بنو ورلن
بنو ورلن
صادق شادمانی
نوشتههای مرتبط
بیوگرافی و کانتکستهای نظری
بنو ورلن (Benno Werlen) جغرافیدان سوئیسی یکی مهمترین مبتکران در بین جغرافیدانان آلمانی زبان از سال ۱۹۸۰ به این سو است. او پایهگذار رویکردی کنشمحور در جغرافیای اجتماعی است که حتی منتقدان نیز آن را مهمترین تلاش در توسعه و رشد نظریه در جغرافیای انسانی در دهههای اخیر قلمداد میکنند.(نگاه کنید به ورلن،۱۹۸۷)اکنون این نظریهی کنش که جغرافیای اجتماعی ِ منطقهبندی روزمره[social geography of everyday regionalisations] را بر محور تکرار کردار[Practice] مورد توجه قرار میدهد در بسیاری مباحث فضایی و زیست محیطی در رشتهی جغرافیا و دیگر رشتهها بهکار گرفته میشود.(ورلن،۱۹۹۵؛۱۹۹۷) تالیفات ورلن علاوه بر انگلیسی و آلمانی به زبانهای فرانسوی،ایتالیایی،پرتغالی، روسی،اسپانیای و کرهای به چاپ رسیدهاند. ورلن در سال ۱۹۵۲ در کانتون وله بهدنیا آمد. او در رشتههای جغرافیا،مردمشناسی،جامعهشناسی و اقتصاد در دانشگاه فریبورگِ سوئیس تحصیل کرد. پس از اتمام تحصیلات ورلن به کییل در شمال آلمان رفت و مدتی با دیتریش بارتلز همکاری کرد. بارتلز از مهمترین جغرافیدانان آلمانی بعد از جنگ جهانی دوم بود که فرانظریهی او در توضیح رویکرد فضایی در سال ۱۹۶۸ توجه بینالمللی بسیاری را جلب کرد.ورلن در سال ۱۹۸۱ به فریبورگ بازگشت و همزمان که تز دکترایش را ارائه داد بهعنوان استاد هم مشغول کار شد. او سال بعد پیشنهاد استادیاری دانشگاه زوریخ را پذیرفت و تا سال ۱۹۹۵ در همین شغل باقی ماند. او در همین دوران(۱۹۸۹-۱۹۹۰) در یک فرصت مطالعاتی در دانشگاه کمبریج با آنتونی گیدنز کار کرد و با گفتمان نظری انگلیسی زبانان آشنا شد. او پس از اینکه در سال ۱۹۹۵ بهعنوان استاد مهمان به دانشگاه سالزبورگ رفت در سال ۱۹۹۶ در دانشگاه فردریش شیلر مشغول بهکار و در سال ۱۹۹۷ صاحب کرسی در جغرافیای اجتماعی شد.علاقهی اصلی ورلن به توسعهی بنیانها و روشهای جغرافیای انسانی ریشه در علوم اجتماعی داشت. بدان وسیله او دو هدف را توامان دنبال کرد.اول، نهادینه کردن اندیشهای تحلیلی و مبتنی بر نظریه در تحقیقات جفرافیایی. او در اینجا در ابتدا با فهم توصیفی در این رشته مخالفت میکند. توصیفهای ایدیوگرافیک و فاقدنظریه است و متکی به مطالعات تجربی است.این سنت تقریبا ملهم از روششناسیهای پس از «انقلاب کمیگرایانه» است. دوم، قرار دادن جغرافیایی انسانی بر بنیانهای مستحکمی که علوم اجتماعینگرانه[Social-Scientific] باشد که ریشه در کانکستهای علوم اجتماعی داشته باشد.هدف دوم به مقابله با تلاشهای مصرانهای میپردازد که میخواهند کردارهای اجتماعی راتنها به عوامل زیستفیزیکی[Biophysical] نسبت دهند و روند علت و معلولی را تنها در علوم طبیعی توضیح دهند. بنابراین ورلن آن روش تعینگرایانه و ذاتگرایانهو همچنین فضاییکردن پدیدههای اجتماعیـفرهنگی راکه جغرافیایی سنتی به آن میپردازد را رد میکند. در عوض، ورلن با تمرکز بر برساخت جهان اجتماعی استدلال میکند افراد در چارچوب کردار اجتماعی روزمره دستاوردهای مداوم روزمرهی خود را مفهومسازی میکنند.در نگر او، جغرافیا باید بر روش تفسیری علوم اجتماعی اتکا کند (پیرو آنتونی گیدنز) تا توصیفی از چگونگی خلق،حفظ و تغییر جغرافیای واقعی و رابطهی آن با کردار اجتماعی ارائه بدهد.
