد؛ حدّاقل‌اش این بود که کار او (در این مورد “او”ی مرد he) مورد تایید قرار می‌گرفت رابطه‌اش با رییس‌اش زیر ذرّه‌بین می‌رفت حدودوثغور کارش مشخص می‌شد و مورد بحث قرار می‌گرفت. {۹}

درهمان‌حال، کارگرانی که تحت شرایط غیر مزدی کار می‌کردند “از لحاظ اقتصادی عقب‌مانده” طبقه‌بندی شده و پاره‌ای اوقات، حتی-غیرِ-کارکن not-even-working تعریف شدند. یک مثال تاریخی دراین‌خصوص می‌تواند کشاورزان اجاره‌کار باشد که گونه‌ای نیروی کار مازادِ فئودالی محسوب می‌شدند یا خلق بورژواییِ چیزی با نام کدبانو. حتی زمانی که موقعیت نازل آنها در سلسله مراتب سرمایه‌داری تصدیق می‌شد؛ کارگران بی‌اجر، جای استثمارشده؛ “حاشیه‌ای”، یا در بهترین حالت، “سرکوب شده” دیده می‌شدند. درحقیقت، جدا از درحاشیه قرارگرفتن تحت نظام سرمایه‌داری، نیروی کار کارگرانِ بی‌اجر، هم در تولید و هم در حفظ سودهای سرمایه‌داری، محوریّت دارد.

اشتغال خاطر به کار مزدی، و اِدراکِ همراه با آن که اقتصاد مدرن قادر نبوده تا فرضا سرکوب غیراقتصادی و پنهان مرتبط با زنان یا کشاورزان سهم‌بر را تبیین نماید؛ تا حدودی توضیح می‌دهد که چرا بسیاری از گروه‌ها به‌جای انسجام اقتصادی و به منظور دستیابی به بهترین شیوه‌ی پیشرفت و مورد توجه قرار گرفتن، رو به سوی نوعی سیاست هویّت نموده‌اند. دسترسی به مزد، برخی از کارگران را در معرض دید قرار داده لیکن واقعیت کارگریِ دیگرانی را از دیده نهان ساخته و در نتیجه پتانسیل اتحاد را میان طبقه‌ی چندگانه کارگری مختل می‌سازد. طی سالیان، از مزد استفاده شده تا بین ما تفرقه بیافتد.
هر روز شاهد پیشرفت و تیزترشدنِ پنجه‌های سرمایه‌داری هستیم آن زمان که هرچه بیشتر به حیطه‌هایی از تجربه و زیست شخصی یورش برده و آن را کالایی می‌کند. درهمان حال، تعداد کارگرانِ مزدیِ متعارف آب رفته و بر قراردادهای موقت، کار پاره‌وقت، شغل‌های غیر رسمی، و دیگر اشکال شُل‌وولِ استخدام افزوده می‌شود. در چنین شرایط و تحت چنین سناریویی، اصرار بر کار مزدی به‌عنوان شاخص نیروی کارِ تحت سرمایه‌داری، نمی‌تواند چندان معنادار باشد؛ باید مشخص شود که سپهر سرمایه‌داری، خیلی پیشتر از این‌ها، اقلیم کار مزدی را دور زده است.