ورلن در سال ۱۹۸۰ و با بنیانهای این رویکرد در تز کارشناسی ارشد خود درگیر بود.او از تاثیرات دیدگاههای کارکردگرا در علوم اجتماعی و جغرافیای انسانی در قرن نوزدهم و بیستم و تحلیلهای دورکیم ،مالینوفسکی،پارسونز و بهخصوص فون تونن،کریستالر،اوترمبا،شرپفر،بوبک و بارتلز ؛ بر کارهایشسخن گفته است.(نگاه کنید به ورلن،۱۹۸۴)او مفاهیم این گفتمان را در تز دکترای خودش به نام جامعه،کردار و فضا(۱۹۸۷) پی میگیرد.در این مطالعه ورلن استدلال میکند جغرافیا نمیتواند تنها با اتکا به دانش فضایی؛ محلیکردن و توزیع اشکال متفاوت کنش انسانی در فضا را توضیح دهد. در عوض او معتقد است جغرافیا باید فضا را بهمثابهی عنصری از کردار اجتماعی از نظرگاه علم اجتماعیِ فضامحور نگاه کند. بدین طریق او میتواند بررسی درستی درمورد کنش انسانی ارائه بدهد.او با نگاه سنت جغرافیا متوجه شد قدمهای ابتدایی برای گرایش به علوم اجتماعی در جغرافیای انسانی در کارهای هانس بوبک و ولفگانگ هارتکه قابل مشاهده است.در سالهای ۱۹۵۰ بوبک از جغرافیدانان میخواست به مطالعهی جغرافیاسازی[geography-making] کنشگران بپردازند تا از این طریق توصیفاتی از جامعه و فرایندهای اجتماعی ارائه بدهند.(ورلن،۲۰۰۰:۱۵۱) بوبک و هارتکه بهدلیل عدم داشتن عقبهای در نظریه اجتماعی و نداشتن فهمی کامل از کردار اجتماعیبههرحال نتوانستند به انتظاراتشان دست پیدا کنند. بنابراین ورلن هدف خود را برطرف کردن این کمبود و رشد بنیانهای نظری مورد نیاز برای جغرافیای انسانی بود. او با تحلیلی انتقادی از مدلهای کنش کلاسیک علوم اجتماعی، (وبر،پارتو،پارسونز،پوپر و شوتز) پایههای نظری و روششناختی جغرافیای اجتماعی که ریشه در نظریه کنش دارد را تعریف کرد.(ورلن،۱۹۸۷)
برهان اصلی او این است که کردارهای اجتماعی، جهتها و گرایشهای متفاوتی دارند که نظریههای کنش به صورتهای متفاوتی به آن پرداختهاند. در برابر چنین پیشزمینهای، فهم کردارهای اجتماعی باید بر جهتگیری آن یعنی معنادار بودن با هنجاری بودن آن متکی باشد.زیرا فضامندی کردار اجتماعی وابسته به گرایش و جهتمندی آن است. بنابراین تحلیل جغرافیاسازی با مطالعهی کنش و نوع گرایش آن باید آغاز شود. بنابراین فرض، ورلن، یک طرح کلی و جامع عملیـ نظری از «جغرافیای اجتماعی منطقهبندی روزمره» ارائه میدهد که مهمترین مرجع مباحث نظری در جغرافیای انسانی آلمانی زبان بوده است.(منتشر شده در دو جلد ۱۹۹۵ و ۱۹۹۷)بحثهایی پیرامون این رویکرد در مجموعه مقالاتی گردهآوری شدهاند(مویسبرگر،۱۹۹۹) و همچنین مجموعههای نوشتههای او درمورد «وضعیت فضایی اجتماعی» بررسی اجمالیای از کارهای ورلن بهدست میدهد.(ورلن،۲۰۰۹)
نوشتههای ورلن درباب فضا
ورلن با مفهوم جغرافیای اجتماعی منطقهبندی روزمره نهتنها خدمت بزرگی به جغرافیای انسانی کرد بلکه پاسخی انتقادی به نظریههای ساختاری داد و به اصلاح آنها پرداخت. عاملیتی که او بر آن تاکید داشت بسیار با آن شکلی که در مباحث انگلیسیزبانان رایج بود تفاوت داشت. ورلن از نظریهی ساختاری استفاده کرد تا برخی از کاستیهای نظریهی کنش مثل مسئلهی قدرت را بهبود بخشد.او البته معترض بود که مفاهیمِ فضایی نظریههای ساختاری رشد نیافته و در بعضی بنیانها پیرو مدلهای فضای مطلق(بهطور دقیق نظریهی نیوتونی) باقی ماندهاند. برعکس ،ورلن،با اتکا به پدیدارشناسی هوسرل و شوتز پیشنهاد میدهد فضا باید بهمثابه گونهای گرامرِ گرایش و جهتگیری در نظر گرفته شود.(ورلن،۱۹۹۵:۲۳۹) بنابراین او تقریبا همان راهی را در پیش گرفت که جان پیکلز و تئودر شاتزکی در پیش گرفتند البته جهتگیریای بیشتر مبتنی بر ساختارگرایی اجتماعی. برای ورلن،فضا به مثابهی طرح پایهای نظم،او را قادر میکند رابطهی بین کنش با اشیاء و فعالیتهای دیگر کنشگران را پیدا کند. کنشگران فاعل بر حسب تجربهی فیزیکی خود، با کردارهای روزمره دائما دست به خلق، انحلال و یا تغییر روابط فضایی میزنند. عوامل تشکیل دهندهی فضا مانند عوامل تشکیل دهندهی جامعه متاثر از کردار اجتماعیعامدانه یا غیر عامدانه است.بنابراین هرقسمت از اینها مجموعا زندگی روزمره را تولید میکند.
در جغرافیاسازی ارزشمندترین قسمت کارهای او آن چیزی است که آن را «وضعیت هستیشناسانه»ی جامعهی مدرنِ متأخر میخواند. در جامعهی مدرن متأخر، کردارهای اجتماعی نه دارای ثباتی موقتی است و نه در هر دوره فضایی حک میشوند و ثبات مییابند. ورلن معتقد است برخلاف ادعای نظریهپردازان جهانی سازی که ادعا دارند تاریخ و جغرافیا به پایان رسیده، فضا و زمان هنوز بیمعنا نشدهاند. در واقع با رهاسازی فضا و زمان از بند نظارت، هر دو آنها ضرورت و توان امکانبخشی خود در ازنوسازی رابطهی بین فضا و زمان و کردارهای اجتماعی روزمره را نشان میدهند. ورلن تماما معنای فضا را تغییر میدهد؛ فضا عنصری شکل پذیر است که امکان میدهد تا فرد کردارهای خود و دیگری را تنظیم کند.