بینش مارکسیست ارتودوکس مدت‌ها این بوده که کارگران در محیط کار صنعتی و با تجربه‌ی مشترکی از بهره‌کشی و تلاش مشترکِ تولیدی، با یکدیگر ملاقات نموده و لذا متحد می‌شوند. سرمایه‌دارها امّا همواره نقشه‌ی دیگری داشته‌اند. با یورش نئولیبرال به اتحادیه‌ها، حمله به ملزومات دفاعیِ نیروی کار، و یورش به دولت رفاه، راهبردهای سرمایه‌داریِ نوین، سربرآورده تا هرچه بیشتر، اقلیمِ موجودِ کار بی‌مزد را گسترش دهد. برای طبقات گارگر-هم مزدی و هم غیرمزدی- شناختنِ وضع مشترکشان بسته به ردّ این فرض است که دستمزدها آیینه‌ی تمام‌نمای روابط کاریِ سرمایه‌داری هستند. کارگران از همه نوعی، باید بر واقعیّت مسجّلِ گُرده‌کشی نیروی کارِ مازاد از خودشان تمرکز کنند؛ چنین چیزی می‌تواند به صور گوناگون و در لفافه رخ ‌دهد: تحت پوشش مزد، نرخ‌های کار پاره‌وقت، شیفت انتظار سپری‌شده به‌وقت آن‌کال‌بودن، پرداختی‌ها بابت بهره‌های ظالمانه، کار بخورونمیر، یا کار پرستاریِ بی‌اجر. این امر محرز است که گونه‌ی دائما روبه‌تزایدِ اشکال نوین نیروی کار، حواس‌ها را از تکلیف ایجاد اتحاد پرت کرده است. بر روشن‌فکران است که کمک کنند تا پیوندهای پنهان میان شیوه‌های به‌ظاهر مجزّای بهره‌کشی عیان شود. بعلاوه، ما کاملا مجهزّیم؛ مجهز برای نظرافکندن بر تاریخ دیرپا و غنیِ منازعات کارگری تحت رژیم‌های کاری مختلفِ سرمایه‌دارانه به‌منظور یافتن و خلق الگوها و امکان‌‌های نوین، هم برای مقاومت و هم برای به‌ثمر نشستنِ اقتصادی کارگر-محور و مستقل.

به موازات آنکه سرمایه‌داری از شکل مزدی و در قرن بیست‌ویکم پاپس می‌کشد؛ وقت آن رسیده تا فهم خویش را بهره‌کشیِ سرمایه‌دارانه وسعت ببخشیم تا حدّی که هم اشکال گُرده‌کشیِ مرسوم در قرون پیشین را شامل شود و هم آنهایی را که تازگی‌ها ابداع شده و یا هم‌اکنون درحال شکل‌گیری هستند: مقاطعه‌کاران مستقل، کارآموزی، مشاوره، کارِ درسایه‌ی آمد‌وشد‌های بی‌پایان، و سازوکارهای مالی انگل‌وار. وقت آن رسیده تا تمامی این شیوه‌های تخصیص مازاد را به یکدیگر ربط داده و بنای یک بنیاد هوشمندانه را بیاغازیم برای شکوفاییِ دیگربار و اتحاد در جنبش طبقه‌ی کارگر، پیش از آنکه کار از کار بگذرد.

یادداشت‌ها:

۱. ↩Rosa Luxemburg, The Accumulation of Capital (New York: Monthly Review Press, 1964), 417.
۲. ↩Eric Williams, Capitalism and Slavery (Chapel Hill: University of North Carolina Press, 1994).
۳. ↩Maria Mies, Patriarchy and Accumulation on a World Scale: Women in the International Division of Labor (New York: St. Martin’s, 1986).
۴. ↩Marilyn Waring, Counting for Nothing: What Men Value and What Women Are Worth (Toronto: University of Toronto Press, 1999), xxiv.
۵. ↩Mary Inman, “The Role of the Housewife in Social Production,” reprinted in Viewpoint 5 (2015), http://viewpointmag.com.
۶. ↩Christopher Ingraham, “Law Enforcement took More Stuff From People Than Burglars Did Last Year,” Washington Post November 11, 2015.
۷. ↩Arghiri Emanuel, Unequal Exchange: A Study of the Imperialism of Trade (New York: Monthly Review Press, 1972).
۸. ↩Ivan Illich, Shadow Work (London: M. Boyars, 1981).
۹. ↩Silvia Federici, Revolution at Point Zero: Housework, Reproduction, and Feminist Struggle (Oakland: PM, 2012).

لینک مربوط به نسخه‌ی اصلی مقاله در اینترنت: اینجا