در این کانکست جغرافیاسازی مقولهی بهکارگیری قدرت را نیز در برمیگیرد.قدرت در این کانکست وظیفه دارد دسترسی به منابع(مادی) را تنظیم کند. او میتواند با سازماندهی مسیر فضا-زمانِ افراد و همچنین با استفاده از فضا-زمانی که بهصورت فردی یا جمعی یا برای ارتباط اشغال شده؛ این قدرت را اعمال کند. بعلاوه، این وضعیت تولید بازنمایی فضا(معنای فضایی) را نیز مشخص میکند ـ یعنی تولید فضا و معانی پنهان چارچوبهای تفسیری که کنشگران بهوسیلهای آن فضا را برای خود و دیگران قابل فهم میکنند.بهاین ترتیب ورلن در جغرافیای اجتماعی منطقهبندی روزمره،نقدهای جغرافیاییکه میشل فوکو و هانری لوفوبر بر آن دست گذاشتند را تایید میکند. با این حال بر عکس کارهای آنها، ورلن در جغرافیاسازی، سه بُعد متفاوت را برای مطالعهی کردار اجتماعی، پیشرو میگذارد. یکی از این ابعاد، تبادل[Exchange] است. تبادل به آن معنایی که در اقتصاد بهکار گرفته میشود. این بخش از مطالعهی جغرافیاسازی به تحلیل قدرت در بعد دسترسیپذیری کالاهای مادی،تولید تسهیلات و دیگر چیزها و کیفیات سودمند میپردازد.(ورلن،۱۹۹۷:۲۹۵)بعد دوم مطالعهی کردار اجتماعی،مشروعیت است. این بعد شامل دستورالعملی است که طرد یا پذیریش در آن قلمرو مشخص میکند. این دستورالعمل هنجاری، از جایگاه بدنها در تعاملات تا تقسیم فضاهای عمومی یا شخصی را تعیین میکند. این بعد همچنین در اتحادهای دولتملت، ملی و فراملی بهکار میآید. شاید این بعد مهمترین شکل کنترل سوژهها است که در آن فضا،بدنها و هنجارها در هم آمیخته میشوند. (ورلن،۱۹۹۷:۳۲۹) سومین بعد از کردار اجتماعی که از نظرگاه جغرافیاسازی مورد تحلیل قرار میگیرد ، ارتباطات است. اینجا ابتدا تمرکز بر حالت فضایی اطلاعات و دسترسی به منابع و کانون اطلاعات فضایی است. در وهلهی دوم نیز تمرکز بر کردارهای معناداری است که نگاه جغرافیای جهانی و حمایت از جهانبینیهای بالقوه را (باز)تولید میکند.(ورلن،۱۹۹۷:۳۷۸)
ورلن لیستی شامل شش میدان تحیقاتی متفاوت را پیشمینهد.(ورلن،۱۹۹۷) عطف به تبادل، جغرافیای اجتماعی منطقهبندی روزمره این مجوز را برای خود صادر میکند تا به مطالعهی جغرافیای تولید و مصرف برود. اگر بر مقولهی مشروعیت توجه شود، جغرافیای «تخصیص هنجاری»[normative appropriation] و «نظارت سیاسی» مشهود میشوند. و در همین حال اگر توجه بر بعد ارتباطات کردار اجتماعی معطوف شود«جغرافیایاطلاعات»[geographies of information] و «جغرافیای تخصیص نمادین»[geographies of symbolic appropriation] مشاهده میشود. ورلن با این میادین تحقیقاتی سه برنامهی مجزا پیش رو میگذارد:اول، یک برنامه اقتصادی که ریشه در علوم اجتماعی دارد، دومبرای جغرافیای سیاسی؛ و سوم برای جغرافیای فرهنگی.او سه حوزه از جغرافیا را در هم ادغام میکند و آن را اصطلاحا جغرافیای اجتماعی مینامند که در آلمانی زبانها مترادف با همان جغرافیای انسانیست. درمجموع کارهای ورلن نمایانگر نگرش برساختگرایی اجتماعی است اما روابطی با دیگر نظریههایکردار پیر بوردیو و میشل دوسرتو نیز برقرار میکند.(لیپونر،۲۰۰۵)
آنتیه اشلوتمن و تیلو فلگنهاور نشان دادهاند چگونه رویکرد نظریهی کنش ورلن میتواند به مدلهای نظریهی کنش گفتاری و فلسفهی تحلیلی یا نظریهی کنش ارتباطی مرتبط شوند.(برای مثال کار یورگن هابرماس) کار ورلن الهام بخشی بسیاری از جغرافیدانان جوان برای بررسی برساختهای اجتماعی فضا از نظرگاه نظریهی سیستمهای اجتماعی لومن شد.(لیپونر،۲۰۰۵؛ریدیپنینگ،۲۰۰۶)طیف وسیعی از مطالعات تجربی که نظریه ورلن را بهکار گرفتهاند،شامل طراحی مسکنها و همسایگی آنها از طریق اشکال مصرف منطقهای و تولید فضا در رسانه تا مشکلات تفکیک اجتماعیـفضایی و ریتوریک جنبشهای سیاسی ملیگرا و منطقهگرا؛ در قالب مجموعه مقالات تحت نظارت ورلن به چاپ رسیدهاند.(ورلن،۲۰۰۸؛ورلن و گابلر،۲۰۰۸)
نقد ورلن
ورلن بیشک رویکردی منحصربهفرد و نظریهی منسجمی را رشد داد و در بین آلمانیزبانانبین نام ورلن و پرسپکتیو کردارمحور در جغرافیای انسانی ترادف وجود دارد.(برایمثال:بلوتوگِل،۱۹۹۹؛کِمپِر،۲۰۰۵؛وایکهارت،۲۰۰۸) بههرحال در برابر نظریات او از ابتدا از لحاظ نظری و روششناختی مقاومت و نقدهایی از سوی جریان اصلی محافظهکار وجود داشته است(زار،۱۹۹۹) بهویژه تمایل او نسبت به علوم اجتماعی،قدیمیترها را تحت فشاری قرار داد که انگار علوم اجتماعی بر آنها تحمیل شده پس بهاین طریق دانش آنها به عنوان «چهرههایی جهانی» و جامعالعلوم در سنت فون هومبولت در اواخر دههی ۱۹۸۰ به زیر سوال رفت.بههرحال برای نسل جوان جغرافیدانان آلمانیزبان آگاه از مباحث بینالمللی، کار ورلن برای زمانی طولانی از معدود کارهایی بود که با این مباحث پیوندی برقرار میکرد. یکی از انتقاداتی که به ورلن میشود چشمانداز نظریهی کنشی است که فاعل یا سوژه را محور قرار میدهد. بهعنوان مثال گرهارد هارد عنوان میکند ورلن کنش فاعل را علیرغم مشکلات زیادی که دارد برای اینکه جغرافیایی انسانی به سوی علوم اجتماعی سوق پیدا کند بر دیگران تحمیل میکند. فاعل انسانی تنها یک کنشگر اجتماعی نیست بلکه یک فرد بیولوژیکال نیز است.انسان اساسا یک موجود ترکیبیست. اگر وجودِ انسانی شما را به تحلیلهای جامعهشناسانه سوق میدهد باید این را نیز در نظر گرفت انسان سطوح هستیشناسانه و ابهامات متعددی دارد که لزوم رجوع به نظریههای متفاوت را نشان میدهد.(گرهارد هارد،۱۹۹۸ و ۱۹۹۹) بههرصورت ورلن تنها دغدغه غلبه بر «دلمشغولیهای فضایی» و ماتریالیسم پیش پا افتاده جغرافیای سنتی را ندارد.(۲۰۰۰)
او در مقابله با «فراموشی فضایی» که برای مدتی طولانی در نظریههای اجتماعی بر آن تاکید میشد میخواهد نشان دهد فاعل کنشگر همواره یک کنشگر بدنی است و دائما در حال خلق مجددروابط فضایی است و آن را با زندگی روزمره پیوند میدهد. او همیشه سعی دارد نظریههای اجتماعی و فرهنگی ضعیف و غیر متجسد و همچنین جغرافیایماتریالیستیـبیولوژیکی را مغلوب سازد.
نقد دیگر او بر ایدئالیسم فردگرایانه است که کنشهای فاعل را آگاهانه و عامدانه میداند و عوامل تعیین کنندهی ساختاری در کردار اجتماعی را نادیده میگیرد. بهنظر نابسنده میرسد که کردار اجتماعی را تنها به قصد،خواست و هدف و انتخاب عقلانی فاعل نسبت بدهیم.ورلن به این ضعف نظریهی کنش کلاسیک در «جغرافیای اجتماعی منطقهبندی روزمره» و بسط آن در نظریهیکردار، واکنش نشان میدهد. برخلاف مدلهای کنش کلاسیک(وبر،شوتز یا نظریهی انتخاب عقلانی) نظریهیکردار اذعان دارد،کردار اجتماعی غالبا ناشی از کارهای روزمره و روتین است. این خود میتواند توضیحی بر این باشد که چرا آگاهیهای گفتمانی نمیتوانند کنشها را در بازتولید ساختارهای اجتماعی هدایت کنند.بعضی منتقدان ورلن را متهم به دوری بیش از حد از موضوعات کلاسیک جغرافیا مثلا تلاش او برای ارائهی فهم از رابطهی انسانـطبیعت متهم میکنند.همچنین او را متهم میکنند که نقاط قوت رشتهی خود مثلا نقطهنظر منطقهای را بهکلی رها کرده است. ورلن در پاسخ به منتقدان،آنها را به گرایش سوی تحقیقات در حوزهی نظریهی اجتماعی دعوت میکند.بنابراین، برای مثال او نشان میدهد فرهنگهای منطقهای در وضعیت جهانیسازی، معناها را مجددا جایگذاری[re-embedding] میکنند و میتوان آنها را واکنشی به گسست ساختارهای اجتماع دانست.(لیپونر و ورلن،۲۰۰۷)
رویکرد ورلن همچنین میتواند نشان دهد که موضوعات اصلی جغرافیایی انسانی که حول رابطهی هارمونیک یا غیرهارمونیک انسانـطبیعت میچرخد، میتواند صورتبندی جدیدی بگیرد.از منظر نظریهی اجتماعیِ جغرافیای انسانی ؛«طبیعت» و«انسان» در مرکز نظر نیستند..بزرگترین مشکل این نگاه یعنی عدم تمرکز بر رابطهی انسان و محیط در این است که جامعه میتواند بهصورت خودمختاری وضعیت محیطزیست را بهصورتهای مختلفی تغییر دهد و یا حتی قادر به تخریب آن نیز است. در این کانکست، نظریهی اجتماعی جغرافیای انسانی با چالش مطالعهی صورتبندیهای اجتماعی و رابطهی بین جامعه و محیطزیست ،روبهرواست.(ورلن و واینگارتن،۲۰۰۳)
ورلن، در یک کانکست بینرشتهای، درمورد بسیاری از مباحثات اصلی اخیر علوم اجتماعی و فرهنگی کار کرده است. او در دوجلد کتاب دربارهی «جغرافیای اجتماعی منطقهبندی روزمره» کاری بدیع در حوزهی نظریهی جهانیسازی ارائه میدهد.
در این کار ورلن رابطه بین «هستیشناسی جامعه و فضا»(ورلن،۱۹۹۵)و «جهانیسازی، مناطق ومنطقهبندی»(ورلن،۱۹۹۷) را عیان میشود. این رابطه باعث دگرگونیهای بنیادی در روابط فضایی زندگی روزمره در نیمهی دوم قرن بیست و یکم شده است.ورلن در این گفتمان کارهای آنتونی گیدنز،اولریش بِک و دیوید هاروی را بسط و به تجارب انتزاعی و کنش فردی میپردازد. او بدینسان استدلال میکند جهانیسازی ، خود یک شکل از منطقهبندی و یک نوع جغرافیاسازی است.برای فهم این وضعیت میتوان به کنشِ فاعلها بهمثابهی شکلی از«متصلشدن به جهان» [world bonding] یا «رابطه جهان با شخص»[relating the world to oneself] نگاه کرد.(ورلن،۱۹۹۹)
نوشتههای ورلن همواره به دنبال این استکه نظریهی اجتماعیِ جغرافیای انسانیکه بر اساس ایدههای خودش پا گرفته و نقطهی چرخش فضایی [spatial turn]در علوم اجتماعی فرهنگی آلمان است را توسعه دهد.(نگاه کنید به دوریگ و تیلمان،۲۰۰۸) با اینحال ورلن دست از بازشناسی فضا در علوم اجتماعی و فرهنگی نمیکشد. او تمایل دارد بهشکلی انتقادی و شکاکانه به چشمانداز «جامعهشناسی فضا»نگاه کند.(ورلن،۲۰۰۹) کارهای او نشان میدهد که حال در آلمان جغرافیا تبدیل به علمی کلیدی شده است.(باخمن-مدلیک،۲۰۰۶:۳۹۲)
کارهای کلیدی
Werlen, B. (1987) Gesellschaft, Handlung und Raum: GrundlagenhandlungstheoretischerSozialgeographie. Stuttgart: Franz
Steiner Verlag (also see 3rd edition 1997).
Werlen, B. (1993) Society, Action and Space: An Alternative Human Geography. London: Routledge.
Werlen, B. (1995) SozialgeographiealltäglicherRegionalisierungen, Band 1: ZurOntologie von Gesellschaft und Raum. Stuttgart:
Franz Steiner Verlag (also see 2nd edition 1999).
Werlen, B. (1997) SozialgeographiealltäglicherRegionalisierungen Band 2: Globalisierung, Region und Regionalisierung.Stuttgart: Franz Steiner (also see 2nd edition 2007).
Werlen, B. (2000) Sozialgeographie: EineEinführung. Bern: HauptVerlag Bern (also see 3rd edition 2007)
Werlen, B. (ed.) (2008) SozialgeographiealltäglicherRegionalisierungen, Band 3: EmpirischeBefunde. Suttgart: Franz SteinerVerlag
Werlen, B. (2009a) GesellschaftlicheRäumlichkeit 1: Orte derGeographie. Stuttgart: Franz Steiner Verlag.
Werlen, B. (2010) GesellschaftlicheRäumlichkeit 2: KonstruktiongeographischerWirklichkeiten. Stuttgart: Franz Steiner Verlag.
منابع و مآخذ دست دوم
Bachmann-Medick, D. (2006) Cultural Turns: Neuorientierungen in den Kulturwissenschaften. Reinbek: Rowohlt.
Bauriedl, S. (2007) ‘Still gender trouble in German-speaking feminist geography’, in P. Moss and K. Falconer Al-Hindi (eds),
Feminisms in Geography: Rethinking Space, Place, and Knowledge. Lanham: Rowman and Littlefeld. pp 130–۹.
Belina, B. (2008) ‘KritischeGeographie: BildetBanden! EinleitungzumThemenheft’, ACME: An International E-Journal for Critical
Geographies, 7 (3): 335–۴۹.
Blotevogel, H. H. (1999) ‘Sozialgeographischerparadigmenwechsel? Einekritik des projekts der handlungszentriertensozialgeographie von Benno “Werlen”’, in P. Meusburger (ed.), HandlungszentrierteSozialgeographie: Benno WerlensEntwurf in
kritischerDiskussion. Stuttgart: Franz Steiner Verlag. pp. 1–۳۴.
Döring, J. and Thielmann, T. (2008) Spatial Turn: Das Raumparadigma in den Kultur- und Sozialwissenschaften. Bielefeld:
transcript.
Felgenhauer, T. (2007) Geographieals Argument: EineUntersuchungregionalisierenderBegründungspraxis am Beispiel‘Mitteldeutschland’. Stuttgart: Franz Steiner Verlag.
Fleischmann, K. and Meyer-Hanschen, U. (2005) Stadt Land Gender: Einführung in FeministischeGeographien. Königstein/
Taunus: Urike Helmer Verlag.
Hard, G. (1998) ‘EineSozialgeographiealltäglicherRegionalisierungen’, Erdkunde, 52: 250-–۳.
Hard, G. (1999) ‘Raumfragen’, in P. Meusburger (ed.), HandlungszentrierteSozialgeographie: Benno WerlensEntwurf in kritischer
Diskussion. Stuttgart: Franz Steiner Verlag. pp. 133–۶۲.
Kemper, F.-J. (2005) ‘Sozialgeographie’, in W. Schenk and K. Schliephake (eds), AllgemeineAnthropogeographie. Gotha: KlettPerthes. pp. 145–۲۱۲.
Lippuner, R. (2005) Raum – Systeme – Praktiken: ZumVerhältnis von Alltag, Wissenschaft und Geographie. Stuttgart: Franz
Steiner Verlag.
Lippuner, R. and Werlen, B. (2007) ’RegionaleKulturen und globalisierteLebensstile’, GeographischeRundschau, 59 (7/8):
۲۲–۷.
Lossau J. (2001) Die Politik der Verortung: EinepostkolonialeReisezueiner ANDEREN Geographie der Welt. Bielefeld:
transcript.
Meusburger, P. (ed.) (1999) HandlungszentrierteSozialgeographie: Benno WerlensEntwurf in kritischerDiskussion. Stuttgart:
Franz Steiner Verlag.
Redepenning, M. (2006) WozuRaum? Systemtheorie, Critical Geopolitics und raumbezogeneSemantiken. Leipzig: Beiträgezur
RegionalenGeographieEuropas, 62.
Reuber, P. and Wolkersdorfer, G. (eds) (2001) PolitischeGeographie: HandlungsorientierteAnsätze und Critical Geopolitics.
Heidelberg: Heidelberger GeographischeArbeiten 112.
Sahr, W.-D. (1999) ’Der Ort der RegionalisierungimgeographischenDiskurk’, in P. Meusburger (ed.), Handlungszentrierte
Sozialgeographie: Benno WerlensEntwurf in kritischerDiskussion. Stuttgart: Franz Steiner Verlag. pp. 43–۶۶.
Schlottman, A. (2005) RaumSprache. Ost-West-Differenzen in der Berichterstattungzurdeutschen Einheit: EinesozialgeographischeTheorie. Stuttgart: Franz Steiner Verlag.
Schmid, C. (2005) Stadt, Raum und Gesellschaft: Henri Lefebvre und die Theorie der Produktion des Raumes. Stuttgart: Franz
Steiner Verlag.
Weichhart, P. (2008) Entwicklungslinien der Sozialgeographie: Von Hans Bobekbis Benno Werlen. Stuttgart: Franz Steiner
Verlag.
Werlen, B. (1984) GrundkategorienfunktionalenDenkens in Sozialwissenschaft und Sozialgeographie. Arbeitenausdem
GeographischenInstitut Freiburg/Schweiz 3.
Werlen, B. (1999a) ‘HandlungszentrierteSozialgeographie: Replik auf die Kritiken’, in P. Meusburger (ed.), Handlungszentrierte
Sozialgeographie: Benno WerlensEntwurf in kritischerDiskussion. Stuttgart: Franz Steiner Verlag. pp. 247–۶۸.
Werlen, B. (1999b) ‘Political regionalism’, in L. Embree (ed.), Alfred Schutz’s Theory of Social Sciences. Dordrecht: Kluwer
Academic Publisher. pp. 1–۲۲.
Werlen, B. (2004a) ‘Globalised everyday geographies’, in J. Ole and K. Simonsen (eds), Space Odyssey. London: Ashgate.
pp. 153–۶۷.
این مطلب ترجمهای است از:
Hubbard, Phil, and Rob Kitchin, eds. Key thinkers on space and place. Sage, 2009, 461-468